نگرشی بر منزلت صحابه رضی الله عنهم از دیدگاه مفسران شیعه

كتاب نگرشي بر منزلت صحابه رضي الله عنهم از ديدگاه مفسران شيعه نوشته برادر ارجمند جناب آقاي موسي عزيزي كه در دست شماست در مورد منزلت صحابه رضي الله عنهم اجمعين نوشته شده كه بسيار ارزنده و سودمند است چون آنها با سيرت و زندگي خويش تاريخ را مزين ساختند.

اسم الكتاب: رؤية إلى منزلة الصحابة رضي الله عنهم من وجهة نظر مفسري الشيعة


تأليف: موسى عزيزي


الناشر: موقع عقيدة


نبذة مختصرة: رؤية إلى منزلة الصحابة رضي الله عنهم من وجهة نظر مفسري الشيعة

 

نگرشی بر منزلت صحابه ش
        (از دیدگاه مفسران شیعه)

 

 


تألیف:
موسی عزیزی

 

 
بسم الله الرحمن الرحیم
فهرست مطالب
مقدمه    3
تقديم به:    4
تقريظ مولانا عبدالرحمن سربازي    4
تقريظ مولانا حبيب الرحمن مطهري    7
طرح چند سوال كلي    11
فصل اول: خصوصيات اصحاب ش    13
صحابه الگوي هدايت يافتگان    17
صحابه بهترين امت    20
صحابه، مومنان حقيقي    27
صحابه، رستگاران و به مقصود رسيدگانند.    29
رضايت خداوند از صحابه، رضايت هميشگي است ((رضي الله عنهم و رضوا عنه))    33
خداوند توبه پيامبر ص و مهاجرين و انصار را پذيرفت    37
خداوند به صحابه وعده جايگاه و پايگاه نيكو مي‌دهد.    41
خداوند طمانينه و آرامش را در دل صحابه به خاطر رضايتش نازل مي‌كند.    44
سيماي صادق صحابه در تورات و انجيل و قرآن    48
صحابه در نهج البلاغه    53
صحابه در صحيفه سجاديه    54
فصل دوم: خصوصيات منافقين    57
خصوصيات منافقين از ديدگاه قرآن    57
تمايزات صحابه از منافقين    57
منافقين به فرضيه مهم امر به معروف و نهي از منكر پايبند نبودند.    64
منافقان سنخيتي با مسلمانان ندارد.    65
منافقان در صدد عيب جويي از پيامبر و مسلمانان بودند.    66
منافقين از حضور در جنگ در هراس بودند.    67
منافقين خواستار دلهره و اضطراب در بين مسلمانان بودند.    68
خصوصيات منافقان در ساعت عسرت و خطر    68
منافقان همانند رهگذراني در بيابان هستند كه با باران سيل آسا روبرو شدهاند.    70
منافقان خواستار پنهان سازي كفر و انحراف خود بودند.    71
منافقان جنگ اقتصادي را عليه پيامبر به راه انداخته بودند.    72
منافقان در نهج البلاغه    73
وظيفه ما در ارتباط با صحابه    74
فهرست منابع و ماخذ    79
 
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطۡ‍َٔهُۥ فَ‍َٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا ٢٩﴾ [الفتح: 29].
«محمد فرستاده خداست، كساني كه با او هستند در برابر كافران تند و سرسخت و نسبت به يكديگر مهربان و دلسوزند، ايشان را در حالت ركوع و سجده مي‌بيني آنان همواره فضل خداي را مي‌جويند و رضاي او را مي‌طلبند، نشانه ايمان بر اثر سجده در پيشانيهايشان نمايان است. اين توصيف آنان در تورات است، اما توصيف ايشان در انجيل چنين است كه همانند كشتزاري هستند كه جوانه‌هاي (خوشه‌هاي) خود را بيرون زده، و آنها را نيرو داده و سخت نموده و بر ساقه‌هاي خويش راست ايستاده باشد به گونه‌ای كه برزگران را به شگفت مي‌آورد تا كافران را به سبب آنان خشمگين كند. خداوند به كساني از ايشان كه ايمان بياورند و كارهاي شايسته بكنند آمرزش و پاداش بزرگي را وعده مي‌دهد».
----------------------------
      
 
تقديم به:
پيامبر گرامي اسلام حضرت ختمي مرتبت كه ياراني را تربيت نمود كه ذره‌ای از احكام و دستورات او تخلف نورزيدند اصحاب و ياران رسول الله ص كه در راه دفاع و اشاعه‌ي ارزشهاي والاي ايماني و انساني سر از پا نشناختند و در راه فرمانبري از رسول الله ص ذره‌ای كوتاهي نورزيدند. و تمامي خوانندگاني كه جوياي حقيقت و درصدد پيمودن راه اولياي الهي مي‌باشند.
- كساني كه بعد از هزار و چهارصد سال باري ديگر كوله بار رنج و محنت رسول الله ص را بر دوش مي‌كشند و قريه به قريه و شهر به شهر مي‌گردند تا شايد بتوانند سنتي از سنتهاي گهر بار او را زنده نمايند و هدف مقصدي غير از رضاي خداوند ندارند.
------------------------
تقريظ مولانا عبدالرحمن سربازي

بسم الله الرحمن الرحیم
وجود انسان كليد هر خير و بركات، اقبال و سعادت و حل هر مسئله و مشكل است، زماني كه در اصلاح، تعمير و تربيت آن انحراف صورت گيرد و تهذيب وي فاسد گردد، انسان واقعي و حقيقي نادر و ناياب مي‌گردد، اساس و محور كار انبياء انسان سازي بوده كه با تعليم و تربيت خويش انسانهايي خوب، حقيقي و شايسته بوجود آورند كه از ميان همه انبياء، خاتم النبيين در هدف و مقصود خويش به حدي غير قابل قياس پيروزي و برتري چشمگيري داشت، كتاب ((رادمردان تاريخ بشريت)) نوشته برادر ارجمند جناب آقاي موسي عزيزي كه در دست شماست در همين مورد نوشته شده كه بسيار ارزنده و سودمند است و جوانان ميهن اسلامي به مطالعه آن تشنه هستند كتابي كه در خصوص شاگردان مكتب نبوت به رشته تحرير در آمده، آري، آنهايي كه پرورده و تربيت يافته آغوش نبوت بودند و از درسگاه محمدي فارغ التحصيل شده بودند، تاريخ براي خود هيچ راهي بجز احترام آنها نمي‌بيند و دشمن نيز چاره‌ای جز اينكه در مقابل آنها سرنگون گردد نمي‌بيند، چون آنها با سيرت و زندگي خويش تاريخ را مزين ساختند.
اصحاب پيامبر بودند كه توسط آنها، علم مفيد و صحيح، عمل صالح و برگزيده، لشكر مومن و مجاهد به هر سوي جهان منتشر شد. انسانهايي بودند كه نه تاريخ و نه چشم فلك نظير آنها را مشاهده نموده، آنها مانند سلك گوهر، ديوار براق آهنين، امت و ملتي مستحكم بودند، از ميان اصحاب محمد هر فرد به تنهايي معجزه‌ای مستقل و نمونه‌ای از نمونه‌هاي نبوت بود، اين مردان زبده، قلعه‌ي پر هراس مرگ را فتح كرده‌اند و ديو ترسناك فقر را در هم شكسته‌اند، يعني اين دو عفريت را كه در اوج كاميابي بشر نيز قيافه‌ي وحشتناك خود را نشان مي‌دهند كشته‌اند و انسان را در وادي سنگلاخ زندگي مردانه پيش رانده‌اند تا دلير زندگي كند و دلير بميرد و در اين راه كوتاه زندگي از هيچ كوششي منطقي باز نايستد. هيچ عكاس و مصوري در فن خويش با نوك قلم و ذهن صناع خويش تصويري بهتر از سيرت آنها درست نكرده، و هيچ شاعري نيز با تخيل شاداب و طبع مواج و صلاحيت شعري خويش يك پيكر خيالي (آن گونه كه در ذات آنها وجود داشته است) با آن همه اوصاف جميله، سيرتهاي پاكيزه و محاسن برگزيده مهيا نكرده، اگر تمام ادباي دنيا جمع شوند و بخواهند بلندترين نمونه‌ي انسانيت را ارائه دهند تخيل آنها بر بلندي زندگي حقيقي و علمي آنها نمي‌رسد.
آري، صحابه و شاگردان پيامبر در تمام آن امتحان و آزمايشي كه جنبه‌هاي ضعف بشري نمايان و صلاحيتهاي مخفي وي شناسايي مي‌شوند، همانند طلاي خالص مشاهده مي‌شدند كه هيچ گونه آميزشي نداشتند، آنها نمونه‌هاي بلند و عظيمي از قوت ايماني، قوت ارادي، تاثير تربيت نبوي، زهد و احساس مسئوليت، امانت و بي‌نيازي و ايثار را آن چنان ارائه دادند كه ماهرين نفسيات، علماي اخلاقيات، مورخين و ماهرين بشريت نيز نمي‌توانند توقع كنند.
در راس همه‌ي اين آزمايش و امتحانات، حساسترين، نازكترين و اهم‌ترين امتحان، امتحان قائد و رهبري است كه در حضور هيچ احدي جوابگو نباشد، قائدي كه نه چشم متجس ضعف او را مي‌بيند و نه كميته و دادگاهي او را مي‌طلبد، قائدي كه به چيزهاي جايز و حلال نيز تمايلي نشان نمي‌دهد و آن مال بسيار جزيي و ناچيز را كه شريعت تصرف آن را به وي اجازه مي‌دهد و در عرف عام رايج است مردم نيز هيچ زماني به آن اهميت نمي‌دهند برخورد محبوب نمي‌داند، نيز حق شرعي و قانوني خويش را به بيت المال بر نمي‌گرداند. (ملاحظه شود زندگي و خلافت ابوبكر در ايام خويش ) هر مومن زماني كه مي‌خواهد خود را تشخيص دهد و بسنجد، به قرآن مي‌نگرد و خويش را بوسيله‌ي قرآن مورد سنجش قرار مي‌دهد. پس صحابه را نيز با ترازوي قرآن و حديث صحيح نبوي مورد سنجش قرار مي‌دهيم. خوشبختانه قرآن هر مسلمان را در خصوص تشخيص صحابه از مطالعه بقيه كتب مستغني ساخته همان گونه كه اين كتابي كه در دست شماست نيز آن را تاييد و شما را راهنمايي مي‌كند، آنان كه مورد تاييد خداوندي قرار گرفتند نيازي به تاييد ديگران ندارند، لذا هيچ دعوتي مانند دعوت محدي بوسيله يك مرد، چنين پيروز و موفق نگرديده و هيچ فرصتي مانند اين فرصت، از تاليف و هماهنگي عناصر طبيعي بدست نيامده است.
مولوي عبدالرحمن سربازي / چابهار
29/2/81
------------------------------------
 
تقريظ مولانا حبيب الرحمن مطهري
به نام خدا
كتاب برادر عزيز و محترم جناب آقاي موسي عزيزي به نام ((رادمردان تاريخ بشريت)) را مطالعه كردم ضمن تقدير و سپاس از زحمات اين برادر ارجمند، آنچه كه بيشتر به اين رساله ارزش و اهميت داده است اين است كه موضوع بحث آن منزلت اصحاب و ياران بزرگوار پيامبر گرامي اسلام محمد ص و آله و صحبه اجمعين است كه مشعل فروزان هدايت، مظهر ايمان و تقوي و صداقت، سبقت گيرنده در ميادين جهاد و شهادت و جان نثاران حضرت ختمي مرتبت و حاملين علوم نبوت بودند اميد است عموم مسلمين از مطالعه اين كتاب بهره كافي را حاصل نموده و ذخيره آخرت براي نويسنده خود قرار گيرد.


                                                              حبيب الرحمن مطهري
                                                           مدير حوزه علميه احناف خواف
                                                        17/9/81
 
به نام خدا
الحمدلله رب العالـمين والصلاه والسلام على سيد الـمرسلين وصحبه الـمجاهدين
بس تجربه كرديم در اين دير مكافات
        با درد كشان هر كه در افتاد، بر افتاد

چو خدا خواهد كسي رسوا كند
        ميلش اندر طعنه پاكان برد
ج
سخن گفتن از رنجها و مشقات اصحاب و ياران رسول الله ص كاري بس دشوار و سنگين است و يك مقاله و كتاب و يا كتابها نمي‌توانند گوياي اين واقعيت باشند كه اين بزرگواران در راه پيشرفت و تبليغ دين اسلام چه زحمتها و رنجهايي را كه متحمل نشده‌اند، اما اين كار نبايد مانع از اين امر بشود كه به كلي از اين مقوله دست كشيده و اختيار امر را به دست كساني بسپاريم كه نه تنها خود در راه تبليغ دين اسلام هيچ گونه تلاشي ننموده‌اند بلكه حتي افتخار فكر كردن به مصيبتهايي كه از ناحيه كفار به مسلمانان نخستين وار شده را هنوز پيدا نكرده‌اند اما با اين وجود در صدد اين هستند تا چهره واقعي اصحاب رسول را مخدوش نموده و تشنگان حقيقت را از اين امر غافل نگه دارند. نگاهي به تاريخ زندگاني اصحاب رسول خدا به روشني نشان مي‌دهد كه آنان به حق، قابل مدح و ثناي پروردگار عالم بوده و زندگاني سراسر افتخارشان مي‌رساند كه به زبدگان فرزندان آدم‌اند. آنان كساني بودند كه بدون هيچ تطميع و تهديدي از جانب حضرت ختمي مرتبت به دين اسلام گرويدند و از هيچ تطميع و تهديدي براي انصراف از آن متاثر نگشته‌اند و همچون كوهي شامخ در عقيده‌ي خود ثابت بودند و با آنكه انواع شكنجه‌ها، رنجها و عذابها را از طرف مخالفين خود كه همه، صاحبان قدرت و ثروت و نفوذ بودند، بر ايشان وارد مي‌شد بسياري از اينان كه در طبقه‌ي فقرا و بردگان و در تحت نفوذ و قدرت مخالفان خود به سر مي‌بردند از طرف اربابان و مالكان خود تا سر حد مرگ تهديد مي‌شدند، به حدي كه طبق پاره‌ای از روايات آب داغ بر بدن برهنه‌ي آنان ريخته و با شلاقهاي آهنين، گوشت بدن آنان را مي‌ربودند و يا سرشان را در خم آب فرو برده و نگاه مي‌داشتند تا نفسشان قطع شود، يا در مقابل آفتاب گرم آنان را برهنه كرده و روي ريگهاي داغ خوابانيده، سنگهاي سنگين بر شكم آنان گذاشته و از ايشان مي‌خواستند كه از ديني كه پذيرفته‌اند دست برداشته و مرتد شوند و يا لااقل از روي مصلحت و به اصطلاح تقيه از دين محمد ص اظهار برائت و بيزاري كنند تا از آن شكنجه و عذاب نجات يافته و با آزادي و آرامش زندگي كنند.
كساني از ايشان را با آتش داغ مي‌كردند تا حدي كه روغن بدنشان آن آتش را خاموش مي‌كرد. اما آنان با كمال شهادت و رشادت و شجاعت از پيشنهادات ارباب قدرت و نفوذ سرپيچي كرده و بدون تقيه و با كمال صراحت در زير شلاق آتشين گوشت رباي جان ستان آنان فرياد مي‌زدند «اشهد ان لا اله الا الله واشهد ان محمداً رسول الله» و سر افتخار بر آسمان مي‌ساييدند آنان كه پاره‌ای از ايشان خود صاحبان مال و ثروت و داراي نفوذ و قدرت بودند، اما به علت قبول اسلام ناچار بودند نه تنها از ثروت و قدرت خود صرف نظر كنند، بلكه بايد از يار و ديار و وطن و اقرباي خود نيز چشم پوشيده، تن به مهاجرت داده به بلاي غربت كه هر كجاي زمين بود و با دين و آيين ايشان مخالف بود روي مي‌آوردند و به سرنوشتي نامعلوم خود را گرفتار نمايند. معهذا با كمال ابتهاج و افتخار تن به عذاب مهاجرت داده و از وطن و اقربا و دوستان خود چشم پوشيده اما ذره‌ای از اوامر دين خود انحراف نورزيده‌اند.
آري، سخن ما هم درباره‌ي چنين انسانهاي والا و برجسته و پاك و مطهري است كه خداوند در كلام پاكش از آنان با عناوين مفلحون، صادقون، فائزون و . . . ياد مي‌كند و ايمان آنها را الگو و نمونه قرار مي‌دهد، براي نسلهاي آينده و حتي براي مسيحيان و يهوديان لجوج. اصحاب و ياران رسول الله ص هر چند معصوم نيستند اما حسناتشان اين قدر زياد است كه خدا در قرآن كريم به مردم جهان و براي هميشه اعلام فرموده كه آنها مومن حق و اهل سعادت و در بهشت برين زندگاني جاويدان و ابدي دارند و هرگاه از آنها لغزشي در دنيا سر زده باشد مخصوصاً اگر دنيوي و سياسي باشد، اين لغزش در روز قيامت در محاسبه و موازنه با آن همه حسنات و با قيامت صالحاتشان به حدي ناچيز خواهد بود به گونه‌ای كه كمترين اثري در سعادت و درجات اخروي آنها نخواهد داشت. خوشحالم از اين موضوع كه وقت خودمان را هر چند كوتاه صرف فكر كردن و نوشتن در ارتباط با زحمات بي‌دريغانه آنها قرار داديم و از خداوند خواستاريم تا بتوانيم حق مطلب را ادا نموده و به اين پرسش، پاسخ دهيم كه آيا ايمان و تقوي اصحاب و ياران رسول الله ص كه مي‌تواند حتي براي يهوديان نمونه و الگو قرار بگيرد و اگر آنها راه و روشي همانند راه و روش اصحاب و دوستداران رسول الله انتخاب نمايند به سعادت و خوشبختي مي‌رسند، آيا مسلمانان امروزي و نسلهاي آينده با الگو گرفتن از آنها نمي‌توانند به سعادت برسند؟
هدف از طرح اين موضوع اين است كه آشكار نماييم علاوه بر اينكه اهل سنت به صحابه با ديد احترام مي‌نگرند در لا بلاي كتب اهل تشيع نيز مي‌توان اين ديدگاه را نسبت به آنان پيدا نمود و اين مي‌تواند راه گشاي بسياري از مشكلاتي باشد كه عده‌ای به آن گرفتار هستند.
از زحمات بي‌دريغانه كليه اساتيد بزرگواري كه با اينجانب همكاري نمودند خصوصاً حضرت مولانا عبدالحميد حفظه الله، مولانا عبدالرحمان سربازي امام جمعه محترم چابهار، مولانا حبيب الرحمان مطهري مدير محترم حوزه علميه شهرستان خواف، مولوي غياث الدين عزيزي كه به حق مي‌توان گفت موثرترين و اثرگذارترين فرد در راه آموختن علم و دانش اينجانب بوده‌اند و هستند، و همچنين از استاد غلام فاروق كتابي كمال تشكر و قدرداني را مي‌نمايم و از خداوند توفيق روز افزون را براي اين بزرگواران خواستارم.
در پايان از خداوند درك صحيح از قرآن و دين را براي تمامي مسلمانان آرزو مي‌كنم.
                                                                 موسي عزيزي
استان خراسان، شهرستان خواف
 
طرح چند سوال كلي
طرح چند سوال كلي
قبل از پرداختن و تفسير و توضيح درباره‌ي صفات و خصوصيات اصحاب و ياران رسول الله ص و همچنين خصوصيات منافقين لازم است تا در اين ارتباط سوالاتي را مطرح نموده و آن گاه در صدد پاسخ گويي به اين سوالات از ديدگاه مفسران شيعه بر آييم.
1- صحابه چه كساني هستند؟
2- با وجود اينكه ايمان اصحاب و ياران رسول الله ص براي يهود و نصاري مي‌تواند الگو قرار بگيرد و به اين وسيله راه نجات آنها را فراهم آورد آيا الگو گرفتن از ايمان آنها براي مسلمانان كنوني لازم و ضروري به نظر نمي‌رسد تا به اين وسيله به هدايت راه يابند؟
3- آيا رضايتي كه خداوند از اصحاب و ياران پيامبر ص اعلام مي‌دارد يك رضايت مقطعي و مخصوص به يك دوران خاص است يا يك رضايت دائمي و هميشگي؟
4- منظور از سابقين اولين چه كساني هستند؟
5- با وجود اينكه خداوند به سابقون اولون وعده بهشت مي‌دهد آيا ممكن است كه اينها كاري انجام دهند كه موجبات نارضايتي پروردگار را فراهم آورند به گونه‌ای كه مستحق بهشت نبوده در صورتي كه خداوند قبلاً بهشتي بودن آنان را امضاء نموده است؟
6- منظور توبه پذيري خداوند از پيامبر و اصحاب و يارانش چيست؟
7- خداوند به اصحاب و ياران رسول الله ص كه از گناهان كبيره اجتناب و دوري مي‌ورزند چه چيز را نويد مي‌دهد؟
8- حالات اصحاب و ياران رسول الله ص هنگامي كه از آنها گناهي سر مي‌زد چگونه بود؟
9- خصوصيات اصحاب و ياران پيامبر ص چيست؟
10- منافقين داراي چه خصوصيات و صفاتي هستند كه مي‌توان به راحتي آنها را از صحابه جدا نمود؟

 
فصل اول: خصوصيات اصحاب ش
تعريف لغوي صحابه:
صحابي در لغت انشقاق يافته از كلمه صحبه است و صحبه مصدر ((صحب)) مي‌باشد. اما گاهي ((صحب)) بر منع و حفظ دلالت مي‌كند ((ولا هم منا يصحبون)) يعني يمنعون.
معني لغوي ديگري كه براي ((صحب)) در نظر گرفته شده معاشرت است، (صحبه) يعني عاشره و صاحب به معني معاشرت است همين طور بر ملازمت نيز اطلاق مي‌شود. قيومي در مصباح المنير مي‌گويد: هر چيزي كه ملازم شيء ديگري قرار مي‌گيرد در واقع مصاحبت آن را كرده از آن جمله ((استصحاب الحال)) يعني اينكه آن حالت را ملازمت كرده و از آن جدا نشده و آن را دريافته است.
در قول اول كه گفته شد صحابي مشتق از كلمه صحبه است از اين جمله فهميده مي‌شود كه طول مجالست‌ها و معاشرت مطرح نيست بلكه ((صحب)) به هر نوع مصاحبت و معاشرت چه به مدت كم يا زياد باشد اطلاق مي‌شود چنانكه مثلاً متكلم مخاطب و ضارب مشتق از مكالمه و مخاطبه و مضاربه است و بر هر كس چه كم يا زياد واقع شود حكم آن (خطابه، ضرب، كلام) ثابت مي‌شود (يعني اگر يك كتك هم به كسي بزني به او مضروب گفته مي‌شود اگر صدق شلاق هم به او بزني باز هم مضروب گفته مي‌شود. م)
اما به اطلاق و قول دومي كه بر معاشرت و مجالست و رويت دلالت مي‌كند چنين مفهوم مي‌شود كه طول مجالست و اختصاص مصحوب و طول مدت مصاحبت مورد نظر واقع شده است.
تعريف اصطلاحي صحابه:
در اصطلاح مذاهب، ايده‌هاي متفاوت در معناي اصطلاحي صحابي وجود دارد.
مذهب اول چنين مي‌گويد: صحابي كسي است كه پيامبر را ديده ولو اينكه يك ساعت با او مصاحبت نموده باشد، حال چه از پيامبر ص روايت كرده باشد يا نه.
قائلين به اين قول يكي امام احمد است كه از ايشان روايت شده كه گفته است. افضل مردم بعد از اهل بدر كساني هستند كه رسول خدا در ميان آنها مبعوث شد. هر يك از افراد كه يك سال يا يك ماه يا حتي يك روز و يا يك ساعت پيامبر را ديده باشد به همان مقداري كه مصاحب رسول خدا بوده از جمله صحابه محسوب مي‌گردد. ابو عبدالله بخاري در صحيح خود چنين مي‌گويد كه: هر مسلماني كه رسول خدا را ديده و با او معاشرت (مصاحبت) نموده باشد از جمله اصحاب به شمار مي‌آيد. ابن حجر نيز مي‌گويد: هر كسي پيامبر را در حالت ايمان ملاقات كرده باشد و بر همان اسلام خود هم وفات كرده باشد صحابي است هر چند كه نقصي نيز از او ديده شده باشد. ابن حجر در اصابه در توضيح صحابي چنين مي‌گويد: اگر كسي رسول خدا را ملاقات كرده باشد حال چه مجالست او با نبي اكرم ص كوتاه يا طولاني باشد و يا از او روايت كرده يا روايت نكرده باشد، با پيامبر ص در غزوه‌ای شركت كرده يا شركت نكرده باشد، او را ديده باشد ولي با او مجالست نكرده باشد يا با او مجالست كرده ولي چون كور بوده او را نديده باشد از جمله صحابه به شمار مي‌آيد. اما اگر كسي در زمان كفر خود رسول الله ص را ملاقات كرده باشد ولي بعداً اسلام آورده باشد ولي موفق نشده باشد در حالي كه مومن است رسول خدا را ملاقات كند، صحابي به شمار نمي‌آيد و اين مذهب جمهور محدثين مي‌باشد، ابن عبدالشكور نيز مي‌گويد صحابي در نظر جمهور محدثين كسي است كه پيامبر ص را در حالي كه مسلمان بوده، ملاقات كرده و با همان اسلام و ايمان خود هم از دنيا رفته باشد. بعضي از علما از جمله ابن همام مي‌گويد اين قول همه محدثين است.
عده‌ي زيادي از علماي شهير از جمله، اصوليين و فقهاي مثل ابويعلي حنبلي، عكبري الحنبلي، ابن قدامه، ابن حزم سيف الدين آمدي، صفي الدين عبدالمومن بغدادي حنبلي، طوفي، انسوي، فتوحي حنبلي همان عقيده ابن حجر و ابن عبدالشكور را تاييد كرده و پذيرفته‌اند و آن را بعضاً به جمهور علما اعم از سلف و خلف نسبت داده‌اند از جمله ابن كثير مي‌گويد جمهور علما از سلف و خلف به همان قولند كه صحابي كسي است كه پيامبر را ديده باشد ولو اينكه ديدار و مصاحبت او طولاني نباشد. اين مذهب اول در بحث ترجمه اصطلاحي صحابي بودند كه عده زيادي از علما و اصولين را شامل مي‌شود.
مذهب دوم در تعريف مصطلح صحابي مي‌گويند: صحابي كسي است كه زمان پيامبر را درك كرده باشد ولو اينكه پيامبر را شخصاً  نديده باشد. قرافي در شرح تنقيح الفصول و كمال بن همام در التحرير اين مورد را ذكر كرده ولي آن را به كسي نسبت نداده‌اند ولي عراقي آن را به يحيي بن عثمان بن صالح مصري نسبت داده و از او نقل كرده كه از ميان اصحاب پيامبر ص كسي كه او را درك كرده ولي سخن او را نشنيده عبدالله بن مالك است.
مذهب سوم مي‌گويند: صحابي كسي است كه پيامبر را ديده باشد هر چند يك ساعت از روز باشد در حالي كه شخص مسلمان و بالغ و عاقل بوده باشد. واقدي مي‌گويد عده‌ای از اهل علم را ديدم كه مي‌گفتند هر كس رسول خدا را ديده باشد در حالي كه به پيامبر ص ايمان آورده باشد و امور دين را با عقل پذيرفته باشد او در نزد ما از صحابه پيامبر به شمار مي‌رود ولو اينكه يك ساعت از روز را با پيامبر بوده باشد.
مذهب چهارم مي‌گويند: صحابي كسي است كه پيامبر را ديده باشد و آن قدر با پيامبر بوده باشد كه از لحاظ عرفي به آن مقدار بودن او با پيامبر مصاحبت اطلاق شود يعني مصاحبت عرفي صورت گرفته باشد حال چه از پيامبر روايت كند يا نه و يا چيزي از ايشان آموخته باشد يا نه.
امام الحرمين و ابان الصالح و غزالي در مستصفي و ابن سمعاني و صمير و قرافي بر اين قول رفته‌اند.
مذهب پنجم مي‌گويند: صحابي به كسي اطلاق مي‌شود كه حداقل يك يا دو سال با رسول خدا ص معاشرت و مصاحبت كرده يا با ايشان حداقل در يك يا دو غزوه شركت كرده باشد. سعيد بن مسيب بر اين مذهب بود كه ابن حجر، عراقي، ابن كثير، ابن همام و شوكاني نيز اين مذهب را به وي منتسب كرده‌اند.
مذهب ششم مي‌گويند كه صحابي كسي است كه حداقل شش ماه پيامبر را همراهي و مصاحبت كرده باشد، البته اين مذهب به كسي منتسب نشده است.
مذهب هفتم مي‌گويند صحابي كسي است كه مصاحبت طولاني با رسول خدا داشته و از ايشان علم آموخته باشد و روايت نيز از ايشان كرده و ملازم و همراه ايشان بوده است.
عده‌ای اين مذهب را ذكر كرده‌اند اما آن را به كسي نسبت نداده‌اند اما عده‌ای از جمله ابويعلي و ابوخطاب آن را به جاحظ نسبت داده‌اند.( مخالفه الصحابي للحديث النبوي الشريف، عبدالكريم بن نمله، (رياض، مكتب الرشد، 1420).
اهل تشيع در تعريف صحابه مي‌گويند:
كلمه‌ي ((صاحب)) (جمع آن ((صحب، اصحاب، صحاب، صحابه) به معني همدم، همراه، رفيق، يار و معاشر است و زماني آن را به كار مي‌برند كه دو نفر زمان نسبتاً درازي را در كنار هم به معاشرت با يكديگر گذرانيده باشند و اصولاً مصاحبت با طول زمان معاشرت ملازمه دارد.
و نيز در زمان رسول خدا ص به معاشران حضرتش ((صاحب رسول خدا)) و ((اصحاب رسول خدا)) مي‌گفتند و كلمه‌ي ((صاحب و اصحاب را بر كلمه‌ي ((رسول خدا)) اضافه مي‌كردند.
در زمان رسول خدا لفظ ((صاحب)) و ((اصحاب)) نامي خاص براي ياران رسول خدا ص نبود بلكه بعدها مسلمانان پيرو مذهب خلفا ياران پيامبر خدا ص را ((صحابي و اصحاب)) نام نهادند پس چنين نامگذاري از نامگذاريهاي مسلمانان و يا اصطلاح متشرعه است و ارتباطي به نامگذاري اسلامي ندارد. (ويژگيها و ديدگاههاي دو مكتب در اسلام، علامه سيد مرتضي عسگري، عطاء محمد سردارنيا (تهران، بعثت، 1373، ص 135-134)
صحابه الگوي هدايت يافتگان
اصحاب و ياران رسول الله ص به درجه‌ای از ايمام رسيده بودند كه خداوند ايمان آنان را براي ديگران الگو و نمونه قرار مي‌دهد و شرط رستگاري و كاميابي آنان را از ديوهاي ظلم و جور و ستم زمامه در تبعيت و فرمانبرداري از آنها و خود را شبيه آنها نمودن قرار مي‌دهد و در برابر اجتماع يهود و نصاري كه مي‌گفتند به آيين ما بگريد تا هدايت شويد خداوند اين ادعايشان را تكذيب نمود و فرمود اين ادعا پايه و اساسي ندارد و هدايت شما در تبعيت از اصحاب رسول الله ص و خود را مانند آنان و از آنها الگو گرفتن مي‌باشد.
﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا هُمۡ فِي شِقَاقٖۖ فَسَيَكۡفِيكَهُمُ ٱللَّهُۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ١٣٧﴾ [البقرة: 137]. «اگر آنان ايمان بياورند همچنان كه شما ايمان آورده‌ايد، و بدان چيزهايي كه شما ايمان داريد ايشان نيز ايمان داشته باشند، بي‌گمان (به راه درست خدايي) رهنمود گشته‌اند، و اگر پشت كنند (و از حقيقت سرپيچي كنند و دوباره به رسوم و آداب موروثي چنگ زنند) پس راه اختلاف و دشمني را (با شما) در پيش گرفته‌اند، و خدا و تو را بسنده خواهد بود و او تو را از (اذيت و آزار و نيرنگ و دسيسه‌هاي) ايشان نجات خواهد داد، و او شنوا و بينا است او گفتار ايشان را مي‌شنود و كردار آنان را مي‌بيند».
شان نزول:
علت نزول اين آيه، اين بود كه مشركان ادعا مي‌كردند كه اگر به آيين يهودي و يا نصراني بگرويد هدايت مي‌شويد اما خداوند در جواب آنها مي‌گويد: اگر آنها ايمان بياورند به ((مثل)) آنچه شما ايمان آورده ايد هدايت مي‌شوند، قابل توجه كلمه ((مثل)) است با اينكه قاعدتاً مي‌بايست گفته شود، اگر آنها به آنچه شما ايمان آورده ايد ايمان بياورند، ولي ظاهراً ذكر اين كلمه براي اين است كه بهانه هيچ گونه جدال و خصومتي براي يهود و نصاري باقي نماند، زيرا اگر گفته مي‌شد آنها ايمان بياورند به آنچه شما ايمان آورده ايد ممكن بود اين تعبير حس لجاجت آنها را تحريك كند و بگويند: نه، ما فقط به آنچه بر خودمان نازل شده ايمان مي‌آوريم و غير آن را قبول نداريم (همچنان كه بالاخره گفتند) ولي وقتي گفته شود: بياييد مانند ما ايمان به چيزي بياوريد كه جز حق و حقيقت نباشد در اين صورت كمتر جاي لجاجت و خصومت باقي مي‌ماند، زيرا مسلماً عقايد و اعمال آنها تنها بر محور حق دور نمي‌زند و مشتمل بر مطالب غير حق نبود و خداوند به پيامبرش وعده مي‌دهد كه رفع شهر يهود و نصاري را از وي بكند و به وعده‌ي خود وفا فرمود و اين نعمت را براي ملت مسلمانان هر وقت صلاح دانست تكميل خواهد كرد.(. تفسير الميزان، سيد محمد حسين طباطبايي، ج1، محمد تقي مصباح يزدي (تهران، بنياد علمي و فمري علامه طباطبايي، 1364 ص 436-435، تفسير كوثر، يعقوب جعفري، (قم، هجرت، 1376، ج1، ص366).اين آيه بيانگر اين واقعيت است كه حق گرايي و راهيابي به سوي خدا در انحصار هيچ فرد و گروهي نيست، از اين رو، اگر شرك گرايان و كافران نيز به همان صورتي كه ايمان آوردگان ايمان آورده‌اند، به خدا و پيامبران و پيامهاي آسماني او ايمان آورند، بي‌ترديد راه حق و بهشت و هدايت را در پيش گرفته‌اند اما اگر روي بر تافتند و كفر ورزيدند، جز اين نيست كه مسير حق ستيزي را دنبال كرده‌اند و در حال دشمني آشكارند.
و در دنباله اين آيه خداوند به پيام آورش اطمينان خاطر مي‌دهد كه او را هم در برابر شرارت يهود نگهداري و حمايت خواهد كرد و هم در مقابل مخالفت نصارا او را بسنده است. و اين موضوع به روشني بيانگر اين واقعيت است كه آن حضرت در رسالت خويش درست انديش و راستگو بود، زيرا خداوند او را - همچنان كه گذشت زمان نشان داد - از گزند آنان حفظ كرد و راه و رسم و نام و يادش را بلند آوازه ساخت، نقشه‌هاي زشت بد خواهان را نقش بر آب كرد و توطئه آنان را بي‌ثمر نهاد. (تفسير مجمع البيان، ابوعلي الفضل بن الحسن الطبرسي، علي كرمي، (تهران، فراهاني، بي‌تا، ص 497-496).
مراد از اين آيه الگو قرار دادن ايمان مسلمانان (اصحاب رسول الله ص) براي يهود و نصاري است و ابطال قول آنها كه هدايت را در يهوديت و نصرانيت مي‌پنداشتند و اثبات اينكه هدايت را در يهوديت و نصرانيت مي‌پنداشتند و اثبات اينكه هدايت در پيروي از ملت ابراهيم و دين حنيف اسلام و توضيح و تشريح مباني دين حنيف خطاب به مسلمين نموده كه اگر يهود و نصارا بمانند آنچه شما به آن ايمان داريد، ايمان بياورند هدايت مي‌يابند نه آنچه خود تو هم نموده‌اند و هدايت در ايمان به اين امور است نه يهوديت و نصرانيت و اگر اينان اعراض نموده و به اين امور ايمان نياورده و به همان طريق باطل باقي ماندند همانا در مقام شقاق و معاندت مي‌باشند.
آن گاه خداوند وعده‌ي نصرت و كفايت شر آنان را به پيامبر اكرم ص داد و پس از اندك زماني اين وعده‌ي الهي وقوع يافت و مسلمين بر همه‌ي آنها چيره و غالب گرديدند.(تفسيرا طيب الطبيان، ج12. عبدالحسين طيب (تهران، اسلام، 1374، ص 216-217). اگر اهل كتاب (يهود و نصارا) به جاي سرسختي و خود محوري و تكيه به مسائل نژادي و قبيله اي، همانند شما مسلمانان به تمام انبياء و كتب آسماني ايمان بياورند و تعصبات نا به جا را كنار بگذارند، حتماً هدايت مي‌يابند، ولي اگر همچون گذشته تنها خود را ملاك بدانند و ديگران را منحرف بشمارند آنان در ستيز، درگيري، جدايي و شقاق خواهند بود. البته شما مسلمانان به راه خود دلگرم باشيد و از شعارها و تحقيرها و توطئه‌هاي آنان نترسيد، چون خداوند شر آنان را از شما دفع مي‌كند و او شنواي داناست.
بنابراين در اين آيه، مسلمانان (صحابه) الگوي هدايت يافتگان واقعي هستند، زيرا آنها به تمام انبياء و به همه كتابهاي آسماني ايمان و اعتقاد دارند و همچنين خداوند از غيب و آينده مسلمانان خبر مي‌دهد كه شر دشمنان به آنها نمي‌رسد.
صحابه بهترين امت
مخاطبين اصلي و مصداق اين آيه، بنابر راي اكثر مفسرين معتبر شيعه و سني, مهاجرين و انصارند, اگر چه ساير امت نيز بر حسب اعمال خود, مي‌توانند در آن داخل شوند, ((كنتم خير امه)) يعني گزينش و بهتر بودن شما به خاطر اين است كه به هدف عالي و علت غايي از خلقت انسان، كه همانا شناخت و پرستش خداي عالميان است پي برده، و از انديشه‌هاي محدود و محيط‌هاي بسته قومي و نژادي بيرون آمده و به جهات و ابعاد اخلاقي و روابط اجتماعي آشنا شديد انتخاب شدند تا در پرتو ايمان و تربيت از سنت خيرالأنام انقلابي به وجود آورند لذا خداوند آنان را بهترين امت خواند، چرا كه آنها به دو فرضيه مهم امر به معروف و نهي از منكر عمل نموده و به جامعه با اين عملشان بالندگي و پويندگي خاص مي‌بخشد لذا خداوند درباره آنان مي‌فرمايد:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ وَلَوۡ ءَامَنَ أَهۡلُ ٱلۡكِتَٰبِ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۚ مِّنۡهُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَأَكۡثَرُهُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ١١٠﴾ [آل‌عمران: 110].
«شما (اي پيروان محمد) بهترين امتي هستند كه به سود انسانها آفريده شده ايد (مادام كه) امر به معروف و نهي از منكر مي‌نماييد و به خدا ايمان داريد. و اگر اهل كتاب (مثل شما به چنين برنامه و آيين درخشاني) ايمان بياورند براي ايشان بهتر است (از باور و آييني كه بر آنند ولي تنها عده كمي) از آنان با ايمانند و بيشتر ايشان فاسق (و خارج از حدود ايمان و وظايف آن) هستند».
درميان اقوام و ملل و امتهاي گوناگون كه در تاريخ پيدا شده‌اند، امت اسلامي بهترين امتهاست. در اين آيه ضمن بيان اين واقعيت مهم، دليل آن را هم ذكر مي‌كند و عامل برتر بودن امت اسلامي را دو چيز مي‌داند: يكي امر به معروف و نهي از منكر و ديگري ايمان به خدا.
اين دو ويژگي سبب برتري امت اسلامي است و تا وقتي كه اين دو ويژگي در ميان مسلمانان وجود داشته باشد، مسلمانان امت برتر هستند ولي اگر ايمان مردم سست شود و يا به دو فرضيه امر به معروف و نهي از منكر عمل نشود، طبيعي است كه برتري اين امت هم از بين مي‌رود.
هر چند اين آيه خطاب به مسلمانان عصر پيامبر است ولي در مقام بيان يك حكم كلي است و هرگاه و در هر عصري جامعه اسلامي اين دو ويژگي را پيدا كند كه ايمان به خدا داشته باشد و در ميان افراد جامعه امر به معروف و نهي از بدي حاكم باشد و اصول و مباني اسلامي و ارزشهاي دين جايگاه خاص خود را بيابد اين جامعه، جامعه‌ای برتر خواهد بود، همان جامعه‌ای كه متفقكران و خير انديشان جهان آن را در نا كجا آباد جستجو مي‌كنند.
اينكه در اين آيه، امر به معروف و نهي از منكر جلوتر از ايمان به خدا ذكر شده با اينكه اساس كار ايمان است، شايد بدان جهت باشد كه در اين آيه عنايت خاصي به اين دو فرضيه شده است و هر چندي كه ايمان پايه و اساس است ولي آنچه به جامعه پويايي و بالندگي مي‌دهد و آن را از خطرهاي دروني و بروني حفظ مي‌كند همان امر به معروف و نهي از منكر است و در واقع برتري امت اسلامي در گروه انجام اين دو فرضيه الهي است. در دنباله آيه از اهل كتاب كه ايمان نياورده‌اند و به اسلام نگرويده‌اند اظهار تاسف مي‌كند و مي‌فرمايد: اگر اهل كتاب ايمان مي‌آورند براي آنها بهتر بود يعني آنها عضوي از يك جامعه و امت برتر بودند. ولي در اثر كفر و ادامه‌ي راه نادرستي كه در پيش گرفته‌اند خود را از ورود در اين جامعه بهتر محروم كردند.(تفسير كوثر، ج2، ص216-215. ) مقصود از كلمه ((كُنْتُمْ)) كه در آيه شريفه ذكر شده است، مدح كردن مسلمانان اولي از مهاجرين و انصار است كه در دوران ابتدايي و غربت اسلام به دين خدا گرويده‌اند و در راه پيشرفت آن كوشش كردند؛ و مراد از ((ايمان)) مذكور در آيه، ايمان داشتن آنان به دعوت به اتحاد و يگانگي است، در مقابل ((كفر)) به آن كه دعوت نمودن به تفرقه و جدايي است.
بنابراين معناي آيه چنين خواهد شد كه: شما مسلمانان در ابتداي ظهور و پيدايش اسلام بهترين امتي بوديد كه براي مردم ظاهر گشتيد، زيرا امر به معروف و نهي از منكر مي‌نموديد، همگي به رشته الهي چنگ زده، چون تن واحد، متحد و متفق بوديد اگر اهل كتاب هم ايمان آورند بر ايشان بهتر است، ليكن آنان اختلاف كردند و بعضي از آن مومن و بيشتر آنها فاسق هستند. (تفسير الميزان، ج 3، ص 613).
قرآن كريم بعد از ترسيم دو برنامه‌ي سازنده‌ي دعوت به ارزشها و نهي از تباهي و گناه، اينك از بر پا دارندگان اين دو برنامه‌ي انساني و اسلامي سخن به ميان مي‌آورد و آنان را مي‌ستايد تا ديگران به آنان تاسي جويند و به اجراي اين دو كار شايسته و بايسته در زندگي همت گمارند ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾ «شما بهترين امتي هستيد كه براي هدايت و ارشاد مردم پيدا شده است».
در تفسير اين جمله، نظرهايي ارائه شده است.
1- بعضي معتقد هستند كه اين عقيده بدان دليل با فعل ماضي بيان شده كه در كتابهاي آسماني از اين امت بزرگ سخن به ميان آمده است.
2- برخي ديگر گفته‌اند منظور اين است كه شما در لوح محفوظ بهترين امتها هستيد.
3- عده‌ای نيز اين آيه‌ي شريفه را چنين معنا كرده‌اند كه: «شما بهترين امتهايي هستيد كه خلق شده‌ايد».
4- عده‌ای ديگر معتقدند كه شما بهترين امتها شده ايد كه براي نجات مردم قيام كرده ايد، چرا كه به نيكي و شايستگي مي‌خوانيد و از زشتي‌ها باز مي‌داريد و به خدا ايمان داريد.
خداوند اصحاب و ياران رسول الله ص را بهترين امت مي‌نامد چرا كه آنان از ناكامان و ستم ديدگان دفاع مي‌كنند و آسايش و امنيت و خوشبختي را براي همه مردم فراهم مي‌آورند و ضامن اين مسئوليت اجتماعي آن است كه به نيكي فرمان مي‌دهند و از بدي و زشتي جلوگيري مي‌كنند.
امر به معروف و نهي از منكر تنها منحصر به گفتن با زبان نيست، بلكه عبارت است از تلاش براي تحقق يافتن معروفها و نيكي‌ها از راههاي گوناگون ولي امت اسلامي كه حامل اين مسئوليت اجتماعي است از پايگاه مستحكمي بر مي‌خيزد كه عبارت از ايمان داشتن به خدا است، چرا كه منشاء احساس مسئوليت اجتماعي، مومن بودن به خدا است و آن احساس اجتماعي كه نيروي خود را از ايمان به خدا نگرفته باشد باطل يا دست كم محدود است. ( تفسير هدايت. ج1، سيد محمد تقي مدرسي، عبدالحميد آيتي، احمد آرام، (مشهد، آستان قدس، 1378، ص 591-590) مخاطبان اصلي اين آيه، اصحاب و ياران رسول الله ص هستند، اگر چه ساير امت بر حسب خود مي‌توانند در آن داخل شوند و علت گرايش و بهتر بودن آنها به اين خاطر بود كه به هدف عالي و علت غايي در خلقت انسان كه همانا پرستش و شناخت خداوند عالميان است نائل گرديدند.
به راستي كه اصحاب و ياران رسول الله ص در پرتو ايمان و تربيت قرآن و تبعيت از سنت يگانه محبوب و دردانه عالم امكان حضرت ختمي مرتبت، انقلابي سازنده و ريشه‌ای براي خدمتگذاري و خير خواهي به وجود آوردند، آنها در صدد تفوق و حاكميت بر ديگران نبوده و حتي چنين انديشه‌ای را هرگز در سر نمي‌پروراندند بلكه به خاطر بيدار كردن شعورها و استعدادها و بالاخره براي ساختن انسانهايي پر جوش و خروش و متحرك و متعالي و متعاطف و با طراوت از انسانهايي خشك و خالي و سنگدل و سركش سر از پا نشناختند و همانند كوهي استوار و محكم در مقابل گردابهاي تند و تيز و سيلابهاي ويران كننده استواري و مقاومت خويش را در تمامي مواقع و صحنه‌ها حفظ كردند و الگويي قرار گرفتند براي نسلهاي آينده.
آنها هميشه امر به معروف و نهي از منكر مي‌كردند و در ايمان و باورشان قاطع و بادوام بودند و هيچ گاه از احكام انسان ساز الهي منقطع و جدا نبودند بلكه هر لحظه در راستاي انجام تكاليف و اعمالشان كوشا و مطيع اوامر الهي بودند. خدا اجر صحابه را ضايع نمي‌كند.
﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ أَنِّي لَآ أُضِيعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰۖ بَعۡضُكُم مِّنۢ بَعۡضٖۖ فَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَٰتَلُواْ وَقُتِلُواْ لَأُكَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَيِّ‍َٔاتِهِمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ ثَوَابٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلثَّوَابِ ١٩٥﴾ [آل‌عمران: 195]. «پس پروردگارشان دعاي ايشان را پذيرفت و پاسخشان داد كه من عمل هيچ كسي از شما را كه به كار خاسته باشد خواه زن باشد يا مرد ضايع نخواهم كرد پاره‌ای از شما از پاره ديگر هستيد (و همگي هم نوع و هم جنس مي‌باشيد) آنان كه هجرت كردند، و از خانه‌هاي خود رانده شدند، و در راه من اذيت و آزارشان رساندند و جنگيدند و كشته شدند هر آينه گناهانشان را مي‌بخشم و به بهشتيان در مي‌آورم، بهشتي كه رودخانه‌ها در زير (درختان) آن روان است. اين پاداش از سوي خدا (ايشان را) است و پاداش نيكو تنها نزد خداست». خداوند در برابر صاحبان خرد و انديشمندان به آنها پاسخ نيكو مي‌دهد و دعاهاي آنها را مستجاب مي‌سازد و پاداش آن را مي‌دهد و ميان زن و مرد فرقي نمي‌گذارد و همه آنها در مقابل لطف خدا، مثل هم و مساوي هستند سپس آن گروه از مومنان را كه خانه و كاشانه خود را رها كرده و فقط براي حفظ دين خود مهاجرت كردند و يا آنها را به زور از خانه‌هايشان بيرون نموده‌اند و به هر حال در راه خدا رنج و مشقت كشيده‌اند و در جنگ شركت نموده‌اند و در راه دين كشته شده‌اند، مورد لطف و عنايت ويژه قرار مي‌دهد و درباره آنها اظهار مي‌دارد كه كارهاي بد آنها را ناديده مي‌گيرم و آنها را در بهشتهايي وارد مي‌كنم كه نهرها از زير آن جاري است و اين پاداش از جانب خداوند است و اين خداست كه پاداش نيكو نزد اوست از اين آيه فهميده مي‌شود كه اگر انسان ايمان محكمي داشته باشد و اعمال نيكو انجام دهد و در راه خدا رنج و زحمت بكشد، روح او چنان صاف و خدايي مي‌شود كه اگر هم گاهي گناهي از او سر زند خداوند آن را ناديده مي‌گيرد و مي‌بخشد. در آيه ديگر، ناديده گرفتن گناهان كوچك را مشروط بر پرهيز از گناهان بزرگ مي‌داند.
﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُكَفِّرۡ عَنكُمۡ سَيِّ‍َٔاتِكُمۡ﴾ [النساء: 31].
«اگر از گناهان بزرگي كه از آن نهي شده ايد اجتناب كنيد، بديهاي شما را ناديده مي‌گيرم. و در چندين آيه ناديده گرفتن گناهان به تقوا و ايمان و عمل صالح وابسته است».
﴿وَمَن يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ وَيَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا يُكَفِّرۡ عَنۡهُ سَيِّ‍َٔاتِهِۦ﴾ [التغابن: 9].
«و هر كس به خدا ايمان آورد و عمل صالح كند، بديهاي او ناديده گرفته مي‌شود».
﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يُكَفِّرۡ عَنۡهُ سَيِّ‍َٔاتِهِۦ﴾ [الطلاق: 5].
«و هر كس از خدا پروا داشته باشد، خدا بديهاي او را ناديده مي‌گيرد».
از اين آيات به خوبي روشن مي‌شود كه يك فرد مومن و پرهيزگار كه به احكام ديني خود عمل مي‌كند و اساس كارش بر تقوا و ايمان است، اگر احياناً خطايي از او سر بزند و دانسته و ندانسته مرتكب گناهي شود، گناه او حتي بدون توبه تو بخشيده مي‌شود. چون او داراي ايمان و تقوا است و بدون شك از گناهي كه كرده پشيمان است و اين همان روح توبه است اگر چه توبه را به زبان نياورد. ( تفسير كوثر، ج2، ص 337-336. )
مهاجرت در راه خدا آن است كه شخص براي مسلمان زيستن يا ترويج توحيد از ديار خويش هجرت كند، اخراج از ديار آن است كه شخص با طاغوتها نسازد و تبعيدش كنند اذيت در راه خدا شامل هر فشاري است كه براي خدا و در راه خدا متحمل مي‌شود اين اعمال باعث بخشوده شدن گناهان مي‌شود مثل توبه، چنانكه در بسياري از آيات آمده است ﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ﴾ ﴿ثَوَابٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ﴾ و اين خود حاكي از عظمت پاداش و﴿حُسۡنُ ٱلثَّوَابِ﴾ به معناي ثواب نيك است. ( تفسير احسن الحديث، علي اكبر قرشي، (تهران، بعثت، ج2، ص 265-264)، تفسير هدايت، ج1، ص 675-674.)
خداوند دعاي صاحبان علم و معرفت را بعد از ذكر و فكر و تنزيه و تسبيح و تقديس و توجه و خطاب، با سوز و گداز و تضرع و سوال مغفرت و جنت مستجاب فرمود، چون شرايط داعي و دعا موجود بود و آداب آن مراعات شد و براي مزيد اطمينان آنها تصريح فرمود كه خداوند هيچ عمل، عمل كننده‌ای را ضايع و باطل نمي‌فرمايد، خواه مرد و يا زن باشد چرا نسبت فضل و عدل و احسان الهي به همه يكسان است تفاوت آنها از حيث تفاوت در مرتبه‌ي علم و تقوي است و مزيت، به حسب است نه نسب، علاوه بر آن كه اهل ايمان همه از يك طينت پاك خلق شده‌اند و مانند يك نفس شريفند و متفق در دين وراي و طاعت و عبادتند پس هيچ اقتضايي موجود نيست كه اعمال بعضي مقبول و بعضي مردود شود مگر آن كه خللي در آداب و شرايط اعمال از آنها روي داده باشد پس كساني كه براي نصرت دين از اوطان و عشاير خود دست كشيدند و به ملازمت ركاب حضرت ختمي مرتبت مهاجرت نمودند و از خوف تعرض كفار به جان و مال و عرض آنها، ناچار شدند كه از خانه‌ها و علايق خود صرفنظر نمايند و از مكه بيرون روند و چه آزار و اذيتها كه از كفار به آنها رسيد و در راه خدا و مرضات پيامبرص تحمل نمودند و اينها همه براي آن بود كه ايمان به خدا و پيغمبرص آورده بودند و الا كسي با آنها عداوت شخصي نداشت و علاوه بر همه در راه اسلام جانبازي نمودند و با كفار جهاد كردند و به درجه شهادت رسيدند، اين چنين اشخاصي استحقاق و لياقت پيدا كردند كه خداوند با تاكيد بفرمايد: از گناهان آنان مي‌گذرم و نعيم ابدي را كه بهترين پاداشهاست و نزد من است به آنها از جانب خود پاداش مي‌دهم. (روان جاويد، ج1، حاج ميرزا محمد ثقفي تهراني (قم، برهان، 1376، ص 709-708).
آري چون كوچكترين عمل انسان در پيشگاه خداوند ضايع نمي‌گردد پس خوشا به حال آن مردان راه خدا ياران با وفاي پيامبر اكرم ص كه نه تنها كفر و شرك و عصيان را ترك كردند، بلكه از محيط‌هاي شرك زا و بندهاي دروني و اجتماعي نيز هجرت كردند، وطن و ارقاب، اهل و عيال، مال و منال و تمام تعلقات خود را به خاطر حفظ عقيده و شدت ايمان ناديده گرفتند و به محيطي شتافتند كه با ايمان و توحيد، مساعد و سازگار بود و فقط در راه خدا بود كه انواع شكنجه‌ها، آزار و اذيت‌ها و شدائد را تحمل كردند، ((وَأُوذُوا فِي سَبِيلِي)) ايمان و اخلاص و فداكاري و مجاهدت اصحاب و ياران رسول الله ص تا جايي بود و به اندازه‌ای فزوني گرفته بود كه جنگيدند و كشتند و در راه خدا نيز جانشان را با كمال ميل از دست دادند و به اهداف مقدسي كه در صدد دستيابي به آن بودند رسيدند و به خاطر همين اخلاص و اصلاح و ايمان است كه خداوند متعال در محقق گردانيدن پاداش آنان قسم ياد كرده و تاكيد فرموده: ﴿لَأُكَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَيِّ‍َٔاتِهِمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾ [آل‌عمران: 195]. يعني حتماً و قطعاً تمام گناهان و بديهاي آنان را محو مي‌سازم و بدون ترديد، همگي آنان را در بهشتي جاي مي‌دهم كه جويهاي آب از زير آن جاريست و مملو از اين نعمتهاست. (چند آيه از كلام الله در فضايل اصحاب رسول الله، ص 11-10.)
صحابه، مومنان حقيقي
در سوره انفال آيه 74 خداوند با كمال صراحت و قاطعيت بر صداقت و حقانيت ايمان و صحت عقيده مهاجرين و انصار شهادت داده و گواهي داده و براي اثبات اين مطلب دلايل و براهين بسيار قوي و واضح و مسلم بيان و درباره‌ي مهاجرين مي‌فرمايد: هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا، براي رضاي خدا از وطن و خويشان و همسايگان و . . . مفارقت كردند و با جان و مال جهاد نمودند.
و درباره‌ي انصار مي‌فرمايد: ﴿ءَاوَواْ وَّنَصَرُوٓاْ﴾ يعني رسول خدا را با اصحابش جاي دادند و از بذل جان و مال و مسكن مضايقه نكردند و اگر ايشان نبودند كار تمام نمي‌شد و هجرت فايده‌ای نداشت.
بايد توجه داشت كه مهاجرين بر انصار مقدم و افصلند، زيرا ايشان در ايمان سبقت دارند و روزگاري چند مشقت و سختي كشيدند و از زندگي خود صرف نظر كردند، پس خداوند غفور و رحيم آنان را به پاداش عظيم، شاد و سرور و بي‌خوف و خطر گردانيد و فرمود: ﴿لَّهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ﴾
براي ايشان آمرزش و بخشودني بزرگ است كه گناهي از آنان را باقي نمي‌گذارد و رزق و روزيي بسيار شايسته و لايق نصيب آنان مي‌فرمايد كه هيچ گاه كم ارزش نمي‌شود.( چند آيه از كلام الله در فضايل اصحاب، ابوبكر محمد كريمي، (مهاباد، كاوش، 1365، ص 18).) لذا خداوند در شان اين بزرگواران مي‌فرمايد:
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُوٓاْ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ لَّهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ ٧٤﴾ [الأنفال: 74]
«بي‌گمان كساني كه ايمان آورده‌اند و مهاجرت كرده‌اند و در راه خدا جهاد نموده‌اند و همچنين كساني كه پناه داده‌اند و ياري كرده‌اند (هر دو گروه) آنان حقيقتاً مومن و با ايمان هستند (و شايسته واژه مهاجر و انصارند و تار و پود جاودانه پرچم اسلامند) براي آنان آمرزش (گناهان از سوي يزدان منان) و روزي شايسته (در بهشت جاودان) است».
در اين آيه، خداوند از مسلمانان مهاجر و انصار ياد مي‌كند: آنها كه ايمان آوردند و هجرت و جهاد كردند و آنها كه به مسلمانان مهاجر پناه دادند و كمك كردند، به راستي كه آنان مومن هستند و ايمان واقعي دارند. اين آيه تكرار آيات پيش نيست چون در آن آيات از مهاجرين و انصار ياد كرد و از پيوند و ولايتي كه ميان آنان برقرار است سخن گفت و در اين آيه ايمان مهاجر و انصار را امضا كرد و اينكه آنان مومنان واقعي هستند و به آنها مژده آمرزش و روزي پسنديده‌ای را داد و اين يعني سعادت واقعي كه نصيب آن گروه پيشاهنگ از مسلمانان گرديد.(تفسير كوثر، ج4، ص 407- تفسير مجمع البيان، ج5، ص 460-458. )
منظور از تكرار اين آيه، نشان دادن مومن حقيقي بودن آنها و بيان پاداش آنهاست رزق خوش آيند، نعمتهاي بهشتي است، معلوم مي‌شود كه گناهانشان را نيز آمرزيده است. ( تفسير احسن الحديث، ج4، ص 175-174.)
صحابه، رستگاران و به مقصود رسيدگانند.
خداوند صحابه را به خاطر اينكه ايمان آوردند و هجرت كردند و با اموال و جانهايشان جهاد نمودند، به درجه و مقامي عظيم و والا در نزد خود بشارت مي‌دهد و به آنان سه نعمت و موهبت عظيم و بزرگ مي‌بخشد:
1- آنان را در جوار رحمت بي‌منتهاي خود جاي مي‌دهد.
2- رضامندي و خوشنودي خود را از آنان اعلام مي‌دارد.
3- آنان را به بهشتي داخل مي‌گرداند كه در آن جاودان هستند و زير درختان آن نهرهايي ساري و جاري است.
﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ أَعۡظَمُ دَرَجَةً عِندَ ٱللَّهِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ ٢٠ يُبَشِّرُهُمۡ رَبُّهُم بِرَحۡمَةٖ مِّنۡهُ وَرِضۡوَٰنٖ وَجَنَّٰتٖ لَّهُمۡ فِيهَا نَعِيمٞ مُّقِيمٌ ٢١﴾ [التوبة: 20-22].
«كساني كه ايمان آورده‌اند و به مهاجرت پرداخته‌اند و در راه خدا با جان و مال (كوشيده‌اند) و جهاد نموده‌اند، داراي منزلت والاتر و بزرگتري در پيشگاه خدايند، و آنان رستگاران و به مقصود رسيدگان (و سعادتمندان دنيا و آخرت) مي‌باشند. پروردگاران آنان را به رحمت خود و خشنودي (از ايشان كه بزرگترين نعمت است) و بهشتي مژده مي‌دهد كه در آن نعمتهاي جاودان دارند».
همواره در بهشت ماندگار مي‌مانند (و غرق در لذائذ و نعمتهاي آن خواهند بود) بي‌گمان در پيشگاه خدا پاداش بزرگي (و فراواني براي فرمانبرداران امر او) موجود است. در معيار قرآني و اسلامي، جهاد، اولي از هر عملي است و ديگر اعمال بعد از آن قرار گرفته‌اند چون بناي مساجد و بناي شهرها. زيرا مهمترين چيز، در نزد انسان، آزادي اوست از تسلط سياسي و استثمار اقتصادي و ساختن يك بنيان اجتماعي صالح، پس از آن نوبت به آباداني مي‌رسد. ((آنان كه ايمان آوردند و مهاجرت كردند و در راه خدا با مال و جان خويش جهاد كردند)) اين جهاد براي بر پاي داشتن حكومت خداست در زمين، حكومت آزادي و عدالت و استقلال، آنان كه چنين مي‌كنند در نزد خدا درجه‌ای عظيم‌تر دارند.
بنابراين جهاد كنندگاني كه هدفشان دگرگون ساختن نظام فاسد و آزاد ساختن انسان از بردگي سرمايه داري است اجرشان در نزد خدا از ديگر مردم بيشتر است و اينان كساني هستند كه كامياب شدند.
به سبب اهميت جهاد و دشواري آن تنها كساني به آن مي‌گرايند كه از اخلاص در عمل برخوردار باشند و به پاداش عمل خويش جز خشنودي خداوند نخواهند و همين امور است كه آنان را از اجري عظيم بهره مند مي‌سازد.
پروردگارشان به رحمت و خشنودي خود به بهشتي كه در آن نعمتهاي جاويد باشد بشارتشان مي‌دهد و از مظاهر رحمت، بر افكندن طاغوت است و نشستن حكومت حق بر جاي آن است و انجام دادن اعمالي بزرگتر و والاتر از آنچه پيش از آن بوده است. اما خشنودي خداوند نشانه‌اش اين است كه كارها از سوي خدا به نيكوترين و سهل‌ترين وجهي صورت پذيرد و در مردم حالت آرامش و سكون پديد آيد و به بهشتي جاودان كه بين زوال نعمتش نباشد نايل گرداند و در آن بهشت جاويد بمانند، زيرا اجر و مزد بزرگ در نزد خداوند است. ( تفسير هدايت، ج4، ص 122-121)
با بيان اين آيه، خداوند در برابر سه كار بزرگ توحيد گرايان كه عبارت از ايمان، هجرت و جهاد خالصانه است، سه موهبت بزرگ و پرشكوه در سراي آخرت به آنان ارزاني مي‌دارد كه عبارتند از:
1- مهر و بخشايش گسترده
2- خشنودي از آنان
3- بهشت پر طراوت و نعمت‌هاي فراوان آن (تفسير مجمع البيان، ج5، ص527.)
پروردگار در اين آيات مهاجرين و انصار را به رحمت غير متناهيه، خود و اينكه از آنها راضي و خشنود است و بهشتهايي از براي آنهاست كه در آن نعمتهاي پا برجاست بشارت مي‌دهد.
بشارت مقابل انذار است، بشارت براي مومنين صالح و متقي است و انذار براي كافر و فاسق و مخالف است تنكير رحمت دلالت بر عظمت و بزرگي او دارد و رضوان بالاترين مقامات است چنانچه صريحاً در قرآن مي‌فرمايد: ﴿وَرِضۡوَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِ أَكۡبَرُۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ﴾ (تفسير اطيب الطبيان، ج6، ص196.)
رضايت خداوند از صحابه رضايتي هميشگي است. خداوند در آيه 100 سوره توبه مسلمانان نخستين را به سه گروه تقسيم مي‌كند:
1- پيشگامان در اسلام و هجرت (مهاجرين)
2- آنهايي كه پيشگام در نصرت و ياري پيامبر و ياران مهاجرش بودند (انصار)
3- كساني كه جزء اين دو گروه نيستند اما از برنامه‌هاي آنان پيروي كرده و با انجام اعمال نيك و قبول اسلام و هجرت و نصرت آيين پيامبرص به آنان پيوستند.(تابعين)
خداوند در اين آيه از همگي آنان تمجيد كرده و ايشان را مشمول رضا و رحمت خود قرار داده و به تمام آنان وعده بهشت داده و مسلم است كه اين جزا و رضاي خداوند به خاطر ايمان و اعمال صالحي است كه انجام داده‌اند به ويژه مهاجرين و انصار كه انواع شكنجه و آزار و مشكلات را تحمل كرده و از هر سو خطر آنها را احاطه نموده و باز هم دست از فداكاري و جان بازي بر نداشته و با عزمي راسخ و ايماني استوار و ريشه دار در راه پيشبرد اهداف مقدس اسلام و حفظ و حمايت از آن به استقبال انواع بلاها و دشواريها شتافته و پيروزمندانه آنچه خواست خدا و رسول بود به انجام رسانيده و شايان اين همه اهميت و ستايش فوق العاده الهي قرار گرفتند ( چند آيه از كلام الله در فضايل اصحاب رسول الله، ص 25).
حال خود، صاحبان عقل و انديشه تفكر نموده و بينديشند كه مهاجرين و پيشگامان اوليه در ايمان چه كساني هستند و كساني كه آنان را نصرت و ياري نموده نيز چه كساني هستند براي توضيح بيشتر و مفصل‌تر اين آيه را ذكر مي‌نمايم و نظريه مفسرين را بيان مي‌داريم.
﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠﴾ [التوبة: 100]. «پيشينيان اول از مهاجر، و پيشينيان اول از انصار، و كساني كه ايشان را به نكويي پيروي كردند خداوند از ايشان خشنود است و ايشان نيز از خدا خشنودند، بر ايشان بهشتهايي كه در آنجا نهرها جاري است و هميشه در آنجا خواهند بود آماده كرده است. اين است كاميابي بزرگ».
سابقين اولين و تابعين چه كساني هستند؟
قبل از پرداختن به بحث اصلي لازم است تا اين نكته را بدانيم كه منظور از ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ﴾ كه خداوند در اين آيه از آنها سخن به ميان مي‌آورد چه كساني هستند؟
بعضي اعتقاد دارند كه منظور از سابقين اولين آن كساني هستند كه در جهت هر دو قبله نماز گذارده‌اند، يعني كساني كه قبل از اينكه قبله از بيت المقدس به مكه تغيير يابد به اسلام گرويده‌اند، بعضي ديگر گفته‌اند منظور كساني هستند كه در بيعت الرضوان كه در سال ششم هجرت در مدينه منعقد شد شركت داشته‌اند، و بعضي ديگر گفته‌اند منظور كساني هستند كه قبل از هجرت پيامبر از مكه به مدينه مسلمان شده‌اند.
اما به طور كلي منظور از سابقين اولين كساني هستند كه قبل از هجرت ايمان آورده و پيش از جنگ بدر مهاجرت كردند و به پيامبرص ايمان آورد ند و او را منزل دادند زيرا موضوع با دو وصف سابقون و اولون بيان شده، و اسمي از اشخاص و يا عناوين ايشان برده نشده، و اين خود دليلي بر اين است كه به خاطر هجرت و نصرت بوده كه سبقت و اولويت اعتبار شده است.( تفسير الميزان، سيد محمد حسين طباطبايي، ج9، ص301- تفسير مجمع البيان، ج6، ص34.)
و منظور از ﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ﴾ كساني هستند كه از مهاجرين و انصار تبعيت و پيروي كرده‌اند و اين صنف يعني تابعين شامل تمامي كساني مي‌شود كه از مهاجرين و انصار تبعيت كرده‌اند (مي كنند) تا روز قيامت تابع ايشانند و اين خود بهترين شاهد است بر اينكه مراد به سابقين اولين همان كساني هستند كه اساس دين اسلام را استوار نموده و قبل از اينكه بنيانش استوار گردد و بيرقش به اهتزاز در آيد پايه‌هاي آن را استوار نمودند حال يا اينكه ايمان آوردند و به رسول خدا ص پيوسته در فتنه و شكنجه‌ها شكيبايي نموده و از ديار و اموال خود چشم پوشيده به حبشه و مدينه هجرت كردند، و يا به اينكه آن حضرت را ياري نموده و او و مهاجرين با او را در شهر خود و خانه‌هاي خود منزل دادند و قبل از اينكه واقعه‌ای رخ دهد از دين خدا دفاع كردند و كساني هستند كه در ايمان و عمل صالح بر ديگران سبقت جسته‌اند.
رضايت خداوند از صحابه، رضايت هميشگي است ((رضي الله عنهم و رضوا عنه))
علامه طباطبايي در تفسير اين آيه مي‌گويد: منظور از رضايت بندگان از خدا اين است كه بنده به قضاي الهي و كارهاي تكويني و عالمي او راضي، و همچنين به حكم او و آنچه را كه تشريعاً از وي خواسته‌اند تن در دهد، و به عبارت ديگر در تكوين و تشريع تسليم قضا شود كه همان معني واقعي اسلام و مسلماني است و منظور از رضايت خدا از بندگان و يا در آيه مورد بحث منظور رضايت خداوند از مهاجر و انصار رضايتي است كه ديگر زايل نمي‌شود، و خداوند از مهاجرين و انصار طوري راضي شده كه ديگر بر ايشان خشم نمي‌گيرد، چون رضايت از اشخاص معيني نيست از طبيعت و جنس اخيار است. از گذشتگان و آيندگان است كه در ايمان و عمل صالح پيرو گذشتگانند كه در ايمان و عمل صالح پايدار بودند، و اين امر امري نيست كه زمان در آن دخالت داشته باشد، تا صحيح باشد كه در يك مقطع از زمان خدا راضي باشد و در مقطع ديگر خشم بگيرد زيرا منظور از رضايت خدا از بنده اين است كه او با عبد خويش معامله رضايت مي‌كند، و بر او رحمت مي‌فرستد، نعمتهاي خودش را بر او ارزاني مي‌دارد و اگر بگوييم خشم مي‌گيرد و غضب مي‌كند، اين است كه او با بنده‌اش معامله غضب مي‌كند، يعني رحمت خود را از او دريغ نموده، دچار عذاب و نكبتش مي‌سازد. ( تفسير الميزان، ج9، خلاصه‌ای از ص 587 تا 593.)
همچنين در تفسير نمونه چنين آمده است كه خداوند پس از ذكر مهاجرين و انصار و تابعين مي‌فرمايد ((خداوند از آنها راضي است و آنها نيز از خداوند راضي شده‌اند)) رضايت خدا از آنها به خاطر ايمان و اعمالي صالحي است كه انجام داده‌اند و خشنودي آنها از خدا به خاطر پاداشهاي گوناگون و فوق العاده و پر اهميتي است كه به آنها ارزاني داشته است. به تعبير ديگر آنچه خدا از آنها خواسته است انجام داده‌اند و آنچه آنها از خدا خواسته‌اند به آنها ارزاني داشته است بنابراين هم خدا از آنها راضي است و هم آنان از خدا راضي هستند و با وجود اينكه اين جمله همه مواجب و نعمتهاي الهي را در برداشت (مواهب مادي و معنوي، جسماني و روحاني) ولي به عنوان تاكيد و بيان ((تفضيل)) بعد از ((اجمال)) اضافه مي‌كند. ((خداوند براي آنها باغهايي از بهشت فراهم ساخته كه از زير درختانش نهرها جريان دارند و از امتيازات اين نعمت اين است كه جاوداني است و همواره در آن خواهند ماند و مجموع اين مواهب معنوي و مادر براي آنها پيروزي بزرگي محسوب مي‌شود و چه پيروزي از اين برتر كه انسان احساس مي‌كند آفريدگار و معبود و مولايش از او خشنود است و كارنامه قبولي او را امضاء كرده است)). ( تفسير نمونه، ج8، ص101-10)
در اين آيه بين مهاجر و انصار هيچ تفاوتي قايل نيست بلكه همه آنها را يكسان شمرده است و اين پاسخ كساني است، كه مي‌خواستند بين مردم مكه و مدينه تخم اختلاف بيفشانند همچنين كساني كه از اين دو گروه تبعيت مي‌كردند تبعيت آنها از روي نفاق نبود و براي مصلحت روز نبود بلكه فقط و فقط براي خدا بود و اينان در شمار همان سبقت گيرندگان هستند. ( تفسير هدايت، ج4، ص225.)
مهاجرين كساني هستند كه با وجود شكنجه‌هاي و سختگيري‌هاي مشركان قريش، مسلمان شدند و هر نوع شكنجه و مسخره شدن را به جان خريدند و براي حفظ دين خود از خانه و كاشانه خود آواره شدند و هجرت كردند و يا آنان كه در مدينه، پيامبر و همراهان او را پذيرا شدند و حتي اموال خود را با مسلمانان مهاجر تقسيم كردند، حق بزرگي در اسلام دارند و بايد نسلهاي بعدي مسلمانان از آنان به نيكي و بزرگي ياد كنند.
همچنين خداوند از مهاجر و انصار و كساني كه از آنان تبعيت مي‌كنند رضايت خويش را اعلام كرده و آنان نيز از خدايشان راضي شدند، اين خشنودي متقابل ناشي از ايمان محكم آنها به خدا و پيامبر اوست. خدا از اينان خشنود شده چون دين او را ياري كرده‌اند و با مال و جان در راه خدا تلاش نموده‌اند و عليرغم وسوسه‌ها و تبليغات دشمنان اسلام به اين دين گرويده‌اند و در پيشبرد آن كوشيده‌اند و اينان از خدا راضي هستند چون خدا به وسيله بعثت پيامبر خود نعمتهاي بزرگي را براي آنان ارزاني داشته است و آنان را از تاريكي جهل و شرك نجات داده و به آنها پاداشهاي مهمتري خواهد داد و براي آنها بهشتهايي را آماده كرده كه از زير آنها نهرها روان است و جاودانه در آن خواهند بود و اين رستگاري بزرگي است كه نصيب اين مومنان پيشرو و تابعان آنها خواهد شد.
داشتن سابقه در اسلام براي كساني كه در شرايط دشوار اسلام را پذيرفتند، امتياز و افتخار بزرگي بود و جا داشت كه آنان به اين امتياز ببالند، در آيه ديگري از سابقه داران در اسلام چنين ستايش شده است: ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلسَّٰبِقُونَ ١٠ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلۡمُقَرَّبُونَ ١١﴾ [الواقعة: 10-11].
«سابقان كه پيشاهنگانند آنان مقرب هستند». ( تفسير كوثر، ج 4، ص 556-565.)  
خداوند در اين آيه بدان جهت از مهاجرين و انصار و كساني كه از آنها پيروي مي‌كنند آنان را به پيشگامي و سبقت جستن در اسلام و ايمان ستايش مي‌كند كه وقتي كسي شهامت و درايت انتخاب درست از خود نشان مي‌دهد و در كاري شايسته پيشگام مي‌گردد، ديگران از او پيروي مي‌كنند و او فراخوان و دعوت كننده به آن راه و كار شايسته مي‌گردد، از اين رو اگر فردي در كاري شايسته پيشگام گرديد، حال و روز و پاداش و ثواب او بهتر از ديگران خواهد بود، همچنان كه اگر در كار ناشايسته و ظالمانه‌ای جلو افتد كينه و رسوايي او بيش از پيروانش خواهد شد.
اين آيه شريفه نشانگر اين واقعيت است كه پيشگامان در ايمان و اسلام، به خاطر آن همه سختي‌ها و رنجهايي كه براي پيشرفت دين خدا و پيكار با شرك و بيداد به جان خريدند، امتياز و برتري بسياري بر ديگران دارند.
آنان رنجهايي دشوار در راه حق و عدالت تحمل كردند كه دوري از نزديكان و بستگان، ياري رساني به دين خدا با شما اندك دوست و بسياري دشمن و پيشگامان در گرايش به اسلام و پاسخ مثبت به دعوت پيامبر گرامي، از آن جمله بود و اين راز فضيلت و برتري آنان بر ديگران است. (تفسير مجمع البيان، ج6، ناصر مكارم شيرازي، (قم، دارالكتب الاسلاميه، 1376، ص36-35)
در هر انقلابي وسيع اجتماعي كه بر ضد وضع نابسامان جامعه صورت مي‌گيرد پيشگاماني هستند كه پايه‌هاي انقلابي و نهضت بر دوش آنهاست، آنها در واقع وفادارترين عناصر انقلابي هستند، زيرا به هنگامي كه رهبر و پيشوا از هر نظر تنها است گرد او را مي‌گيرند و با اينكه از جهات مختلف در محاصره قرار دارند و انواع خطرها از چهار طرف آنها را احاطه كرده دست از ياري و فداكاري بر نمي‌دارند.
مخصوصاً مطالعه‌ي تاريخ صدر اسلام، نشان مي‌دهد كه پيشگامان و مومنان نخستين با چه مشكلاتي روبرو بودند؛ چگونه آنها را شكنجه و آزار مي‌دادند، ناسزا مي‌گفتند، متهم مي‌كردند، به زنجير مي‌كشيدند و نابود مي‌نمودند ولي با اين همه گروهي با اراده آهنين و عشق سوزان و عزم راسخ و ايمان عميق در اين راه گام گذاردند و به استقبال انواع خطرها رفتند.
در اين ميان سهم مهاجران نخستين از همه بيشتر بود و به دنبال آنها انصار نخستين يعني آنهايي كه با آغوش باز از پيامبرص به مدينه دعوت كردند و ياران مهاجر او را همچون برادران خويش مسكن دادند، و از آنها با تمام وجود خود دفاع كردند، حتي بر خويشتن نيز مقدم داشتند.( تفسير نمونه، ج8، ص 102-101.)
خداوند توبه پيامبر ص و مهاجرين و انصار را پذيرفت
خداوند آيات 117 و 118 سوره توبه را در ارتباط با جنگ تبوك نازل فرمود و از اين جنگ به نام ((ساعه العسرة)) ياد مي‌كند چرا كه مشكلات و گرفتاري‌هاي بسيار زيادي در پيش روي مسلمانان قرار داشت از يك طرف فصل گرما و چيدن محصول آنان فرا رسيده بود و از طرفي ديگر نبرد با دشمني نيرومند و قوي و بيرون از مرزهاي اسلامي با مسافتي طولاني بود اما مسلمانان با تمامي اين مشكلات از رفتن به جنگ نهراسيدند و هنگامي كه سپاهيان روم از هيبت و قدرت و صلابت و انديشه مسلمانان اطلاع يافتند فرار را بر ماندن ترجيح دادند، و وانمود كردند كه خبري كه به پيامبرص رسيده، يك خبر كذب و دروغيني بوده است و اصحاب و ياران رسول پيامبرص با جذبه ايمان و اخلاص و استقامت و اتحاد و همبستگي بزرگترين پيروزي را به ارمغان آوردند پس امروز هم مسلمانان اگر بخواهند عزت و عظمت از دست رفته خودشان را به دست آورند راهي جز انتخاب راهي كه اصحاب و ياران رسول پيامبرص نمودند ندارند.
﴿لَّقَد تَّابَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلنَّبِيِّ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ ٱلۡعُسۡرَةِ مِنۢ بَعۡدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٖ مِّنۡهُمۡ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّهُۥ بِهِمۡ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١١٧ وَعَلَى ٱلثَّلَٰثَةِ ٱلَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّىٰٓ إِذَا ضَاقَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ وَضَاقَتۡ عَلَيۡهِمۡ أَنفُسُهُمۡ وَظَنُّوٓاْ أَن لَّا مَلۡجَأَ مِنَ ٱللَّهِ إِلَّآ إِلَيۡهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡ لِيَتُوبُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ ١١٨﴾ [التوبة: 118-119].
«خداوند توبه پيامبر و توبه مهاجرين و انصار را پذيرفت. مهاجرين و انصاري كه در روزگار سختي از پيامبر پيروي كردند بعد از اينكه دلهاي دسته‌ای از آنان اندكي مانده بود كه منحرف شود، باز هم خداوند توبه آنان را پذيرفت. گرا كه او بسيار رئوف و مهربان است.
خداوند توبه آن سه نفري را هم مي‌پذيرد كه واگذار شدند تا بداني كه زمين با همه‌ي فراخي بر آنان تنگ شد، و دلشان به هم آمد و دانستند كه هيچ پناهگاهي از خدا جز برگشت به خدا وجود ندارد. آن گاه خدا بديشان پيغام توبه داد، تا توبه كنند. بي‌گمان خدا بسيار توبه پذير و مهربان است».
خداوند توبه پيامبر و توبه مهاجرين و انصار را، آناني كه در زمان سختي و مشقت پيامبر را ياري و كمك نمودند در زماني كه دلهايشان به سوي انحراف تمايل پيدا كرده بود پذيرفت زيرا خداوند توبه پذير و مهربان است و مي‌داند كه طاقت آدمي تا كجاست.
در اينجا بايد توجه نمود كه چرا خداوند در اين آيه چندين مرتبه كلمه توبه را تكرار نموده است تكرار كلمه توبه به اين جهت است كه اولاً توبه و گذشت از پيامبر و مهاجرين و انصار را يادآور شده آنگاه مي‌فرمايد: ((پس از ايشان در گذشت)) و از آن سه نفري كه تخلف كرده بودند در گذشت و آن گاه بار ديگر مي‌فرمايد: ((پس از ايشان در گذشت تا ديگر اين كار را نكنند)) و اين تكرار جهتي ندارد مگر اينكه گفتار در آيه بر سبيل اجمال و تفصيل بوده اول، گذشت از همه را به طور اجمال ذكر كرده، بعداً به طور تفصيل به حال هر كدام از دو فريق جداگانه اشاره نموده، و در اين اشاره گذشت خويش را به خصوص از آن سه نفر بيان داشته است.
و اگر هر يك از اين دو آيه غرض جداگانه و مستقلي مي‌داشتند، و يك غرض جامعي در آن وجود نداشت، در اين تكرار هيچ فايده و نكته‌ای تصور نمي‌شد.
علاوه بر اين آيه اولي بطور واضح دلالت مي‌كند بر اينكه رسول خدا در اين داستان گناهي و انحرافي نداشته و قصد نيت انحراف هم نكرده زيرا آيه شريفه مهاجريم و انصار را مدح مي‌كند كه از رسول خدا پيروي و به وي اقتداء كردند، و اگر خود آن حضرت منحرف مي‌شد و يا خيال را مي‌كرد كه ديگر معني نداشت مقتدي و امام ايشان قرار گيرد، و پيروانش مدح و ستايش شوند، و به اين خاطر است كه پيامبر را با مهاجرين و انصار ذكر نموده است.
و پروردگار به خاطر فضل و كرمي كه به رسولش دارد مي‌خواهد كه هر وقت اسم امتش و يا صحابه‌اش به خير برده شود، اول اسم شريف او در صدر كلام قرار گيرد، هر چند مطلب راجع به امت باشد مانند: ﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾ [البقرة: 285]. ﴿ ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ [التوبة: 26].  (تفسير الميزان، ج9، ص636-634- تفسير نمونه، ج8، ص168-167)
توبه‌پذيري خدا نسبت به پيامبر به معني فزوني بركات اوست بر او ولي نسبت به مهاجرين و انصار به معني آمرزيدن گناهان آنهاست. زيرا كه در ساعات شدت و سختي از پيامبر متابعت كردند و اين كاري بزرگ بود و خدا به پايمردي حسنات بزرگ گناهان كوچك را مي‌آمرزد و صبر كردن در ساعات عسرت كاري بزرگ است كه خدا به سبب آن ديگر كارهاي كوچك را مي‌بخشايد ولي مهمتر نقطه پيروي از رسول الله ص است و عدم مخالفت با او در مواقعي كه به سبب دشواري وضع بشر دامن شكيبايي را از دست مي‌دهد تا شكيبايي گاه موجب انحراف از ايمان به خدا و رسول او مي‌گردد ولي اگر مومن گوش به فرمان رهبري داشته باشد و در آن ترديد نكند، همين امر سبب آمرزيدن گناهان او مي‌شود. زيرا پيامبر در برابر پروردگار او را شفاعت مي‌كند و در حق او دعا مي‌كند و براي او آمرزش مي‌طلبد. ( تفسير هدايت، ج4، ص 249-248)
اين آيات درباره پيكار ((تبوك)) و رنجهاي طاقت فرسايي كه در آن به مردم با ايمان رسيد، فرود آمد، اين رنج‌ها و سختي‌ها به گونه‌ای شكننده بود كه گروهي آهنگ بازگشت نمودند، اما مهر و لطف وصف نا پذير خدا شامل حال آنان گرديد و پايمردي ورزيدند و همه مشكلات را در راه خدا به جان خريدند.
كار و رنج و فشار آنان به جايي رسيد كه هر ده تن از مجاهدان مسلمان يك شتر براي سواري داشتند و از نظر مواد غذايي نيز به خوردن دانه‌ها و خرماي نامرغوب و غذاهاي نامناسب ناگزير شدند . فقدان امكانات و كمبود مواد غذايي اين كار را به جايي رساند كه گاه چند نفر از يك خرما و اندك آب مي‌گرفتند.
از جمله كساني كه اين آيات درباره او نازل شد ((عبدالله بن خيثمه)) بوده است و مراد از آن سه تن كه از جهاد و رفتن به تبوك تخلف ورزيدند، كعب بن مالك، مراره بن ربيع، و هلال بن اميه مي‌باشد و خداوند در اين آيات نه تنها پيامبر و مهاجرين و انصار را كه حضرت اقتدا نموده و به جهاد در راه، پرداخته بودند، همه را مورد بخشايش و مهر خود قرار داد، بر آن سه تن نيز كه ناخواسته و بر اثر سهل انگاري تخلف ورزيده و آنگاه پشيمان شده و روي توبه به بارگاه او آورده بودند، رحمت آورد و توبه آنان را پذيرفت.
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا ضَاقَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ﴾ «تا اينكه دنيا با همه گستردگي‌اش بر آنان تنگ گرديد».
اين تعبير بنيادين شرايط و حال و روز كسي است كه به نهايت پشيماني و ژرفاي ندامت رسيده و ديگر راهي براي خود نمي‌يابد. اين شرايط سخت بدان دليل بر آنان پديد آند كه پيامبر مردن را از ادامه دوستي و رابطه دوستانه با آنان بازداشت و آنان يك باره خود نيز تنها مانده و همه از آنان گسسته و در محاصره زندان اجتماعي گرفتار آمده‌اند.
آنان با ندامت عميق از تخلف خود، روي توبه به بارگاه خدا آوردند اما پذيرش توبه آنان به تاخير افتاد و حكمت خدا، گويي بر آن بود كه با وارد آمدن فشاري سخت بر آنان، ديگران درس عبرت گيرند و به فكر تخلف از فرمان خدا و سستي و سهل انگاري نيفتند.
﴿وَضَاقَتۡ عَلَيۡهِمۡ أَنفُسُهُمۡ﴾ اين تعبير بيانگر اوج اندوه زدگي است و  نشان مي‌دهد كه كار به گونه‌ای بر آنان سخت شد، كه گويي جايي براي نهان ساختن غم جانكاه درون خود در كران تا كران سازمان وجود خويش نيافتند و يقين كردند كه جز خداي يكتا پناهگاهي نيست كه بتوانند آنان را از عدل خدا و كيفر عادلانه او حفظ كند و به سوي او پناه برند و تنها راه نجاتشان توبه واقعي است كه اگر پذيرفته شود آنان را از عذاب رهايي مي‌بخشد. ( تفسير مجمع البيان، ج11، ص 103-96)
اين مومنان كه در شرايط سخت ايمان خود را حفظ كردند و در راه خدا جهاد نمودند، شايسته هر نوع لطف و عنايت خداوند هستند و بر كساني كه بعدها مسلمان شدند و اين سختيها را نديدند برتري دارند همان گونه كه مسلمانان پيشاهنگ و سابقون در اسلام كه در دوران غربت اسلام در مكه مسلمان شدند بر همه اينها برتري دارند و همين طور مسلماناني كه در جنگ بدر شركت كردند بر مسلمانان بعدي برتري دارند و مسلماناني كه قبل از فتح مكه مسلمان شدند بر ديگران برتري دارند. ( تفسير كوثر، ج4، ص 590)
خداوند به صحابه وعده جايگاه و پايگاه نيكو مي‌دهد.

 خداوند ضمن بيان اذيت و آزار و فشارهايي كه كفار براي اصحاب و ياران رسول ص ايجاد مي‌نمودند و روا مي‌داشتند، از اهميت جهاد و هجرت و فضيلت و پاداش دنيوي و اخروي آنان نيز سخت به ميان مي‌آورد و بيان مي‌دارد كه هجرت آنان به منظور حفظ عقيده و ايمان و رضا و خشنودي پروردگار است و اجر و پاداش آنان در جهان آخرت از اين جهان ارزنده‌تر است و آنگاه از آنان به دو صفت از صفات نيكو و پسنديده ياد مي‌كند و آن صبر و توكل است و رضايت خويش را از آنان اعلام مي‌دارد.
﴿وَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ فِي ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا ظُلِمُواْ لَنُبَوِّئَنَّهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗۖ وَلَأَجۡرُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَكۡبَرُۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ٤١ ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ ٤٢﴾ [النحل: 41-42].
«كساني كه براي خدا (به مدينه) هجرت كردند پس از آنكه (در مكه) مورد ظلم و ستم قرار گرفته در اين دنيا جايگاه و پايگاه خوبي به آنها مي‌دهيم و پاداش اخروي ايشان (از پاداش دنيوي ايشان) بزرگتر است اگر بدانند (مهاجران، آن) كساني‌اند كه در برابر اذيت و آزار مشركان شكيبايي ورزيدند و در زندگي توكل و تكيه آنان بر پروردگارشان است».
خداوند در اين آيه وعده جميلي به مهاجرين مي‌دهد، مهاجرين دو هجرت بزرگ و عمده داشتند:
1- مهاجرت به حبشه
2- مهاجرت به مدينه
منظور از مهاجرت در راه خدا اين است كه مهاجرت براي كسب رضاي خدا باشد و اين هدف اصلي آنها باشد و جز آن هدف ديگري نداشته باشند.
منظور از مهاجرت مهاجرين، اين است كه آنها در راه خدا و براي دين مهاجرت كردند كه جامعه‌ای اسلامي و پاك تشكيل دهند كه در آن جامعه جز خدا مسي پرستش نشود و جز عدل و احسان چيزي حكومت نكند و يا براي اين بود كه به جامعه‌ای وارد شوند و در آن منزل كنند كه وضعش چنين باشد پس اگر از مهاجرتشان اميد حسنه‌ای داشتند، و يا وعده حسنه‌ای داده شدند آن حسنه همين جامعه‌ي صالح بود و نيز اگر آن شهر را كه بدان مهاجرت كردند ستودند براي اين بود كه جاي تشكيل چنين اجتماعي بوده نه براي اينكه آب و هوايش خوب بوده پس هدف و غرض حسنه‌ای كه وعده داده شده كه در دنيا به آن برسند همين جامعه صالح بوده چه اينكه مقصود از حسنه شهر باشد و يا حالت حسنه‌ای كه در آن شهر به خود مي‌گيرند. ﴿وَلَأَجۡرُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَكۡبَرُۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ﴾
اين تقسيم وعده قبلي و اشاره به اين نكته است كه اجر آخرت از اجر دنيوي كه گفته شد بهتر است اگر مردم بدانند كه خدا در آخرت چه نعمتهايي بر ايشان آماده كرده چرا كه در آخرت سعادت آميخته با بدبختي نيست، خلودي است كه فنا در آن راه ندارد و جوار رحمت رب العالمين است.
خداوند مهاجرين را با دو صفت صبر و توكل به خدا توصيف نموده است و توصيف آنها به اين خصوصيات به اين خاطر است كه اين دو صفت در رسيدن به آن عنايت حسن كه خدا وعده داده كمال دخالت را دارد، زيرا اگر بر تلخي جهاد صبر نمي‌كردند و در هنگام هجوم بلاها توكلي به خدا نمي‌داشتند و همه اعتمادشان به خودشان بود با آن ضعفي كه از هر جهت داشتند جاي خالي مي‌كردند، و نمي‌توانستند ايستادگي كنند، آن هم با آن دشمناني كه اصرار و پافشاري در دشمني خود داشتند، و وقتي به دست دشمن متلاشي مي‌شدند آن اجتماع صالح كه خدا وعده داده بود درست نمي‌شد و از آن بهره برداري نمي‌شد و امر آخرتشان تباه مي‌گرديد. ( تفسير الميزان، ج12، ص 378-374. 9
خداوند در اين آيه، افراد مومن و مهاجرين را نقطه مقابل افراد مشرك در آيه 38 همين سوره قرار مي‌دهد و مي‌فرمايد آن افرادي كه در راه رضاي خدا و دين خدا از مكه هجرت نمودند و هجرت نمودن ايشان بعد از آن بود كه مظلوم و مورد تعدي كفار مكه قرار گرفتند ما ايشان را در دنيا در مكان بسيار نيكي جاي خواهيم داد اينها پاداشهاي دنيوي ايشان خواهد بود اما چون دنيا و پاداشهاي آن در معرض زوال و پايان پذيري مي‌باشند لذا در مقابل پاداشهاي اخروي كوچك و حتي غير قابل قياس هستند. (تفسير احسن الحديث، ج9، ص 184-183.)
بسياري از مردم آنچه را كه مي‌دانند كنار مي‌گذارند و از ترس جامعه‌ي فاسد و طاغوت، به ناداني عمل مي‌كنند، در صورتي كه شايسته است كه نسبت به آن تمرد نشان دهند و از عمل كردن به آن خودداري ورزند، پس اگر در معرض ستم قرار گيرند و كاري از دستشان بر نيايد از سرزميني كه در آن هستند هجرت كنند و زمين خدا پر وسعت است و چه بهتر كه از آن مهاجرت كنند و با نيروي بيشتر به سرزمينهاي خويش باز گردند. ( تفسير هدايت ج6، ص60)
مقام مهاجران در اسلام مقام فوق العاده پر ارجي است، هم خود پيامبر و هم مسلمانان بعد همگي براي آنها احترام خاصي قائل بودند چرا مه آنها به تمام زندگي خويش، براي گسترش دعوت اسلام، پشت پا زدند، بعضي جان خود را به خط انداختند، و بعضي مانند صهيب از همه اموال خود چشم پوشيدند، و جالب اينكه خود را در اين معامله نيز برده مي‌دانستند.
اگر فداكاري آن مهاجران در آن روزها نبود، محيط خفقان بار مكه  و عناصر شيطاني كه بر آن حكومت مي‌كردند هرگز اجازه نمي‌دادند صداي اسلام به گوش كسي برسد و اين صدا را براي هميشه در گلوي مومنان خفه مي‌كردند اما آنها با اين جهش حساب شده، نه تنها مكه را از زير سيطره خود در آوردند بلكه صداي اسلام را به گوش جهانيان رساندند و اين سنتي است براي همه مسلمانان، در چنين شرايطي، و در همه تاريخ. هجرت در بيرون بدون هجرتي در درون، ممكن نيست، انسان نخست بايد از علائق پست مادي دروني جدا گردد و به سوي فضايل اخلاقي هجرت كنند تا بتواند در بيرون دست به چنين هجرتي بزند و از دارالكفر با پشت پا زدن به همه چيز به دارالايمان منتقل گردد. ( تفسير نمونه، ج11 ص 239-237. )
خداوند طمانينه و آرامش را در دل صحابه به خاطر رضايتش نازل مي‌كند.
منظور از بيعتي كه در اين آيه ذكر شده است بيعت الرضوان است كه در حديبيه به وقوع پيوست اما نكته مهم و قابل توجه در اين آيه جمله‌ي: ﴿فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ﴾ مي‌باشد كه اين خود دليلي است بر اينكه خداوند از اصحاب و ياران رسول الله ص راضي و خشنود گرديد چرا كه مي‌دانست در قلوب و نهاد آنان چه مي‌گذرد و مي‌دانست كه آنان در ايمان خود صادق و راستگو و در بيعتشان ثابت قدم، مخلص و پايدارند و هيچ گونه ريا و تظاهري نداشته و به خاطر دور بودن از هر گونه ريا و تظاهري بود كه فرمود: ﴿فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا﴾ خدا اطمينان و آرامش را بر آنان نازل فرمود و به خاطر بهره مند شدن از ثواب و پاداش فتح عظيمي را به آنان نويد داد و آن فتح خيبر بود.
﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١٨﴾ [الفتح: 18]. «خداوند از مومنان راضي گرديد همان دم كه در زير درخت با تبعيت كردند خدا مي‌دانست آنچه را كه در درون دلهايشان (از صداقت و ايمان و اخلاص و وفاداري به اسلام) نهفته بود، لذا اطمينان خاطري به دلهايشان داد و فتح نزديكي را (گذشته از نعمت سرمدي آخرت) پاداششان كرد».
خدا از مومنان در آن هنگام خرسند شد كه با تو در زير درخت بيعت مي‌كردند.
اما هدف عهد بستن با خدا آن است كه سبب رسيدن به خرسندي و پاداش او مي‌شود پس وسايل خرسندي خدا از مومنان در آن هنگام كه با رسول الله ص درباره جنگ حتي با مردن در ميان  دستهاي او بيعت كردند، گسترش پيدا كرد، و اين پيش از آن بود كه قرار داد صلح بسته شود پس چون مشركان از عزم مومنان بر جنگ و استقامت آگاه شدند به پذيرفتن صلح رضايت دادند.
خداوند سبحانه و تعالي بيعت مومنان را پذيرفت و همه گناهانشان را آمرزيد مگر نه آن است كه حسنات و كارهاي نيك سبب از ميان رفتن سيئات و كارهاي بد مي‌شود آري، ايستار قهرمانانه در نزد خدا ارزش فراوان دارد و در ترازوي او بر هر عمل ترجيح پيدا مي‌كند و شايد به همين سبب است كه خدا گناهان شهيد را مي‌آمرزد و بيعت كردن با رسول ص در زير درخت دليل اكيد بر عمق ايمان ايشان به رسالت بود، و اگر مومن به معناي درست اين كلمه نمي‌بودند با او بيعت نمي‌كردند چه مي‌دانستند كه رو به رو شدن آنان با مشركان، اگر صورت بگيرد بر حسب معيارهاي ظاهري بر افتادن ايشان را از وجود همراه دارد، و به همين سبب است كه آن بيعت وسيله تمايزي ميان منافقان و سست ايمانان با مومنان راستين به شمار مي‌رود و به همان گونه كه وسيله باز شناختن مخالفان بود، مومنان را از ديگران جدا و متمايز ساخت و بدين گونه است كه ايستگاه‌هاي دشوار جنبش مكتبي براي باز شناختن و كشف هويت افراد و يافتن نقاط ضعف و قوت در ايشان سودمند واقع مي‌شود.
(پس دانست كه در دلهاي آنان چه مي‌گذرد) از اثبات و راستي ايمان و همه شايستگي‌هاي لازم براي رسيدن به نصر و نصرت الهي. پس آرامش و اطمينان را بر ايشان فرو فرستاد و فتح نزديكي را پاداش آنان قرار داد.
اين فتح در پيروزي‌ها و غنايم جنگي تجسم پيدا كرد كه مومنان پس از آن در نبرد خيبر و فتح مكه و جز آن به آنها دست يافتند، و در اين شك نيست كه اگر مومنان قرارشان شكست و انهزام بود، زيان فراوان مي‌ديدند و اين پيروزي‌ها نصيب آنان نمي‌شد، و اين در تاريخ ملتها و نهضتها حقيقي آشكار است پس چون به اصول و هدفهاي آن متمسك شوند و با وجود سختيها و فداكاريها، به همين جهت استقامت پيدا كنند با فداكاريهاي كمتري به آنها مي‌توان دست يافت و از آيات گذشته آشكار مي‌شود كه مومنان در نتيجه ثبات خويش بر عهد و پيمان به دستاوردهاي ذيل دست يافتند:
1- تثبيت و استقرار ايمان در قلوب ايشان و افزايش آن
2- فتح نظامي نزديك علاوه بر فتح سياسي تحقق يافته با صلح حديبيه
3- سودها و غنيمتهاي فراوان معنوي و سياسي و اقتصادي ( تفسير هدايت، ج13، ص 328-326)
راضي شد خداي متعالي از مومنان چون با تو بيعت كردند در زير درخت، گفتند درخت سمره بود و سبب اين بيعت آن بود كه، رسول ص چون به مدينه فرود آمد مردي را از خزاعه بفرستاد نام او خراش بن اميه به مكه تا اشراف قريش را بگويد كه او به چه كار مي‌آيد به مكه و شتر خود به او داد كه آن را ثعلب مي‌خواندند. چون بيامد و پيغام به گزاردش شترش را پي كردند و او را خواستند بكشند احابيش اقاربش او را حمايت كردند، او بازگشت و رسول را خبر داد از آنچه رفت.
رسول ص عمر را بخواند و گفت او را به مكه بايد رفتن و اشراف قريش را از من پيغام دادن كه من به جنگ نمي‌آيم، طواف اين خانه مي‌آيم عمر گفت: مرا به مكه ناصري نيست، و از بني عدي آنجا كس نيست، من نيارم رفتن، اما اگر عثمان را بفرستي كه او را در مكه خويشانند، باشد كه به حرمت ايشان با او خطابي ديگر نكنند رسول ص عثمان را بخواند و اين پيغام به دو داد و عثمان برفت، چون به نزديك مكه رسيد ابان بن سعيد بن العاص را ديد و او اموي بود ـ و ابان سوار بود از اسب فرو آمد و عثمان را بر نشاند و او از پس عثمان به رديف بر نشست و در مكه رفتند و اين براي آن بود تا بدانند عثمان در حمايت او است عثمان پيغام رسول بگزارد، ايشان گفتند: شنيديم محمد را اين كار نيست و ما رها نكنيم تا او اينجا آيد اما اگر تو خواهي تا طواف خانه كن برو و طواف كن. گفت: من پيش ار رسول طواف نكنم، چون خواست باز گردد رهايش نكردند و باز گرفتند او را چون عثمان دير مي‌آمد رسول ص گمان برد كه عثمان را بكشته‌اند، صحابه را جمع كرد زير آن درخت  و بيعت تازه كرد و اين را بيعه الرضوان گويند و بيعه الشجره گويند. مردم مي‌گفتند اين بيعت مرگ است. بكير بن الاشج گفت: بيعت بر مرگ كني؟ رسول ص گفت: نه، بيعت بر آن كن كه تواني.
عبدالله بن معقل گفت: من بر بالا سر رسول ايستاده بودن و شاخي از آن درخت در دست گرفته و رسول را باد مي‌زدم و رسول بيعت مي‌گرفت از مردم و مي‌گفت، بيعت بر آن مي‌كنم كه نگريزي، جابر بن عبدالله انصاري مي‌گفت، جمله حاضران بيعت بكردند الا جد بن قيس كه او منافق بود، خود را در پس شتر پنهان كرد و بيعت نكرد. اول كس كه بيعت كرد مردي بود اسدي، نام او ابوسنان بن وهب. آنگاه گفت: خبر برسيد كه عثمان را نكشته‌اند و در عدد ايشان خلاف كردند، عبدالله ابي اوفي گفت: هزار و ششصد مرد بودند، قتاده.
گفت: هزار و پانصد مرد بودند، عبدالله عباس گفت: هزار و پانصد و بيست و پنج مرد بودند ديگران گفتند: هزار و چهارصد مرد بودند، جابر بن عبدالله روايت كرد كه رسول ص گفت: به دوزخ نرود از آنان كه در زير درخت بيعت كردند. ( روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن مشهور به تفسير شيخ ابوالفتوح رازي اليف حسين بن علي بن محمد بن احمد الخزاعي النيشابوري، به كوشش و تصحيح دكتر محمد جعفر يا حقي، دكتر محمد مهدي ناصح، ج 17، ص 336، تهران، بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1366. ) رضا و غضب خدا به صورت واقعيتي در جهان جاري است نيكوكاران با عمل خويش در تحت رضا قرار مي‌گيرند و بدكاران در تحت غضب، نظير انتقال از ظلمت به نور و بالعكس بي‌آن كه در نور و ظلمت تغييري رخ دهد، مرا از ﴿مَا فِي قُلُوبِهِمۡ﴾ صدق نيت آنهاست، انزال سكينه حاكي است كه خدا به آنها اطمينان و آرامش قلب نازل كرد از اهل مكه نترسيدند. ( تفسير احسن الحديث، ج10، ص 246. )
سيماي صادق صحابه در تورات و انجيل و قرآن
برتري اصحاب و ياران رسول الله ص را بر بقيه پيروان پيامبران نمي‌توان از نظر ناديده انگاشت به گونه‌ای كه توصيف و مدح آنان در تورات و انجيل آمده است و اين خود حامي از اين است كه خداوند مي‌خواهد با بيان اين آيه امري را اثبات نمايد و آن چيزي نيست جز الگو قرار دادن صحابه براي كساني كه در جستجوي هدايت و رسيدن به درجات رفيع معنوي هستند.
﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطۡ‍َٔهُۥ فَ‍َٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا ٢٩﴾ [الفتح: 29]. «محمد فرستاده خداست، و كساني كه با او هستند در برابر كافران تند و سر سخت و نسبت به يكديگر مهربان و دلسوزند، ايشان را در حالت ركوع و سجده مي‌بيني آنان همواره فضل خداي را مي‌جويند و رضاي او را مي‌طلبند، نشانه ايمان بر اثر سجده در پيشانيهايشان نمايان است. اين توصيف آنان در تورات است، و اما توصيف ايشان در انجيل چنين است كه همانند كشتزاري هستند كه جوانه‌هاي (خوشه اي) خود را بيرون زده، و آنها را نيرو داده و سخت نموده و بر ساقه‌هاي خويش راست ايستاده باشد به گونه‌ای كه برزگران را به شگفت مي‌آورد (مومنان نيز همين گونه‌اند لحظه‌ای از حركت باز نمي‌ايستند و همواره جوانه مي‌زنند و جوانه‌ها پرورش مي‌يابند و بارور مي‌شوند و باغبانان بشريت را به شگفت مي‌آورند اين پيشرفت و قدرت را خدا نصيب مومنان مي‌كند) تا كافران را به سبب آنان خشمگين كند. خداوند به كساني از ايشان كه ايمان بياورند و كارهاي شايسته بكنند آمرزش و پاداش بزرگي را وعده مي‌دهد».
آيه‌ي شريفه اصحاب آن حضرت را توصيف مي‌كند، آمدن اسم خاص آن حضرت براي آن است كه مطلقاً ابهامي در بين نباشد، اولين وصف ياران وي آن است كه نسبت به كفار سخت و بي‌سازش و نسبت به مومنان مهربانند.
غرض عمده‌ي آنها از زندگي، رسيدن به ثواب و رضايت خداست سجده و خضوع بر خدا در قيافه شان اثر گذاشته و ايمان از چهره شان آشكار است در فقيه از حضرت صادق نقل شده است كه درباره اين آيه فرمود: «هو السهر في صلوه» يعني: «آن صبح كردن در نماز است».
بعضي گفته‌اند:
منظور آن است كه در روز قيامت مواضع سجود آنها نوراني مي‌شود همان طوري كه كشت جوانه‌هاي ضعيف خود را از زمين بيرون مي‌آورد سپس به آنها نيرو مي‌دهد و جوانه‌ها محكم شده و بر روي ساقه‌هاي خود مي‌ايستد تا جايي كه زراعتگران از رشد آنها تعجب مي‌كنند.
ياران آن حضرت نيز همان طور به تدريج قوي مي‌شوند، پيش مي‌روند و اسلام را پياده مي‌كنند.( تفسير احسن الحديث، ج10، ص 260-259.) محمد رسول خدا و كساني كه با او بودند بر كافران سخت مي‌گرفتند، نسبت به يكديگر رحيم و مهربان‌اند. اين از علاقه آنان به مردم است و اما علاقه ايشان به خدا علاقه بندگي و خضوع مطلق است در هر حركت خود به عبادت اشتغال دارند و نيز در هر كلمه كه با آنان سخن مي‌گويند بدان سبب كه هر چه از ايشان صادر مي‌شود تجلي و ظهوري از نماز و عبادتها با هدفها و ارزشهاي آنها است.
((آنان را در حال ركوع و سجود مي‌بيني)) در رفتار آنان نماز را مي‌بيني، پس آنان به خدا پيوستگي دارند، و از فحشا و منكر باز ايستاده‌اند و با ديگران راستگو و صادقند و به واجباتشان ملتزم، بدان سبب كه عبادت در نظر ايشان تنها ركوع و سجده نيست و به همين دليل در حد ظاهر نماز توقف نمي‌كنند، و بلكه آن را به صورت تحرك در زندگي بنابر مقتضيات و هدفهاي آن در نظر مي‌گيرند، و آشكارترين اين هدفها دو تا است: خواستار فضل او شدن در دنيا، و طلب خرسندي و رضوان او در آخرت. ((خواستار فضل و رضايت و خرسندي خدايند)) به سبب زيادي نمازگزاران و به سجده رفتن ايشان كه اوج خضوع و فروتني نسبت به خدايشان را آشكار مي‌كند، بر پيشانيهاي ايشان نشانه‌ي سجده را مي‌بيني، و شك نيست كه اين نشانه‌ها جز بر اثر مبالغه در عبادت پديد نمي‌آيد.
«سيما و نشانه‌ي ايشان بر چهره شان به سبب سجده‌هايي كه كرده‌اند آشكار است».
صحابي پيامبرص حضرت علي در توصيف اصحاب رسول الله گفته است: «و همانا ياران پيغمبر را ديدم، و كسي را نمي‌بينم كه همانند آنان باشد روز را ژوليده مو و گرد آلود به شب مي‌رساندند، و شب را به نوبت در سجده يا قيام به سر مي‌بردند. گاه پيشاني بر زمين مي‌سودند و گاه گونه بر خاك. از ياد معاد چنان ناآرام مي‌نمودند كه گويي بر پاره آتش ايستاده بودند ميان دو چشمانشان چون بازوي بزان پينه بسته بود از درازي ماندن در سجود. اگر نام خدا برده مي‌شد، چنان مي‌گريستند كه گريبانهايشان‌تر مي‌شد، و چنان مي‌لرزيدند كه درخت در روز تند باد لرزد، از كيفري كه بيم آن ردا داشتند يا اميدي كه تخم آن در دل مي‌كاشتند». ( نهج البلاغه، خطبه 97.)
بيان خدا را صفات ياران پيغمبرص براي آن است كه حقيقتي را مورد تاييد قرار دهد و آن اين كه صاحب و يار حقيقي رسول ص آن كس است كه حقاً به قلب و اخلاق و ارزشهاي خويش صاحب و يار او باشد، پس اقتدا كردن آنان به رسول ايشان را به اين درجه رسانيده است نه تنها با او بودن ايشان، آنان در حال تكامل و بالا رفتن به مقامي كاملتر به صورتي منظم به سر مي‌برند و از اين لحاظ به درخت شباهت دارند كه از دانه كوچكي آغاز مي‌شود و سرانجام پس از تكامل تدريجي درخت نيرومند و عظيم بر تنه خود با شاخه‌هاي بيرون آمده از آن مي‌ايستد.
((همچون كشته‌ای است كه سبزه‌ي نورسته خود را از خاك بيرون مي‌فرستد و به آن نيرو مي‌دهد تا بسته شود و بر شاخه‌هاي خود بايستند و برزگران را به شگفتي وا دارد و كفار را نسبت به ايشان خشمگين سازد.
رهبر و پيشوايي كه اين گونه مردان را در سايه رهبري و انديشه‌هاي خويش پرورش مي‌دهد از ديدن آنان شادمان مي‌شود اما دشمنان هر گاه كسي را ببينند كه در سايه ارزشها و اصول او رشد كرده و به صورت رزمنده و رهبري مكتبي در آمده است كه در راه خدا جهاد مي‌كند گرفتار خشم و غيظ خواهند شد. ياران حقيقي پيامبرص همان كساني هستند كه در اين آيه از آنان به صورت ((زرع)) ياد شده است ولي صاحب و يار پيغمبر بودن سند برائت از تكاليف شرعي و آزاد شدن از ارزشهاي الهي نيست پس همه كساني را كه معاصر با رسول يا هم صحبت با او بودند (حتي بدون تمسك به هدفهاي رسالت) اين آيه شامل نمي‌شود و دليل بر آن اين است كه خدا كلام را به صورت مطلق رها نكرده بلكه كساني را كه صحبت نيكو داشتند و در طاعت از رسول و ياري رساندن به رسالت او رنج برده بودند به آمرزش و پاداش اختصاص داده‌است. «خدا به كساني از ايشان كه ايمان آوردند و عمل نيكو و شايسته كردند وعده آمرزش داده است» آمرزش از گناهان و خطاهايشان بدان جهت كه مسير ايشان در زندگي مسيري سالم بوده است و بنابر آيات قرآن كارهاي نيكو (حسنات) سبب از بين رفتن كارهاي بد (سيئات) خواهد شد. و به پاداشي بزرگ خواهند رسيد به پاداش اعمال شايسته و خوب و صالح خويش آيه در اين مقطع انديشه‌ای را حاكي از اين كه مجرد وابستگي انسان به شخص يا جامعه‌ای صالح براي او كافي است و مسئوليت را از او بر مي‌دارد طرد مي‌كند، هرگز چنين نخواهد بود، پس از او خواسته شده است كه تا آخرين نفس بار مسئوليت را تحمل و بر وقف آن عمل كند.( تفسير هدايت، ج 13، ص 348-345)
در اين آيه بعد از اثبات رسالت محمد ص پنج وصف از اوصاف پر مدح و مجد و عز و عظمت يارانش ذكر شده و تزكيه و تعديل همگي آنان كه داخل عموميت ﴿وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥ﴾ هستند بيان گرديد. زيرا مراد از ﴿وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥ﴾ كساني هستند كه به رسول خدا ايمان آورده و با او هم هدف و همكار شده‌اند.
اوصاف مذكوره عبارتند از:
1- اعمال شدت و غلظت و شهامت و شجاعت در برابر كافران و دشمنان دين و خدا ولو اينكه اقوام و اقرباي خودشان مي‌بودند و در عين حال مشفق و مهربان و نرم و متواضع بودند با اينكه از لحاظ زبان و نژاد و غيره تفاوت داشتند.
2- صرف كردن اكثر اوقات خود در عبادت و پرستش خدا، كه از آن به سجده و ركوع تعبير شده است.
3- اينكه شائبه ريا و نمايش و تظاهر در كردار آنها نيست، بلكه تنها جوياي فضل و ثواب و خشنودي پروردگارشان هستند و بس.
4- علامت و نشانه ايمان در چهره‌هايشان در اثر سجود كه از تمام شعائر ديگر اصيل‌تر و مهمتر است آشكار و نمايان است يعني به خاطر كردار و رفتارشان نور و رونق در صورت آنها ظاهر شده و از بقيه مردم جدا شده‌اند البته اين اوصاف و اوضاع و رويه اصحاب رسول خدا در كتاب تورات نيز ذكر شده و قبلاً خداوند حكيم و دانا مژده و بشارت به اهل زمان داده كه قومي مي‌آيند و امر به معروف و نهي از منكر مي‌كنند.
5- در كتاب انجيل وصف و حال اصحاب پيامبرص چنين بيان شده است: «آنها مانند زراعتي هستند كه شاخك خود را بيرون دهد، پس آن را كمك كند تا قوي گرداند و سپس بر شاقه‌اش بايستد و زارعان را به تعجب آورد، يعني اصحاب پيامبرص در ابتدا كم خواهند بود ولي بعداً در كثرت و قوت مانند زراعت نشو و نما خواهند كرد و تكثير و تقويت آنها به خاطر اين بود تا كفار را به خشم آورد» و اين وعده الهي تحقق يافت چرا كه ياران رسول اكرم ص زبدگان بني آدم، كافران را به خشم و غضب آوردند و پوزه گردنكشان را به خاك ماليدند و پرچم لااله الا الله محمد رسول الله را به همه جا نشر دادند و محرومين و مظلومين را آزاد كردند. (چند آيه از كلام الله در فضايل اصحاب رسول الله، ص 50.)
آري صحابه رسول خدا ص نه تنها مظلومين را از چنگال ظالمان در آوردند بلكه عجيب‌تر از اين آن است كه صحابه خطاب به ابر قدرتان زمان خود مي‌گفتند ما آمده اين تا شما را از تنگي دنيا آزاد و رها كنيم، روايت شده كه عامر بن ربعي خطاب به دولت مردان و درباريان ايران در جواب سوال آنها كه علت آمدنشان را جويا شدند، فرمود: «الله ابتعثنا لنخرج من شاء من عباده العباد الى عباده الله وحده ومن خسق الدنيا الى سعتها ومن جوارالاديان الى عدل الاسلام» يعني: «الله ما را بر انگيخته تا هر كه را بخواهد از بندگي بندگان به بندگي خداي يگانه و از تنگناي دنيا به سوي فراخناي آن رهنمون شويم».
صحابه در نهج البلاغه
«لقد رأيت أصحاب محمد فما أرى احداً منكم يشبههم! لقد كانوا يصبحون شعثا غبرا وقد باتو سجداً وقياماً يراوحون بين جباههم وخدودهم ويقفون على مثل الجمر من ذكر معادهم! كان بين أعينهم ركب الـمعزي، من طول سجودهم! إذا ذكر الله هملت أعينهم حتى تبل جيوبهم ومادو كما يميد الشجر يوم الريح العاصف، خوفا من العقاب، ورجاءً للثواب».
«اصحاب محمد ص را ديده‌ام هيچ يك از شما بدانها شباهت نداريد، آنها با هيئت ژوليده مويي و گرد آلودگي، صبح مي‌كردند، زيرا شب را به سجده و قيام سپري كرده بودند. ميان رخسار و پيشاني بر زمين مي‌ساييدند. چنان در سوز و گداز روز معاد خود بودند كه گويا بر سر آتش پا نهاده باشند و ميان دو چشمشان (سجده گاه) بر اثر سجده‌هاي طولاني همچون زانوي بزها پينه بسته بود. هنگامي كه نام خداوند سبحان به ميان مي‌آمد از سوز عشق و درد فراق، چنان اشك از ديدگانشان سيلان مي‌كرد كه دامان و گريبانشان‌تر مي‌شد. از ترس كيفر خداوندي و اميدواري به ثواب او مانند درختي كه از وزش باد تند بلرزد بر خود مي‌لرزيدند (ياران رسول خدا چنين بودند)». (شرح نهج البلاغه، ابن ميثم، ج2، قربان علي محمدي مقدم، (مشهد آستان مقدس رضوي، 1375، خطبه 94 ص 848).)
صحابه در صحيفه سجاديه
بسم الله الرحمن الرحیم
«اللهم واصحاب محمد خاصه الذين أحسنوا الصحابه، والذين ابلوا البلاء الحسن في نصره وكانفوه وأسرعوا إلى وفادته وسابقوا الى دعوته واستجابوا له حيث اسمعهم حجه رسالاته، وفارقوا الأزواج والأولاد في إظهار كلمته، وقاتلوا الآباء والأبناء في تثبيت نبوته، وانتصروا به، ومن كانوا منطوين علي محبته يرجون تجاره لن تبور في مودته، والذين هجرتهم العشائر إذ تعلقوا بعروته وانتفت منهم القرابات اذ سكنوا في ظل قرابته. فلا تنس لهم اللهم ما تركوا لك وفيك، وأرضهم من رضوانك وبما حاشوا الخلق عليك وكانوا مع رسولك دعاه لك إليك واشكرهم على هجرهم فيك ديار قومهم، وخروجهم من سعه الـمعاش الي ضيقه، ومن كثرت في إعزاز دينك من مظلومهم. اللهم وأوصل إلى التابعين لهم بإحسان، ﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ﴾ [الحشر: 10]. خير جزائك الذين قصدوا سمعتهم وتحروا وجهتهم ومضوا على شاكلتهم لم يشنهم ريب في بصيرتهم، ولم يختلجهم شك في قفو آثارهم والائتمام بهداية منارهم، مكانفين وموازرين لهم، يدينون بدينهم، ويهتدون بهديم، يتفقون عليهم، ولا يتهمونهم فيما أدوا إليهم. اللهم وصل على التابعين من يومنا هذا الى يوم الدين، وعلى ازواجهم، وعلى ذرياتهم، وعلى من أطاعك منهم صلاه تعصمهم بها من معصيتك، وتفسح لهم في رياض جنتك وتمنعهم بها من كيد الشيطان، وتعينهم بها على ما استعانوك عليه من بر، وتقيهم طوارق الليل والنهار الا طارقا يطرق  بخير وتبعثهم بها علي اعتقاد حسن الرجاء لك، والطمع فيما عندك، ترك التهمه فيما تحويه ايدي العباد، لتردهم الى الرغبه اليك والرهبه منك وتزهدهم في سعه العاجل وتحبب اليهم العمل للاجل، والا ستعداد لما بعد الـموت وتهون عليهم كل كرب يحل بهم يوم خروج الانفس من ابدانها وتعافيهم مما تقع به الفتنه من محذوراتها، وكبه النار وطول الخلود فيها، وتصير هم الى امن من مقيل الـمتقين».
در صحيفه سجاديه امام زين العابدين به پاس زحمات فراواني كه اصحاب و ياران پيامبرص كشيدند دست به دعا بر مي‌دارند و چنين مي‌فرمايند: «خدايا و به خصوص اصحاب محمد پيامبرص همان كساني كه شرط محبت آن حضرت را به خوبي كردند و آنان كه در ياريش از عهده‌ي امتحان پايداري به خوبي بر آمدند و با او مددكاري كردند و به تصديق رسالتش شتافتند و به پذيرفتن دعوتش سبقت گرفتند و چون حجت رسالتهاي خود را به گوش ايشان فرو خواندند او را اجابت و در راه پيروز ساختن رسالتش از همسران و فرزندان مفارقت گزيدند و براي تثبيت نبوتش با پدران و پسران خود جنگ كردند و به بركت او پيروزي يافتند و آنان كه صحبت او را در جان و دل مي‌پروردند و در دو ستيش اميد تجارتي ايمن از زبان و كساد مي‌داشتند و آنان كه چون به ريسمان دين آن حضرت چنگ در زدند قبايلشان از ايشان دوري كردند و چون در سايه خويشاوندي او مسكن گزيدند خويشان از ايشان بيگانه گشتند خدايا گذشتي را كه براي تو و در راه تو انجام دادند از نظر دور مدار و به سبب آن فداكاريها و در برابر آنكه خلق را بر تو گرد آوردند و با پيغمبرت از جمله داعيان به سوي تو بودند، ايشان را از خشنودي خود خشنود ساز و سعي ايشان را به پاس آنكه در راه تو از شهر و ديار قوم خود هجرت كردند و خويش را از فراخي زندگي به سختي و تنگي در افكندند، مشكور دار و آنان را كه براي اعزاز دينت ستم زدگانشان را فراوان ساختي خشنود فرماي خدايا بهترين پاداش خود را به پيروان اصحاب در راه ايمان و عمل صالح برسان آنان كه مي‌گويند: پروردگارا، ما و آن برادرانمان را كه به ايمان بر ما سبقت گرفته‌اند بيامرز، همان پيرواني كه آهنگ طريقه صحابه كردند و وجهه‌ي ايشان را طلب نمودند و به روش ايشان سلوك كردند در حالي كه هيچ شبهه‌ای آنان را از عقيده‌ي خود بر نگرداند و در پيروي آثار و اقتداي به علامات هدايت صحابه هيچ شكي خاطرشان را پريشان مساخت معاونين و مساعدين صحابه‌اند چنان كه در دين پيرو ايشان و در اخلاق پوياي راه آنانند در تعظيم شان صحابه اتفاق مي‌ورزند و در اخبار و احكامي كه از پيامبر ابلاغ مي‌كنند متهمشان نمي‌دارند.
خدايا از امروز تا روز جزا بر تابعين صحابه و بر همسران و اولادشان بر هر كدامشان كه تو را اطاعت كرده‌اند رحمت فرست، چنان رحمتي كه به وسيله آن ايشان را از نافرماني خود نگاهداري و در باغهاي بهشت در وسعت و رفاه قرار دهي و آنان را به يمن آن از مكر شيطان باز داري و در هر كار خير كه از تو مدد خواهند اعانت كني و از حوادث شب و روز مگر پيشامدي كه مژده خير دهد نگاهداري و به نيروي آن ايشان را بر عقيده‌ي حسن رجاء به تو و بر طمع در آنچه نزد تو است و بر متهم نساختن تو به بي‌عدالتي در دست بندگان است بر انگيزي تا ايشان را به رغبت به سوي خود و ترس از خود باز گرداني و در توسعه‌ي زندگي دنياي بي‌رغبت كني و عمل براي آخرت و ساختن توشه‌ي مراحل بعد از مرگ را در نظرشان خوشايند سازي و هر اندوه را كه روز بر آمدن جانها از بدنها شان رخ دهد بر ايشان آسان نمايي و از خطرهايي كه امتحان آن را به وجود آورد و از شدت آتش و درازناي خلود در آن عافيت بخشي و به سر منزل امني از آسايشگاه پرهيزكاران منتقل سازي». (صحيفه سجاديه، مصطفي درايتي، عباس علي زاده، سيد موسي صدر (تهران، مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران، 1377، ص 356-355).
 
فصل دوم: خصوصيات منافقين
خصوصيات منافقين از ديدگاه قرآن
قرآن كريم درباره منافقين اهتمام شديدي ورزيده و مكرر آنان را مورد حمله قرار داده، زشتي‌هاي اخلاقي و دروغها و خدعه‌ها و دسيسه‌ها و فتنه‌هايشان را به رخشان مي‌كشد، فتنه‌هايي كه عليه رسول خدا ص و مسلمانان به پا كردند و در سوره‌هاي قرآن كريم از قبيل سوره بقره، آل عمران، نساء مائده، انفال، توبه، عنكبوت، احزاب، فتح، حديد، حشر، منافقين، تحريم سخن از آنان را تكرار نموده است و نيز در مواردي از كلام مجيدش ايشان را به شديدترين وجه تهديد نموده به اينكه در دنيا مهر بر دلهايشان زده و بر گوش و چشمشان پرده مي‌افكند و نورشان را از ايشان مي‌گيرد و در ظلمت رهايشان مي‌كند به طوري كه ديگر راه سعادت خود را نبينند و در آخرت در درك اسفل و آخرين طبقات آتش جايشان مي‌دهد و اين نيست مگر به خاطر مصائبي كه اين منافقين بر سر اسلام و مسلمين آوردند چه كيدها و مكرها كه نكردند؟ و چه توطئه‌ها و دسيسه‌ها كه عليه اسلام طرح ننمودند و چه ضربه‌هايي كه حتي مشركين و يهود و نصاري به اسلام وارد نياوردند و براي پي بردن خواننده به خطري كه منافقين به اسلام داشته همين كافي است كه خداي متعال به پيامبرش خطاب مي‌كند كه از اين منافقين بر حذر باش و مراقب باش تا بفهمي از چه راههاي پنهاني ضربات خود را به اسلام وارد مي‌سازند: ﴿هُمُ ٱلۡعَدُوُّ فَٱحۡذَرۡهُمۡ﴾ [المنافقون: 4]. «و دشمنان خطرناك منافقينند از ايشان بر حذر باش».
تمايزات صحابه از منافقين
هم اكنون كه مدح ياران رسول الله ص را از زبان پروردگار عالم شنيديم شايد اين سوال مطرح شود كه چگونه مي‌توان صحابه را از منافقين تشخيص داد در حالي كه بسياري از منافقين در ركاب پيامبر بودند و يا به گونه‌ای خود را مسلمان جلوه مي‌دادند؟ جوابي كه مي‌توان به اين پرسش داد اين است كه مهاجرين و انصار و يا اصحاب رسول الله صفاتي داشتند و منافقين صفاتي ديگر كه به راحتي مي‌توان اين دو گروه را از يكديگر تشخيص داد و مي‌توان صفات منافقين را طبق آيات قرآن اين گونه بر شمرد:  
1- منافقين از حضور در جهاد خود داري مي‌كردند مثلا در جنگ تبوك حاضر نشدند بر عكس مومنين كه در تمام غزوات رسول خدا ص حاضر بودند و پيكار مي‌كردند چنان كه در سوره توبه خطاب به منافقين مي‌فرمايد:
﴿إِلَّا تَنفِرُواْ يُعَذِّبۡكُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا وَيَسۡتَبۡدِلۡ قَوۡمًا غَيۡرَكُمۡ وَلَا تَضُرُّوهُ شَيۡ‍ٔٗاۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ ٣٩ إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ وَأَيَّدَهُۥ بِجُنُودٖ لَّمۡ تَرَوۡهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلسُّفۡلَىٰۗ وَكَلِمَةُ ٱللَّهِ هِيَ ٱلۡعُلۡيَاۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ٤٠﴾ [التوبة: 39-40].
«اگر براي جهاد بيرون نرويد خداوند شما را (در دنيا با استيلاء دشمنان و در آخرت با آتش سوزان) عذاب دردناكي مي‌دهد و (شما را نابود مي‌كند) قومي را جايگزينتان مي‌سازد كه جداي از شمايند (و پاسخگوي فرمان خدايند و در اسرع وقت دستور او را اجرا مي‌نمايند. شما بدانيد كه با نافرماني خود تنها به خويشتن زيان مي‌رسانيد) و هيچ زياني به خدا نمي‌رسانيد، تواناست (و از جمله بدون شما هم مي‌تواند اسلام را پيروز گرداند و همچنين شما را از بين ببرد و دسته فرمانبرداري را جانشين شما كند) اگر شما پيامبر را نصرت و تعاون نكنيد، مشكلي نيست، مگر زمان اخراج وي توسط كفار را از ياد برده ايد كه چگونه خداوند او را ياري نمود  كه در تمام فرش زمين براي نصرت وي ابوبكر را كافي دانست».
و يا اينكه مي‌فرمايد: ﴿فَرِحَ ٱلۡمُخَلَّفُونَ بِمَقۡعَدِهِمۡ خِلَٰفَ رَسُولِ ٱللَّهِ وَكَرِهُوٓاْ أَن يُجَٰهِدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَقَالُواْ لَا تَنفِرُواْ فِي ٱلۡحَرِّۗ قُلۡ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّٗاۚ لَّوۡ كَانُواْ يَفۡقَهُونَ ٨١ فَلۡيَضۡحَكُواْ قَلِيلٗا وَلۡيَبۡكُواْ كَثِيرٗا جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ ٨٢ فَإِن رَّجَعَكَ ٱللَّهُ إِلَىٰ طَآئِفَةٖ مِّنۡهُمۡ فَٱسۡتَ‍ٔۡذَنُوكَ لِلۡخُرُوجِ فَقُل لَّن تَخۡرُجُواْ مَعِيَ أَبَدٗا وَلَن تُقَٰتِلُواْ مَعِيَ عَدُوًّاۖ إِنَّكُمۡ رَضِيتُم بِٱلۡقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٖ فَٱقۡعُدُواْ مَعَ ٱلۡخَٰلِفِينَ ٨٣﴾ [التوبة: 81-83]. «(منافقاني كه از رفتن به جنگ تبوك سرباز زده‌اند و در خانه‌هاي خود گرفته‌اند و نشسته‌اند، اين) خانه نشينان (منافق) از اينكه از رسول خدا واپس كشيده‌اند شادمانند، و نخواستند با مال و جان در راه يزدان جهاد و پيكار كنند (و دين خدا را ياري دهند تا مي‌توانند ديگران را از جنگ مي‌ترسانند و با نشستن با خود تشويق مي‌نمايند) و مي‌گويند در گرماي (سوزان تابستان به سوي ميدان نبرد) حركت نكنيد. (اي پيامبر به آنان) بگو: اگر دانا بودند مي‌فهميدند كه آتش دوزخ بسيار گرم‌تر و سوزانتر (از گرماي تابستان و از همه مشقت‌هاي جهان) است (بگذار در اين جهان بر اثر مسخره كردن مومنان) اندكي بخندند و (اما لازم است بدانند كه بايد در آن جهان) بسيار گريه كنند، اين جزاي كارهايي است كه مي‌كنند. هرگاه خداوند تو را (از تبوك) به سوي گروهي از آنان باز گرداند و ايشان از تو اجازه خواستند كه در ركاب تو به سوي جهاد حركت كنند، بگو: هيچگاه با من به جهاد نخواهيد آمد و هيچ وقت همراه من با هيچ دشمني نخواهيد جنگيد و اين افتخار نصيبتان نخواهد شد) چرا كه شما نخستين بار به كناره گيري و خانه نشيني خشنود شديد، پس با كناره گيران و خانه نشينان بنشينيد (و با پيرمردان و زنان و بيماران و كودكان باشيد)».
2- در هنگام حركت براي جهاد مي‌آمدند و عذري مي‌تراشيدند و اذن مي‌گرفتند كه در مدينه بمانند. خداوند مي‌فرمايد: ﴿إِنَّمَا يَسۡتَ‍ٔۡذِنُكَ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱرۡتَابَتۡ قُلُوبُهُمۡ فَهُمۡ فِي رَيۡبِهِمۡ يَتَرَدَّدُونَ ٤٥﴾ [التوبة: 45]. «تنها كساني از تو اجازه مي‌خواهند كه در جهاد شركت نكنند كه مدعيان دروغينند و) به خدا و روز جزا ايمان ندارند و دلهايشان دچار شك و ترديد است و در حيرت و سرگرداني خود به سر مي‌برند».
بر عكس مهاجر و انصار با شوق و ذوق حاضر مي‌شدند و اگر استطاعت مالي و تمكن نداشتند گريه مي‌كردند به طوري كه خداوند مي‌فرمايد: ﴿وَّأَعۡيُنُهُمۡ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ﴾ [التوبة: 92].
«چشمانشان از غم (فوت افتخار جهاد) پر از اشك بود (و افسوس مي‌خوردند) چون چيزي نداشتند كه آن را صرف جهاد كنند».
و همين اشخاص بودند كه رسول خدا ص را در مجالس ايماني و كارهاي ايماني و ساختن مسجد و كندن خندق ياري مي‌كردند.
3- منافقين در بسياري از موارد مومنين و حتي خود رسول خدا را ملامت و يا مسخره مي‌كردند و اگر از بيت المال به ايشان چيزي مي‌رسيد خشنود بودند و گرنه غضبناك بودند چنان كه خداوند مي‌فرمايد: ﴿وَمِنۡهُم مَّن يَلۡمِزُكَ فِي ٱلصَّدَقَٰتِ فَإِنۡ أُعۡطُواْ مِنۡهَا رَضُواْ وَإِن لَّمۡ يُعۡطَوۡاْ مِنۡهَآ إِذَا هُمۡ يَسۡخَطُونَ ٥٨﴾ [التوبة: 58]. «درميان آنان كساني هستند كه در تقسيم زكات از تو عيب جويي مي‌كنند و ايراد مي‌گيرند و (نسبت بي‌عدالتي را به تو مي‌دهند (اينان جز به فكر حطام دنيا در انديشه چيز ديگري نيستند، و لذا) اگر به آنان چيزي از غنايم داده شود خشنود مي‌شوند و اگر چيزي داده نشود هر چه زودتر خشم مي‌گيرند و اخم مي‌كنند».
بر عكس مهاجرين و انصار از رسول خدا ص و از مومنين در هر حال راضي و خرسند بودند.
4- منافقين رسول خدا را اذيت مي‌كردند و هم چنين مومنين را به زبانهاي تيز مي‌آزردند به طوري كه خداوند مي‌فرمايد: ﴿وَمِنۡهُمُ ٱلَّذِينَ يُؤۡذُونَ ٱلنَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٞ﴾ [التوبة: 61].
«درميان منافقان كساني هستند كه پيغمبر را مي‌آزردند و مي‌گويند: او سر و پا گوش است (و راست و دروغ را مي‌شنود و همه چيز را باور مي‌كند)».
5- در ميدان مبارزه و شدت احوال ترسو بودند و حاضر نمي‌شدند به طوري كه خداوند در شان ايشان مي‌فرمايد: ﴿أَشِحَّةً عَلَيۡكُمۡۖ فَإِذَا جَآءَ ٱلۡخَوۡفُ رَأَيۡتَهُمۡ يَنظُرُونَ إِلَيۡكَ تَدُورُ أَعۡيُنُهُمۡ كَٱلَّذِي يُغۡشَىٰ عَلَيۡهِ مِنَ ٱلۡمَوۡتِۖ فَإِذَا ذَهَبَ ٱلۡخَوۡفُ سَلَقُوكُم بِأَلۡسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى ٱلۡخَيۡرِۚ أُوْلَٰٓئِكَ لَمۡ يُؤۡمِنُواْ فَأَحۡبَطَ ٱللَّهُ أَعۡمَٰلَهُمۡۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٗا ١٩﴾ [الأحزاب: 19]. «آنان نسبت به شما  بخيلند ( براي تهيه ادوات و ابزار جنگي كمترين كمكي نمي‌كنند) و هنگامي كه لحظات بيم و هراس فرا مي‌رسد (و جنگجويان به سوي يكديگر مي‌روند و چكاچك اسلحه همديگر را مي‌شنوند، آنان چنان ترسو هستند كه) مي‌بيني به تو نگاه مي‌كنند در حالي كه چشمانشان بي‌اختيار در حدقه به گردش در آمده است همان كسي كه دچار سكرات موت بوده و مي‌خواهد قالب تهي كند اما هنگامي كه خوف و هراس نماند (و جنگ به پايان رسيد و زمان امن و امان فرا رسيد) زبانهاي تند و تيز خود را بي‌ادبانه بر شما مي‌گشايند) و مقامات شجاعت و ياري خويشتن را مي‌ستايد و پررويانه سهم هر چه بيشتر غنايم را ادعا مي‌نمايند) و براي گرفتن غنايم سخت حريص و آزمندند، آنان هرگز ايمان نياورده‌اند و لذا خدا اعمال ايشان را باطل و بي‌مزد مي‌كند و اين كار براي خدا آسان است».
6- منافقين كساني بودند كه از اصحاب رسول بدگويي مي‌كردند و مي‌گفتند به اصحاب رسول چيزي ندهيد تا از اطراف رسول متفرق شوند و ايشان را ذليل و خود را عزيز فرض مي‌كردند چنان كه خداوند در سوره منافقين مي‌فرمايد: ﴿هُمُ ٱلَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنفِقُواْ عَلَىٰ مَنۡ عِندَ رَسُولِ ٱللَّهِ حَتَّىٰ يَنفَضُّواْۗ وَلِلَّهِ خَزَآئِنُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَا يَفۡقَهُونَ ٧﴾ [المنافقون: 7]. «آنان كساني هستند كه مي‌گويند به آناني كه (از مكه به مدينه مهاجرت كرده‌اند و) نزد فرستاده‌ي خدا هستند و بذل و بخششي نكنيد و چيزي ندهيد تا پراكنده شوند و بروند (غافل از اينكه) گنجينه‌هاي آسمانها و زمين از آن خداست (و به هر كس كه بخواهد از آنها بدو عطا مي‌كند) و ليكن منافقان نمي‌فهمند».
و در آيه ديگر مي‌فرمايد: ﴿يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعۡنَآ إِلَى ٱلۡمَدِينَةِ لَيُخۡرِجَنَّ ٱلۡأَعَزُّ مِنۡهَا ٱلۡأَذَلَّۚ وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَلَٰكِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَا يَعۡلَمُونَ ٨﴾ [المنافقون: 8]. «مي‌گويند: اگر (از غزوه بني مصطلق) به مدينه برگشتيم، بايد افراد با عزت و قدرت اشخاص خوار و ناتوان را از آنجا بيرون كنند، عزت و قدرت از آن خدا و فرستاده او و مومنان است و ليكن منافقان (اين را درك نمي‌كنند) و نمي‌دانند».
7- مهاجرين و انصار داراي قدرت و عزت و اتحاد و وحدت بودند و با كفار و يهود و نصاري و مشركين در جنگ و دعوا بودند چنان كه در وصف ايشان چنين آمده است: ﴿وَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِهِمۡۚ لَوۡ أَنفَقۡتَ مَا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا مَّآ أَلَّفۡتَ بَيۡنَ قُلُوبِهِمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ أَلَّفَ بَيۡنَهُمۡۚ إِنَّهُۥ عَزِيزٌ حَكِيمٞ ٦٣﴾ [الأنفال: 63]. «و (خدا بود كه عربها را با وجود دشمني شديدشان در پرتو اسلام دگرگون كرد) و در ميان آنان الفت ايجاد نمود (و دلهاي پر از حقد و كينه آنان را به هم نزديك و مهربان كرد و به گونه‌ای كه) اگر همه آن چه در زمين است صرف مي‌كردي نمي‌توانستي ميان دلهايشان الفت و انس بر قرار سازي ولي خداوند (با هدايت آنان به ايمان و دوستي و برادري) ميانشان انس و الفت انداخت چرا كه او عزيز و حكيم است (و بر هر كاري توانا، و كارش از روي فلسفه و حكمت انجام مي‌پذيرد)». و در سوره منافقون مي‌فرمايد: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَلَٰكِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَا يَعۡلَمُونَ﴾ [المنافقون: 8]. «عزت و قدرت از آن خدا و فرستاده او و مومنين است و ليكن منافقان نمي‌دانند. پس مهاجر داراي نفوذ و شوكت بودند و ليكن منافقين همواره در خوف و ذلت و وحشت بودند و در عزل و نصب امر دخالتي نداشتند».
8- منافقين كساني بودند كه با دشمنان اسلام چون يهود و نصاري و مشركين عهد و پيمان و دوستي و براي شكست مسلمين و ضرر ايشان اقدام مي‌كردند و هرگاه دشمناني براي اسلام و جنگي مهيب پيش مي‌آمد اينان به ياري كفار و نشر مطالبي كه موجب ترس و ضرر مسلمين بود اقدام مي‌كردند و اگر جنگي مي‌شد منتظر غلبه كفار بودند و متمايل به كفار بودند چنانكه خداوند در سوره مائده مي‌فرمايد: ﴿فَتَرَى ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ يُسَٰرِعُونَ فِيهِمۡ يَقُولُونَ نَخۡشَىٰٓ أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٞ﴾ [المائدة: 52].
«مي‌بيني كساني كه بيماري (ضعف و شك و نفاق) به دل دارند، (در دوستي و ياري با يهوديان و مسيحيان) به يكديگر سبقت مي‌گيرند و مي‌گويند مي‌ترسيم كه (روزگار بر گردد و) بلايي بر سر ما آيد (و به كمك ايشان نيازمند شويم) و هرگز براي حفظ و حمايت از كيان مسلمين و شوكت و دولت اسلامي حاضر نمي‌شوند».
9- منافقين نه در ظاهر و نه در باطن با مسلمين نبودند اما چون ظفر و نصرتي براي اسلام پيش مي‌آمد و يا غنايمي پيدا مي‌شد اينان مي‌گفتند ما با شماييم چنان كه در سوره عنكبوت مي‌فرمايد: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ فَإِذَآ أُوذِيَ فِي ٱللَّهِ جَعَلَ فِتۡنَةَ ٱلنَّاسِ كَعَذَابِ ٱللَّهِۖ وَلَئِن جَآءَ نَصۡرٞ مِّن رَّبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمۡۚ أَوَ لَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَعۡلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٠﴾ [العنکبوت: 10].
«درميان مردم كساني هستند كه مي‌گويند ايمان آورده ايم (و از رمره مومنانيم) اما هنگامي كه به خاطر خدا مورد اذيت و آزار قرار گرفتند (به ناله و فرياد مي‌آيند و چه بسا از دين بر گردند انگار ايشان) شكنجه مردمان را در دنيا همسان عذاب خدا (در آخرت) مي‌شمارند و هنگامي كه پيروزي از سوي پروردگارت نصيب (شما مومنان) گردد خواهند گفت ما كه با شما بوده ايم (و ايماني چون ايمان شما داشته ايم و بايد از غنايم پيروزيتان بر دشمنان بهره داشته باشيم) آيا خداوند آگاه‌تر (از هر كسي، به ايمان و نفاق) به آنچه در سينه‌هاي جهانيان نمي‌باشد».
و در سوره توبه مي‌فرمايد: ﴿وَيَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ إِنَّهُمۡ لَمِنكُمۡ وَمَا هُم مِّنكُمۡ وَلَٰكِنَّهُمۡ قَوۡمٞ يَفۡرَقُونَ ٥٦﴾ [التوبة: 56].
«به خدا سوگند مي‌خورند كه آنان از شمايند (و مومن و مسلمانند) در حالي كه از شما نيستند (و مومن و مسلمان نمي‌باشند) و مردمان ترسويي هستند (و چون از شما وحشت دارند دروغ مي‌گويند و نفاق مي‌ورزند)».
و اينان آن قدر منكوب و ذليل بودند كه براي اهانت و توهين به مسلمانان نجوي مي‌كردند به گونه‌ای كه خداوند در سوره احزاب مي‌فرمايد: ﴿لَّئِن لَّمۡ يَنتَهِ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ وَٱلۡمُرۡجِفُونَ فِي ٱلۡمَدِينَةِ لَنُغۡرِيَنَّكَ بِهِمۡ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَآ إِلَّا قَلِيلٗا ٦٠﴾ [الأحزاب: 60]. اگر اين منافقين بيچاره و ذليل و آنان كه در دلهايشان مرض است و اراجيف سازند در مدينه خودداري نكنند تو را به ايشان بر مي‌انگيزانيم كه ايشان را از مدينه خارج سازي پس در مدينه مجاورت نكنند مگر كمي، اينان مورد لعن بوده و هر كجا يافت شوند گرفته شوند و كشته گردند».
10- منافقين طبق اين آيه: ﴿مَّلۡعُونِينَۖ أَيۡنَمَا ثُقِفُوٓاْ أُخِذُواْ وَقُتِّلُواْ تَقۡتِيلٗا ٦١﴾ [الأحزاب: 61].
مردان منافق و زنان منافق همه از يك گروه و (يك قماش) هستند آنان همديگر را به كار زشت فرا مي‌خوانند و از كار خوب باز مي‌دارند و (از بذل و بخشش در راه خير) دست مي‌كشند خدا را فراموش كرده‌اند (و از پرستش او روي گردان شده‌اند) خدا هم ايشان را فراموش كرده است (و رحمت خود را از ايشان بريده و هدايت خويش را از آنان دريغ داشته است) واقعاً منافقان فرمان ناپذير (و سركش و گناهكار) هستند. امر به معروف و نهي از منكر نمي‌نمودند ولي به عكس مهاجرين و انصار خداوند در شانشان مي‌فرمايد: ﴿يَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ﴾ [التوبة: 71]. «همديگر را به كار خوب مي‌خواندند و از كار بد باز مي‌دارند».
اين مختصر از آيات فراواني است كه خداوند در بيان صفات و خصوصيات منافقين ابراز مي‌دارد كه ما هم جهت اطلاع خوانندگان محترم اشاره‌ای كوتاه و گذرا به آن نموديم تا فصل مميز ميان صحابه و منافقين آشكار گردد اما بر خلاف رويه قبلي در ارتباط با فضايل اصحاب و ياران رسول الله ص كه فضايل آنها را در ذيل هر آيه بيان نموديم در اين بخش صفات منافقين را يكجا بيان مي‌نماييم.
منافقين به فرضيه مهم امر به معروف و نهي از منكر پايبند نبودند.
خداوند منافقان را به جرم نفاقشان عذاب خواهد كرد و اگر بعضي از ايشان را به خاطر حكمت و مصلحتي عفو كند، ديگران را عذاب خواهند كرد و سبب اين است كه منافقان همه‌ي اينها سر و ته يك كرباسند و در صفات خبيثه و اعمال زشت با هم شركت دارند، قهراً در كيفر اعمال و عاقبت احوال نيز با هم شريكند.
منافقين همگيشان امر به معروف و نهي از منكر مي‌كردند و از انفاق در راه خدا خودداري مي‌نمودند و به عبارت ديگر به اعراض از ياد خدا، خدا را فراموش كرده بودند، چون مردمي فاسق و خارج از بندگي بودند خدا هم آنان را فراموش كرد و به آن پاداشهايي كه به بندگان خود كه همواره به ياد مقام پروردگارشان بودند پاداشي نداد آنگاه وعده‌ای را كه به منافقين داده بيان نمود و فرمود: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتِ وَٱلۡكُفَّارَ﴾ اگر كفار را عطف به منافقين كرد براي اين است كه منافقين نيز كافرند ﴿نَارَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ هِيَ حَسۡبُهُمۡ﴾ همين كيفر ايشان را بس است، كيفري است كه به غير ايشان نمي‌رسد ﴿وَلَعَنَهُمُ ٱللَّهُ﴾ و ايشان را دور كرد ﴿وَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّقِيمٞ﴾ ايشان  را عذابي ثابت است كه هرگز زايل نمي‌شود و تمامي ندارد پس معلوم مي‌شود كه امر به معروف و نهي از منكر و انفاق در راه خدا ذكر خدا است.( تفسير الميزان، ج9، ص 527-526.)
منافقان سنخيتي با مسلمانان ندارد.
خداوند قول منافقان را كه به مسلمانان مي‌گفتند ما از شمايم تكذيب فرمود و بيان نمود كه آنها فرقه جداگانه‌ای هستند و بعضي از جنس بعضي ديگرند، سنخيت با مسلمانان ندارند به دليل آن كه امر به كفر و معاصي و قبائح عقليه مي‌كنند و نهي از ايمان و اطاعت و مصالح عامه مي‌كنند و قبض يد دارند يعني بخيل و ممسك و لئيمند و غافل از ذكر خدايند لذا خداوند هم آنها را از فضل و رحمت رحيميه خود محروم فرموده يعني آنها خدا را در دار دنيا فراموش نمودند و از او اطاعت ننمودند پس خدا آنها را در آخرت فراموش نمود يعني براي آنها از ثواب او نصيبي حاصل نشد پس فراموش شدگان از هر خير گشتند همچنين اطاعت خدا را ترك كردند پس خدا آنها را ترك كرد يعني آنها را به حال خودشان وا گذاشت چرا كه آنها در تمرد كاملند و از دائره خير بيرونند و خداوند به آنها و كفار ظاهري وعده آتش جهنم داد. و همان آتش براي آنها از جهت عقاب و جزاء كافي است و ديگر احتياج به عذاب دنيوي ندارند و آنها را از رحمت خود دور فرموده است و آنان را در نظر مسلمان و كافر خوار نموده است و براي آنها عذابي دردناك در آخرت است كه به سر آنها رحل اقامت افكند و منفك نمي‌شود چون در دنيا هميشه متزلزل و متحير و از دو طرف رانده‌اند و در آخرت مخلد در جهنمند خداوند حال منافقان را مانند قوم نوح، عاد، ثمود، شعيب و لوط مي‌داند و بيان مي‌كند كه با وجود اينكه به مراتب آنها از شما قويتر بودند و اقوام و اولادشان بيشتر بود پس چندي از لذائذ دنيا بهره مند شدند شما هم مانند آنها بهره مند شديد و در معاصي آنها كه وارد شدند وارد شديد ولي اينها موقت و مشوب به زحمت و كدورت بود و نتيجه‌ای براي آنها نداشت جزو زر و بال و بالاخره همه را گذاردند و به حسرت رفتند و معذب به عذاب ابد شدند و اگر عمل خيري هم از آنها سر زده بود مانند اعمال شما باطل و بي‌ثمر مي‌شد چون با كفر و نفاق عملي قبول نمي‌شود پس سرمايه عمر را از دست داده‌اند و از اين تجارت جز خسارت نبردند و شما هم نخواهيد برد.( تفسير روان جاويد، ج2، ص 811-810.)
منافقان در صدد عيب جويي از پيامبر و مسلمانان بودند.
بدان سبب كه منافقان با امر نبوت كه در وجود رسول الله ص شكل گرفته بود مخالفت مي‌ورزيدند مردم به آنها خوشبين نبودند از اين رو منافقان مي‌خواستند وضع خود را توجيه كنند.
اولاً: ادعا مي‌كردند كه رسول خود از عيب منزه است ولي جمعي دور او را احاطه كرده‌اند و عليه ما به او اخباري مي‌رسانند پس اگر ما گاهي با او مخالفت مي‌كنيم بيشتر به اين سبب است قرآن اين ادعا را باطل مي‌سازد كه رسول الله ص فقط به اخباري گوش مي‌دهد كه مصالح مومنان را در بر داشته باشد.
ثانياُ: به خدا سوگند مي‌خورند تا اينكه نفاق خود را توجيه كنند و ادعا مي‌كردند كه مخالفت با ايشان به معني مخالفت با جامعه مسلمانان نيست. قرآن به آنان پاسخ مي‌دهد كه سزاوارتر اين است كه به صدق نيت و اخلاص عمل خدا را از خود خشنود گردانيد و به اطاعت و تسليم رسول الله ص.
قرآن بيان مي‌دارد كه هر كه از حدود خدا و رسول تجاوز كند و با اوامر الهي مخالفت روا دارد كيفر او جهنم است. بسيار ديده مي‌شود كه مستكبران كه با رهبري ديني سر مخالفت و عناد دارند جرات نمي‌كنند كه شخصيت رهبر را مستقيماً مورد حمله قرار دهند زيرا اگر چنين كنند كسي گوش به حرفشان نخواهد داد، پس به عيبجويي از اطرافيان او مي‌پردازند و مي‌گويند: بلي خود او مردي ساده دل است يا انساني است نيك نفس و اين دستياران و نزديكان او هستند كه از آن سادگي و خوش قلبي او بر ضد مردم سوء استفاده مي‌كنند منافقان نيز چنين ادعاهايي داشتند البته مردم بصير و بينا مي‌دانند كه منظور اينان از اين گونه القائات انتقاد از خود رهبر است و در واقع اعلان جنگ به او دادند و از راه نشر و اشاعه اين گونه دروغها او را مي‌آزارند.
و آيا اين ادعاي منافقين مبني بر اينكه پيامبر به سخن هر كس بدون آنكه سخن راست را از دروغ تشخيص دهد گوش مي‌دهد درست است؟ مسلماً خير چرا كه يك رهبر ديني اطرافيان خود را از ميان پاكترين مردم بر مي‌گزيند فرضاً كه چنين چيزي مقدور نباشد چنان رهبري تسليم هر سخن باطل نمي‌شود و اگر كسي هم چيزي از روي هوي گويد كلام او را در رسول تاثيري نيست.
ديگر آن كه هدف دين و رهبر ديني تحقق مصلحت امت است بنابراين اخباري را كه به شخصيت اين يا آن زيان برساند به گوش نمي‌رساند و مي‌داند كه فلان سخن از كجا آب مي‌خورد.
ديگر اينكه رسول ص و هر رهبر مذهبي هدفش اشاعه رحمت و بركت است براي همه افراد جامعه.( تفسير هدايت، ج4، ص 179-178.)
منافقين از حضور در جنگ در هراس بودند.
آري خداوند منافقيني را كه مردم را از شركت در جهاد باز مي‌دارند و همچنين كساني را كه از شركت مسلمانان در جهاد جلوگيري مي‌كنند و نيز آن منافقيني را كه به برادران منافق خود يا به بيمار دلان مي‌گويند بياييد نزد ما و به جهاد نرويد و خود كمتر در جهاد شركت نموده و از شما مسلمانان جان خود را دريغ مي‌دارند مي‌شناسد.
و اي پيامبرص همين كه آتش جنگ شعله ور شد، ايشان را مي‌بيني كه از ترس به تو نگاه مي‌كنند اما نگاهي بدون اراده، و چشمانشان در حدقه كنترل ندارد و همين كه ترس از بين رفت، شما را با زبانهايي تيزتر از هميشه شمشير مي‌زنند، در حالي كه از آن چيزي كه به شما رسيده، ناراحتند و بدان بخل مي‌ورزند، اين گونه افراد كه نشانه‌هايشان را داديم، ايمان نياوردند، به اين معنا كه ايمان در دلهايشان جايگير نشده، هر چند كه در زبان آن را اظهار مي‌كنند. خداوند اعمال آنان را بي‌اجر نموده و اين كار براي خدا آسان است. (تفسير الميزان، ج16، ص 451.)
منافقين خواستار دلهره و اضطراب در بين مسلمانان بودند.
منافقين بيمار دلاني هستند كه قصد ندارند دست از فساد انگيزي بردارند و از كساني هستند كه اخبار و شايعات دروغي در مردم انتشار مي‌دهند، تا از آب گل آلود اغراض شيطاني خود را بدست آورند و يا حداقل در بين مسلمانان دلهره و اضطراب پديد آورند لذا خداوند قسم ياد مي‌كنند كه اگر اينان چنين قصدي داشته باشند اي پيامبر تو را مامور مي‌كنم تا عليه ايشان قيام كني و نگذاري در مدينه و در جوارت زندگي كنند، بلكه از اين شهر بيرونشان مني و جز مدتي كم مهلتشان ندهي و منظور از اين مدت كم فاصله بين مامور شدن و ماموريت را انجام دادن است. (همان، ج16، ص 532.)
خصوصيات منافقان در ساعت عسرت و خطر
اولاً: منافقان همواره در پي يافتن امثال خود هستند و از اين رو ديگران را هم از مواجهه با دشمن مي‌ترسانند تا همه جامعه همانند آنها گردد و اين امر، زشتي اعمالشان را بپوشاند و اينان روح هزيمت را در كالبد جامعه مي‌دمانند.
ثانيا: از ديگر نشانه‌هاي منافقين عدم اقرار در كارها و ترس آنهاست. كمتر اتفاق مي‌افتد كه چون جنگي پيش آيد آنان به شوق و نشاط آيند و صعوبات و مشكلات هستند كه پرده از كار منافقان بر مي‌گيرند. اينان كه پيش از فرا رسيدن جنگ لاف دليري مي‌زدند اينك زمان عمل فرا رسيده است وا پس مي‌نشينند و چشمانشان از ترس در چشم خانه مي‌گردد چنان كسي كه در سكرات مرگ است و چون خطر از بين برود بار ديگر زبان به لاف و گزاف مي‌گشايند.
ثالثا: كوشش براي بدست آوردن غنايم و سودهاي مادي، آن قدر كه مي‌خواهند همه بودجه جامعه اسلامي به آنها تعلق گيرد.
رابعاً: منافقان حتي از پايان جنگ به نفع مسلمانان و عقب نشيني احزاب، هنوز قلباً مطمئن به پيروزي نيستند و همچنان به حالت خوف به سر مي‌برند، ممكن است قلبي كه از ايمان و ياد خدا خالي است اطمينان يابد؟ اينان آرزو مي‌كنند كه اي كاش از مسلمانان فاصله گرفته بودند و مانند ساكنان باديه كه همت آنان شنيدن اخبار جنگ است هيچ مسئوليتي بر عهده نمي‌گرفتند.
آنها زندگي خود را بيش از هر چيز دوست دارند و اگر نه اين بود كه همواره پاي در فرار داشتند هرگز مهياي فداكاري و مردن در ميدان جنگ نمي‌بودند.
به فرض اينكه اگر منافقان در ميان مسلمانان بودند با آنان نمي‌جنگيدند، چون منافقان به دنبال جنگهايي هستند كه در آنها دشمن كم و ضعيف باشد و مسلمانان پيروز شوند و منافقان به غنيمت دست يابند حتي در چنين مواردي نيز منافقان نقش اساسي ايفا نمي‌كنند و در قلب صحنه‌ي پيكار وارد نمي‌شوند و اگر هم نتوانند فرار كنند بي‌شك نقش‌هاي مهمي را در جنگ و نبرد ايفا نمي‌كنند بلكه به نقش‌هاي حاشيه‌ای بسنده مي‌كنند با نقشهايي كه هم كمترين فداكاري و جانبازي را نمي‌طلبند و هم شخصيت و موقعيت آنان را در جامعه اسلامي حفظ مي‌كند. (تفسير هدايت، ج10، ص 232-230.)
منافقان همانند رهگذراني در بيابان هستند كه با باران سيل آسا روبرو شده‌اند.
و بالاخره خداوند خصوصيات منافقان را در جاي جاي قرآن بيان مي‌دارد. خداوند صفات و خصوصيات منافقان را در آيه 19 و 20 سوره بقره چنين بر مي‌شمرد: «مثل منافقان مانند رهگذراني است كه در شب تاريك توام با رعد و برق و صاعقه، باران شديد بر سر آنان ببارد، آنان از ترس مرگ انگشتان خود را در گوش خود مي‌گذارند تا صداي صاعقه را نشنوند و خداوند بر كافران احاطه دارد. روشنايي خيره كننده‌ای نزديك است نور چشم آنان را بربايد هر لحظه‌ای در صفحه بيابان برق مي‌زند و راه مي‌روند و هر موقع خاموش مي‌گردد توقف مي‌كنند هرگاه خدا بخواهد گوش و چشم آنان را از بين مي‌برد خداوند بر هر چيزي تواناست».
در اين مثال، منافقان به فردي تشبيه شده‌اند كه در بياباني توقف كرده و با افروختن آتش مي‌خواهند اطراف خود را ببينند در حالي كه در اين تشبيه آنان به رهگذراني در بيابان تشبيه شده‌اند كه با باران سيل آسا روبرو شده‌اند و صداي غرش وحشت زا و مهيب «رعد» نزديك است پرده‌هاي گوش آنان را پاره كند يا در آتش صاعقه بسوزاند.
براي رهايي از چنين مهلكه‌ای مي‌خواهند راهي پناهگاهي شوند و هر موقع از كناره‌هاي افق، برق نوري بجهند فوراً چند گام بر مي‌دارند و هر موقع خاموش مي‌شود، فوراً توقف كرده و حيران و  سرگردان آميخته با اضطراب و دلهره در خود فرو مي‌روند. از ترس غرش مهيب و وحشت زاي «رعد» انگشت در گوش مي‌نهند، تا پرده گوش آنان پاره نشود اما از طرف ديگر نور برق آنچنان نيرومند است كه نزديك است كه ديد چشمان آنها را بربايد. ترس از آتش صاعقه آنچنان آنان را حيران و سرگردان و مضطرب و پريشان ساخته كه نمي‌دانند چه كنند.اين حال آن رهگذراني است كه وضع منافقان درست مانند وضع چنين رهگذراني است كه در خطر تاريكي و سيل و رعد و برق و صاعقه قرار گرفته باشند.
مقصود از «باران» آيين اسلام است كه بسا آب، مايه حيات قلوب است و هدف از «ظلمات» افكار شيطاني است كه قلوب آنان را فرا مي‌گيرد همچنان كه مقصود از «رعد و برق» وعده و وعيدهاي الهي، و مقصود از صاعقه واكنش اعمال آنهاست. منشور جاويد، ج4، جعفر سبحاني، (قم، توحيد، 1375، ص 136-135).
منافقان خواستار پنهان سازي كفر و انحراف خود بودند.
منافقان با افزوني قسم و سوگندهاي سخت در اظهار ايمان به قصد پنهان سازي كفر و انحرافي كه در آنند خود را زره پوش مي‌كنند، و اين از طبيعت آنها در هر زمان و مكاني است و سوگندها منحصر به عبارات معمول و متعارف قسم: «والله، تا الله و يا الله» نيست بلكه شامل هر چيزي مي‌شود كه همين منظور را برساند، از قبيل سخن يا رفتاري كه انسان انجام مي‌دهد تا مردم او را باور كنند و بدو اطمينان كنند، مانند بلند كردن شعارهاي تند و مبالغه در اهتمام به ظواهر.
قرآن آن گونه سوگندها را سپر خوانده است، نه از آن روي كه حقيقت منافقان را مي‌پوشاند و پنهان مي‌دارد بلكه از اين جهت كه منافقان در برابر عكس العمل مومنان و اجتماع كه در صورت افشاي حقيقت اين گروه گمراه متوجه آنها مي‌شود، در حصار آن سوگندها و تظاهرها پناه مي‌گيرند. وانگهي نقش پليد و خطرناكي كه منافقان در نهان ايفا مي‌كنند همان بازداشتن مردم از راه خداست كه در رهبري مكتبي نمودار شده و از رهبري نيز به نوبه خود در حزب و خط او در اجتماع متمثل و نمودار شده و با تمام تكلف و تصنعي كه منافقان با سوگندهاي مختلف، اظهار ايمان بدان مي‌كنند، در واقع با آن مي‌جنگند و مردم را از آن باز مي‌دارند و شهادت دادنها و سوگندهاي اعلان شده آنان جزو دامهاي شيطان نيست، و اين صورتي از دروغگويي آنهاست كه خدا به آنها شهادت مي‌دهد. ﴿إِنَّهُمۡ سَآءَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾. «آنچه مي‌كنند ناپسند است».
منافقان صناعت كلام و زبان آوري و شعارهاي درخشان را به خوبي مي‌دانند و در اظهار دوستي به رهبري هنر نمايي مي‌كنند و كارهايشان كاملاً متناقض و مخالف گفته‌هايشان است. (تفسير هدايت، ج15، ص 445-444.)
منافقان جنگ اقتصادي را عليه پيامبر به راه انداخته بودند.
از بارزترين مصداقهاي انحراف و گردنكشي منافقان و نافرماني آنها همان جنگ اقتصادي است كه عليه رسالت و پيامبر به راه انداختند، چنان كه تنها به خودداري از انفاق اكتفا نكردند بلكه ديگران را نيز به عدم انفاق بر انگيختند تا جريان مسير مكتبي را از طريق پراكنده كردن مردن از پيرامون رهبري تصنيف كنند و طرح‌هاي آن را به علت فقدان عامل اقتصادي كه جزيي از قوانين اجتماعي است به تعطيل كشانند. ﴿هُمُ ٱلَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنفِقُواْ عَلَىٰ مَنۡ عِندَ رَسُولِ ٱللَّهِ حَتَّىٰ يَنفَضُّواْۗ وَلِلَّهِ خَزَآئِنُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَا يَفۡقَهُونَ ٧﴾ [المنافقون: 7]. «اينان همانهايند كه مي‌گويند به آنها كه پيرامون پيامبر خدايند چيزي ندهيد تا از پيرامونش پراكنده شوند».
اين سياست دشمنان اسلام در طول تاريخ است اما آنچه آنها مي‌خواستند، به عللي واقعي تحقق نيافت كه از آن جمله مي‌توان به اين نكته اشاره كرد كه انگيزه كساني از مومنان راستين كه پيرامون رهبري مكتبي بودند از پيوستن و فرمانبرداري از آن رهبري هدف اقتصادي نبود، چنان كه منافقان شكست خورده در برابر ماده و مال تصور مي‌كنند، بلكه آنان راه حق را به بينش دل مي‌ديدند و بي‌گمان آماده پايداري و ايستادگي در كنار آن و حتي شهيد شدن با شمشير يا مرگ از گرسنگي بودند. عبدالله بن حذافه يكي از اينها است. روميان او را به اسيري گرفتند و به دو پيشنهاد كردند نصراني شود اما او امتناع ورزيد، پس او را به روغن جوشان افكندند تا استخوانهايش آشكار شد، آنگاه كيش نصراني را بدو پيشنهاد كردند و او همچنان خودداري كرد، دستور دادند كه او را بار ديگر در روغن جوشان انداختند او به گريه در آمد، گفتند بي‌تاب شد كه مي‌گريد! بزرگ آنها گفت: باز گردانيدش، آنگاه وي گفت مرا از آن رو گريان نمي‌بيني كه از آنچه با من مي‌كنيد به ستوه آمده و بي‌تاب شده ام، بلكه از آن رو مي‌گريم كه جز يك جان ندارم كه در راه خدا با آن چنين كنند، دوست داشتم كه به اندازه هر موي خود جان مي‌داشتم تا بر من دست مي‌يافتند و با من چنين مي‌كردند. (همان، ص 459، به نقل از سفينه البحار، ج2، ص 128.)
منافقان در نهج البلاغه
علي رضى الله عنه در نهج البلاغه منافقان را چنين توصيف مي‌كند اي بندگان خدا! شما را به تقوا و پرهيزگاري سفارش مي‌كنم و از اهل نفاق و دو رويي بر حذر مي‌دارم، زيرا آنان گمراه و گمراه كننده‌اند، لغزيدگانند و ديگران را مي‌لغزانند، به رنگهاي گوناگون در مي‌آيند و به هر وسيله و با هر زبان در صدد فريفتن شمايند، و در هر فرصتي شما را هدف خود قرار داده، و در هر كمين گاهي در كمين شما نشسته‌اند.
دلهايشان بيمار و ظاهرشان از نشانه‌هاي آن پاك است، پنهاني به سوي مقاصد خويش گام بر مي‌دارند و مانند حركت بيماري در بدن، آرام، آرام به جنبش در مي‌آيند، سخن پردازي آنها دواست و گفتارشان شفاست ليكن كردارشان دردي است درمان ناپذير، بر رفاه و آسايش ديگران حسد مي‌برند و بر سختي و گرفتاري مردم مي‌افزايند، و اميدها را به نوميدي بدل مي‌گردانند، آنها در هر راهي براي خود كشته‌اي، و به سوي هر دلي وسيله‌ای دارند، و در هر غم و اندوهي اشكها مي‌ريزند، مدح و ستايش را به يكديگر وان مي‌دهند و پاداش خود را در انتظار دارند، اگر درخواستي كنند اصرار مي‌ورزند، و اگر كسي را سرزنش كنند پرده از كار او بر مي‌دارند و اگر حكمران شوند ستم را از حد مي‌گذرانند، در برابر هر حقي باطلي، و براي هر راستي كجي و براي هر زنده‌ای كشنده‌ای و براي هر دري كليدي و براي هر شبي چراغي، آماده كرده‌اند. اظهار نوميدي و بي‌طمعي را براي رسيدن به مطامع خود وسيله‌ای قرار مي‌دهند تا بازار خود را رونق دهند، و متاع خدعه و تزوير خويش را به صورت كالايي ارزنده رواج بخشند، سخن مي‌گويند و حق را به باطل مي‌آميزند، به توصيف مي‌پردازند و باطل را به صورت حق جلوه مي‌سازند، راه را براي فريب دادن مردم هموار گردانيده و طريق رهايي آنان را از تنگناي نيرنگهايشان پر پيچ و خم ساخته‌اند، آنان ياران و پيروان شيطان و زبانه آتش دوزخند: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ حِزۡبُ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ أَلَآ إِنَّ حِزۡبَ ٱلشَّيۡطَٰنِ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ﴾ [الـمجادلة: 19]. (شرح نهج البلاغه، ج3، كمال الدين ميثم بن علي بن ميثم بحراني، سيد محمد صادق عارف (مشهد، آستان قدس رضوي، 1370، ص 784-783).
وظيفه ما در ارتباط با صحابه
مقام و منزلت اصحاب و ياران رسول الله ص بر هيچ كس پوشيده نيست و نمي‌بايست هم پوشيده باشد چرا كه آنان به اعتراف تمامي مفسران سني و شيعه بهترين واژگان را از جانب پروردگار عالم به خود اختصاص دادند واژگاني زيبنده همچون فائزون، صادثون مفلحون و . . . و آنان اسلام را در زماني ياري كردند كه هيچ اميدي به پيشرفت و گسترش آن نمي‌رفت و بيشترين و بهترين سهم را در انقلابي آفريدند كه اين انقلاب، انقلابي دائمي و ابدي خواهد بود انقلابي كه رهبر آن را شخصيتي والا و برجسته، شخصيتي كه تمامي انبياء پيشين آرزو مي‌كردند كه اي كاش ما امتي از امتيان او بوديم، بر عهده داشت و پس از او انسانهاي مخلص و فداكار كه در ركاب و محضر پيامبر تربيت شده بودند همچون ابوبكر، عمر، عثمان و علي رهبري اين انقلاب را عهده دار گشتند.
آري چنين انسانهاي وارسته اي شايسته اين هستند كه به پاس زحمات بي‌دريغانه يشان خداوند در كلامي از آنها ياد كند كه تا ابدي باقي خواهد ماند ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩﴾ [الحجر: 9]. در مقابل چنين افرادي علاوه بر اينكه اهل سنت سر تعظيم و خشوع فرود مي‌آورند مفسران شيعه نيز به مقام شامخ و بر جسته آنان اعتراف مي‌كنند و اعلام مي‌دارند كه رضايتي كه خداوند از آنها اعلام مي‌دارد رضايتي است دائمي و ابدي چرا كه اعلام رضايت از جانب خداوند رضايت از اشخاص معيني نيست از طبيعت و جنس اخيار است از گذشتگان و آيندگان است كه در ايمان و عمل صالح پيرو گذشتگانند كه در ايمان و عمل صالح پايدار بودند، و اين امري نيست كه زمان در آن دخالت داشته باشد، تا صحيح باشد كه در يك مقطع از زمان خدا راضي باشد و در مقطع ديگر خشم بگيرد زيرا منظور از رضايت خدا از بنده اين است كه او با عبد خويش معامله رضايت مي‌كند و بر او رحمت مي‌فرستد و نعمتهاي خود را بر او ارزاني مي‌دارد.
اصحاب و ياران رسول الله پيشگاماني هستند كه پايه‌هاي انقلاب و نهضت بر دوش آنها بود آنها در واقع وفادارترين عناصر انقلابي هستند زيرا به هنگامي كه رهبر و پيشوايشان از هر نظر تنها بود گردايشان را گرفتند و با وجود اينكه انواع خطرها از چهار طرف آنها را احاطه كرده بود دست از ياري و فداكاري بر نداشتند و با وجود اينكه كفار آنها را شكنجه و آزار مي‌دادند و ناسزا مي‌گفتند، متهم مي‌كردند، به زنجير مي‌كشيدند و نابود مي‌نمودند ولي با اين همه آنها با اراده آهنين و عشقي سوزان و عزمي راسخ و ايماني عميق در راه تبعيت از دستورات پيام گام نهادند و به استقبال خطرها رفتند. آنها كساني بودند كه براي نصرت دين از اوطان و عشاير خود دست كشيدند و به ملازمت ركاب حضرت ختمي مرتبت مهاجرت نمودند و از خوف تعرض كفار به جان و مال و عرض آنها، ناچار شدند كه از خانه‌ها و علايق خود صرف نظر نمايند و از مكه بيرون روند و چه آزار و اذيتها كه از كفار به آنها رسيد و در راه خدا و رضايت پيامبرص تحمل نمودند و اينها همه براي آن بود كه ايمان به خدا و پيامبرص آورده بودند والا كسي با آنها عداوت شخصي نداشت و علاوه بر همه در راه اسلام جانبازي نمودند و با كفار جهاد كردند و به درجه شهادت رسيدند اين چنين اشخاص استحقاق و لياقت پيدا كردند كه خداوند با تاكيد بفرمايد از گناهان آنان مي‌گذريم و نعيم ابدي را كه بهترين پاداشهاست و نزد من است به آنها از جانب خود پاداش مي‌دهم.
وظيفه هر فرد مسلماني اين است كه در مقابل چنين شخصيتهايي موضعي را انتخاب نمايد كه منافات با آن چيزي كه در قرآن درباره آنها بيان شده است نداشته باشد بايد چهره واقعي آنها را از طريق قرآن جستجو نمايد و موضع ما نسبت به صحابه پيامبر اكرم ص يا مومنان پيش از خودمان بايد همان باشد كه خداوند در قرآن آن را به با ما آموزش داده است و آن چيزي جز دعاي مغفرت و رحمت نمي‌توان باشد. خداوند مي‌فرمايد: ﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ ١٠﴾ [الحشر: 10]. «كساني كه پس از مهاجريم و انصار به دنيا مي‌آيند، مي‌گويند: پروردگارا ما و برادران ما را كه در ايمان آوردن بر ما پيشي گرفته‌اند بيامرز و كينه‌ای نسبت به مومنان در دلهايمان جاي مده، پروردگارا! تو داراي رافت و رحمت فراواني هستي».
خداوند در طي اين آيه شريفه بينش ما و همه مسلمانان را نسبت به مومنان اوليه كه همان صحابه پيامبرص هستند مشخص مي‌نمايد و آن چيزي جز طلب مغفرت و دعاي رحمت نيست.
چرا كه روايات تاريخي نمي‌توانند از درجه اعتبار چنداني در ارتباط با صحابه برخوردار باشند زيرا براي سنجش و وزن هر چيز ترازوي خاص وضع شده است و صحابه را با ترازويي غير از قرآن نمي‌توان وزن كرد بنابراين بايد تحت تاثير قضاوتهاي نادرست مورخين قرار نگيريم و نسبت به چيزي كه در آن مورد علم نداريم از قضاوت بپرهيزيم چنانچه خداوند مي‌فرمايد: ﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسۡ‍ُٔولٗا ٣٦﴾ [الإسراء: 36]. يعني: «از چيزي دنباله روي مكن كه از آن ناآگاهي، بي‌گمان (انسان در برابر كارهايي كه) چشم و گوش و دل همه (و ساير اعضاي ديگر انجام مي‌دهند) مورد پرس و جو از آن قرار مي‌گيرد».
خلاصه اينكه بايد صجابه را الگو و مقتداي خويش قرار دهيم چرا كه خداوند طي آياتي از سوره بقره ايمان صحابه را معيار ايمان عالميان معرفي مي‌كند و مي‌فرمايد: ﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا هُمۡ فِي شِقَاقٖ﴾ [البقرة: 137]. «اگر آنان ايمان بياورند، همچنان كه شما ايمان آورده‌ايد و بدان چيزهايي كه شما ايمان داريد، ايشان نيز ايمان داشته باشند، بي‌گمان رهنمود گشته‌اند و اگر پشت كنند راه اختلاف و دشمني را در پيش گرفته‌اند».
از خداوند توفيق روز افزون اسلام و مسلمين را خواستارم..
 
فهرست منابع و ماخذ

1- قرآن كريم
2- آملي، تفسير تسنيم، قم، اسراء، 1378
3- ابن ميثم، شرح نهج البلاغه، قربانعلي محمدي مقدم، مشهد، آستان قدس، 1375.
4- ثقفي تهراني، حاج ميرزا محمد، تفسير روان جاويد، قم، برهان، 1376.
5- جعفري، يعقوب، تفسير كوثر، قم، هجرت، 1376
6- خرم دل، مصطفي، تفسير نور، تهران، احسان، 1374
7- درايتي مصطفي، عباس عليزاده، سيد موسي صدر، صحيفه سجاديه، تهران، مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران، 1377.
8- رازي، ابوالفتوح، تفسير روض الجنان و روح الجنان، محمد جعفر ياحقي، محمد مهدي ناصح مشهد، آستان قدس، 1371.
9- سبحاني، جعفر، منشور جاويد قرآن، قم، توحيد، 1360
10- طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، محمد تقي مصباح يزدي، تهران، بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي، 1364.
11- طبرسي، ابوعلي الفضل بن الحسن، تفسير مجمع البيان، علي كرمي، تهران، فراهاني، 1378.
12- طيب، عبدالحسين، تفسير اطيب الطبيان، تهران، اسلام، 1374.
13- عسكري، مرتضي عطا محمد سردارنيا، تهران، بعثت، 1373.
14- قرائتي، محسن، تفسير احسن الحديث، تهران، بعثت، 1371.
15- قرشي، علي اكبر، تفسير نور، تهران، بعثت، 1371.
16- لاهيجي، بهاء الدين محمد بن شيخعلي الشريف، تفسير شريف لاهيجي، محمد ابراهيم آيتي، تهران، نشر داد، 1373.
17- محمد كريمي، ابوبكر، چند آيه از كلام الله در فضايل اصحاب رسول الله، مهاباد، كاوش، 1365.
18- مدرسي، سيد محمد تقي، تفسير هدايت، عبدالحميد آيتي، احمد آرام، مشهد، آستان قدس، 1378.
19- مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، قم، دارالكتب الاسلاميه، 1376.
20- نمله، عبدالكريم بن علي، مخالفه الصحابي الحديث النبوي الشريف، رياض، مكتب الرشد، 1420.

 

نگرشی بر منزلت صحابه رضی الله عنهم از دیدگاه مفسران شیعه

دانلود

درباره کتاب

نویسنده :

موسى عزيزي

ناشر :

www.aqeedeh.com

دسته بندی :

Doctrine & Sects