سیری
در کهکشان نبوت
بقلم:
دکتر نور محمد جمعه
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خداوند جان آفرین
حکیم سخن در زبان آفرین
خداوند بخشنده دستگیر
کریم خطا بخش پوزش پذیر
الهی! کمال الهی تو راست
جمال جهان پادشاهی تو راست
توئی رزاق هر پیدا و پنهان
تویی خلاق هر دانا و نادان
حمد و سپاس تو راست ای کریم و مهربان
از دم صبح ازل تا بقیام عرصات
بر سر و پای دلارای محمد صلوات
شکند تیغ زبانم همه دم شاخ نبات
باد بر قامت رعنای محمد صلوات
فرض عینست میبگویم تا وقت ممات
دم بدم بر گل رخسار محمد صلوات
فهرست مطالب
انسان کامل یا آخرین پیک 9
نيم رخی از سيمای پیامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله وسَلَّمَ 13
* اهميت سيرت 13
* كتابهاي سيرت 14
* فعاليتهاي نظامي رسول اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ 17
* غزوهها 18
* سريهها و يا گشتها 19
* قفس اتهام 21
اسباب و دلايلي كه پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ را مجبور به جنگ كرد... 32
1- تجاوز و لشكركشي به حريم مسلمانان... 33
2- خونريزي در غير ميدان معركه... 33
3- خفهكردن آتش فتنه قبل از شعلهورشدن آن... 34
4- خيانت در عهد و پيمان و ميثاق... 34
5- برانگيختن دشمنان برعليه مسلمانان... 35
6- كمك به كافران به هدف ريشهكنساختن اسلام... 35
حقوق دشمنان و مخالفان همپيمان 36
1- وفاء به عهد و ميثاق... 36
2- عدم تجاوز و تعدّي به كافراني كه در جامعه اسلامي زندگي ميكنند.. 38
3- اگر برخي از كافراني كه با مسلمانان همپيمان شده بودند، ظلم و ستمي روا داشته يا خيانتي ميكردند، تنها آنها را مورد بازخواست قرار ميداد، و همه كافران را به چوب بعضي از آنها نميزد! 38
4- اگر برخي از كافران پيمانشكني ميكردند غافلگيرانه به آنها نميتازيد، اول به آن خائنان اطلاع ميداد كه ما نيز به خاطر خيانت شما ديگر با شما عهد و پيماني نداريم، سپس اجراءات لازم و تدابير مورد نياز را به اجرا درميآورد. آنچنان كه با يهود «بني قينقاع» پس از غزوه «بدر» - كه به مسلمانان خيانت كرده، عهد و پيمان را شكستند - انجام داد. 38
5- مراعات حقوق بشری خائنان! 39
اسلام اجازه نميدهد پيك دشمن كشته شود 42
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) میراث همه جهانیان! 45
سلام بر عظمت مصطفی (علیه الصلاة والسلام) 49
پیامبر در قرآن 58
خدا – قرآن – پیامبر؛ سه محور اصلی گفتگوی رسالت!.. 58
قرآن به صورت بسیار روشن و صریح با پیامبر سخن میگوید: 60
ویژگیهای سیرت پیامبر خدا - صلی الله علیه وسلم - 64
درسهایی از مدرسهی رسول خدا 70
* قطرهای از اقیانوس بیکران پیک آسمان 70
* یک لحظه در کنار رسول الله 72
در حکایت خلقت: 73
* پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) و جامعهسازی!.. 77
* پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) با پدر و مادرشان.. 78
* پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم)؛ همسری نمونه و الگویی بیمانند 82
در زندگی خانوادگی پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) آیت وفاست! 83
از جمله اساسنامههای این دین برای استحکام روابط خانوادگی: 86
* پیامبر نمونه و الگوی پدری مهربان!.. 86
در پرتو هجرت مصطفی (علیه الصلاة والسلام) 91
بین الوهیت و نبوت کهکشانهاست! 98
ما و پیامبر 104
نشانههای محبت پیامبر اکرم! 107
1- پیروی از سنت و شیوه زندگی پیامبر اکرم -صلی الله علیه وآله وصحبه وسلم- 107
2- بیزاری از دشمنان پیامبر: 107
3- احترام و بهادادن به سخنان پیامبر خدا -صلی الله علیه وسلم- 109
4- به نمایشگذاشتن شوق و علاقه بیمانند در پیروی و عشقورزیدن به پیامبر خدا 109
5- اطاعت و فرمانبرداری از پیامبر 111
6- دوری از هرآنچه بوی شرک و بدعت و خرافات و عبادت غیر خدا میدهد از نشانههای محبت پیامبر اکرم -صلی الله علیه وسلم– است 113
7- شکر و سپاس پروردگار بر مبعث رسول خاتم و ولادت فرخنده آن مقام والاشاهدی است دیگر بر بیان محبت و دوستی ما 113
چرا رسول الله -صلی الله علیه وسلم-؟! 115
خشم مقدس 123
* حکایت فیلم:... 124
* چرا اهانت به پیامبر اسلام!.. 125
* دفاع یا یاری؟! 127
* آزادی بیان! 130
* تصویر حکایت: 133
* شیوههای وظیفهشناسی: 135
خودشناسی در فرخنده میلاد با سعادت رسول خدا 139
سالنامهی پیامبر اکرم - عليه الصلاة والسلام - 145
انسان کامل یا آخرین پیک
سیرت در حقیقت زندگینامه انسانی بنام محمد فرزند عبدالله نیست، زندگینامه مقام رسالت مآب در واقع مدرسه علم و دانش و انسانسازی است. داستان غنی و پربار و کامل یک فرهنگ و یک تمدن، و یک قوم و یک ملت، و حکایت آغاز و شیوهی نشو و نمای پیغام الهی در جامعه بشری است.
سیرت دریایی است پر تلاطم که در آن بینهایت درهای ناسفته نهفته است. از این روست که بشریت با تمام گوناگونی در افکار و اندیشهها و دیانتهای خود در سیرت مصطفی سیری زده، از گلهای بوستان او شهدی برگرفته است. غیر مسلمانها از این اقیانوس آن درها و جواهری که نیازشان را برآورده برگرفتهاند، و مسلمانان در طول تاریخ همیشه در آب زلال آن غوطهور بوده، خود را صفا و جمال بخشیده، سعی کردهاند هریک تا تواند خود را به «انسان کامل» نزدیکتر سازد. نیاز اقشار مختلف جامعه باعث شده کتابهایی در سیرت برای کودکان و کتابهایی برای نوجوانان و جوانان، و نوشتههای برای عامه مردم، و تصویرهایی برای اندیشمندان و اهل علم و دانش عرضه شود. و هر نویسندهای، چون نگارنده، قلم زدن در بحر بیساحل سیرت را مایه عزت و شرف خود دانسته است.
حضرت علی - رضی الله عنه - درباره قرآن کریم فرمودند: «لا تنقضي عجائبه» «عجایب قرآن پایانی ندارد» و بر همین قیاس بر این باوریم که امکان ندارد عجایب زندگی پیامبر خدا که خود قرآن گویایی بود که قرآن ساکت را همراهی میکرد، پایانی داشته باشد. در هر حرکت و هر سخن او حکمتی است و پیامی و اندرزی و راه و رسمی برای پیروی و اطاعت و فرمانبرداری، و در نهایت رسیدن به سعادت و خوشبختی.. (نگا: محاضرات سیرت، ص/15 – د. محمود غازی)
محمد؛ پیامبر همه زمانها، و پیشوای نهضتهای سازنده بشری است، از این روست که او را باید از نو شناخت.
برناردوشو اندیشمند ایرلندی میگوید: باید محمد را فرشته نجات بشریت نامید، اگر مردی چون او امروز مهار جهان را بدست میگرفت میتوانست مشکلات آن را بر طرف سازد، جهان در سایه رهبری او به امنیت، آرامش، سعادت و خوشبختی میرسید.
برای رسیدن به جامعه الگو و نمونه و مدینه فاضله یا شهر افسانهای افلاطون، نیاز است جامعه بر صفاتی چون: زهد و پارسایی، تقوا و پرهیزکاری، احسان و نیکویی، پاکدامنی و عفت و شرافت، سخاوت و جود و کرم، حلم و گذشت و بردباری، عزم و ثبات و پایداری، ایثار و لطف و از خودگذشتگی، غیرت و استغناء و تواضع و فروتنی تربیت شود.
باید این صفات در هر فرد تجلی یابد، سپس در جامعه رشد کند، و با انتشار آنها در جهان بشر در سعادت و نیکبختی و خوش کامی زندگی آرام و شادی خواهد داشت. انسان برای رسیدن به چنین تصوری سه راه پیش روی دارد:
1- با پند و اندرز و نصیحت مردم را از بدیها بازدارد به نیکویی بخواند.
2- با نوشتن کتابها و نشر فضایل خیر و تذکردادن به گزند بدیها جامعه را اصلاح نماید.
3- با زور بازو و با قدرت ماهیچه مردم را بر صفات پسندیده و پیروی از راه راست مجبور سازد.
شاید این شیوهها تا حدودی جوابگو باشد، و شاید شیوه قدرت بازو بجای سازندگی تخم منافقت ببار آورد.
بهترین و کاملترین و شیواترین و شایستهترین روش انسانسازی نه به زبان نیاز دارد و نه به قلم و نه به بازو!
و آن شیوه تربیت الهی است. خداوند اسوه و نمونه و الگو، و مجسمهای از کمالات و انسان کامل را زیر نگرانی خود ساخته ﴿فَإِنَّكَ بِأَعۡيُنِنَاۖ﴾ [الطور: 48] «تو زیر نظر ما و تحت حفاظت و رعایت ما هستی» تا در بین مردم عرض اندام کند و آینه عملی شود برای جهانیان.
شخصی که هر حرکت او بیش از هزاران زبان و اندرز و کتاب و نوشته، و بیش از قدرت بازوی جیره خواران شاهان در جامعه تأثیر گذار است.
تمام سرمایه اخلاق جهان در حقیقت بازماندهای است از سفره ملکوتی آن شخصیتها و انسانهای کامل. پیامبرانی که برانگیخته شدند، و رفتند و آموزههایشان تا قرنها پا برجا ماند.
و با گذشت تاریخ دادههای آنها و آموزههایشان به وسیله پیروانی که ره انحراف بیش گرفتند به گونهای دیگر معرفی شد، و دایره شمولیت دعوت آنها تنگ و تنگتر شده در برخی از کمالات خلاصه شد. حضرت عیسی - علیه السلام - شد؛ سرور مکتب حلم و بردباری و صلح و بخشایش و قناعت و تواضع و فروتنی در زندگی فردی. در مکتب او اثری از رهبری و حکومتداری و ریاست، و اداره جامعه نماند، و از مکتب موسی - علیه السلام - عفو و بخشایش و انسان دوستی حذف گردید!
در این مرحله جهان نیاز به اسوه و الگویی کامل داشت. انسانی که در هر میدان استاد و الگو باشد؛ در میدان اخلاق و انسانسازی، در معرکه جنگ و کارزار و خشم، در محراب تقوا و پرهیزکاری و زهد و تواضع و فروتنی. فردی که هم پادشاه کشور کشا باشد، و هم زاهد و درویش، هم فرمانروای جهان باشد و هم فروتن و دستگیر، هم فقیر و قانع باشد چو خاک، و هم سخاوتمند با کرامت چو دریا..
این برزخ کامل، و این کمال جامع، و این انسان کامل، و این آخرین معراج جهان هستی کسی نبود مگر آن پایان نامه رسالت آسمان، آخرین پیک پروردگار بسوی بشریت؛ محمد مصطفی - صلی الله علیه وسلم - که با زبان قرآن تلاوت کرد در گوش تاریخ: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ﴾ [المائدة: 3] «امروز نعمت دین را بر شما کامل گردانیدم»! (نگا: سیرت النبی، ص/34، شبلی نعمانی)
نيم رخی از سيمای پیامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله وسَلَّمَ
* اهميت سيرت
متأسفانه اهميت وجايگاه زندگينامه و يا سيرت پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ بر بسياری از مسلمانان بدرستی واضح و روشن نيست.
شايد بهترين توصيفي كه ميتواند اهميت سيرت را به تصوير بكشد همان سخن خويشان وياران وشاگردان آن حضرت بود كه ميفرمودند: پيامبر قرآني بود كه با دو پا درميان انسانها راه ميرفت.
وچون از مادر مؤمنان عائشه صديقه؛ همسر گرانقدر آن حضرت از اخلاق پيامبر پرسيده شد فرمودند: اخلاقشان قرآن بود!
قرآن كريم اين واقعيت را در يك آيه؛ كه تا روز رستاخيز حنجرههاي قاريان با نداي ملكوتي تلاوت آن را براي گوشهاي عاشقان رسالت ميسرايند، ثبت كرده است: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤﴾ [القلم: 4] «تو داراي خوي سترگ (يعني صفات پسنديده و افعال حميده) هستي».
به عبارتي واضحتر ميتوان گفت: براي درك صحيح ودرست مفاهيم قرآني هر مسلمان نياز دارد سيرت پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ را به دقت وارسي كند. يعني اينكه قرآن مرامي است نظري از معيارهاي والا وبرتري كه ساختار فرد و جامعه و نهايتاً سعادت بشريت را تضمين ميكند وسيرت پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ سيماي تطبيقي وعملي اين مفاهيم است.
و چون انسان نياز به تصويري روشن وعملي از اين معيارهاي انسان ساز داشت، خداوند پيك خود را از ميان همين انسانها اختيار نمود. حكمت بشريت حضرت پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ در قرآن نيز چنين بيان شده است. واگر اين رسول هدايت فرشته اي ميبود، بدون شك اين ايراد مطرح ميشد كه ما انسانها را توان تقليد فرشتگان نيست!
سخنان آن حضرت؛ آن به شهادت وگواهي قرآن كريم جز وحي الهي ودر راستاي شرح وتفسير آن نبود: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤﴾ [النجم: 3-4] همراه با روش زندگيشان، در كنار قرآن كريم قرار گرفته، شرح وتفسير گويا ودرستي از معاني كلام پاك را به مسلمانان ميآموزاند.
از اين روست كه هر فرد مسلمان موظف است در كنار درك اساسنامهي دين خود؛ كه همان قرآن كريم، به كلام پاك پروردگار يكتاست، از سيرت وزندگي رسول الله آگاهي كامل داشته باشد.
موفق الدين عبدالطيف بغدادي پيام پرمعنايي دارند كه جاي دارد بدان اشاره كنم. ايشان ميگويند: زندگي يك مسلمان بايد تصويري باشد از سيرت وزندگي رسول الله وشاگران ودست پرودههاي مكتب آن حضرت. زندگينامه حضرت رسول اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ را بخوان، وقدم در جاي پاي آن حضرت بگذار، وتا حد توان سعي كن شبيه او باشي؛ در خورد وخوراكت، در لباس وپوشاكت، در خواب وبيداريت، در صحت وبيماريت، در خوشيها و سختيهايت، در راه ورسم عبادت وبندگي پروردگارت، در رفتار با خانواده وخويشان وياران ودوستانت، در برخورد با دشمنات، و... هميشه وهمه جا پيامبرت را تقليد كن وبدان كه به اندازهي مشابهتت با آن حضرت خوشبختي وسعادت خويش را رقم زدهاي...
* كتابهاي سيرت
در تاريخ بشريت از آدم تا به اين دم كه در سايهي پيشرفت تكنولوژي، آدم از غور هسته تا مسير سالهاي نوري در آسمان را گام زده، انسان تصويري به گويايي و وضاحت و روشني و شموليت از هيچ كسي را به روشني و واضحت سيماي رسول الله تقديم نكرده است.
دانشمندان مسلمان همهي جوانب زندگي پيامبر اكرم از گفتار و كردار آن مقام گرفته تا شكل و شمايل ايشان، تا ابزار و وسايلي كه استفاده ميكردهاند، تا همسران و خويشان او، و تا ياران و دوستانش و حتي لبخندها و خشمها و اشارههايشان را ثبت و ضبط كردهاند. به گونهاي كه با جرأت ميتوان ادعا نمود يك نگارنده و يا نقاش خوب ميتواند از روز به روز و لمحه لمحهي زندگي آن مقام والا تصويربرداري كند.
در زمينههاي مختلف سيرت پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ كتابهاي بسياري نوشته شده است.
البته بيشتر كتابهاي عربي كه از زندگي آنحضرت سخن گفتهاند، جنگهاي آنحضرت را معيار فهرستبندي خود قرار دادهاند. به نظر نويسنده اين معيار نگارش چندان موفق نبوده است! چونكه دايره جنگ و يا غزوات در زندگي آنحضرت بسيار تنگ است. در طي 23 سال دعوت اسلامي تنها پيامبر رهبري 9 غزوه كه در آن جنگ صورت گرفته را به عهده داشتند كه بسياري از آنها تنها چند ساعت از روز را در برگرفته است.
يعني به معدل يك غزوه چند ساعته در طول هر دو ونيم سال (30 ماه)!
پس غزوه و درگيري نظامي در زندگي آنحضرت به خلاف آنچه در فهرست كتابهاي سيرت عربي نمايان است، بسيار كمرنگ است. البته شايد دليل اين روش فهرستبندي برميگردد به عادات و تقاليد عرب در تعيين تاريخ خود. عربها پيش از اسلام - چون ساير انسانها - تاريخ خود را براساس حوادث مشهور و بزرگ رقم ميزدند، از اين روست كه ما مثلاً در مورد تولد رسول الله ميگوئيم: ايشان در سال «عام الفيل» - سال حمله ابرهه با فيلهايش به مكه - به دنيا آمدهاند و در مورد شخص ديگر ميگوئيم؛ دو سال قبل از غزوه بدر وفات كردند، يا در مورد مادر مؤمنان خديجه كبري ميگوئيم كه چند ماه قبل از هجرت رسول الله به مكه وفات كردند!...
گويا بازتاب اين روش تاريخ نگاري اذهان نويسندگان عرب – و كساني كه از آنها تقليد كردهاند - را به سوي اعتماد بر جنگها كه بدون شك حوداث مهمي در زندگي آنحضرت بودند كشانده است. البته اكنون اين شيوه در ترتيب حوادث زندگي آنحضرت نزد بسياري از نويسندگان عرب، و بيشتر نويسندگان و تاريخنگاران عجم، و بخصوص در شبه قاره هند، بسيار كم رنگتر شده است.
و نويسنده نيز بر اين اعتقاد است كه كتابهاي سيرت بايد به تمام زمينههاي زندگي آنحضرت توجه داشته باشند، و ميداني را بر حساب ميداني ديگر اهميت ندهند. يا اينكه نوشتههاي خود را در چارچوبهاي معيني مشخص سازند؛ چون كتابهاي نوين در: فقه سيرت، جانب اقتصادي سيرت، زمينههاي سياسي سيرت، پرتو اخلاق در سيرت، رسول الله در خانواده، رسول الله در مسجد و محراب، و اخلاق رسول اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ در ميدان كارزار، رسول الله در رهبري دولت مدينه، تعليم و تربيت در پرتو زندگي پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ وغيره...
البته اين هرگز به اين معنا نيست كه به مغازي پيامبر پرداخته نشود! تاريخ نگاران اسلامي ريز و درشت حوادث جنگها را به تصوير كشيدهاند و شاگردان مكتب رسالت تمام آن حوادث را براي ما ثبت كردهاند، و بر خواندن و آموختن آنها بسيار تأكيد ورزيدهاند، تا بدانجا كه علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب ميفرمايند: «پدران ما غزوهها و سريهها (جنگهاي زمان پيامبر) را چون سورههاي قرآن به ما ميآموختند!» (به روايت خطيب بغدادي).
جنگهاي پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ در كنار اينكه مدرسههايي است از دليري و شجاعت و رادمردي و ايثار و گذشت، مكتبهايي است از اخلاق در بهترين صورت آن، و تجلي پرتو ايمان در والاترين درخشش و گذشت و جوانمردي در تصاويري كه فهم و درك آن نياز به قلبهايي آگنده محبت و اخلاص دارد.
و چون مسلمانان از اين ثروت بزرگ اخلاقي و ميراث و برنامه مديريت رفتاري برخوردار بودند هميشه در جنگهايشان مهذب، و با فرهنگ و تمدن انسان دوستانه با دشمن برخورد ميكردهاند، برخلاف پيروان ديانتهاي ديگر كه ميراثي در اين زمينه از پيامبرانشان و يا رهبرانشان به ارث نبردهاند.
به طور مثال مسيحيان و كليميان كه از چنين برنامه و فرهنگي محرومند، در جنگهايشان از حيوانات درنده نيز پستتر بودهاند و ميدان كارزار فلسطين و آتشي كه كليميان (يهودها) آن را برافروختهاند، و ميدانهايي چون عراق و افغانستان كه فتنهافروز آن مسيحيان هستند شاهدي گويا بر اين مدعا است...
* فعاليتهاي نظامي رسول اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ
در 13 سال دعوت و تلاش زندگي مكه، با وجود آن همه زجر و شكنجه و ظلم و استبداد و ديكتاتوريت و فرعون منشي قريشيان، رسول اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ هرگز دست به سلاح نبردند. بارها اتفاق افتاده كه در زير يوغ ستمگران كاسه صبر ياران و شاگردان آنحضرت لبريز شده، به ايشان مشورت دادهاند تا دشمن قسم خورده، تشنه به خون خود را غافلگير ساخته، تار و مارش كرده، روزگارش سياه كنند! ولي رسول الله كه طبق برنامه پيش ميرفت،و از دستورات پروردگارش سرانگشتي كنار نميرفت، هرگز كوس جنگ، و يا حتي دفاع، ننواخت تا حجت دعوت بر مردمان تمام گردد، و كينه و دشمني جنگ و خون بر مسير دعوت تأثير منفي نگذارد. گذشت پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ و مدارا با قريشان نه تنها از شدت استبداد و نيرنگ آنها نكاست بلكه فتيلهي فتنه افروزي و شهوت خونريزي و ستم را در آنها شعلهورتر كرد، و كار به جايي رسيد كه تحمل استبداد آنها غير قابل برداشت بود. از اين رو مسلمانان خانه و كاشانه، مال و ثروت خود را رها كرده از مكه فرار نموده، به سوي شهر يثرب (مدينه) هجرت كردند و در آنجا پايههاي اوليه حكومت اسلامي را پايهريزي نمودند.
روند دشمني قريش با مسلمانان داخل مكه، و خارج آن شدت گرفته و همواره در پي براندازي دولت اسلام بودند. اين روابط تيره و اين مكر و حيلهها و نيرنگهاي قريشيان باعث شد كه سرنوشت منطقه به شيوهاي نوين رقم خورد، و فراز و نشيبهايي در روابط دوگانه صورت گيرد و ستيزها و جنگهاي مسلحانه جزئي از اين جزر و مد بود كه ميتوان آنها را از نقطه نظر مسلمانان به دو دسته تقسيم نمود.
* غزوهها
هميشه رسول الله ميخواستند در همه سختيها علمبردار ميدان بوده، بار سنگين مسئوليت را خود به دوش كشند ولي شركت آنحضرت در همه ميادين؛ باعث مشقت و سختي بسياري براي شاگردان و ياران آنحضرت ميشد. آنحضرت ميفرمايند: «سوگند به خداوندي كه جان محمد در دست اوست اگر ترس از مشقت و سختي بر مسلمانان نميبود، هرگز از لشكري كه در راه خدا به جهاد ميرود عقب نميماندم. ولي در توانم نيست كه همه مسلمانان را مسلح نموده با خود ببرم، و در توان هر مسلماني هم نيست كه خودش را مسلح و آماده كرده همراه من حركت كند و بر مسلمانان بسيار سخت و ناگوار است كه از لشكري كه من فرماندهاش هستم عقب بمانند» (به روايت امام مسلم نيشابوري).
از اين رو آنحضرت تنها رهبري و فرماندهي برخي از جنگها و يا لشكركشيها و يا مانورهاي نظامي را شخصاً به عهده داشتند كه به آنها غزوه ميگويند.
در طول زندگي رسول الله 26 يا 27 غزوه صورت گرفت. علت اختلاف عدد در اين است كه رسول الله پس از فتح خيبر مستقيماً بسوي «وادي القري» لشكركشي كردند، برخي از سيرتنگاران اين دو معركه را به دليل اينكه پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ پس از خيبر به مدينه بازنگشتهاند، يك غزوه شمردهاند. و برخي آنها را دو غزوه دانستهاند!
اولين غزوه رسول الله پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ غزوه «بودان» يا «الأبواء» نام دارد كه در ماه صفر سال دوم هجري صورت گرفت، و آخرين غزوه آنحضرت غزوه «تبوك» است كه در ماه رجب سال نهم هجري بود.
در بيشتر غزوههايي كه پيامبر فرماندهي آنها را به عهده داشتند هيچگونه جنگ و يا خونريزي صورت نگرفت و بيشتر آنها مانورهاي نظامي بود، تنها در 9 غزوه از 27 غزوه آنحضرت جنگ و خونريزي اتفاق افتاده كه عبارت بودند از: غزوه بدر، احد، خندق، بني قريظه، خيبر، فتح مكه، حنين، طائف، تبوك.
در برخي از اين 9 غزوه چون فتح مكه تنها تعداد بسيار اندكي كشته شدند، و برخي از آنها چون غزوه بدر بيش از يك يا چند ساعت طول نكشيد. البته برخي از اين جنگها با وجود خسارتهاي جانبي؛ چون غزوه خندق مدت زمان زياد و زحمات فراواني را در برگرفت. در اين غزوه لشكر ده هزار نفري كافران نزديك به يك ماه مسلمانان را در محاصره قرار داد.
بزرگترين لشكري كه پيامبر فرماندهي آن را به عهده داشتهاند، لشكر تبوك بود كه تعداد سپاهيان اسلام در برخي روايات به سي هزار رقم زده ميشود كه در آن نيز خسارات جاني بسيار اندكي گزارش شده است!
شايد لازم به يادآوري نباشد كه پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ و دين مبين اسلام از خونريزي به شدت متنفر است، و رسول الله جز در حالتهايي بسيار استثنائي مسير حركت لشكر خود را اعلام نميداشتند، و هميشه سعي ميكردند دشمن را غافلگير ساخته با كمترين خسارتهاي جاني از دو طرف به اهداف خود دست يابند.
در بيشتر موارد تا غزوه خندق يا احزاب، سپاه كفر جنگ و وقت و جاي آن را بر مسلمانان تحميل ميكرد، ولي پس از شكست سهمگيني كه احزاب (گروههاي) متحد كفر از بتپرستان و يهوديان، در غزوه خندق خوردند، معادله رهبري منطقه به كلي تغيير پذيرفت و پيامبر اكرم در يك جمله آن را به تصوير كشيدند!
«الآن نغزوهم ولايغزوننا، نخن نسير إليهم».
«از اين به بعد ما به سوي آنها لشكر ميكشيم، و آنها توان لشكركشي را نخواهند داشت، و ما به سوي آنها حركت ميكنيم».
* سريهها و يا گشتها
لشكركشيها و يا مانورهاي نظامي و يا جنگهايي كه آنحضرت شخصاً در آنها حضور نداشتند، و فرماندهي آنها را به يكي از يارانش سپرده بودند را سريه يا بعثه «گشت» ميگويند.
سيرتنگاران در تعداد اين مانورهاي نظامي بنابه طبيعت آنها اختلاف نظر دارند، كمترين عددي كه در اين زمينه ذكر شده 35 و بيشترين آن 66 سريه است. امام ابن حزم تعداد گشتها و مانورها و سريهها را 47 سريه شمرده است.
غالباً اين سريهها به نام ميدان و يا روستا و شهري كه در آن صورت گرفتهاند، و يا به نام فرمانده سريه در كتابهاي سيرت نامگذاري شدهاند.
در بيشتر اين مانورهاي نظامي هيچگونه جنگ و خونريزي صورت نگرفت. در واقع هدف از اين مانورها در كنار آموزش جنگي افراد، و تربيت فرماندهان نظامي، ابراز قدرت مسلمانان و آمادگي آنها در دفاع از دولت خود بود، تا قبيلههاي مهاجم هميشه از مسلمانان حساب برده، جرأت حمله به مدينه را نداشته باشند.
به عبارت ديگر اين سريهها به دستور قرآن جامعه عمل ميپوشانيد كه فرمودهاند:
﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ وَمِن رِّبَاطِ ٱلۡخَيۡلِ تُرۡهِبُونَ بِهِۦ عَدُوَّ ٱللَّهِ وَعَدُوَّكُمۡ وَءَاخَرِينَ مِن دُونِهِمۡ لَا تَعۡلَمُونَهُمُ ٱللَّهُ يَعۡلَمُهُمۡۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيۡءٖ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ يُوَفَّ إِلَيۡكُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تُظۡلَمُونَ ٦٠﴾ [الأنفال: 60].
ترجمه: «براي (مبارزه با) آنان تا آنجا كه ميتوانيد نيروي (مادي و معنوي) و (از جمله) اسبهاي ورزيده آماده سازيد، تا بدان (آمادگي و ساز و برگ جنگي) دشمنِ خدا و دشمن خويش را بترسانيد، و كسان ديگري جز آنان را نيز به هراس اندازيد كه ايشان را نميشناسيد و خدا آنان را ميشناسد. هرآنچه را در راه خدا (از جمله تجهيزات جنگي و تقويت بنيه دفاعي و نظامي اسلامي) صرف كنيد، پاداش آن به تمام و كمال به شما داده ميشود و هيچگونه ستمي نميبينيد».
خداوند از مسلمانان خواسته تا با به دست آوردن قدرت نظامي نيرومند، مرزهاي خود را محفوظ نگه دارند، چون وقتي شما از نظر نظامي نيرومند باشيد قدرتهاي استعمارگر و مستبد جرأت تهاجم به شما را نخواهند داشت، و در نتيجه امنيت و آسايش منطقه تأمين خواهد شد! برخي از اين سريهها را تنها يك يا چند نفر از مسلمانان انجام دادند.
به طور مثال در يك سريه تنها عمير بن عديي به پا خواست وعصماءبنت مروان را در ماه مبارك رمضان سال دوم هجري ترور كرد، ودر سريه اي ديگر سالم بن عمير الأنصاري، مردي فتنهافروز به نام أبي عفك يهودي را در شوال سال دوم هجري ترور كرد.
هدف از اين سريهها نيز فرونشاندن آتش جنگي بود كه اين افراد فتنه جو در پي آن بودند، فرماندهي سپاه اسلام براي جلوگيري از خونريزيهاي بسيار و درگيريهاي نظامي بزرگ، با سياستي بسيار دقيق و برنامهريزي شده، با ترور سران فتنه و آشوبگران قائله اين جنگهاي بزرگ و خونريزيها را ميخوابانيد.
رسول الله از خيانت و ناجوانمردي نيز به شدت نفرت داشتند، و هميشه ناجوانمردان خائن و خيانت پيشگاني كه به حريم مسلمانان تجاوز كرده، شهروندي را به قتل رسانده باشند را به سزاي اعمال خود ميرسانيد. سريه «الرجيعه» و چاه «معرنه» از اين قبيل سرايا بود كه پيامبر گردان ويژهاي را براي روي دست دشمن خائن زدن گسيل داشتند.
* قفس اتهام
سطحي نگري به قواعد دين اسلام ونگاه قشري به احكام آن وهضم نكردن كليات دين، و خلاصه جهل و ناداني و غرور باعث شده در بسياري از موارد افرادي كه از حماس و اخلاص بيمانندي برخوردارند، ناخواسته به دين خود ضربههايي بزنند و آب به آسياب دشمن ريخته چهرهي زيباي اسلام را واژگون جلوه كنند.
اين افراد بر اثر رد فعلي كه ظلم و ستم و استبداد حاكمان وقت و يا ويرانگري و نسلكشي استعمارگران در دنياي اسلام، در آنها ايجاد ميكند نوعي واكنش منفي نشان داده، جرم و ستم و طيغان كفر كه از صفات آنهاست را با اشتباهي حماسي جواب ميدهند.
اينگونه برخوردها باعث شده مفاهيمي نادرست در جامعههاي اسلامي رواج پيدا كرده، انگشت اتهام به سوي «جنگ» پاك و متمدن - چه به صورت دفاع از مقدسات و حريم اسلام باشد و چه به صورت رد اعتبار و يا به زمينماليدن كمر طغيان و استبداد و بردهداري - دراز شود.
از جمله شبهاتي كه در اين زمينه در اذهان برخي مسلمانان پيدا شده است:
1- «جهاد» اعلام جنگي است عمومي كه مسلمانان برعليه تمامي جهان كفر صادر كردهاند!
گرچه اين معنا و مفهوم حماسي شايد باعث پديدارشدن روحيه قلدري در بين جوانان گردد، و رزمهاي رستم و سهراب شاهنام و يا شهوت جهانگشائي را در جوانان بيدار كند، ولي با دين مبين اسلام و برنامه متكامل ساختاري بشريت، و مفاهيم والاي اختيار و آزادي فرد به كلي در تضاد است! البته اين مفهوم نادرست با فهم ناقصي از يك حديث صحيح از سوي طرفداران آن آبياري شده است.
از ابن عمر (رضي الله عنهما) آمده است كه پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ فرمودند: «به من دستور داده شده است با مردم بجنگم تا شهادت دهند؛ هيچ معبودي نيست مگر خداي يكتا، و محمد؛ رسول و فرستاده اوست، و نماز برپا دارند، و زكات دهند، اگر چنين كردند خونها و مالهايشان را از من در امان داشتهاند، مگر اينكه حقي از اسلام را پايمال كنند و براساس آن محاسبه شوند، و حساب آنچه در سينههايشان پنهان ميكنند با خداست» (به روايت امام بخاري وامام مسلم نيشابوري).
هرچند در ظاهر اين حديث آن مفهوم كج و نادرستي كه بدان اشاره شد را قوت ميبخشد، ولي در حقيقت اين برداشت نادرست از حديث با قواعد اساسي دين به كلي در تضاد است.
به طور مثال اين برداشت نادرست قاعده كلي اسلام كه احترام آزادي فرد، و اختيار و اراده اوست را زير سؤال ميبرد مگر نه اين است كه خداوند متعال ميفرمايند: ﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ﴾ [البقرة: 256]. «در اختيار دين و پذيرش اسلام هيچ اجباري نيست»؟!
اسلام از مردم ميخواهد؛ اول آن را درك كرده باورهايشان را بر مبناي آن قناعت دهند، سپس با اختيار و اراده و عشق و علاقه خويش سر تسليم بر احكام آن فرود آورند. ايمان دروغين و اسلامي كه از روي قناعت و اختيار و اراده شخص نباشد نزد خداوند متعال هيچ ارزشي ندارد، و اسلامي كه تنها نمايي از ظاهر افراد باشد و در قلب و كيان آنها رسوخ ننموده باشد و باورهاي آنها را قناعت نبخشيده باشد و يا افراد به خاطر سيرابكردن شهوتهاي مالپرستي و جاهطلبي و يا رسيدن به اهداف و طرحهايي ديگر اسلام نمايي ميكنند، را قرآن كريم نفاق و دورويي ناميده كه از كفر صريح به مراتب زشتتر و پستتر است!
شايد افرادي كه از پوست وقايع تاريخي ارتزاق ميكنند و مذهبگراي قشري هستند، به نحوه اسلامآوردن افرادي چون «ابوسفيان» و «صفوان بن اميه» اشاره كنند كه در ظاهر روايات تاريخي گمان ميرود با زور مجبور به اسلامآوردن شدهاند!
حقيقت اسلامآوردن چنين افرادي نيز برهاني است گويا بر نفرت اسلام از خونريزي، و گذشت وسعه صدر بيمانند آن، همراه با تلاش بيدريغش در نجاتدادن انسانها از اقيانوس پرطلاطم تاريكيها و كفر به سوي نور ايمان.
افرادي چون «ابوسفيان» سالها مسلمانان را در مكه مورد شكنجه و عذابهاي طاقتنافرسا قرار دادند و دستهايشان تا آرنج به خون مظلومان آغشته شده بود، و پس از هجرت مسلمانان چه خيانتها و ناجوانمرديها و خدعهها و نيرنگها كه برعليه اسلام روا نداشتند؟! در جنگهايي كه عليه مسلمانان رهبري كردهاند چه خونها كه نريختهاند؟! و چه اسيراني كه سر نبريدهاند؟ و چه شهيداني كه لاشههايشان را چون ددان تكه پاره نكردهاند؟!
كمترين سزائي كه همه قوانين بشري و عقل و منطق براي چنين افرادي ميتواند در نظر بگيرد؛ همان كشتهشدن پس از شكنجههاي طولاني است....
اسلام؛ اين دين رهائي بخش و زندگي آفرين، بر خلاف تمامي قوانين ديگر به چنين مجرمان جنگی نيز فرصتي براي زندگي، و فرار از مرگ و نابودي و رسيدن به سعادت و خوشبختي در جهان، فراهم ميكند.
جلوي اين افرادي كه خود ميدانند مرگ كمترين سزايشان است، دروازهاي از رحمت و رهائي و سعادت ميگشايد، به آنها ميگويد: با اختيار و آزادي خود اگر ايمان آورديد، اسلام همهي آن جرائم و خيانتهاي شما و گذشتهها را فراموش كرده چون يك عنصر جديد داخل جامعه اسلامي ميتوانيد زندگي كنيد.
در حقيقت هدف از اين اسلامآوردن آنها فراهمكردن فضائي است بيآلايش كه افراد بدور از تبليغات مغرضان، حقيقت اسلام را از نزديك لمس كرده، واقعيت را آنچنان كه هست - نه آنچنان كه دوستان نادان و يا دشمنان كينهتوز به تصوير ميكشند - دريابد. پس از آن او آزاد است راهي را كه خود ميپسندد برگزيند.
مثلاً اگر «ابوسفيان» پس از اين فرصت، و لمس حقيقت اسلام از نزديك، بازهم نميخواست اسلام بياورد، ميتواست به راحتي به هرجا كه ميخواست - چون دربار روميان، و فارسيان - فرار كند، و بدون شك آنها همانطور كه از «ابوعامر فاسق» استقبال كردند، از اين سردار قريشيان و حاكم مكه استقبال شاهانه مينمودند.
«صفوان بن اميه» پس از آن همه خيانت و رذالت و پستي و خونريزي از پيامبر دو ماه مدت خواست تا تصميم نهائي خود را بگيرد. آنحضرت فرمودند: «چهار ماه فرصت داري!».
ثمامة بن اثال سردار اسير مشركان نيز چند روزي به ستوني در مسجد بسته ميشود، تا واقعيت مسلمانان، و اخلاق و دينشان را از نزديك ببيند، سپس بدون هيچ شرطي آزاد ميشود تا خود آزادانه تصميم بگيرد.
همه اين افراد حتي عكرمه فرزند ابوجهل؛ فرعون اين امت، پس از لمس حقيقت اسلام و نزديكي با آن ايمان آوردند، و تاريخ شاهد صدق ايمان و اخلاص و رشادتهاي آنها بود، و توانستند با خدماتي كه بعدها انجام دادند، عار خيانتها و مكر و حيلههايشان را پاك كنند.
لازم است براي فهم درست روايتي كه كجفهمان بدان استناد كردهاند برگرديم به اصل روايت، و حادثهاي كه رسول الله اين حديث را در آنجا ذكر كردند را باهم مرور كنيم.
در سال هشتم هجري بود، رسول الله با گروهي كه از ثقيف آمده بودند نشسته بودند. مردي وارد شد و در گوش رسول الله چيزي گفت. (خبر از دستگيري قاتل ابومسعود ثقفي؛ صحابي بزرگوار پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ داد. آنحضرت فرمودند: «او را بكشيد!» سپس برگشته از كسي كه خبر آورده بود پرسيدند: آيا مجرم ايمان آورده است يا خير؟!
آن مرد گفت: از روي ترس تظاهر به اسلام كرده است!
رسول الله فرمودند: «پس او را رها كنيد!» سپس حديثي كه بدان اشاره شد را ذكر كردند! (استاد آلباني در سلسله صحيحه آورده است: اين حديث را امام نسائي، و امام دارمي (2/218) و امام طيالسي، و امام احمد (4/8) با سندي صحيح بر شرط امام مسلم، روايت كردهاند).
البته همين حديث را يك بار ديگر از زبان رسول الله ميشنويم.
در راه غزوه تبوك است، رسول الله با دوست و يار عزيزشان معاذ بن جبل در راه ميروند، پيامبر به ايشان نصيحتهايي ميكند، از آن جمله ميفرمايند: «اساس و سر اين دين اين است كه شهادت دهي؛ هيچ معبودي نيست مگر خداوند يكتا او را هيچ شريكي نيست، و گواهي دهي كه محمد بنده و فرستاده خداست. و ايستادگي دين بر اين است كه: نماز برپا داري، و زكات دهي. و بالاترين جايگاه عزت و شرف دين؛ جهاد در راه خداست. و به من امر كرده شده؛ با مردم بجنگم تا نماز برپا دارند، و زكات دهند و شهادت دهند كه هيچ معبودي نيست مگر خداوند يكتا و او را شريكي نيست، و محمد بنده و فرستاده اوست. اگر چنين كردند خود را حفاظت كردهاند و جانها و خونهايشان درامان است مگر اينكه حقي را پايمال كنند و براساس آن قصاص شوند و محاسبه آنچه در قلبهايشان است با خداست!».
با توجه به روايات ذكر شده معناي حديث چنين واضح ميشود كه آنحضرت ميفرمايند: چون من با مردم به اسبابي كه باعث جنگ و ستيز ميشود، درگير ميشوم - به اسباب جنگ اشاره خواهد شد - پروردگارم به من دستور داده كه چنين برخورد كنم، و اگر آنها نشانهاي از ايمان را در خود ظاهر كردند من از جنگ دست ميكشم و آنچه در قلبهايشان است به خداوند برميگردد و او در روز قيامت آنها را محاسبه ميكند. به عبارت روشنتر: من اجازه ندارم با مردي كه ادعاي اسلام ميكند بجنگم، حتي اگر اين ادعايشان از روي ترس، يا فرار از كشتهشدن باشد...
2- شبه ديگري كه در برخي اذهان پديدار ميشود اين است كه؛ «آيه شمشير» بر همهِ معاني و مفاهيم رحم و شفقت و گفتگو و بحث با كافران خط قرمز «باطل شد» كشيده است!
در آيه پنجم سوره توبه، كه به آيه «شمشير» شهرت يافته چنين ميخوانيم:
﴿فَإِذَا ٱنسَلَخَ ٱلۡأَشۡهُرُ ٱلۡحُرُمُ فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ وَخُذُوهُمۡ وَٱحۡصُرُوهُمۡ وَٱقۡعُدُواْ لَهُمۡ كُلَّ مَرۡصَدٖۚ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٥﴾ [التوبة: 5].
ترجمه: «هنگامي كه ماههاي حرام (كه مدّت چهار ماهه امان است) پايان گرفت، مشركان (عهدشكن) را هركجا بيابيد بكشيد و بگيريد و محاصره كنيد و در همه كمينگاهها براي (به دامانداختن) آنان بنشينيد. اگر توبه كردند و (از كفر برگشتند و به اسلام گرويدند و براي نشاندادن آن) نماز خواندند و زكات دادند، (ديگر از زمره شمايند و ايشان را رها سازيد و) راه را بر آنان بازگذاريد. بيگمان خداوند داراي مغفرت فراوان (براي توبهكنندگان از گناهان،) و رحمت گسترده (براي همه بندگان) است».
متأسفانه برخي از اهل علم بدون در نظرگرفتن اين حالت خاص و سبب نزول آيه، با جرأت تمام ادعا كردهاند كه اين آيه دهها آيات قرآن كريم را نسخ كرده است! و در اين زمينه به برخي از روايات اشاره كردهاند! علماي اسلام همه روايات وارده در اين قضيه را مورد بحث قرار دادهاند، تمامي رواياتي كه چنين مفهومي را ميرساند ضعيف هستند و استدلال به آنها در اين مورد نادرست است و آنچه درباره نسخ در آيات جهاد آمده است جاي بحث و گفتگو دارد.
و آياتي كه ادعا شده اين آيه با استناد به روايات ضعيف آنها را نسخ كرده، احكام تكليفي نيستند تا بتوان آنها را تغيير داد، بلكه آياتي هستند كه معاني و مفاهيم اساسي دين چون آزادي عقيده و اختيار و اراده فرد، سعي در برقراري امنيت و صلح و آرامش و غيره را ثبت كردهاند.
به برخي از اين آيات به صورت گذرا اشاره ميكنيم، تا خواننده عزيز دريابد اين معاني والا از اساسيات دين و غير قابل «نسخ» ميباشند:
خداوند ميفرمايند: ﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ﴾ [البقرة: 256]. ترجمه: «اجبار و اكراهي در (قبول) دين نيست».
﴿۞وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلۡمِ فَٱجۡنَحۡ لَهَا﴾ [الأنفال: 61].
ترجمه: «اگر آنان به صلح گرايش نشان دادند، تو نيز بدان بگراي (و در پذيرش پيشنهاد صلح ترديد و دودلي مكن و شرائط منطقي و عاقلانه و عادلانه را بپذير)».
﴿وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا عَلَيۡكَ ٱلۡبَلَٰغُۗ﴾ [آل عمران: 20].
ترجمه: «و اگر سرپيچي كنند (نگران مباش؛ زيرا) بر تو ابلاغ (رسالت) است و بس».
﴿فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ وَعِظۡهُمۡ﴾ [النساء: 63].
ترجمه: «پس از ايشان كنارهگيري كن (و به سخنانشان توجّه مكن و به سوي حق دعوتشان نما) و اندرزشان بده».
﴿مَّا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُۗ﴾ [المائدة: 99].
ترجمه: «پيغمبر وظيفهاي جز تبليغ (و رساندن پيام آسماني) ندارد».
﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖۗ﴾ [الأنعام: 108].
ترجمه: «(اي مؤمنان !) به معبودها و بتهائي كه مشركان بجز خدا ميپرستند دشنام ندهيد تا آنان (مبادا خشمگين شوند و) تجاوزكارانه و جاهلانه خداي را دشنام دهند».
﴿أَفَأَنتَ تُكۡرِهُ ٱلنَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُواْ مُؤۡمِنِينَ ٩٩﴾ [یونس: 99].
ترجمه: «آيا تو (اي پيغمبر!) ميخواهي مردمان را مجبور سازي كه ايمان بياورند؟ (اين كار نه صحيح و سودمند است و نه از دست تو ساخته است)».
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُۚ﴾ [النحل:125].
ترجمه: «(اي پيغمبر!) مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهاي نيكو و زيبا به راه پروردگارت فرا خوان، و با ايشان به شيوه هرچه نيكوتر و بهتر گفتگو كن».
3- شبهه ديگري كه در اين زمينه مطرح ميشود اين است كه: آيا جنگ در اسلام دفاعي است يا هجومي؟!
در سايه پيشرفت جهان غرب و تخلف جهان اسلام طي دو قرن گذشته، و همگام با حملات استعماري غربيها به منطقه برخي از مسلمانان دچار نوعي شكست روحي شده، در مقابل هجوم فكري گسترده، و فراگير غربي خود را خلع سلاح كرد! اين افراد چون از اعتماد به نفس كافي برخوردار نبودند در موارد بسياري دانسته يا ندانسته با ساز دشمن رقصيدند.
به طور مثال در جامعه فكري مسلمانان مفهوم جديدي از جنگ و جهاد رواج پيدا كرد كه بسياري از ويژگيها و مفاهيم والاي اسلامي در صحنه مبارزه را ناديده گرفته، سعي بر اين داشت پديده جهاد را به گونهاي زنده به گور يا مسخ شده معرفي كند. البته اين نوع گرايشها از سوي نظام تبليغاتي غرب آبياري ميشد، چرا كه كشورهاي استعمارگر در منطقه، اسلامي را ميخواستند كه كاملاً مطيع و فرمانبر بوده، از آزادي و حقوق انسان و مليتطلبي هيچ دم نزند.
در اين آونه دو گرايش فكري در ساختار اجتماعي جهان اسلام رواج پيدا كرد:
1- برخي با آب و تاب جهاد را در كالبد قانونگذاري اسلامي حركتي به كلي دفاعي و منفي معرفي ميكردند.
2- در مقابل آن انديشه، تفكر هجومگرايانه اسلامي مطرح شد كه «جهاد» را حركتي مهاجمانه به تصوير ميكشيد.
اين دو گرايش كه بسياري از مفكران سرشناس اسلامي نيز آنها را محك ميزدند، - خواسته يا ناخواسته - آب به آسياب دشمن ميريخت! استعمار در سايه تصور اول؛ مسلماناني بيبخار بدور از حس جوانمردي و دفاع از كرامت اسلامي تربيت مينمود!
و با شاخ و برگدادن تصور و گرايش دوم؛ آن را وسيلهاي براي مسخ و تشويه صورت اسلام در جهان، و طعنهزدن به دين مبين اسلام قرار ميداد!
و امروزه با نيم نگاهي گذرا در حجم تبليغات رسانهي استعمارگران اين دو ديدگاه را به روشني ميتوان مشاهده كرد.
گويا در كنار فشارهاي تبليغاتي و هجوم گسترده استعماري و تقدم و يكهتازدن جهان غرب، و سپس رفت و تخلف جهان اسلام و فشارهاي منفي قرن بر عقل و انديشه مسلمان معاصر؛ نوعي مغالطه و امتزاج بين علل و اسباب جنگ، با روشهاي آن، در ساختار اين دو گرايش تأثير گذار بوده است!
ميبايستي بين دلايل و اسباب جنگ، و روشهاي آن تفاوت قائل شد:
دلايل جنگ از دو مورد نميتواند جدا باشد:
1- دلايل دفاعي: دولت يا گروهي جهت از بينبردن يا تضعيف به ملتي حملهور ميشود، و ملت مورد هجوم واقع شده؛ يا در شهر و قلعههاي خود سنگر ميگيرد، و يا به ميدان مبارزه ميآيد، و يا گروه مهاجم را در خانه و كاشانهاش غافلگير ميكند و يا...
2- دلايل هجومي يا دشمنانه:
گروهي به مجموعه يا مليتي حملهور ميگردند و يا به دشمنان آنها در هجومشان كمك ميكنند.
اما روشهاي جنگ را ميتوان به:
- دفاعي خالص - يا هجومي خالص، يا چيزي مخلوط از هجوم و دفاع، تقسيم كرد.
اسباب و دلايل جنگ را ميتوانيم با معايير و قواعد اخلاقي سنجيده؛ خوب يا بد بدانيم، در حاليكه روشهاي اداره جنگ و مديريت ميدان مبارزه را تنها با قوانين تخصصي نظامي بررسي ميكنيم. مثلاً ميگوئيم: تاكتيك نظامي درست و فعال، و يا حركت اشتباه نظامي و غيره...
در تمامي جنگهايي كه در زمان پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ و در زمان خلفاي راشدين صورت گرفت، ملاحظه ميشود كه دلايل همه آنها به هدف دفاع از حريم دولت اسلامي بوده است! هرگز مسلمانان به هيچ گروه و يا قبيله و شهري بدون اينكه طرف مقابل آتش فتنه جنگ و دشمني را نيفروخته باشد حمله نكردهاند! همانطور كه پيش از اين اشاره شد اسلام بيش از آنچه در تصور همه اديان گذشته و در تخيل انسان معاصر ميتواند بگنجد به آزادي و اختيار و اراده و كرامت و حفظ جان انسان - چه مسلمان و چه غير مسلمان - اهتمام ورزيده است.
اما روشهاي مديريت جنگ در سيرت رسول الله در بيشتر موارد هجوم و در برخي موارد دفاعي بوده است.
مسلمانان به خوبي درك ميكردند كه هجوم بهترين روش دفاع از حريمشان ميتواند باشد، و در سال پنجم هجري پس از شكست احزاب و گروههاي كفر در غزوه خندق اين استراتيژي نظامي تحقق يافت و رسول الله با خوشحالي تمام فرمودند: از اين به بعد كفه ترازوي ما سنگين شده و ما به آنها هجوم ميآوريم و آنها توان حمله به ما را نخواهند داشت. اين ويژگي عقيده اسلامي را در سايه اين قاعده اساسي و استراتژي نظامي بهتر ميتوان درك كرد كه ميگويد:
«دين و عقيدهاي كه تنها از ويژگي دفاعي برخوردار است در ميدان مبارزه جايگاه بسيار ضعيف و ناتواني دارد، ولي اگر در كنار ويژگي دفاعي از قدرت و توان هجومي نيز برخوردار باشد، وزن و هيبت و جايگاه خاص خودش را ميتواند بدست آورد. چرا كه رمز و كليد دفاع از خود در قدرت و توان تهديد به ديگران نهفته است».
در كنار تبليغات سوئي كه بدانها اشاره شد، موردي است كه مستشرقان تخم شرارت آن را در بين عقلهاي ساذج و نادان ميپاشند كه اسلام با زور شمشير بر مردم تحميل شده است!
اين شبهه را بسياري از دانشمندان و روشنفكران مسلمان و غير مسلمان چون «گوستاف لوبون» در كتابش «تمدن عرب» بياساس و پوچ دانستهاند و با برهان و دليل و حجت قاطع آن را رد كردهاند. البته تعاليم دين مبين اسلام - همانطور كه گذشت - با اين ايده و ديدگاه زور و زر و قلدري به كلي مغاير است!
از آنجا كه آنچه گذشت پوچي اين ادعا را بكلي برملا ساخته، تنها به يك مورد يعني؛ فتح اسلامي در ايران زمين اشاره ميكنم!
برخي از هرهري مذهبها و كوتهفكراني كه با عمق تاريخ ايران به كلي بيگانهاند، گمان ميبرند؛ ايرانيان به زور شمشير سر طاعت در مقابل اسلام خم كردند! حقيقت ماجرا اين بود كه لشكر سلطنت طلب خسرو پرويز و سران دولت فارس مانع رسيدن صداي حق، يا پيام پروردگار و خالق بشر به بندگان او شدند، سپاهيان اسلام اين سد را شكسته، نداي آزادبخش توحيد و يكتاپرستي را براي فارسيان به ارمغان آوردند.
پدران ما نه جاهل و بيسواد بودند و نه احمق و بيغيرت و نه ترسو كه خود را تسليم چهار عرب باديهنشين كنند، بلكه انسانهايي بسيار بافرهنگ و فهميده و آگاه بودند كه چون تعاليم وارسته و والاي اسلام را دريافتند، يوغ بندگي و بردگي انسانها را از گردن دريده، سرطاعت و فرمانبرداري به درگاه خداوند متعال خم كردند.
پدران ما با اختيار و اراده و خواست خود آنچنان كه قانون و اساس اسلام بود به اسلام گرويدند نه با زور شمشير.
و مسلمانان هرگز كسي را مجبور به اسلامآوردن نكردند، افرادي كه مسلمان ميشدند خود آتشكدهي جهالت خويش را به مسجد عبادت پروردگار تبديل ميكردند. و تا قرنها كه توده مردم با آگاهي و دانش و فهم خود مسلمان شدند مسجد و آتشكده در كنار هم در شهر و روستاهاي كشور قرار داشت، و با مرور زمان و رشد فكري و فرهنگي و علمي و دانشافروزي و ستيز اسلام با جهالت و ناداني و بيسوادي و نشر علم و دانش از تعداد آتشكدههاي كاسته و بر تعداد مساجد افزوده گشت!...
اسباب و دلايلي كه پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ را مجبور به جنگ كرد...
دريافتيم كه رسول اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ نمادي از رحمت و شفقت و مهر و عطوفت بر جهانيان بودند در سايه تعاليم و آموزههاي ارزنده او نه تنها انسانيت، بلكه حيوانات و جمادات نيز طعم آسايش و امنيت و سعادت را چشيدند.
در ارزشهاي اخلاقي ايشان خوانديم كه مردي در صحرائي سوزان سگي تشنه را آب داد و خداوند از او خشنود گشته او را آمرزيد، و ديديم؛ زني به خاطر اينكه گربهاي را زندان كرده از آب و غذا محروم داشته بود راهي جهنم سوزان شد، و از فرمودههاي ايشان به شاگردانش بود كه در رسيدن به هر موجود زندهاي براي شما اجر و پاداشي است!
و در آموزههاي آن جناب بود كه ارزش خون يك مسلمان از خانه خداوند بالاتر است!
و در صفحات گذشته دريافتيم كه رسول الله چقدر از خونريزي نفرت داشتند، و چه اندازه به انسان و زندگي و سعادت و خوشبختي او اهتمام ميورزيدند.
حال چه اسباب و دلايلي باعث شد ايشان كه رمز رحمت و شفقت و مهر بودند مجبور شوند براي استقرار جامعه، و حفظ امنيت آن، و مهياساختن اسباب سعادت و خوشبختي آن، علفهاي هرزه، و آتش افروزان و فتنهجويان را بر كند!
شرح و بسط گسترده و تفصيل اين موضوع نياز به مثنوي هزار و يك من دارد، در اينجا به مهمترين موارد فهرستوار اشاره ميكنيم.
1- تجاوز و لشكركشي به حريم مسلمانان...
اسلامي كه نماد رحمت و سعادت و برخورد نيك و گذشت و سلام و سلامتي است، ذلت و خواري و پستي را هرگز قبول نميكند. از ديدگاه او مظلوم و ظالم، يا ستمگر و ستمديده دو پديده بيمارگونه هستند كه بايد مورد عقاب و سرزنش قرار گيرند.
از ديدگاه او «فرعون»و يا «ظالم» و «ستمگر» همان موجود بيماري است كه «مظلوم» و يا «ستمديده» او را ساخته است. چون مظلوم از حق خود گذشت، و كمر ذلت و خواري خم كرد ستمگر بيمار بر كول او سوار شده ادعاي خدايي و يا قلدري كرده، ميدان ستمش را گسترش ميدهد.
مردي خدمت رسول اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ رسيده پرسيدند: اگر شخصي خواست ثروت مرا از من بربايد چه بايد بكنم؟ آنحضرت فرمودند: «كه در برابر او مقاومت كند». او پرسيد: اگر طرف مقابل قلدر بود، و او را كشت چي؟ آنحضرت فرمودند: «در آنصورت شما شهيد ميشويد!».
ايستادگي و مقاومت فرد در برابر ظالم ستمگر باعث ميشود، پوزه ظلم به زمين ماليده شود و جامعه از اين سرطان واگير رهايي يابد.
حال هرگاه دشمنان اسلام برعليه مسلمانان لشكركشي كردهاند، آنها را چون سدي محكم و فولادي در برابر خود يافتهاند. جنگهايي چون غزوه احد و خندق يا احزاب و غيره شاهدهايي گويا هستند كه رشادت و مردانگي مسلمانان را به نمايش گذاشتهاند.
2- خونريزي در غير ميدان معركه...
پيامبر از ناجوانمردي و خيانت و رذالت و نامردي بسيار متنفر بودند و با تمام توان با چنين افرادي كه رمز سفاهت و نامردي بودند جوانمردانه مقابله ميكردند.
وقتي خبر رسيد روميان پيك بيگناه پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ «الحارث بن عمير الأرذي» را تنها بخاطر رساندن نامه آنحضرت به آنها به قتل رساندهاند، بسيار برآشفت و در پي به خاكماليدن پوزه ظلم و ستم و استبداد به زمين شدند.
«سريه مؤته»، عزوه «تبوك» براي خونخواهي از آن نامهرسان مظلوم و بيگناه ترتيب داده شد. اين موضوع تا آخرين لحظه زندگي پيامبر در خاطر ايشان زنده بود، در آخرين لحظات عمرشان سپاهي به فرماندهي «اسامه پسر زيد»؛ از عزيزترين افراد به خود، را براي شكستن سينه سترك قلدران روم تهيه ديدند كه لشكر پس از وفات آنحضرت به سوي دشمن قلدر و خونخوار حركت كرد.
3- خفهكردن آتش فتنه قبل از شعلهورشدن آن...
گفتيم كه رسول الله از خونريزي به شدت نفرت داشتند، از اين رو هميشه با آگاهي و بيداري خاصي حركات دشمنان نادان و تشنه به خون را زير نظر داشتند. هرگاه سيستم اطلاعاتي آنحضرت خبر ميداد؛ برخي از دشمنان در پي لشكر كشي و هجوم به سرزمين مسلمانان هستند، با يك جهش سريع آنها را غافلگير كرده، خطه و نيرنگ و مكرشان را در نطفه خفه ميكرد، تا يا بكلي از خونريزي جلوگيري شود، و يا حداقل با كمترين خسائر جاني در دو طرف، فتنه فرو نشيند.
غزوه بني مصطلق يا مريسيع، غزوه غطفان در سال سوم هجري، سريه أبي سلمه در سال چهارم هجري، وغزوه دومة الجندل در سال پنجم هجري وسريه ذات السلاسل در سال هشتم هجري، مثالهايي در اين باب هستند كه در كنار بيداري وآگاهي مسلمانان، پرده از مفاهيمي چون اهميت حفاظت از جان انسانها بر ميدارند.
4- خيانت در عهد و پيمان و ميثاق...
خيانت يكي از صفات بسيار زشت وننگيني است كه با طبيعت وفطرت جوانمردان بكلي در تضاد است. ونمادي است از نامردي ونامرادي وپستي وزذالت.
رسول الله از اين صفت زشت بسيار متنفر بودند. وخودشان آيتي بودند از وفاداري به عهد وپيمان، و در هيچ شرايطي حاضر نبودند لكه ننگ خيانت را تحمل كنند.
چون يهوديان «بني قريظه» در سختترين شرايط جنگ احزاب يا «خندق» به مسلمانان خيانت كرده با نقض ميثاق و عهدشان آسايش وامنيت جامعه را بهم ريختند با آنها برخوردي كه شايسته آنها بود داشتند، وهمچنين با يهود «خيبر».
و چون خيانت ونقض عهد وپيمان وميثاق پرده از طبيعت ممسوخ ودگرگون شده افراد خائن داشت، ودر حقيقت آنها چون غده سرطاني امنيت وآسايش منطقه را به مخاطره انداخته بودند. عمل جراحي تنها راه حل بود. وبا اين حركت آن مقام والاي انسان ساز اين علفهاي هرزه را از محيط جامعه بيرون راند تا امنيت وآسايش منطقه محفوظ گردد.
5- برانگيختن دشمنان برعليه مسلمانان...
هرگاه سيستم اطلاعرساني آگاه آنحضرت كشف ميكرد، افرادي ذي نفوذ، چون شاعران كه در آن روزها نقش رسانههاي گروهي را باز ميكردند، در پي برانگيختن آتش فتنه هستند، و مردم را برعليه مسلمانان ميشورانند، با يك حركت آگاهانه و بيدار حضرت پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ آن موذيان را سر به نيست ميكردند، تا اولاً: با كشتن يك آدم فاسد و فتنهافروز، آتش جنگ بخوابد، و از كشت و كشتار هزارها انسان جلوگيري شود.
و ثانياً: ديگر فتنهجويان وموذيان به سوراخهاي خود خزيده در پي برآشفتن منطقه و آتش افروزي براي بدست آوردن برخي مصالح آني خود و چپاول اموال و ثروتهاي مردم، نباشند.
تروز كعب بن أشرف يهودي توسط برادرش نمونه ايست از اين ديدگاه انسان دوستانه و آگاه و بيدار مسلمانان.
6- كمك به كافران به هدف ريشهكنساختن اسلام...
كساني كه به لشكر تشنه بخون كافران ومشركان براي ريشه كن ساختن مسلمانان كمك ميكردند، تا جنگي بزرگ وخونريزي شديدي بر پا شود نيز خود را فداي حماقتها و مصلحتپرستيهاي خود ميكردند.
افرادي چون «ابورافع يهودي» كه سپاه كفر و شرك عرب را با قبايل يهودي متحد ساخت تا همه لشكر ده هزار نفري احزاب (گروهها) را تشكيل داده به مسلمانان كه در شهر خود آرام زندگي ميكنند حمله كرده، تيشه به ريشه اسلام زده، آنها را از صفحه هستي بركنند، ميبايستي به سزاي اعمال پست خود برسند، سريهء أبي رافع يهودي به رهبري «عبدالله بن عتيك» به همين منظور ترتيب داده شد.
حقوق دشمنان و مخالفان همپيمان
شايد براي برخي از خوانندگان سخن گفتن از «حقوق دشمنان» تعجبآور جلوه كند. و اين پرسش پيش آيد: آيا دشمني كه كمر به كشتن تو بسته است را نيز حقي جز شمشير است؟!
اگر اين تصوير در مفاهيم جنگجويانه و خونخوارانه بشري درست باشد، در دين اخلاق و رهايي بشريت از قيد و بند همه بردگيها مصداقيت ندارد. اسلام آنچنان كه براي مسجد معيارهاي اخلاقي و ارزشهاي انساني معين نموده است، براي ميدان نبرد و لشكرگاه نيز معيارهاي اخلاقي و ارزشهاي والاي انساني مشخص نموده است!
به برخي از اخلاقيات اسلامي كه دين بر پيروانش واجب كرده، و آن را از حقوق دشمنان شمرده است كه ميتوانند مسلمانان را در صورت تخطّي و شانه خالي كردن مورد بازخواست قرار دهند، فهرست وار اشاره ميكنيم:
1- وفاء به عهد و ميثاق...
به همان اندازه كه اسلام از خيانت و شكستن عهد و ميثاق نفرت دارد، به وفا به آن اهميت قائل شده است.
تمامي زندگي پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ مثالي است از وفاء و معاني والا و ارزشمند اخلاقي. اجازه دهيد به گوشهاي از وفاي آنحضرت در صلح حديبيه اشاره كنيم كه حتي براي بيشتر مسلمانان درك و فهم آن بسيار سخت بود.
«سهيل بن عمرو» شروط قلدرانه مشركان مكه را با ديدي بسيار سطحي بر پيامبر اسلام ميكردند، ورسول الله با ديدي آيندهنگر و هدفمند به حقايق روز مينگريست و برنامهي اجرائيشان را درگذشت زمان پايهگذاري ميكردند، بدون چون و چرا با شروط دشمن موافقت ميكردند، چرا كه آنها را به فايده و صلاح مسلمانان - البته در ديد زمان - ميديد.
از جمله اين شروط اين بود كه:
«اگر كافري مسلمان شده به مسلمانان پناه آورد بايد او را به مشركان مكه تحويل دهند. واگر چنانچه مسلماني كافر شده از مدينه گريخت وخود را به مكه رسانيد مشركان او را به مسلمانان تسليم نخواهند كرد».
هنوز جوهر اين جمله خشك نشده بود كه «ابوجندل» مسلمان؛ پسر «سهيل بن عمرو»؛ نماينده مشركان، توانسته بود با غل وزنجيرش از شهر مكه گريخته خود را به مسلماناني كه براي اداي عمره آمده بودند، برساند.
سهيل از رسول الله خواست، او را بنا به ميثاق به او تسليم كند. رسول الله از روي رحمت وشفقت، بسيار از او خواهش كرد كه اين جوان را با او واگذارد. ولي «سهيل» موافقت نكرد. در نهايت پيامبر با دلي غمگين، ومسلمانان با چشماني اشكبار، جوان مسلمان را كه داد ميكشيد؛ مرا به كافران تسليم نكنيد مرا بخاطر دين وايمانم مورد شكنجه وآزار واذيت قرار ميدهند! بخاطر وفا به عهد وميثاق تسليم كردند. و رسول الله به او دلداري داد: «خداوند براي شما و امثال شما گشايشي قرار خواهد داد».
«ابوبصير» جوان مسلمان ديگري بود كه خود را به مدينه رسانيد. مشركان براي باز پس آوردن او دو سرباز را به مدينه فرستادند. باز هم مسلمانان به عهد وميثاق خود پايبند مانده، برادر مظلوم مسلمان خود را به دشمن تحويل دادند.
البته «ابوبصير»؛ اسير شجاع ودلير، در راه بر دشمن تازيده، يكي از سربازان را كشته، به كوهها متواري شد. و در نهايت سرگردنهاي را بر كاروانهاي قريش كه به او ظلم و ستم ورزيده، از خانه و كاشانهاش فراري دادهاند بست. جوانان ستمديده و مظلوم قريش امثال ابوجندل نيز از زندانها و كشتارگاهها و سلولهاي شكنجه و تعذيب فرار كرده بدو پيوستند. اين افراد روزگار دشمن را سياه كردند وكارشان بجائي رسيد كه مشركان خود با كمال ذلت وخواري نزد رسول الله آمده، از او خواهش وتمنا كردند اجازه دهد، اين بند از ميثاق حديبيه حذف شود، وآن مسلمانان مظلوم به دامن مدينه آمده در كنار برادران مؤمنشان زندگي آرامي داشته باشند، وباعث درد سر براي قريشيان نشوند!
2- عدم تجاوز و تعدّي به كافراني كه در جامعه اسلامي زندگي ميكنند..
پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ هرگز اجازه نميدادند كسي از مسلمانان به كافراني كه در جامعه اسلامي زندگي ميكنند كوچكترين ظلم و ستمي روا دارد و ميفرمودند: «اگر كسي به يكي از هم پيمانان ما ظلم وستمي روا دارد، يا او را تحقير كند، از كارگر كافرش بيشتر از آنچه در توانش است كار بگيرد، يا چيزي از او را چپاول كند، روز قيامت من بر عليه او گواهي ميدهم!» و فرمودند: «هركسي يكي از هم پيمانان ما را بكشد، بوي بهشت به مشامش نخواهد رسيد، در حاليكه بوي بهشت از مسير چهل سال شنيده ميشود!» يعني اينكه چنين شخصي نه تنها به بهشت راه نخواهد يافت، بلكه به آن نزديك نيز نميگردد.
3- اگر برخي از كافراني كه با مسلمانان همپيمان شده بودند، ظلم و ستمي روا داشته يا خيانتي ميكردند، تنها آنها را مورد بازخواست قرار ميداد، و همه كافران را به چوب بعضي از آنها نميزد!
4- اگر برخي از كافران پيمانشكني ميكردند غافلگيرانه به آنها نميتازيد، اول به آن خائنان اطلاع ميداد كه ما نيز به خاطر خيانت شما ديگر با شما عهد و پيماني نداريم، سپس اجراءات لازم و تدابير مورد نياز را به اجرا درميآورد. آنچنان كه با يهود «بني قينقاع» پس از غزوه «بدر» - كه به مسلمانان خيانت كرده، عهد و پيمان را شكستند - انجام داد.
5- مراعات حقوق بشری خائنان!
در تصور اسلام خائن هرچند جنايتكار و مجرم و خونخوار و پست و رذيل باشد، بازهم انسان است! و بايد برخي مسائل اخلاقي و انساني را در حق او رعايت نمود.
بطور مثال آنحضرت در مورد يهود «بني قريظه» كه بزرگترين خيانت جنگي را به مسلمانان كردند، ومستحق بدترين و سختترين سزاها بودند فرمودند: «با اسيرانتان به خوبي برخورد كنيد، اجازه دهيد استراحت كنند، به آنها آب سرد بنوشانيد تا آرام گيرند، سپس باقيماندههايشان را به سزاي اعمالشان رسانيده سرزنيد، البته گرمي خورشيد وگرمي سلاح را بر آنها جمع نكنيد».
شفقت ونرم خوئي با اسيران، واحسان ونيكوئي وخوش برخوردي با آنها، و در بيشتر موارد بخشودن آنها، يا قبول كردن خونبها در صورتي كه براي مسلمانان ضرر نداشته باشد، شيوه بارز پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ بود.
و از اينكه بين مادر وفرزند اسيري جدايي افكنده شود بشدت برحذر ميداشتند و ميفرمودند: «هركس بين مادر و فرزندش جدائي افكند، خداوند بين او و خويشان و عزيزانش در قيامت جدائي خواهد افكند».
در بيشتر موارد هدف پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ از نگهداشتن اسير اين بود كه به او فرصتي داده شود، تا مسلمانان را از نزديك ببيند و با اسلام واقعي بدور از تعليقات و شايعهها و تبليغات سوء دشمن آشنا شده، حقيقت آنها را خود لمس كند، سپس اگر خواست ايمان آورد، و اگر نخواست آزادانه نزد خانوادهاش بازگردد.
آنچنان كه با «ثمامة بن اثال» اتفاق افتاد. او را به ستوني از مسجد بستند، تا حقيقت اسلام را لمس كند، سپس آزادش كردند. او پس از آزادي به نخلستان رفته خود را شست ونزد پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ بازگشت، وايمان خود را اعلام داشت.
يا آنچنان كه با «أبي العاص فرزند ربيع» همسر حضرت زينب دختر پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ روي داد. او در بدر اسير شد وپس از پرداخت هزينه تعيين شده از سوي همسرش آزاد گرديد. سپس گروهان «ابوبصير» او را همراه برخي از دوستانش اسير كردند. با پا درمياني وشفاعت حضرت زينب، او همراه دوستانش آزاد شده به مكه بازگشته امانتهاي مشركان را به آنها برگردانيد وسپس نزد مسلمانان آمده اسلام آورد.
در حقيقت مسلمانان سپاه دشمن را با اخلاق ورفتار وسيرت وكردار خود، قبل از شمشيرشان به اسارت درآورده بودند، نقش شمشير با دست بند زدن بر دشمن در ميدان جنگ تمام ميشود. ولي تأثير اخلاق مسلمانان آنچنان بود كه در دلهايشان رسوخ پيدا كرده، آنها را بكلي تغيير داده، از سپاه ظلم وتاريكي وستم به پهناي روشنايي وآسايش وسعادت آورد.
با نگاهي عميق در سيرت رسول الله پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ ميبينيم كه آنحضرت تنها در سه مورد و آنهم در شرايطي بسيار استثنائي اسيران را ميكشتند.
1- كافري كه در دشمني با مسلمانان و اسلام تمام مرامها و ارزشها و انسانيت را زير پا نهاده، هيچگونه مردانگي و رحمت و انسانيتي در او بجاي نمانده است، وجودش باعث جاري شدن سيلهاي خون ميشود. افرادي چون؛ عقبه بن أبي معيط، و الحارث بن النضر كه در غزوه «بدر» كشته شدند.
البته در شرايطي ديگر چون فتح مكه كه وجود چنين افرادي براي مسلمانان خطري نداشت وشوكت وقدرت وتوان كفر شكسته شده بود، حتي از اينچنين افراد نيز در گذشت شد. مثل بخشش «عكرمه بن أبي جهل» و «هبار بن الأسود» پس از آنهمه خيانتها و خونريزيها و جنايتها كه البته اينها نيز اسير اخلاق والا و رفتار شايسته و جوانمردي مسلمانان شده، اسلام آوردند.
2- مسلماني كه از دينش بازگشته دوباره كافر شده، و خون بيگناهاني را نيز به زمين ريخته!
هبار بن أسود همان شخصي بود كه زينب دختر رسول اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ را در هنگام هجرتش به سوي مدينه مورد آزار و اذيت قرار داد به طوري كه ايشان از اسب به زمين افتادند، و جنيني كه در شكم داشتند سقط شده خونريزي بسيار شديدي كردند.
زينب پس از اين حادثه ددمنشانه مدت 6 سال در فراش بيماري زمين گير بودند، وهر روز رسول الله شاهد درد ورنج وبيماري دخترشان بودند. آيا پس از اين جايي براي گذشت ميماند؟!
بنام گذشت وبزرگي ورحمت وشفقت را اي رسول پاك پروردگار عالميان!...
فدايت گردد جان و مال و تنم!...
مثل «ابن اخطل» كه رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ دستور دادند هركجا او را يافتيد بكشيد، حتي اگر به پردههاي خانه كعبه آويزان باشد. اين شخص اگر تنها از اسلام مرتد ميشد شايد چون «عبدالله بن سعد بن أبي السرح» مورد بخشش قرار ميگرفت، ولي خيانت وريختن خون مسلمان بيگناه هرگز بدون سزا باقي نميماند.
كافري كه پيامبر اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ يكبار او را بخشيده، سپس عهد وپيمانش را شكسته باز كمر به ريختن خون مسلمانان بسته، وباردگر اسير شده است. چون «أبي عزة الجمحي» كه در بدر اسير شده بود، وگريه وزاري كرده، سوگند خورد بار دگر بر عليه مسلمان شمشير نخواهد كشيد. سپس در جنگ «احد» شركت كرده به اسارت درآمد. كه سزايي جز مرگ نميتوانست داشته باشد، تا نشايد افرادي سست عنصر از رحمت وشفقت وگذشت مسلمانان سوء استفاده كنند.
اسلام به سربازانش اجازه نميدهد به زنان، وكودكان دشمنان وكارگراني كه در جنگ شركت نميكنند و آدمهاي دينداري كه در صومعه و غارها و عبادتگاههاي خود مشغول عبادت هستند وبر عليه مسلمانان نميجنگند كوچكترين ظلم وستمي روا دارند.
اسلام اجازه نميدهد، در هيچ شرايطي، انساني در آتش سوخته شود، هر چند جرم وجنايتهايش زياد باشند، چرا كه رسول الله ميفرمايند: «هيچكس جز پروردگار آتش حق ندارد با آتش كسي را مورد شكنجه قرار دهد».
اسلام اجازه نميدهد، كسي از دشمنانش را پس از مرگش تكه پاره كرده، دماغ و بيني و يا اعضاي جسمش را قطع كند. و اگر كسي به حادثه «العاكليين والعرنيين» دليل آورد، استدلال بسيار نادرستي است. اين افراد چوپان مسلمانان را كشته چشمهايش را درآورده، تكه پاره كردند، وبا آنها قصاص صورت گرفت. واين مجرمان بيوجدان ونادان پست به همان روشي كه آن چوپان مظلوم را كه از آنها به بهترين وضع پذيرائي وپرستاري كرده بود، كشته بودند، به سزاي عمل زشت وپليدشان رسيدند.
اسلام اجازه نميدهد پيك دشمن كشته شود
وقتي دو پيك مسيلمه كذاب كه به دروغ ادعاي پيامبري ميكرد، نزد رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ آمدند و با آن روش زشت حرفهاي بسيار ننگيني را نزد رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ به زبان راندند، آن مقام رحمت و مردانگي فرمودند: «اگر كشتن پيك شايسته من ميبود، حتما شما را ميكشتم!».
اگر دشمن شمشير بر زمين نهاده، پرچم صلح برافراشت، مسلمانان بايد با دشمن خود صلح كنند واز ادامه خونريزي دوري جويند. خداوند متعال ميفرمايند: ﴿۞وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلۡمِ فَٱجۡنَحۡ لَهَا وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ٦١﴾ [الأنفال: 61]. ترجمه: «اگر آنان به صلح گرايش نشان دادند، تو نيز بدان بگراي (و در پذيرش پيشنهاد صلح ترديد و دودلي مكن و شرائط منطقي و عاقلانه و عادلانه را بپذير) و بر خداي توكّل نماي كه او شنواي (گفتار و) آگاه (از رفتار همگان) است».
اسلام به سربازانش دستور داده كشتههاي مشركان را دفن كنند وبه آنها فحش وناسزا نگويند،چرا كه در بدگويي به مردگان هيچ فايدهاي نيست وتنها باعث رنجش وآزارده شدن بازماندگانشان ميشود.
اگر كسي از كافران اسلام آورد و امانتهايي از كافراني كه با مسلمانان در جنگ وستيزند در دست داشت، ويا با آنها عهد وپيماني داشت بايد امانتها را بازگردانده به عهد و ميثاقهايش وفادار باشد.
هرگز جنگ در اسلام فرصتي براي چپاول وخونريزي نيست، بلكه فرصتي است طلايي براي به نمايش گذاشتن اخلاق و ويژگيهاي والاي دين مبين اسلام.
اگر كسي از كافران مسلمان شد و در زمان كفر ودشمنيش با اسلام چيزهايي از مسلمانان به غنيمت برده، يا گرفته، مسلمانان حق ندارند از او پس بگيرند.
مسلمانان در جنگ حق ندارند كشتزارها را ويران كنند ويا حيوانات را جز براي استفاده درست سر ببرند.
ارتش اسلام موظف است پيش از شروع جنگ دشمن خود را به صلح وآرامش، ورعايت آزادي افراد، دعوت كند تا اجازه دهد صداي توحيد وايمان خداوندي براحتي به گوش بندگان خدا رسد، وسد راه ايمان آوردن انسانها نشود. اگر چنانچه سپاه كفر در مقابل آزاديهاي فردي واجتماعي انسانها سر تسليم فرود آورد،وسد راه صداي حق نشد، واز قلدري واستبداد وظلم وستم دست كشيد، واسلام آورد، سپاه اسلام حق ندارد با آنها به جنگ وستيز پردازد.
مسلمانان حق ندارند در ميدان مبارزه كسي را كه شهادت به وحدانگي خداوند داده به رسالت پيامبر اعتراف كرد، را به قتل برسانند، حتي اگر اين شهادت را از روي ترس وبراي نجات جان خود برزبان رانده باشد.
اينها شمهاي است گذرا از اخلاق وويژگيهاي دين مبين اسلام كه آنها را چون حق مسلم براي كافران دانسته بر مسلمان واجب الإجرا كرده است!
آيا پس از اين گزارش فهرست وار از زندگي رسول اكرم صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ و اخلاق آن جناب ميتوان ايشان يا دين مبين اسلام را به خونريزي وشدت وتروريسي وساير صفتهاي زشتي كه امروزه بر سر زباناي رسانههاي گروهي جهان غرب ومغرضان وكينه توزان و حاقدان است متهم ساخت؟!
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) میراث همه جهانیان!
چرا محمد؟.. پرسشی بود حیران در سرهای کوچک مشرکان روزگار پیامبر اکرم -صلی الله علیه وسلم-: ﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنَ ٱلۡقَرۡيَتَيۡنِ عَظِيمٍ ٣١﴾ [الزخرف: 31]. «گفتند: چرا این قرآن بر مرد بزرگواری از یکی از دو شهر (مکّه و طائف) فرو فرستاده نشده است؟!».
و سؤالی است که شاید ذهن برخی از مردم امروز را نیز محک زند. آیا اگر خداوند متعال کسرا؛ پادشاه امپراطوری فارس، یا قیصر؛ امپراطور رومیان، و یا پادشاه کشورهای قدرتمندی چون مصر و حبشه را به پیامبری برمیگزید، بهتر نمیبود تا در ظرف تنها چند هفته نیمی از دنیا در مقابل اسلام سر تسلیم خم کند؟!
چرا محمد بن عبدالله از بین ملتی عقب مانده، و پرت از صحنه سیاست و قدرت روز، و از وسط شنزارها و صحراهای خشک و بیآب و علف به شرف نبوت نایل میگردد؟!
صد البته که خداوند چنین خواست؛ ﴿... ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَيۡثُ يَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥۗ...﴾ [الأنعام: 124]. «خداوند بهتر میداند که - چه کسی را برای پیامبری انتخاب و- رسالت خویش را به دست چه کسی بسپارد». نبوت و پیامبری مقام و رتبهای نیست که فرد با صلاحیتها و استعدادهای خود و با تلاش و کوششهای شبانهروزی بتواند آن را کسب کند، نبوت اختیار خداوندی است که عقل و اندیشه و نیروی بشر را در ساختار آن هیچ تأثیری نیست. ابن مسعود شاگردی از مکتب رسالت میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ نَظَرَ فِي قُلُوبِ الْعِبَادِ فَوَجَدَ قَلْبَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَيْرَ قُلُوبِ الْعِبَادِ، فَاصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ وَابْتَعَثَهُ بِرِسَالَتِهِ». «خداوند بر قلبهای بندگانش نظری افکند، دید که قلب محمد بهترین قلبهای بندگان است، پس آن را برای خود برگزید، و به پیامبری بر انگیخت».
خداوند پیامش را چنین میخواست، تا از دایره زیر صفر شروع شود، و در پرتو آن چنین ملتی جاهل و عقب مانده در مدت زمان بسیار اندکی در عقل، اندیشه، اخلاق و شیوه زندگی و رتبه انسانیت سرآمد جهانیان گردد، و این نور هدایت را برای جهان به ارمغان آورد.
خداوند هرگز نخواست دینش با زور بازو بر ملتها تحمیل شود، و اراده و اختیار انسان پایمال گردد، و مسلمان نماهایی منافق طینت در زیر شمشیر پادشاهان قدرتمند تربیت یابند. خداوند دینش را مایه گرفته از قلب، باور و ایمان شخص میخواهد، و دین تحمیلی و یا میراثی در نزد او فاقد ارزش است. از این روست که شخصی که با کمال اختیار و اراده خویش اسلام را میپذیرد مؤمن - یعنی با ایمان و باور - نامیده میشود.
﴿... لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ...﴾ [البقرة: 256].
«اجبار و اکراهی در (قبول) دین نیست».
مسلمانان بدور از هر گونه مبالغه و افراط ورزی پیامبر اکرم -صلی الله علیه وسلم- را تنها سرور جهانیان معرفی میکنند. و تاریخ بشریت از روز اول خلقت تا کنون -و صد البته تا بروز قیامت- جز او شاهد کسی نبوده که بتوان او را سرور عالم نامید!
تنها کسی که شروط زیر در او تحقق یابد را میتوان برای رهبری و سروری جهان (Leader of the world) نامزد کرد:
1- برای سعادت و نیکبختی قوم، ملت، فامیل و کشوری تلاش نکند. سعادت و ساختار تمامی جهان در برنامه او باشد.
دنیا مصلحان اجتماعی و رهبران سیاسی و فعالان حقوق بشر زیادی را در رحم خود پرورده است، ولی هر یک در دایرهای تنگ یا گشادهتر فعالیتهایی داشتهاند و نزد ملتی قابل ارج بودهاند.
بطور مثال گاندی برای هندوستانیهایی که آنها را از زیر یوغ استعمار انگلیس پیر رهایی بخشید فرشته نجات است، ولی برای یک آفریقایی و یا ایرانی جز یک حکایت و صدای طبلی که از دور خوش است، هیچ ارزش دیگری ندارد. شاید نیلسن ماندلا در آفریقای جنوبی رمز استقامت و پایداری باشد، در حالیکه بیشتر ملتهای جهان نه نامی از او شنیدهاند و نه نیازی به شناختن او دارند.
علی جناح برای پاکستانیها معمار یک کشور و قائد اعظم آنهاست، و در چشم هندوستانیها یک شورشی و جدایی طلب!
رهبران آمریکای کنونی شاید در چشم بیشتر ملت آمریکا افرادی میهن دوست و خادم مصالح کشور باشند، اما چون رفا و آسایش کشور و ملتشان را با ویرانی کشورهای دیگر، و با ریختن خون ملتهای دیگر و تاراج ثروتهای آنها بدست میآورند، در بین ملتهای مظلوم و ستمدیده رمزی از دیکتاتوری و دزدی و آدمکشی بشمار میروند!
جهان تنها کسی را میتواند رهبر و سرور خود بشمار آرد که همه ملتها و همه انسانیت را به یک چشم بنگرد، خیرخواه همه بشریت باشد، و هیچ قوم و ملت و کشوری را بر دیگری برتری ندهد. و این شخص در تاریخ بشر کسی نبود جز محمد مصطفی -صلی الله علیه وسلم-.
2- سرور جهانیان باید برنامه عمل و اساسنامهای برای راهنمایی همه بشریت داشته باشد. برنامه او جنبههای مختلف زندگی انسان را در برگرفته باشد. چرا که سرور (یا Leader) یعنی راهنما و راهبر؛ کسی که در فکر رستگاری، رهنمایی، فلاح و سعادت همه بشر است. و تنها قرآن اساسنامه اسلام از چنین ویژگیای بهرهمند است. تمامی ادیان آسمانی گذشته چون مسیحیت و یهودیت و افکار و اندیشههای فلسفی بشر چون بودائیت و کنفوشیوسیت و زردشتیت -که البته برخی مؤرخان اساس و جذور آنها را ادیانی آسمانی بشمار میآورند - در جوانبی بسیار محدود از زندگی بشر خلاصه میشوند.
به طور مثال مسیحیت که از بیشترین آمار بشر در جهان امروزی برخوردار است، تنها در برخی نصیحتهای اخلاقی خلاصه میشود، برنامهای برای ساختار آینده جامعههای بشری، و راهکاری در استحکام روابط سیاسی و اقتصادی و نظامی جامعه انسانی، و یا حتی در سطح افراد جامعه ندارد! و این تنها مرامنامه محمد مصطفی -صلی الله علیه وسلم- است که در هر زمینهای از زندگی انسان راهکاری مطابق با عقل، منطق، حکمت و فطرت او تقدیم داشته است.
3- دیگر اینکه راهنمائیها و برنامه او مختص یک زمان نباشد، بلکه جوابگوی همه زمانها بوده، در همه عصور بطور یکسان قابل اجرا و پیروی باشد.
و این تنها دستورات اسلام است که با همان قدرت و توانی که جامعه 1400 سال پیش را اداره میکرد، امروز میتواند سکان جامعه مدرن بشری را کنترل کند. آنچنان که دیروز برنامههای آن برای بشریت جوابگو بوده امروز نیز آرزوی هر فرد آگاه و فرهیخته، و ندای فطرت و عقلهای روشن جوامع بشری است.
4- شرط چهارم و مهمترین نقطه در نامزد سروری عالم این است که او تنها قواعد واساسنامههای فلسفی و نظریههای براق و توخالی تقدیم نکره باشد، بلکه هر آنچه میگوید را بصورت عملی در زندگی فردی خود به اجرا درآورده باشد، و جامعهای الگو و نمونه را بصورت زنده به عنوان یک مثال روشن برای بشریت تقدیم کرده باشد.
و این بارزترین سیمای محمد مصطفی -علیه الصلاة و السلام- بود که اولا خود به صورت قرآنی زنده که با دو پای بشری در جامعه حرکت میکرد، از سوی خداوند الگو و نمونه قرار گرفت. ﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَكَرَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا ٢١﴾ [الأحزاب: 21]. «سرمشق و الگوی زیبائی در (شیوهی پندار و گفتار و کردار) پیغمبر خدا برای شما است. برای کسانی که (دارای سه ویژگی باشند:) امید به خدا داشته، و جویای قیامت باشند، و خدای را بسیار یاد کنند».
دوما در مدت 23 سالی که در میان بشر زیسته جذر و مدهای گوناگون یک زندگی انسانی و یک جامعه بشری؛ از پرورش افراد تا تربیت جامعه، و از ستمدیدگی و مظلومیت فردی، تا تحمل ظلم و زور بر جامعه کوچک اسلامی، تا حصار اقتصادی و اجتماعی، تا صبر و شکیبایی و بردباری، تا هجرت و دربدری، و تا چیدن پایهها و سنگ بنای جامعه نمونه، و تا حکومت داری و مقابله و برخورد با دوست و دشمن، و غیره را بصورت زنده به بشریت نشان داد.
از این روست که باید گفت پیامبر اکرم -صلی الله علیه وسلم- میراث همه بشریت است، و کسی بر دیگری در بهره بردن از او اولویت و برتری ندارد. و هر کس میتواند از دریای بیساحل این میراث بزرگ بهره گیرد. او رحمت و شفقتی است برای جهانیان ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٧﴾ [الأنبیاء: 107]. «(ای پیغمبر!) ما تو را جز به عنوان رحمت جهانیان نفرستادهایم». ...
سلام بر عظمت مصطفی (علیه الصلاة والسلام)
درباره شاعر پرآوازه عرب «ابوالطیب المتنبی» آوردهاند که چهل شاعر زمان خود را زنده به گور کرد!
بدین معنی که در زمان او چهل شاعر و ادیب ورزیده بود که اگر همزمان با «المتنبی» نمیزیستند نام و نشانی مییافتند، ولی توان ادبی و شخصیت کاریزمایی او آنها را از اذهان بکلی ناپدید کرد. و قدرت شاعریش بر شعر و ادب آن شاعران چیره گشت. درست چون نور خورشید که چون تابیدن گیرد اثری از ستارگان تابان در آسمان نمیگذارد.
همه شخصیتهای تاریخی چنین وضعی دارند، هر چند بدانها نزدیک شوی به همان اندازه کوچک وهیچ میشوی!
تنها شخصیتی که نزدیکی به بزرگی و عظمت او مقام آفرین است شخصیت آقا و سرورم؛ رسول الله -صلی الله علیه وسلم، و جانم فدایش- است، که نزدیکی به آفتاب وجودش تو را ماه میگرداند. عظیمی که در مکتبش عظمای تاریخ را تربیت نمود.
تاجرانی گمنام چون ابوبکر، عمر، عثمان و عبدالرحمن بن عوف را در لابلای کوههای خشک و بیآب و علف مکه، و ابوذرهای گم در صحرای بیساحل عرب، و صدها افرادی چون امام مالک و شافعی و ابوحنیفه و احمد و ابن تیمیهها را چه کسی میشناخت؟!
صحابه و یاران و دست پروردگان آن مقام سعادت، و پس از آنها هر یک از مؤمنان تا بروز قیامت، با بیش نزدیک شدن به پیامبر اکرم -صلی الله علیه وسلم- بیش از پیش بها و ارزش یافتند، و به همان اندازه که به مقام عظمت پیامبر اکرم –صلی الله علیه وسلم– نزدیکتر میشوند بر عظمت خود میافزایند، درست چون ماه که نور خود را از خورشید به عاریه میگیرد!
و شأن و مقام صحابه و یاران پیامبر اکرم –صلی الله علیه وسلم– بخودی خود گواهی است بر عظمت و مقام آنحضرت –صلی الله علیه وسلم-. افرادی که بازتاب عظمت پرتو پیامبر از هر یک از آنها ستارهای درخشان ساخت که میتواند برای بشریت راهیاب باشد.
برای شناخت هر شخص کافی است به اطرافیان و دوستان و افراد بسیار نزدیک و وابسته به او نگاهی بیندازی. اگر گروهی شیاد و جاه طلب، زر اندوز و چپاولگر، منافق و خودخواه، چاپلوس و بیشخصیت را دور و بر او دیدی میتوانی دریابی که چنین شخصیتی حتما به اینگونه افراد تمایل دارد و چنین صفات زشتی بر او چیره است.
در مقابل؛ وجود افرادی وارسته، ایثارگر، مؤمن و با تقوا، پارسا و علم اندیش، عابد در محراب عبادت و مجاهد در میدان نبرد، در کنار هر فردی گواهی است بر شخصیت برازنده آن انسان.
شیاطینی که چشم دیدن تابش آفتاب نبوت را ندارند، همواره برای خورده گیری از مقام والای نبوت در پی ویران ساختن شخصیت صحابه و یاران و نزدیکان او بودهاند، تا با ترور شخصیتی آنها بسوی عظمت پیامبر اکرم – صلی الله علیه وسلم– و بزرگی و مقام او سنگ پرانی کنند!
عجب مقامی است تو را ای رسول هدایت و رستگاری که انعکاس تابش صداقتت بر قلب راهزنی در دل صحرای سوزان او را «ابوذر»؛ زبان تلخ حق، و بر قلب پسر ابوقحافه او را صدیق؛ یار غار، و بر دل هیزمشکنی گمنام او را عمر فاروق؛ ترازوی سنجش حق و باطل، و بر قلب سنگدل نیزه پرانی، او را خالد؛ شمشیر بران خدا، و بر دل پسر ابوطالب او را علی مرتضی؛ داماد رسول خدا، و بر سینه صحرا نوردی شکارچی او را حمزه؛ اسد الله و سید الشهداء... ساخت!
حقا که پرتو نور وجودت معجزه آفرین است. اگر برادرت عیسی با دمیدن روح معجزه مرده را به یاری خداوند زنده میکرد تو امتی را از هیچ بوجود آوردی!..
أَخوكَ عيسى دَعــــــا مَيتـاً فَقـامَ لَـهُ
وَأَنتَ أَحيَيـتَ أَجيــــــالاً مِـنَ العدمِ
یا سبحان الله!..
بنگرید به عظماء و بزرگان تاریخ!..
البته بسیاری از این بزرگان و نامداران از مقام بزرگی هیچ نداشتند، تنها منافع افرادی شیاد بدانها گره خورده، که برای رسیدن به خواستههای خود با آب و تاب از کاهی کوهی ساختهاند.
چه بسا که اعلام و رسانههای گروهی برای رسیدن به برخی منافع سیاسی و یا اقتصادی کسی را به عنوان یک شخصیت عظیم و وارسته معرفی میکند. و یا سجاده نشینان مذهب فروش برای چاپیدن ثروت، دست به دوشیدن نادانی و جهالت مردم زده، امام زاده و قبر و مزاری دست و پا کرده کرامات تراشی و بزرگ سازیها میکنند!
و این تنها رسول خدا –صلی الله علیه وسلم– است که بنا به امر قرآن کریم بدور از خودنمایی بدان چیزی افتخار میورزد که در عرف سایر فرزندان آدم هیچ ویژگی خاصی بشمار نمیآید:
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ...﴾ [الکهف: 110] «بگو که من هم مانند شما بشری هستم..».
«إنما أنا عبدالله ورسوله» «من بنده و فرستاده پروردگارم».
و زیباترین لقب نزد او بر زبان پروردگارش «بندگی» است. ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِيٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ...﴾ [الإسراء: 1]. «پاک و منزه است خدایی که در شبی بنده خود را سیر داد...».
این برده الهی چون افرادی را میبیند که در مقابل هیبت و بزرگی او به لرزه میافتند به آرامی خود را به دلهای آنها نزدیک کرده میفرماید: «هَوِّنْ عَلَيْكَ فَإِنِّي لَسْتُ بِمَلِكٍ، إِنَّمَا أَنَا ابْنُ امْرَأَةٍ مِنْ قُرَيْشٍ كَانَتْ تَأْكُلُ الْقَدِيد» «آرام باش، من پادشاه نیستم. من پسر زنی قریشی هستم که گوشت -نان- خشک میخورد».
و چون در روز تشیع جنازه پسرش «ابراهیم» خورشید گرفتگی روی داد، و برخی این حادثه فلکی را به بزرگی و مقام او ربط دادند. چون عظماء دروغین از آن سوء استفاده نکرده هیچ، با این تصوری که میتوانست بر «بشریت» او لطمه وارد کند به مقابله برخواسته فرمود: «إِنَّمَا الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ آيَتَانِ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لا يُخْسَفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَلا لِحَيَاتِهِ» «خورشید و ماه دو نشانه از نشانههای عظمت و قدرت الهی میباشند. برای مرگ و زندگی کسی کسوف و خسوف نمیکنند!».
و چون دخترکی خوشآواز در وصف ایشان سرود؛ «وفینا نبی یعلم ما فی غد» «در میان ما پیامبری است که از فردا خبر دارد» با پرخاش اصلاحگر او را از این حرفهای بیاساس باز داشته فرمودند که «من از غیب هیچ اطلاعی ندارم، و این تنها خداوند متعال است که از غیب خبر دارد».
﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ وَبَشِيرٞ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ١٨٨﴾ [الأعراف: 188].
«بگو که من مالک نفع و ضرر خویش نیستم مگر آنچه خدا خواسته، و اگر من از غیب (جز آنچه به وحی میدانم) آگاه بودم بر خیر و نفع خود همیشه میافزودم و هیچگاه زیان و رنج نمیدیدم، من نیستم مگر رسولی ترساننده، و بشارت دهنده گروهی که اهل ایمانند».
و با وجود اینکه سرور عالمیان و سید بشر بودند، میفرمودند:
«لَا تُطْرُونِي كَمَا أَطْرَتِ النَّصَارَى عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ، فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ..».
«چون مسیحیان مرا وصف و ثنای بیجا نکنید. من تنها بنده خدا و فرستاده او هستم».
و در کمال تواضع و فروتنی میفرمودند: «لا تخيروني على موسى» «مرا بر حضرت موسی برتری ندهید».
و همچنین میفرمودند: «لا ينبغي لعبد أن يقول: أنا خير من يونس بن متى» «شایسته نیست کسی بگوید؛ من از یونس فرزند متی بهترم!».
ضرب المثل چینی میگوید: اگر خواستی به فکر سال آیندهات باشی برنج بکار، و اگر در فکر 20 سال آینده هستی درخت بکار، و اگر در فکر قرنهای آینده هستی انسان بکار!..
پیامبر اکرم –صلی الله علیه وسلم– برای رهایی بشریت انسان کاشت. انسانهایی که در پرتو تعالیم انسان ساز او چون ستارگان هدایت و رستگاری در آسمان میدرخشند، و دل تاریکیها را دریده، روشنی هدایت را به جهان و جهانیان ارمغان میدهند.
آخرین آیه سوره فتح، که گویا نمادی است از بزرگترین فتح رسول اکرم – صلی الله علیه وسلم – که همان فتح دلها باشد از آن درختان تنومند و بلند قامت سخن میگوید:
﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا ٢٩﴾ [الفتح: 29].
«محمد (صلی اللّه علیه و آله و سلم) فرستاده خداست و یاران و همراهانش بر کافران بسیار قویدل و سخت و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربانند، آنان را در حال رکوع و سجود نماز بسیار بنگری که فضل و رحمت خدا و خشنودی او را میطلبند، بر رخسارشان از اثر سجده نشانههای نورانیّت پدیدار است. این وصف حال آنها در کتاب تورات و انجیل مکتوب است که (مثل حال آن رسول) به دانهای ماند که چون نخست سر از خاک برآورد جوانه و شاخهای نازک و ضعیف باشد بعد از آن قوّت یابد تا آنکه ستبر و قوی گردد و بر ساق خود راست و محکم بایستد که دهقانان را (در تماشای خود) حیران کند (همچنین محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم و اصحابش از ضعف به قوّت رسند) تا کافران عالم را (از قدرت و قوّت خود) به خشم آرند. خدا وعده فرموده که هر کس از آنها ثابت ایمان و نیکوکار شود گناهانش ببخشد و اجر عظیم عطا کند».
همه عظماء و بزرگان تاریخ؛ چه آنهایی که افرادی برای رسیدن به منافع خاص خود با به کار گذاشتن آینههای مقعر و محدب از آنها عظماء و بزرگان ساختهاند، و چه آنهایی که سوار بر همت و اراده خود قامتی بالا کشیدهاند، چون موشک هر چه از ما دور میشوند از بزرگی آنها کاسته میشود و با مرور زمان خبری از آنها بجای نمیماند! و این تنها رسول الله – صلی الله علیه وسلم – است که هر چند گذر زمان او را از ما دور کند بر بزرگی و عظمت او افزوده میگردد، و بشریت هر روز بیش از پیش او را میشناسد و به جوانبی از عظمت و بزرگی و شموخ مقام او پی میبرد!..
بنازم بزرگیت را ای رسول خدا – صلی الله علیه وسلم -!
آن بزرگی و مقامی که در شب معراج پردههای تجلی عظمت را دریده، در کمال بندگی از بلندی ملایک گذشته به سدرة المنتهی رسید، و پس از ثبت این مقام والا و همکلام شدن با پروردگار و آفریدگارش، کمال بزرگی و عظمت خویش را بیش از پیش نمایان نموده آن بلندای عظمت را رها کرده به زمین بازگشت تا با وجود آن شخصیت بیمانندش، معلم انسان پر از کم و کاستی گردد. راه را به چوپانان بیسواد، و صحرا نشینان زمخت طبع و بشریت غافل تا بروز ازل بنمایاند!
باز بنازم استادیت را!..
استادان بزرگ را توان تحمل شاگردان کوچک نیست. تنها نخبگانند که حرفهای آنها را میتوانند درک کنند، این تنها محمد مصطفی – صلی الله علیه وسلم – است که استاد همه اقشار بشر بود. نخبگان و عامه مردم تا بروز قیامت از هر رنگ و بومی که باشند از دریای بیساحل او بقدر نیاز و ظرفیت خود میتوانند بهره گیرند.
معلمی که از محضر درسش همانطور که ابن مسعودها و ابوهریرهها درهای سفته حکمت و درایت جمع کردند، آن صحرانشین جاهلی که در کنجی از مسجد خواست ادرار کند، و آن اعرابی زمخت و بیفرهنگی که گریبان استاد را چاک کرده بر او داد کشید: بده به من از این ثروت که این نه مال توست و نه مال پدرت! همه بهرهها برده، علم و اندرز آموختند..
همه اطیاف مردم با تمام طبائع و خصالها میتوانستند از پرتو تربیت و حکمت او استفادهها برند. و آن دلهایی که از کینه و حقد لبریز شده در پی ترور او خنجر زیر بغل گرفته بودند، چون به محضر استادیت او نزدیک میشدند به یکباره شیفته اخلاق و بزرگی او گشته، تمام عمر پروانهوار دور شمع وجودش میچرخیدند.
مگر نه این بود که گرمای مقامش یخچالهای روی هم انباشته حقد و کینه عمری را ذوب نمود و آن پادشاه حقد و اهریمن دینستیز را در یک آن؛ اسیر عشق و محبت و اخلاق والای خود ساخته چون فرشتگان اهریمن ستیز نمود؟!.. تا بدانجا که عمر شد معیار شناخت حق و باطل!.. هر آنکه با عمر است؛ حق است. و هر آنکه از عمر گریزان؛ شیطان!..
معلمی که برای جهانیان رحمت و شفقت و مهر ﴿رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٧﴾ بود، و برای مؤمنان مهربان و مشفق؛ ﴿رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١١٧﴾.
با وجود اینکه آرامش و راحتیش را در راز و نیاز با خدایش مییافت و به عزیزش بلال؛ برده سیاه حبشی که شرف دین بدو مژده بهشت در دنیا بخشیده بود، میفرمود: «أرحنا بها يا بلال» «نماز را بر پا دار تا در لذت مناجات آرامش یابیم!» چون به نماز میایستاد و صدای گریه کودکی را میشنید؛ جوشش رحمت قلبش به آن کودک گریان، و دلسوزیش برای مادر دلباخته کودک، باعث میشد نماز که معراج اوست بسوی پروردگارش، و راز و نیازش با خالق و معبودش را خلاصه کند!..
سلام بر عظمت و بزرگیت!..
هر چند به بزرگ و عظیمی نزدیکتر شوی صفات و ویژگیهایش کمرنگتر شده، کاستیها و عیبهایش چشمگیرتر میشوند، و در نتیجه بالا رفتن درک و فهم شما، از عظمت او نزدتان کاسته میشود!
و این تنها پیامبر اکرم – صلی الله علیه وسلم – است که هر چه بیشتر به او نزدیک شوی بیش از پیش شیدایش گشته غرق وجودش میگردی.
عجبا این رسول هدایت را!...
کتابی بود باز باز.. بیست و چهار ساعت شبانه روز زیر رقابت اجتماعی جامعه قرار داشت. یک لحظه از زندگی ایشان را نمییابی که چشمان مخالفان و دشمنان ستیزهجو و یا دوستان و پیروان از او غافل باشند. در بازار، خانه، مسجد، سفر، شب و روز زیر چشمهای خورده بین است، و هیچ دوست و دشمنی هرگز بر او خرده نگرفته!
نه دشمن توانست عیبی در او بیابد و نه دوست توانست همه خوبیهایش را ببیند..
میگویند؛ هیچ بزرگی در خانه خود بزرگ نیست و هیچ پهلوانی در بین خویشانش پهلوان نیست!
مگر آقا و سرورم رسول الله – صلی الله علیه وسلم -!.. در خانهاش بین همسرانش که 12 تا بودند، و در روز رحلتشان بسوی پروردگارشان 9 همسر در خانهاش بود در کمال عظمت و بزرگی یاد میشدند. قهرمانی و هیبت آمیخته به تواضع و فروتنی ایشان نقل مجلس نزدیکان قبل از دیگران..
گواهی مادران مؤمنان؛ زنانی که هر یک برای دیگری هوو بود، در حق نماد عدل و سنبل خوبیها و الگوی هدایت به تنهایی خود برهانی است روشن بر عظمت و بزرگی و مقام او.. چه که هووها – هم زنها – حتی بخاطر انتقام از همدیگر حرفهای یکدیگر را رد میکنند و یا اینکه پس از مرگ شوهر بخاطر سرد کردن دلهایشان پرده از عیبهای او برمیکشند، و تنها این همسران پیامبر اکرم – صلی الله علیه وسلم- بودند که جز خوبی از این پادشه خوبان هیچ ندیدند. و جز میوه کمال هیچ از رخسار جمالش نچیدند:
از دم صبح ازل تا به قیام عرصات
بر سر و پای دلارای محمد صلوات
شکند تیغ زبانم همه دم شاخ نبات
باد بر قامت رعنای محمد صلوات
فرض عینست میبگویم تا وقت ممات
بدم به دم بر گل رخسار محمد صلوات
پیامبر در قرآن
در دیده به جای خواب، آب است مرا
زیرا که به دیدنت، شتاب است مرا
گویند بخواب تا به خوابش بینی
ای بیخبران، چه جای خواب است مرا
خدا – قرآن – پیامبر؛ سه محور اصلی گفتگوی رسالت!..
خداوند متعال را در اصطلاح زبان؛ گوینده یا مرسل، و قرآن را رسالت یا پیام، و رسول را گیرنده یا مرسل الیه، مینامیم!
در هر محاوره و گفتگو باید این سه طرف وجود داشته باشند. حذف یکی از عنصرهای سهگانه به معنای نبودن مخاطبه یا گفتگو است.
این سادهترین تصویری است که میتوان از رابطه قرآن و پیامبر(صلی الله علیه وسلم) بیان داشت. فهمیدن درست قرآن بدون شناختن پیامبر و مطالعه درست سیرت آن حضرت ناممکن است، چرا که تار و پود قرآن با پیامبر -صلی الله علیه وسلم- به شدت گره خورده است. و او چون هیکل یا ستون فقرات برای متن قرآنی است.
این چند سطر تلاش دارد این واقعیت که فهم و درک آن برای برخی شاید سنگین و دشوار باشد را بصورت ساده و روان باز کند.
بر کسی پوشیده نیست که قرآن از شخصیت پیامبر، رسالت و دعوت او، پیامبری و وحی، و تأیید پیامبری او و تأکید بر آن، دعوت به پیروی از او، گواهی بر شناخت رهبران و پیروان دیانتهای پیشین او را، صفات او در تورات و انجیل، اخلاق و ویژگیهای او، فضل و منت الهی بر او، پاسداری و حمایت خداوند از او، ادب مؤمنان با او، جزاء هر آنکس که او را بیازارد، سخنان کافران و وجدالشان با او، راستگویش، دلداری و ثابت نگه داشتن او، مژدههای خداوند بدو، سخن و خطاب خداوند با او، عتاب و سرزنش او، اسراء و معراجش بسوی آسمانها، هجرتش به مدینه و جایگاه و مکانت شاگردان او، اشاره به همسران و دختران، گواهی بر شهادت و صداقت یاران و شاگردان، و گواهی او و امتش بر سایر مردمان... و موضوعاتی دیگر که از دور یا نزدیک به پیامبر تعلق میگیرد در آیات بسیاری سخن گفته است.
ولی شاید بسیاری از دانش پژوهان به این نقطه دقت نکردهاند که حضور پیامبر خدا در قرآن کریم، چون قصههای سایر پیامبران تنها بصورت حکایت و داستانسرایی نیست!
قرآن از 124 هزار پیامبر تنها به 25 نفر از آنها اشاره میکند، به عبارت دیگر قرآن کتاب سرشماری پیغمبران و تعداد آنها نیست، در قرآن از پیامبران سرزمین فارس، هند، اروپا، استرالیا، آمریکا، چین، روسیه و غیره.. خبری نیامده، تنها به برخی از پیامبران از سرزمینهایی که عربهای آنروز با آن آشنا بودند، و در زندگی آنها پند و اندرز و درسهای خاصی است برای مؤمنان اشاره شده است. و از دیگران در زیر پوستین حکایت وجود بطور ضمنی یاد شده است: ﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗا مِّن قَبۡلِكَ مِنۡهُم مَّن قَصَصۡنَا عَلَيۡكَ وَمِنۡهُم مَّن لَّمۡ نَقۡصُصۡ عَلَيۡكَۗ...﴾ [المؤمن: 78]. «پیش از تو پیغمبرانی را (برای رهنمود مردمان) فرستادهایم. سرگذشت بعضیها را برای تو بازگو کرده و سرگذشت برخیها را برای تو بازگو نکردهایم....».
شاید برای بسیاری جای تعجب داشته باشد که نام موسی در 126 مورد، و نام حضرت عیسی در 25، و حضرت ابراهیم در 69 مورد ذکر شده است، در حالیکه نام پیامبر تنها 5 بار (4 بار محمد، 1 بار احمد) در قرآن آمده است!
حقیقت ماجرا این است که سایر پیامبران به صورت حکایت و داستان فرد غایب ذکر شدهاند، و بهمین دلیل باید شمارش رقمی یا عددی آنها بالا باشد، در حالیکه پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) در تمام تار و پود و نسج قرآن کریم است، درست چون وجود روح در جسم یا نگین در انگشتر!
قرآن از پیامبران خدا حکایت میکند و به دلیل عدم وجود آنها در صحنه اقتضا دارد نامشان ذکر شود. اما پیامبر خدا مخاطب قرآن است، قرآن با او سخن میگوید: و تنها وقتی حکایت از اوست -یعنی به عنوان سوم شخص- نیاز به ذکر نامش به میان میآید!
﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ...﴾ [آل عمران: 144].
«محمّد جز پیغمبری نیست و پیش از او پیغمبرانی بوده و رفتهاند؛...».
﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّۧنَۗ﴾ [الأحزاب:40].
«محمّد پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و بلکه فرستادهی خدا و آخرین پیغمبران است».
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَءَامَنُواْ بِمَا نُزِّلَ عَلَىٰ مُحَمَّدٖ...﴾ [محمد: 2].
«و اما کسانی که ایمان بیاورند و کارهای نیک و شایسته بکنند، و چیزی را باور دارند که بر محمد نازل شده است...».
﴿وَإِذۡ قَالَ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُم مُّصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَمُبَشِّرَۢا بِرَسُولٖ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِي ٱسۡمُهُۥٓ أَحۡمَدُۖ...﴾ [الصف: 6].
«و خاطرنشان ساز زمانی را که عیسی پسر مریم گفت: ای بنیاسرائیل! من فرستادهی خدا به سوی شما بوده و توراتی را که پیش از من آمده است تصدیق میکنم، و به پیغمبری که بعد از من میآید و نام او احمد است، مژده میدهم...».
در غیر این موارد اگر نیاز به خطاب مباشر به میان آید، قرآن از باب احترام او را به وظیفه و رسالتش خطاب میکند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ...﴾ (39 مورد)، یا: ﴿... ٱلرَّسُولَ...﴾ (95 مورد)
قرآن به صورت بسیار روشن و صریح با پیامبر سخن میگوید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَحۡلَلۡنَا لَكَ أَزۡوَٰجَكَ﴾ [الأحزاب: 50].
«ای پیغمبر! ما برای تو (جهت توفیق در کار تبلیغ دعوت و چیزهای دیگر) حلال کردهایم همسرانت را که مهرشان را پرداختهای...».
﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤﴾ [القلم: 4]. «تو دارای خوی سترگ (یعنی صفات پسندیده و افعال حمیده) هستی».
﴿أَلَمۡ نَشۡرَحۡ لَكَ صَدۡرَكَ ١﴾ [الشرح: 1]. «و آوازهی تو را بلند نکردیم و بالا نبردیم؟».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَۖ تَبۡتَغِي مَرۡضَاتَ أَزۡوَٰجِكَۚ﴾ [التحریم: 1]. «ای پیغمبر! چرا چیزی را که خدا بر تو حلال کرده است، به خاطر خوشنود ساختن همسرانت، بر خود حرام میکنی؟..».
﴿لَا تُحَرِّكۡ بِهِۦ لِسَانَكَ لِتَعۡجَلَ بِهِۦٓ ١٦﴾ [القیامة: 16]. «(به هنگام وحی قرآن) شتابگرانه زبان خود را به خواندن آن مَجُنبان (و آیات را عجولانه و آزمندانه تکرار مگردان)».
﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمۡ وَأَنتَ فِيهِمۡۚ...﴾ [الأنفال: 33]. «خداوند تا تو در میان آنان هستی ایشان را عذاب نمیکند (به گونهای که آنان را ریشهکن و نابود سازد)...».
به عبارت روشن و سادهتر اینکه اگر به فرض محال قرآن از پیامبران دیگر سخن نمیگفت، و یا آنها را از متن خود حذف میکرد، تنها از برخی زیبائیهای فنی و اعجازی آن، و از برخی پند و اندرزها و درسهای آن کم میشد، اما بر شکل و هیکل قرآن کریم لطمهای وارد نمیآمد، چرا که آنها در متن و حکایت قرآن قرار دارند. این در حالی است که حذف پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) از قرآن، به معنای فروریختن کیان، هیکل و ساختمان یا بنیان کلی قرآن کریم است! زیرا پیامبر نه تنها در متن و حکایت قرآن حضور دارد، بلکه در «مقام» و خطاب مباشر قرآن است و حذف او به معنای حذف مخاطب و به معنای بیمحتوا بودن خطاب خواهد بود!
وقتی قرآن میگوید: ﴿لَا تُحَرِّكۡ بِهِۦ لِسَانَكَ...﴾ [القیامة: 16]. علمای لغت میگویند: ﴿لَا تُحَرِّكۡ﴾ فعل است، و فاعل آن: ضمیر تو، که در اینجا بخاطر وجود مخاطب باید حذف شود، (محذوف الحذف وجوبا لوجوده في المقام)!
و اگر این وجود مقامی حذف شود، آیه قرآنی بکلی بیمحتوا خواهد شد!.. چه کسی زبانش را به حرکت در نیاورد؟ خطاب متوجه چه کسی خواهد بود؟!
و همچنین پیامبر عنصری است بارز در فهرست قرآنی!..
گاهی به نام خود او: سوره محمد، و گاهی با صفتش؛ چون سورههای مدثر و مزمل، و گاهی با سورههایی مخصوص به او؛ چون کوثر و الشرح، و گاهی با سورههایی که ایشان سبب نزول آنها بودهاند؛ چون الضحی و النجم، و احیانا سورههایی که در مواردی از آنها شخصیت ایشان در سبب نزول نقش داشته است است: چون التوبه و النور و الفتح. وسورههایی که با خطاب او شروع میشوند؛ چون طه، یاسین، التحریم، و سورههایی که او را امر میکنند؛ ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ ١﴾ [الکافرون: 1]. «بگو: ای کافران!..»، ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١﴾ [الإخلاص: 1]. «بگو: خدا، یگانهی یکتا است»، ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ ١﴾ [الفلق: 1]. «بگو: پناه میبرم به خداوندگار سپیدهدم»، ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ ١﴾ [الناس: 1]. «بگو: پناه میبرم به پروردگار مردمان».
سورههایی که از حکایت او خبر میدهند: ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِيٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَيۡلٗا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا...﴾ [الإسراء: 1]. «تسبیح و تقدیس خدائی را سزا است که بندهی خود (محمّد پسر عبدالله) را در شبی از مسجدالحرام (مکّه) به مسجدالاقصی (بیتالمقدّس) برد،..» سورههایی که با چیزهایی که به او تعلق دارد نامگذاری شدهاند: چون سوره الحجرات. سوره «البلد» سخن از شهر او به میان میآورد ﴿لَآ أُقۡسِمُ بِهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ ١ وَأَنتَ حِلُّۢ بِهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ ٢﴾ [البلد: 1-2]. «سوگند به این شهر (مکّه که کعبه در آن است)! * شهری که تو ساکن آنجا هستی (و وجود پرفیض و پربرکت تو، بر شرافت و عظمت آن افزوده است)» و سوره «المجادله» از موردی سخن میگوید که برای او اتفاق افتاد!
نه تنها این بلکه تقسیم جغرافیایی قرآن به «مکی و مدنی» چون قطبنمایی است که در جهت حرکت رسول خدا در حرکت است. پیامبر در مکه است قرآن مکی میآید، پیامبر به مدینه میرود قرآن رنگ و بوی مدنی به خود میگیرد!
قرآن و پیامبر آنچنان همدیگر را در آغوش گرفتهاند که فهم یکی بدور از دیگری ناممکن است.
چه عجب در این؟!.. مگر این همان پیامبری نیست که خداوند به جان او قسم میخورد ﴿لَعَمۡرُكَ إِنَّهُمۡ لَفِي سَكۡرَتِهِمۡ يَعۡمَهُونَ ٧٢﴾ [الحجر: 72]. «(ای پیغمبر!) به جان تو سوگند! آنان در مستی (شهوت و جهالت) خود سرگردان بودند».
و خداوند هرگز به هیچ بشری غیر از پیامبر اکرم -صلی الله علیه وسلم- قسم یاد نکرده است!..
پیامبری که خداوند و فرشتگانش بر او صلوات و درود میفرستند و به مؤمنان دستور داده شده بر او صلوات و درود بفرستند: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِكَتَهُۥ يُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِيِّۚ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا ٥٦﴾ [الأحزاب: 56]. «خداوند و فرشتگانش بر پیغمبر درود میفرستند، ای مؤمنان! شما هم بر او درود بفرستید و چنان که باید سلام بگوئید».
سلام و درود الهی بر او و بر یاران گُزیده و خویشان پسندیدهی او باد. تا باد و آب و آتش و خاک در آفرینش بر کار است و گل بر شاخسار همبستر خار.
عارف که ز سر معرفت آگاه است
بیخود ز خود است و با خدا همراه است
نفی خود و اثبات وجود حق کن
این معنی لا إله إلا اللّه است
ویژگیهای سیرت پیامبر خدا - صلی الله علیه وسلم -
جای دارد برای روشن شدن بیشتر اهمیت و جایگاه سیرت پیامبر اکرم در میراث انسانی به برخی از ویژگیهای سیرت آن حضرت که در سیرت هیچ پیامبر و انقلابگر و اصلاح گری در تاریخ بشریت صدق نمیکند اشاره کنم:
از جمله این ویژگیها:
1- سیرت پیامبر خدا -صلی الله علیه وسلم- درستترین و صحیحترین حکایت زندگی یک پیامبر است.
تاریخ یهودیت و یا مسیحیت از پیامبران خود، و یا حتی بودائیت و کنفوسیوسیت و زردشتیت از رهبر و بنیانگذار خود چیز چندان درستی در دست ندارند، هر آنچه نگاشته شده است حکایتهایی است که زبانها قرنها به همدیگر پاس داده، پس از صدها سال از گذشت آن افراد نگاشته شده، هیچ تاریخ نگار و یا اندیشمندی نمیتواند بر صحت آنها سنگ تمام بگذارد.
در حالیکه سیرت پیامبر خدا -صلی الله علیه وسلم- از منابع بسیار موثق و غیر قابل انکار برای ما نقل شده است، منجمله منابع سیرت آن حضرت قرآن کریم؛ کلام الهی است که نحوه ثبت و ضبط آن خود به تنهائی یک معجزه و یک انقلاب بیمانند در تاریخ عقل و درایت بشری است. سنت (که شامل گفتارها و کردارها و مواقف) آن حضرت میباشد. از زمان خود آن جناب و زیر نظر خودشان تا سالهای بسیار نزدیک به ایشان، توسط شاگردان و سپس تابعیهای آنان بصورتی باز هم معجزهآسا و دقیق و بیمانند در تاریخ بشریت جمعآوری و ثبت شده است. کتابهای سیرت و ادبیات عربی همزمان با آن حضرت نیز از جمله مصادر موثوقی است که پس از تحقیق و بررسیهای مکرر تاریخ شناسان مورد اعتماد قرار گرفته است.
و بنا به گفته برخی شرق شناسان: محمد در زیر نور خورشید چشم به جهان گشوده، تمامی مراحل زندگی ایشان بصورت صحیح و درست انعکاس داده شده است.
2- حکایت زندگی پیامبر خدا -صلی الله علیه وسلم- از بدو تولد آن مقام و تا رحلتشان بصورت کامل و شامل در تاریخ بشریت به یادگار مانده است.
این در حالی است که ما از مراحل مختلف زندگی پیامبران دیگر اطلاع چندانی نداریم. بیشترین اطلاعاتی که بشر از زندگی حضرت موسی و حضرت عیسی و پیامبرانی چون ابراهیم و نوح در اختیار دارد آن چیزی است که قرآن ثبت کرده، آن نیز از حکایت چند موقف تجاوز نمیکند.
تاریخ از بسیاری از پیامبران جز اسمشان چیز دیگری بیاد نمیآورد. و از بسیاری دیگر چون پیامبرانی که در هند و ایران و چین و اروپا بودهاند هیچ بخاطر ندارد.
3- سیرت پیامبر اکرم -صلی الله علیه وسلم- حکایت انسانی است که از طرف پروردگار یکتا به شرف والای رسالت مبعوث شده، از کالبد بشریت خارج نگشته ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ...﴾ [الکهف: 110]. «(ای پیغمبر!) بگو: من فقط انسانی همچون شما هستم (و امتیاز من این است که من پیغمبر خدایم) و به من وحی میشود که معبود شما یکی است و بس» و به عالم فرشتگان و یا سرابستان خرافات و افسانه نیز نپیوسته است. و صد البته از سوی پیروانش نیز به مراتب پروردگاری نیز سوق داده نشده است!
این در حالی است که مسیحیان حضرت عیسی و یهودیان حضرت عزیر را فرزندان خداوند معرفی کرده در مقام الوهیت جای دادند!
و بدعتگرایان و مذهب فروشان زمانه همیشه درباره امامان و رهبران خویش آنچنان مبالغه میکنند که آنها را از پوستین بشریت خارج ساخته عناصری فرابشری و خارج از دایره پیروی قرار میدهند.
و این تنها رسول خداست که در سایه قرآن همچنان بشری است که با وحی به حرکت درمیآید، چون سایر انسانها در زمین زندگی میکند، و با کار و تلاش خود زیر رهبریت وحی جامعه را میسازد. و همیشه آنچنان که خداوند خواسته نمونه و الگوی قابل پیروی و اطاعت و چراغی بر فراز راه رستگاری و هدایت میماند: ﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَكَرَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا ٢١﴾ [الأحزاب: 21]. «سرمشق و الگوی زیبائی در (شیوهی پندار و گفتار و کردار) پیغمبر خدا برای شما است. برای کسانی که (دارای سه ویژگی باشند:) امید به خدا داشته، و جویای قیامت باشند، و خدای را بسیار یاد کنند».
4- سیرت پیامبر اکرم -صلی الله علیه وسلم- همه مراحل بشری یک انسان را انعکاس میدهد.
در سیرت پیامبر ما کودکی را داریم که در زیر نظر خداوند متعال تربیت شده به نوجوانی و جوانی، و کهن سالی و پیری میرسد، همسری داریم که در خانه پدر و برای اطرافیان همسایه و در جامعه مربی و معلم است. در سیرت پیامبر ما؛ مرد میدان کارزار، و مرد سیاست، و رهبر و پیشوای دیانت، و تجربه میدان تجارب، و یک انقلابی و یک شریک و یک معاهد و هم پیمان و خلاصه همه مشارب زندگی را از نزدیک لمس میکنیم.
تنها پیامبر اسلام است که سیرت او میتواند برای همه افراد جامعه الگو و نمونه باشد، در حالیکه از زندگی حضرت موسی برای ما تنها یک موسای رهبر بجای مانده، و از زندگی حضرت ابراهیم یک پیامبر انقلابی و از زندگی حضرت عیسی یک پیشوای دینی!
در بین دیانتهای آسمانی تاریخ یهودیت و تاریخ مسیحیت پرخونترین و وحشیترین تاریخ بشر به شمار میآیند. چرا که از دیانتهای آن پیامبران اخلاق جنگ و ستیز بکلی حذف شده است. بر همین منوال تمامی افکار و اندیشههای اصلاحگرای تاریخ بشریت در گوشههایی چند از زندگی منحصر شده است، و تنها دین و مرام و سیرت حضرت خاتم الأنبیاء؛ محمد مصطفی -صلی الله علیه وسلم- است که پرتو نورش راه را برای زیستن تمام انسانها، و در همه میادین زندگی هموار ساخته است.
5- سیرت پیامبر اکرم -صلی الله علیه وسلم- دلیلی است واضح و برهانی روشن بر صداقت و راستگویی و درستی دعوت او...
چه گویاتر از اینکه اولین کسانی که به دعوت او لبیک گفتند همان افرادی بودند که بیش از همه با او در تماس بودند، و او را میشناختند: حضرت خدیجه همسر گرانقدر ایشان، ابوبکر نزدیکترین دوستش، زید بن حارثه خادمی که در خانهاش بود، علی بن ابیطالب پسر عمویش که زیر سرپرستی او بسر میبرد.
سیرت پیامبر اکرم -صلی الله علیه وسلم- حکایت انسانی است که زیر سرپرستی وحی با تلاش و زحمتهای خود -بدور از معجزات و کرامات و افسانهها- پیروزیها و موفقیتهای منطقی بدست میآورد، و کسانیکه در زمان ایشان بودند با دیدن واقعیت او و لمس تعالیم و فرمودههایش بدو گرویدند، و بشریت پس از رحلت او با اعتماد بر معجزات عقلیش بدو ایمان آورد، و قرآن؛ معجزه او، اساسنامه عقل و ندای فطرتی است که هر عاقلی را مجبور میسازد رسالت و پیامبری او را قبول کند!
بشریت پیش از او با دیدن عصایی که اژدها میشد، به حضرت موسی میگروید، و با دیدن مردهای که زنده میشد، و یا کوری که بینا میگشت و یا کری که شنوا میشد به حضرت عیسی میپیوست. و پیامبر اسلام -صلی الله علیه وسلم- پایان عصر معجزههای خارق العاده بود. معجزه او در حقیقت سخن گفتن با عقل و محک زدن شعور انسانی و بیدار ساختن ندای فطرت در افراد است.
همه افرادی که به پیامبر پیوستند از روی ایمان و باور قانع شدن به تعالیم آسمانی او بوده است، تاریخ بیاد ندارد کسی از روی معجزات خارق العاده پیامبر چون سفرنامه اسراء و معراج، و یا دو نیم شدن ماه ایمان بیاورد. بر عکس چه بسا معجزات دیگر او آتش حسادت و کینه دشمنی را در دل اهریمنان شعلهورتر ساخته است. دیگر معجزات پیامبر که با معجزههای سایر فرستادگان الهی شبیهاند تنها برای قوت قلب بیشتر دادن به پیامبر، و دمیدن در ثبات و پایداری مؤمنان و تشویق آنها و چشم سرخ دادن به کافران بوده است که ما پیامبرمان را فراموش ننموده تنها رها نکردهایم!
و تنها قرآن کریم؛ ندای فطرت و عقل از سوی خداوند بعنوان معجزه جاودان آن حضرت معرفی شد:
﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ كَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِيرٗا ٨٨﴾ [الإسراء: 88]. «بگو: اگر همهی مردمان و جملگی پریان گرد آیند و متّفق شوند بر این که همچون این قرآن را (با این شیوههای دلربا و معانی زیبا بسازند و) بیاورند، نمیتوانند مانند آن را بیاورند و ارائه دهند، هرچند هم برخی از ایشان پشتیبان و مددکار برخی دیگر شوند (چرا که قرآن کلام یزدان و معجزهی جاویدان آفریدگار است و هرگز از معلومات محدود آفریدگان چنین چیزی ساخته نیست)».
و از اینجاست که پاسبانان کفر و سرکشی و عناد، و مذهب فروشان و بدعتگران هر زمان با قرآن در ستیزند، و مردم را با حجتهای واهی از خواندن قرآن برحذر میدارند.
چه باعث شرم واندرز است که برخی از آخوندهای مذهب فروش بدین بهانه که قرآن برای ما قابل فهم نیست، و تنها امامان آن را میفهمند مردم را از کلام الهی زده میکنند! چه عجب پیامی است از جانب پروردگار برای ما که ما آن را نمیفهمیم؟! و صد عجب از اینکه یک چوپان بیسواد صحرانشین و دهاتی عرب آن زمان آن را میفهمید و بر مبنای آن به پیامبر ایمان میآورد، و ما پس از سالیان دراز درس و تعلیم و پس از رشد عقل بشری از فهمیدن آن عاجزیم؟!
(توصیه میشود به مقدمه تفسیر تابش آیت الله العظمی علامه ابوالفضل برقعهای مراجعه شود. البته این مقدمه در سایتهای انترنتی به شکل کتابی مستقل به عنوان «قرآن برای همه» نیز نشر شده است).
(http://www.aqeedeh.com/view/book/546/قرآن-برای-همه/)
پیامبر اکرم -صلی الله علیه وسلم- صبح دوشنبه 9/ ربیع الأول، موافق با 20 یا 21 - بنا به اختلاف تقویمهای میلادی - / آوریل/ 571م، سال فیل - عام الفیل - بنا به روایت مشهور 50 روز پس از حادثه ابرهه، در دره بنی هاشم در شهر مکه مکرمه، چشم بجهان گشود.
(علامه محمد سلیمان منصورپوری در «رحمة للعالمین» پس از پژوهشها و بررسیهای تاریخی این تاریخ را ثابت شمرده است. فلک شناس مشهور مصری محمود پاشا نیز این تاریخ را روز میلاد باشکوه پیامبر خدا –صلی الله علیه وسلم– میداند. علامه صفی الرحمن المبارکفوری در «رحیق المختوم»، و خضری بک در «محاضرات تاریخ الأمم الإسلامیة» نیز این تاریخ را مورد تأیید قرار دادهاند).
روایات دیگری نیز در تاریخ میلاد پیامبر خدا -صلی الله علیه وسلم- آمده است که از درجه صحت کمتری برخوردارند. اختلاف در تاریخ میلاد پیامبر خدا -صلی الله علیه وسلم- و سایر شخصیتهای بزرگ تاریخ برمیگردد به اینکه؛ کسی در روز تولد آنها نمیدانست که آنها در آینده چه شخصیتهایی خواهند شد تا روز تولد آنها را به دقت به تاریخ بسپارد. و بطور عموم گذشتگان چندان به دقت در تاریخ اهتمام نمیدادند، و تنها در سایه اسلام و بنا به نیاز اندیشمندان اسلامی به ثبت درست تاریخی برای استنباط احکام فقهی که دانستن تاریخ در آنها مهم است، حایز اهمیت شد. و چون رحلت پیامبر از این جهان یک حادثه بسیار جانگداز تاریخی بود بطور دقیق ثبت شد. (و آن قبل از ظهر دوشنبه 12/ ربیع الأول سال 11 هجری، در حالیکه پیامبر 63 سال و 4 روز عمر داشت اتفاق افتاد).
بنابراین جشن یا عید میلاد رسول اکرم -صلی الله علیه وسلم- که در بین عوام الناس در برخی از جامعههای اسلامی در 12/ ربیع الأول بر پا میشود، فاقد هرگونه دلیل و برهان شرعی و تاریخی است، و آن از میراثهای حکومت شیعیان فاطمی در مصر است که کورکورانه در بین عوام الناس و برخی روحانیان غافل و کم سواد منتشر شده است!
درسهایی از مدرسهی رسول خدا
* قطرهای از اقیانوس بیکران پیک آسمان
حمد و سپاس بیکران مر خدای را، و به نام او...
به نام خدایی که جان آفرید
سخن گفتن اندر زبان آفرید
خداوند بخشندهی دستگیر
کریم خطا بخش پوزش پذیر
و سلام و درود و صلوات بر پیامبر ما، آخرین پیک آسمان، رسول هدایت و رستگاری...
کریم السجایا جمیل الشیم
نبی البرایا شفیع الامم
امام رسل، پیشوای سبیل
امین خدا، مهبط جبرئیل
شفیع الوری، خواجه بعث و نشر
امام الهدی، صدر دیوان حشر
کلیمی که چرخ فلک طور اوست
همه نورها پرتو نور اوست
خوشا بحال ما که برادران آن پیک آسمانیم، و رهبر و پیشوایی چون او داریم. پیامبر اکرم که جان و مالمان فدای او باد، در لحظات آخر عمر مبارکشان آرزوی دیدار ما را داشت. به یارانش فرمودند: ای کاش برادرانم را میدیدم!
آن شاگردان با سعادت مدرسه رسالت گفتند: مگر ما برادران شما نیستیم؟ آن حضرت فرمودند: شما یاران و همراهانم هستید. برادران من آنهائی هستند که در آینده میآیند، و مرا ندیدهاند و به من ایمان میآورند. پاداش هر یک از آنها پنجاه برابر است! صحابه و یاران حضرت گفتند: پنجاه برابر پاداش ما یا آنها؟
مولا و آقایمان فرمودند: پاداش ایمان هر یک از برادرانم چون پاداش ایمان پنجاه تا از شماست!... (أحمد وأبويعلى)
آری!..
ما اگر در ایمان چون یاران رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) صداقت و رشادت نشان دهیم، پاداشی پنجاه برابر ایمان آنها دریافت خواهیم کرد! چرا که ما در حالی ایمان آوردهایم که طلعت کمال وجمال با صدق و صفای آن مقام عالی شأن را ندیدهایم. و معجزات پرفروغ و غرور شکن او را مشاهده نکردهایم.
البته با وجود این منزلت، هرگز در شرف و فضل و کمال به پای شاگردان مدرسهی رسالت؛ یاران رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) نخواهیم رسید. ما تنها شمهای از فضل زحمتهای بیدریغ آن مهترانی هستیم که پروردگار عالمیان از بین افراد بشر آنها را برای همراهی با پیامبر خویش اختیار نمود. و هرگز آنانیکه پس از فتح مکه و پیروزی باشکوه اسلام ایمان آوردهاند با کسانیکه قبل از نیرومند شدن اسلام، آنهنگامیکه دین مبین خداوند در پرتو میلاد باشکوه خویش زجرها و رنجهای طاقت فرسایی را تحمل میکرد برابر نخواهند بود:
﴿لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِينَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ﴾ [الحدید: 10].
«كساني از شما كه پيش از فتح (مكّه، به سپاه اسلام كمك كردهاند و از اموال خود) بخشيدهاند و (در راه خدا) جنگيدهاند، (با ديگران) برابر و يكسان نيستند. آنان درجه و مقامشان فراتر و برتر از درجه و مقام كساني است كه بعد از فتح (مكه، در راه اسلام) بذل و بخشش نمودهاند و جنگيدهاند. اما به هر حال، خداوند به همه، وعده پاداش نيكو ميدهد».
نماند به عصیان کسی در گرو
که دارد چنین سیدی پیشرو
چه نعت پسندیده گویم تو را؟
علیک السلام ای نبی الوری
درود ملک بر روان تو باد
بر اصحاب و بر پیروان تو باد
این چند سطر در پی آن نیست که مدح و ثنا و نعت سید پیامبران و سرور کائنات گوید، چه که زبان از وصف او عاجز و قلم از نگاشتن تصویر جمال او ناتوانتر است! هدف این مقاله تنها زینت بخشیدن به خود با یادآوری خاطرات آن مقام پرشکوه است نه بیشتر:
وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلد
این بس که خدا گوید: «ما کان محمد»
﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّۧنَۗ وَكَانَ ٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا ٤٠﴾ [الأحزاب: 40].
«محمّد پدر (نسبي) هيچ يك از مردان شما نبوده، و بلكه فرستاده خدا و آخرين پيغمبران است (و رابطه او با شما رابطه نبوّت و رهبري است). و خدا از همه چيز آگاه بوده و هست».
خواجه دنيا و دين، گنج وفا
صدر و بدر هر دو عالم، مصطفي
آفتاب شرع و درياي يقين
نور عالم، رحمت للعالمين
نیاکان ما با مهر و محبت و عشق سرشارشان به پیامبر اکرمین (صلی الله علیه وسلم) از قرن چهارم هجری گرفته تا قرن دهم که جهان فارس زیر چکمهی ناجوانمردانه و خونخوارانهی شیعه صفویت خفه شد، و در منجلابی از بدعتها و شرکیات، خودپرستی و مذهب فروشی، استبداد و دیکتاتوری و زنده بگور کردن معانی آزادی و عدالت اجتماعی غرق شد، همیشه سرآمد تاریخ اسلام بودهاند. در گفتار آن عزیزان از مهر تابان نبوت همیشه با کلماتی زیبندهی مقامش یاد میشد: «خواجه كونيـن، بهشت سرمد، شمس رسل، عقل نخست، جان جهان، مطلع اشـراق، زبـده وجـود، فيض نخست، شهســوار ملك هستـى، كـريـم السجايا، صاحب لـوا، خـواجه كاينات، گلشـن ديـن، فخـرآدم و...» از ايـن گـونه وصفهای دلنشين و پرمعنایی که سزاوار اوست! و جای شرم دارد که امروز برخی از قلمهای بیمروت کوزهی سفالین وفا و حیا را شکسته تنها نام آن مبارک انسان کامل را بدون ذکر و وصفی که شایان قدر و مقام او باشد مینگارند!
ماه فرو ماند از جمال محمد ()
سرو نباشد به اعتدال محمد ()
قدر فلک را کمال و منزلتي نيست
در نظر قدر با کمال محمد ()
* یک لحظه در کنار رسول الله
عجب در این نیست که ابلهی نادان، و کوته فکری ساده لوح، که رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) را نمیشناسد بر او بتازد. عجب در این است که مؤمنی که او را شناخته چطور از او غافل میگردد و پروانهوار بدور شمع وجودش نمیچرخد و در عشق و محبت و سوزش جان نمیبازد!
از شرف و افتخار ماست که سروری داریم چون آقایمان سرور پیامبران خدا، آن رادمردی که تاریخ در مقابل عظمت او به پاس احترام ایستاده، و جز با اوصافی نمونه از او نام نمیبرد:
بزرگترین معلم انسانیت.. موفقترین و پیروزترین انقلابگر تاریخ بشریت.. عالیترین دعوتگر و مربی انسان ساز... بزرگترین سپه سالار از آدم تا بدین دم و تا غروب آفتاب آخرین دم..اسوه و نمونه در هر کمال و جمال و جلال..
دارای اخلاق برازنده و بزرگ و والا، نه... بلکه او خود بالاترین درجه اخلاق و شایانترین نمونه و اسوه..
نماد رحمت و شفقت، نه از برای مؤمنان فقط، و نه تنها برای بشریت، بلکه برای جهان و جهانیان..
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٧﴾ [الأنبیاء: 107].
«(اي پيغمبر !) ما تو را جز به عنوان رحمت جهانيان نفرستادهايم».
نمادی از رحمت و مهر و شفقت دینی، اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی..
در حکایت خلقت:
خلق و تقدير و هدايت ابتداست
رحمة للعالميني انتهاست
از آنجا که زندگی رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) کامل کننده و تتمهی درک و فهم صحیح و درست قرآن کریم است. ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩﴾ [الحجر: 9].
«ما خود قرآن را فرستادهايم و خود ما پاسدار آن ميباشيم (و تا روز رستاخيز آن را از دستبرد دشمنان و از هرگونه تغيير و تبديل زمان محفوظ و مصون ميداريم)».
تاریخ لمحه لمحهی زندگی نبوی پیامبر؛ از اولین لحظه دیدار جبرئیل در غار تا پیوستن به یار، را برای ما حفظ کرده است. کاری که برای هیچ فردی از بشر تا کنون انجام نگرفته. و این خود برای اهل بصیرت معجزهایست که در مقابلش باید به پاس احترام سر ایمان خم کنند.
ما را چراغ ديده، خيال محمد است
خرم دلي که مست وصال محمد است
بیا در این لحظه با هم تصور کنیم؛ که بنا گاه و بیخبر در نیمههای شب کسی در اتاق ما را به صدا درمیآورد!
میپرسیم: کیستی! در جواب میگوید: منم، رسول الله!
موی بر بدنمان راست میشود. صدا صدای اوست. باورمان نمیشود، از لای در به بیرون مینگریم، چهرهی نورانی و پرفروغ اوست! آری! رسول خداست که به دیدار ما آمده..
میخواهیم در را بگشائیم، در یک آن متوجه عکسهای خوانندهها و فیلمسازان و فوتپالیستها و... که بر در و دیوار اتاقمان چسپاندهایم میشویم. از خود خجالت میکشیم، که اگر رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) این چرندیات را ببیند چه خواهد گفت. فورا دست و پای خود را جمع کرده همهی این عکسها را از دیوارها کنده در سطل آشغالی جای میدهیم.
بله!..
چون اسوه و پیک آسمان را داریم، جای این خارها جز سطل آشغالی نیست!..
به طرف در میرویم تا دروازه را بسوی مهتر آسمانها بگشائیم. متوجه لباسمان میشویم..
آه!.. خدای من.. این چه لباسی است که من پوشیدهام..
عکس روی لباس.. نوشتههای روی سینه.. مارک شرکت صهیونیستی که لباس را ساخته و.. وغیره...
فورا لباس را از تن کشیده در سطل آشغالی جای داده، لباس کارمان که کمی مرتبتر است، و البته آن نیز لیاقت این را ندارد که در مقابل رسول الله (صلی الله علیه وسلم) پوشیده شود، را به تن میکنیم...
در را بروی پیامبر خدا باز میکنیم. او را به آغوش میگیریم..
آه.. چه لحظات باشکوهی است..
در یک آن، چشممان به جایسیکاری روی میز میافتد، و سیگار نیمهسوز در آن.. بدون اینکه پیامبر اکرم متوجه شود، جای سیگاری را از پشت سرمان گرفته داخل سطل آشغال پرت میکنیم.
هنوز پیامبر را تعارف به نشستن نکردهایم که صدای ترانهای زشت برمیخیزد...
آه!.. خدای من.. ای کاش زمین میترکید و مرا میبلعید و در این لحظات این صدای ننگ مرا شرمنده و رسوا نمیساخت..
صدای تلفن همراه است!..
در حالیکه از خجالت دارم آب میشوم، فورا تلفن را خاموش کرده به گوشهای پرت میکنم و با لبخندی ساختگی و دروغین از شرم و حیا رسول الله (صلی الله علیه وسلم) را تعارف میکنم بنشیند..
رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) چشم به من میدوزد.. لبخندی میزند.. ومیفرماید: عزیزم! لطف کن همین قرآنی که در جیبت هست را یک لحظه به من بده..
سرم از خجالت و شرمساری سوت عمیقی میکشد.. وای بر من! ننگ بر من.. این قرآن نیست، جعبهی سیگار است!..
به رسول الله (صلی الله علیه وسلم) چه بگویم..
عرق شرم و حیا بر سر و صورتم جاری شده، رنگم سرخ گشته، سرم را بزیر انداختهام.. اشکهای شرم و حیا و ندامت و پشیمانی از چشمانم سرازیر گشته...
لبهایم به سختی به حرکت درمیآیند: آقای من! سرورم.. مرا ببخشید این قرآن نیست.. آهسته جعبه سیگار را از جیبم بیرون کشیده به سطل زباله میاندازم..
برادر عزیز!..
این تصویری است از من و شما...
آیا واقعا در هر لحظهی زندگیمان آمادگی دیدار نابهنگامی با آقایمان؛ رسول الله (صلی الله علیه وسلم) را داریم؟!
حال چه فکر میکنی.. پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) با ما چه خواهد کرد؟!..
آیا با یک سیلی بر پشت گردنمان بر ما داد میزند که: بروید گم شوید. نمیخواهم دیگر شکلتان را ببینم ای گمراهان بیوفا..
اگر چنین کند.. به خدا سوگند که حق دارد..
ولی نه برادر!..
پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) ما را به آغوش خواهد گرفت و زار خواهد گریست... و در حالیکه بغض گلوی مبارکشان را میفشارد به من و شما خواهد گفت:
ای عزیز!..
پاس زحمتهای من و یاران من همین است؟!..
بیست و سه سال رنج کشیدم که تو را براه بهشت هدایت کنم و از جهنم سوزان گناه باز دارم.. جواب 23 سال سختیها و مرارتها و رنجهای من همین است؟!..
جواب رشادتها و مردانگیهای یارانم که در راه هدایت تو جان و مال و فرزند خویش فدا کردند همین است؟!..
ای عزیز!..
بیا در این لحظات خیال اشک شرم و ندامت و پشیمانی بریزیم و با خود عهد و پیمان بندیم که چنان باشیم که دوست میخواهد!..
آنچنان که عزیز و سرور و آقایمان؛ محمد مصطفی (صلی الله علیه وسلم) آرزو دارد. تا در روز رستاخیز به برادرانی چون ما افتخار ورزد..
بازا بازا هر آنچه هستی بازا
گر گبر و یهود و بت پرستی بازا
این در گه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی بازا
راستی عزیز دل!..
اگر آن کسی که در را کوبید، پدر مهربان و با صفا و صمیمیتمان؛ رسول الله (صلی الله علیه وسلم) نمیبود، و به جای او عزرائیل؛ ملک الموت، میبود که برای گرفتن جان ما آمده بود، چه حال و هوائی میتوانستیم داشته باشیم؟!...
* پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) و جامعهسازی!..
هر رهبری مجبور است در بسیاری از قضایای خانوادگی تساهل نشان دهد، چرا که وقت او بدو اجازه نخواهد داد به همهی مسئولیتهای خانه و خانوادهاش رسیدگی کند، و در نتیجه بسیاری از روابط اجتماعی او بگونهای یا ضایع میشوند، و یا حداقل لطمه میبینند.
و از معجزات رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) است که او در همهی زمینههای زندگی منجمله خانه وخانواده اسوهی کمال است.
خانواده از کهنترین دفاتر مراکز زندگی اجتماعی است، و جامعهشناسان آن را اساس و خشت بنیادی زندگی اجتماعی میدانند.
امروزه فرهنگ فردپرستی غرب در یک بحران بزرگ اجتماعی بسر میبرد. جامعههای غربی در حال فروریختن و نابودی است. مردها در عشق و هوای زننمایی غرقند و زنها در هوای مرد شدن جان میدهند. خروس غرب آرزوی تخم گذاری دارد و مرغش صدای خروس را تقلید میکند. کلاغهایش نه تنها راه رفتن کبک را نیاموختهاند بلکه راه رفتن خود را نیز فراموش کردهاند.
جامعهشناسان جهان پرزرق و برق غرب در پی ساختن مجدد کیان خانواده عرق میریزند.. ولی هیهات..
و صد عجبا!.. ابلهان عالم نمای جهان سوم ما را، که با جسارت و پرروئی بیمانندی چون میمون به ساز غرب میرقصند و درپی از بین بردن نظام متین و مقدس خانواده در کشورهای متخلف ما هستند!!.. و شعارهای «آزادی زن» را نشخوار میکنند!
کمر زن بیچارهی غربی با تیشهی همین شعار براق شکسته شد، و امروز زن در جهان غرب تنها عروسکی است برای سیر کردن شهوت گرگان خیابان!..
زن در غرب وسیلهای است برای جلب مشتری برای کالاهای بازار.. از اتوموبیل گرفته تا صابون حمام همه را باید زن با اندام عریان خود به مردم تقدیم دارد...
زن غربی از حریم مقدس مادر و همسر و خواهری رانده شده، به بردهی حلقه بگوش هوا و هوس شهوترانان بدل گشته است...
این چیزی است که اهریمنان ماده پرست، و خودخواهان شهوتران، و البته در کنارشان ابلهان ساده لوح میخواهند برای جامعههای سنتی ما به ارمغان آوردند!..
قدرت و تداوم کیان خانواده به درجه استحکام روابط شوهر و همسر، و فرزندان و پدران و مادران، و سایر خویشاوندان وابسته است. و پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) برای تداوم و استحکام بخشیدن به این روابط بهترین داروها و اکسیرهای مشکل گشا را بصورت عملی و تطبیقی -نه تئوری و شعار گونه- به جامعه بشریت ارزانی داشته. که در سایه آن بیماریهای اجتماعی چون؛ خودپرستی، پریشانی و اضطراب نفسی، عدم اطمینان و دلهرهگی، غرور و یکهتازی، از جامعه برچیده خواهد شد.
* پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) با پدر و مادرشان..
تقدیر چنین قلم زد که رسول حق (صلی الله علیه وسلم) فرصت خدمت به پدر و مادرشان را نیابند.
پدر بزرگوارشان قبل از اینکه آنحضرت چشم بر این جهان بگشایند از این دنیا رخت بربسته بود. شاید او رفت تا فرزند برومندش گام اول خود را بر زمین محکم بگذارد، و تنها توکل و امیدش به خداوند عالمیان باشد. از روز اول در برابر سختیهای زندگی بجای: أبی أبی -پدرم.. پدرم- بگوید: ربی... ربی... -پروردگارم.. پروردگارم-!
با این وجود آن مقام وفا، نام پدر بزرگوارشان -که هرگز او را ندیده بود- را بر یکی از فرزندانشان گذاشتند.
مادر مهربانشان را نیز در 6 سالگی از دست دادند. و از مهر و محبت او نیز محروم گشتند تا تنها تکیه گاهشان درگاه حق باشد، و نباشد او را عزیزی جز خدای یکتا...
در یکی از سفرهایشان در راه مدینه چون به منطقه «ابواء» که مادر آن بزرگوار در آنجا دفن شده بود، پیامبر از خدای خود اجازه خواست تا بر سر قبر مادرشان حضور یابند، خداوند بدو چنین اجازهای داد، و آن حضرت بر قبر مادر اشکها ریخت!
آماده است که در فتح مکه؛ پیرزنی کوژپشت، و مجاله شدهی زمانه، خدمت آنحضرت رسیدند. و خود را «حلیمه سعدیه» معرفی کردند. -زنی که در کودکی بعنوان دایه پیامبر خدا را شیر داده بود-.
آیهی وفا (صلی الله علیه وسلم) به ناگاه از جا برخواسته عبای خویش را بر زمین پهن کرد، و آن پیرزن را به آغوش گرفته، ساعتها با او نشست، و حرفها و لبخندها زد.. و به یارانش که او را بشدت نیاز داشتند، میگفت: مرا با مادرم تنها بگذارید...
این آیهی وفا (علیه الصلاة و السلام) آیاتی از جانب خداوند در این باره برای ما تلاوت کردند، که هر یک از آنها مدرسهای است و مکتبی انسان پرور و جامعه ساز:
خداوند ذی الجلال میفرمایند: ﴿۞وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا يَبۡلُغَنَّ عِندَكَ ٱلۡكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا كَرِيمٗا ٢٣ وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرٗا ٢٤﴾ [الإسراء: 23-24].
«(اي انسان !) پروردگارت فرمان داده است كه جز او را نپرستيد، و به پدر و مادر نيكي كنيد (و با آنان نيكو رفتار نمائيد). هرگاه يكي از آن دو، و يا هر دوي ايشان نزد تو به سن پيري برسند، (كمترين اهانتي بديشان مكن و حتي سبكترين تعبير نامؤدّبانه همچون) اُف به آنان مگو ! (و بر سر ايشان فرياد مزن) و آنان را از پيش خود مران و با سخنان محترمانه با آن دو سخن بگو * و بال تواضعِ مهرباني را برايشان فرود آور (و در برابرشان كاملاً فروتن باش، و براي آنان دست دعا به درگاه خدا بردار) و بگو: پروردگارا ! (اينك كه ضعيف و جز تو پناهي ندارند) بديشان مرحمت فرما، همان گونه كه آنان در كوچكي (به ضعف و كودكي من رحم كردند و) مرا تربيت و بزرگ نمودند».
و در آیهی دیگر میخوانیم: ﴿۞وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡجَارِ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًا ٣٦﴾ [النساء: 36].
«(تنها) خدا را عبادت كنيد و (بس. و هيچ كس و) هيچ چيزي را شريك او مكنيد. و نيكي كنيد به پدر و مادر، خويشان، يتيمان، درماندگان و بيچارگان، همسايگانِ خويشاوند، همسايگانِ بيگانه، همدمان (در سفر و در حضر، و همراهان و همكاران)، مسافران (نيازمندي كه در شهر و مكان معيّني اقامت ندارند)، و بندگان و كنيزان. بيگمان خداوند كسي را دوست نميدارد كه خودخواه و خودستا باشد».
عجب مکتبی است این دین!...
احترام پدر و مادر، و رسیدگی به آنها پلهی دوم ایمان است! مکانت و جایگاه پدر و مادر بلافاصله پس از ایمان به خداوند متعال قرار داده شده است!...
روزی مردی خدمت مولایم (صلی الله علیه وسلم) -که پدر و مادر و جانم فدای او بادا!- رسیده از آنحضرت پرسید: پدر و مادر را چه حقی است بر فرزند؟
پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) فرمودند: «آن دو بهشت و دوزخ تو هستند» (ابن ماجه/1208).
ابودرداء یار باوفای پیامبر خدا میگویند: از آقایم شنیدم که میفرمودند: «پدر بهترین دروازهی بهشت است. میل خودت؛ خواهی آن دروازه را بشکن، و خواهی از آن وارد بهشت برین شو» (ترمذی 4/ 311).
در روایتی دیگر آمده است که مردی خدمت آقایم (صلی الله علیه وسلم) رسید و گفت: ثروتی دارم و فرزندان و عیالی، و پدری نیازمند. پیامبر خدا -روح و روانم فدای او بادا!- فرمودند: «تو و ثروتت از آن پدرت هستید» (مشکواة 2/ 600).
و در روایتی دیگر آمده است؛ مردی خدمت رسول الله (صلی الله علیه وسلم) رسیده پرسیدند: چه کسی از همهگان شایستهتر است که بدو نیکی کنم؟ آنحضرت فرمودند: «مادرت». او گفت: پس از او چه کسی؟ آنحضرت باز فرمودند: «مادرت». او گفت: پس از او چه کسی؟ آنحضرت برای بار سوم فرمودند: «مادرت». آن مرد بار دگر پرسیدند: پس از او چه کسی؟ آنگاه رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) فرمودند: «پدرت» (بخاری 7 /69).
آیات و احادیث و روایاتی بسیار در این موضوع آمده، و همه بیانگر آنند که پدر و مادر دو رکن اساسی استحکام و پایداری نظام خانه و خانوادهاند.
فرو ریختن این دو رکن، در جامعههای غربی باعث از بین رفتن نظام خانوادگی در این کشورها شده است. مادران پیر و پدران فرسودهی اینگونه جامعهها در گوشهای از خانهی سالمندان به انتظار مرگ مینشینند. در این کشورها تنها یک روز از سال به نام روز مادر شناخته شده که در آن زن و شوهر یک شاخه گل در دست فرزندان خود گذاشته همراه آنها به خانهی سالمندان میروند تا آنها را با موجوداتی به نام «مادر» آشنا سازند! و تا سال دیگر و روز مادری دیگر -اگر عمر اجازه داد- خبری از این موجود ناشناخته در خانوادهها نیست!
و صد عجبا!.. طوطیانی که کورکورانه در کشورهای ما که پیران تاج سر خانوادهها هستند، تقلید را پیشهی خود ساختهاند، و با نواختن آهنگ «روز مادر» گویا تلاش دارند احترام و متانت «مادر»؛ فرشتهی عشق و محبت خانوادههای ما را در یک روز زندانی کنند...
که البته این کوششهای پلیدی که لباس پرزرق و برقی بر تن دارد، هرگز نمیتواند بدان عظمت و جایگاهی که رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) برای پدر و مادر در جامعهی اسلامی کاشته کوچکترین لطمهای وارد کند. این ابلهان غرب پرست چون آن بز کوهی دیوانه میمانند که با شاخهای خود میخواهد کوههای سترگ را از جای برکند!.. یا چون آن ابلهی که به تعبیر قرآنی میخواهد آفتاب فروزان را با باد دهان خود خاموش گرداند!...
﴿يُرِيدُونَ لِيُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٨﴾ [الصف:8].
«ميخواهند نور (آئين) خدا را با دهانهايشان خاموش گردانند، ولي خدا نور (آئين) خود را كامل ميگرداند، هرچند كه كافران دوست نداشته باشند».
* پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم)؛ همسری نمونه و الگویی بیمانند
اساسنامهی روابط اجتماعی بر مبنای میثاق رابطه شوهر و همسری در خانه برقرار میشود. و در واقع هرچند این رابطهی مقدس قویتر و پایدارتر باشد، بهمان اندازه استحکام جامعه پایدارتر و تزلزلهای اخلاقی از آن دورتر خواهد بود.
پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) در سن 25 سالگی با خدیجه دختر خویلد که بیوه زنی 40 ساله بود ازدواج کردند. این ازدواج مبارک 25 سال دوام داشت، که پس از آن خدیجه در سن 65 سالگی، رسول خدا را که مردی 50 ساله بود تنها گذاشته، به پیک حق لبیک گفت و بدیار باقی شتافت.
خدیجه پا به پا همراه و همگام پیامبر خدا در دعوت و تلاش او شریک بود. و پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) برای او احترام شایانی قائل بودند، و او را بسیار دوست داشتند. و هرگز در زندگی خدیجه با خانمی دیگر -هر چند عرف و تقالید چند زنی جامعهی آنروز بدو فشار میآورد- ازدواج نکردند.
و در شرافت و بیمثالی این ازدواج همین بس که خدیجه اولین کسی بودند که به رسالت پیام آور توحید حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) ایمان آوردند.
چه ابلهند و نادان آن کوردلان و بیمار ضمیرانی که پیامبر خدا را به خاطر ازدواجهای متعددشان زیر سؤال میبرند!..
در حقیقت محمد جوان تنها با یک بیوهی 40 ساله ازداوج کردند. و آن کسی که ازدواجهای متعدد کرد پیامبری است 50 ساله!!..
این کوردلان کینه توز تاکنون درک نکردهاند که سن 50 سالگی سن ازدواجهای شهوت نیست! عمری است که انسان دیگر تمایل زیادی به ازدواج و تجدید فراش ندارد. ولی پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) هدفی بسیار عظیم و بزرگ برای ساختن جامعهی بشریت را دنبال میکرد. و ازدواجهای او در آن جامعهی نوسازی که پیامبر خشت اصلاح آن را بدوش گرفته بود، هر یک از برای رسیدن به مقصدی خاص چون؛ دعوت قبایل مختلف عرب به اسلام، اصلاح و همبستگی و برقراری وحدت اجتماعی در بین قبائل مختلف، تربیت دعوتگرانی که مسائل دینی مربوط به خانمها را همراه با تصویری از الگوی زندگی خانوادگی به آیندگان منتقل سازند، در کنار فرهنگ سازی برای فهم اهمیت تکافل اجتماعی و سرپرستی بیوهزنان و خانمهای بیسرپرست و... به مؤمنان و به بشریت، بوده است.
در زندگی خانوادگی پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) آیت وفاست!
محبت، عشق و وفا رنگ و بو، و ساز و برگ خانهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) بود. ورق زدن زندگی شخصی و الگوی بیمانند انسانیت نیاز به سالها وقت دارد. چرا که هر لمحهی او درسی است عمیق، و هر درس او مدرسهی است از اخلاق و سازندگی، که در فهم آن کتابها میتوان نگاشت.
تنها در این چند خط به یک نشانه از وفای او با همسر اولشان خدیجه کبری اشاره میکنیم:
عائشه تنها دختری است که پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) برای قدرشناسی از بهترین یار و وزیر و مستشار خود ابوبکر صدیق، آن کسی که خداوند از بالای عرش عزت و شرف خویش او را به عنوان دوست و همراه پیامبر به تاریخ معرفی نمود (سوره مبارکه توبه آیهی/40)، با دختر او ازدواج کرد تا او مسئولیت نقل مباشر مسائل فقهی و شرعی خانه و خانواده را به مسلمانان به عهده گیرد. و این بانوی بزرگوار به بهترین وجه در زمان آن حضرت و پس از رحلتشان ادای واجب نمودند، و مسلمانان از این مادر خود به نام «بانوی دانشمند اسلام» یاد میکنند.
با وجودی که عائشه در پیش پیامبر بسیار عزیز و گرامی بود، و آن حضرت او را با عشق وعلاقهی خاصی با نامها و صفتهایی دلربا چون؛ «سرخ گونه» صدا میکردند، و آخرین لحظات عمر مبارکشان را نیز در کنار او سپری نمودند، از وفای آنحضرت به خدیجه رشک میبردند.
عائشه که در قلب پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) از چنین جایگاه ویژهای برخوردار بودند، تصاویری گویای محبت و عشق و علاقه از وفای آنحضرت منعکس میفرمایند:
عائشه میگوید: مرا به حال هیچ کس رشک نمیآمد، مگر خدیجه که پیامبر همیشه از او یاد میکرد.
توجه داشته باشید، که از وفات خدیجه سالها میگذرد، و هنوز پیامبر آنگونه از او نام میبرد که همسران آن مقام به حالش رشک میبرند!...
در روایتی از عائشه آمده است: از هیچ زنی آنقدر غیرتم نیامد که از خدیجه! کسی که سالها قبل از ازدواجم با پیامبر (صلی الله علیه وسلم) وفات کرده بود. چونکه رسول الله بسیار از او یاد میکردند، و خداوند به پیامبرش دستور داده بود تا به او مژدهی قصری از جواهرات در بهشت بدهد. و هرگاه گوسفندی سرمیبریدیم رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) به همهی دوستان خدیجه گوشت هدیه میکردند تا نیازشان برآورده شود. (بخاری 4/ 230)
شاگرد با وفای رسول خدا؛ عائشه میگوید، احیانا از شدت اظهار محبت رسول خدا به خدیجه کمی دلخور میشدم و میگفتم:... انگار در دنیا هیچ زنی جز خدیجه نبود! آن حضرت شروع میکردند به تعریف کردن از خدیجه، و اینکه ایشان چنین و چنان بودند، وفرزندان من از او هستند. (بخاری 4 /231)
مادر مؤمنان؛ عائشه روایت میکند: روزی هاله دختر خویلد ـ خواهر خدیجه ـ اجازه خواست. پیامبر با شادی از جایشان برخواستند و گفتند: خدای من هاله است! من از این برخورد پیامبر بسیار غیرتم آمد. گفتم: چقدر اسم همین پیره زن قریشی که سالهاست مرده را میبری، خداوند بهتر از او را به شما داده است! (مسلم 7 /134)
پیامبر این اعتراضها و پرخاشهای غیرت همسرانش را با لبخند جواب داده میفرمودند: روزی که همه به من کفر ورزیدند خدیجه به من ایمان آورد. روزی که همه مرا دروغگو خواندند، خدیجه بود که حرفم را پذیرفت. روزی که مردم از همه چیز مرا منع کردند، خدیجه بود که مرا شریک مالش کرد. (استیعاب 4/ 279 و الاصابه 4 / 275).
روزی پیرزنی به نام «حسانة المزنیة» به دیدنمان آمد. پیامبر با خوشروئی از او پذیرائی کرد، و با او نشست و مشغول گفت و شنود شد. از رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) پرسیدم: این پیرزن کیست؟ فرمودند: «ایشان از دوستان خدیجه بودند»!!..
آیا وفاء و محبت و دوستی بیشتری سراغ دارید؟!.. (روح و روان و جان و مالمان فدای تو ای پیامبر محبت و وفا. و ای نمونه و الگوی انسانیت)
بشنو این قصه را و دریاب عمق حکایت وفا و انسانیت الگوی والای بشریت را:
ابوالعاص داماد پیامبر خدا -شوهر دخترشان زینب- که در صف کافران در معرکه «بدر» شرکت کرده بود به اسارت مسلمانان درآمد. همسر او زینب که در آن هنگام هنوز در مکه بود مبلغی پول همراه با گردنبندی که مادرش «خدیجه» در شب ازدواجش به او هدیه کرده بود را برای رهائی شوهرش به مدینه فرستاد. پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) پس از دیدن آن گردنبندی که پس از سالها هنوز آن را به خاطر داشت، زندگی 25 سال سعادت و خوشبختی در کنار خدیجه به یادش آمده، بیاختیار شروع کرد به گریستن. سپس از یاران باوفایش که چون پروانه دور شمع نبوت او جان میدادند اجازه خواست تا گردنبند را برگرداند. همهی آن پروانههای محبت با کمال سعادت رضایت دادند. و آنحضرت گردنبند -یادگار خدیجه کبری- را به دخترشان بازگرداندند (الاصابه 4 /306، الاستیعاب 4/ 305).
از تصاویر پرفروغ وفای این شوهر نمونه همین بس که او در حالی چشم از جهان فرو بست و به پیک حق لبیک گفت که سرش در آغوش همسرش مادر مؤمنان؛ عائشه صدیقه -بانوی دانشمند اسلام- بود. و در کلبهی درویشی همسرش نیز دفن گردید.
وفا در زندگی... و وفا در وفات... و وفا پس از وفات...
الهی.. بار الها.. جان ما در راه آن انسان کامل؛ الگوی وفا از ما بستان، و در رکاب او ما را برانگیز، و در کنار او در بهشت برین جایمان ده...
از جمله اساسنامههای این دین برای استحکام روابط خانوادگی:
خداوند متعال به مؤمنان دستور میدهد: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ﴾ [النساء: 19]. «و با زنان خود بطور شايسته (در گفتار و در كردار) معاشرت كنيد».
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) فرمودند: «بهترین شما کسی است که برای خانوادهاش بهترین باشد. و من از تمامی شما برای خانوادهام بهترینم» (ترمذی 5/ 709، ابن ماجه 1/ 639).
و همچنین فرمودند: «از کاملترین مؤمنان در درجهی ایمان خوش اخلاقترین آنها و مهربانترینشان برای خانوادهایشان هستند» (ترمذی 5 /9).
و همچنین میفرمودند: «خوش اخلاقترین مؤمنان و بهترین و خوش برخوردترین آنها با همسرانشان، کاملترین آنها در ایمانند» (ابن ماجه 1/ 636، ترمذی 3/ 466).
در این باره همین بس که بشنویم عبدالله فرزند عمر چگونه جایگاه و مکانت زن و همسر را در جامعهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) برای ما به تصویر میکشد.
ایشان میگویند: در زمان پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) از تند سخن گفتن و کمترین حرکتی که احیانا باعث رنجش خانمهایمان شود بشدت هراس داشتیم. تا مبادا آیاتی از قرآن نازل شود و ما را مورد بازخواست قرار دهد (بخاری 6 / 146).
* پیامبر نمونه و الگوی پدری مهربان!..
به جرأت میتوانم بگویم که رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) روحیه پدری را به انسانیت آموخت. و امروز اگر اروپا گوشهای از درس پدر بودن آن مقام والا را در جامعهی خود به نمایش میگذاشت؛ نه با مشکل خانواده دچار میشد و نه با مشکلات بیحد و مرز جوانان. وبسیاری از بیبندوباریهای جامعه نیز حل میگشت!
محبت پدری پیامبر اکرم (پدر ومادر و جان و فرزندانم فدای او بادا!) الگو ونمونهای است بیمانند. وقتی ابورافع مژده ولادت ابراهیم را به پیامبر داد، آن حضرت از شدت خوشحالی غلامی را بدو هدیه کردند، و سپس گوسفندی را به عنوان عقیه ذبح نمودند، در بین مردم تقسم کردند. و به وزن موهای نوزادشان نقره صدقه دادند. (طبقات 1/ 135)
حضرت جبرئیل نیز چون از شدت محبت ومهر و شفقت و علاقه پیامبر به فرزندانشان اطلاع داشت، پس از ولادت ابراهیم چون بر آن حضرت نازل شد، بدو با نام فرزندشان سلام گفت: سلام و درود خدا بر تو بادا، ای أبا ابراهیم! (طبقات 1/ 135)
روز بعد پیامبر با خوشحالی به صحابه مژده دادند که: «دیشب خداوند به من فرزندی عطا نمود، و من نام پدرم ابراهیم را بر او گذاشتم» (طبقات 1 /135).
وروزی که ابراهیم وفات کرد. پیامبر گریستند. عبدالرحمن بن عوف گفتند: یا رسول الله حتی شما نیز گریه میکنید؟ آنحضرت در جواب فرمودند: «یا ابن عوف، این رحمت و شفقت ومهر پدری است». و فرمودند: «چشمها از اشک لبریز میشود. قلب غمگین و افسرده میگردد. ولی ما جز آنچه خدایمان را راضی و خشنود میکند هیچ نمیگوئیم. ای ابراهیم ما از دوری تو غمگینیم» (بخاری 2/85).
آری.. این است پیامبر خدا، اسوه و الگو و مدرسهی اعتدال در دین خدا. جمع کردن بین مهر پدری و رضایت به خواست و قضای الهی. نه آن چیزی که برخی از تندروان با شدت ساختگی و دروغین، عواطف و احساسات فطری بشری وخدادادی خود را زیر پا خفه میکنند. ونه آن چیزی که در بسیاری از جامعههای پسمانده و متخلف رواج دارد، که سالهای سال بر مرگ کسی نوحه و ناله براه میاندازند! اگر قرار بود بشریت تا بروز قیامت اشک بریزد، میبایستی به داغ دوری رسول الله اشک میریخت! و اگر قرار میبود؛ کسی تا ابد در دنیا بماند، رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) شایستهی آن بود که تا ابد زنده بماند! ولی او نیز بنا به حکم خداوند برمخلوقاتش از این دیار فانی رخت بربست، و دیگران نیز باید به کوس رحیل لبیک گویند. پس گریه، فغان، زاری و شیون بر رفتگان شیوهی مؤمنان نیست! مؤمن خشت اول بنا و سازندگی در جامعه است، و شایسته نیست که خاک دیروز بر سر ریخته، مرده پرستی را آئین خود سازد. بلکه او از برای ساختن فردا و آینده و گلشن نمودن زمین آفریده شده است.
همهی فرزندان پیامبر خدا جز ابراهیم که از مادر مؤمنان ماریه مصری متولد شدند، قبل از اسلام از همسرشان؛ بانوی اول اسلام خدیجهی کبری بدنیا آمده بودند. شاید بتوان گفت که؛ قرآن کریم این شدت محبت و علاقه و احساس پدری او را چنین ارج نهاد که همسران او را به عنوان مادران مؤمنان معرفی نمود تا او سمت پدری برای همهی مسلمانان را داشته باشد.
مادر مؤمنان عائشه صدیقه دست پروردهی مکتب رسالت وشاگرد نمونهی قسمت بانوان، چنین میفرمودند: خانمی فقیر با دو دخترش در خانه من آمدند. نزد من تنها یک دانه خرما بود که به ایشان دادم. آن زن گرسنه نیز دانهی خرما را دونیم کرده بین دو دخترش تقسیم کرد. وقتی پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) تشریف فرما شدند، حکایت آن زن را برایش تعریف کردم. آنحضرت فرمودند: «هرکس مسئولیت دختری به گردنش باشد، و به او نیکی کند. روز قیامت او را از آتش جهنم دور میسازد» (بخاری 7/ 74).
و در روایتی دیگر از آنحضرت آمده: «هرکس دو دختر را سرپرستی کرده، پرورش داد. من و او همراه و در کنار هم چون این دو انگشتان دستم خواهیم بود» (مسلم8 /38-39).
ابوسعید و ابن عباس آوردهاند که پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) فرمودند: «اگر خداوند به کسی فرزندی داد، نام زیبائی برایش انتخاب کند. و او را خوب تربیت کند. و چون بالغ شد ازدواجش دهد. و اگر چنانچه بالغ شد و او را ازدواج نداد تا اینکه مرتکب گناهی شد، گناهش بر گردن پدرش است» (مشکواة 2/ 170).
برخی کوته فکران گمان میکنند بخل ورزیدن در اظهار مهربانی و شفقت با فرزندان و نوهها و بچههای فامیل و کودکان جامعه خلاف حشمت و بزرگی و هیبت است! این تصور در حقیقت پرده از بیماریهای نفسانی اینگونه افراد برمیکشد. آنها چون از نقص شخصیت رنج میبرند گمان میکنند با این حرکتهای ساختگی و قلابی شخصیتی برای خود میسازند.
آیا آنها نمیدانند که بزرگترین شخصیت تاریخ بشریت با بچهها بازی میکرد، و آنها را میبوسید و بر پشت خود سوار میکرد، وبا آنها شوخی میکرد. روزی پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) دو نوهاش؛ حسن و حسین را بوسید. کسی گفت: من 10 فرزند دارم یکی از آنها را نبوسیدهام. رسول الله (درود وسلام خدا بر او بادا) فرمودند: «چه کنم اگر در قلبت اثری از مهر و شفقت نیست».
آنحضرت دخترشان فاطمه را خیلی دوست داشتند، و او را سرور زنان بهشت میخواندند. و میفرمودند: «فاطمه جگرگوشهی من است، کسی که او را به خشم آورد مرا بخشم آورده» (بخاری 4/ 210).
و وقتی فاطمه نزدشان میآمدند از جایشان بلند میشدند، و او را میبوسیدند و بر جای خود مینشاندند. و اگر به سفری میرفتند آخرین کسی که با او خداحافظی میکردند فاطمه بود. و چون بازمیگشتند اولین کسی که بخدمت آن حضرت میرسیدند فاطمه بود.
ایشان دخترانشان را به ازداوج افرادی نمونه و شایسته درآوردند. فاطمه را به ازدواج حضرت علی که دست پرورده و بزرگ شدهی خانه رسالت بود دادند.
دختر دیگرشان «رقیه» را به ازدواج حضرت عثمان دادند. حضرت عثمان نیز نمونهی شوهری بیمانند و مؤمن و متعهد بود. و پس از حضرت ابراهیم (علیه السلام) اولین کسی بود که در راه خدا همراه با خانوادهاش به حبشه هجرت نمود. وقتی همسرشان رقیه دختر رسول الله وفات کرد. پیامبر (که روح و روانم فدای او بادا) دامادش عثمان را دلداری داده، دختر دیگرش «ام کلثوم» را به ازدواج او درآورد.
و وقتی ام کلثوم وفات کردند. عثمان که گمان میبرد رابطهی دامادیش با پیامبر خدا قطع شده بشدت ناراحت بود و میگریست. آنحضرت با مهر پدری او را به آغوش گرفته آرامش داد و فرمود: «مرگ رابطهی دامادی و خویشاوندی را قطع نمیکند. طلاق است که این رابطه را از بین میبرد و اگر دختر سومی میداشتم او را به ازداوج تو درمیآوردم» (انساب الأشراف 1/ 401).
امروز که این اسوه و نمونه و الگوی بشریت از میان ما رفته، خداوند برای ما سنت و رویه و روش او را حفظ نموده است. قرآن کریم که رسول الله (صلی الله علیه وسلم) تصویر زنده و بشری و نمونهی عملی و تطبیقی آن بود در بین ماست. سنت و رفتار و روش زندگی پیامبر خدا توسط شاگردان باوفا و دست پروردههای مکتب ملکوتی او برای تاریخ و آیندگان به ثبت رسیده است.
امروزه بشریت تصویری گویا و سه بعدی و تمام رخ از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) در اختیار دارد. و دوری و فراق آن حضرت هیچ جای عذری برای کسی باقی نگذاشته است!
و در حقیقت شایستهی همهی مؤمنان و تمامی بشریت و تاریخ است که بر ردپای آن حضرت قدم نهاده مو به مو تابع فرامین و ارزشهای والایی باشند که آن حضرت برای سعادت و نیکبختی جهان به ارمغان آورده است. آن هنگام است که خورشید پر فروغ سعادت بر گیتی تابیدن خواهد گرفت. و بشریت طعم برادری و برابری و مهر و سعادت و رستگاری و رشادت و آزادی و انسانیت را خواهد چشید.
در پرتو هجرت مصطفی (علیه الصلاة والسلام)
امتی که در غار حراء با نغمه سازنده «اقرأ» – بخوان – متولد شد، به یکباره چشمش را بر جهانی غرق در تاریکیها، و بر همنوعانی که در دوری و غفلت از پروردگار و خالق خود یکدیگر را به بردگی گرفته بودند گشود. این امت نو پا که ندای قرآن با قلبهایش آمیخته شده بود، و گویا بر آنها نازل شده، فرد فرد آنها را مورد خطاب قرار میدهد، در پی رسانیدن این نور به تمام جهان و جهانیان شدند. در مفکوره آنها مفهوم خاک و بوم وسعت گرفت، و ملک و دیار آنها همه سرزمینهایی شد که خدایشان آفریده! زبان حالشان میسرود: هر ملک، ملک ماست که ملک خدای ماست..
یاران رسول الله – صلی الله علیه وسلم – مال، ثروت، ملک و دیار خود را رها کرده؛ گاهی به حبشه، و گاهی به یثرب – مدینه منوره – و از مدینه به بغداد، و مصر و مراکش و ایران و هند رخت هجرت بربستند، و همه همان جملهای که ربعی بن عامر به رستم فرماندار سپاه سرزمین فارس گفت را در دل داشتند: «لقد ابتعثنا الله لنخرج من شاء من عبادة العباد إلی عبادة رب العباد ومن جور الأدیان إلی عدل الإسلام ومن ضیق الدنیا إلی سعتها» «ما را خدایمان برانگیخته تا مردمان را از بردگی و بندگی همنوعان خود رهایی داده بسوی عبادت خالق و آفریدگارشان رهنمون باشیم. و از ظلم و ستم مذاهب ساختگی رهایی داده به عدل و داد اسلام، و از تنگی دنیا به وسعت و گشایش آن سوق دهیم».
آنها بسوی عالم بال کشیدند تا دین و مبانی اصلاح عقلی و روحی را در میان بشریت منتشر سازند تا از پوچی و سر در گمی رهایی یابد. لذت نجات آدمیان چنان نشوه و شوقی در آنها بوجود آورده بود که هیچ برف و بوران و صحرای سوزانی را توان بازداشتن آنها از ادامه مسیر نبود. تا بدانجا که عقبه بن نافع – رضی الله عنه – بر ساحل خروشان اقیانوس ایستاده داد بر آورد: سوگند بخدا اگر میدانستم در پس این اقیانوس بیساحل مردمانی زندگی میکنند، دل این آب را دریده نور هدایت و رستگاری و پیام اسلام را بدانها میرساندم.
آن جوانمردان مؤمن تربیت یافته در مدرسه نبوت با تمام آن عزم راسخ و اراده فولادین بسیار نرم خو و خوش برخورد و زیبا بیان بودند، و هرگز خود را در پشت دیوارهای زمخت و بلند پنهان نکردند، و خوشبختی و سعادت خود را با روحیهای از گذشت و ایثار به بشریت تقدیم داشتند، با عشق و علاقه از تجارب دیگران آموختند و به حرفهایشان گوش فرا دادند.
پیامبر اکرم – صلی الله علیه وسلم – در 27 صفر چون رخت هجرت از خانه خود در مکه بر بست در حقیقت نه قریش را ترک گفت و نه بنوهاشم را، بلکه کفر، ستم، طغیانگری، خودخواهی، جبروت و فرعون منشی آنها را ترک گفت. او با وجودی که از ظلم و ستم آنها به تنگ آمده بود هدایت و رستگاری را برای همه آنها آرزو داشت. چون از شهر خود بیرن میرفت نگاهی به پشت سرشان انداخته فرمودند: «إنك أحب بلاد الله إلی الله، ولو لا أن أهلك أخرجوني منك ما خرجت» «تو از همه سرزمینهای الهی در نزد خداوند عزیزتری، و در نزد من نیز همچنان، و اگر ساکنانت مرا بیرون نمیراندند من از اینجا نمیرفتم».
جای دارد مهاجران زمان ما بار دیگر در نامه سرگشاده هجرت رسول اکرم – صلی الله علیه وسلم – و شاگردانش به دقت بنگرند، هجرتی که معانی پر بار؛ ایمان و جهاد، دلسوزی و شفقت، دعوت و امید، بازگشت و پیروزی در هر سطر آن تجلی میکند. هجرت؛ قطع رابطه با زادگاه، خانواده، فامیل و یا هموطنان هر چه مبنای اختلاف باشد، نیست. بلکه تلاشی است برای یافتن پایگاهی آرام تا مهاجری که دلش برای ملتش میسوزد با استفاده از تمام وسائل ارتباطی؛ انترنت، ایمیل، نامه نگاری، رادیو و تلویزیون و... با خویشان و ملتش در تماس بوده در پی صلاح و رستگاری آنها کوشا باشد تا خدای ناکرده نامش از لیست برترها حذف نگردد:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ...﴾ [آل عمران: 110].
«شما (مسلمانان حقیقی) نیکوترین امتی هستید که پدیدار گشتهاید (برای اصلاح بشر، که مردم را) به نیکوکاری امر میکنید و از بدکاری باز میدارید و ایمان به خدا دارید....».
مهاجری که برای نجات دین، مال و یا ناموس خود از دیار و کاشانهاش گریخته، یا حتی کسی که در پی آسایش و زندگی بهتر در دیاری دیگر جای گزیده، نباید در فضای آزاد و آسایش جدید خود را ببازد و بازیچه شهوتها و وساوس شیطانی گردد، باید دریابد که راه رسیدن به بهشت پر است از سختیها و مشقتها و خارهای دردناک، البته خدای یگانه بنده مؤمن و صادقش را هرگز ضایع نمیکند.
مهاجر باید همواره صحنههای زنده و نمادین هجرت رسول اکرم – صلی الله علیه وسلم – را همیشه جلوی دیدگان خود داشته باشد:
مکه تقریبا از مؤمنان خالی شده، قریش عازم ترور پیامبر اکرم – صلی الله علیه وسلم – است. پهلوانانی با شمشیران تشنه بخون خود پشت در خانه پیامبر اکرم – صلی الله علیه وسلم – رسیدهاند تا با یک حمله او را برای همیشه از سر راه خود بردارند. حفاظت پروردگار بحرکت در میآید. جبریل خبر میدهد که «لا تبت هذه اللیلة على فراشك...» «امشب را بر بستر خود نخواب».
پیامبر اکرم – صلی الله علیه وسلم – در حالیکه بر لبانش تبسم اعتماد و توکل بخداست و زیر لب زمزمه میکند: ﴿وَجَعَلۡنَا مِنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ سَدّٗا وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ سَدّٗا فَأَغۡشَيۡنَٰهُمۡ فَهُمۡ لَا يُبۡصِرُونَ ٩﴾ [یس: 9].
«و (راه خیر را) از پیش و پس بر آنها سد کردیم و بر چشم (هوش) شان هم پرده افکندیم پس هیچ (راه حق) نمیبینند».
در 27 صفر سال 14 نبوت / مصادف 13 سبتامبر/622م، از خانه برآمده بر سر تمام آن خاک بسران خاک ذلت مینهد، و در پناه پیروزی و حفاظت الهی مسیرش بسوی آینده مجهول را آغاز میکند.
سفرنامه هجرت رسول اکرم – صلی الله علیه وسلم – به تنهایی گویای خط مشی دولت آینده، و راهکار مدیریت جامعه اسلامی است. پیامبر اکرم – صلی الله علیه وسلم – پسر عمویش «علی» را در بستر خود در پناه حق میگذارد تا نیزههای تشنه بخون تروریستان در مقابل او شرمسار گردند. و با اعتماد کامل به پروردگارش او را از عاقبت امر مطمئن ساخته فرمود: «إنهم لن یصیبوک بأذی» «آنها هرگز نخواهند توانست به تو آزاری برسانند».
پیامبر هدایت و رستگاری بشریت از خانه و کاشانهاش بیرون رانده میشود. دهها تروریست قلدر به نمایندگی همه قبائل عرب مکه و حومه آن برای ریختن خون او کمر بسته در پشت در خانهاش منتظر ساعت صفرند. با تمام اینها پیامبر اکرم – صلی الله علیه وسلم – پسر عموی عزیزش که از کودکی چون پسر او را پرورده در بستر تهدید به مرگ رها میکند تا امانتهای قریش را که در کنار دشمنی شدید با او به رمز اعتماد کامل بدو نزدش گذاشتهاند را به صاحبانش برگرداند!
به عبارت دیگر آن جناب با زبانی گویا به آنها میرساند: جنایت، دشمنی، تجاوز به تمامی حقوق من باعث نمیشود من اخلاق و رویه شما را برگزینم و با شما به همان شیوهای برخورد کنم که شما با من میکنید. بلکه با وجود اینکه شما تمامی اموال و دارایی یاران مرا تصاحب کردهاید، برخی را به شهادت رساندهاید، و برخی در زندانهای شما زیر شلاقهایتان شکنجه میشوند، و برخی بیخانمانی را برگزیده از خانه و کاشانههایشان فرار را بر شکنجه و ظلم شما ترجیح دادهاند، اموال و دارائیهای شما نزد من امانت است، آنها را به بهای به خطر انداختن زندگی پسر عموی عزیزم – که نزد من جایگاه فرزندی دارد – به شما برمیگردانم، و هرگز اجازه نمیدهم شما مبادئ و اصول اخلاقی مرا تحت الشعاع تصرفات غیر انسانی و زشت خود قرار دهید!
راهنمای این سفر تاریخ ساز که از اهمیت آن در مسیر ساختار امت اسلام همان بس که بدانی مؤمنان آن را مبدأ تاریخ خود قرار دادند، بتپرستی است بنام «عبدالله بن أریقط»!
راهنمای سفری که سنگ بنای دولت اسلامی را بر پا میکند بر مبنای توان و کارآیی انتخاب شده نه بر مبنای دین و شناسنامهاش! اساس دولت اسلام بسیار واضح و روشن است؛ در آن هیچ بوی و اثری از حقد و کینه، نژادپرستی، مجبور ساختن افراد به پذیرش اسلام نمییابی. در سایه این نظام جدید؛ فرهنگها، قدرتها و توان بشری دست در دست هم داده، یکدیگر را به کمال میرسانند.
راهنمای بت پرست مسافران مؤمن را در سفر به یثرب در راه یمن انداخت نه در راه معروف شام! و این تاکتیک بیانگر اختیار کاملا درست پیامبر اکرم – صلی الله علیه وسلم – است که باید افراد کاردان را حتی بر اطرافیان و دوستان نیز اولویت بخشید.
و صد البته اگر عزیز فردی با مهارتهای بالا و کارکشته و قابل اعتماد کامل باشد به مقام «یار غاری» ابوبکر صدیق میرسد، آن مقامی که پس از مقام والای پیامبران در بین خلایق بالاترین رتبههاست.
پیامبر که از سفر ملکوتی او به همراهی فرشته وحی بسوی آسمانها و سدرة المنتهی زمانی نمیگذرد امروز میخواهد به پیروانش بیاموزاند که راه بهشت پر از خطر و تحمل رنجها و سختیهاست، و نحوه برنامهریزی، استفاده درست از امکانات و چگونگی جمع کردن بین توکل بر خداوند متعال و استفاده از اسباب را عملا به بشریت میآموزاند.
شبانه او و دوستش ابوبکر صدیق از طاقچهای در پشت خانه ابوبکر بیرون میجهند و دوان دوان با راه رفتن بر سر انگشتان پا تا اثری از خود برجا نگذارند خود را به غار ثور در خلاف مسیر هدف (یثرب) بالای آن کوه پر از سنگهای تیز و صخرههای قطور میرسانند.
عبدالله بن ابوبکر نقش سازمان اطلاعات را بدوش میگیرد. روز در مکه میچرخد تا از آخرین نقشهها و توطئههای دشمن آگاه شده در تاریکی شب آخرین گزارش را به مسافران برساند و همگام با طلوع سحر در غفلت کامل اهل مکه در کنار آنها باشد.
اسماء با وجود اینکه کودکی هفت ماهه در شکم دارد مسئولیت تدارک آذوقه را بر عهده گرفته، عامر بن فهیره با هی کردن گوسفندانش در مسیر راه دشوار آن کوه اثر پاهای سربازان جان بر کف را از بین میبرد و شیر تازه دو یار غار را به آنها میرساند.
قریش با تمام زیرکی و قدرتها و امکاناتش در مقابله آنچه روی میدهد مات و مبهوت مانده است! از یک سو شکنجه مؤمنانی چون علی و عائشه و دیگران برای اعتراف به مسیری که از آن خبر ندارند! و از سوی دیگر ارسال گشتهای ویژه برای زیر نظر گرفتن تمامی راهها و کوره راههای دخولی و خروجی شهر، اعلان جایزههای کلان برای کسی که آن دو را زنده یا مرده به قریش تسلیم کند!..
با تمام آن احتیاطها دشمن به دهانه غار میرسد، ابوبکر از اینکه مبادا گزندی به پیامبر اکرم – صلی الله علیه وسلم – رسد و دعوت اسلامی برای همیشه زنده بگور شود، سخت پریشان است. پیامبر اکرم – علیه الصلاة والسلام - به او دلداری میدهد: «ما ظنک باثنین الله ثالثهما» «ای ابوبکر چه گمان میبری درباره ما دو شخصی که خداوند سومی ماست».
از مسیر پرتی که هیچ مسافری از آن استفاده نمیکند، از راه ساحل بطرف جنوب در راه یمن، سپس به طرف غرب بسوی ساحل، سپس از کنار ساحل دریای سرخ بسوی یثرب در راهند، صحرا نشینی که ابوبکر را میشناخت آنها را دیده از ابوبکر میپرسد: این کیست که با شماست!
ابوبکر که نحوه برخورد با چنین مواردی را از استاد و پیامبرش آموخته، با حاضر جوابی فورا میفرمایند: مردی است که مرا راهنمایی میکند!
سراقه بن مالک، سوار کار بنی مدلج، به طمع دوصد شتر دل صحرا را میشکافد تا بدانها برسد. معجزه الهی پاهای اسبش را به زمین فرو میبرد. پیامبری که در دل صحرا در معرض خطر قرار گرفته به سراقه مژده میدهد که روزی دستبند طلایی خسرو شاه ایران را بدست خواهد کرد.
بریده اسلمی که همراه با هشتاد سوار کار از خانهاش برآمده تا پیامبر را اسیر کرده جایزه را ببرد، خود اسیر ایمان و اخلاق پیامبر شده همراه قومش اسلام میآورد.
و در روز دوشنبه8/ ربیع الأول سال 14هـ مصادف با 23 سبتامبر/622 رسول خدا – صلی الله علیه وسلم – که 53 سال از عمرش میگذرد به قباء میرسند.
پس از 4 روز مهمانوازی مؤمنان در خانه کلثوم بن الهدم، و بنای مسجد قباء – اولین مسجدی که سنگ بنای آن تقواست – همراه با مؤمنانی که به استقبالشان آمده بودند روز جمعه پس از ادای نماز در «بنی سالم» وارد یثرب شدند تا مؤمنان شیفته رسول الله به میمنت این قدوم مبارک شهر خود را «مدینه منوره» – شهری که با مقدم مصطفی نورانی شده - نام نهند.
با تشریف فرمایی آن جناب – صلی الله علیه وسلم - طایفههای پریشان این منطقه در زیر سقف یک شهر با برادری و برابری گرد هم جمع آمدند، و با گذاشتن دستور مدینه بزرگترین نظامی که والاترین فرهنگ و تمدن را به بشریت هدیه نمود پایه گذاری شد.
بین الوهیت و نبوت کهکشانهاست!
پیامبر اکرم -صلی الله علیه وسلم- نزد پروردگار یکتا از مکانت و جایگاه خاصی برخوردار است.
خطاب قرآن بدین اشاره دارد که خداوندی که پیامبران پیشین را با نامهایشان مورد خطاب قرار میداد، مثلا: ﴿يَٰيَحۡيَىٰ خُذِ ٱلۡكِتَٰبَ بِقُوَّةٖۖ...﴾ [مریم: 12]. «ای یحیی! کتاب را با قوّت و برگیر..»، و ﴿إِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ٱذۡكُرۡ نِعۡمَتِي عَلَيۡكَ وَعَلَىٰ وَٰلِدَتِكَ...﴾ [المائدة: 110]. «ای عیسی پسر مریم! به یاد آور نعمت مرا که بر تو و مادرت ارزانی داشتم؛..» رسول اکرم را همیشه با صفات و القاب مورد ندا قرار میداد، بطور مثال:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَسۡبُكَ ٱللَّهُ وَمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٦٤﴾ [الأنفال: 64].
«ای پیغمبر! خدا برای تو و برای مؤمنانی که از تو پیروی کردهاند کافی و بسنده است».
﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ لَا يَحۡزُنكَ ٱلَّذِينَ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡكُفۡرِ...﴾ [المائدة: 41].
«ای پیغمبر! مایهی اندوه تو نشود (کار کافرانی که) در کفر بر یکدیگر سبقت میگیرند».
و به مؤمنان دستور داد تا پیامبرشان را از باب احترام به شیوهای شایان مقام او صدا زنند:
﴿لَّا تَجۡعَلُواْ دُعَآءَ ٱلرَّسُولِ بَيۡنَكُمۡ كَدُعَآءِ بَعۡضِكُم بَعۡضٗاۚ قَدۡ يَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمۡ لِوَاذٗاۚ فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٦٣﴾ [النور: 63].
«(ای مؤمنان)! شما دعای رسول (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و ندا کردن او را مانند ندای بین یکدیگر (بدون حفظ ادب مقام رسالت) قرار مدهید، خدا به حال آنان که (برای سرپیچی از حکمش) به یکدیگر پناه برده و از میان شما رخ پنهان میدارند آگاه است. پس باید کسانی که امر خدا را مخالفت میکنند و از آن روی میگردانند بترسند که مبادا به فتنهای بزرگ یا عذاب دردناک دیگر گرفتار شوند».
و سیرت و زندگی او را دیانت و مکتب والای اسلام معرفی نموده، آموزش سنت و سیرت پیامبر را بر هر مسلمانی فرض عین قرار داد:
﴿... وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ ٧﴾ [الحشر: 7].
«...و شما آنچه رسول حق دستور دهد بگیرید و هر چه نهی کند واگذارید و از خدا بترسید که عقاب خدا بسیار سخت است».
آیا امکان دارد شخص پیامبر را نشناسیم، و از اوامر و دستورات یا نواهی ایشان اطلاعی نداشته باشیم باز هم ادعای مسلمانی و پیروی از ایشان را داشته باشیم؟
خداوند متعال دین اسلام را بر مبنای دو ستون محکم برپا نمود:
1- وحی قرآنی که مؤمنان با تلاوت آن قلبهایشان را آلایش داده، زبانهایشان را با کلام الهی عطراگین مینمایند.
2- و وحی دیگری که بر قلب پیامبر تجلی کرده بر زبان ایشان روان میگردد که سنت آن مقام والاست. وحی سنت در حقیقت شرح و تفصیلی است از قوانین کلی و اساسنامه قرآن پاک یزدان: ﴿... وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ وَلَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ ٤٤﴾ [النحل: 44]. «...و بر تو این ذکر (یعنی قرآن) را نازل کردیم تا برای مردم آنچه را که به آنان فرستاده شده بیان کنی، تا عقل و فکرت کار بندند».
و این وحی دوم که شیوه زندگی پیامبر خداست الگو و نمونه پیروی و فرمانبرداری درست از احکام الهی برشمرده شده است:
﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَكَرَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا ٢١﴾ [الأحزاب: 21].
«قطعا براى شما در [رفتار] رسول خدا سرمشقى نيكوست، براى كسى كه به خدا و روز واپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند».
و برای استقرار و پاکی این وحی دوم خداوند پیامبرش را معصوم قرار داد.
﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤﴾ [النجم: 3-4].
«و از روى هوس سخن نمىگويد * نيست اين سخن جز وحيى كه نازل مىشود».
تا کسی را توان اعتراض و زبان درازی بر فرامین رسول اکرم -صلی الله علیه وسلم- نباشد. سنت و فرمودههای ایشان چون آیات قرآن کریم خطاب همه بشریت و همه زمانها و مکآنهاست.
البته باید توجه داشت که با وجود اینکه پیامبر سرور و آقای فرزندان آدم و حبیب و خلیل پروردگار یکتاست، در میان تار و پود محبت ایشان باید مسافت بسیار گسترده مقام الوهیت و خداوندی با مقام نبوت و بندگی واضح و روشن، نمایان گردد.
برای روشن شدن این فضای بسیار بزرگ که گه گداری شاید در کالبد برخی انسانهای کوتاه فکر، و دیدهای تنگ و عقلهای کوچک به نظر نیاید، و برای جلوگیری از فتنه و لغزشی که مسیحیان در منجلاب آن ضایع شدند، و بر تن حضرت عیسی – علیه السلام – لباس الوهیت و خدایی پوشانیدند-، قرآن کریم به صراحت پیامبرش را در آیات متعددی مورد عتاب و سرزنش قرار میدهد، از آنجمله است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَۖ تَبۡتَغِي مَرۡضَاتَ أَزۡوَٰجِكَۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ١﴾ [التحریم: 1].
«اى پيامبر! چرا براى كسب خشنودى همسرانت چيزى را كه خدا براى تو حلال كرده حرام مىكنى؟! و خداوند آمرزندهى مهربان است».
﴿وَلَوۡ تَقَوَّلَ عَلَيۡنَا بَعۡضَ ٱلۡأَقَاوِيلِ ٤٤ لَأَخَذۡنَا مِنۡهُ بِٱلۡيَمِينِ ٤٥ ثُمَّ لَقَطَعۡنَا مِنۡهُ ٱلۡوَتِينَ ٤٦ فَمَا مِنكُم مِّنۡ أَحَدٍ عَنۡهُ حَٰجِزِينَ ٤٧﴾ [الحاقة: 44-47].
«و اگر او حتى يك كلمه بر ما دروغ مىبست * ما او را به شدت میگرفتیم * سپس شريان قلبش را قطع مىكرديم * آنگاه احدى از شما مدافع او نبود».
و بارها در سیرت پیامبر خاتم -صلی الله علیه وسلم- ما شاهد بودیم نزول آیات روشنگر قرآن بر خلاف خواسته ایشان به تأخیر افتاد. تا بدانجا که مشرکان او را به باد تمسخر گرفته میگفتند: گویا خدایت تو را فراموش کرده!
تا عقلهای خمول دریابند که مقام پروردگار غیر از مقام بندگی است.
و در همین معنا در سیرت پیامبر بدرستی مشاهده میکنیم که خداوند در مفهوم عصمت نبوی پیامبر برای ایشان فضایی از اجتهاد قرار داده، که در صورت موافقت اجتهاد با اولویت خواسته الهی وحی آن را تأیید میکند، و در صورت اجتهاد خلاف برتر وحی آن را مورد تصحیح قرار میدهد. تا فرق نبوت و الوهیت بدرستی بر همگان روشن گردد.
پیامبر خدا نیز به وصف الهی در شأن خود در «سوره اسراء: 1»: ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِيٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَيۡلٗا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا ٱلَّذِي بَٰرَكۡنَا حَوۡلَهُۥ لِنُرِيَهُۥ مِنۡ ءَايَٰتِنَآۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١﴾ [الإسراء: 1]. «منزّه است آن كه بندهى خود را شبى از مسجد الحرام به سوى مسجد الأقصى كه حومه آن را بركت دادهايم سير داد، تا آيات خويش را به او بنماييم كه همانا او شنواى بيناست».
افتخار میورزید. و آن را بزرگترین تاج شرف بر خود میدانست. و از اینکه آیندگان به لغزش افتند بسیار نگران بود و در آخرین لحظات زندگیشان توصیه میکردند که قبر مرا عبادتکده و مزار مسازید و میفرمودند: در حق من چون مسیحیان در حق عیسی بن مریم افراط و زیادهروی نکنید.
در مسیر زندگی آن جناب ما بارها شاهد پرخاشگریهای شدید ایشان بودیم در مقابل تصرفات نادرست برخی از افراد که چنین فاصلهای را بدرستی هضم نکرده بودند!
روزی زنی در وصف ایشان چنین سرود:.. در میان ما پیامبری است که میداند فردا چه اتفاقی خواهد افتاد!
پیامبر فوراً جلوی حرف ایشان را گرفته اعلام داشتند که دانستن علم غیب از صفات پروردگار است و بس!
﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ وَبَشِيرٞ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ١٨٨﴾ [الأعراف: 188].
«بگو: من مالک سودی و زیانی برای خود نیستم، مگر آن مقداری که خدا بخواهد و اگر غیب میدانستم، قطعاً منافع فراوانی نصیب خود میکردم. و اصلاً شرّ و بلا به من نمیرسید - چرا که از موجبات آن آگاه بودم. حال که از اسباب خیرات و برکات و از موجبات آفات و مضرّات بیخبرم، چگونه از وقوع قیامت آگاه خواهم بود؟-. من کسی جز بیمدهنده و مژدهدهندهی مؤمنان - به عذاب و ثواب یزدان - نمیباشم».
سخنرانی دیگر در برابر ایشان سخن سرائی کرده گفتند: آنچه خداوند و شما بخواهید!
پیامبر فورا واکنش نشان داده فرمودند: عجب سخنران بد مزاجی هستید! مرا با خداوند شریک قرار میدهی. بگو: آنچه خداوند بخواهد اتفاق میافتد و آنچه نخواهد اتفاق نمیافتد.
و بارها پیامبر به افرادی که برای دادخواهی و قضاوت خدمت ایشان حاضر میشدند، میفرمودند: «شاید برخی از شما در دلیل تراشی از برخی دیگر چرب زبانتر و گویاتر باشید، و من بنابه آنچه از شما میشنوم حقی را به غیر از صاحبش واگذار کنم، بدانید که در چنین صورتی من در حقیقت قطعهای از آتش جهنم را بدو دادهام!».
﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ إِنِّي مَلَكٌۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّۚ قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِيرُۚ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ ٥٠﴾ [الأنعام: 50].
«بگو: به شما نمىگويم كه خزاين خدا نزد من است، و نه غيب مىدانم و نه به شما مىگويم كه فرشتهام. جز از آنچه به من وحى مىشود پيروى نمىكنم. بگو: آيا كور و بينا يكسانند؟ پس آيا نمىانديشيد؟!».
و این حقیقت را ابوبکر صدیق؛ یار و غمخوار و دست پرورده پیامبر خدا بدرستی درک کرده بود. و چون آن جناب چشم از جهان فانی بربست بسوی ملکوت أعلی پر گشود. ابوبکر در میان صحابهای که از شدت اندوه فراق یار عاطفههای جوشانشان مهار عقلهایشان را از آنها ربوده بود، و دیوانهوار میگریستند، داد برآورد:
هر کس محمد را میپرستید بداند که محمد وفات کرده است. و هر کس که خداوند را میپرستد بداند که خداوند همیشه زنده است و هرگز نمیمیرد: ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ وَمَن يَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ فَلَن يَضُرَّ ٱللَّهَ شَيۡٔٗاۗ وَسَيَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلشَّٰكِرِينَ ١٤٤﴾ [آل عمران: 144].
«و محمد نيست جز فرستادهاى كه پيش از او هم پيامبران گذشتند. آيا اگر او بميرد يا كشته شود عقبگرد مىكنيد؟ و هر كه عقبگرد كند، هرگز به خدا زيانى نمىرساند، و خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد».
ما و پیامبر
رسول اکرم -صلی الله علیه وسلم- برای رساندن پیام پروردگار یکتا به ما، چه رنجها و سختیها که متحمل نشدند! ما و آیندگان همیشه در ذهن آن مقام حضور داشتیم. ایشان چه بسا تمنا داشتند که ما را ملاقات کنند!
در روایتی آمده که رسول خدا -صلی الله علیه وسلم- به یارانش فرمودند: «ای کاش میشد برادرانم را ببینم!» همراهان پرسیدند: یا رسول الله! آیا ما برادران شما نیستیم؟ آن جناب فرمودند: «شما یاران و صحابه و دوستانم هستید، برادران من آن کسانیند که پس از من میآیند و مرا ندیده به من ایمان میآورند. اجر و پاداش هریک از آنها پنجاه برابر است». صحابه پرسیدند: پنجاه برابر برخی بر برخی دیگر از آنها ؟! حضرت رسول -صلی الله علیه وسلم- فرمودند: «نه، پنجاه برابر شما!».
شاگردان و صحابه آن مقام والا در محبت و عشق ورزیدن به ایشان چنان تصویرهایی بر دفتر گیتی ثبت کردهاند که تاریخ بشریت بدانها افتخار میورزد. این جانفشانیهای صحابه بود که آنها را «خیر القرون قرني» «بهترین نسلهای مؤمنان آن قرنی است که همراه من است» قرار داد.
در اعتراف عروة بن مسعود یکی از سرکردههای کفر -که البته بعدها ایمان آورد و در راه توحید جام شهادت سرکشید- پس از مذاکره با پیامبر در ماجرای صلح حدیبیه تصویری است گویا از این معنی است:
«من نزد امپراطورهای جهان؛ خسرو فارس، و قیصر رومیان، و نجاشی حبشه رفتهام، هیچ کسی را ندیدهام که محبت یارانش چون عشق و محبت یاران محمد نسبت به او باشد!».
سیرت و زندگینامه پیامبر مملو است از تصاویر جانفشانیها و از خودگذشتگیهایی که معانی عشق و محبت در فضای آنها بکلی سر در گم میشود!
پیامبر خدا -صلی الله علیه وسلم- آیتی بود از بردباری و حلم، صبر و از خودگذشتگی و ایثار، زیبایی و نظافت و خوش بویی، محبت و عشق و بیآلایشی، شجات و مردانگی، سخاوت و جود و کرم، خوش اخلاقی و لبخند و تبسم، خاکی و سادگی، هیبت و احترام و خلاصه همه معانی و صفات کمال، و هر انسان به فطرت آدمی خود کمال را دوست داشته بدان عشق میورزد.
مرد دهاتی چون به مجلس پیامبر وارد میشود، نمیتوانست ایشان را از بین یارانش تشخیص دهد، میپرسید: کدام یک از شما محمد است؟!
تصویری از نهایت تواضع و فروتنی!..
در سفر چون گوسفندی سر میبریدند، یکی میگفت: ذبحش با من. دیگری: پوست کندنش با من. سومی: پختنش با من. پیامبر: جمع کردن هیزم با من!
و حاضر نمیشود چون رهبر و پیشوا و فرمانرواست استراحت و آرامش را حق مسلم خود بشمارد. بلکه خود را چون یکی از دیگران میدید و مشکلترین کار را بر عهده میگرفت.
در غزوه بدر که شتران سواری کم بودند پیامبر شترش را با علی و ابولبابه تقسیم کرد. و چون دو یار شیفته ایشان خواستند از حق خود بگذرند تا پیامبر تمام راه را سوار شوند و آنها با عشق و علاقه و رضایت پیاده، پیامبر فرمودند: هرگز! نه شما از من قویترید، و نه من از اجر و پاداش الهی بینیازترم!
شهروندان طائف که مست غرور و خودخواهی بودند، پیامبر خدا را با دشنام و ضرب و شتم از شهر خود رانده تا چند فرسخ راه او را با سنگ زدند. باز هم پیامبر خسته و کوفته با پاهای زخمی و تن خون آلود، دست نیاز به درگاه پروردگار دراز کرده میفرماید: بار الها اگر تو از من ناراض و خشمگین نیستی من هیچ پرواهی ندارم.
و چون فرشته کوهها برای انتقام جویی از پیامبر تمام قدرت خود را در اختیار ایشان میگذارد تا اگر بخواهد دو کوه را بر سر مشرکان طائف واژگون کند، پیامبر رحمت و مهر و شفقت میفرمایند:
«نه!.. نه!.. شاید از نسلهای اینها افرادی برآیند که خداوند را به درستی عبادت کنند».
و در حق این ظالمان ستمگر چنین دعا میکند: بارالها! قوم و خویشان مرا هدایت فرما، اینها نمیدانند...
آیا نباید در محبت و عشق به پیامبری که در کمال چنین آیتی باشد، فنا شویم؟!
عشق و محبت به پیامبر و کمال دوستی او نشانه ایمان، و نشناختن پیامبر پرتگاه هلاکت و گمراهی است:
﴿... وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ ٧﴾ [الحشر: 7].
«... و آنچه را پیامبر به شما عطا کرد بگیرید و از آنچه شما را نهی کرد، باز ایستید و از خدا پروا کنید؛ زیرا خدا سخت کیفر است».
رسول اکرم -صلی الله علیه وسلم- میفرمایند: «سه چیز اگر در شخصی باشد لذت ایمان را خواهد چشید: 1- خدا و فرستادهاش نزد او از همه چیز محبوتر باشند. 2- معیار محبت و دوست داشتن نزد او خداوند یکتا باشد. (اگر کسی را دوست دارد دوستیش تنها برای کسب رضایت الهی باشد). 3- بازگشت به کفر پس از آنکه خداوند او را از آن رهایی داد نزد او آنچنان ناپسند باشد که پرتاب شدن در آتش سوزان» (متفق علیه).
و فرمودند: «تا وقتی من در قلب شخصی از والدین و فرزندش و از همه انسانها عزیزتر و محبوبتر نباشم آن فرد مؤمن برشمرده نمیشود» (متفق علیه).
این محبت در یاران پیامبر آنچنان تجلی کرده بود، که برای تسکین خود آرزوی برپایی قیامت را داشتند. شخصی خدمت رسول خدا -صلی الله علیه وسلم- رسیده پرسیدند: قیامت کی برپا میشود؟!
پیامبر با تعجب از این شخص شیفته آخرت پرسیدند: «برای قیامت چه آماده داری؟ - که چنین مشتاق برپایی آنی -؟!» گفت: نه نماز زیادی دارم و نه صدقه و زکاتی فراوان. تنها خداوند و رسولش را دوست دارم. پیامبر خدا -صلی الله علیه وآله وسلم- فرمودند: «در قیامت تو همراه کسانی خواهی بود که دوستشان داری!».
جای دارد از خود بپرسیم: پیامبر در قلب و روح و روان ما از چه جایگاهی برخوردار است؟!
نشانههای محبت پیامبر اکرم!
دماسنج؛ معیار سنجش گرما و سرمای هواست! ترازو؛ میزان سنگینی و سبکی اجسام را مشخص میکند، برای فهمیدن درجه محبت خود به پیامبر خدا میتوانی به معیارها و موازین زیر مراجعه کنی:
1- پیروی از سنت و شیوه زندگی پیامبر اکرم -صلی الله علیه وآله وصحبه وسلم-
آیا واقعا به دستورات آن جناب گوش فرا میدهی؟! و آیا از آنچه شما را بر حذر داشته دوری میکنی. آیا در سختی و راحتی خود پیامبر و شیوه زندگی ایشان را مد نظر داری؟
پیامبر خدا دین را در یک کلمه «نصیحت» خلاصه فرمودند: «الدین النصیحة» «دین یعنی نصیحتکردن». یاران جویا شدند: نصیحت و سفارش به چه کسی؟ ایشان فرمودند: «نصیحت به خداوند و کتاب و رسولش و به سروران مسلمانان و عامه مردم!».
بله، دین خدا عبارت است از ایمان به خدا و کتاب و رسولش، و اطاعت و فرمانبرداری از آنها، و همیشه در کنار پیامبر و در راه او بودن و با سنت و شیوه او زندگی بسر بردن. همراه با سفارش و نصیحت مسئولین و تمامی افراد جامعه.
مؤمن توان سکوت بر هیچ لغزشی را ندارد. چرا که پیامبرش بدو گفته: «الساکت عن الحق شیطان أخرس» «هرکس بر حقی سکوت اختیار کند شیطانی است لال و گنگ».
2- بیزاری از دشمنان پیامبر:
در غزوه بدر دو نوجوان مدنی (معاذ و معوذ) را دیدیم که از عبدالرحمن بن عوف پرسیدند: عمو جان، ابوجهل کدام یکی است؟!
- شما را چه به ابوجهل؛ سرکرده کفر؟!
= شنیدهایم پیامبر را در مکه بسیار آزار و اذیت کرده، میخواهیم حقش را کف دستش بگذاریم؟!
همین دو نوجوان داغدیده از اندوه دشنام و ناسزایی که حقودی ناکس سالیانی پیش بر پیامبر روا داشته، چون مرغ خشمگین بر گربهای که به جوجههایش چشم دوخته، بر فرعون زمان تازیدند و او را نقش بر خاک کردند!
کعب بن أشرف؛ سرمایهدار و شاعر بد زبان یهودی در پی برافروختن آتش جنگی بود که میتوانست در مدینه خونریزی وحشتناکی به بار آورد. نه به ناموس پیامبر رحم کرده بود و نه به حق شهروندی. همه میثاقها و معاهدات را نیز زیر پای خود قرار داده بود. در واقع مجرم جنگی بود به تمام معنی تا بدانجا که اقیانوس صبر پیامبر لبریز شد و اشاره فرمودند: چه کسی شر کعب بن أشرف را از سرمان کم میکند.
ابونائله؛ برادر شیری کعب، و محمد بن مسلمه؛ خواهر زاده او، مسئولیت این عملیات را بجان و دل خریدند..
محبت و عشقی که در فضای آن دیانت وایمان بر عاطفه و احساسات چیره شده بود چیزی نبود جزء دوستی خدا ورسولش.
﴿قُلۡ إِن كَانَ ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ وَإِخۡوَٰنُكُمۡ وَأَزۡوَٰجُكُمۡ وَعَشِيرَتُكُمۡ وَأَمۡوَٰلٌ ٱقۡتَرَفۡتُمُوهَا وَتِجَٰرَةٞ تَخۡشَوۡنَ كَسَادَهَا وَمَسَٰكِنُ تَرۡضَوۡنَهَآ أَحَبَّ إِلَيۡكُم مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَجِهَادٖ فِي سَبِيلِهِۦ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٢٤﴾ [التوبة: 24].
«بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خویشانتان و اموالی که فراهم آورده اید و تجارتی که از بیرونقی و کسادیاش میترسید و خانههایی که به آنها دل خوش کرده اید، نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راهش محبوب ترند، پس منتظر بمانید تا خدا فرمان عذابش را بیاورد؛ و خدا گروه فاسقان را هدایت نمیکند».
3- احترام و بهادادن به سخنان پیامبر خدا -صلی الله علیه وسلم-
کلام و سخن قرآن و پیامبر تاج سر مؤمن است.
چه ذلیل وبیچاره است کسی که بخاطر سخنی منسوب به شیخ، استاد، امام و ولی گفتار خدا و رسولش را به زمین اندازد!
4- به نمایشگذاشتن شوق و علاقه بیمانند در پیروی و عشقورزیدن به پیامبر خدا
این درجه از محبت آنچنان در یاران پیامبر تجلی کرده بود که تاریخ تفسیری جز فنا شدن کامل در معنای طاعت و فرمانبرداری را برای آن نمییابد. ابوبکر و عمری که تمام راه دعوت را گام به گام با پیامبر سپری کردند تا بروز حشر در کنار ایشان خفتند.
پیامبر در خانه همسر محبوبش عائشه، در حالیکه سرش بر سینه عائشه بود جان بجان آفرین تسلیم گفت. ابوبکر در کنار او دفن گردید. و چون خنجر ابولؤلؤ مجوسی جام شهادت در کالبد عمر خالی نمود، از مادر مؤمنان؛ عائشه، درخواست نمود اجازه دهند در کنار محبوشان دفن گردند. قلب بزرگ مادر توان چنین ایثار و از خودگذشتگی را داشت. عائشهی مادر، قبری که برای خود آرزو میکرد را به عمر بخشید. و چنین بود که یاران همیشه زندگی، همراهان سفرنامه قبر شدند..
و چون پیامبر از جهان رحلت نمود، محبت رسالت بر گلوی بلال چنگ زد و توان اذان را از او سلب کرد. بلال تا به «أشهد أن محمدا رسول الله» در اذان رسید، بغض گلویش را بشدت فشرد و اشکهای محبت از چشمانش سرازیر شد. گریان و پریشان دست به دامان خلیفه مؤمنان ابوبکر صدیق؛ یار غار مصطفی -علیه الصلاة والسلام- شد. و از ایشان معذرت خواسته گفت: من در دنیایی که حبیبم در آن نباشد توان اذان گفتن ندارم. و حتی توان زیستن در شهری که هر لحظهاش برایم خاطره عزیزم است در من نیست!
و چون مسلمانان بیت المقدس را فتح کردند، همه صحابه را آرزو بر این بود تا بار دگر اذان محمد مصطفی -صلی الله علیه وآله وسلم- را از زبان بلبل آن مقام؛ بلال خوش الحان، بشنوند. دست به دامان خلیفه رسالت؛ عمر بن الخطاب شدند تا به بلال دستور دهد!
عمر را چه توان دستور بلال؛ قلب جلا داده شده پیامبر در کالبد کبود!..
عمر از بلال درخواست کرد..
و بلال را چه توان دست رد زدن بر سینه عمر؛ یار و عزیز پیامبر که او را فاروق و میزان حق و باطل نام نهاد!..
بلال ندا برآورد: «الله اکبر.. الله اکبر..» و چون شهادت و گواهی توحید پروردگار را ندا زد و به شهادت بر نبوت پیامبر و عزیز و محبوبش رسید.. صدای بلال درهم شکست، گریه و اشک بلال همان، و گریه و اشک و نوحه یاران رسول خدا همان!.. گویا بوی پیامبر، روح پیامبر، نفس و گرمای دم پیامبر بار دگر در همه جا احساس میشد..
و گویا لحظه فراق پیامبر بار دگر در اذهان صحابه و در فضای اطراف زنده شده است..
همین بلال چون در بستر مرگ افتاده بود، همسرش گریه میکرد و داد میزد: «وا حزناه!..» «چه غم و اندوهی است ما را!..».
و بلال لبخند بر لبان میگفت: نه! بگو چه سعادت و خوشبختی است مرا! فردا محمد و یارانش را در آغوش میگیرم!..
در صلح حدیبیه چون عثمان به عنوان سفیر پیامبر به مکه وارد شد، و چشمان مشتاقش به خانه خدا خیره شده بود، دل خویشاوندان مشرکش به حالش سوخته بدو گفتند اجازه میدهیم بروی طواف خانه خدا را به جا آوری.
جواب عثمان لرزه بر اندام آنها انداخته موها را بر تنشان سیخ کرد؛ چطور امکان دارد بدون پیامبر و محبوبم طواف کنم؟!
و چون شایعه کشته شدن عثمان از سوی لشکر شرک در بین مؤمنان منتشر شد، پیامبر صحابه را برای بیعت به زیر درخت رضوان فرا خواند. ابوسنان أسدی اولین کسی بود که قبل از اعلام موضوع بیعت دست پیامبر را برای بیعت گرفت. پیامبر خدا با تعجب پرسید: «ابوسنان بر چه بیعت میکنی؟» عاشق و محبوب پیامبر بلادرنگ گفت: بر هرآنچه در دل شماست ای رسول پاک پروردگار!
و چون فتنهافروزان سیه دل خلیفه رسول خدا -صلی الله علیه وسلم- عثمان ذوالنورین را در محاصره داشتند، عشق و محبت شایان عثمان پیامبر خدا را به خواب او آورد، تا به او بگوید: اگر با شورشیان درافتی بر آنها چیره خواهی شد، اما اگر آنها را به حال خود رها کنی روزهات را با ما افطار خواهی کرد. عاشق محبوب از جان و خون خود گذشت و افطار با پیامبر را بر همه چیز برگزید!..
زندگی صحابه و دوستی و محبت آنها به پیامبر پرتوی است از آموزههایی که میتواند روح محبت و دوستی را در ما شعلهورتر سازد.
5- اطاعت و فرمانبرداری از پیامبر
اطاعت از پیامبر تجلیگاه محبت و دوستی خداوند متعال است.
﴿ قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّـهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّـهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ ۗ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴾ [آل عمران: 31].
«بگو: اگر خدا را دوست دارید، پس مرا پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد، و گناهانتان را بیامرزد؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است».
بسیاری از مشکلات زندگی اجتماعی ما ناشی از فقدان روح محمدی در جامعه ماست. اگر روح پیامبر خدا -صلی الله علیه وسلم- و محبت ایشان در زندگی ما وجود داشته باشد، در شادی و غم، خانه و کار، اخلاق و برخورد، سفر و دید و بازدید و در همه مراحل زندگیمان محمد مصطفی -صلی الله علیه وسلم- را و شیوه و روش و آداب و اخلاق ایشان را داشته باشیم، بدون شک زندگی بسیار شیرین و با سعادتی خواهیم داشت، مگر نه این است که خداوند وجود پیامبر و درخواست بخشش و استغفار از ذات پاک یکتا را سد راه عذاب الهی قرار داده است.
﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمۡ وَأَنتَ فِيهِمۡۚ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ مُعَذِّبَهُمۡ وَهُمۡ يَسۡتَغۡفِرُونَ ٣٣﴾ [الأنفال:33].
«و خدا بر آن نیست که آنان را در حالی که تو در میان آنان به سر میبری، عذاب کند و تا ایشان طلب آمرزش میکنند، خدا عذاب کننده آنان نخواهد بود».
فرمانبرداری از پیامبر در حقیقت اطاعت و فرمانبرداری از خداوند متعال است. قرآن کریم میفرمایند:
﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ وَمَن تَوَلَّىٰ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗا ٨٠﴾ [النساء:80].
«هرکه از پیامبر اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده و هر که روی برتابد [حسابش با ماست.] ما تو را بر آنان نگهبان [اعمالشان که به طور اجبار از فسق و فجور حفظشان کنی] نفرستادیم».
و خداوند دستور داده در تمامی اوامر و نواهی پیرو پیامبر خاتم باشیم:
﴿... وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ ٧﴾ [الحشر: 7].
«... و آنچه را پیامبر به شما عطا کرد بگیرید و از آنچه شما را نهی کرد، باز ایستید و از خدا پروا کنید؛ زیرا خدا سخت کیفر است».
قرآن از سرپیچی اوامر و دستورات پیامبر بشدت بر حذر داشته است:
﴿... فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ ٦٣﴾ [النور: 63].
«... پس باید کسانی که از فرمانش سرپیچی میکنند، برحذر باشند از اینکه بلایی [در دنیا] یا عذابی دردناک [در آخرت] به ایشان رسد».
و پیامبر به وضوح و روشنی بیان داشته که تمامی امت من وارد بهشت میشوند مگر آنکه خود نخواهد. یاران پرسیدند و چه کسی است که از رفتن به بهشت ابا میورزد. ایشان فرمودند: هر کس از من اطاعت و فرمانبرداری کند داخل بهشت میشود و هر کس از من سرپیچی کند از رفتن به بهشت أبا ورزیده!..
6- دوری از هرآنچه بوی شرک و بدعت و خرافات و عبادت غیر خدا میدهد از نشانههای محبت پیامبر اکرم -صلی الله علیه وسلم– است
درازکردن دست زاری و راز و نیاز و عبادت در مقابل قبرها و امام زادهها و اولیاء و امامان و پیامبران، زخمی است بر کالبد توحید و یکتا پرستی.
پیامبر خدا -صلی الله علیه وسلم- در آخرین لحظات عمرشان بارها توصیه میکنند که قبر مرا مزار قرار ندهید. و حقیقت بندگی و بردگی را در مقابل مقام والای الوهیت و خدایی بدرستی مشخص نمودند. توحید و یکتاپرستی اساس و شیرازه دعوت ایشان بود. و بدون شک کوچکترین اشتباهی در این باب ایشان را بشدت خواهد آزرد.
7- شکر و سپاس پروردگار بر مبعث رسول خاتم و ولادت فرخنده آن مقام والاشاهدی است دیگر بر بیان محبت و دوستی ما
البته این شکر و سپاس باید بر مبنای رضایت و خشنودی خود پیامبر و بر شیوه زندگی خودشان باشد.
روزه گرفتن روز دوشنبه نمادی است از این شکر و سپاس گذاری. آن مقام والا خود فرمودهاند: «روزه دوشنبه روزی است که در آن متولد شدم، و در آن به پیامبری رسیدم، و در آن قرآن بر من نازل شد» (رواه مسلم).
جشنهای بیمحتوایی که امروزه در روز وفات پیامبر به عنوان سالروز میلاد ایشان ترتیب داده میشود نه تنها فاقد اصل شرعی است بلکه از شیوه زندگی و مرام ایشان بکلی بدور است. آیا بهتر نبود ثروتهای هنگفتی که در این جشنها و مراسم به هدر داده میشود در راه نشر سنت پیامبر، و نشر سیرت و زندگی آن مقام و رساندن دعوت ایشان به جهانیان مصرف میشد؟!
چرا رسول الله ؟!
همگام با بالا رفتن سطح آگاهی در بین ملتهای مختلف جهان، چشم و گوش عالم بر حقائق باز میگردد، و پردههای زمخت دروغ و دجل و نیرنگ حیله بازان و مکتب فروشان از چهره تابان آفتاب حقیقت کنار میرود.
با وجود اینکه دین مبین اسلام فاقد تمامی اهرمهای؛ سیاسی، نظامی، اقتصادی، تبلیغاتی است، و با وجود اینکه تمامی مکاتب و دیانتهای ساختگی و اهریمنهای بشری و شیاطین روز دست در دست هم داده، امکانات نظامی، سیاسی، فرهنگی و رسانهای و ثروتهای هنگفت خود را در راستای مسخ حقیقت اسلام بکار گرفتهاند باز هم اسلام -به کوری چشم دشمنان- با همان قدرت و توان ذاتی و نیروی عقلانی و پتانسیل فطرت که خداوند عالم در آن نهاده یکهتاز میدان است.
﴿يُرِيدُونَ لِيُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٨﴾ [الصف:8].
«آنان میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند؛ ولی خدا نور خود را کامل میکند هر چند کافران خوش نداشته باشند!».
آمار رسمی مراکز تحقیقات و پژوهش غرب با مشت فولادی حقیقت بر سر گردانندگان حقود و کینهتوز صهیونیست و کلیساهای فتنهجو و کشیشهای بیمار میزند. این آمار بیانگر کساد بازار آنها در مدت زمان کوتاهی است.
آمار نشان میدهد که در سال 2025م قاره آفریقا در کنار قاره آسیا به قاره اسلام تبدیل میگردد! و در این سال اسلام اولین دین بزرگ جهانی نام خواهد گرفت.
در فرانسه سالانه 30 تا 70 هزار نفر که بیشترشان خانمها هستند اسلام میآورند.
به معادل روزانه 60 نفر در آمریکا مشرف به دین مبین اسلام میگردند که این آمار در هنگام موجهای شدید تبلیغاتی بر علیه اسلام تا مرز 4 برابر بالا میرود!
در انگلستان سالانه 25000 نفر شرف پیوستن به دین مبین اسلام را کسب میکنند.
جمعیت مسلمانان فرانسه از مرز 1.8، و انگلستان 1.6، یونان 1.3، ایتالیا 1.2، اسپانیا 1.1، آلمان 3 و شوروی 20 ملیون تجاوز کرده است.
تعداد مسجدها در آمریکا به بیش از 2000، و در انگلستان 1000، و در آلمان 2200، و در فرانسه 3500 رسیده، که تنها در پاریس؛ پایتخت لا دینیت، تعداد مسجدها از مرز 150 مسجد گذشته است.
طی ده سال أخیر قرآن و کتابهای اسلامی به پر فروشترین کتابها در اروپا تبدیل شدهاند!
این جنبش خودجوش عقل اروپایی بسوی رشد و بیدارگری، ما را به یاد فرموده گهربار رسول اکرم -صلی الله علیه وسلم- میاندازد که: «این دین تمامی جهان را دربر خواهد گرفت، خداوند چه به وسیله فخر و کرامت رادمردان و چه با ذلت و خواری بزدلان دین خود را به داخل خانه هر شهری و روستایی میرساند. عزت و کرامتی که خداوند بر اسلام میپوشاند، و ذلت و خواری که نصیب کفرپیشگان میگردد».
«ليبلغن هذا الأمر ما بلغ الليل والنهار ولا يترك الله بيت مدر ولا وبر إلا أدخله الله هذا الدين بعز عزيز أو بذل ذليل عزاً يعز الله به الإسلام وذلاً يذل الله به الكفر» (به روایت امام احمد و طبرانی، آلبانی آن را صحیح شمرده).
دشمنان بزدل حقود و کینه توز شرق و غرب در طول تاریخ چون توان مقابله با دلیل و برهان را نداشتهاند، همواره با شبهه پراکنی، و دروغ، مکر، حیله و نیرنگ در تلاش بودهاند تا چهره تابان اسلام را کریه، زشت و ترسناک جلوه دهند، ملتهای غافل را از دین آزادیبخش فراری داده در غل و زنجیر بردگی شهوتهای خود اسیر کنند.
تاریخ بیانگر جنگ و ستیز یکطرفانه خفاشان شب پرست شرق و غرب بر علیه اسلام بوده است.
آنها نه تنها اینکه با سیاستها و برنامههای ویرانگر و تبلیغات مغرضانه تلاش داشتهاند به هر وسیلهای شده ملتهای خود را از اسلام بیم دهند، بلکه سعی کردهاند با دور کردن ملتهای اسلامی از دین آزادی بخش و عزت افروز آنها را به بردگی کشند.
بیشتر جبهههای جنگ و ستیز آنها را میتوان در چند مورد زیر خلاصه کرد:
1- جنگ با خداوند متعال و سعی در انکار وجود او: شوروی و چین کمونیست تا کنون نیز علمبرداران این جبهه حماقت هستند.
2- جنگ با قرآن کریم: این جبهه با شبهپراکنی خاورشناسان حقود با انکار وحی و تقدیم پیشنهادها و راهکارهای مختلف به نظامهای سیاسی و نظامی و فرهنگی و تبلیغاتی اهرمهای غرب و شرق برای دور کردن اسلام از قرآن شروع شده، تا گلوله باران کتاب الهی و انداختن آن در توالتهای زندان ننگ و ضد بشری گوانتانامو و به آتش کشیدن آن در کلیسای آمریکا پش رفته است.
3- دشمنی با رسول الله -صلی الله علیه وسلم- ؛ رمز آزادی خواهی و احترام و برابری انسان، زدن بر دست چپاولگران و زورگویان مستبد.
این جبهه را نیز خاورشناسان با شبهه پراکنیهای مختلف درباره مقام آن ذات والا شروع کردند، که پس از شکست تمامی شیوههای مکارانه آنها در روزگار نوینی که پیشرفت تکنولوژی رسیدن به اطلاعات درست را بسیار آسان کرده، به مسخره و استهزاء آن مقام با کاریکاتورهای دانمارکی، و فیلم مبتذل و غیر اخلاقی هولندی، و اخیرا فیلم مبتذل آمریکایی رسیده است.
4- دشمنی با شاگردان و صحابه و یاران رسول اکرم -صلی الله علیه وسلم-:
اهریمن سعی داشت با شبهه پراکنی درباره صحابه کرام و تربیت یافتگان مکتب رسالت رابطه امت را با پیک الهی -صلی الله علیه وسلم- قطع کند. نیش زدن بر صحابه کرام در حقیقت اسلحه کشندهای است برای طعنه زدن بر خود پیامبر اکرم -صلی الله علیه وسلم- و انکار قرآن کریم که صحابه کرام آن را از پیامبر خاتم گرفته به بشریت رسانیدهاند!
خاورشناسان در این زمینه فعالیتهای بسیار زیادی را بخرج دادند، با روی کار آمدن نظام صفوی مشرب خمینی در ایران، و بر دوش گرفتن این وظیفه شیطانی، جهان غرب زبان از صحابه برگرفت، تا نظام آخوندی قم این نقش شوم را با کمال میل بر عهده گیرد.
با شدت گرفتن حرکت دشنام و ناسزاگویی به یاران رسول اکرم -صلی الله علیه وسلم- در ایران، و اختراع روزهای شوم دهه فاطمیه و افسانه عید غدیر و غیره..، جیره خواران نظام در کشورهای دیگر چون «یاسر خبیث»؛ آخوند کویتی نیز در این راستا با سران خود به رقص درآمدند. و هنگامی که ملت و دولت کویت خواستند او را بازخواست کنند روباه پیر؛ انگلستان، با آغوش باز از این نوکر آتشافروز و خودفروخته استقبال نمود!
5- اهریمن همواره سعی داشته در جامعه جهانی مسلمانان را ملتی عقبمانده، و تروریست جلوه دهد، و نقش رهبری تمدن اسلامی در دوران سیاه و جهالت اروپا، و اینکه جهان پیشرفته کنونی مدیون دانشگاههای اسلامی در اندلس است را بکلی انکار کند. و تلاش دارد به شیوههای مختلف به خورد نسلهای مسلمان بدهد که تنها راه نجات آنها از عقب ماندگی شانه خالی کردن از اسلام و دوری از آن است.
فیلم اخیر آمریکایی که باعث شعلهورشدن عواطف و احساسات عمومی مسلمانان جهان شده در حقیقت تنها اهانت اندیشههای پوک رهبریت نظامهای خودخواه و مستبد غربی به تاج سر بشریت، خورشید عالم تاب حقیقت، سید و سرور فرزندان آدم، و رمز آزادی و آزادگی و انسانیت والا، و آقای دو جهان، نیست. اهانتی است به بیش از یک پنجم خانواده جهانی!
جریحه دار ساختن و دلریش کردن بیش از یک و نیم ملیارد مسلمان در جهان پیشرفته کنونی که بشریت ساز همزیستی مسالمتآمیز میزند، و از جنگهای خونینی که ابرقدرتهای شرق و غرب دامن زده، ملیونها انسان بیگناه را طعمه آز و طمع شرکتهای اسلحهفروشی خود کردهاند به تنگ آمده، چه معنا دارد؟!
همزیستی آرام بشریت، و برقراری امنیت جهانی به معنای خاموش شدن کورههای اسلحه سازان و آتش افروزان، و به عبارت دیگر سقوط بسیاری از ابرقدرتهای سودجو چون؛ آمریکا و انگلستان و فرانسه و روسیه و چین است.
فحش و ناسزا و بیاحترامی به رسول اکرم -صلی الله علیه وسلم- اهانت به آزادی و آزادمنشی و احترام عقل انسانی است. پیامبری که انسانیت را به «اقرأ»؛ آموزش و پیشرفت و بالا بردن سطح عقل و آگاهی و دانایی دعوت نمود!
تحمل پیامبری که بشریت را از بردگی رهایی بخشید و بازار برده فروشان را کساد کرد... تحمل پیامبری که زن را از باتلاق شهوترانی گرگان هوس و ددان مال پرست رهایی داد برای کاسبان زر و زور و شهوت اروپا و اهریمنان آمریکا و شوروی و چین بسیار دشوار است.
اهانت به پیامبر خدا -صلی الله علیه وسلم- به باد مسخره گرفتن اخلاق و معیارهای انسانی است.
اهانت به رسول الله -صلی الله علیه وسلم- اهانت به تمامی پیامبران و فرستادگان الهی -علیهم السلام- است، که بشریت را به مقدم مبارک او مژده دادهاند. اهانت به حضرت عیسی -علیه السلام- و حضرت موسی -علیه السلام- است.
و صد البته مقام رسول هدایت و رستگاری در نزد خداوند یکتا و آفریدگار متعالی که او را از میان بشریت برگزیده والاتر از آن است که دفاع از پیامبر خود را بر عهده دیگران بگذارد. خداوند خود از پیامبرش دفاع میکند:
﴿... فَسَيَكۡفِيكَهُمُ ٱللَّهُۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ١٣٧﴾ [البقرة: 137].
«خداوند، شر آنها را از تو دفع میکند؛ و او شنونده و داناست».
﴿إِنَّا كَفَيۡنَٰكَ ٱلۡمُسۡتَهۡزِءِينَ ٩٥﴾ [الحجر: 95].
«ما شرّ استهزاکنندگان را از تو دفع خواهیم کرد».
جای دارد ملتهای اسلامی با فشار بر حکومتهای حاکم بر کشورهای خود، آنها را مجبور سازند تا با فشارهای دیپلوماسی؛ چون راندن سفیر، قطع روابط اقتصادی و سیاسی با کشورهای ستیزهجو و فتنه افروز، در راستای همزیستی مسالمتآمیز جهانی سهمی بدوش گیرند.
و همچنین شایسته است سران کشورهای اسلامی که ثروتهای هنگفت در بانکهای جهان غرب و شرق انباشتهاند، و باعث رونق یافتن و آبادی آن کشورها و ویرانی و فقر در کشورهای خود شدهاند، به خود آیند و این سرمایههای گزاف را به کشورهای ما بازگردانند.
و سرمایه داران مسلمان بجای سرمایهگذاری در کشورهای کینهتوز در بین ملتهای مسلمان سرمایهگذاری کنند تا در روند بازسازی و پیشرفت کشورهای خود سهیم گردند.
از مسئولیت وزارتهای خارجه کشورهای اسلامی است که در دادگاههای جهانی و سازمان ملل متحدی که چیزی حدود 85 کشور اسلامی در آن عضویت دارند برعلیه تشنج جویان و فتنه افروزان شکایت کرده، آنها را به محاکمه کشند.
ملتهای اسلامی باید دریابند که آقا و سرورمان؛ پیامبر اکرم -صلی الله علیه وسلم- نیازی به شعارهای توخالی ما ندارد، خورشید را چه حاجت به ما؟!
ملتها باید با پیروی درست از پیامبر خدا -صلی الله علیه وسلم-؛ چون او برای بشریت الگو باشند. زنده کردن راه و رسم و شیوه زندگی، اخلاق، وارستگی، پرهیزکاری و پارسایی رسول اکرم -صلی الله علیه وسلم- بهترین شیوه معرفی او به جهانیان است.
دیگر اینکه با مقاطعه اقتصادی و عدم خرید و فروش کالاهای کشورهای استعمارگر و ستیزهجو میتوانند بزرگترین ضربه مهلک را بدانها وارد کرده، آنها را مجبور سازند از قلدری و خودکامگی دست کشند.
غرب با چنین حرکات نابسامان و ابلهانه خود گوشهای ملتهای خود را برای شنیدن واکنش ما باز کرده است. آنها میخواهند ما نیز به شیوه آنان به دین و مقدسات و آرمانهایشان بد و بیراه گوئیم، که البته این مخالف آئین و راه و رسم و دین ماست.
در حقیقت آنها ناخواسته و نادانسته برای ما این فرصت را مهیا کردهاند تا حضرت عیسی و حضرت موسای واقعی -علیهما السلام- را به ملتهایشان معرفی کنیم. چهره واقعی آن وارستگانی که بشریت را به محمد مصطفی؛ سرور و فخر کائنات مژده دادند را بدانها معرفی کنیم:
﴿إِذۡ قَالَتِ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَٰمَرۡيَمُ إِنَّ ٱللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٖ مِّنۡهُ ٱسۡمُهُ ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ وَجِيهٗا فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَمِنَ ٱلۡمُقَرَّبِينَ ٤٥﴾ [آل عمران: 45].
«آنگاه که فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را به کلمهی خود که نامش مسیح عیسی پسر مریم است مژده میدهد، و او در این جهان و آن جهان بلندمرتبه و بزرگوار و از زمرهی مقرّبان است».
و با حکمت و درایت و پند و اندرز نیکو آنها را به زندگی مسالمتآمیز و پژوهش و داوری عقل و اندیشه دعوت کنیم:
﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ ٦٤﴾ [آل عمران: 64].
«بگو: ای اهل کتاب! بیائید به سوی سخن دادگرانهای که میان ما و شما مشترک است؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم، و چیزی را شریک او نکنیم، و برخی از ما برخی دیگر را، به جای خداوند یگانه، به خدائی نپذیرد. پس هرگاه (از این دعوت) سر بر تابند، بگوئید: گواه باشید که ما منقاد (اوامر و نواهی خدا) هستیم».
بدون شک شدت گرفتن این حرکتهای تنش آفرین و این فشارهای پیاپی آغاز پیروزیهای چشمگیری خواهد بود برای ایمان:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا ٱسۡتَيَۡٔسَ ٱلرُّسُلُ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ قَدۡ كُذِبُواْ جَآءَهُمۡ نَصۡرُنَا فَنُجِّيَ مَن نَّشَآءُۖ وَلَا يُرَدُّ بَأۡسُنَا عَنِ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡمُجۡرِمِينَ ١١٠﴾ [یوسف: 110].
«تا آنگاه که رسولان مأیوس شدند، و (مردم) گمان کردند که به آنان دروغ گفته شده است؛ در این هنگام، یاری ما به سراغ آنها آمد؛ آنان را که خواستیم نجات یافتند؛ و مجازات و عذاب ما از قوم گنهکار بازگردانده نمیشود!».
مؤمنان باید دریابند به باد مسخره گرفتن، و اهانت به پیامبران برجسته الهی راه و رسم دیرینه و همیشگی جاهلان و ابلهان و مغرضان بوده و خواهد بود، و نیش عقرب نه از بهر کین است... اقتضای طبیعتش همین است:
﴿وَمَا يَأۡتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ ١١﴾ [الحجر: 11].
«هیچ پیامبری به سراغ آنها نمیآمد مگر اینکه او را مسخره میکردند».
و هرگز شایسته مؤمن نیست که با اخلاق ابلهان نادان با آنها برخورد کند، چرا که فرموده الهی است:
﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖۗ كَذَٰلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمۡ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِم مَّرۡجِعُهُمۡ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٠٨﴾ [الأنعام: 108].
«(ای مؤمنان!) به معبودها و بتهائی که مشرکان بجز خدا میپرستند دشنام ندهید تا آنان تجاوزکارانه و جاهلانه خدای را دشنام دهند. همان گونه برای هر ملّتی و گروهی کردارشان را آراستهایم. عاقبت بازگشتشان به سوی خدایشان است و خدا آنان را از آنچه کردهاند آگاه میسازد».
شایسته است در این روزهایی که جهان تشنه آگاهی، آزادی، احترام و اخلاق است و عقل انسانیت بسوی رشد و تعالی پیش میرود، ما با اخلاق پیامبرمان -صلی الله علیه وسلم- و با شیوه دلسوزانه او دامن بشریت را گرفته از آتش سوزان جهنم و از پرتگاه هلاکت نجاتش دهیم...
خشم مقدس
سر آغاز قرن بیستم میلادی جولانگاه افکار مادیگری و الحاد در فضای خمول ملتهای اسلامی بود که فرسنگها از فهم و درک دین خود فاصله گرفته بودند. از این روزها که بنای خلافت عثمانی در حال ریزش بود جملهای از استاد سعید نورسی -رحمه الله- به یادگار مانده است که تا حدود زیادی نیم رخی از چهره جهان امروزی را به تصویر کشیده، ایشان درباره شرق و غرب به مفتی مصر گفتند: شرق به غرب آبستن شده و بزودی آن را میزاید، و غرب به شرق –اسلام- آبستن است و عنقریب شاهد میلاد آن خواهیم بود!..
تکنولوژی نوین، و فضای آرام قانونمندی و احترام به برخی از آزادیهای فردی باعث شده انسان غربی از نظر عقلی رشد کند، و این پیشرفت او را به بحث و پژوهش در ماوراء دروغپردازیها و تزییف و تحریف واقعیتها بکشاند و در نتیجه آن ما شاهد آمارهای بالای پیوستن غرب به اسلام هستیم. با همان سرعتی که کلیسا فاقد ماهیت میشود و مردم از فضای آلوده وغیرعقلانی آن میگریزند، مسجدها سبز میشوند و مؤمنان در فضای ملکوتی آن از بردگی همنوعان خود رهایی یافته سر بندگی در مقابل خالق و آفریدگار خود بر زمین مینهند.
در فضای آلوده کنونی جوامع اسلامی، بسیاری از تازه بدوران رسیدههای بیمار که از دین خود بیگانه بودند مدهوش زرق و برق افکار و اندیشههای خرافی غرب گشته تا مدتی آنها را نشخوار کردند، و توانستند مدت مدیدی ملتهای ما را به استعمار غرب درآورده، ثروتهای ملی ما را با سردمداران ابرقدرت خویش حیف و میل کنند.
در آونه اخیر بار دگر صفحه برگشته و نهضت اسلامی و موجی از بیداری نوین چهره منطقه را بکلی تغییر داده است.
بارزترین نوکران غرب در منطقه و پاسبانان مرزهای اسرائیل یکی پس از دیگری توسط بازوان توانمند ملتها از عرش استبداد و خودکامگی بر فرش ذلت و خواری به زمین زده میشوند. حسنی مبارک در پشت میلههای همان سیاهچالهایی گرفتار شد که سالیان متمادی انسانهای بیگناه را در آنها شکنجه میکرد. و معمر قذافی به همان شیوهای به درک واصل شد که نزدیک به نیم قرن مردم را به خاک و خون میکشید، و پوزه علی زین العابدین تونسی و علی عبدالله صالح یمنی به زمین مالیده شد و سایر استبدادگران در انتظار کوس رحیل برخود میلرزند!
ابرقدرتهای غرب بدین نتیجه رسیدهاند که برای حفظ منافع خود در منطقه، سیاست قلدرانهشان را به شیوهای دیگر ترتیب دهند. آنها مجبورند از این پس بجای چپاول بیمقابل ثروتهای منطقه با ملتها سر معامله بنشینند.
در این فضای جدید -که در اسرائیل از آن به عنوان «تغییر موقعیت استراتیژی» نام میبرند- رابطه جهان غرب و ملتهای شرق پله پله بسوی آرامش و احترام متقابل و زندگی مسالمتآمیز و حفظ منافع دو طرف پیش خواهد رفت.
بدون شک تنها موذیانی که تحمل چنین فضای آرامی برایشان غیر ممکن است، و نهایت خود را در استقرار و امنیت منطقه میبینند صهیونیستهای استبدادگر اسرائیلند!
* حکایت فیلم:...
فیلمی بسیار ضعیف به کارگردانی «موریس صدقی» از مسیحیان فراری مصر -با سوابق دزدی اموال عمومی و تقلب و کارهای خلاف و زندان -که مسیحان آن کشور از کلیسا خواستهاند او را تکفیر و از رحمت خداوند طرد کند! بر زبان رسانهها افتاد، ولی واقعیت پشت پرده چیز دیگری است!
این فیلم به کارگردانی سام باسل یهودی اسرائیلی که ملیت آمریکایی دارد است. این صهیونیست 56 ساله ادعا میکند برای تهیه فیلم 100 تاجر یهودی را بسیج کرده تا با مبلغ 5 ملیون دلار او را در تهیه این فیلم یاری دهند. و مهمترین کسی که او را تأمین نموده «ستیف کلیفن» است که در دشمنی با اسلام تاریخی بس سیاه و پلید دارد. سپس کشیش آمریکایی؛ دشمن اسلام، که قرآن را آتش زد «تیری جونز» از آن حمایت کرد. نظری گذرا بر این فیلم ضعیف و افتاده از نظر فنی و اخراج بیانگر این است که آن شاید کمتر از 100 هزار دلار خرچ برداشته، که این خود پرده از نزاهت کارگردانی که 5 ملیون دلار به جیب زده برمیکشد!
فیلم یک سال پیش ساخته شده، و بنا به گزارش -فرانس پرس- قبل از سه ماه از رد فعلهای سبتامبر گذشته این فیلم دو ساعته در هالیوود به نمایش گذاشته شده، و کسی هم کوچکترین توجهی بدان نکرده. تنها به عنوان یک فیلم بسیار ضعیف از چشم فیلمسازان افتاد.
همزمان با سالروز شکست سازمانهای اطلاعاتی آمریکا در 11 سبتامبر از گروهک قاعده که برای بیرون راندن استعمار از سرزمینهای اسلامی با ابرقدرت قلدر جهان در ستیز است و همزمان با دیدار پاپ از کشورهای مشرق عربی، 14 دقیقه از فیلم توسط یک شبکه مصری به عربی ترجمه و در «یوتیوپ» منتشر شد. و از سوی رسانههایی به هدف تحریک عواطف مسلمانان مطرح گشت!
این حکایت ما را به یاد نویسنده گمنام و بیمحتوای هندی به نام «سلمان رشدی» میاندازد که در یک رومان پوچ به پیامبر اکرم -صلی الله علیه وسلم- تاخته بود، و قبل از اینکه از غم و اندوه شکست خود بمیرد، کارش توسط برخی از رسانههای مغرض مطرح شد، و با حرکت برخی از رهبران شکست خورده به هدف سیاسی کسب توجه یا محبوبیت عامه مردم با فتواها و تهدیدهای پوچ و تعیین مبالغ خیالی برای کشتنش از کاه ناچیز کوهی ساخته، شهوت این بیمار تشنه به شهرت را سیراب کردند!
پس از آن کاریکاتورهای کشور دانمارک که پرچمش صلیب است توسط رسانههای صهیونیستی مطرح شد، و در پی آن آتش زدن پرچم آن کشور توسط برخی از مسلمانان خشمگین و مطرح شدن تصاویری که مسلمانان صلیب؛ رمز مسیحیت، را به آتش میکشند!
* چرا اهانت به پیامبر اسلام!..
اهانت به پیامبران شیوه قدیمی است در میان جنگ حق و باطل، هرگاه پیامبری مبعوث میشد اهریمنان جاه طلب برای حمایت بازار خود از کساد به شیوههای مختلف با او مخالفت میکردند، و او را به باد مسخره و استهزاء میگرفتند تا مردم را از او دور گردانند:
﴿وَلَقَدۡ كُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَىٰ مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّىٰٓ أَتَىٰهُمۡ نَصۡرُنَاۚ وَلَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ وَلَقَدۡ جَآءَكَ مِن نَّبَإِيْ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ٣٤﴾ [الأنعام: 34].
«پیغمبران فراوانی پیش از تو تکذیب شدهاند (و مورد اذیّت و آزار قرار گرفتهاند) و در برابر تکذیبها (و اذیّت و آزارها) شکیبائی کردهاند (و بر عقیدهی خود ماندگار ماندهاند و سنگر را خالی نکردهاند) و اذیّت و آزار شدهاند (و گرفتاریها و شکنجهها را تحمّل کردهاند) تا یاری ما ایشان را دریافته است)و در مبارزهی حق و باطل پیروز شدهاند. تو نیز چنین باش. این سخن خداوند است و مبتنی بر وعدهی پیروزی است) و هیچچیز نمیتواند سخنان خدا را دگرگون سازد. به تو اخبار و سرگذشت پیغمبران رسیده است (و میدانی که رسالت با شدائد همراه است و سرانجام سختیها پیروزی در دنیا و آن گاه جَنَّةُ الْمَأْوی است)».
با گذشتن مدت زمان اندکی از وفات هر پیامبر دین او بکلی از بین میرفت و حتی نامش به فراموشی سپرده میشد.
بشریت از 124000 پیامبر یا بیشتر تنها نام 25 پیامبری که قرآن ثبت کرده را میداند! و از پیامبران اولو العزم نیز جز موارد بسیار اندک چیز دیگری نمیداند! حضرت ابراهیم -علیه السلام- همان بت شکن و رمز توحید و بنای خانه خداست که قرآن معرفی کرده، و حضرت عیسی -علیه السلام- نزد پیروانش تنها در چند پند و اندرز اخلاقی خلاصه میشود، و حضرت موسی -علیه السلام- در نزد یهودیان نیز از چند قصه خیالاتی تجاوز نمیکند!
تنها پیامبری که بشریت ریز و درشت زندگیش را میداند، و تنها پیامبری که در زندگی هر فرد مسلمان با درصد بالا یا کم وجود دارد، و تنها پیامبری که شیوه و راه و رسم زندگیش همواره زنده بوده، در جامعههای اسلامی نمایان است، و تنها پیامبری که پژواک صدای آزادیخواهی، برابری و مساوات، انسان دوستی، ظلم ستیزی، جهاد با مستبدان و قلدران، حمایت و یاری مظلومان و مستضعفان، رسیدن به زیر دستان و احترام زنان و بزرگسالان، آموختن علم و دانش و پیشرفت و آبادانی جهان، زدن بر دست ویرانگران و سودجویان و خودپرستان و غیره.. همیشه در جهان شنیده میشود، آقا و سرورم، خواجه کونین، شمس رسل، عقل نخست، مطلع اشراق، زبده وجود، شهسوار ملک هستی، کریم السجا، گلشن دین و فخر عالم و آدم و رحمت عالمین حضرت محمد مصطفی -صلی الله علیه وسلم- است.
خواجه دنیا و دین گنج وفا
صدر و بدر هر دو عالم مصطفی
آفتاب شرع و دریای یقین
نور عالم رحمة للعالمین
خواجه کونین و سلطانِ همه
آفتابِ جان و ایمانِ همه
کریم السجایا جمیل الشیم
نبی البرایا شفیع الامم
امام رسل، پیشوای سبیل
امین خدا مهبط جبرئیل
شفیع الوری، خواجة بعث و نشر
امام الهدی صدر دیوان حشر
شفیع و مطاع نبی کریم
قسیم جسیم نسیم و سیم
این است که خفاشان شب پرست را تاب دیدن آفتاب پر فروغ او نیست، و چون ابله نادان بسوی آفتاب تف میاندازد، که آن آب دهان كثيفشان وجبی بیش بالا نرفته بر صورت زشت و پلیدشان باز میگردد!
﴿يُرِيدُونَ لِيُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٨﴾[الصف: 8].
«میخواهند نور (آئین) خدا را با دهانهایشان خاموش گردانند، ولی خدا نور (آئین) خود را کامل میگرداند، هرچند که کافران دوست نداشته باشند».
* دفاع یا یاری؟!
دفاع از پیامبر خدا -صلی الله علیه وسلم- حرفی است بیجا. چرا که دفاع همیشه بیانگر ضعف و ناتوانی است!
حضرت خاتم -صلی الله علیه وسلم- در نزد پروردگارش بس عزیز است تا بدانجا که نامش را همیشه در ردیف نام خود در اذان زنده نگه داشته تا ترانه زیبای بشریت تا بروز قیامت باشد. ﴿وَرَفَعۡنَا لَكَ ذِكۡرَكَ ٤﴾ [الشرح: 4]. «وآزهی تو را بلند کردیم و بالا بردیم؟».
و در اذان ندای «أشهد أن محمدا رسول الله» برای یک لحظه هم در جهان هستی سکوت نمیکند..
مؤمنان همیشه با یاری رساندن خداوند و پیامبرشان به خود شرف و مکانت داده، یاری و پایداری را از پروردگارشان به ارمغان میبرند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَنصُرُواْ ٱللَّهَ يَنصُرۡكُمۡ وَيُثَبِّتۡ أَقۡدَامَكُمۡ ٧﴾ [محمد: 7].
«ای مؤمنان! اگر (دین) خدا را یاری کنید، خدا شما را یاری میکند (و بر دشمنانتان پیروز میگرداند) و گامهایتان را استوار میدارد (و کار و بارتان را استقرار میبخشد)».
﴿... وَلَيَنصُرَنَّ ٱللَّهُ مَن يَنصُرُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ ٤٠﴾ [الحج: 40].
«...و به طور مسلّم خدا یاری میدهد کسانی را که او را یاری دهند. خداوند نیرومند و چیره است (و با قدرت نامحدودی که دارد یاران خود را پیروز میگرداند، و چیزی نمیتواند او را درمانده کند و از تحقّق وعدههایش جلوگیری نماید)».
﴿إِن يَنصُرۡكُمُ ٱللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمۡۖ وَإِن يَخۡذُلۡكُمۡ فَمَن ذَا ٱلَّذِي يَنصُرُكُم مِّنۢ بَعۡدِهِۦۗ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١٦٠﴾ [آل عمران: 160].
«اگر خداوند شما را یاری کند هیچ کس بر شما چیره نخواهد شد، و اگر خوارتان گرداند کیست که پس از او شما را یاری دهد؟ و مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند و بس».
مؤمنان دریافتهاند تنها راه سعادت و رستگاری آنها زندگی در آغوش عزت و نور هدایت پروردگار و خالق آنهاست:
﴿... فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٥٧﴾ [الأعراف: 157].
«... پس کسانی که به او ایمان بیاورند و از او حمایت کنند و وی را یاری دهند، و از نوری پیروی کنند که (قرآن نام است و همسان نور مایهی هدایت مردمان است و( به همراه او نازل شده است، بیگمان آنان رستگارند».
البته آنها میدانند پیامبر خداوند را هیچ نیازی به کمک و یاری آنها نیست، بلکه این تنها رتبه شرفی است که خداوند میخواهد بندگان مؤمنش را بدان آراسته گرداند:
﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ...﴾ [التوبة: 40].
«اگر پیغمبر را یاری نکنید (خدا او را یاری میکند، همان گونه که قبلاً) خدا او را یاری کرد...».
یاران رسول الله -صلی الله علیه وسلم- این مفهوم والا را بخوبی درک کرده، روح و روان و جانشان را بر کف نهاده در راه یاری رساندن به پیامبرشان از هیچ چیز دریغ نکردند، و این بود که یا به شرف مهاجر بودن نایل آمدند: ﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ٨﴾ [الحشر: 8]. «همچنین غنائم از آنِ فقرای مهاجرینی است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدهاند. آن کسانی که فضل خدا و خوشنودی او را میخواهند، و خدا و پیغمبرش را یاری میدهند. اینان راستانند».
و یا به رتبه نصرت پیامبر –انصاربودن- رسیدند: ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُوٓاْ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ لَّهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ ٧٤﴾ [الأنفال: 74]. «یگان کسانی که ایمان آوردهاند و مهاجرت کردهاند و در راه خدا جهاد نمودهاند، و همچنین کسانی که پناه دادهاند و یاری کردهاند، (هر دو گروه) آنان حقیقةً مؤمن و باایمانند (و شایستهی واژهی مهاجر و انصارند و تار و پود جاودانهی پرچم اسلامند و) برای آنان آمرزش (گناهان از سوی یزدان منان) و روزی شایسته (در بهشت جاویدان) است».
و چون با شهامت و مردانگی در صف ایمان صداقت و اخلاص خود را به نمایش گذاشتند پاداش بزرگ بدست آوردند؛ آری! رضایت و خشنودی پروردگار در بهشتهای برین:
﴿۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١٨﴾ [الفتح: 18].
«خداوند از مؤمنان راضی گردید همان دم که در زیر درخت با تو بیعت کردند. خدا میدانست آنچه را که در درون دلهایشان (از صداقت و ایمان و اخلاص و وفاداری به اسلام) نهفته بود، لذا اطمینان خاطری به دلهایشان داد، و فتح نزدیکی را (گذشته از نعمت سرمدی آخرت) پاداششان کرد».
عجب خشنودی و رضایتی و عجب سعادت و کمالی!.. که تا روز قیامت ورد زبان قرآن و ترانه شیرین گوشهای مؤمنان و زمزمه قلبهای خوبان است!
* آزادی بیان!
برخی ساده اندیشان بر این ساز میزنند که این آزادی بیان است. در آمریکا هرکس میتواند به هر پیامبری که خواست بتازد و هیچ کس تار مویی از سرش کم نخواهد کرد!..
فرهنگ لنگ غرب هنوز نتوانسته بین آزادی بیان و احترام مقدسات انسجامی برقرار کند!
این اسلام است که به بشریت میآموزد شما آزادید، و این آزادی تا مرز شروع شدن آزادیهای دیگران ادامه دارد. در جامعه همه آزادند اما نباید آزادی فردی باعث شود آزادی فرد دیگری ضایع گردد. شما آزادید هوا را هر آنطوری که میخواهید با مشت بزنید ولی آزادیتان در کنار دماغ دیگران باید متوقف شود!
اسلام از بشریت خواست تا در کنار هم زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند. و به پیروان خود آموخت تا به مقدسات دیگران هر چند پوچ و بیاساس و احمقانه و ابلهانه باشد تجاوز نکنند: ﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖۗ...﴾ [الأنعام: 108]. «(ای مؤمنان!) به معبودها و بتهائی که مشرکان بجز خدا میپرستند دشنام ندهید تا آنان (مبادا خشمگین شوند و) تجاوزکارانه و جاهلانه خدای را دشنام دهند...».
بلکه به عقل و اراده افراد آزادی کامل دهند، چه که هر کس در روز حساب جوابگوی تصرفات خودش خواهد بود: ﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ قَد تَّبَيَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَيِّۚ فَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَيُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ لَا ٱنفِصَامَ لَهَاۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ٢٥٦﴾ [البقرة: 256]. «اجبار و اکراهی در (قبول) دین نیست، چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلال مشخّص شده است، بنابراین کسی که از طاغوت (شیطان و بتها و معبودهای پوشالی و هر موجودی که بر عقل بشورد و آن را از حق منصرف کند) نافرمانی کند و به خدا ایمان بیاورد، به محکمترین دستاویز درآویخته است (و او را از سقوط و هلاکت میرهاند و) اصلاً گسستن ندارد. و خداوند شنوا و دانا است (و سخنان پنهان و آشکار مردمان را میشنود و از کردار کوچک و بزرگ همگان آگاهی دارد)».
﴿... وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ...﴾ [الزمر: 7]. «...هیچ کس بار گناهان دیگری را بر دوش نمیکشد (و گناهان دیگری را به گردن نمیگیرد)...».
زن هنرمند عراقی به نام «لیلی العطار» از باب آزادی کاریکاتور بوش پدر را جلوی در هتل رشید رسم کرد تا مردم عصبانی از سیاستهای این قلدر تبهکار و جنایتکار جنگی بر روی آن قدم زنند. ارتش آمریکا -در 1993م - به خشم آمده در یک عملیات بسیار پرهزینه خانه این زن را موشک باران کرد، و او و همسر و فرزندانش در زیر آوار برای همیشه پودر شدند! این است فرهنگ آمریکای قلدر و چپاولگر!
حال گناه همسر و فرزندان و همسایگان چه بود؟!
در جهان غرب کسی جرأت ندارد از قلدران و آدمکشان یهودی چیزی بگوید، آزادی بیان غرب (!) به کسی اجازه نمیدهد با کوچکترین اشارهای افسانه بهم بافته هولوکست و قتل عام یهودیان توسط هتلر را زیر سؤال ببرد.
از سال 1947م در استرالیا زیر قانون (Denazification) بر دهانها مهر سکوت در برابر حماقتها و جنایات یهودیان زده شد، و در 1992 برای کسی که حرفی بزند قانون مجازات تا 20 سال زندانی تصویب شد!
در نروژ در قانون تعزیرات شماره 444 هرگونه سخنی مخالف با ادعاهای یهودیان از سوی پلیس جنائی پیگیر شده، تا 5 سال زندانی مجازات دارد. در جمهوری چک از کشورهای اروپای مرکزی از سال 2001 قانون مخالفت با یهودیان 8 سال زندانی و 3 سال زندانی برای کسی که با مجرم اظهار همدردی کند تصویب شد!
در 1981 قوانین مشابهی در فرانسه تصویب گشت که در تعزیرات آن 42 مورد آمده است! در آلمان قانون مشابهی در 1981 به تصویب رسید و در 1992 بدان شدت بخشیده شد.
در مجارستان در فبرایر سال 2010م هرگونه مخالفت با یهودیان جنایت علیه بشریت شمرده شد که مستحق مجازات بسیار سنگین بین 5 تا 20 سال زندانی است.
زیر قانون (173دی) در هلند هر گونه مخالفت با یهود جرم شناخته شد. در آئین نامه شماره 55 در پولند سزای آن 3 سال زندانی مشخص شد! در آئین نامه 240 پرتغال نیز چنین چیزی ذکر شده است. در رومانیا در 13 مارس 2002 این جرم به 15 سال زندانی تصویب شد. قانون تعزیرات آئین نامه شماره 6071 اسپانیا مخالفت با یهود را مساوی با قتل انسان تلقی نمود! در آئین نامه (B1) 261 سزای آن 3 سال زندانی است. اتحاد اروپا در 2007 همه کشورهای عضو را موظف نمود تا مجازات هرگونه مخالفت با یهود را حداقل 3 سال زندانی تعیین نمایند.
البته قصههای ظلم و ستمی که بر اندیشمندانی که در این باره تحقیقاتی مبذول داشتند بر کسی پوشیده نیست. در 1997 «میرلی چین» و در 1998 «روجر گرادی» از سوی دادگاه فرانسه مجرم شناخته شده، سزایی بس سنگین داده شدند. «رگن گراف» در 21 ژوئن 1998، و «کئیر بارد» در اوت 1998 در سویس از سوی دادگاه محکوم شده به زندان افتادند. فریدرک توین در استرالیا هفت ماه زندانی کشید و سپس در آوریل 1999 و در 2011 به همان جرم در آلمان به دادگاه کشیده شد.
جین پلنیتن در 27 مایو 1999م در فرانسه به زندان افتاد. و در 11 آوریل 2000 لیستر آرمند در سویس، و دیوید آورنگ در 20 فبرایر 2006 در استرالیا، و گیرمر رودلف در 15 مارس 2006 در آلمان، و روبرت فروسین در 3 اکتبر 2006 در فرانسه، و ارنست زیندل در 15 فبرایر 2007 در آلمان، و ولف گینگ فروهیچ در 14 جنوری 2008 در استرالیا به زندان افتادند.
پیگیری این طومار بلند نیاز به یک هزار من کاغذ دارد، که اینها تنها مشتی از خروار آزادی بیان (!) در این کشورهای به اصطلاح پیشرفته و حقوق انسان شناسی است.
این افراد کسی را مسخره نکردند، تنها با تحقیقات و پژوهشهای علمی و تاریخی قتل عام یهودیان توسط هیتلر در کورههای آدم پزی را افسانهای ساختگی ثابت کردند. این قانون که (Denail of Holocaust) نام دارد درطول تنها ده پانزده سال پیش در جهان پیشرفته آزادی شناس (!) به تصویب رسیده است!
این است مفهوم آزادی در جهان غرب!!
* تصویر حکایت:
تصور کنید شما در وسط واشنگتن قرار دارید و انبوه سیل آسای مردم به هر سو در حرکتند. انسانهایی که بکلی خود را در گیرودار زندگی مادی غرق کردهاند، و در فضایی از سردرگمی بسوی آیندهای تاریک و ویران میدوند و سعادت و خوشبختی خود را زیر پای شهوتهای آنی لگد مال میکنند، و از خدا و خالق خود و از آن مرامنامه والای رستگاری و سعادت دو جهان بکلی غافلند، شما با دیدن آن جگرخون شده آرزو دارید آنها را بسوی خود خوانده از آینده وحشتناک و تاریک بر حذر داشته، لختی از بلندای مهر و محبت و دلسوزی با آنها سخن گویید و چراغی بر معالم راهشان روشن گردانید تا نشاید در چاه هلاکت برای همیشه بیفتند و در قیامت طعمه آتش سوزان همان شهواتهایی شوند که در دنیا هیزم آن را بدوش میکشیدند.
ولی هیهات!..
نه امکانات و نه توان رسانهای و نه صدای رسای دلسوزانه شما را یاری میکند تا بتوانید توجه آنها را بخود جلب کنید.
در این میان سگی هار از میان این همه جمعیت تنها بطرف شما شروع میکند به پارس کردن!..
به یک آن جمعیت از حرکت میایستند به شما خیره میشوند! همه چشمها به شما خیره، و همه گوشها به شما دوخته شده است. چه خواهید کرد؟!
دو راه در پیش شماست: یا اینکه عصبانی شده، کنترل خود را از دست میدهید و دستپاچه با حرکاتی ناموزون سنگی برداشته بطرف سگ پرتاب کنید، و یا اینکه این را یک فرصت طلایی دانسته سگ را به حال خود رها کرده، به چشمهای خیره و گوشهایی که آرزو داشتی سخنت را به آنها برسانی از شیوههای رسیدن به محبت و سعادت و کامیابی و رشادت و راه و رسم بخدا رسیدن سخن خواهید گفت!
اگر با سگ گلاویز شوید، حتما نظارهگران خواهند گفت: عجب سگ زیرک و زرنگی که توانست از بین این جمعیت این فرد مشبوه و ناملایم را تشخیص دهد!
و اگر راه دوم را برگزینید به آرزویتان رسیدهاید و شاید باعث شوید هزاران شخص نابینای حقیقت را از افتادن در چاه هلاکت نجات داده، بر گزینه ساحل پر امن و آسایش اسلام قرار دهید!..
توهینهای متوالی غرب حقود به اسلام، و پر رنگ کردن آنها در رسانههای اجیر خود باعث میشود توجه عالمیان به اسلامی که مورد اتهام واقع شده مبذول گردد، در این میان وظیفه مسلمانان است که با تصویر درست اسلام و با ابراز مفاهیم قرآنی در زندگی خود جهانیان را به رشادت و شادکامی و رستگاری دعوت نمایند و از منجلاب کفر و تباهی نجات داده به نور هدایت راهنمایی کنند.
* شیوههای وظیفهشناسی:
اینکه نه تنها مؤمنان، بلکه همه عاقلان از کوچکترین اهانتی به پیامبر عظیم الشأن بشریت، استاد و آموزگار انسانیت، ندای اخلاقی و علم و دانش، آزادمرد استبداد ستیزی که زنجیر بردگی را از گردن انسانیت برداشت، خشمگین و ناراحت شوند، امری است بسیار طبیعی و مطابق فطرت انسانی که همیشه کمال را ارج مینهد!
پرسش اینجاست که این خشم را چگونه میتوان بروز داد!
در برخی از کشورها روزی از هفته را تعطیل اعلام کرده ملت را به خیابانها ریخته با پرتاب مشتهای کوبنده خود به هوا شعارهای «مرگ» سر دادهاند. و ارگانهای امنیتی برای حفظ امنیت و اینکه مبادا تظاهرات خشونت آمیز شود موبایلها و تلفنها را یک روز کامل از کار انداختهاند!
روی خسارتهای اقتصادی این قضیه بر این کشورهای فقیری که در منجلاب ناداری دست و پا میزنند هیچ بحث نمیکنم. از خسارتهای روانی و مشکلاتی که برای شهروندان ایجاد شده نیز چشم پوشی میکنم. تنها میپرسم؛ چه کسی از این حرکتها سود میبرد؟! و چه ضرری برای فتنه افروزان دارد؟!
مگر نه این است که با این حرکتهایی که در آن عاطفه شعلهور شده، موذیان در پی سوء استفاده هستند، حرکتهای تشنجع آمیز نیز صورت میگیرد و رسانهها آنها را شکار کرده به جهانیان نشان میدهند، ما داریم پارس کردن سگ را توجیه میکنیم؟!
و مگر نه این است که شهوت تشنگی شهرت او را سیراب میکنیم؟!
و مگر نه این است که باعث تحریک افراد بیمار دیگری که تشنه شهرتند میشویم، تا با حرکات مشابهی ما را بشوراند و نام و نشانی جهانی کسب کرده عکسشان بر صفحه اول رسانهها قرار گیرد! آرزویی که رسیدن بدان افسانه خیال هر جوان غرب است که از محتوای فکری و عمق باور انسانی محروم مانده..
ولی اگر ما بجای تعطیل کردن یک روز، خشممان را با کار مضاعف در آنروز و تخصیص درآمد آن برای معرفی کردن چهره واقعی رسول اکرم -صلی الله علیه وسلم- به جهانیان ابراز میکردیم، آیا بهتر نمیبود؟!
اگر هر مسلمانی تنها یک دلار در این راه میداد، با بیش از یک و نیم ملیارد دلار میشد دهها فیلم از پیامبر اکرم -صلی الله علیه وسلم- ساخت و چهره تابان آفتاب هدایت را به همه بشریت و با همه زبانها معرفی نمود و باعث هدایت ملیونها انسان گشت!
خواننده عزیز!..
خشم شما از اهانت به رسول هدایت و رستگاری بشریت بجاست! ولی اگر از شما بپرسند: آیا شما پیامبرت را واقعا میشناسی؟ چند کتاب درباره زندگی ایشان، رفتار و سلوک و اخلاق ایشان، نحوه فکر و شیوه اصلاح ایشان خواندهای؟ چند بار قرآن کتاب رستگاری و هدایتی که پیامبرت از برای آن برگزیده شد را با فهم و درایت مطالعه کردهای؟ جوابت چه خواهد بود؟!..
کسی که رسول الله -صلی الله علیه وسلم- را به درستی نشناخته، آیا حق دارد دم از یاری و یا دفاع از او بزند؟!
آیا این حرکت زشت و نابسامان غرب نباید تلنگری بما زند، و ما را تشویق کند تا کتابخانه خود را با تصاویر گویای زندگی رحمت للعالمین -صلی الله علیه وسلم- پر رونق و زندگیمان را در کنار پیامبرمان از اضطرابات روحی روانی و استرسها و عذاب الهی رهایی بخشیم. مگر نه این است که پروردگارمان میفرمایند:
﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمۡ وَأَنتَ فِيهِمۡۚ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ مُعَذِّبَهُمۡ وَهُمۡ يَسۡتَغۡفِرُونَ ٣٣﴾ [الأنفال:33].
«خداوند تا تو در میان آنان هستی ایشان را عذاب نمیکند، و همچنین خداوند ایشان را عذاب نمیدهد در حالی که طلب بخشش و آمرزش مینمایند (و از کردهی خود پشیمانند و از اعمال ناشایست خویش توبه میکنند)».
در علم اقتصاد میگویند: (Consumer is the king) -مصرف کننده پادشاه است!
همیشه شرکتها و کارخانجات و بازرگانان ناز خریدار را میخرند، و سعی دارند به هر صورتی شده خواستههای او را برآورده سازند.
جهان امروز در چنگال شرکتهای قاره پیماست! چهل هزار شرکت قاره پیما تجارت جهانی را در دست دارند، و 29 % ثروت در دست تنها 200 شرکت از آنهاست! و دفتر مرکزی بیشتر این شرکتهای غول پیکر در آمریکا و اروپاست. و اینها هستند که سیاستهای آمریکا و اروپا را در دست دارند، و نحوه انتخابات و اختیار سردمداران و گردانندگان دنیای سیاست و خلاصه سرنوشت ملتها بر سر میزهای اینها رقم زده میشود!
آنها برای کسب منافع اقتصادی و به جیب زدن ثروتهای کلان هر جا بخواهند آتش جنگی میافروزند و هر کس را بخواهند از فرش گدایی بر عرش شاهی مینشانند. «طالبان» چون حاضر نشدند طوق بردگی کمپانی «یونی کول» را بر گردن نهند غرب خشت خشت افغانستان را از جای برکند!..
متأسفانه ملتهای ما فاقد قدرت نظامی و سردمداران اجیر استعمارند و نه تنها هیچ توان سیاسی ندارند بلکه فاقد شخصیت ملی نیز میباشند. در این فضا ما میتوانیم از قانون «خریدار پادشاه است» استفاده کرده با قطع رابطه کامل با منتجاب غرب و تنها با خرید محصولات ملی باعث شویم آب به آسیاب خود ریخته چرخ آن را بحرکت درآوریم، و کوره دشمن حقود و کینهتوز را خاموش کنیم.
هر گاه نزدیک به دو ملیارد بشر، که بیش از یک پنجم خانواده بشریت را تشکیل میدهند از بازار شرکتهای غول پیکر کنار روند خواهید دید همین شرکتها به دست و پای ما افتاده به هر بهایی شده ناز ما را خواهند خرید. و نه تنها حاضر خواهند شد سیاستهای ظالمانه و انسان ستیز خود را در مقابل ما تغییر دهند، بکله هر آنچه ما بخواهیم را میتوانیم به آنها تحمیل کنیم. چر که خریدار پادشاه است! و فروشنده نیازمند خریدن ناز او!..
مقاطعه اقتصادی غرب با منع خرید از آنها چرخ سازندگی را در کشورهای ما بار دگر به حرکت درخواهد آورد، و ما با توجه به منابع نیرو و زمینهای حاصل خیز و سایر نعمتهای خدادادی در کشورهایمان در کوتاه زمان خواهیم توانست خوراک و پوشاک خود را تهیه کنیم. زیرا ملتی که در خورد و خوراک و پوشاکش نیازمند دیگران است فاقد هرگونه اختیار و کرامت است!
اگر ما به این مرحله از رشد عقلی برسیم دیگر بازیچه سیاستهای ضد انسانی این قلدران نخواهیم بود. دیگر آنها نخواهند توانست برای پرده پوشیدن بر جنایتهای وحشتناکشان در سوریه و فلسطین و غافل کردن ما از همیاری برادران ستمدیده و مظلوممان در عراق و افغانستان و چچن و بورما و غیره ما را با یک فیلم مشغول دارند.
و عجب از مردمانی که از تکه پاره شدن عاشقان رسول هدایت -صلی الله علیه وسلم- و پیروان او و لگدمال شدن ضمیر و وجدان انسانیت و مقدسات اسلامی و توهین به برنامه سعادت بخش قرآن در کشورهای زیر یوغ استعمار، و زیر رگبار خمپاره اجیران آنها به خشم نمیآیند، و با این ترفند پوچ احمقی کینه توز دستپاچه شده کنترل خود را از دست میدهند!..
کدام با ارزشتر و اولاتر است؟! سنگ زدن بسوی سگی دیوانه در حال پارس کردن یا نجات دادن فلسطین و مقدسات اسلامی از غل و زنجیر استعمار و یاری کردن مجاهدان فرهیخته ایمان در سوریه، فلسطین، افغانستان، عراق و چچن و غیره؟!..
خودشناسی در فرخنده میلاد با سعادت رسول خدا
فرهنگ از هم گسیخته و حیران جهان غرب مجبور شده برای حفظ آخرین نفسهای مبانی اخلاقی و انسانی، نمادهایی چون؛ عید یا روز مادر، روز کارگر، روز معلم و روز پرستار وغیره را در جامعههای خود رواج دهد. این جامعههای ماشینی و ماده پرست که از مادر و جایگاه و احترام او و مکانت و اهمیت کارگر و بهای پرستا بکلی بیگانهاند در یک روز سعی میکنند این مفاهیم والا را با تکلف بخورد نسلهای نوینی که از عاطفه و درک این معانی اخلاقی نا آشنایند، بدهند.
در یک روز از سال جوانان به خانههای سالمندان میروند و پس از چند ساعت پرس و جو و اینسو و آنسو پالیدن مادر پیر و درافتادهیشان را که چون کاغذ مچاله شده در گوشهای از اتاقی افتاده را پیدا میکنند و یک شاخه گل در دستش میگذارند، و دوباره به آغوش زندگی ماشینی بدور از عاطفه و احساسات و انسانیت خویش بازگشته تا سالی دیگر و شاخه گلی دیگر.. این حکایت در روزهای پرستار و معلم و کارگر نیز بدون سر و صدا سرد و بیروح تکرار میگردد!
این عادت و رسومی که در آن جامعهها باید بدان بسیار ارج نهاد. در جامعههای پر عاطفه و احساس اسلامی که بر مبنای اخلاق و انسانیت بنا شده رمزی است از اهانت و تحقیر به جایگاه این مهرههای ساختاری خانواده و جامعه. در جامعههای اسلامی همهی سال روز مادر و روز پرستار و معلم و خدمتگذاران جامعه است. مسلمانان همیشهی سال این زحمتکشان را ارج مینهند و قدر و منزلتشان را گرامی میدارند و از اینکه آنها را در چارچوب یک روز تنگ زندانی کنند شرم میورزند.
جامعهی اسلامی در تاریخ خود (نه در زندگی پرفروغ حضرت رسول خدا -صلی الله علیه وسلم- و نه در زمان صحابه و دوستداران و اهل بیت آن مقام شرف، و نه در طول بیش از 500 سال پس از رحلت آن پیک آسمان) روزی بنام «روز میلاد رسول اکرم» هرگز نمیشناخت.
رسول خدا همواره در اذهان مسلمانان، و در اذان، نماز، عبادات، معاملات، اخلاق و گفتار آنها حضور داشت. و جایگاه و مقام او همواره در قلههای برافراشتهی شموخ، عزت وسربلندی در قلبهای مسلمانان جای داشت.
در قرن ششم هجری/ در بین سالهای 909 تا 1171 میلادی گروهی از شیعیان اسماعیلیه که ادعا میکردند نسبشان از اسماعیل فرزند جعفر صادق به حضرت فاطمه زهراء میرسد و خود را فاطمیان مینامیدند بر کشورهایی چون؛ تونس، مصر و سرزمینهای شام، و همچنین بصورت پراکنده بر لیبی، جزائر، مراکش و بر مناطقی از شبه جزیرهی عرب، صقلیه -در اسپانیا یا اندلس- و شمال سودان حکومت کردند.
فاطمیان چون شیعیان اثنا عشری یا جعفری و سایر فرقههای شیعه حزبی سیاسی بودند که از مذهب به عنوان روپوشی بر فعالیتهای سیاسی و رسیدن به هدفهای مادی و جاه و سلطان استفاده کردند.
و چون دریافته بودند با ایجاد تغییر و تحولاتی در سیستم عبادی اسلام پیروان خود را میتوانند از جامعهی بزرگ اسلامی جدا ساخته به آنها شخصیتی مستقل و جدا از جمهور مسلمانان تزریق کنند و بدینوسیله آنها را چون مهرههایی همیشه تابع فرمان خود داشته باشند، بدعتها و طقوس و عادات و رسوم عبادی جدیدی به جامعهی روز خود تزریق کردند.
عید میلاد رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) از جمله بدعتهایی است که فاطمیان شیعه در جامعهی اسلامی به یادگار گذاشتهاند.
گر چه برگذاری این مراسم و تصویر عبادی دادن به آنها اتهامی است ننگین به فرمودهی خداوند متعال در آیه3 سوره مبارکه/ مائده ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ﴾ [المائدة: 3]. «امروز (احكام) دين شما را برايتان كامل كردم و (با عزّت بخشيدن به شما و استوار داشتن گامهايتان) نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين خداپسند براي شما برگزيدم».
که در آن خداوند متعال دین اسلام را کامل شمرده، هر گونه اضافه سازی بر آن را مردود شمرده است. و پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) صراحتا اعلام داشته که «من أحدث فی أمرنا هذا ما لیس منه فهو رد» «هرکسی چیزی نوین در این دین ما بیاورد مردود است» و «کل محدثة بدعة وکل بدعة ضلالة، وکل ضلالة فی النار» «هر نوین سازی و نوآوری بدعت است، و هر بدعتی گمراهی، و هر گمراهی در آتش سوزان جهنم».
فاطمیان با این نوآوریها اهدافی بسیار عمیق در نظر داشتند.
اولا: آنها با ایجاد این روز خواستند پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلم) و احترام و جایگاه او را در یک روز زندانی کنند و جامعه را بتدریج از رسول اکرم و هدایات و فرامین و دستورات آن مقام هدایت دور سازند.
ثانیا: با اجرای طقوس و مراسم خاصی در این روز نوعی روح چاپلوسی در بین مسلمانان رواج دهند تا رابطهیشان با رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) از اطاعت و فرمانبرداری او به نوعی عواطف و احساسات چاپلوسانه خلاصه شود. بنام او حلوا تقسیم کرده، نذریه دهند و درحق او شعرها و مدحهای چاپلوسانه سروده مقام و منزلت او را به گمان خود بالا ببرند، و به او صفات الهی داده در ردیف خداوند قرارش دهند. و با غروب آفتاب آنروز دفترش را بسته در طاقچهی اتاقشان بگذارند، و تا سالی دیگر و مراسمی دیگر، نه رسولی در زندگیشان باشد و نه اطاعت و فرمانبرداری از او...
البته همانگونه که امام حافظ ابن کثیر فاطمیان را وصف نموده، آنها از بدجنسترین انسانهای روی زمین بودند!
این انسانهای مکار، حیلهگر و بدطینت روز عید و شادمانی و جشن برای مولد رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) را دوازدهم ربیع الأول که روز وفات آنحضرت است قرار دادند!!
تاریخ از آنجا که علم غیب ندارد، و بلند مرتبه بودن بزرگان را پس از رشد و کمال آنها درمییابد، نه همراه با میلادشان، غالبا روز ولادت بزرگان را به درستی نمیداند. رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) نیز از این قاعده مستثنی نبود. به همین دلیل کسی به درستی نمیتواند تعیین کند که روز ولادت آن حضرت دقیقا چه روزی بوده است. برخی دوم و برخی هشتم و برخی دهم و بعضی دوازدهم ربیع الأول عام الفیل -سال حملهی ابرهه با فیلهایش به کعبه- را روز ولادت آن حضرت شمردهاند. آنچه از خود آن حضرت ثبت شده است ایشان در روز دوشنبهای به دنیا آمدهاند. و برخی از دانشمندان اسلامی چون محمد سلیمان المنصور فوری در کتابش «رحمة للعالمین»، و پژوهشگر و فلک شناس نامدار محمود پاشا پس از تحقیق و بررسی به این نتیجه رسیدهاند که آن حضرت در 9/ربیع الأول موافق با 20 یا 22/ آوریل/571 میلادی به دنیا آمده است.
اما تاریخ ثابت و دقیق وفات آن حضرت 12/ ربیع الأول/ سال یازدهم هجری است.
و فاطمیان بدجنس و کینهتوز و حقود روز وفات آن حضرت را روز جشن و شادی قرار دادهاند، و آن را روز میلاد آن حضرت برشمردهاند!!!...
و صد افسوس که بسیاری از مسلمانان جاهل هنوز این حقیقت تلخ را درک نکرده، به ساز آن بدعت فروشان و مذهب سازان بد طینت میرقصند!..
آری! جای دارد نه تنها مسلمانان بلکه تمامی بشریت در طول تاریخ خود همهی سال را به پاس حضرت محمد آخرین پیک آسمان (سلام و درود خداوند و فرشتگان و انسانها بر او بادا) گرامی دارند، و با زنده نگه داشتن فرخنده میلاد باشکوه او، او را والاترین اسوه و نمونهی حیات در زندگیشان قرار دهند.
او در حقیقت نمونهای عملی و اجرائی از احکام اسلام بود، قرآنی که با دو پا در بین انسانها قدم میزد.
او رحمتی بود برای جهان و جهانیان. و باید با زنده نگه داشتن یاد او خود را به اخلاق و رفتار او زینت و زیبائی بخشیم.
شایسته است در این روزگاری که بشریت از کالبد انسانیت خود بیرون خزیده، با تازه کردن یاد رسول اکرم (صلی الله علیه وسلم) عقلها را زنده، وجدانها را بیدار و قلبها را تکان داد تا دریابند پیام محمد؛ بزرگمرد تاریخ بشریت را.
و با زنده نمودن نام او، رسالت و پیام او را به مسلمانان تذکر داد، و به آنها آموخت که باید چون رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) باشند.
﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَكَرَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا ٢١﴾ [الأحزاب: 21].
«سرمشق و الگوي زيبائي در (شيوه پندار و گفتار و كردار) پيغمبر خدا براي شما است. براي كساني كه (داراي سه ويژگي باشند:) اميد به خدا داشته، و جوياي قيامت باشند، و خداي را بسيار ياد كنند».
و با یادآوری آنها به مقام و منزلت انسانی رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) مسلمانان را بسوی وحدت اسلامی و همپیمانی و برادری در برابر موجهای هولناک و وحشی صهیونیستها و انسانهای حیوان صفت و خونخوار غرب سوق داد.
و چه شرمآور است که در بسیاری از کشورها که خود را با کمال بیشرمی به نماد انسانیت، رحمت، شفقت و مهر پدری بشریت؛ حضرت رسول اکرم محمد (صلی الله علیه وسلم) نسبت میدهند، جلادان ددمنش و درنده حیوان صفت از ریختن خون مظلوم و به دار آویختن بیگناه و به زندان انداختن ستمدیده و در زیر شلاقهای شکنجه و عذاب انداختن مردم بیچاره هیچ ابائی نمیورزند.
آیا این اهانت به رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) نیست؟!
و چه شرمآور و ننگین است که در بسیاری از کشورهایی که خود را به آن مقام والای عصمت و طهارت (صلی الله علیه وسلم)، و یا اهل بیت او نسبت میدهند از آزادی و عدالت اجتماعی و برابری و برادری هیچ خبر و اثری نیست!
آیا این اهانت به مقام والای آن حضرت و تعالیم دین مبین اسلام نیست؟!
و چه شرم آور و ننگین است که در بسیاری از کشورهایی که خود را مسلمان مینامند، کسانی که خود را پارسا و زاهد و پرهیزگار، و نمایندگان بر حق دین میخوانند برای رسیدن به جاه، مقام، کرسی و ریاستی چند روزه، خونهای گلگون فرزندان ملت را به زمین میریزند، در حالیکه نزد خداوند ارزش خون و جان یک مسلمان از خانهی کعبه با ارزشتر است!
مي بخور منبر بسوزان آتش اندر کعبه زن
ساكن ميخانه باش و مردم آزاري نكن
سالنامهی پیامبر اکرم - عليه الصلاة والسلام -
1 میلاد با سعادت 9 ربیع الأول52 سال قبل از هجرت/ 20 آوریل 571م در روایت مشهور 12 ربیع الأول
2 در آغوش حلیمه سعدیه 16/ ربیع الأول
3 وفات آمنه مادر پیامبر 47 سال قبل از هجرت/ 577م
4 وفات پدر بزرگشان عبد المطلب 44 سال قبل از هجرت/579م
5 اولین سفر تجارتیشان به شام 40 سال قبل از هجرت/583م در سن 12 سال ودوماهگی
6 مشارکت در جنگ فجار 37 سال قبل از هجرت/ 586م
7 مشارکت در حلف الفضول 37 سال قبل از هجرت/ 586 م
8 سفر دوم به شام وملاقات با راهب مسیحی نسطورا 28 سال قبل از هجرت/ 595 م
9 ازدواج با خدیجه کبری 27 سال قبل از هجرت/ 595 م در 25 سالگی
10 ولادت فرزند اولشان «قاسم» 25 سال قبل از هجرت/ 598 م
11 ولادت دخترشان «زینب» 23 سال قبل از هجرت/ 600 م
12 ملقب شدن به «الأمین» -راستگو- در مکه 22 سال قبل از هجرت/ 601م
13 ولادت دخترشان «رقیه» 20 سال قبل از هجرت/ 603م
14 ولادت دخترشان «ام کلثوم» 19 سال قبل از هجرت/ 604م
15 بازسازی کعبه و رضایت به قضاوت پیامبر 18 سال قبل از هجرت/ 605م
16 ولادت دخترشان فاطمه الزهراء 18 سال قبل از هجرت/ 605م
17 طلوع آفتاب نبوت 9ربیعالأول12سالقبلازهجرت/2فوریه610م
18 فرضیت دو نماز صبح و شام 18رمضان12سال قبل از هجرت/ 14 اوت 610م
19 ابتدای دعوت پنهانی 18رمضان12سال قبل از هجرت/ 14اوت 610م.
(ایمانآوردن خدیجه -ابوبکر - علی و زید بن حارثه رضی الله عنهم)
20 دعوت مردم مکه از روی تپه صفا 11 سال قبل از هجرت/ 611م
21 اسلام آوردن حمزه عموی پیامبر سال 6 بعثت/616م
22 اسلام آوردن عمر سال 6 بعثت/617م
23 مقاطعه اقتصادی در شعب ابی طالب سال 7 بعثت
24 وفات حضرت خدیجه کبری 10 بعثت/620م
25 وفات ابو طالب عموی پیامبر 10 بعثت 2ماه بعد از وفات خدیجه
(این سال به عام الحزن ـ سال اندوه ـ نام گذاری شد)
26 دعوت شهر طائف به اسلام 10 بعثت /620م
27 ازدواج با عائشه صدیقه 10 بعثت /620م
28 حادثه معراج شب 27 رجب
29 فرضیت نمازهای پنجگانه 27 رجب در معراج
30 بیعت عقبه اول 12 بعثت/621م
31 بیعت عقبه دوم 13 بعثت/622م
32 هجرت به مدینه (از مکه تا غار ثور) 27 صفر 13 بعثت/ 10 سبتامبر 622م
33 هجرت به مدینه (از غار ثور تا مدینه) اول ربیع الأول 13 بعثت/ 13 سپتامبر622م
34 رسیدن به قبا 8 ربیع الأول13 بعثت/ 20 سپتامبر 622م
35 بناء مسجد قبا 8-11ربیعالأول13بعثت/1هجری/23-20سبتامبر622م
36 اولین نماز جمعه 12 ربیع الأول 1 هجری/ 24 سپتامبر 622م
37 تشریف فرمائی به مدینه منوره 12 ربیع الأول 1 هجری/ 24 سپتامبر 622م
38 بناء مسجد نبوی ربیع الأول 1 هجری/ اکتبر 622م
39 ابتدای اذان ربیع الأول 1 هجری/ اکتبر 622م
40 پیمان برادری بین انصار ومهاجرین 1 هجری/ 623م/6 ماه بعد از هجرت
41 معاهده مدینه (بایهودیان اطراف مدینه) 1 هجری
42 اجازه جهاد 12 صفر 2 هجری/15 اوت 623م
43 تغییر قبله از بیت المقدس به مکه شعبان 2 هجری/ فوریه 624م
44 فرضیت روزه شعبان 2 هجری/ فوریه 624م
45 غزوه ابواء صفر 2 هجری/ اوت 623م
46 غزوه بواط ربیع الأول 2 هجری/ سپتامبر623م
47 غزوه بدر 17 رمضان 2 هجری/624م
48 فرضیت زکات شوال 2هجری/ آوریل 624م
49 اولین نماز عید فطر 1شوال 2هجری/آوریل 624م
50 اولین نماز عید قربان ذی الحجه 2هجری/ ژوئن 624م
51 غزوه احد شوال 3هجری/ مارس 625م
52 حرام شدن شرابخوری ربیع الأول 4هجری/سپتامبر 625م
53 غزوه احزاب (غزوه خندق) شوال 5 هجری/ مارس 627م
54 صلح حدیبیه شوال6هجری/ مارس628م. ودر روایتی ذی قعده6 هجری
55 غزوه خیبر محرم 7هجری/مه628م
56 فتح مکه رمضان 8هجری/ژانویه 630م
57 غزوه حنین شوال 8هجری/ ژانویه630م
58 غزوه تبوک رجب9 هجری/اکتبر 630م
59 فرض شدن حج ذی قعده 9هجری/مارس 631م
60 فرستادن ابوبکر بعنوان امیر حج ذی قعده 9هجری
61 حرام شدن ربا خواری ذی حجه 9 هجری/مارس 631م
62 حرکت پیامبر بسوی حج 25 ذی قعده 10 هجری/22 فوریه 632م
63 ورود پیامبر به مکه 4 ذی حجه 10 هجری/ ا مارس 632م
64 حرکت بسوی عرفات 9 ذی حجه 10هـ/6مارس 632م
65 بازگشت از منا 13ذی حجه 10هـ/10 مارس 632م
66 بیماری پیامبر اکرم 29 صفر 11هـ/ 25مه632م
67 فرمان به ابوبکر که به مردم نماز دهد 11 ربیع الأول 11هـ/6 ژوئن 632م
68 وفات پیامبر اکرم 12 ربیع الأول 11هـ/7 ژوئن 632م
وصلى الله عليه وعلى آله وأزواجه وصحبه وسلم
با تشکر از «مجله فکر و نظر» ش/30. محرم - جمادی الثانی 1413هـ/ ژوئیه - دسامبر 1992م.