قضا و قدر و تأثیر آن
در
سلوک و رفتار انسان
نوشته:
دکتر عبدالکریم زیدان
ترجمه و توضیح:
محمد ملازاده
بسم الله الرحمن الرحیم
فهرست مطالب
مقدمهی مترجم 5
ایمان به قضا و قدر از امتیازات عقیدهی اسلامی است 7
سلف صالح و ایمان به قضا و قدر 7
ایمان به قضا و قدر و استفاده از اسباب مادی 8
ایمان به قضا و قدر و سنن الهی 8
قضا و قدر و جدالهای کلامی 9
ایمان به قضا و قدر و تأثیر آن بر رفتار انسان 10
مقدمه و زمینه 10
این معنای صحیح کجا و چگونه بدست میآید؟ 10
پاسخ یک اعتراض دیگر 11
یک اعتراض 14
جواب 15
پاسخ به یک شبههی دیگر 19
فهم اصحاب از نصوص 21
معنا و اصول ایمان به قضا و قدر 26
معنای قضا و قدر 26
چند اصل قطعی در امر ایمان به قضا و قدر 29
اصل اول: علم خداوند به اشیاء، مسبوق به وجود آنها است 29
اصل دوم: خداوند آفریدگار تمامی موجودات است 32
اصل سوم: عموم مشیت خداوند 36
اصل چهارم: انسان مسئول افعال خویش است 39
اصل پنجم: محال است که خداوند ستم بورزد 40
اصل ششم: ایمان به قدر برای هیچکس حجت واقع نمیشود 41
اصل هفتم: از آنچه خدا انجام میدهد سئوال نمیشود 41
اصل هشتم: ارتباط اسباب و مسببات 43
اصل نهم: لزوم مباشرهی اسباب 46
یک اعتراض و پاسخ آن 48
پاسخ یک اعتراض دیگر 50
تأثیر ایمان به قضا و قدر بر رفتار انسان 52
1- رفتار درست و صادقانه با دیگران 52
2- عفو و گذشت: 54
3- استعانه از خداوند 56
4- فقط بر خدا اعتماد و توکل کردن 57
5- مقابلهی قدر با قدر 58
6- مشاهدهی قدر به هنگام انجام نیکیها 60
7- احساس درونی به هنگام ارتکاب معاصی و عواقب آن 63
8- مشاهدهی قدر به وقت مصیبت 65
خاتمه 69
منابع ترجمه 70
مقدمهی مترجم
الحمدلله رب العالمين والصلوة والسلام علی سيدنا محمد وعلی آله وأصحابه وأتباعه أجمعين.
+ _ [التوبة: 51].
«بگو ما را فرا نمیرسد جز آنچه خداوند (از باب سرنوشت) بر ما نوشته است او صاحب امر و فرمانروای ماست، پس تنها بر خداوند اعتماد و توکل کنند ایمانآورندگان».
ایمان به «قضا و قدر» یکی از حساسترین و پیچیدهترین ارکان ایمان بشمار میرود. این رکن بخشی از رکن اول «ایمان به خدا» محسوب میگردد و تأثیری فراوان بر عملکرد و سلوک افراد دارد. تا آنجا که میتوان ادعا کرد زندگی تنها در پرتو ایمان به «قضا و قدر» معنی و مفهوم پیدا میکند و آرامش حقیقی تنها در سایهی آن بر قلوب و مشاعیر انسانها بال میگستراند عقیده و ایمان به خدا در پناه آن، تکامل مییابد و «توکل»، «قناعت» و «رضا به سرنوشت»، که سه عامل اساسی اطمینانبخش و سعادتآفرین هستند در پناه آن جوانه میزنند و رشد میکنند.
قرآن کریم آنجا که خدواند متعال از ارکان ایمان سخن به میان میآورد و آنها را پشت سر هم ذکر میکند بحثی از قضا و قدر به میان نمیآورد. خداوند میفرماید:
+ • _ [البقرة: 177].
«اما نیک آن (کسی) است که به خدا و روز آخرت و ملائکه و کتاب (کتابهای آسمانی) و پیغمبران ایمان آورد».
و میفرماید:
+ _ [البقرة: 285].
«همگی (پیغمبر و مسلمانان) به خدا و فرشتگان او و کتابهای او و پیغمبرانش ایمان آورده (و میگویند) بین هیچ یک از پیغمبرانش فرق و جدایی نمیاندازیم».
و میفرماید:
+ • • _ [النساء: 136].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، ایمان آورید به خدا و فرستادهاش و کتاب (قرآن)ی که فرو فرستاده بر پیغمبرش و کتابی که فرو فرستاده در (زمانهای) پیشین و هر کس به خدا و ملائکههای او و کتابهایش و پیغمبرانش و روز آخرت کافر (بیباور) باشد حقیقتاً در گمراهی دور [از حقیقت] در افتاده است».
چنانکه ملاحظه میشود در هیچ یک از این آیات قرآنی از ایمان به قضا و قدر سخنی نیامده اما این بدین معنی نیست که اصل ایمان به «قضا و قدر» یکی از ارکان ایمان نباشد زیرا در آیات دیگری از این اصل سخن رفته است.
+ • _ [القمر: 49].
«ما همانا هر چیز را به اندازه و از روی حساب و نظام آفریدهایم».
+ • _ [الفرقان: 2].
«و آفرید هر چیز را بعد آن را به اندازه و تقدیر برآورد کرد».
+ _ [البقرة: 117].
«و هرگاه نسبت به [وجود] امری حکم کرد، نیست جز اینکه میگوید بشو و (فورا) آن چیز میشود».
اضافه بر این در حدیث موسوم به «حدیث جبرئیل» از ایمان به قضا و قدر به عنوان رکن ششم ایمان یاد شده است:
«... وبالقدر خيره وشره» و اینکه به قدر خدا خیر و شر آن ایمان داشته باشی.
ایمان به قضا و قدر از امتیازات عقیدهی اسلامی است
در میان مکاتب و ادیان موجود - اعم از وحیانی و انسانی - تنها مکتبی که به قضیهی ایمان به قضا و قدر اهمیت فراوان داده و بدان توجه اساسی مبذول داشته مکتب اسلام است ایمان به قضا و قدر در مکتب اسلام تا حدی برجسته شده که از امتیازات اسلام بشمار میرود چون در سایر مکاتب یا اصلا از قضا و قدر بحثی به میان نیامده یا بدان توجه ضعیفی مبذول شده است.
سلف صالح و ایمان به قضا و قدر
ایمان به قضا و قدر در میان سلف صالح و مسلمانان صدر اسلام عامل تحرک و نشاط، ثبات و پایداری در جبهه جهاد و تلاش، و وسیلهی خودسازی و پایداری بشمار میرفت و مسلمانان در سایهی آن از روحیهی چنان بالائی برخوردار بودند که همت بزرگشان کوهها را از جا تکان میداد ایمان به قضا و قدر، و رضا به قضا به هنگام ابتلا به مصائب و مواجه با مشکلات عامل تقویت درون و آفرینش اطمینان بود چون در پرتو آن همه چیز را از خدا میدانستند و به قدر او ارجاع میدادند، با این نگرش به میدان جنگ میرفتند و پیروزی و شکست، سلامتی و شهادت را از سوی خدا میدانستند و به هر دو از عمق دل راضی و خرسند بودند با این اعتقاد به میدان کار و تلاش میرفتند و ثمرهی آن را از خدا میطلبیدند. ایمان به قضا و قدر هرگز آنها را وادار به تنبلی و تنآسایی نمیکرد بلکه به فعالیت و تلاششان وامیداشت.
اما متأسفانه امروز گروهی ناآگاهانه به بهانهی ایمان به قضا و قدر به تنبلی و تنآسایی روی آورده و برای آن توجیههای ناروا مینمایند که عقیده به قضا و قدر از آن مبرا است در واقع این گروه مصداق فرمودهی حضرت عمر هستند که خطاب به عزلتگزیدگان در گوشهی مسجدالنبی فرمود: «شما اهل توکل نیستید بلکه سربار و انگل جامعه (اهل تواکل) هستید لذا هرچه سریعتر اینجا را ترک کنید».
ایمان به قضا و قدر و استفاده از اسباب مادی
عدهای به بهانهی ایمان به قضا و قدر میخواهند استفاده از اسباب و ابزار مادی را نادیده گرفته و نتایج حاصله از اسباب و مسببات را منکر شوند و این عقیده انحرافی خود را به قضا و قدر نسبت دهند اینها نفهمیدهاند که ایمان به قضا و قدر به هیچ وجه با قانون اسباب و مسببات منافات و ضدیت ندارد بلکه میتوان بین این دو توافق و همخوانی ایجاد کرد چنانکه سلف صالح «رضوان الله علیهم» بین آنها همخوانی و توافق ایجاد کرده بودند. علاوه بر این ایمان به قضا و قدر بین مادیات و معنویات توازن بوجود میآورد طوری که کفهی ترازوی هیچیک بر حساب دیگری بالا نرود.
ایمان به قضا و قدر و سنن الهی
گروهی میپندارند ایمان به قضا و قدر با سنن الهی حاکم بر هستی تضاد و تباین دارد. این توهم نیز از واقعیت بعید است چون سنن الهی حاکم بر اعمال ما، در واقع بازتاب متقابل، و عکسالعملِ عملکرد انسان میباشند بدین معنی که خدواند برای پیدایش هر پدیدهای سنتی قرار داده، عدم استفاده از اسباب یا خلاف آنها عمل کردن منجر به نتیجهی خلاف سنت خدائی میشود مثلا سنت خدا بر این است که انسانی را سالم و دور از نواقص امراض بیافریند اما مباشرهی بعضی از امور مخالف سنت خدائی مانند عدم رعایت بهداشت و زندگی در محیط آلوده و عدم استفاده از غذای مناسب و ... باعث میشوند سنت خدائی از سلامت تبدیل به مرض شود.
و اگر کسانی حوادث طبیعی چون سیل و زلزله و رانش زمین و ... را - که باعث مرگ دستهجمعی افراد زیاد و ببار آمدن خسارات جبرانناپذیر میگردد - بر ما خرده بگیرند. در جواب میگوئیم هم وقوع این حوادث و هم زیانهای حاصله از آنها معلول علل و اسبابی هستند که عقل و درک قاصر ما - با توجه به محدودیتش - از درک و شناخت آن عاجز است و خداوند به عللی که خود صلاح میداند آنها را از بندگان خود مخفی نگه داشته است.
قضا و قدر و جدالهای کلامی
بعضی ایمان به قضا و قدر را با جدالهای کلامی متکلمین پیرامون آن یکی گرفته و جدال طرفداران جبریگری و قَدَریگری را با موضوع ایمان به قضا و قدر در میان سلف صالح و مسلمانان صدر اسلامی یکی دانستهاند. این عقیده نیز صحیح نیست چون ایمان به قضا و قدر امری است و جدال پیرامون آن، از سوی متکلمین امری دیگر. اما امروزه گروهی مغرضانه یا ناآگاهانه این دو پدیده را یکی پنداشته که هیچ ربط و نسبتی با قضیهی قضا و قدر در فرهنگ اسلامی ندارد.
با توجه به موارد فوق، و به منظور تبیین و کشف حقیقت قضا و قدر، این رساله را که استاد عبدالکریم زیدان به رشتهی تحریر درآورده است به زبان فارسی برگرداندم و در مواردی که لازم دانستم مطالب و توضیحاتی در قالب پاورقی بر آن افزودم.
امیدوارم باعث زدودن زنگار شبهات و شک از دلها، و روشن گردیدن قضیه برای خوانندگان، و فهم صحیح ایمان به «قضا و قدر» از دیدگاه اهل سنت و جماعت شود. از خداوند متعال خواستارم مؤلف را اجر جزیل عنایت فرماید و از رحمت خویش مأیوس نگرداند. آمین.
محمد ملازاده
ایمان به قضا و قدر و تأثیر آن بر رفتار انسان
مقدمه و زمینه
1- ایمان به قضا و قدر یکی از ارکان مهم عقاید اسلامی بشمار میرود و تأثیر فراوانی بر رفتار، عملکرد و مواضع افراد - در قبال حوادث و قضایا - دارد اما بشرطی که این ایمان مبتنی بر فهم صحیح معنای «قضا و قدر» باشد.
این معنای صحیح کجا و چگونه بدست میآید؟
این معنای صحیح را در یگانه مصدر شناخت تمامی ارکان عقاید اسلامی از - جمله قضا و قدر - مییابیم، این مصدر «وحی الهی» است که در قرآن کریم و سنت مطهر حضرت رسولص متبلور میباشد لذا برای معرفت عقاید اسلامی - بویژه ایمان به قضا و قدر استفاده از سایر منابع یا شریک قرار دادن آنها با این مصدر اصلی به هیچ عنوان صحیح نیست .
2- موضوع اتحاد مصدر در معرفت عقاید اسلامی امری مهم و خطیر بوده و تسلیم در برابر آن و اعتماد بر آن در تمامی ارکان باور اسلامی واجب است و به هیچ وجه نمیتوان آن را نادیده گرفت. چرا که تسلیم و انقیاد در برابر این مصدر و تنها آن را مرجع فهم تلقی کردن باعث میشود که افکار و اندیشه و عقایدمان - به اذن خدا - از گزند گمراهی و انحراف در امان بماند.
3- یگانه حجت بودن «وحی» برای معرفت قضا و قدر امری واضح و مسلم است و هر مسلمانی بدون تکیه بر سایر اسناد و دلایل به مضمون آن قناعت پیدا میکند و نیاز به اقامهی دلیل دیگری ندارد. با این وصف گروهی از سر غفلت و عدهای با توسل به توجیهات و مبررهای غیرمفید از این اصل غفلت کرده، راه انحراف در پیش گرفته و متوسل به دیگر حجج و ادلهی غیرمقنع شدهاند.
پاسخ یک اعتراض دیگر
4- گاهی از در اعتراض گفته میشود عقل در باور اسلامی از مکانت و ارزش و جایگاه مخصوصی برخوردار است مگر نه این است که ما به وسیلهی عقل خدا را میشناسیم و رسول او را تصدیق مینمائیم و دلایل و شواهدی بر آن اقامه میکنیم؟ آیا با این وصف میتوان اهمیت نقش عقل را نادیده گرفت یا آن را تعطیل کرد و در میدان تحقیق و تفتیش از آن استفاده نکرد؟.
5- جواب: عقل اساس تکلیف و مناط اهلیت است بنابراین به تعطیل کشاندن عقل و دورانداختنش از میدان معرفت [به عنوان یکی از اسباب معرفت] عقیده به هیچ وجه صحیح و جایز نیست و ما هرگز چنین ادعایی نداریم، بلکه آنچه بدان دعوت میکنیم و روی آن تأکید میورزیم این است که جلو سرکشی و طغیان آن سد شود تا از حد مجاز تجاوز ننماید، نه تعطیل آن. زیرا هرگاه عقل از محدودهی وظیفه خود تجاوز کند و راه افسارگسیختگی در پیش گیرد جز خیال و وهم دروغین چیزی به بارنمیآورد و نمیتوان خیال و وهم را پایه و مبنای شناخت صحیح قرار داد.
6- در واقع ما با دعوت به اصل وحدت مصدر ([وحی] در زمینهی ایمان به قضا و قدر) مردم را به چیزی فرامیخوانیم که عقل سلیم بر آن دلالت میکند. زیرا از طریق عقل است که به صدق رسالت حضرت محمدص پی برده و حقانیت رسالت او را دریافتهایم، معنای رسول این است که او فرستادهی خداست و باید از تعالیم و دستورات او پیروی شود و بر مخلوقات واجب است از سر رضایت و اختیار، تسلیم آنچه رسولاللهص از آن خبر داده است شوند، و یکی از مسائلی که رسول خداص از آن خبر داده عقاید اسلامی است و یگانه مصدر معرفت عقاید اسلامی نیز «قرآن و سنت» میباشد. بنابراین رد و انکار جزئی از وحی «قرآن یا سنت» بدلیل ناهمخوانی و مخالفت با یافتههای عقلانی، مخالفت صریح با ایمان به نبوت فرستادهی خداص که از راه عقل ثابت است، میباشد. آیا کدام گروه خوشبخت و سعادتمندتر هستند؟ کسانی که بر عقیدهی صحیح میباشند و میگویند قرآن و سنت یگانه منبع معرفت عقاید [غیبیات] هستند یا آنهائی که به این اصل اعتراض دارند؟.
7- وظیفهی عقل بعد از ایمان به صداقت و حقانیت پیغمبرص این است که اخبار و کلام او را فهم کرده و معانی آنها را آنطور که هستند نه آنطور که خود در حال سرکشی و خروج از محدودهی وظیفهی خود در ذهن میپروراند - درک کند زیرا شناخت حقیقی هر چیزی این است که آن را آنطور که در عالم خارج و جهان واقع وجود دارد بشناسیم نه آن را آنطور که خود میخواهیم و دوست داریم تفسیر و تأویل کنیم. چنین شناختی، در واقع چیزی بیش از توهم ذهنی نبوده و هیچ سنخیتی با وجود آن شیئی در عالم خارج ندارد.
عقل بسان چراغی است که در دسترس و اختیار انسان قرار دارد و با استفاده از آن حقایق موجودات را میشناسد عقل نمیتواند معدوم را خلق کند. اگر از عقل انتظار داشته باشیم که اشیاء غیرموجود را آنطور که انتظار داریم بر ما بنمایاند در واقع انتظارمان پوچ است و عقل از عهدهی آن برنمیآید مگر بر سبیل وهم و تخیل، که این دو نیز جزو اسباب معرفت صحیح نیستند.
یک اعتراض
8- ممکن است از باب اعتراض، یا استفهام گفته شود، آیا طرح اصل اتحاد مصدر، باعث روگردانی از دستآوردهای افکار و اندیشهی عقلا و فلاسفهی قدیم و جدید نمیشود؟ بدین معنی که در میدان عقیده هرگونه بهرهگیری از ثمرات فکر ایشان خودداری میشود؟.
اگر جواب این سئوال مثبت باشد، لازمهی آن حجر بر عقول، و تضییق طرق معرفت، و مخالفت با روش علما و متفکران قدیمی است. چون آنها فلسفهی یونانی را یاد گرفته، و در محاورات خویش از آن استفاده نموده و در میادین اعتقاد اسلامی نیز بدان استدلال میکردند. آیا میتوان آنها را غافل و بیخبر از اصل اتحاد مصدر معرفت تلقی کرد؟.
و اگر در جواب بگویید نه، بلکه بر آن اطلاع داشتهاند، اصل مورد ادعا از اساس فرومیریزد و به جای وحدت مصدر در معرفت عقاید اسلامی تعدد مصادر خواهد نشست .
جواب
9- خداوند عز و جل کتاب خود و سنت رسولص [وحی] را به صفات هدایت، نور، شفاء حق و امثال اینها توصیف کرده، بنابراین برای هیچ احدی شایسته نیست از این دو مصدر رویگردان شده و حقیقت را در منابع دیگری جستجو کند و اگر چنین کند از زمرهی کسانی خواهد بود که در کلام باری تعالی این چنین توبیخ شدهاند:
+ _ [البقرة: 61].
«آیا بعوض آنچه که بهتر و برتر است، پایینتر (ادنی) را برمیگزینند».
نمونهی همچو انسانی مانند کسی است که از آب صاف و زلال و پاک رویگردان شود و آب راکد و بدبو را بر آن ترجیح دهد. یا حرکت در راه راست و هموار، در روز روشن را رها کرده، راه پر پیچ و خم را در ظلمت شب برگزیند یا از حرکت بدنبال راهنمای امین و خبیر اجتناب ورزد دنبالهرویی کور نابینا را در وحشت شب و در وسط جنگل پر از وحوش که حیوانات درنده عوعوکنان اطراف کورهراه را احاطه کرده و چاه و خار و کژدم و مار و سایر اشیاء و حیوانات موذی سراسر مسیر را پوشاندهاند، انتخاب کند و به خیال خام خود بپندارد این راهنمای نابینا او را امن و امان به سرمنزل مقصود خواهد رساند. نمونهی چنین کسی همانند شخصی است که از دستآوردهای علم پزشکی جدید رویگردان شود و برای معالجه امراض خود متوسل به نظریات پزشکی اطبای یونان باستان گردد.
10- و اما آنچه پیرامون روش و دیدگاه برخی از دانشمندان و علمای قدیم - مبنی بر استفاده از روش فلسفی و عقلانی - بر زبان آوردید این مطلب بالفعل واقع شده و اسباب و عوامل فراوانی داشته است از جمله میل و رغبت گروهی به رد نظریات مخالفین خود، با همان لغت و اسلوب، و حجت و دلیلی که آنها بدان استناد جستهاند علت استناد این گروه به دلایل فلسفی بوده است. این گروه آراء و نظریات فلاسفه را با احتجاج به اقوال خود آنها رد کردهاند.
و اما آن عده از علما و دانشمندان که اسیر دام فلاسفه گشته و اقوال آنها را در قالبهای پسندیده ریخته و از آنها دفاع کرده و بدانها استناد جستهاند و آنها را مبنای عقیده و حکم خود قرار داده یا بوسیلهی آنها به مخالفت با حقایق عقاید اسلامی پرداختهاند نیات آنها را حوالهی خداوند متعال میکنیم و به تأکید اعلام میداریم آنها برای ما شایستگی الگو واقع شدن را ندارند چون پیروی از غیرمسلمان یا مسلمان غیرملتزم تنها در مواردی جایز است که در آن مورد مصاب واقع شده باشد. و در مواردی که راه خطا در پیش گرفتهاند پیروی از آنها و الگو قراردادنشان به هیچ وجه جایز نیست و هیچ احدی حق ندارد در موردی که به وضوح خطا و متناقض با دین است از کسی پیروی کند ولو آن کس داعیهی دانشمندی و فیلسوفی داشته باشد و آوازهی علم و دانشش به تمامی جهان رسیده باشد چون بر مسلمان واجب است تنها شریعت و حکم خدا را حَکم قرار دهد نه فلسفه و آراء دانشمندان را. خداوند متعال میفرماید:
+ _ [النساء: 65].
«نه این چنین نیست قسم به پروردگار تو ایمان ندارند تا آنگاه که تو را در مشاجرات بین خود حکم قرار دهند سپس در درون خود هیچ ناخوشایندی و حرجی از حکمیت و قضاوت شما نیابند و کاملا تسلیم (قضاوت تو) باشند».
11- و اما ادعای حجر بر عقول و تضییق راههای معرفت، جزو عبارات گزاف و سخنان بیفایده است و برای این مقام صلاحیت و گنجایش ندارد چون ما به خود اجازه نمیدهیم بر خرد و اندیشهی هیچ کسی حجر بگذاریم و هرکس توان تمییز و جدایی بین حق و باطل را داشته باشد آزاد است پیرامون این دو مقوله به کاوش و تحقیق بپردازد. اما بشرطی که مجذوب ظاهر زیبا و فریبندهی باطل نگردد.
اما کسی که با مبانی و معانی عقیدهی اسلامی آشنا نباشد و نتواند حق و باطل را از هم تمییز دهد. اجازه دادن به همچو فردی برای ورود به میدان تحقیق و کاوش عقلانی و فلسفی ظلم تلقی میشود چون چنین فردی، نمیتواند در مقابل فلسفه، از حریم شریعت دفاع کند. لذا آن را ناتوان، محکوم و عاجز معرفی میکند و آن را به خدمت فلسفه درمیآورد؛ که جایز نیست.
12- و اما ادعای تضییق مصادر و راههای معرفت فاقد اعتبار است چون بدیهی است که هر معرفتی طرق و مصادر مخصوص خود را دارد مثلا علم شیمی و سایر علوم طبیعی و همچنین علوم اجتماعی همگی منابع و مصادر مخصوص خود را دارند عقاید اسلامی و علوم دینی نیز از این قاعده مستثنی نیستند و مصادر مخصوص خود را دارند. این مصادر «قرآن و سنت» هستند لذا پسندیده نیست که شناخت مفاهیم و معانی عقاید را در غیر قرآن و سنت جستجو کنیم و به جای آنها منابعی همچو فلسفهی یونانی را (مثلا) بعنوان مصدر معرفت عقاید مورد استفاده قرار دهیم.
13- بعضی اوقات گفته میشود شریعت اسلامی امور اعتقادی را به روشنی تفصیل و تبیین نکرده لذا برای معرفت تفصیلی امور اعتقادی مراجعه به فلسفه ضروری میباشد. این سخن نیز باطل است و فریبی بیش نیست چون امور اعتقادی از مهمترین مطالب دین اسلام بشمار میروند و از نظر عقل سالم محال است که شارع مقدس از توضیح و بیان این مطالب مهم و اساسی غافل مانده آن را برای مردم به تفصیل بیان نکرده باشد یا برای معرفت اصول اعتقادی ما را حوالهی منابع دیگری - سوای قرآن و سنت - نماید در حالی که از ذکر نواقض وضو و کیفیت استنجاء و امثال اینها (از فروع فقهی) غافل نمانده و جزئیات آنها را به تفصیل بیان کرده است. و از آنجا که شارع معانی و مفاهیم عقاید اسلامی را در قرآن و سنت به بهترین شیوه بیان کرده است، از باب تقریر و بیان واقع شایسته است بگوئیم یگانه مصدر معرفت عقاید اسلامی «قرآن کریم و سنت رسولاللهص» میباشند. اما این سخن هرگز بدین معنی نیست که استفاده از تجارب و دستآوردهای عقل سالم را مردود بدانیم و انکار کنیم و از آن بعنوان یکی از ابزارهای شناخت کمک نگیریم و ذکر این واقعیت خالی از فایده نیست که قرآن کریم به دلایل عقلی اعتراف کرده و میفرماید:
+ • _ [یس: 78-79].
«و برای ما (خدا) ضربالمثل زد و آفرینش خود را (از خاک) به بوتهی فراموشی سپرد گفت: چه کسی (این) استخوانها را زنده میکند و حال آنکه پوسیده گشتهاند بگو آنها را زنده میکند آنکه آنها را بار اول از نیستی و عدم به عالم هستی آورده است و او به هر آفریدهای آگاه است».
در این آیهی شریفه اشاره شده که اعاده و بازسازی چیزی سهل و آسانتر از ابداع و آفرینش آن از عدم است.
آنچه راجع به اصالت و مرجعیت قرآن و سنت در معرفت عقاید گفتیم هرگز مانع از استفاده از اقوال حکیمانه و نکات ارزندهی فلاسفه و دانشمندان نیست چون آنها بعد از تأمل فراوان این سخنان را بر زبان راندهاند و کلمات حکیمانه گهربار آنان مقوّی و موکد عقاید اسلامی بشمار میروند. برای مثال قول بعضی از آنها به استحالهی قدم عالم. همچنین این مطلب مانع از بهرهوری از علوم جدید مانند زیستشناسی و گیاهشناسی و فیزیک و شیمی و سایر علوم طبیعی مبین و کاشف عجایب موجود در هستی نمیشوند که ترکیب عجیب و آفرینش بینظیر و دقت در قوانین حاکم بر هستی را به ما نشان میدهند چنانکه علم ستارهشناسی عجایب اجرام آسمانی را به ما مینمایاند. استفاده از این علوم بعنوان یک واجب کفائی - در مقام کشف و معرفت عقاید اسلامی - مبین اهمیت تفکر در آفرینش آسمانها و زمین است که بیشک تفکر و اندیشه در هستی جز از طریق این علوم امکانپذیر نمیباشد.
با وجود این: «استدلال عقلی و اقوال حکما، و علوم طبیعی میتوانند بعنوان مصادر مستقل در معرفت عقاید اسلامی عمل کنند و یک یا همهی آنها بصورت دستهجمعی به معارضهی معانی عقاید اسلامی موجود در قرآن و سنت برخیزند و نمیتوانیم عقیدهی حاصله از این منابع دست دوم را بر عقیدهی حاصله از قرآن و سنت ترجیح دهیم.»
پاسخ به یک شبههی دیگر
14- ممکن است از سرِ استفهام یا اعتراض گفته شود نصوص قرآن و سنت احتمال برداشتها و معانی گوناگون دارند و این امر سبب ایجاد شک و اختلاف در معانی عقیدهی اسلامی میشود و این اختلاف بالفعل بوقوع پیوسته و اختلافکنندگان را مجبور به مراجعه به آراء و نظریات فیلسوفان جهت حل اختلاف و شناخت معنای مطلوب نموده است. با این وصف وحدت مصدر و منبع شناخت عقیدهی اسلامی چگونه ممکن است؟.
15- جواب: صحیح است که بعضی از نصوص قرآن و سنت (نه همهی آنها) احتمال بیش از یک معنی را دارند اما این بدین معنی نیست که شریعت معانی مقصوده را تبیین نکرده است و چنین ادعائی با مبین بودن قرآن تضاد دارد و با وظیفهی رسول خداص - بلاغ مبین - که با تمام قوا بدان برخاست مخالف میباشد و مخالف صریح این آیات قرآن است:
+ •• _ [النحل: 44].
«و فرو فرستادیم بسوی تو ذکر (قرآن کریم) را تا بیان کنی برای مردم آنچه (از سوی پروردگارشان) بر آنها فرو آمده و تا شاید (قرآن را مطالعه کنند و دربارهی مطالب آن) تفکر ورزند».
+ _ [محمد: 24].
«آیا در قرآن تدبر نمیورزند یا اینکه بر دلها [ی آنها] قفل وجود دارد».
چون تدبر با مغلق بودن معانی مورد نظر از نصوص (دربرگیرندهی بیش از یک معنی) تباین و تضاد دارد. بنابراین ما با کمال اطمینان و اعتقاد میگوییم خداوند متعال معانی مقصود از نصوص قرآنی را یا در خود قرآن یا در سنت نبوی برای ما بیان کرده است، زیرا چنانکه شیخ حسن بصری میفرماید:
«خداوند هیچ آیهای نفرستاده مگر اینکه دوست دارد که مقصود از آن فهم شود و تحصیل این علم هم جز از طریق تبیین خدا و رسولص امکان ندارد.»
16- بنا به توضیح فوق، در صورت حصول اختلاف در فهم بعضی از نصوص - علیرغم تبیین مقصود از آنها از جانب شارع - هیچ لزومی ندارد برای فهم معانی آنها به آراء فلاسفه مراجعه کنیم بلکه واجب است به بیان رسول خداص مراجعه کنیم و او را در این امر اختلافی حکم قرار دهیم. خداوند میفرماید:
+ _ [النساء: 65].
«نه این چنین نیست قسم به پروردگار تو ایمان نمیآورند تا آنگاه که تو را در مشاجرات بین خود حکم قرار دهند. سپس در درون خود هیچ ناخوشایندی و حرجی از حکمیت و قضاوت شما نیابند و کاملا تسلیم (قضاوت تو) باشند».
فهم اصحاب از نصوص
فهم و برداشت اصحاب کرام «رضوانالله علیهم اجمعین» از نصوص کتاب و سنت سرمایه و ذخیرهی بس عظیمی است که ما را در فهم نصوص کمک میکند زیرا به دلایلی چند، آنها شناخت بیشتر و فهم بهتری از نصوص داشتهاند از جمله این دلایل:
1- اصحاب از طریق فطرت و سلیقهی خاص خود معانی لغات قرآنی را فهم و درک میکردند نه از طریق تعلم و تکلف.
2- آنها شاهد نزول قرآن بوده و بر اسباب نزول اطلاع داشتهاند.
3- آنها صحابه و هممجلس رسول خداص بودهاند لذا از طریق قرائن و شواهد موجود مضمون کلام و اخبار او را فهم کردهاند.
4- آنها از حدت ذهن و صفاء درون، و عمق ایمان چنانی برخوردار بودهاند که ایشان را در فهم مقصود از نصوص یاری میرساند.
5- بر فهم معانی قرآن بسیار حریص بودهاند و بر آن تأکید فراوان ورزیدهاند بویژه در مسائل اعتقادی که از مهمترین مسائل و مطالب دینی به شمار میرود. مجاهد میگوید: «قرآن را از اول تا آخر نزد حضرت ابن عباس میخواندم و دور میکردم و بر آخر هر آیهای متوقف میکردم و دربارهاش از او سوال میکردم».
و اگر فرض کنیم اصحاب کرام نسبت به بعضی از مسائل اعتقادی جاهل بودهاند حتما در مورد آن از رسول خداص سئوال کردهاند چون امکان ندارد آنها از جواز یا عدم جواز وضو گرفتن با آب دریا از او سئوال کرده باشند، اما مسائل مهم عقیدهی اسلامی را به بوتهی فراموشی سپرده باشند با اینکه میدانستند این مسائل اساس دین هستند. و اهمال آنها به هیچ وجه جایز نیست.
***
معنا و اصول ایمان به قضا و قدر
معنای قضا و قدر
17- بعد از این مقدمهی مختصر میپرسیم: مقصود از قضا و قدر چیست؟
جواب: بصورت موجز و مختصر منظور از قضا و قدر این است که: (خدواند متعال قبل از آفرینش هر مخلوقی که مشیت و ارادهاش به آفرینش آن تعلق بگیرد آن را طبق تقدیر خود بوجود میآورد و میداند چه چیزهایی بعد از آفرینش از آن صادر میشود. آری همهی این امور را دقیقا میداند و هیچ چیز از افعال انسان و غیر او، اعم از «خیر و شر»، «اطاعت یا معصیت» از حیطهی علم او خارج نیست چنانکه هرچه در هستی رخ میدهد به دستور و ارادهی اوست و ایمان به همهی این موارد واجب است و ایمان شرعی و مطلوب ما به «قضا و قدر» جز از طریق ایمان به جزئیات این مطالب ممکن نیست.
به منظور بیشتر روشن شدن موضوع با ذکر چند اصل قطعی در مورد قضا و قدر به بیان حقیقت آن میپردازیم. زیرا بدون در نظر گرفتن این اصول فهم صحیح معنای قضا و قدر غیرممکن است.
چند اصل قطعی در امر ایمان به قضا و قدر
18- آنچه بصورت مختصر در رابطه با معنای قضا و قدر بیان کردیم بر چند اصل قطعی و یقینی استوار است که درک حقیقت معنای قضا و قدر بر آنها مبتنی میباشد و در صفحات و مباحث آتی، بعضی از این اصول اجمالاً و با ذکر دلایل بیان میکنیم.
اصل اول: علم خداوند به اشیاء، مسبوق به وجود آنها است
19- خداوند متعال قبل از آفرینش اشیاء و مخلوقات به تفصیل و جزئیات آنها علم کامل داشته و میداند بعد از آفرینش چه اموری از آنها صادر و چه مسائل و مصائبی برای آنها پیش میآید. علم خداوند به انسان (و آنچه از او صادر میشود یا برایش پیش میآید) نیز از این مقوله خارج نمیباشد نصوص فراوانی از آیات قرآن کریم بر این حقیقت دلالت دارند از جمله:
+ _ [المائدة: 97].
«و همانا خداوند به هر چیزی دانا است».
+• _ [المائدة: 7].
«همانا خداوند دانا است به آنچه در (درون) سینهها است».
+ _ [فاطر: 11].
«هیچ زنی حامله نمیشود و وضع حمل نمیکند مگر که خداوند میداند (جنین او پسر است یا دختر)».
+ _ [الأنعام: 59].
«و نزد او (خدا) است کلیدهای غیب نمیداند آنها را جز او (کسی) و میداند (دانا است) به آنچه در خشکی و دریا قرار دارد و هیچ برگی (از گیاهی و درختی] نمیافتد مگر اینکه او بر آن مطلع و آگاه است و نیست دانهای در (دل) تاریکی زمین و هیچ تر و خشکی که فرو افتد مگر اینکه در کتاب مبین (لوحالمحفوظ) ثبت است».
20- علم خداوند فراتر از این موارد، شامل مواردی است که هنوز پیدا نشدهاند و اگر فرضا پیدا میشدند چگونه میبودند.
+ • _ [التوبة: 47].
«در صورتی که (منافقین) در میان شما (برای جنگ) خارج میشدند جز شر و فساد چیزی بر شما نمیافزودند».
+ _ [الأنعام: 28].
«و اگر در صورتی هم (به فرض محال به دنیا) بازگردانیده میشدند دوباره برمیگشتند بسوی چیزی که از آن نهی شدهاند».
+ • _ [الأنفال: 23].
«و اگر در صورتی خداوند خیری در آنها میدانست (حرف حق را به هر صورت بود) به گوششان میرسانید ولی اگر به گوششان میرسانید (به حقیقت و دین) پشت میکردند و حال آنکه آنها (آگاهانه از حق) رویگردان هستند».
اصل دوم: خداوند آفریدگار تمامی موجودات است
21- اصل دوم: از اصول ایمان به قضا و قدر بیان میدارد که فقط خداوند خالق و آفرینندهی تمامی ذرات و موجودات هستی میباشد و هیچ جزئی از اجزاء هستی از این قاعده مستثنی نیست. هر پدیدهای که پا به عرصهی وجود نهاده خالق و آفرینندهاش خداوند است. بدیهی است که افعال و رفتارهای انسانی اعم از «اطاعت و معاصی» و «خیر و شر» نیز از این قاعدهی عمومی مستثنی نیستند چون آنها نیز بعد از نیستی و عدم پا به عرصهی هستی و وجود نهادهاند و داخل این قاعدهی کلی هستی هستند که:
+ _ [الزمر: 62].
«خداوند آفرینندهی هر چیزی است».
هرکس چیزی را از این قاعدهی کلی مستثنی بداند در واقع همراه با خالق مطلق (خدا) قائل به خالق دیگری شده که شرک است.
نصوص فراوان قرآن کریم دلیل و شاهد این اصل هستند از جمله:
+ _ [الأنعام: 102].
«آن است خداوند پروردگار شما آفرینندهی هر چیزی است، نیست خدایی جز او ...».
+ • _ [الفرقان: 2].
«و بیافرید هر چیزی را و آن را بصورت درست تقدیر و برآورد نمود».
+ • • _ [النور: 45].
«و خداوند آفرید هر جنبندهای را از آب».
علاوه بر اینها نصوص فراوان وجود دارند که عموم خالقیت و آفرینندگی خداوند برای اشیاء را به اثبات میرسانند پس هرکسی چیزی را از این قاعدهی کلی مستثنی بداند در واقع در قضیهی خلق و ایجاد برای خداوند شریک قائل شده است.
22- آفرینش خداوند برای اشیاء بر وفق تقدیر و برآورد او از این اشیاء بوده:
+ • _ [الفرقان: 22].
«و بیافرید هر چیزی را و آن را بصورت درست تقدیر و برآورد نمود».
در حدیث صحیح آمده:
«کتب الله مقادير الخلائق قبل أن يخلق السموات والأرض بخمسين ألف سنة وکان عرشه علی الماء».
«خداوند متعال پنجاه هزار سال قبل از آفرینش آسمانها و زمین در حالیکه عرشش بر آب قرار داشت مقادیر مخلوقات را مکتوب فرمود».
منظور از مقادیر و اندازههایی که خداوند در آفرینش اشیاء و پدیدهها مد نظر قرار داده صفات و ویژگیها و امتیازات این اشیاء میباشند که بوسیلهی آنها از حیث نوع، جنس، افراد، ترکیب، شکل، رنگ، حجم، اجزاء و سایر خواص از دیگر پدیدهها امتیاز مییابند.
اصل سوم: عموم مشیت خداوند
23- اصل سوم از اصول ایمان به قضا و قدر عموم مشیت خداوند متعال است بدین معنی که هیچ چیز در این هستی وسیع و پهناور رخ نمیدهد مگر اینکه به مشیت او میباشد. یعنی هرچه خداوند بخواهد واقع میشود و هرچه او نخواهد هرگز واقع نخواهد شد. هیچ امری از این قاعدهی کلی مستثنی نیست. افعال انسانی نیز داخل این قاعده هستند آنچه او بخواهد میشود و آنچه نخواهد نمیشود. دلیل این اصل نصوص فراوان قرآن کریم هستند. از جمله:
+ _ [البقرة: 253].
«اگر خدا میخواست آنها با هم به جنگ نمیپرداختند اما خداوند (از روی حکمتی که خود میداند) آنچه را اراده کند انجام میدهد».
+ _ [التکویر: 29].
«اراده نمیکنید جز آنچه را که پروردگار جهانیان اراده کرده باشد».
+ _ [الأنعام: 112].
«اگر پروردگار تو میخواست آن را انجام نمیدادند».
+ _ [المدثر: 56].
«و بیاد نمیآورند مگر آنچه که خدا بخواهد».
24- مسئلهی هدایت و گمراهی، ایمان و شرک نیز داخل این قاعده میباشد.
+ • _ [الأنعام: 35].
«و اگر خدا میخواست آنها را بر هدایت جمع میکرد پس از نادانان نباشید».
+ _ [الأنعام: 107].
«اگر خدا میخواست آنها شرک نمیورزیدند».
+... _ [النحل: 93].
«بلکه هر که را بخواهد گمراه میکند و هرکه را بخواهد هدایت میکند».
+ • _ [یونس: 99].
«و اگر پروردگار تو اراده میکرد تمامی کسانی که در روی زمین قرار دارند ایمان میآوردند».
+ • _ [السجدة: 13].
«و اگر اراده میکردیم هدایت را به هر نفسی (همهی انسانها) ارزانی میداشتیم».
+ • • • _ [الأنعام: 111].
«و اگر ملائکه را (دربارهی درخواست مشرکان) به سوی آنها گسیل میداشتیم و مردگان با آنها (دربارهی صدق محمد) سخن میراندند و همهی مخلوقات را بر آنها جمع میکردیم و بسوی آنها پیشروی میکردند نبودند که ایمان بیاورند مگر اینکه خداوند خود اراده کند».
+ _ [آل عمران: 145].
«هیچ نفسی را شایسته نیست که ایمان بیاورد مگر به اذن خدا».
+ _ [التوبة: 51].
«بگو بما نمیرسد (از خیر و شر) جز آنچه که خداوند برای ما مکتوب فرموده...».
+ • _ [الحديد: 22].
«هیچ مصیبتی در روی زمین و در نفس و درون شما واقع نمیشود مگر اینکه قبل از آفرینش و پدید آوردن آن را در کتابی (لوح المحفوظ) ثبت کردهایم و همانا این کار بر خداوند سهل و آسان است».
+ _ [النساء: 78].
«بگو همه از جانب خداست».
اصل چهارم: انسان مسئول افعال خویش است
26- با اینکه خداوند خالق همهی اشیاء است و افعال انسان نیز از جملهی مخلوقات خدا به شمار میآیند هرچه او بخواهد میشود و هرچه او اراده کند نخواهد شد. با وجود این انسان در برابر افعال خود مسئولیت دارد و بر آنها مثاب یا معاقب واقع میشود. این اصل یکی از اصول معروف و ضروری دین میباشد و جزو اصول ایمانی - ایمان به روز حساب و جزا - محسوب میگردد. از آنجا که انسانها بعد از محاسبه یا به بهشت ابدی داخل میشوند یا جایگاهشان جهنم است. و از آنجا که ادلهی این اصل بسیار روشن است، نیاز به ذکر و آوردنشان احساس نمیشود زیرا نزد همهی مسلمانان حتی شاگردان مبتدی هم معلوم و شناختهشده هستند.
اصل پنجم: محال است که خداوند ستم بورزد
27- اصل پنجم محال بودن ستم و ظلم از جانب خداوند است بدین معنی که خداوند از هرچه عنوان ستم دارد منزه است و تمامی اعمالش برپایهی رحمت و رأفت میباشند.
+ _ [ق: 29].
«و نیستم ستمکننده بر بندگان».
+ _ [النحل: 118].
«و ما بر آنها ستم نکردیم بلکه خود بر نفس خود ستم روا میداشتند».
+ _ [الکهف: 49].
«و پروردگار شما بر احدی ستم روا نمیدارد».
+ _ [الزخرف: 76].
«و ما بر آنها ستم نکردیم بلکه آنها خود ستمگر بودند».
اصل ششم: ایمان به قدر برای هیچکس حجت واقع نمیشود
28- ایمان به قدر برای هیچ احدی حجت واقع نمیشود و نمیتواند با استفاده از آن شانه از زیر بار مسئولیت تکلیف خالی کند.
+ _ [الأنعام: 149].
«بگو تنها خداوند صاحب حجت بالغه است پس اگر بخواهد همگی شما را هدایت خواهد کرد».
در واقع این اصل، یکی از اصول ضروری دین است چو اگر قَدَر اتمام حجت واقع نمیشد میبایست خداوند هیچ احدی را عذاب ندهد و از آنجا که ثواب برای مسلمانان و عقاب برای کفار ثابت و انکارناپذیر است و هر دو گروه در قبال اعمال خود مسئولیت دارند چنانکه در اصل پنجم توضیح دادیم پس احتجاج به قدر به منظور سلب مسئولیت از خود و شانه از زیر بار آن خالی کردن باطل و فاقد اعتبار است.
اصل هفتم: از آنچه خدا انجام میدهد سئوال نمیشود
اصل هفتم بر این قاعده دلالت دارد که خداوند متعال در مقابل آنچه که انجام میدهد و میآفریند و اراده و مشیتش به وجود آن تعلق میگیرد مورد سئوال و بازخواست واقع نمیشود و هیچ احدی نمیتواند او را محاکمه و محاسبه کند. بدلیل:
+ _ [الأنبیاء: 23].
«خداوند مسئول واقع نمیشود از آنچه انجام میدهد لیکن دیگران مورد سئوال و بازخواست واقع میشوند».
اثبات این اصل در حقیقت واضح و روشن است چون کسی که غیر خود را مورد بازخواست و محاسبه قرار میدهد باید بر او اشراف داشته و بتواند بر او فرمان براند یا فرد مسئول در مقام موقعیتی باشد که سائل بتواند او را جاهل یا مقصر قلمداد کند یا او را بر انجام تصرفات غیرمسئولانه، محاکمه نماید. تمامی این اسباب و عوامل مبرر اعتراض و محاسبه، در حق خداوند منتفی میباشند. زیرا خداوند عالم و حکیمی است که نسبت دادن جهل و تقصیر به او محال است چون او به حکمت متعالیه خویش، تمامی مخلوقات را طوری اداره میکند که برای ما تا ابد محال است بتوانیم به کنه آن احاطه پیدا کنیم و تنها بر جزئی بسیار محدود از آن اطلاع داریم حتی حکمت آفرینش انسان بر ملائکه مقرب نیز مخفی بود و نمیدانستند چرا خداوند مقام خلافت روی زمین را به او ارزانی داشته است:
+ • _ [البقرة: 30].
«و (بیاد آور) آنگاه که پروردگار شما به ملائک گفت من قرار میدهم در روی زمین جانشینی (ملائک برای دانستن نه برای اعتراض) گفتند آیا قرار میدهی در روی زمین کسانی که در آن فساد برپا میکنند و خون میریزند در حالی که ما (پیوسته) به حمد شما تسبیحگو هستیم و شما را تقدیس مینمائیم. فرمود من میدانم حقایقی را که شما نمیدانید».
خداوند پادشاه و مالک هر چیزی است و هرچه سوای اوست خاضع و تسلیم او است و امرش در آن نافذ میباشد. بنابراین امکان ندارد خداوند را تحت تأثیر یا اشراف کسی یا نیرویی بدانیم یا کسی به او امر کند یا بر او اعمال سلطنت نماید.
+تعالی الله عن ذالک علوا کبيرا_
«خداوند بسی برتر از این است».
خداوند خالق و مالک هر چیزی است. هر تغییری که خداوند در عالم هستی بوجود میآورد یا تصرفی که انجام میدهد، در واقع تصرف مالک در محدودهی ملک خودش است بنا بر این محال است که احدی بر او اشراف داشته یا او را مورد سئوال و مؤاخذه قرار دهد.
اصل هشتم: ارتباط اسباب و مسببات
30- اصل هشتم اینکه تمامی آنچه که خداوند مقرر کرده چه مربوط به افعال و حالات انسان چه غیر، همگی تابع قانون اسباب و مسببات بوده و از آن خارج نمیباشند. ربط اسباب به مسببات یکی از سنن الهی است که در تمامی موجودات جاری و ساری است علیهذا این سنت قانونی عام شامل و فراگیر بوده و هیچ پدیدهای در دنیا و آخرت از آن خارج نمیباشد.
قرآن کریم در آیات فراوان به این قانون اشاره کرده میفرماید:
+ • _ [البقرة: 164].
«و آنچه خداوند از آسمان فرو فرستاده از آب بعد بوسیلهی آن زمین را بعد از مرگش زنده ساخته».
+ • _ [الأعراف: 57].
«پس فرو فرستادیم بوسیلهی آن (ابر) آبی را و بیرون آوردیم بوسیلهی آن (از دل خاک تیره) هر میوهای».
خداوند هرچه میآفریند آن را طبق قانون اسباب و مسببات بوجود میآورد و فرموده:
+ _ [التوبة: 14].
«با آنها (کافران) بجنگید خداوند آنها را با دستان شما عذاب میدهد».
در این آیه، کشتن، سبب نزول عذاب بر آنها، عنوان شده است.
+ _ [المائدة: 16].
«خدواند هدایت میکند - بوسیلهی آن (قرآن) کسانی را که از (اسباب) رضوان او پیروی کنند - بسوی راههای امنیت و سلامتی».
+ • _ [النحل: 32].
«وارد بهشت شوید به سبب آنچه انجام میدهید (در دنیا انجام دادهاید)».
در این آیه، عمل، سبب دخول به بهشت معرفی شده است. معلوم است که تمامی مظاهر و پدیدههای هستی تابع قانون اسباب و مسبباتاند اما بعضی از اسباب بقدری روشن و معلوم هستند که هیچ کس در آنها شک ندارد همانند همبستر شدن زوجین، که سبب پیدایش فرزند، و شخم زدن زمین که سبب روییدن نهال میشود و خوردن و آشامیدن که سبب رفع گرسنگی و تشنگی میباشند. لیکن برخی از اسباب از بابت خفایی که در آنها مشاهده میشود مورد نزاع بعضی از افراد واقع شدهاند مانند پیروی از شریعت که باعث سعادت دنیا و آخرت میشود یا خروج از دایرهی شریعت که بدبختی هر دو جهان را دربر دارد و دعا که سبب دفع مکروه و رسیدن به مقصد میگردد بعضی از افراد در مؤثر بودن این اسباب شک کردهاند.
اما برخی از اسباب بقدری مخفی و پنهان میباشند که بجز اندک افرادی از آنها سردر نمیآورند مانند اسباب حوادث و تحولات اجتماعی و تغییراتی که برای اقوام و ملتها پیش میآید و منجر به «عزت و ذلت»، «پیشرفت و عقبماندگی»، «سرعت و سستی»، «شکست و پیروزی» و غیر میشود. همگی این تحولات معلول و مسبب علتها و اسباب خاصی هستند و از آنها تخلف نمیپذیرند و همانند انجماد آب و جوشیدن آن و باریدن باران و ... که همگی این حوادث تابع اسباب خاصی بوده و در صورت وجود این اسباب، تحقق این حوادث نیز حتمی است.
تفاوت اسباب حوادث طبیعی با اسباب حوادث اجتماعی در این است که اسباب حوادث طبیعی معلوم و مضبوط بوده و معرفت آنها در پرتو اسبابشان حتمی است لیکن اسباب حوادث اجتماعی به دلیل غیرمنضبط و غیرمعروف بودن آنها، برای بسیاری قابل درک و شناخت نیستند. با وجود این، حصول نتایج آنها قطعی و جزمی است. شریعت مقدس در نصوص فراوان ما را به قانون اسباب و مسببات هدایت کرده که در این مختصر امکان برشمردن آنها نیست زیرا قصد ما در این رساله فقط اشاره به این نکته است که هر آنچه خداوند طبق قانون قضا و قدر خود مقدر فرموده تابع قانون اسباب و مسببات میباشد لذا هرکس بخواهد به نتیجهی مطلوب و مورد نظر دست یابد بایستی اسباب آن را فراهم نماید.
اصل نهم: لزوم مباشرهی اسباب
31- ایمان به قضا و قدر مانع از مباشرهی اسباب نیست و انسان را به کمکاری و تنبلی فرانمیخواند. چنانچه مستشرقین و نادانان میپندارند بلکه برعکس ایمان به قضا و قدر ما را به استفاده و بهرهگیری هرچه بیشتر از اسباب و مسببات فرا میخواند. چنانچه این مطلب را بعدا توضیح خواهیم داد.
و کافی است در این جا به این نکته اشاره کنیم که آنچه خداوند مقدر فرموده آن را طبق قانون اسباب و مسببات مقدر فرموده چنانکه در اصل هشتم توضیح دادیم پس اسباب و مسببات همگی به تقدیر خداوند بوده و بر ما لازم است به منظور دسترسی به نتایج و ثمرات قدر از اسباب استفاده کنیم.
32- چشمپوشی از اسباب و مسببات در واقع چشمپوشی از شریعت خدا است. چون شریعت اسلام ایمان و عمل صالح را سبب نیل به سعادت و رستگاری و رضوان و رفتن به بهشت قلمداد کرده است. همچنان که کفر و معاصی و مخالفت با شریعت را سبب بدبختی، خشم خدا و ورود به جهنم قلمداد کرده پس هرکس از اسباب رویگردانی کند در واقع از دین خدا رویگردان شده و پوشش اسلامی را از صورت و پوست خود برکنده است هرچند ادعا کند که آنچه انجام داده به تقدیر خدا بوده و اگر مباشرهی اسباب هم نمیکرد باز واقع میشد. این توجیه به حال او سودمند واقع نخواهد شد چون خداوند متعال وعده داده در صورت مباشرهی اسباب پیروزی را نصیب استفادهکنندگان کند و هرکس بدون استفاده از اسباب خواهان حصول نتیجه باشد همانند کسی است که بدون شخم زدن زمین و پاشیدن بذر، انتظار برداشت محصول را داشته باشد.
33- ذکر این نکته خالی از فایده نیست که مباشرهی اسباب هرگز به منزلهی اتکای کامل و تعلق قلبی بر آنها نیست بدین معنی که معتقد باشیم در صورت مباشرهی اسباب حصول نتیجهی قطعی است بلکه علاوه بر وجود سبب اصلی [مباشرهی اسباب] ظاهری باید چند سبب فرعی دیگر آن را قوت بخشند و موانع از سر راه زدوده شوند تا نتیجه حاصل گردد [و باید علتالعلل که اردهی خداوند است به وجود آن شیئ تعلق گیرد] لذا اعتماد و توکل قلبی باید تنها بر خدا باشد نه بر حصول اسباب، چنانچه توضیح این مطلب در آینده داده خواهد شد.
یک اعتراض و پاسخ آن
34- گاهی از باب اعتراض بر آنچه ذکر کردیم گفته میشود اعمال و رفتارهای انسان براساس اراده و مشیت او صورت میگیرند زیرا خداوند فرموده:
+ _ [الکهف: 29].
«پس هرکس بخواهد ایمان بیاورد و هر کس بخواهد کافر شود».
+ _ [التکویر: 28].
«برای کسی از شما که بخواهد (بر راه) مستقیم باشد».
به مفاد این آیات ارادهی انسان در ایجاد فعل تأثیر دارد بهمین خاطر است که افعال انسان به او نسبت داده میشوند و بر آنها مجازات میشود.
+ • _ [البقرة: 281].
«سپس وفا میشود (بازپس داده میشود) هر نفسی (در مقابل) آنچه که کسب کرده (انجام داده است)» .
+ _ [البقرة: 286].
«برای هر نفسی است (جزای) آنچه کسب کرده است (از خیر ولو بطریق غیرقصد) و بر اوست (عقاب) آنچه به طریق عمد و اکتساب (از گناهان) انجام میدهد».
+ _ [آل عمران: 182].
«(چشیدن عذاب سوزاننده) به سبب آن چیزی است که دو دستهی شما پیش فرستاده است».
و این که فرد مجنون بر افعالش مؤاخذه نمیشود این معنی را تأیید مینماید چون اعمال او مبتنی بر اراده و اختیار نیستند و از روی انتخاب به انجام آنها اقدام نمیکند با توجه به این، نسبت دادن افعال انسان به خداوند و آنها را مخلوق خدا دانستن و به مشیت او واقع شدن با حقایقی که به ذکر آنها پرداختیم درنمیآید؟.
35- در جواب این اعتراض میگوئیم، انسان در حقیقت فاعل افعال خود میباشد و دارای اراده و مشیت حقیقی است اما اراده و مشیت او همانند خودش مخلوق خدا است و محض این اراده سبب پیدایش فعل انسان نمیشود و در واقع خداوند خالق، سبب (اراده) و مسبب (فعل) است و اینکه انسان به ارادهی خود به انجام کارهایش اقدام مینماید فعل او با خالقیت عام خداوند برای اشیاء (از جمله فعل انسان) منافات ندارد زیرا انسان بدست خود کشتی میسازد اما آفریدگار کشتی، خداوند است.
+ _ [یس: 42].
«و آفریدیم برای انسان از مثل آن (کشتی نوح) آنچه بر آن سوار میشوند».
انسان بدست خود ساختمان میسازد با وجود این آفریدگار اصلی ساختمان، خدا است.
+ _ [النحل: 80].
«و خداوند قرار داده برای شما در منازلتان سکونت و قرار داده برای شما از پوست حیوانات منازل (چادر) که آن را در روز سفر و اقامتتان خفیف میپندارید».
آری ارادهی انسانی از این جهت که سبب است در ایجاد افعال تأثیر دارد اما از حیث آفرینش ذات فعل، و پیدایش آن، هیچ تأثیری ندارد. زیرا وجود سبب تام هرگز به منزلهی وجود حتمی مسبب (فعل) نمیباشد. هرچند شارع مقدس بین آنچه از سر عمد و اختیار از انسان صادر میشود و آنچه بدون اراده و اختیار (در خواب و حالت جنون) از او واقع میشود جدائی انداخته اما این جدائی هرگز به معنای خارج شدن افعال انسان از عموم خالقیت خداوند متعال برای اشیاء نیست زیرا این عموم، یک اصل قطعی است و خلاف آن، با وجود استثنا در آن به هیچ عنوان جایز نمیباشد و اعتراف به اصل یادشده بر حساب عموم و فراگیری خالق بودن خداوند تمام نمیشود و این عمومیت هرگز استثنابردار نمیباشد. سر مسئله در این جا نهفته است که ارادهی انسان مخلوق است و با مخلوق بودن او تناسب دارد و امکان ندارد ارادهی انسان ارادهی مطلق باشد بلکه باید آن را تابع ارادهی خداوند و مستند به ارادهی او دانست. همانند سایر مخلوقات که تابع ارادهی خدا هستند.
پاسخ یک اعتراض دیگر
36- اگر از درِ اعتراض گفته شود، اگر خداوند از انسانی معصیت بخواهد چرا او را بر آن محاسبه میکند؟ و چرا از او (همانند سایر انسانها) اطاعت نخواسته است؟.
37- در جواب این اعتراض میگوییم، قبلا توضیح دادیم که هدایت و گمراهی اطاعت و معصیت همگی به مشیت و ارادهی خدا میباشند و این اصلی قطعی و مسلم است و توضیح دادیم که انسان در مقابل اعمالش مسئول است و این هم اصل مسلم و قطعی دیگری بود. و امور قطعی به ذات خود با هم تناقض نخواهند داشت هرچند به ظاهر متناقض جلوه کنند [چون اراده و مشیت خدا سبب خلق و ایجاد میشود، در حالی که مسئول بودن انسان در مقابل اعمالش از باب کسب آنها توسط او است نه از سر خلق.] پس برای ما کافی است بر این امور قطعی اکتفا ورزیم و به همهی آنها ایمان داشته باشیم و هیچیک از آنها را مردود نیانگاریم. و کافی است در جواب این اعتراض بگوییم مسئلهی قضا و قدر به علم و حکمت آفرینش و ارادهی خدا تعلق دارد و از آنجا که توان احاطه به صفات او را نداریم توان احاطه به قدر او را نیز نداریم و سر قدر در این جا است که هدایت و گمراهی سعادت و شقاوت مرگ و زندگی همگی بدست (قدرت) خدا هستند با وجود این انسان در مقابل اعمالی که انجام میدهد (مادام بصورت ارادی و انتخابی از او صادر شده باشند) مسئول است. و اگر گفته شود ناتوانی انسان از احاطه به سر قضا و قدر، به او زیان میرساند و از او سلب اختیار مینماید؟ میگوییم چون مسئلهی قضا و قدر به صفات خدا برمیگردد ناتوانی انسان در برابر آن عجز محسوب نمیشود و زیانی به او نمیرساند مگر در صورتی که این ناتوانی منجر به رد بعضی از اصول قطعی قضا و قدر شود در همچون صورتی بر انسان لازم است به اصول و مضامین آنها ملتزم بوده و از آنها تجاوز نکند و در جهان آخرت پردهی جهل از جلو دیدگان انسان برداشته خواهد شد و هر آنچه را که اکنون دربارهی سر قضا و قدر نمیداند خواهد فهمید.
***
تأثیر ایمان به قضا و قدر بر رفتار انسان
38- بعد از اینکه بصورت مختصر معنی ایمان به قضا و قدر، و اصول قطعی و مسلم آن را بیان کردیم سئوال میکنیم آیا ایمان به این اصول چه تأثیری در سلوک و رفتار انسان دارد؟ آیا آنچه که در این زمینه گفتهایم و برشمردهایم از معرفت نظری تجاوز میکند؟ و تأثیری در سلوک و واقع زندگی انسان دارد؟.
39- در جواب میگوییم یکی از ویژگیهای شناخت در اسلام - در هر زمینه که باشد - تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم آن در رفتار و سلوک انسان است که در اینجا مجال تفصیل و توضیح این مطلب نیست اما آنچه که مقصود است و میخواهیم در این رساله بیان کنیم اینکه: «ایمان صحیح به قضا و قدر تا چه حد میتواند در رفتار انسان و ارتباط و علاقه او با دیگران اثر داشته باشد و به هنگام عملکرد فردی و موضعگیریها در قبال حوادث و انجام حسنات یا ارتکاب سیئات و ابتلا به مصائب، این ایمان چه تأثیری در شخصیت او خواهد داشت و باعث ایجاد چه نوع تغییراتی در زندگی روزمرهاش خواهد شد؟».
اینک مختصر توضیحی پیرامون این مطلب:
1- رفتار درست و صادقانه با دیگران
40- چنانکه گفتهاند انسان بالطبع موجودی است اجتماعی و این سخن در واقع صحیح است بنابراین انسان ناگزیر از برقرار کردن ارتباط و علاقه با دیگران است و در این ارتباط و علاقه با آنها یا راه هموار صداقت و درستی را در پیش میگیرد یا طریقهی نفاق و دروغ و سازش و غیره را، یا راهی در پیش میگیرد که مخلوطی از هر دو است آیا سرانجام، این سه راه به کجا ختم میشوند؟.
اگر بخواهیم جوابی مختصر و در عین حال جامع به این پرسش بدهیم میتوانیم بگوییم سرانجامِ در پیش گرفتن و پیمودن هر یک از این راهها به چگونگی عقیدهی فرد نسبت به غیر خود و به اینکه این غیر تا چه حد میتواند به او سود و زیان برساند بستگی دارد، اگر عقیده داشته باشد که این غیر میتواند به او سود و زیان برساند با او روش مداهنه و نفاق در پیش میگیرد چون به گمان خود میپندارد این روش برایش سودمند واقع میشود اما اگر معتقد باشد این غیر قادر به جلب نفع و دفع ضرر نیست و تنها سبب حصول آن است و بس، چون در حقیقت تنها خداوند خالق حکیم و علیم است و فقط او سود و زیان میرساند و کلیهی امور در دست اوست در پرتو این عقیده به یاد فرمودهی رسول خداص خطاب به عبدالله پسر عباس میافتد که فرمود:
«وَاعْلَمْ: أنَّ الأُمَّةَ لَوْ اجْتَمَعَتْ عَلَى أنْ يَنْفَعُوكَ بِشَيءٍ لَمْ يَنْفَعُوكَ إلاَّ بِشَيءٍ قَدْ كَتَبهُ اللهُ لَكَ، وَإِن اجتَمَعُوا عَلَى أنْ يَضُرُّوكَ بِشَيءٍ لَمْ يَضُرُّوكَ إلاَّ بِشَيءٍ قَدْ كَتَبَهُ اللهُ عَلَيْكَ، رُفِعَتِ الأَقْلاَمُ وَجَفَّتِ الصُّحفُ».
«و بدان اگر تمامی امت جمع شوند و دست بدست هم دهند تا سودی به تو برسانند هیچ سودی به تو نمیرسانند جز آنچه خداوند بر تو مقرر و مکتوب فرموده است و اگر تمامی امت (مردم) جمع شوند و دست به دست هم بدهند تا زیانی به تو برسانند هیچ زیانی بتو نمیرسانند جز آنچه خداوند بر تو مکتوب و مقرر فرموده قلمها (از روی صفحهی کاغذ) برداشته شده و (مرکب) صفحه خشک گردیده است».
داشتن همچون اعتقادی بصورت حتم و یقین، سلوک و رفتار مستقیم مبتنی بر صدق و محبت و استقامت برای انسان بوجود میآورد بلکه این عقیده شجاعت و شهامت چنانی در فرد بوجود میآورد که هرجا مقابله با دشمنان را واجب یا مستحب بداند از اقدام خودداری و درنگ نمیکند چون خطرناکترین چیزی که از طرف دشمنان او را تهدید میکند مرگ است و او از آن ابدا هراسی بدل راه نمیدهد چون اجل تنها در زمان مقرره خداوند به سراغ او میآید و هرگاه دوران حیاتش بسر رسید هیچ وسیله و قدرتی نمیتواند آن را تمدید کند.
+ • _ [آل عمران: 154].
«منافقین میگویند اگر کار به دست ما بود اینجا کشته نمیشدیم. بگو اگر در خانههای خود میبودید خارج میگشتند آنهائی که مرگ بر آنها مکتوب واقع شده به سوی قتلگاه خود».
2- عفو و گذشت:
41- یکی دیگر از آثار ایمان به قضا و قدر در ارتباط با دیگران، عفو و گذشت از کسانی است که در حق او قصور یا بدی کردهاند یا نیکیهای او را به بدی پاسخ دادهاند یا به ناحق به حقوق و کرامت انسانی و دینی او تجاوز کردهاند.
تفصیل این سخن اینکه: «فرد مؤمن به قضا و قدر عقیده دارد که آنچه از ناحیهی این غیر متوجه او شده، بر او مقدر گشته و پرهیز از آن غیرممکن بوده و این غیر واسطهای برای نیل این مقدور بیش نبوده است. اخلاق رسول خداص اینچنین بود از انس منقول است گفت: ده سال خدمت رسول خداص کردم هرگز کلمهی «اف» از دهان او نشنیدم و هرگز در مقابل کاری که کردم نگفت چرا چنین کردهای و در مورد کاری که نکردم نگفت چرا آن را انجام ندادهای و اگر یکی از اعضای خانوادهی او، مرا عتاب میکرد میگفت«رهایش کنید اگر چیزی مقدر شده باشد حتما بوقوع خواهد پیوست». این حدیث شریف بر پرهیز از توبیخ غیر در صورت وقوع خطا و قصور دلالت میکند و بایستی خطای واقعشده را به قضا و قدر پروردگار نسبت داد. در حدیث دیگری که از حضرت عایشهی صدیقه روایت شده است، آمده است که در مقام تعریف از اخلاق رسول خداص فرمود: «... هرگز بخاطر مصلحت شخصی خود از کسی انتقام نگرفت و اگر حدی از حدود خداوند مورد تجاوز واقع میگشت تا هنگام انتقام برای خدا خشمش فروکش نمیکرد. در این حدیث خط فاصل بین تقصیر در حق شخص، و تقصیر در حق خدا مشخص گردیده در اولی عفو مستحب است اما در دومی عفو جایز نیست و اساس جدائی بین این دو حق و جواز عفو در یکی از آنها، و عدم جواز در دیگری همان است که در اصول «قدر» بیان داشتیم و آن اینکه هیچ احدی حق ندارد به بهانهی تمسک به «قدر» شانه از زیر بار مسئولیت شرع خالی کند. هیچکس حق ندارد فرد مقصر در زمینهی حقوق خدا و مخالف شریعت را مورد عفو قرار دهد و از تقصیرش درگذرد. چنانکه کسی حق ندارد به حقوق دیگری تعرض کرده آن را پایمال کند. اما در رابطه با گذشت و تقصیر از حقوق شخصی، هر فردی صاحب حق شخصی خود میباشد و میتواند از آن درگذرد.
این بینش، این عقیده را در انسان تقویت میبخشد که آنچه خدا بخواهد حتما خواهد شد و آنچه او نخواهد نمیشود. علاوه بر این لازم به ذکر است که گذشت از قصور شخص مقصر در امور شخصی مستحب است نه واجب. پس هرکس راه گذشت برگزیند عملش خیر و کرامت تلقی میشود و اگر قصد مجازات و انتقام داشته باشد این حق برای او محفوظ است اما بشرطی که عادلانه درصدد انتقام بمثل برآید.
+ _ [الشوری: 40].
«جزای بدی، بدی همپا و مثل آن است».
+ _ [النحل: 126].
«و اگر انتقام گرفتید، انتقام بگیرید بمثل آنچه بدان مورد عقاب واقع شدهاید».
3- استعانه از خداوند
42- کسی که ایمان صحیح به قضا و قدر داشته باشند به یقین میداند که سرانجام و عاقبت تمامی امور - از نظر مشیت و آفرینش، خلق و تدبیر - بدست خداست و برای دسترسی و حصول هر امری باید تنها از او استعانت جست از همین جاست که سورهی فاتحه - که از تعبد و استعانه از خدا خبر میدهد - به تعداد رکعات نماز تکرار میگردد در حدیث شریف آمده است:
«لا صلاة لمن لم يقرأ بفاتحة الکتاب». «حدیث»
«نماز کسی که سورهی فاتحهالکتاب را قرائت نکند مقبول واقع نمیشود».
در این سورهی مبارکه آیهی شریفهی:
+ _ [الفاتحة: 5].
«تنها تو (خدا) را میپرستیم و تنها از تو استعانت میجوئیم».
وجود دارد که محسور بودن عبادت برای خداوند و انحصار استعانه از او را میرساند. اگر کسی از خداوند استعانه بجوید و به اسباب ظاهری نیز متوسل گردد در نتیجه مقصودش حاصل شود حصول مطلب از فضل و برکت خدا است و اگر مقصودش حاصل نشد فرد مسلمان باز هم مأیوس نمیگردد چون یقین دارد که تأخیر در حصول مطلب فوایدی دربر دارد که خداوند بر آن مطلع است اما او از آن خبر ندارد زیرا مقدار علم و آگاهی ما از حکمت خدا در مقابل آنچه بر ما مجهول است بسیار ناچیز و بیمقدار است لذا بر مسلمان لازم است بعد از شکست و عدم نیل به مقصد مأیوس نگردد و مجددا به تلاش و تکاپو رو آورد و با استعانه از خداوند مطلب را دنبال کند و هرگز از باب عجز و ناتوانی نگوید اگر چنان میکردم چنین میشد چون بر زبان جاری کردن این سخن علاوه بر اینکه هیچ سودی دربر ندارد دری بر روی شیطان میگشاید تا وسوسه خود را به قلب القاء کند و آن را بازیچهی دست خود قرار دهد. در حدیث شریف آمده:
«الْمُؤْمِنُ الْقَوِىُّ خَيْرٌ وَأَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِ الضَّعِيفِ وَفِى كُلٍّ خَيْرٌ، احْرِصْ عَلَى مَا يَنْفَعُكَ وَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ وَلاَ تَعْجِزْ وَإِنْ أَصَابَكَ شَىْءٌ فَلاَ تَقُلْ لَوْ أَنِّى فَعَلْتُ كَانَ كَذَا وَكَذَا. وَلَكِنْ قُلْ قَدَرُ اللَّهِ وَمَا شَاءَ فَعَلَ فَإِنَّ لَوْ تَفْتَحُ عَمَلَ الشَّيْطَانِ». «صحیح مسلم»
«مسلمان قوی در نزد خداوند بهتر از مسلمان ضعیف است و در هر دو خیر وجود دارد بر چیزی که به تو نفع میرساند حریص باش و از خداوند استعانت بجو و اظهار عجز و ناتوانی نکن، و اگر چیزی (بلایی) بر تو اصابت کرد مگو اگر چنین میکردم چنان میشد بلکه بگو: قدر خدا چنین بوده و هرچه بخواهد میکند، زیرا کلمهی «اگر» (لو) راه نفوذ شیطان را باز میکند».
4- فقط بر خدا اعتماد و توکل کردن
43- چهارمین اثر ایمان به قضا و قدر اینکه، کسی که ایمان به قضا و قدر داشته باشد از اسباب ظاهری و مادی استفاده میورزد اما اعتمادش فقط بر خداست نه بر اسباب مادی، پیشوا و سید ما حضرت محمدص چنین بود، به منظور استفاده از اسباب ظاهری در غار مخفی شد اما هرگز عقیده نداشت که محض اختفا در غار او را از کید مشرکین رها میسازد و عقیده نداشت که استفاده از اسباب ظاهری او را از شر مشرکین خلاص میکند بلکه معتقد بود رهائی و خلاص او فقط بدست خداست. در عین حال استفاده از اسباب مادی نیز در حد توان لازم است.
+ _ [التوبة: 40].
«نفر دوم (محمد) از دو نفر (محمد و ابوبکر) آنگاه که هر دو در غار بودند، که به رفیقش (حضرت ابوبکر) میگفت اندوهگین مباش همانا خدا با ماست».
آری اطمینان و اعتماد رسول خداص برای نجات فقط بر خدا بود و تنها معیت و همراهی خدا را عامل آرامش قلب میدانست نه اختفا در غار. در جنگ بدر نیز بعد از تنظیم صفوف لشکر و تهیهی اسباب مادی به بارگاهی که برایش سازمان داده بودند بازگشت و با تضرع و زاری با خدا راز و نیاز میکرد زیرا میدانست که پیروزی بدست خداست و برای حصول آن باید تنها بر او اعتماد کرد نه بر اسباب مادی، این «توکل» صحیح یکی از ثمرات ایمان صحیح است و از جملهی ثمرات «توکل»، این است که تنها خدا را کافی بدانیم و بس.
+ _ [الطلاق: 3].
«هر کس بر خداوند توکل و اعتماد بورزد خداوند او را کافی و بس است».
5- مقابلهی قدر با قدر
چنانکه در مقطع سابق گفتیم ضرورت مباشرهی اسباب مادی و استفاده از دستآوردهای فکری، از اینجا ناشی میشود که ترک آنها باعث میشود افراد مغرض و نادان بر شریعت اسلام خرده بگیرند و آن را ناقص و ناکافی بپندارند. و یکی از اصول عقاید اسلامی نیز تعطیل گردد.
اضافه میکنم کسی که به قضا و قدر ایمان داشته باشد با استفاده از «قدر» به مقابله با دیگر «قدر»ها برمیخیزد بدین معنی که مادام دافع و مانعی در اختیار داشته باشد تسلیم قدر نمیشود بلکه از اسباب و وسایل مادی را استفاده میکند و با بهرهگیری از آنها با قدر به مقابله برمیخیزد. امام عبدالقادر گیلانی رحمه الله در این زمینه میگوید:
«بسیاری از مردم اگر به مسئلهی قضا و قدر رسیدند امساک و توقف میکنند اما روزنهای بر من باز شده که با استفاده از آن قدر حق را با حق و برای حق، مقابله خواهم کرد».
منظور او این است که با استعانت از خداوند به مقابله با مقدورات برمیخیزم و در این راه هدفی جز جلب رضایت او ندارم. تفصیل این سخن اینکه: بر مسلمان لازم است همواره احتیاط پیشه کند و حذر داشته باشد تا گرفتار مشکلات و مصائب نشود و اگر گرفتار شد در راه دفع آن بکوشد، مثلا به منظور مصونیت از مرض اسباب پیشگیری فراهم کند و از آنها استفاده نماید و از مکان آلوده به میکروب و اسباب آلوده دوری گزیند و در هنگام جنگ نیز احتیاط کند و خود را در معرض تیرهای دشمن قرار ندهد. این احتیاط هرگز به معنی بیاعتقادی به قضا و قدر و مخالفت با آن نیست بلکه از باب استفاده از «قدر» به منظور نجات و رهایی از «قدر» محسوب میگردد. چون از آنجا که قدر بر ما مجهول است و احتمال وقوع آن میرود اسباب جلوگیری از وقوع آن را فراهم مینماییم اگر وقوعش نزد خدا مکتوب و مقدر باشد حتما واقع خواهد شد و مباشرهی اسباب دفع آن، سودی نخواهد بخشید و اگر مقدر و مکتوب نباشد فراهم نمودن اسباب وقوعش، سود نخواهد بخشید، منظور این است که مباشرهی اسباب مانع از وقوع آنچه خدا مقدر کرده نمیشود چنانچه اسباب دفع آن را دفع نمیکنند. در حدیث صحیح آمده است« «عرض شد ای رسول خداص آیا درمانی که از آن استفاده میکنیم یا دعایی که به عنوان «رقیه» از آن بهره میگیریم قدر خدا را رد مینمایند؟ فرمود این هم از جملهی قدر خداست اگر تقدیر خدا بر این باشد انسان به مرض مبتلا نشود مباشرهی اسباب سلامتی را برایش فراهم مینماید.
وقتی حضرت امیرالمؤمنین عمر بن خطاب بر دروازههای شام مشرف شد و دریافت که در آنجا بیماری طاعون شیوع یافته قصد بازگشت و عدم ورود به شهر نمود ابوعبیدهی جراح پرسید:
ای امیرالمؤمنین از قدر خدا فرار وجود دارد؟ عمر فرمود: کاش غیر از تو این سخن را بر زبان میراند بلی از قدر خدا فرار میکنیم و در قدر خدا واقع میشویم سپس عبارتی بدین مضمون بر زبان جاری کرد: «اگر گلهای گوسفند یا شتر همراه داشته باشی و در مقابل شما چراگاهی خشک و بیعلف، و دیگری حاصلخیز و پرعلف موجود باشند چه گلهات را در زمین خشک بچرانی چه در زمین پر از علف، یا از زمین خشک به زمین حاصلخیز بروی همگی به اراده و تقدیر خداست».
نوع دوم از مقابله قدر به قدر: مباشرهی اسبابی است که رفعکنندهی قدر اول هستند همانند استفاده از درمان جهت رفع مرض، و جهاد و فداکاری جهت بیرون راندن دشمنان و کفار اگر قصد اشغال مملکت و سرزمین مسلمانان را داشته باشند و بخواهند بر آن مسلط شوند باید با آنها به مبارزه برخاست همچنین التجاء و بازگشت بسوی خدا و استغفار از او در صورت قطع بارش باران، چنانچه در این زمینه خداوند از حضرت نوح نقل میکند که خطاب به قومش فرمود:
+ • _ [نوح: 10-12].
«پس (خطاب به قوم خود) گفتم از خدای خود طلب مغفرت کنید همانا او بسیار بخشنده است خدا از آسمان بارانهای پر خیر و برکت را پیاپی میباراند و بوسیلهی اموال و فرزندان یاریتان خواهد داد و باغهای سرسبز و فراوان بهرهی شما میسازد و رودبارهای پرآب در اختیارتان میگذارد».
6- مشاهدهی قدر به هنگام انجام نیکیها
45- ایمان به قضا و قدر باعث میشود فرد مؤمن توفیق انجام نیکیها را از خدا بداند و گرفتار غرور و خودباختگی نگردد در نتیجه رفتارش سالم و درونش تزکیه شود. تفصیل این مطلب اینکه، انسان مؤمن به قضا و قدر، همواره بیاد قدر خداست و آن را در ذهن خود پرورش میدهد و به هنگام انجام حسنات و صالحات آن را به یاد میآورد و این امر حالتی در او ایجاد میکند که صریحا اعتراف میکند هرآنچه از او صادر میشود محض فضل خدا بوده و او تأثیری در آن ندارد و این عقیده باعث میشود که هرگز احساس غرور و به خود بالیدن نکند و بر کسی منت ننهد و از همهی امراض درونی مصون بماند. زیرا وجود این امراض در درون انسان، ریشه در اعتقاد به امتیاز و خودبرتربینی او بر دیگران دارند که او را وادار به تکبر بر آنها و اعجاب به خود مینمایند در این میدان فرق نمیکند این امراض ناشی از انجام عبادات و اعمال صالح باشند یا بهرهمندی از نیروی علمی و بدنی یا قدرت و سلطنت یا سرمایه و اموال یا پیروان فراوان و امثال اینها.
اگر فرد به هنگام دستیابی به نیکیها آن را به قدر خدا ارجاع دهد یا وقت بدست آوردن یک امتیاز آن را قدر خدا و آن را محض فضل او بر خود تلقی نماید احساس غرور و تکبر و عجب و منت بر دیگران از قلبش رخت برمیبندند و به جای آن دست دعا به سوی خداوند بلند میکند و زبان به شکرانه و ستایش او میگشاید و میگوید:
+ • _ [الأعراف: 43].
«گفتند: خدائی را سپاسگزاریم که ما را به سوی این هدایت کرد و اگر خداوند ما را هدایت نمیکرد شایستهگی هدایت یافتن را پیدا نمیکردیم».
هدایت خدا برای یندگانش شامل اعمال صالحهای که انجام میدهند و علم به حقایق دینی و سایر اعمال است.
46- چنانکه مشاهدهی قدر به هنگام انجام نیکیها برای فرد مسلمان مفید واقع خواهد شد [و او را از مرض عجب و خودبزرگبینی مصون نگه میدارد] از بعد دیگر: نیازمندی همیشگی و دائمی مسلمان به خدا را نشان میدهد و روحیهای در او بوجود میآورد که همواره خود را محتاج رحمت خداوند میداند و از او طلب مغفرت مینماید و هیچ توجهی به اعمال خود نمیکند و بدان مغرور نمیشود. عقیدهی قطعی دارد که رهائی و نجاتش در آخرت منوط به محض فضل و رحمت خداست نه اعمال خودش، چون اعمال نیکوی او نیز محض فضل خدا هستند و بوسیلهی آنها استحقاق ورود به بهشت را پیدا نمیکند بلکه به فضل و رحمت خدا مستحق ورود به بهشت میشود لهذا در حدیث شریف آمده:
«لَنْ يُدْخِلَ أَحَدًا عَمَلُهُ الْجَنَّةَ» قَالُوا: وَلَا أَنْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: لاَ، وَلاَ أَنَا إِلاَّ أَنْ يَتَغَمَّدَنِي اللَّهُ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَفَضْلٍ» [بخاري و مسلم]
«هیچیک از شما بوسیلهی اعمالش وارد بهشت نمیشود. عرض کردند: حتی شما ای رسول خداص؟ فرمود: حتی من، اما خداوند پوششی از فضل و رحمت خویش بر من کشیده است».
47- بعضی از باب اعتراض میگویند: این سخن بوسیلهی فرمودهی خدا منقوض است، که میفرماید:
+ • _ [النحل: 32].
«وارد بهشت شوید به سبب آنچه که انجام دادهاید».
در این آیه دخول بهشت منوط به انجام عمل شده است، اگر چنین است چگونه میگوئید کسی بوسیلهی عملش داخل بهشت نمیشود؟ یا از شأن ارزش و اهمیت عمل میکاهید؟.
در جواب گویم با در + _ سبیه است و ما منکر اسباب نیستیم و منکر دخول بهشت به سبب عمل صالح نیستیم، بلکه آنچه منکرش هستیم این است که، عمل بها و عوض دخول بهشت قلمداد شود و این مطلب را حدیث شریف نفی میکند «لن یدخل احدکم الجنة بعمله» «باء» در «بعمله» برای معاوضه و مقابله است چنانکه در جمله: «این قلم را به درهم خریدم» با برای مقابله و معاوضه است. عمل، عوض و بهای دخول بهشت تلقی نمیشود و هرگز صحیح نیست عمل را عوض آن بدانیم. برای تقریب این معنی از اذهان میگوییم، اگر انسان در طول عمر اعمال صالح انجام دهد هیچ نسبتی بین عمل او در عمر محدود و نعمتهای جاویدان بهشت وجود ندارد چون شایسته نیست اعمال انجام شده در مدت زمان محدود را مقابل و بهای نعمتهای ابدی بهشت بدانیم؟ با این وصف بایستی دخول بهشت را فقط نتیجهی فضل و رحمت خدا بدانیم، تحصیل این معنی و انجام آن جز بوسیلهی مشاهده دائمی نقش قدر به هنگام انجام حسنات ممکن نیست.
48- فایدهی دیگری که از مشاهدهی قدر خداوندی به وقت انجام حسنات حاصل میشود اینکه اگر کسی در حق دیگری نیکی کرد حق منت نهادن و برتریجوئی بر او و انتظار عوض از او در وجودش پدیدار میشود، اما اگر انسان همه چیز را به قدر ارجاع دهد و هر امری را جلوهی قدرخدا بداند احساس منت نهادن در وجود او خواهد مرد چون در پرتو ایمان به قدر میداند که او واسطهای بیش نبوده و آنچه را که خدا مقدر کرده به او رسانده پس هیچ جایی برای منت نهادن و انتظار معاوضه وجود ندارد.
اگر کسی هدیهای توسط غلامش برای دیگری ارسال نماید آیا غلام میتواند بر او منت نهد یا برتری جوید در حالی که او واسطهای بیش نبوده است؟.
اگر فرد مؤمن به قضا و قدر بر کسی که دربارهاش نیکی ورزیده منت نکند من باب اولی در صورت انجام ندادن کاری برایش بر او هیچ منتی نمینهد. از برکت این روش پسندیده است که فرد مؤمن به قضا و قدر از جملهی کسانی محسوب میشود که خداوند در مورد آنها فرموده است:
+ • _ [الإنسان: 9].
«فقط بخاطر خدا شما را روزی میدهیم و از شما هیچ پاداش و تشکری نمیخواهیم».
7- احساس درونی به هنگام ارتکاب معاصی و عواقب آن
49- کسی که ایمان عمیقی به قضا و قدر دارد به هنگام ارتکاب معاصی و منهیات، بر عصیان و نافرمانی خود به قضا و قدر استدلال و استناد نمیکند چون مسئلهی قضا و قدر برای هیچ احدی دستآویز توجیه ارتکاب معاصی قلمداد نمیشود تا بدین وسیله شانهی خود را از زیر بار مسئولیت گناهی که انجام داده خالی کند و آن را به قدر نسبت دهد. بلکه به توبیخ خود برمیخیزد و خود را مسؤول گناهش میداند و با توبه و بازگشت به سوی خدا از انحراف و گناهی که مرتکب شده برمیگردد. چنانکه فرد گرفتار شده در باتلاق فورا درصدد رهایی از آن برمیآید فرد گرفتارشده در باتلاق گناه نیز عزم خود را جزم میکند که به گناه باز نگردد و در مقابل خداوند به گناه خود اعتراف میورزد. قرآن کریم مواردی برای ما بازگو میکند:
+ • _ [الأعراف: 23].
«پروردگارا بر نفس خویش ستم ورزیدیم و اگر (گناه) ما را نبخشی و بر ما ترحم نورزی از جملهی خسارتمندان خواهیم بود».
و از زبان موسی میفرماید:
+ _ [القصص: 16].
«پروردگارا من بر نفس خود ستم روا داشتم پس مرا ببخشای».
و در حدیث شریف آمده سید استغفار این است که بگویی:
«اللَّهُمَّ أَنْتَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ خَلَقْتَنِي وَأَنَا عَبْدُكَ وَأَنَا عَلَى عَهْدِكَ وَوَعْدِكَ مَا اسْتَطَعْتُ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ مَا صَنَعْتُ أَبُوءُ لَكَ بِنِعْمَتِكَ عَلَيَّ وَأَبُوءُ لَكَ بِذَنْبِي فَاغْفِرْ لِي فَإِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ».
«خدایا تو پروردگار منی، نیست خدائی جز تو، مرا آفریدهای و من عبد و بندهی تو هستم و در حد توانم بر عهد و وعد تو استوار و پابرجا هستم به تو پناه میبرم از شر آنچه انجام دادهام، اعتراف میکنم برای تو بر نعمت تو بر خود، و به گناه و نافرمانی خود اعتراف مینمایم پس مرا ببخش زیرا هیچ احدی جز تو گناه نمیبخشد».
اما آنهایی که با استناد به قضا و قدر، به هنگام ارتکاب معاصی، شانه از زیر بار مسؤولیت، خالی میکنند؛ نمونه و مثل آنها همانند مثل شیطان است که خداوند از او خبر داده:
+ • _ [الحجر: 39].
«(شیطان خطاب به خداوند گفت خداوندا!) به سبب آنکه مرا به گمراهی انداختی (بدی و گناه را) برای آنها در روی زمین مزین خواهم نمود و همگی آنها را به گمراهی خواهم انداخت».
و عاقبت او چنانکه معلوم است طرد از رحمت خدا بود.
8- مشاهدهی قدر به وقت مصیبت
50- مصیبت عبارت از درد یا اذیت یا ضرر مادی یا معنوی است که به خود انسان یا مال و فرزندان و خانواده و برادران و محبوبانش میرسد. این مصیبتها، بلا، فتنه، یا ابتلا نامیده میشوند چون در آنها نوعی امتحان دنیایی برای بنده نهفته است و چنانکه معلوم است دنیا دار ابتلاء است و هیچ احدی نمیتواند از مصائب آن رهایی پیدا کند مثلامرگ حتمی است و در نتیجهی آن جدایی از احباب و دوستان بوجود میآید که بسیار دردآور است اگر شأن دنیا چنین است مسلمانان در آن بیش از هر کس به بلایا دچار میشوند سپس امثل فالامثل، تا از این طریق هم ایمان آنان مورد امتحان قرار گیرد و هم الگوی اصلاح دیگران واقع شوند. سنت خدائی در گذشته نیز چنین بوده است:
+ •• • • _ [العنکبوت: 1-4].
«الم: آیا انسانها میپندارند که رها خواهند شد و مورد بازخواست قرار نخواهند گرفت همین که بگویند ایمان آوردهایم اما مورد ابتلا قرار نگیرند، در حالی که آنهائی که پیش از ایشان بودهاند را مورد ابتلا قرار دادهایم همانا خداوند راستگویان و دروغگویان را خوب میشناسد و از هم تمییز میدهد. آیا میپندارند آنهائی که بدی را انجام میدهند بر ما سبقت و پیشی گیرند (و از حوزهی قدرت ما میگریزند و از چنگال کیفر ما رهایی مییابند) چه بد است آنچه حکم میورزند».
+ • • • • _ [البقرة: 214].
«آیا میپنداشتید که وارد بهشت میشوید و حال آنکه تابحال نرفته بر شما نمونهی آنچه رفته بر آنهایی که قبل از شما بودهاند و رفتهاند، زیان مالی و جانی بر آنها وارد آمد و به تزلزل گرفتار شدند تا جایی که رسول و آنهایی که با او ایمان آوردند (همصدا شدند) گفتند یاری خدا کی خواهد بود بدان که یاری خدا نزدیک است».
51- اگر مسئله چنین است که توصیف کردیم پس موقف فرد مؤمن به قضا و قدر در برابر مصیبتهایی که بر او وارد میشود چگونه خواهد بود؟.
جواب این سئوال نیاز به کمی تفصیل دارد.
الف) او در ذهن خود معنی و مفهوم آنچه را خداوند متعال در رابطه با قدر به او یاد داده تداعی میکند که میفرماید:
+ _ [التغابن: 11].
«هیچ مصیبتی (به شما) اصابت نمیکند مگر به اذن خدا و هر کس به خدا ایمان داشته باشد قلب او را هدایت خواهد کرد».
بعضی از علمای سلف در تفسیر این آیه گفتهاند: مقصود از کلمهی من در «و من یؤمن» کسی است که به مصیبتی گرفتار میشود چون میداند از جانب خدا است بدان راضی بوده تسلیم آن میگردد. در حدیث شریف آمده است:
«واعلم ان ما اصابك لم ْکن ليخطئك و ما اخطاك لم يکن ليصيبك». «حديث»
«و بدان آنچه (بر شما مقدر شده باشد) که به تو اصابت کند از تو تجاوز نخواهد کرد و آنچه بر تو مقدر نگردیده باشد به تو اصابت نخواهد کرد».
در پرتو این ایمان و اعتقاد است که قلب مسلمان آرام و مطمئن میگردد و مصیبتهای متعددهی زندگی، او را به زانو درنخواهند آورد. و تأثیر مشکلات و مصائب بر او همانند تأثیر امواج خروشان سیل و آب بر قطعه سنگی محکم و استوار است نه بیشتر، اما کسی که به قضا و قدر ایمان ندارد، در مقابل مصائب تسلیم شده به زانو درخواهد آمد و شیون و زاری از او بلند شده زبان به شکوا و حسرت و پشیمانی میگشاید.
ب) کسی که به قضا و قدر ایمان داشته باشد در برابر مصائب صبر جمیل از خود نشان میدهد. صبر جمیل عبارت از صبری است که همراه با شکوا و جزع نباشد و اثر خشم و فغان در آن مشاهده نشود. خداوند فرموده:
+ • _ [الروم: 60].
«پس صبر گیر همانا وعدهی خدا حق است».
ج) اگر مصیبت قابل دفع باشد (مانند امراض) بایستی با توسل به اسباب صحیح و مشروع و مقدور درصدد دفع آن برآید اگر بعد از استفاده از اسباب نیز رفع نگردید باید از تلاش مأیوس نگردد و جیغ و داد سرندهد چون تأخیر در رفع بلا حکمتهایی دارد که خدا خودش آنها را میداند و ما از آن بیاطلاع هستیم اما این هرگز به معنای یأس و سستی در تلاش برای دفع مصیبت نیست.
د) ممکن است مصیبت به هیچ عنوان قابل علاج و دفع نباشد چون واقع شده و مسئله پایان یافته مانند مرگ، در این حالت کسی که به قضا و قدر ایمان دارد آیهی کریمهی خدا را بیاد میآورد که:
+ _ [البقرة: 156].
«آنهایی که هرگاه به مصیبتی گرفتار شوند گویند همانا ما از آن خدا (ملک خدا) هستیم و بسوی او برمیگردیم».
زیرا همگی ما ملک خدا هستیم او هم هر طور خود بخواهد در ملک خود تصرف میورزد. همگی ما بسوی او بازمیگردیم او ما را بر اعمالمان مجازات خواهد کرد هرکس صبر ورزد پاداش نیکو داده خواهد شد. خداوند فرموده:
+ _ [الزمر: 10].
«پاداش و جزا داده نمیشوند صابران و شکیباصفتان مگر بدون حساب».
علاوه بر این جیغ و داد و شیون و زاری شیئی از دسترفته را باز نمیگرداند و مانع از تحقق مقدور خدا نمیشود و نتیجهی داد و فریاد جز خشم خدا چیزی نخواهد بود. چه پسندیده و زیبا است کلام امام علی در این زمینه که:
«وإن تصبر، تصبر وأنت مأجور وإن تجزع، تجزع وأنت مأزور ولن يرد المقدور».
«اگر صبر پیشه کنی در مقابل آن مأجور خواهی بود، و اگر داد و جزع کنی سنگینبار خواهی شد و مقدور خداوند نیز رد نخواهد گردید».
خاتمه
52- آنچه در این رساله آمده مطالبی بود در بیان مسئلهی قضا و قدر، و هدفم از طرح آن جز راهنمایی مخالفین و دفع شبهات، و بیان بعضی از آثار صحیح ایمان به قضا و قدر و تأثیر آن در سلوک افراد چیز دیگری نیست تا روشن شود که مسائل مربوط به عقاید اسلامی مبنا و اصول سلوک و رفتارهای مسلمان و مواضع او در قبال قضایای زندگی میباشند. اگر در بیان و ادای مطلب توفیقی بدست آورده باشم محض لطف و کرم خدا است و اگر ناکام و غیرموفق مانده باشم باز هم از خداوند طلب ثواب و جزا دارم چون اصل در اعمال، نیت است نه حصول مراد و مقصود.
و السلام علی جميع عبادالله الصالحين و الحمدلله اولا و آخرا
منابع ترجمه
1- قرآن کریم
2- تفسیر نور، دکتر خرمدل.
3- تفسیر برقعی، علامهی برقعی.
4- ایمان به قضا و قدر و تأثیر آن بر رفتار انسان، دکتر عبدالکریم زیدان.
5- العقیدة الاسلامیه و اسسها، عبدالرحمن حسن حینکه.
6- مفاهیم ینبغی ان تصحح، محمد قطب.
7- عقیده المؤمن، ابوبکر جابر الجزایری.
8- الانسان مسیر ام مخیر، د. محمدسعید رمضان البوطی.
9- مفردات، راغب اصفهانی.
10- اصول عشرین، امام حسن البنا.
11- الوجیز فی اصول الفقه، د. عبدالکریم زیدان.
12- الثوابت و المتغیرات فی مسیرة العمل الاسلامی، د. صلاح الساوی.