بررسی حکم ریش در اسلام

بیان سنت رسول اکرم درباره اصلاح و پیرایش موی سر و صورت است. نویسنده با اشاره به حرمت تراشیدن موی صورت به دلیل تشابه به کفار و مضرات بهداشتیِ آن، می‌کوشد تا با بیان صریح حکمِ اینگونه اقدامات، مسلمانان را با سنت حسنه نبی ارجمند اسلام آشنا سازد. وی تمام احادیث صحیحی را که از پیامبر در صحاح سته نقل شده‌اند، جمع‌آوری و به صورت موضوعی عرضه کرده است. عنوان برخی از فصل‌ها عبارت‌اند از: واجب‌بودن بلندکردن ریش و گرفتن سبیل، ریش رسول خدا و صحابه، موی سفید و رنگ‌کردن آن، علل حرمت ریش‌تراشی، حرمت کندن موهای سفید سر و صورت، و دیدگاه علما درباره تراشیدن ریش.

اسم الكتاب: وجوب إعفاء اللحية وتحريم حلقها


تأليف: محمد بن عبد الوهاب الوصابي


الناشر: موقع عقيدة


نبذة مختصرة: كما أرجو إضافة الوصف التالي: رسالة مترجمة إلى اللغة الفارسية تبين وجوب إعفاء اللحى وأنها من الفطرة، مع بيان صفة لحية رسول الله - صلى الله عليه وسلم - والصحابة - رضي الله عنهم - ثم بيان بعض أحكامها..


بررسی
حکم ریش در اسلام

 

 

 

مؤلف:
 ابو ابراهيم محمد الوصابي

 

 

 

 

 

 

 


 
بسم الله الرحمن الرحیم
فهرست مطالب
فهرست مطالب    3
مقدمهی مؤلف    4
فصل اول: واجب بودن بلند کردن ريش و گرفتن سیبيل    5
فصل دوم: واجب بودن گرفتن سيبيل    9
فصل سوم: بلند کردن ريش و گرفتن سيبيل از فطرت است    11
فصل چهارم: ريش رسول اللهص    14
فصل پنجم: ريش صحابه     18
فصل ششم: موی سفيد نور مؤمن است و کندن آن حرام است    21
فصل هفتم: رنگ کردن ريش به رنگی به غير از رنگ سياه    24
فصل هشتم: خلال کردن ريش در هنگام وضو گرفتن    25
فصل نهم: تراشيدن ريش تشابه به کفار است    26
فصل يازدهم: اطاعتی از مخلوق که معصيت خالق را به دنبال داشته باشد قابل قبول نميباشد    28
فصل دوازدهم: آيا دوست داری که به صورت ريش‌تراشيده خداوند تو را مبعوث نمايد    29
فصل سيزدهم: ابوجهل ريش داشته است و مسلمان محقتر از او به ريش میباشد    29
فصل چهاردهم: سخنان علماء    30
فصل پانزدهم: کتابهايی که دربارهی بلند کردن و دست نزدن به ريش تاليف شده‌اند    34

 
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه‌ی مؤلف
ستايش و سپاس از پروردگار جهانيان و درود و سلام بر اشرف انبياء و رسولان، پيامبر ما محمد صلي الله عليه وآله وصحبه أجمعين.
اما بعد: اين مبحثي است متواضعانه که احاديثي که درباره¬ي بلند کردن ريش و حرام بودن تراشيدن آن را بيان داشته است را جمع آوري کرده است؛ همان چيزي که باعث شده تا مسلمانان به دشمنانشان تشابه پيدا کنند «... حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ ...» و از امر پيامبرشان محمدص نافرماني کنند، و پروردگارما سبحانه و تعالي درباره¬ي اين نافرماني فرموده است: ﴿  ﴾ [النور: 54] ترجمه: «و اگر از وي اطاعت کنيد هدايت يافته¬ايد». و مي¬فرمايد: ﴿            ﴾ [النور: 63]. ترجمه: «پس کساني که از امر او نافرماني مي‌کنند بدانند که گرفتار فتنه¬اي خواهند شد و يا به عذاب دردناکي مبتلا خواهند شد».
و از خداوند کريم با توسل به اسماء و صفات کريمش مي¬خواهم تا عمل نوشتن اين کتاب را براي کسب رضايتش خالص گرداند و به من و برادران مؤمنم علم با منفعت و عمل صالح و رستگاري در بهشت و نجات از جهنم را عطا فرمايد, همانا پروردگارم شنواي دعاها مي¬باشد.
وصلی الله علی نبينا محمد وعلى آله وصحبه وسلم تسليما کثيراً.
يمن – الحديدة
        مسجد السنة
9 صفر 1428ﻫ
ابو ابراهيم محمد الوصابي
 
فصل اول:
واجب بودن بلند کردن ريش و گرفتن  سیبيل
1- از عبدالله ابن عباسب آمده است: پيامبرص فرموده¬اند: «... سيبيل¬ها را کوتاه کنيد و ريشها را بلند نمائيد...».
[طبراني در «الأوسط» (10/194)(9422).
ابو ابراهيم: (حسن لغيره)، همانطور که در «إشراقة أولي النُهی في حکم الأخذ من اللحی» صفحه¬ي 31-33 آمده است].
2- از مردي از انصار از پيامبرص که فرمودند: «ريشهايتان را بلند کنيد و به يهوديان تشابه پيدا نکنيد».
[بخاري در «التاريخ الکبير» (4/145-146)(2270).
ابو ابراهيم: (حسن لغيره)، نگاه شود به «الإشراقة» از عبدالسلام الريمي، صفحه¬ي 35-36].
3- از عبدالله ابن عمرو بن عاصب که پيامبرص فرمودند: «... سيبيل¬ها را بگيريد و ريشهايتان را بلند کنيد ...».
[طبراني در «الأوسط» (8/184-185)(7376).
شيخ آلباني / در «صحيح الترغيب والترهيب» شماره (2723): (حسن لغيره)].
4- از انس بن مالک  از پيامبر ص که فرمود: «سيبيل¬ها را بگيريد و ريش¬ها را بلند کنيد و به يهوديان تشابه پيدا نکنيد».
[الطحاوي در «شرح معاني الآثار».
ابو ابراهيم: (حسن لغيره) در سند آن أبوجعفر عبدالله بن جعفر بن نجيح پدر علي المديني وجود دارد که ضعيف محسوب مي¬شود، نگاه شود به «الضعيفة» از آلباني شماره: 2107].
5- از عبد الله بن عمرب: نزد رسول اللهص از آتش¬پرستان ياد شد و او فرمود: «آنها سيبيل¬هايشان را بلند مي¬کنند و ريشهايشان را مي¬تراشند، پس با آنها مخالفت کنيد».
[ابن حبان (5452)؛ بيهقي (1/151) و در «شعب الإيمان» (5/222)؛ ابوحامد الخضرمي در «حديثه»، ابوعروبة الحراني در «حديث الجزريين».
شيخ آلباني/ در «السلسلة الصحيحة» شماره (2834): (اسناد آن جيد است و رجال آن ثقات است)].
6- از ابوهريره: پيامبرص فرموده¬اند: «ريش¬ها را بلند کنيد و سیبيل¬هايتان را بگيريد، و رنگ سفيد موهايتان را تغيير دهيد و به يهوديان و مسيحيان تشابه پيدا نکنيد».
[امام أحمد: (14/305)(8672) و با لفظي ديگر (7132)
شيخ آلباني/ در «صحيح الجامع» شماره 1067 آن را صحيح دانسته است.
و شيخ شعيب الأرناؤوط در تعليقات وي در «المسند» آن را صحيح دانسته است].
7- از عبدالله ابن عمرب از پيامبرص که فرمود: «با مشرکين مخالفت کنيد، ريشهايتان را بلند کنيد و سيبيلهايتان را بگيريد». [بخاري 5553 و 5554 و مسلم 259.
و لفظ بخاري و مسلم با هم فرق مي¬کنند].
8- از ابوهريرة  از پيامبرص که فرمود: «سيبيلها را بگيريد و ريش¬ها را بلند کنيد و با آتش¬پرستان مخالفت ورزيد». [مسلم:260].
9- أبي‌آُمامة الباهلي گفت: به رسول اللهص گفتيم: اي رسول الله! اهل کتاب ريشهايشان را مي‌گيرند و سيبيلهايشان را بلند مي¬کنند؟ اوص در جواب فرمود: «سيبيلهايتان را بگيريد و ريشهايتان را بلند کنيد و با اهل کتاب مخالفت ورزيد».
[أحمد (36/613)(22283)؛ طبراني در «الکبير» شماره: 7924؛ بيهقي در «شعب الإيمان».
شيخ شعيب الأرناؤوط نيز آن را صحيح دانسته است.
نگاه شود به «السلسلة الصحيحة» از آلباني شماره: 1245 و «صحيح الجامع» شماره: 7114].
10- رسول الله ص براي پادشاه فارس نامه¬اي نوشت و او را به اسلام دعوت نمود؛ وقتي پادشاه ايران نوشته¬ي رسول اللهص را خواند آن را پاره کرد؛ وقتي خبر آن را به رسول اللهص رساندند براي آنها دعا کرد تا خداوند آنها را را پاره پاره کند ، سپس پادشاه فارس براي کارگزارش پادشاه يمن باذان نامه‌اي نوشت با اين مضمون که دو نفر از مردان شلاق¬زنت را بسوي اين مردي (رسول اللهص) که در حجاز است بفرست تا او را براي من بياورند؛ باذان قهرمان خود بابويه - که نويسنده¬اي دانا به نوشته¬هاي فارسي بود – و مردي از فارس که به او خُرَّخُسرة گفته مي¬شد را مأمور کرد و نامه¬اي توسط آنها به پيامبرص نوشت تا همراه آن دو به کسري (محل حکومت پادشاه فارس) برود و به بابويه گفت: به سرزمين اين مرد (رسول الله ص) برو و با او سخن بگو و خبر آن را براي من بياور. آن دو حرکت کردند و به مردان نخبه¬¬اي از سرزمين طائف رسيدند و درباره¬ي پيامبرص از آنها سوال کردند؛ آنها در جواب گفتند: او در مدينه است، مردان طائفي از ديدن آن دو خوشحال شده و بهم ديگر گفتند: خوشحال باشيد که کسري پادشاه پادشاهان مي¬خواهد به او ضرري برساند و آن مرد (پادشاه کسري) براي شما کافي خواهد بود!.
آن دو به حرکت افتاده تا اينکه به رسول اللهص رسيدند و بابويه با وي گفتگو کرد و گفت: همانا شاهنشاه، پادشاه پادشاهان کسري براي پادشاه باذان نامه¬اي نوشته است و از او خواسته است تا تو را براي وي بفرستد؛ و او مرا انتخاب کرد تا همراه من بيايي؛ اگر بيايي پادشاه پادشاهان به تو سود رسانده و از تو دست بر مي¬دارد؛ و اگر بماني [و همراه ما نيايي] تا آنجا که مي¬دانم او تو و قومت را هلاک خواهد کرد و سرزمينت را ويران خواهد ساخت؛ آنها در حالي به نزد رسول اللهص آمدند که ريشهاي خود را تراشيده بودند و سيبيلهايشان را بلند نموده بودند؛ پيامبرص نيز از نگاه کردن به آنها کراهت نمود سپس رو به آنها نمود و فرمود: «واي برشما! چه کسي به اين کار شما را امر نموده است؟» آن دو گفتند: خداي ما – پادشاه کسري – به ما امر نموده است؛ رسول اللهص فرمود: «ولي خداي من به من امر نموده است تا ريش خود را بلند کنم و سيبيل خود را بگيرم»، سپس به آن دو فرمود: «برگرديد و فردا بسوي من بيائيد»؛ براي پيامبرص از آسمان خبر آمد که خداوند پسر کسري را شيرويه را بر وي مسلط مي-گرداند و او را در فلان ماه و فلان شب مي¬کشد؛ و وقتي آن شب فرا رسيد پسر کسري (شيرويه) بر وي مسلط شد و او را کشت.
واقدي گفته است: شيرويه شب سه¬شنبه پدرش را به قتل رساند، وقتي که ده شب از جمادي الأولي سال هفتم گذشته بود و لحظه¬اي از ساعت وعده داده شده اضافه¬تر نگذشت.
[طبري در «تاريخ الرسل والملوک» (2/655-656) و ابن سعد در «الطبقات» (1/258و 449) و ابن أبي شيبة (5/226) (25502).
شيخ آلباني/ در تعليقش بر «فقه السيرة» از غزالي صفحه¬ي(389) گفته است: «ابن جرير از يزيد بن ابي حبيب آنرا به شکل مرسل و ابن سعد در «الطبقات» از عبيدالله بن بدالله به شکل مرسل روايت کرده¬اند و سند آن صحيح مي¬باشد و ابن بشران در «الأمالي» از ابوهريره با سند سست آن را روايت کرده است».
نگاه شود به «الدفاع عن الحديث النبوي» از آلباني/ صفحه 50].
 
فصل دوم:
واجب بودن گرفتن سيبيل
11- از ابي عبدالله گفت: رسول اللهص فرمود: «سيبيلت را بگير...».
[امام احمد (29/134و 135) (17593) و(17594).
شيخ آلباني/ آن را در «السلسلة الصحيحة» حديث شماره 50 صحيح دانسته است.
و شيخ مقبل الوادعي/ در (الجامع الصحيح مما ليس في الصحيحين) (4/301-302) آن را صحيح دانسته است].
12- از أنس بن مالک آمده است که گفت: براي ما در ترک:
- گرفتن سيبيل.
- کوتاه کردن ناخن.
- از بين بردن موهاي زير بغل.
- تراشيدن موهاي زهار.
- حداکثر چهل شب مهلت داده شده بود.
[مسلم: 258]
13- از مغيرة بن شعبة آمده است که گفت: شبي مهمان پيامبرص شدم و به من امر کرد که به گوشه¬اي بروم و [غذا را] کباب کرد و کاردي گرفت و از آن [گوشت] براي من [قطعه¬اي] جدا کرد. گفت: در آن هنگام بلال آمد و اذان سر داد. [رسول اللهص] کارد را بر کناري گذاشت و فرمود: «براي او چه خواهد بود؟ خداوند خيرش داد» و بلند شد و نماز خواند.
انباري به آن افزوده است: و سيبيل من بلند بود و آن را بر مسواک گذاشت و کوتاهش نمود يا فرمود: «آن را بر روي مسواک مي¬گذارم و کوتاه مي¬کنم». [ابوداود:190 و الترمذي در «الشمائل» شماره: 168].
و شيخ آلباني/ در «صحيح سنن ابي داود» شماره 188 آن را صحيح دانسته است.
14- از زيد بن أرقم از پيامبر ص که فرمود: «کسي که سيبيل خود را نگيرد از ما نيست». [احمد (32/7)(19263) و ترمذي شماره 2761 و نسائي در «الکبري» شماره 14 و در «الصغري» (1/15)و (8/129-130) و عبد ابن حمُيد شماره 264 و بيهقي در «الآداب» شماره 692 و طبراني در «الصغير» و الضياء. شيخ آلباني/ در «صحيح الجامع» شماره 6533 آن را صحيح دانسته است. و همچنين شيخ مقبل/ در «الجامع الصحيح» (4/301)].
 
فصل سوم:
بلند کردن ريش و گرفتن سيبيل از فطرت است
15- از ابوهريرة رسول اللهص فرمود: «اين موارد از فطرت اسلام است:
- غسل روز جمعه.
- و مسواک زدن.
- و گرفتن سيبيل.
- و بلند کردن ريش.
پس همانا آتش¬پرستان سيبيلها را بلند کرده و ريشهايشان را مي¬گيرند، پس با آنها مخالفت ورزيد: سيبيلهايتان را بگيريد و ريشهايتان را بلند کنيد».
[ابن حبان (4/23)(1221) و بخاري در «التاريخ الکبير» (1/139-140), رقم الترجمه: 419. و شيخ آلباني/ گفته است: اسناد آن جيد (بسيار قوي) مي¬باشد: «السلسلة الصحيحة» شماره: 3123, (7/331-332) قسمت اول].
16- از عمار بن ياسر: پيامبرص فرمود: «از فطرت:
- مضمضه [کردن آب در دهان].
- و استنشاق [آب در بيني].
- و مسواک زدن.
- و کوتاه کردن سيبيل.
- و گرفتن ناخنها.
- و تراشيدن موهاي زير بغل.
- و تراشيدن موهاي زهار.
- و شستن فاصله¬ي بين انگشتان.
- و شستن بدن هنگام دفع حاجت.
- و ختنه کردن.
مي¬باشند». [احمد (30/268) (18327) و ابوداود شماره: 55 و ابن ماجه شماره: 296 و طيالسي شماره: 641 و ابويعلي شماره: 1627 و بيهقي(1/53) و طحاوي در «شرح معاني الآثار» (4/299) و در «مشکل الآثار» شماره: 684.
شيخ آلباني در «صحيح الجامع» شماره: 2222 و در «صحيح سنن ابي داود» شماره 54 و در «صحيح سنن ابن ماجه» شماره: 296 آن را حسن دانسته است.
و شيخ شعيب الأرناؤوط گفته است: (صحيح لغيره)].
17- از عائشه ل: رسول الله ص فرمود: «ده چيز از فطرت است:
- گرفتن سيبيل.
- و بلند کردن ريش.
- و مسواک زدن.
- و استنشاق آب.
- و گرفتن ناخنها.
- و شستن لاي انگشتها.
- و تراشيدن موهاي زير بغل.
- و تراشيدن موهاي زهار.
- و استنجاء.
زکريا گفته است: مصعب گفت: دهم آن را فراموش کرده¬ام و ممکن است مضمضمه باشد.
[مسلم شماره: 261 و احمد (6/137) و ابوداود شماره: 53 و ترمذي شماره: 2757 و نسائي (8/126) و ابن ماجه شماره: 293 و ابن خزيمه، شماره: 88].
18- از ابوهريرة از پيامبرص که فرمود: «فطرت پنج چيز است (يا پنج چيز از فطرت است):
- ختنه کردن.
- و تراشيدن موهاي زهار.
- و تراشيدن موهاي زير بغل.
- و کوتاه کردن ناخنها.
- و گرفتن سيبيل.
بخاري شماره: 5550 و مسلم شماره: 257.
[نسائي در «الکبري» (1/65) (9) با لفظ «... تراشيدن سيبيل ...» که اين لفظ شاذ مي‌باشد].
19- از عبدالله ابن عمرب: از پيامبرص که فرمود: «از فطرت کوتاه کردن سيبيل مي¬باشد». [بخاري شماره: 5549 و 5551].
 
فصل چهارم:
ريش رسول اللهص
20- از انس بن مالک آمده است: در زمان پيامبرص مردم دچار مصيبت شدند. [و در همان هنگام] پيامبرص در روز جمعه خطبه مي¬گفت, شخصي اعرابي  بلند شد و گفت: اي رسول الله! مالها هلاک شدند و خانواده¬هايمان فقير شدند؛ براي ما نزد خداوند دعا کن. درست پس از آن [پيامبرص] دو دست خود را بلند کرد در حالي که حتي يک پاره ابر هم در آسمان نبود، قسم به کسي که جان من در دست اوست هنوز دستهاي خود را بلند نکرده بود که ابرهايي به مانند کوهها آسمان را در بر گرفتند و از منبر خود [پيامبرص] پائين نيامده بود که ديدم آب باران از ريش وي ريزان شده است و در آن روز باران بر ما باريد و [همچنين] فردا و پس فرداي آن روز و قسم به کسي که آن را مي¬فرستد تا جمعه¬ي ديگر. و آن اعرابي يا کس ديگري گفت: اي رسول الله! ساختمانها ويران شدند و مالهايمان را آب برد؛ پس براي نزد خداوند دعا کن. [پيامبر ص نيز] دو دست خود را بالا برد و فرمود: «خداوندا آن را در اطراف [شهر] ما قرار بده نه بر [شهر] ما» و به قسمتي از ابر اشاره نکرد بجز اينکه شکافت و مدينه مانند منطقه¬اي شد که در اطراف آن ابر بود و ابري بر روي آن قرار نداشت و رودباري در قناة (منطقه¬اي اطراف مدينه) به مدت يک ماه جاري شد و کسي از آن جهت نيامد بجز اينکه از باران زياد سخن گفت. [بخاري شماره: 891 و مسلم شماره: 897].
21- عُبيد بن عُمير گفت: به ام المؤمنين عائشهل گفتم: از عجيب¬ترين چيزي که از پيامبرص ديده¬اي ما را باخبر گردان. گفت: او ساکت ماند سپس فرمود: در شبي از شبها بود که فرمود: «اي عائشه! مرا به حال خود بگذار تا پروردگارم را عبادت کنم»، گفتم: به الله قسم من نزديک بودن به تو را دوست دارم و آنچا را مخفي مي¬داري دوست دارم؛ او برخواست و تطهير نموده و بعد از آن برخواست و نماز خواند و گريه-ي وي قطع نشد تا اينکه لباسش خيس شد و به همين ترتيب گريه¬ي او قطع نشد تا اينکه ريشش [نيز] خيس شد و گريه¬ي وي ادامه يافت تا اينکه زمين نيز خيس شد؛ بعد از آن بلال آمد و براي نماز اذان گفت, وقتي [بلال] وي (پيامبرص) را ديد هنوز گريه مي¬کرد, گفت: اي رسول الله! براي چه گريه مي¬کني در حالي که خداوند گناهاني را که قبلا انجام داده¬اي و بعد نيز انجام مي¬دهي بخشيده است؟! فرمود: آيا بنده¬ي شاکري نباشم, امشب بر من آيه¬اي نازل شده است و واي برکسي که آن را بخواند و در آن تفکر نکند: ﴿       •    ﴾ [آل عمران: 190]. ترجمه: «به راستى در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز براى خردمندان نشانه‏هاست». [ابن حبان (2/386-387) (620). شيخ مقبل/ آن را نيکو دانسته است، «الصحيح المسند مما ليس في صحيحن» (2/513).
و نگاه شود به «السلسلة الصحيحة» از شيخ آلباني/  شماره: 68، و اسناد آن را جيد دانسته است].
22- از انس بن مالک آمده است که گفت: ... رسول اللهص قبض روح شد در حالي که نه در سرش و نه در ريشش بيست موي سفيد وجود نداشت. [بخاري شماره: 3354 و مسلم شماره: 2347].
23- از عائشهل آمده است که گفت: با بهترين عطرهايي که پيامبرص مي¬يافت بر [ويص] عطر مي¬ماليدم تا اينکه بعد از آن آثار روغن عطر در سر و ريشش يافت مي¬شد. [بخاري شماره: 5579 و مسلم شماره:1190 (44)].
24- از سهل بن سعد ساعدي آمده است: رسول اللهص به سرِ [مبارکشان] زياد روغن مي¬ماليد و با آب ريشهايش را زينت مي¬داد.
[ابن الأعرابي در «المعجم» و بيهقي در «شعب الإيمان» (5/226).
شيخ آلباني/ در «السلسلة الصحيحة» شماره: 720 آن را حسن دانسته است].
25- از أُم مَعبَدل: رسول اللهص... ريشش پُرپُشت بود...
[بغوي در «شرح السنة» (13/261-264) (3704) و حاکم (3/10-12) (4333)، چاپ شيخ مقبل و بيهقي در «دلائل النبوة» (1/276).
شيخ آلباني/ در تعليقي که بر «فقه السيرة» غزالي صفحه: 179 آورده است، آن را حسن دانسته است.
و شيخ شعيب الأرناؤوط در تعليقش بر «زاد المعاد» (3/57) و در تحقيقش بر «شرح السنة» بغوي نيز آن را حسن دانسته است].
26- از براء بن عازب: رسول اللهص... داراي ريش انبوهي بود...
[نسائي در «السنن الکبري» (5/412) (9328). ابو ابراهيم گفته است: اين حديث صحيح مي¬باشد].
27- از أبي مَعمَر: به خبَّاب بن الأرَتِّ گفتم: آيا رسول اللهص در نماز ظهر و عصر [حمد و سوره] قرائت مي¬کرد؟ گفت: بله، گفتم: به چه صورت متوجه شديد که ويص قرائت مي¬کرد؟ گفت: با تکان خوردن ريشش.
[امام بخاري شماره: 713و 726 و 727 و 744].
28- از مِسوَر بن مَخرَمَة - در داستان صلح حديبية - آمده است که گفت: عروة بن مسعود با پيامبر ص سخن مي¬گفت، و در هنگام صحبت کردن ريش پيامبر ص را مي¬گرفت, و مغيرة بن شُعبَة مسلط بر پيامبرص و در کنار وي ايستاده بود در دستش شمشيري بود و زره¬اي پوشيده بود؛ و هرگاه عروة به ريش پيامبرص دست مي¬زد [مغيرة] با دسته شمشير بر دست او ضربه وارد مي¬کرد و به او مي‌گفت: دستت را به ريش رسول الله ص نزن، عروة نيز سر خود را بلند کرد و گفت: اين کيست؟ گفتند: مُغِيرَة بن شُعبَة... [بخاري شماره: 2581]
29- از جابر بن سَمرَة  آمده است: رسول اللهص... ريش پرپشُتي داشت...
[امام مسلم شماره: 2344].
30- از علي بن ابيطالب: رسول اللهص ... ريش انبوهي داشت...
[احمد (2/101) (684) و (2/179) (796).
شيخ آلباني/ در «صحيح الجامع» شماره: 4820.
و شيخ شعيب الأرناؤوط در تحقيق «المسند» آن را حسن دانسته است.
عبدالله بن أحمد در «زوائد المسند» (2/256-257) (944) و ابن حبان (14/217) (6311) با لفظ: رسول اللهص ... داراي ريش بزرگي بود...
و شيخ شعيب الأرناؤوط آن را صحيح دانسته است].
بغوي در «شرح السنة» (13/221)(3641) با لفظ: رسول اللهص ... داراي ريش پهني بود...
 
فصل پنجم:
ريش صحابه 
31- از عائشهل که گفت: سَهلَة بنت سُهَيل نزد رسول اللهص آمد و گفت: اي رسول الله! همانا من از صورت ابي حُذَيفة متوجه مي¬شوم که از داخل شدن سالم [کراهت دارد]؛ پيامبرص فرمود: «به او شير بده».
گفت: چگونه به وي شير بدهم در حالي  که او مرد بزرگسالي است؟ رسول اللهص از اين سخن ام تبسم نموده و فرمود: «همانا من مي¬دانستم که او مرد بزرگسالي است».
گفت: او داراي ريش است. پيامبرص نيز فرمود: «او را شير بده تا آنچه در صورت ابي خذيفة وجود دارد، از بين برود». [امام مسلم شماره: 1453]
32- از عثمان بن عفان آمده است که کنار قبري ايستاده و گريه مي¬کرد تا جائي که ريشش خيس شد, گفته شد: بهشت و جهنم را ياد کن و گريه نکن, آيا از اينها گريه مي‌کني؟! رسول اللهص نيز فرمود: «همانا قبر از اولين منزلگاه¬هاي آخرت مي¬باشد، اگر از آن نجات يافته شود، آنچه که بعد از آن است از آن آسانتر است و اگر از آن نجات حاصل نشود، آنچه که بعد از آن است از آن شديدتر است».
[ترمذي و ابن ماجه.
و شيخ مقبل/ در «الصحيح المسند» (2/71) و «الجامع الصحيح» (2/275) آن را صحيح دانسته است].
33- از عبدالله بن عباسب که گفت: شوهر بَريرَة جواني بود که به گفته مي¬شد مُغِيث، در کوچه¬هاي مدينه تعقيبش مي¬کردم در حالي که گريه مي¬نمود و اشکهاي وي بر ريشش جاري شده بود, رسول اللهص به عباس فرمود: «اي عباس! آيا از دوست داشتن بريرة توسط مغيث و نفرت بريرة از مغيث تعجب نمي¬کني؟»، رسول اللهص [به بريرة] فرمود: «او را بسوي خود باز بگردان»، گفت: اي رسول الله! آيا به من امر مي-نمايي؟ فرمود: «[نه] فقط ميانجيگري مي¬کنم». گفت: من به آن نيازي ندارم.
[بخاري شماره: 4979].
34- از ابي‌سعيد خدري آمده است که گفت: وقتي رسول اللهص [غنايم] را تقسيم مي¬نمود تمام هديه¬ها را به قريش و قبائل ديگر عرب عطا فرمود و ذره¬اي از آن را به انصار نداد و به همين خاطر گروهي از انصار در درونشان ناراحتي احساس کردند تا اينکه سخن گفتن در اين مورد بين آنها بالا گرفت تا آنجا که يکي از آنها گفت: رسول اللهص به قوم خودش مي¬رسد؛ پس از آن سعد بن عُبَادة به نزد پيامبرص رفت و گفت: اي رسول الله! اين گروه از انصار در درونشان از تو حرجي احساس مي‌کنند، اين غنيمتهايي را که به دست آوردي بين قوم خودت و قبائل ديگر عرب پخش نمودي و به اين گروه از انصار چيزي عطا ننمودي؛ فرمود: «اي سعد تو از کجا هستي؟» گفت: يا رسول الله! من شخصي از قومم هستم و منظورم خودم نيست! فرمود: «قومت را در اين محلي که خرما خشک مي¬کنند جمع کن». سعد رفت و مردم در جاي خشک کردن خرما جمع شدند؛ عده¬اي از رجال مهاجرين آمدند و آنها را برگرداندند و به همين ترتيب گروه¬هاي ديگري از آنها را نيز برگرداندند؛ وقتي جمع شدند سعد نزد پيامبرص آمد و گفت: اين گروه از انصار به خاطر شما جمع شده¬اند؛ پيامبرص نزد آنها آمد و خداوند را ستايش و سپاس فرمود و چيزي که او از اهل آن بود را ثنا نمود، سپس فرمود: «اي جماعت انصار! سخنهاي شما که در مورد چيزي است که در درون خود يافته¬ايد به من رسيد، آيا نزد شما نيامدم در حالي که گمراه بوديد و خداوند شما را هدايت نمود؟ و فقير بوديد و خداوند شما را بي¬نياز نمود؟ و با يکديگر دشمن بوديد و خداون بين قلبهاي شما الفت و مهرباني بر قرار كرد؟» گفتند: بله، الله و رسولش داراي منت و فضيلت بيشتري مي¬باشند. فرمود: «اما قسم به الله آنچه را که خواستيد گفتيد، پس همانا راست گفتيد و اين سخن شما درست است که: نزد ما در حالي آمدي که تکذيب شده بودي و ما تو را تصديق کرديم، و شکست خورده آمدي و ما تو را ياري نموديم، طرد شده بودي و تو را پناه داديم، و فقير بودي و به تو کمک کرديم، در درونتان مشکلي مي¬يابيد اي جماعت انصار! بخاطر بهاي ناچيزي از دنيا که توسط آن در درون قومي محبت ايجاد کردم تا اسلام بياورند و شما را بر اسلام خودتان وکيل نمودم؟ اي جماعت انصار آيا راضي نمي¬شويد که مردم با گوسفند و شتر برگردند و شما با فرستاده¬ي خداوند؟ و قسم به کسي که جان محمد در دست اوست اگر هجرت نبود مردي از انصار بودم؛ اگر مردم به راهي مي¬رفتند و انصار به راهي ديگر همانا من به راهي مي¬رفتم که انصار از آن مي‌گذشتند؛ خداوندا! به انصار رحم کن و پسران انصار و همچنين نوادگان انصار». گفت: و جماعت انصار گريستند تا جائي که ريشهاي آنها خيس شد و گفتند: به تقسيم نمودن و بخشش رسول اللهص راضي هستيم، سپس رسول اللهص رفت و آنها نيز متفرق شدند.
[احمد (18/253-255) (11730) و بيهقي در «دلائل النبوة» (5/176-177).
شيخ مقبل/ در «الجامع الصحيح مما ليس في الصحيحن» (4/14) آن را حسن دانسته است.
و شيخ شعيب الأرناؤوط در تحقيقش بر «المسند» آن را حسن دانسته است].
 
فصل ششم:
موی  سفيد نور مؤمن است و کندن آن حرام است
35- از عمر بن خطاب آمده است که رسول اللهص فرمود: «کسي که مويي در راه اسلام سفيد کرده باشد براي او نوري در قيامت خواهد بود».
[ابن حبان (7/251)(2983) و طبراني در «الکبير» (1/67).
شيخ شعيب الأرناؤوط گفته است: اسناد آن قوي است].
36- از ابي امامة: رسول اللهص فرمود: «کسي که مويي در راه خداوند سفيد کرده باشد براي او نوري در قيامت خواهد بود».
[عبدالرزاق در «مصنفش» شماره: 9548(5/261).
ابو ابراهيم گفته است: در اسناد آن شهر بن حوشب وجود دارد و حديث «حسن لغيره» مي¬باشد].
37- از کعب بن مُرَّة آمده است که گفت: از رسول اللهص شنيدم که مي¬فرمود: «کسي که مويي در راه اسلام سفيد کرده باشد، براي او نوري در قيامت خواهد بود».
[ابوداود: 3997 و ترمذي: 1634 و نسائي: (6/27) و ابن ماجه: 2522 و ابن ابي شيبة (5/309) و بيهقي (9/162).
شيخ آلباني/ در «صحيح سنن الترمذي» شماره: 1634 (2/227) آن را صحيح دانسته است].
38- از أنس بن مالک آمده است که گفت: [پيامبرص] از اينکه مردي موي سفيدش را از سر و ريشش بکند، کراهت داشت.
[امام مسلم در «صحيحش» شماره: 2341].
39- از عبدالله بن عمرو بن عاصب آمده است که رسول اللهص فرمود: «موي سفيد نور مؤمن است، مويي سفيد نمي¬کُند مردي در اسلام، بجز اينکه براي هر موي سفيد به او حسنه¬اي تعلق مي¬گيرد و توسط آن درجه¬اش بالا مي¬رود».
[بيهقي در «شعب الإيمان» (5/210) (6387).
شيخ آلباني/ در «السلسلة الصحيحة» شماره: 1243 و در «صحيح الجامع» شماره: 3748 آن را حسن دانسته است.
و ابن ماجه شماره 3789 گفته است که رسول اللهص از کندن موي سفيد نهي فرموده است و فرموده:
«آن نور مؤمن است».
شيخ آلباني/ در تعليقش بر «سنن ابن ماجه» گفته است: حديث حسن صحيح مي‌باشد.
و لفظ اين حديث نزد ابو داود به اين شکل است که رسول اللهص فرمود: «موي سفيد را نکنيد، مسلماني نيست که مويي در راه اسلام سفيد کرده باشد بجز اينکه براي او نوري در روز قيامت خواهد بود و خداوند براي او حسنه¬اي نوشته و خطائي را از وي پاک مي¬کند».
ابوداود شماره 4199 چاپ عوامة (4/460).
شيخ آلباني/ در «صحيح سنن ابي داود» شماره: 4202 گفته است: حديث حسن صحيح مي¬باشد.
ترمذي شماره: 2821 و نسائي(8/136) و در «الکبري» شماره: 9337 و احمد (2/179 و 207و 210) و بيهقي در «السنن» (7/311) و بغوي شماره:3181].
40- از ابي‌هريرة آمده است که رسول اللهص فرمود: «موي سفيد را نکنيد، پس همانا آن نوري در روز قيامت خواهد بود و کسي که مويي در راه اسلام سفيد کرده باشد براي او بخاطر آن حسنه¬اي نوشته مي¬شود و خطائي از وي پاک مي¬شود و توسط آن درجه¬اش بالا مي¬رود».
ابن حبان (7/253) (2985) و قضاعي در «مسند الشهاب» شماره: 2983.
شيخ آلباني/ در «السلسلة الصحيحة» شماره: 1243 آن را حسن دانسته است.
و شيخ شعيب الأرناؤوط در تحقيقش بر «صحيح ابن حبان» آن را حسن دانسته است.
41- از ابي نجيح السُّلَمي عمرو بن عَبَسَة  آمده است: شنيدم که رسول اللهص فرمود: «کسي که مويي در راه اسلام سفيد کند براي او نوري در روز قيامت خواهد بود».
[احمد (4/113و 386) و عبدالرزاق شماره: 9545 و ترمذي شماره: 1635 و نسائي(6/26) و ابن حبان (7/252) (2984) و بيهقي (9/161و 272).
شيخ آلباني/ در «صحيح سنن الترمذي» شماره: 1635 آن را صحيح دانسته است.
و شيخ شعيب الأرناؤوط در تحيققش بر «صحيح ابن حبان» آن را صحيح دانسته است].
42- از فضالة بن عُبيد آمده است که رسول اللهص فرمود: «موي سفيد نوري است در صورت مؤمن پس هرکس خواست نور خود را با کندن [آن مو] از بين ببرد!».
[ابن عدي (4/1470) و ابن ابي‌عاصم در «الجهاد» شماره: 168 و بيهقي در «الشعب الإيمان» (5/201) (6388) و احمد (39/376) (23952) و طبراني در «الکبير» (18/304) و در «الأوسط» شماره 5489 و بزاز شماره: 3755.
شيخ آلباني/ در «السلسلة الصحيحة» شماره: 1244 آن را صحيح دانسته است].
 
فصل هفتم:
رنگ کردن ريش به رنگی به غير از رنگ سياه
43- از ابوهريرة  آمده است، رسول اللهص فرمود: «همانا يهوديان و مسيحيان [مو و ريش] خود را [از روي بدعت] رنگ نمي¬کنند پس با آنها مخالفت ورزيد».
[بخاري شماره 5559 و مسلم شماره: 2103.
مي¬گويم: (امر نفرمود که ريش را بتراشيد بلکه فقط امر نمود که رنگ سفيد آن را تغيير دهيد)].
44- از جابر بن عبدالله  گفت: نزد ابي قَحافَة روز فتح مکه آمدم و سر و ريشش مانند گياه ثغامة سفيد بود، در نتيجه رسول اللهص فرمود: «[رنگ] آن را تغيير بده و به هيچ وجه از رنگ سياه استفاده نکن».
[امام مسلم شماره: 2102(3/1663)].
 
فصل هشتم:
خلال کردن  ريش در هنگام وضو گرفتن
45- از انس بن مالک  آمده است که: همانا رسول اللهص هرگاه وضو مي¬گرفت، دست خود را پر از آب مي¬کرد و آن را بر قسمت زير دهان خود وارد مي¬کرد و توسط آن ريش خود را خلال مي‌نمود. و مي¬فرمود: «پروردگارم عزوجل مرا به اين امر نموده است».
[ابوداود شماره: 145 و ابن ماجه شماره: 431 و ابن ابي شيبة و ابويعلي (6/204) و بغوي (1/421) و حاکم(1/149) و بيهقي (1/54) و طبراني در «الصغير» (1/317) و در «الأوسط» (3/466).
شيخ آلباني/ در «صحيح سنن ابي داود» شماره: 145 و در «صحيح سنن ابن ماجه» شماره: 346 آن را صحيح دانسته است].
46- از عثمان بن عفان که فرمود: همانا پيامبرص وقتي وضو مي¬گرفت ريش خود را خلال مي‌نمود.
[ترمذي و ابن ماجه و دارمي و ابن خزيمة و ابن حبان و بيهقي و دارقطني و حاکم و ابن شيبة.
و شيخ آلباني/ در «صحيح سنن ابن ماجه» شماره: 430 آن را صحيح دانسته است].
 
فصل نهم:
تراشيدن ريش تشابه به کفار است
47- از عبدالله بن عمرب آمده است که رسول اللهص فرمود: «... کسي که به قومي تشابه پيدا کند از آنها خواهد بود».
[احمد (9/123) (5114) و ابوداود (4/391) (4027) چاپ عوامة.
شيخ آلباني/ در «صحيح سنن ابي داود»، چاپ مکتبة المعارف (2/504) (4031) گفته است: حديث حسن صحيح مي¬باشد].
48- از ابي سعيد خدري آمده است: رسول اللهص فرمود: «همانا از سنتهاي کساني که قبل از شما بودند پيروي خواهيد کرد، وجب به وجب و قدم به قدم، تا اينکه حتي اگر به سوراخ سوسماري وارد شوند از آن تبعيت مي¬کنيد».
گفتيم: اي رسول الله! يهوديان و مسيحيان؟ فرمود: «پس چه کسي؟».
[بخاري شماره 3296 و 6889 و مسلم شماره: 2669].
 
فصل دهم:
تراشيدن ريش تشابه به زنان است
49- از عبدالله بن عباسب که گفت: رسول الله ص مرداني که به زنان تشابه پيدا مي¬کنند و زناني که به مردان تشابه پيدا مي¬کنند را لعن فرمود.
[بخاري شماره: 5546].
50- از عبدالله بن عمرو بن عاصب که گفت: از رسول اللهص شنيدم که مي‌فرمود: «کسي از زنان که به مردان تشابه پيدا کند و کسي از مردان که به زنان تشابه پيدا کند از ما نيست».
[امام احمد (11/462) (6875).
و شيخ شعيب الأرناؤوط نيز آن را صحيح دانسته است].
 
فصل يازدهم:
اطاعتی از مخلوق که معصيت خالق را به دنبال داشته باشد قابل قبول نمي¬باشد
51- از علي بن ابيطالب آمده است که رسول اللهص فرمود: «در کاري که معصيت خداوند در آن وجود دارد اطاعت از بشر نبايد صورت گيرد» .
[بخاري شماره: 4085 و مسلم شماره: 1840 و طيالسي شماره: 109 و احمد (1/94) و ابو داود شماره: 2625 و نسائي(2/187).
نگاه شود به «السلسلة الصحيحة» شماره: 181].
 
فصل دوازدهم:
آيا دوست داری که به صورت ريش¬تراشيده خداوند تو را مبعوث نمايد
52- جابر بن عبداللهب گفته است: شنيدم از رسول الله ص که مي¬فرمود: «هر بنده¬اي به همان شکلي که در هنگام مردن بوده است برانگيخته مي¬شود».
[مسلم شماره: 2878].
فصل سيزدهم:
ابوجهل ريش داشته است و مسلمان محق¬تر از او به ريش می¬باشد
53- از انس بن مالک آمده است که: رسول اللهص فرمود: «آيا کسي هست که بگويد: ابوجهل چه کار مي¬کند؟».
پس از آن ابن مسعود  رفت و او را در حالي که دو پسر عفراء او را زده بودند و در حال مردن بود، يافت. گفت: آيا تو ابوجهل هستي؟ و ريش وي را گرفت. و او گفت: آيا خِفَّتي بر من بجز اينکه مرا کشتيد وجود دارد، يا مردي که قومش او را کشتند؟.
[بخاري شماره: 3745 و مسلم شماره: 1800].
 
فصل چهاردهم:
سخنان علماء
1- نگاه شود به کلام ابن قيم/ در «مفتاح دار السعادة» (2/13و 187و 215)، و در «التبيان في أقسام حملة القرآن» صفحه¬: 194؛ درباره اين سخن خداوند: ﴿     ﴾ [الذاریات: 21] ترجمه: «و نيز در وجودتان [نشانه‏هايى است‏] آيا نمى‏نگريد؟».
الفصل: 95.
2- نگاه شود به کلام ابن حزم در «المحلي» (1/220) مسألة: 270، و در «مراتب الإجماع» صفحه: 157.
3- نقلي از ابن حزم درباره¬ي اتفاق علماء در واجب بودن بلند کردن ريش و کوتاه کردن سيبيل؛ همانگونه که در مجله¬ي البحوث (22/109) آمده است.
4- نگاه شود به کلام ابن تيمية در «الاقتضاء» صفحه: 53 و در «الفتاوي الکبري» (1/53) و در «الاختيارات» صفحه: 6؛ همانگونه که در «الجامع» از رازحي صفحة: 70 آمده است.
5- نگاه شود به کلام سعدي در «الفتاوی السعدية» صفحه: 119.
6- نگاه شود به کلام ابن عثمين در «مجموع الفتاوي» (11/123-131) و در «شرح رياض الصالحين» (3/361) (1203-1205).
7- نگاه شود به فتاواي شيخ ابن باز (4/441-444) و (6/472-475) و (8/368-380).
8- نگاه شود به کلام شنقيطي در «أضواء البيان» (4/550-551).
9- نگاه شود به «الإبداع في مضار الابتداع»، همانگونه که در کتاب رازحي صفحه: 69 آمده است.
10- نگاه شود به کلام آلباني در «آداب الزفاف» صفحه: 210 و «تمام المنة» صفحه: 131و 79-83.
11-  نگاه شود به کلام شيخ مقبل در «إجابة السائل» صفحه: 219.
12- نگاه شود به کلام فوزان در «الإعلام بنقد کتاب الحلال والحرام».
13- نگاه شود به تفسير بغوي در تفسير آيه: ﴿   ﴾. [الإسراء: 70].
14- نگاه شود به «فتاوی اللجنة» (5/129).
15- نگاه شود به «المغني» از ابن قدامة (12/117) چاپ الترکي، وقتي که مي¬گويد: «و در موي ريش ديه وجود دارد؛ در صورتي که رشد نيابد».
16- نووي در «رياض الصالحين»، باب: فضل مسواک کردن و خصوصيتهاي فطرت: (بلند کردن ريش معني آن مي¬شود: ذره¬اي از آن کوتاه نشود).
17- نقل حلبي در رساله¬اش که ابن عبدالبر در «التمهيد» گفته است: «تراشيدن ريش حرام است و كسي آن را انجام نمي¬دهد بجز آنهائي که خود را به زنان شبيه مي¬سازند».
18- نگاه شود به «تيسير العلام شرح عمدة الأحکام» از بسام (1/74-75).
19- نگاه شود به «التمهيد» از ابن عبدالبر(24/142-146).
20- نگاه شود به کلام شيخ زيد مدخلي در «الأفنان الندية» (1/114-116).
21- ياد كردن شيخ فوزان حفظه¬الله در کتاب «المخلص الفقهي» جزء دوم, کتاب: القصاص باب: مقادير الديات؛ دیة المنافع: «دية اللحية، دية کاملة».
22- شيخ ابن باز/ در «مجموع الفتاوي» خودش (30/139-141): «تراشيدن ريش بدون شک گناه است, و به اسناد صحيح از رسول اللهص آمده است که فرمود: «سيبيلهاي خود را کوتاه کنيد و ريشهايتان را بلند کنيد و با مشرکين مخالفت ورزيد»  بر صحت حديث اتفاق وجود دارد، و ص فرمود: «سيبيلهاي خود را کوتاه کنيد و ريش‌هاي خود را بلند کنيد و با مشرکين مخالفت ورزيد» ، بخاري در صحيحش آن را تخريج کرده است، و ص فرموده است: «سيبيلهاي خود را بگيريد و ريشهاي خود را رها کنيد و با آتش¬پرستان مخالفت ورزيد» ، که مسلم آن را در صحيحش تخريج نموده است.
و اين احاديث صحيحي است که اگر به معناي آن درست برخورد شود، بر اين دلالت مي¬کنند که ريش را بايد بلند کرد و رها ساخت و ول کرد و همچنين حرام بودن تراشيدن و کوتاه نمودن آن را مي‌رساند؛ و همچنين بر کوتاه کردن سيبيل و بلند نکردن آن نيز دلالت دارند. و ابو محمد ابن حزم گفته است: علماء بر فرض بودن بلند نمودن ريش و رها ساختن آن و همچنين بر فرض بودن کوتاه کردن سيبيل اتفاق نظر دارند. و بر هيچ شخص عاقل و هيچ مسلماني جايز نيست تا به کساني که ريشهاي خود را مي-تراشند به عنوان اسوه و شخص نمونه نگاه کند و بايد دانست هر چقدر هم زياد باشند تبعيت از آنها شايسته نيست، خداوند تعالي مي¬فرمايد: ﴿         ﴾ [الأنعام: 116] ترجمه: «اگر از اکثريت کساني که در زمين قرار دارند تبعيت کني تو را از راه خداوند گمراه مي¬سازند». و شخص مؤمن سعي و تلاش مي¬کند تا از رسول اللهص و صحابه¬ي بزرگوار ايشان و به کساني که از ايشان به نيکي تبعيت مي¬کنند، درس گرفته و او را اسوة قرار دهند و هيچگاه کسي را که با راه آنها مخالفت ورزيده براي اسوه بودن معتبر نمي¬دانند، خداوند سبحانه و تعالي مي‌فرمايد: ﴿       ﴾ [الأحزاب: 21] ترجمه: «همانا براي شما رسول الله را اسوه¬ي نيکويي قرار داديم». و خداوند سبحان مي¬فرمايد: ﴿•      ﴾ [النساء: 80] ترجمه: «هرکس از رسول اطاعت نمايد همانا از خداوند اطاعت نموده است». و خداوند عزوجل مي¬فرمايد: ﴿       ﴾ [الحشر: 7]. «هر آنچه را که رسول به شما رسانده است پس بگيريدش و از هر آنچه که شما را نهي فرموده اجتناب ورزيد».
و بايد دانست آياتي که بدين معناست بسيار هستند، رسول الله ص مي¬فرمايد: «تمام امت من وارد بهشت مي¬¬شوند بجز کسي که ابا ورزدم»، گفته شد: اي رسول الله! کسي که ابا مي¬ورزد کيست؟ فرمود: کسي که از من اطاعت کند وارد بهشت مي¬شود و کسي که از من نافرماني کند همانا ابا ورزيده است» ، بخاري در صحيحش آن را آورده است. از خداوند مي¬خواهيم تا ما و تمامي مسلمين را هدايت فرموده و بر اتباع دينش و تمسک به سنت پيامبرشص استوار گرداند و ما را از اطاعت هواي نفس و شيطان در امان بدارد.
 
فصل پانزدهم:
کتابهايی که درباره¬ی بلند کردن و دست نزدن به ريش تاليف شده¬اند
1- «حرام بودن تراشيدن ريش» «تحريم حلق اللحی» از شيخ عبدالرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي الحنبلي.
2- «واجب بودن رها کردن ريش و حرام بودن تراشيدن و کوتاه کردن آن» «وجوب اعفاء اللحية وتحريم حلقها وتقصيرها» از شيخ عبدالعزيز بن باز.
3- «مع بعض الکُتّاب في بيان حکم إعفاء اللحية، وخبر الآحاد». از شيخ عبدالعزيز بن عبدالله ابن باز/.
4- «ريش در نگاه دين» (اشاره به آن در آداب زفاف) «اللحية في نظر الدين» (أشار إليها في آداب الزفاف) از شيخ آلباني/.
5- «رد بر کسي که اجازه داده تا ريش آرايش شود» «الرد علی من أجاز تهذيب اللحية» از شيخ علامه: حمود بن عبدالله بن حمود التويجري/.
6- «واجب بودن رها کردن ريش» «وجوب إعفاء اللحية» از شيخ محمد بن زکريا کاندهلوي.
7- «شمس الضحي في إعفاء اللحی» تفريظ و تعليق: شيخ ابن باز از شيخ عبدالستار دهلوي باکستاني محدث سلفي، رئيس جماعت غرباء اهل حديث در پاکستان.
8- «حکم دين در ريش گذاشتن و سيگار کشيدن» «حکم الدين في اللحية والتدخين». از علي بن حسن بن علي بن عبدالحميد الحلبي.
9- «الجامع في أحکام اللحية» از علي بن احمد بن حسن رازحي. تقديم: شيخ علامة، ناصر السنة، وقامع البدعة: مقبل ابن هادي الوادعي/.
10- «إشراقة أولی النهي في حکم الأخذ من اللحی» از ابو عبدالسلام حسن بن قاسم الريمي. و رد بر «شمس الضحی في حکم الأخذ من اللحی» از صادق بيضاني.
11- «أدلة تحريم حلق اللحية» از محمد بن أحمد بن اسماعيل المقدم.
12- «اللحية لماذا؟» از محمد بن أحمد بن اسماعيل المقدم که مختصر کتاب قبلي مي‌باشد.
13- «الإيجاز والعرض في أن إعفاء اللحية فرض» جمعه وأعده: ابودجانة علاء الدين جابر ابو السعود. تقديم: فضيلة شيخ دکتر أحمد فريد.
14- «تنبيه ذوي العقول بأن اللحي من سنن الرسولص» از أبئ محمد اسماعيل بن مرشود ابن إبراهيم الرميح.
15- «إقامة الحجة بذکر أدلة وجوب إعفاء اللحية، ويليها فتاوی» از عبدالله بن جار الله بن إبراهيم آل جار الله.
16- «المنتفی في اعفاء اللحی» از فوزي الأثري.
17- «اللحية دراسة حديثية و فقهية» از عبدالله بن يوسف الجديع.
وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين.

 

بررسی حکم ریش در اسلام

دانلود

درباره کتاب

نویسنده :

محمد بن عبد الوهاب الوصابي

ناشر :

www.aqeedeh.com

دسته بندی :

Jurisprudence