بعضي از خطبههاي
عمر بن خطاب
بسم الله الرحمن الرحيم
فهرست مطالب
1- هر فردی در ثروتهای خداوند حقی دارد! 5
2- آنچه در مورد مال بر دولت مهم است 7
3- حق سنگین است و باطل سبک: 8
4- مصلحت حکومت در سه چیز است: 12
5- مصلحت ثروت در سه چیز است: 14
6- من همانند سرپرست یتیم هستم! 16
7- کلید عدالت: 18
8- کفاف و قوت نزد عمر چگونه است؟ 23
9- رئیس دولت اسلامی با افسران خود سخن میگوید: 25
10- مهمترین چیز برای دولت: 27
11- از شکمپروری بپرهیزید! 29
12- چگونه پیروز شویم؟ 31
1- هر فردی در ثروتهای خداوند حقی دارد!
حضرت عمر در یکی از خطبههایش فرمود:
«أیها الناس... لو وددت أن أنجو کفافاً، لا لي ولا علیّ وإني لأرجو أن عمرت فیکم یسیرا أو کثیرا، أن أعمل بالحق فیکم إن شاء الله، وأن لا یبقي أحد من المسلمین وإن کان في بیته إلاّ أتاه حقه ونصیبه من مال الله وإن لم یعمل إلیه نفسه، وإن لم ینصب إلیه بدنه، وأصلحوا أموالکم التي رزقکم الله، ولقلیل في رفق خیر من کثیر في عنف».
«ای مردم! امیدوارم که با کفایت از این امر خلافت نجات یابم، نه به نفع و نه به ضررم باشد، و همچنین امیدوارم اگر کم یا زیاد در میان شما عمر کردم طوری عمل کنم که حق را رعایت کرده باشم و همچنین هیچ کس از مسلمانان را نمیگذارم -هر چند که در خانهی خود باشد- مگر اینکه حقش را به او بپردازم و گر چه برای بدست آوردن آن زحمت نکشیده و بدنش را خسته نکرده باشد. اموالی که خداوند به شما داده آن را درست مصرف کنید و مال کمی که با شرافت بدست آید از مال بسیاری که بازور بدست آید بهتر است».
اینها قطرههایی از سخنرانی آن بزرگ مرد است. اگر ما همه آن را در اینجا میآوردیم و به شرح آن میپرداختیم، به سفر طولانی میانجامید. ولی ما به این چند قطره اکتفا میکنیم که مربوط به اقتصاد و امور مالی است و مردم را در حیرت فرو برده و همه افکار و نیروها را به خود جلب کرده.
«لوددتُ أن أنجو کفافاً، لا لي ولا عليّ» امیدوارم که از این جهان بروم که نه برای من و نه علیه من باشد.
عمر آرزو میکند که از این دنیا به طور کفایت نجات یابد: یعنی طوری زندگی کند که نه احتیاج پیدا کند و نه پس انداز نماید.
این امید و آرزو، آرزوی رسول الله میباشد که فرمود: «اللهم اجعل رزق آل محمد کفافاً»
الها! روزی آل محمد را قوت آنها بگردان.
کفاف: یعنی آنچه که فقط نیاز آدمی را برآورده کند.
«لا لي ولا عليّ».
«نه برای من و نه علیه من» نه پس انداز کند و نه مقروض باشد. فقط کفایت را میطلبد. آرزوی عمر هیچگاه از آرزوی رسول الله بیشتر نیست.
و کاش کسانی که بر مردم حکومت میکنند در آرزوی عمر دقت میکردند.
سپس چه؟ سپس حضرت فاروق در مورد حق و باطل سخن گفته و میفرماید:
«وإني لأرجو أن عمرت فیکم یسیرا أوکثیرا أن أعمل بالحق فیکم إن شاء الله».
«و من امیدوارم که اگر ان شاءالله کم یا زیاد در میان شما باشم به حق عمل کنم».
آرزوی دوم عمر اینست که اگر کم یا زیاد در میان امت زنده باشد به حق عمل نماید. به عدالت به ترازوی راست.
حقی که عمر میخواهد در سرزمین و اجتماع پهناور خود به آن عمل نماید چیست؟
«أن لا یبقي أحد من المسلمین، وإن کان في بیته، إلا أتاه حقه ونصیبه من مال الله».
اینکه هیچ مسلمانی هر چند که در خانه خود نشسته باشد را نمیگذارد مگر حق و بهرهاش از بیت المال را به او بفرستد.
برای هر کس، هر زن و مرد هموطن، طوری میکنم که دولت حق و بهرهی او را از بیت المال بپردازد.
سه مطلب: حق هموطن در مال، بهرهی او در مال، ثروت از آن خداست. اگر کسی در بیت المال حقی داشته باشد نباید کسی با او مخاصمه کرده و حق او را نپردازد.
مقدار این حق چقدر است؟... در زمانی که مال و ثروت به نسبت مساوی در میان تمام مردم تقسیم شود مشخص میگردد که بهرهی هر فرد چقدر است.
چرا حق هرکس در این مال ثابت است؟ و واجب است حق هر کس به او داده شود؟. چون ثروت از آن خداوند است، نه مال دولت و نه ملک شخصی کسی دیگر و این نظریه عمر همان نظریه اسلام است. و موقعی که عمر حرفهایش را ادامه میدهد مانند این است که گهربارتر میگردد.
«وإن لم یعمل إلیه نفسه، ولم ینصب إلیه بدنه».
«هر چند که او خودش کار نکرده و بدنش در بدست آوردن آن خسته نشده باشد!!».
اقرار میفرماید که هر کس و لو اینکه کار نکند و خسته نشده باشد در بیت المال حقی دارد!.
شما میگوئید هر کس کار نکند نخورد... مزد به اندازهی عمل است، نظریهی عمر بر نظریهی شما پیشی گرفته چون از شریعت خداوندی سرچشمه گرفته است که اقرار کرده به اینکه ثروت از آن خداوند است، پس برای هر کسی در آن بهرهای است کوشش کرد یا نکرد، خواست یا نخواست.
عمر فاروق برای افراد حق قائل شده و بهره آنها را ثابت نموده، تا اینکه کسی در گرسنه کردن مردم عذری نداشته باشد، همانند کمونیستها که میگویند هر کس کار نکرد نخورد.
2- آنچه در مورد مال بر دولت مهم است
عمر در یکی از سخنرانیهایش چنین فرمود: «من أراد أن یسأل عن المال فلیأتني؛ فإن الله جعلني له خازناً وقاسماً، إني قد بقیت بعد صاحبَيّ، فابتلیت بکم وابتلیتم بي...».
«هر کس در مورد اموال سوالی داشته باشد به نزد من بیاید چون خداوند مرا خزانه دار و تقسیم کننده آن قرار داده و من بعد از دو یارم باقی ماندم و به شما مبتلا شدم و شماهم به من مبتلا شدید».
عمر در این گفتار وظیفهی حاکم و دولت را در مورد اموال عمومی و ثروتهای ملی بیان مینماید: «إن الله جعلني خازنا وقاسما» خداوند مرا خزانه دار و تقسیم کننده اموال گردانید.
وظیفهی دولت: نگهداری و تقسیم، یعنی وارد کردن به بیت المال... و مصرف کردن از آن. این چیزی است که قهرمان ما قصد آن را دارد، سپس وظیفهی حاکم چیست؟ مسئله مسئلهی آزمایش است خداوند حاکم را بوسیلهی ملت آزمایش میکند و همچنین ملت را بوسیله حاکم آزمایش میکند.
3- حق سنگین است و باطل سبک:
عمر فرموده است: «إن هذا الحق ثقیل مري، وإن الباطل خفیف وبي وترک الخطیئة خیر من معالجة التوبة ورب نظرة زرعت شهوة، شهوة ساعة أورثت حزناً طویلاً».
«و به حق عمل کردن سنگین و تلخ است و باطل سبک و در دنیا لذتبخش است و ترک گناه کردن از توبه بعد از گناه بهتراست، و گاهی یک نگاه بذر شهوت را میکارد و یک لحظه پیروی از شهوت کردن غم طولانی را بجا میگذارد»
و منظور از این کلمات: «إن هذا الحق ثقیل... وإن الباطل خفیف...» حقیقت سنگین و باطل سبک است. چرا؟
چون حق مصلحت عمومی است و باطل مصلحت خصوصی، باطل لذت و خواستهی نفس است و در نتیجه سبک و لذیذ است ولی حق با خواهشهای نفسانی گلاویز میشود و خواهشهای آن را سرکوب میکند و به این خاطر سنگین است و بر نفس آدمی دشوار است.
حضرت عمر فرهنگ خود را از این منبع پربار قرآن فرا میگیرد که میفرماید: ﴿إِنَّا سَنُلۡقِي عَلَيۡكَ قَوۡلٗا ثَقِيلًا ٥﴾ [المزمل: 5] «ما بر تو گفتار سنگین فرو میفرستیم».
یعنی سنگینترین چیز را بر دوشت میگذاریم... حق! ما حق را بر تو فرو میفرستیم. و همچنین از این گفتار پیامبر اکرم الهام میگیرد که میفرماید: «أنتم مستخلفون في الأرض، قاهرون لأهلها، قد نصر الله دینکم، فلم تصبح أمة مخالفة لدینکم إلا أمتان؛ أمة مستعبدة للإسلام وأهله وأمة تنتظر وقائع الله وسطواته في کل یوم ولیلة، قد ملأ الله قلوبهم رعباً، فلیس لهم معقل یلجؤون إلیه، ولا مهرب یتقون به، قد دهمتهم جنود الله عزّ وجل ونزلت بساحتهم، مع رفاغة العیش، واستفاضة المال وتتابع البعوث وسد الثغور بإذن الله في العافیة الجلیلة العامة التي لم تکن هذه الأمة علی أحسن منها منذ کان الإسلام. والله المحمود، مع الفتوح العظام في کل بلد فما عسی أن یبلغ مع هذا شکر الشاکرین».
«ای مسلمانان شما جانشین الله در زمین هستید و بر تمامی اهل آن پیروزید، خداوند دین شما را یاری کرد، دین شما به غیر از دو گروه دشمنی دیگر ندارد؛ امتی که در زیر سلطهی اسلام درآمده، و امتی که هر لحظه و هر روز منتظر تقدیر خداوند است. (رفتن شما برای فتح شهرهایشان) خداوند دلهای آنان را از ترس پر کرده نه جائی دارند که به آن پناهنده شوند و نه مکانی دارند که به سویش فرار کنند. لشکریان خداوند در سرزمین آنها مستقر شدهاند و آنها را خورد کردهاند، با اینکه شما از نظر مالی در مضیقه نبوده و همه ثروتمند و تندرست شدهاید. روز به روز بر لشکریان اسلام افزوده میگردد و کشورها و قلعههای جدیدی فتح میشود. در عافیتی عمومی که از آغاز اسلام تا امروز چنین شوکت و قدرت به چشم دیده نشده است و با هر کدام از فتوحات بزرگ اسلام، خدا را باید سپاس گفت. ولی هیچگاه سپاس گذاران از عهدهی سپاس این همه فتوحات بر نخواهند آمد».
این گفتارها قسمتی از حالات دولت اسلامی در زمان حضرت عمر را برای ما مشخص میکند و آن برای افرادی که میخواهند حالت آن روز را بدانند مستندترین تصویر و تاریخ است که میتوان به آن اعتماد کرد.
«أنتم مستخلفون في الأرض» «شما وارث و جانشین الله در زمین هستید.»
حضرت عمر اقرار مینماید که امت اسلامی به هدف اصلی خلافت در زمین رسیده است. و خداوند متعال قیادت و رهبری تمام مردم روی زمین را به او داده است.
«قاهرون لأهلها...» «بر اهل زمین پیروزید...»
مسلمانان با شجاعت رفتند و مشرق و مغرب زمین را فتح کردند، پس چه پیروزی بر اهل زمین از پیروزی آنان بیشتر و بزرگتر است؟
«قد نصرالله دینکم...» «خداوند دینتان را پیروزی داد...» پرچم اسلام به اهتزاز درآمد، و کلمهی لااله الاالله بر هر دین و عقیدهای پیروز شد و بالاتر برده شد!!
«فلم تصبح اُمة مخالفة لدینکم إلا أمتان» «غیر از دو ملت هیچکس با دین شما مخالف نیست».
دنیای کفر همهاش یکی از این دو ملت است.
«أمة مستعبدة للإسلام وأهله...» «امتی که زیر یوغ اسلام درآمده...».
کسانی که جلو پیشرفت اسلام را گرفته و با آن جنگیدند، و اسلام آنان را مغلوب و شهرهایشان را فتح نمود.
«واُمة تنتظر وقائع الله وسطواته في کل یوم ولیلة» «و امتی که هر روز و شب منتظر تقدیر خداوند و قدرت اوست».
و امتی که هر روز و شب منتظر لشکر پیروزمند و دلاور اسلام است که احتمال رسیدن به آنها را دارد.
«قد ملأ الله قلوبهم رعباً» «خداوند متعال دلهای آنها را پر از ترس کرده است».
کسانی که در آن زمان احتمال هجوم مسلمانها را به دیار خود میدادند در بدترین شرایط ترس و رعب بسر میبردند.
«نه از ترس اسلحه، بلکه از ترس غلبهی عقیده؛ چون فرشته آید دیو بیرون رود و چون آفتاب رسد شب از بین میرود».
«مع رفاغة العیش، واستفاضة المال» «همراه با زندگی مرفه و ثروت کامل».
این همه پیروزی و عزت و قدرت نظامی، همراه با رفاهیت مال مسلمانان و همراه با ثروتمندی آنان... تا اینکه از طبقات پایین در جامعه مسلمانان چنان ثروتمند و مالک طلا و نقره شدند که نمیدانستند آن را چطور خرج کنند!!
«في العافیة الجلیلة العامة...» «در تندرستی کامل فراگیر...»
تندرستی همگانی به بهترین حال است، ثروتمندی عمومی است... خیر و خوشی ظاهر و باطن همه را گرفته... تندرستی بزرگ، فراگیر....
حالتی که از آغاز پیدایش اسلام تا آن روز هیچگاه نصیب مسلمانان نشده بود. دولت اسلام، حکومت و ملت از نظر نظامی و اقتصادی و اخلاقی و دینی و بهداشتی و اجتماعی و ورزشی و آموزشی و پرورشی به بالاترین مرحله پیشرفت و تمدن رسیده بود.
«فما عسی أن یبلغ مع هذا شکر الشاکرین» «هیچگاه با این نعمات کسی از عهدهی سپاس آن برنمی آید».
از دست و زبان چه برآید
کز عهدهی شکرش بدر آید
سپاس سپاسگذاران در برابر آن همه نعمتهای بیکران که بر امت اسلام ارزانی داشته چیزی نیست.
مگر چون کاهی در برابر کوهی
و قطرهای در برابر دریائی
به این خاطر است که حضرت عمر در دنبالهی آن سخنرانی مهم میفرماید:
«أذکرکم الله الحائل بینکم وبین قلوبکم، إلا ما عرفتم حق الله فعملتم له وقصرتم أنفسکم علی طاعته، وجمعتم مع السرور بالنعم، خوفا لزوالها ولانتقالها، ووجلا من تحویلها، فإنه لا شيء أسلب للنعمة من کفرانها وإن الشکر أمن للضر، ونماء للنعمة، واستجلاب للزیادة».
«پس شما را بر حذر میدارم از اینکه ثروت و دارایی در قلبهایتان لانه کرده شما را از خدایتان بیگانه کند، مگر اینکه حق خدای را بجای آورید و خود را در بندگی و بردگی او قرار داده طاعت و عبادتش را به بهترین وجه بجای آرید. و همگام با شادی و خوشحالی از نعمتهایی که به شما ارزانی داشته ترس و هراس داشته باشید از اینکه آن نعمتها از شما گرفته شده، به دیگران داده شوند. چرا که هیچ چیز نعمت را چون ناشکری ضایع نمیکند. و شکر گذاری بهترین راه حفاظت از آن است. و شکر خدا نعمتت افزون کند و کفران آن از کفت بیرون برد».
شکر بزرگترین وسیله برای زیاد شدن ثروت و در آمد فرد و اجتماع است. حضرت عمر همیشه بر همه مادیگران برتری و تفوق دارد و از همه آنان بلند پرواز تر است. و عمل کردن به این ایده بهترین وسیله برای ازدیاد تولیدات کشور و مردم است ولی بیشتر مردم نمیدانند.
4- مصلحت حکومت در سه چیز است:
و قسمتی از سخنرانی او در جابیه:
«إلا وإني ما وجدت صلاح ما ولّاني الله إلّا بثلاث: أداء الأمانة، والأخذ بالقوة، والحکم بما أنزل الله».
«من صلاح و خیر ولی الامر شدن بر شمارا جز به سه چیز نیافتم: ادا کردن امانت، باقوت و قاطعیت عمل کردن و حکومت کردن به آنچه که پروردگار فرستاده...».
ما داریم به حرم مقدس فلسفه و فکر عمر وارد میشویم... تا او خلاصهای از تجربه خود را در زمان زمامداری برای ما بیان دارد...
و موقعی که او از تجربه خود سخن میگوید، ما را به سختترین و خطرناکترین سخن سیاسی که تا به حال گفته شده راهنمایی میکند. به غیر از سخنان پیامبران کسی سخنش به پایه سخنان او نرسیده، چرا نه؟!! و حال آنکه او بزرگترین و قویترین شخصیت سیاسی دنیا بود. او رئیس پر افتخارترین و قویترین کشور جهانی بود. و در همان حال او افضلترین مرد در مملکت شمرده میشد.
او در یک آن دارای عظمت انسانی و شکوه سیاسی بود. پس این بزرگ مرد در مورد تجربه خود در حکومت چه فرمود؟ فرمود: «أداء الأمانة»: ادای امانت... اولین پایه از پایههای حکومت، با صلاحیت پرداختن امانت است.
حکومت امانت بزرگی است که واجب است حاکم آن را به صاحبانش بپردازد.
ملت امانت خداوندی است که به عهدهی حاکم گذاشته شده، پس واجب است که در پرداختن آن تجاوز نکند. اما پایه دوم از پایههای حکومت عدل اسلامی: با قوت و قاطعیت عمل کردن است. اگر پایه اول اداء امانت و پرداختن حقوق به اهلش باشد، پس نگهداری از حق، نیازمند قدرت است.
باید حاکم جدی باشد و هر گاه ضرورت ایجاد کرد برای گرفتن و نگهداری حق و یا برای راست کردن و سر راه آوردن منحرفین باید قدرت به کار ببرد.
پس پایه سوم از پایههای حکومت صالح چیست؟
«الحکم بما أنزل الله» فیصله کردن به آنچه خداوند فرو فرستاده است.
یعنی سیاست دولت بر پایه دستوراتی باشد که خداوند فرو فرستاده باشد، چون آفریننده مردم بهتر به آنها و صلاحیتشان و چیزی که عدالت را پایداری میکند آگاه است. دیدی؟!! اینها پایههای حکومت شایسته است. خلاصهی تجربهی سیاسی امیرالمؤمنین حضرت عمر (أداء الامانة، والأخذ بالقوة والحکم بما أنزل الله) «دادن امانت، قدرتمند بودن و حکم کردن به دستورات الهی» چه تجربهی نیکویی... تجربه این است... حقیقت این است که باید هر سیاستمدار عربی و غیر عربی آن را گرفته و به آن عمل کند... تا ما بتوانیم دولت بزرگ خودمان را به حالت اول در آورده و افتخار بزرگانم خود را برگردانیم. این کلمات خلاصه تجربههای سیاسی عمر است که با سادگی و آسانی و وضاحت و روشنی در برابر ما قرار داده، در حالی که مانند ستارههای درخشان در شبهای صاف درخشیده و روشنی میدهد.
چرا خودمان را برای نظاره و لذت بردن از آن آماده نمیکنیم؟ چرا نه، و این خلاصهای از تجربههای بزرگ مرد دولت ما، دولت اسلام است.
این گفتارها شعارهایی است که زاییده یک تجربه دراز مدت است. تجربه طولانی به مدت ده سال در سختترین شرایط زمانی است.
چرا آن را جلو خود نگذاریم، و از آن پیروی ننماییم؟ شایسته است که آن را مقتدای خود قرار دهیم نه اینکه آن را پشت سر گذاشته بدست فراموشی بسپاریم.
ادای امانت... حق گویی...
گرفتن حق با قوت... قدرتمندی...
عمل به آنچه خداوند فرو فرستاده... شریعت خداوند.
آیا دنیا سیاستمداری همچون عمر «به غیر از پیامبران» به خود دیده است؟.
خداوندا! خیر....
5- مصلحت ثروت در سه چیز است:
سپس او در همان خطبه میفرماید:
«ألا وإني ما وجدت صلاح هذا المال إلا بثلاث أن یوخذ من حق ویعطی في حق ویمنع من باطل».
«بدانید که من مصلحت این مال را در بیشتر از سه چیز نیافتم اینکه به حق گرفته شود، به حق پرداخته شود و از باطل منع گردد».
دریائی از سیاست مالی است که حضرت عمربن الخطاب ما را به سوی آن میبرد.
مردم با حیرت در تعریف سیاست مالی و سوسیالیستی و کمونیستی و سرمایهداری و نظام اقتصادی دور زده و چیزی دستگیرشان نشد.
اما تنها عمر است که نه سرگردان شد و نه دور زد. چون در دریائی از نور شنا میکند. این عمر است که اقتصاد خود را در قالب عجیبترین و غریبترین خطابهها آشکار میسازد کلماتی معدود و جامع که شامل همه چیز میشود.
«ألا وإني ما وجدت صلاح هذا المال إلا بثلاث» «هان ای مردم بدانید که من مصلحت این مال را جز در سه چیز نیافتم»!!
عمر رضی الله عنه خلاصهی تجربههای خود را بیان میدارد... تجربه هائی که در ظرف ده سال تمام حکومت بر جهان، و ملتهای غالب و مغلوب، با افکار و نظرات متفاوت بیان میدارد... این خلاصهی تجربههای آن بزرگمرد است.
«أن یؤخذ من حق» «اینکه مال از حق گرفته شود». اینکه از راه حق و حلال و از چیزی که خداوند آن را حلال کرده باشد گرفته شود و از حرام نباشد. پس بر دولت لازم است که اموال خود را از راه مشروع بدست آورد، همچنین بر ملت لازم است که ثروتها را از راه مشروع بدست آورد. دولت حق ندارد که مال را از راه حرام جمع کند همچنین فرد هم حق جمع آوری مال از راه حرام را ندارد. این اولین پایه در مصلحت مال است پس پایه دوم کدام است ؟
«ویعطی في حق» «و در راه حق داده شود». در راه حلال خرج شود....
بر دولت و ملت لازم است که اموال خود را در راه مشروع مصرف کند.
پایه سوم در مصلحت مال چیست؟
«ویمنع من باطل» «و از باطل منع گردد...» جائز نیست که دولت اموال خود را در راه باطل و در راه حرام خرج کند. و همچنین هیچ فردی حق ندارد که اموال خود را در راه نامشروع صرف کند. این خلاصهی تجربهی قهرمان حق، و قهرمان سیاست و قهرمان اقتصاد میباشد. او تجربه خود را برابر مردم و نسلهای متمادی تا روز قیامت گذارده است.
مذهب و روش اقتصادی کامل که بر هر مذهب اقتصادی دیگر ساختهی بشر چه در قدیم و چه در آینده برتری و تفوق دارد.
مال! آن بتی که به جای خداوند سبحانه و تعالی پرستیده میشود... چطور آن را حل کنیم... این مشکل را چطور از بین ببریم.
«أن یوخذ من حق، ویعطی في حق ویمنع من باطل» «این که از حق گرفته شود و به حق داده شود و از باطل منع گردد».
کلماتی جامع... اقیانوسهائی در چند قطره... یا چند قطره از اقیانوسهای بزرگ!
حضرتش گفتاری برای کسی نگذاشته... کمونیستها و سرمایهدارها و کسانی که میان این دو هستند حق ندارند ادعا کنند که تا درجهی عمر و تجربهی عمر رسیده باشند.
عمر بر نظامی میرود که پروردگار زمین و آسمان آن را وضع کرده و فرستادهی پروردگار زمین و آسمان آن را ترسیم کرده است.
غیر از این او خود تجربه را به چشم خود دیده، در ظرف ده سال آن را بر بزرگترین قسمت از جهان آنروز تطبیق نموده است.
در حضرت او دو بزرگواری و افتخار جمع شده؛ گرفتن طرح از آسمان و عمل کردن به آن طرح در بزرگترین قسمت زمین، و از اینجاست که تجربه قاطع و جدی و همیشگی و دائمی او آمد و طوری آمد که قانونی عام شد و همانند حقیقت و آسمان دائمی و شفاف ماند. او همانند سخنرانان و شاعران و فلاسفه که تجربه را ندیده و نچشیدهاند سخن نمیگوید و همچنین سخنان او مانند حرفهای ستمگران و متعصبین ماده پرست که بر طریق خداوند نباشند نیست. برای او وسایل رسیدن به حقیقت کلی جمع شده است.
هدایت و نور آسمان... تجربه و تطبیق زمین...
مذهب او حقی است که حرف میزند، یا گفتاری است که تحقق میپذیرد.
و من فریاد زده و صدا میزنم و سیاستمداران خود را و امت خود را مخاطب قرار میدهم در حالی که ما در بهترین روزهای افتخار زندگی میکنیم، باید آن کلمات جاویدان را نگهداریم و همیشه آن را تکرار کنیم، و هرگاه کسی از ما سؤال کرد که مذهب اقتصادی شما کجاست؟ به شتاب جواب میدهیم:
«أن یوخذ من حق، ویعطی في حق ویمنع من باطل» «اینکه از حق گرفته و جمع شود، و در راه حق وحلال مصرف شود و از باطل و حرام منع گردد»
6- من همانند سرپرست یتیم هستم!
سپس در همان خطبه ادامه میدهد:
«ألا وإنما أنا في مالکم هذا کوالي الیتیم، إن استغنیت استعففت، و إن افتقرت أکلت بالمعروف».
«بدانید که مثال من در نگهداری اموال شما در بیت المال همانند سرپرست یتیم است، اگر بینیاز شدم آن را ترک کرده و از آن نمیگیرم، و اگر نیازمند شدم به اندازهی حاجت از آن میخورم».
و همینطور حضرت عمر وظیفه هر حاکم را در مورد اموال عمومی مشخص و آشکار میگرداند.
«إنما أنا في مالکم هذا کوالی الیتیم» «بدانید که من در این اموالتان همچون سرپرست یتیم هستم...» حاکم حق ندارد در مقابل کار خود حقوق بگیرد، مگر موقعی که نیازمند باشد، و گرنه باید رایگان کار کند و خدمت نماید!
«إن استغنیت استعففت، وإن افتقرت أکلت بالمعروف» «اگر بینیاز شدم از آن دست میکشم، و اگر نیازمند گردیدم به اندازهی نیاز از آن استفاده میکنم».
عمر خود را علنی و در برابر همه محاسبه میکند... من حق ندارم که از اموال عمومی استفاده کنم مگر به اندازهی نیازم و اگر از اموال شخصی بینیاز شدم حق ندارم در بیت المال دست دراز کنم.
ما از این سخنان که در برابر همه اعلام فرمود چه نتیجه ای میگیریم؟
چنین نتیجه میگیریم که کارمند دولت از رئیس دولت تا پائین فقط به اندازه نیازشان به آنها داده شود و معنی «بالمعروف» یعنی آن اندازه که برای مصرف مناسب باشد و اگر کارمندی از اموال شخصی درآمد داشته باشد نباید از دولت چیزی بگیرد.
شاید کسی سؤال کند مگر میشود و کسی یافت میشود که بدون حقوق و تنخواه کار کند؟
و جواب این است که اگر بینیاز باشد و خواسته باشد کار کند باید مجانی کار کند و گر نه با این شرایط کار را به کسانی دیگر واگذارد. و در اینجاست که درِ بزرگی از قانون استخدام در دولت برای ما باز میشود. دری که بوسیلهی آن برای بیکاران کار پیدا میکند... هرگاه دولت چنین کند و به افرادی که از راههای دیگر در آمد دارند حقوق ندهد، معنایش این است که یا باید کارمندان ثروتمند مجانی برای دولت کار کنند و یا اینکه کار را ترک کرده، تا اینکه دولت افراد اخراجی و بیکار را سرکار آورد.
اگر دول اسلامی این قانون را که از سیاست استخدام عمر سرچشمه گرفته بپذیرند و به آن عمل کنند، سختی استخدام دولتی را از بین میبرد و عدالت اجتماعی را به مرحلهی عمل میآورد و همه به کار مشغول میشوند.
عادلانه نیست که فردی مالک ادارات و شرکتهای متفاوت باشد و سالیانه میلیونها از آنها در آمد داشته باشد، سپس بیاید کارمند شده و مزاحم افرادی شود که چیزی ندارند که زندگی خویش را بچرخانند.
7- کلید عدالت:
وقتی که سپاه اسلام به فرماندهی سعد بن ابی وقاص رضی الله عنه از مدینه به قصد فتح ایران و مضمهل کردن پادشاهی فارسیان مجوس، مدینه را ترک میکرد...حضرت امیر المؤمنین در حین بدرقهی آنها برای آنان سخنرانی کرد و از میان لبهای مبارک او کلماتی بیرون آمد که بهترین وسیله برای تربیت نفوس و دستور سیاسی کامل و قاموس عمومی و همیشگی برای هر امت و هر دولت و هرکس در هر زمان و هر مکان شمرده میشود.
من این کلمات را از روی شعر و حماسه نمیگویم بلکه آن را بعد از غور و بررسی چنین یافته ام. این کلمات را خدمت شما خوانندهی محترم میگذارم تا آنها را دیده و بیش از پیش تحت تأثیر آن قرار گیری و از آن کلمات تعجب نمایی و اگر خواسته باشی تمام بشریت را برای خواندنش دعوت نمایی، دعوت نما، چون عمر شخصیتی جهانی است، و مغرب زمین پیش از مشرق زمین برای شناختن او میشتابد، او چون یاقوتی است که پیشانی همهی انسانها را زینت داده، ایشان فرموده است:
1- «إن الله تعالی ضرب لکم الأمثال وصرف لکم الأقوال لیحیی بها القلوب فإن القلوب میتة في صدورها حتی یحییها الله...»
2- «من علم شیئا فلینفع به».
3- «إن للعدل أمارات و تباشیر فأما الأمارات، فالحیاء والسخاء، والهین واللین، وأما التباشیر، فالرحمة».
4- «وقد جعل الله لکل أمر بابا، ویسّر لکل باب مفتاحا».
5- «فباب العدل الاعتبار، ومفتاحه الزهد».
6- «والإعتبار ذکر الموت بتذکر الأموات، والاستعداد له بتقدیم الأعمال».
7- «والزهد أخذ الحق من کل أحد قبله حق، وتأدیة الحق إلی کل أحد له حق».
8- «ولا تصانع في ذلک أحدا».
9- «واکتف بما یکفیه من الکفاف، فإن لم یکفه الکفاف لم یغنه شيء».
10- «إني بینکم وبین الله، ولیس بیني و بینه شيء».
11- «وأن الله قد ألزمني رفع الدعاء عنه، فأنهوا شکاتکم إلینا، فمن لم یستطع فإلی من یبلغناها، نأخذُ له الحق غیر متعتع».
1- خداوند متعال به شما مثالهایی میزند، گفتارهایی را برای شما بیان میفرماید، تا اینکه دلها را زنده کند، معنویت همهی دلها تا زمانی که خداوند آن را زنده نکرده باشد مرده است.
2- هر کس چیزی یاد گرفت از آن نفع بگیرد.
3- و برای عدالت نشانه و علاماتی است، سپس نشانههای عدالت، شرم و سخاوتمندی و بخشش و آرامی و نرمی است. و علامت آن مهربان بودن است.
4- خداوند برای هر کاری دری مقرر فرموده و برای هر دری کلیدی میسر کرده است.
5- پس دروازهی عدالت عبرت گرفتن است و کلید آن زهد میباشد.
6- عبرت گرفتن همان یاد آوردن مرگ موقع یادآوری مردگان است و آماده شدن برای عبرت گرفتن انجام دادن کارهای خوب است.
7- و معنی زهد، گرفتن حق از هر کس که نزد او باشد و حق را به مستحقین سپردن است.
8- و در گرفتن حق هیچ کس را در مد نظر نگیر.
9- و باید با داشتن قوت کفایت کرد، چون هر کس با داشتن قوت اکتفا نکند چیزی او را ثروتمند و غنی نمیگرداند.
10- من میان شما و میان خدایم، و میان من و خدا چیزی نیست.
11- و خداوند متعال مرا وادار کرده که دعواها را فیصله بخشم. سپس اگر کسی شکایتی داشته باشد به من برساند و اگر خودش نمیتواند بیاید با سفارش کردن به کسی دیگر آن را به من برساند تا اینکه بدون ضرر و اذیت به شکایت او رسیدگی نمایم.
و حالا ما میبینیم که تمامی مردم به خاطر این سخنان او را تشویق میکنند. چون او در میان مردم فردی عجیب و منحصر به فرد و نادر است.
با بیانی کوتاه و بلیغ صحبت کرده که هیچکس به مانند آن نمیتواند در همهی موارد حرف بزند.
و من یک کلمه از گفتارش را که در این کتاب مورد نیاز است گرفته و بیان میکنم....
«الزهد أخذ الحق من کل أحد قبله حق، و تأدیة الحق إلی کل أحد له حق»
«زهد یعنی گرفتن حق از هر کسی که حق را گرفته باشد، و پرداختن حق به هر کسی که مستحق حق است».
این زهدی است که حضرت عمر آن را کلید عدالت نامید.
و این یکی از بزرگترین قضیههای تاریخی و اجتماعی است.
عدالت... گم شدهی مقدسی که نسلها از زمان آدم به دنبال آن هستند. شاید روزی آن را یافته و به زندگی خود مربوط نمایند.
مگر راه رسیدن به عدل چیست؟
«أخذ الحق من کل أحد قبله حق، وتأدیة الحق إلی کل أحد له حق» «گرفتن حق از هر کس....
تعریفی عمیق و کامل، اگر دولت خواهانِ این است که عدالت را پایه ریزی کرده و به آن عمل نماید، باید حق را از کسانی که آن را غصب کردهاند، بگیرد و به افرادی که به آنها ظلم شده و حقشان گرفته شده برگرداند.
ای قهرمان قهرمانان دیگر چه؟
«ولا تصانع في ذلک أحد» «و در گرفتن حق، کسی را در نظر نگیرد...»
بر دولتی که میخواهد عدالت را در اجتماعش پیاده کند لازم و واجب است که از هیچکس شرم نداشته باشد و قوم پرستی در کارش نباشد. چون هواهای نفسانی دشمن حق و حقیقت میباشند.
ای کسی که عقلها را به خود وادار کرده ای دیگر چه؟
«واکتف بما یکفیه من الکفاف، فإن من لم یکفیه الکفاف لم یغنیه شيء» «و با قوت باید اکتفا کرد، چون کسی که به داشتن قوت اکتفا نکرد چیزی او را بینیاز و ثروتمند نمیکند».
ای حاکم اکتفا کن، ای دولت، با دادن قوت به هر شهروند اکتفا کن، طوری بده که او را بینیاز کند، چرا؟... برای اینکه هر کس قوت او را کفایت نکند چیزی او را بینیاز نمیکند... و حق این است که هر کس با داشتن قوت قانع نباشد. هیچگاه قانع نمیشود، اگر چه تمام گنجهای زمین را به او بدهی.
معنی این چیست؟... معنایش این است که حضرت عمر رضی الله عنه میبیند و میداند که در صورتی عدالت به سراغ دولت و اجتماع میآید که آن دولت حق را از غاصبان گرفته و به مظلومین برگرداند.
و بر دولت واجب است که برای اقامهی عدالت در میان افراد خود فقط به تعداد نیازهای عمومی ملت بپردازد، نه آنقدر زیاد بدهد که بیت المال را خالی کند و نه آنقدر کم که ذلیل شده و به گدایی بپردازند. مانند این است که عمر با این کلمات عدالت اجتماعی را به صورتی کامل بر زبان آورده و به ملت معرفی مینماید. چون در گرفتن حق از گردنکشان و پرداخت آن به مستضعفین تأکید مینماید.
پس او حق هر شهروند را برای دولت مرزبندی نموده و میگوید که فقط به اندازه نیاز او باید پرداخته شود. پس اگر حق هر هموطن کفاف و قوت است، پس حضرت عمر سوسیالیزم (توزیع عادلانهی ثروت و غلبه مردم بر مستقبل خود) را در دو کلمه خلاصه مینماید... عدالت... کفایت.
و از اینجاست که حضرت عمر دستور میدهد که اموال اضافی از ثروتمندان گرفته شده و به نیازمندان برگردانیده شود. او میفرماید: «أخذ الحق من کل أحد قبله حق، وتأدیة الحق إلی کل أحد له حق» « باید حق را از هر کس که حق را غصب کرده گرفت و به افرادی که حق آنها ضایع شده برگرداند.
و اینجاست که حضرتش بر دولت لازم و واجب میگرداند که باید برای برپایی عدالت اجتماعی، بزور و قوت ثروتمندان را وادار کرد که اموال اضافی خود را به دولت بپردازند، تا دولت آن را به کسانی بدهد که قوت روزانه خود را ندارند.
گفتارش چنین است:
«ولا تصانع في ذلک أحداً»
«و برای برپائی آن از هیچکس پروائی نداشته باش».
و از اینجاست که عمر دولت را دستور میدهد که همه هموطنان را تحت نظر و مراقبت داشته باشد، تا هیچکس از حق خود و نیاز خود تجاوز نکند.
چون هر کس بیش از کفایت خود داشته باشد به هموطن دیگر خود تجاوز کرده و حق او را غصب کرده است و در این مورد میفرماید:
«و اکتف بما یکفیه من الکفاف» «و باید با داشتن قوت اکتفا نماید».
این شعاههایی از انوار آن خطبه پر ارج است... ، از سوسیالیزم با ابعاد مختلفش گستردهتر است، و اصول کامل آسمانی را برای بشر مطرح مینماید، و با اعجازی شگفت انگیز میان حق خدا و حق بندگان خدا پیوندی ناگسستنی ایجاد مینماید. اگر همه کمونیستها به صف نزد ما بیایند، و بگویند که سوسیالیزم عمر و اسلام کجاست؟ بالفور و شتاب خواهیم گفت:
«أخذ الحق من کل أحد علیه حق وتأدیة الحق إلی کل أحد له حق».
«حق را باید از هر غاصب گرفت و به مستحق پرداخت».
«ولا تصانع في ذلک أحداً، واکتف بما یکفیه من الکفاف» «و در گرفتن حق از هیچکس شرم و حیا نداشته باشد، و باید با داشتن قوت اکتفا کند».
و حالا ما به گفتاری عجیبتر میپردازیم... به یک نظام سوسیالیزم که امیرالمؤمنین حضرت عمر آن را بطور بینظیر تنظیم و مجسم میفرمایند.
8- کفاف و قوت نزد عمر چگونه است؟
در فتح قادسیه حضرت عمر سخنرانی بلیغی بیان فرمود:
«إنی حریصٌ علی أن لا أدع حاجة إلّا سددتها، ما اتسع بعضنا البعض، فإذا عجز ذلک عنا تآسینا فی عیشنا، حتی نستوي في الکفاف».
«من حریصم بر اینکه هر کس حاجتی داشته باشد آن را برایش برآورده کنم، تا زمانی که بعضی از ما بتوانند بعضی دیگر را در میان خود جای دهند. پس اگر وضع چنان شود که نتوانیم خواهشهای همدیگر را برآورده کنیم باید در زندگی و رفاه مانند هم باشیم. تا اینکه کسی بر دیگری برتری نداشته باشد و همه به خودکفائی برسند. حضرت عمر روش رسیدن به خودکفایی کامل را تشریح فرموده خود کفایی را به صورتی جدی و دقیق درجه بندی نموده است. «إنّي حریصٌ علی أن لا أدع حاجة إلا سددتها...».
«حرص من این است که هر حاجت مشروعی را برآورده سازم». دولت جمهوری اسلامی بریاست حضرت فاروق حریص است که حاجت هر شهروند را بر آورد.
«ما اتسع بعضنا لبعض» «تا اندازهای که بعضی از ما از عهدهی آن برآئیم».
تا زمانی که از عهده دولت و تولیدات و خزانه دولت برآید، باید نیازهای همه مردم را برآورده سازد، و هر گاه که دولت از برآوردن حاجات و نیازهای عموم مردم عاجز شد:
«تآسینا في عیشنا» «به صورت مساوی با هم زندگی خواهیم کرد» همه با هم برابر در همه امکانات شریک خواهیم شد؛ همهی هموطنان زندگی یکسانی خواهند داشت، «و بالا شهری و پایین شهری نخواهد بود». و بر دولت لازم است که مساوات و برابری همه هموطنان را رعایت کند. چرا؟
«حتی نستوي في الکفاف» «تا اینکه به کفاف برسیم» تا اینکه به درجهای برسیم که همه به حالت خودکفایی برسند و حد خودکفایی به منطق عمر و منطق اسلام همین است.
و ما به شرق و غرب اعلان میکنیم که ما این گنج پر بها را از عدالت عمر، عدالت اسلام بدست آوردهایم و کمونیستها با دیدن دژهای گرانقدر این گنج به حالت تشویق فریاد زده خواهند گفت: ما تا به حال نمیدانستیم که اسلام این چنین دستورات عجیبی دارد !
و نظام سرمایهداری با دیدن غرایب این گنج مبهوت شده دهانش را باز نگه داشته و با تعجب و لرز خواهد گفت: اگر همه بشریت با همکاری همدیگر خواسته باشد نظام اقتصادی همچون نظام اسلام بوجود آورد هرگز نمیتواند.
پس چه شده است که ما مسلمانان با داشتن چنین گنجینههای پُر بها چیزی را از آن برای خود انتخاب نمیکنیم؟.
من به همهی جهان اعلام میکنم که اگر کمونیستها و یا سرمایهداران خواسته باشند نظامی بیابند که مذهب اقتصادی خود را با آن درست کنند از اسلام استفاده کنند، و با الهام از اسلام سوسیالیزم صحیح و سرمایهداری صحیح را پایه ریزی نمایند. چون حضرت عمر میفرماید: «لا أدع حاجة إلا سددتها، ما اتسع بعضنا لبعض، فإذا عجز ذالک عنا تآسینا في عیشنا، حتی نستوي في الکفاف» «هر گاه حاجتی یافتم آن را برآورده کنم ، تا موقعی که با همکاری همدیگر از عهده آن برآئیم».
سپس اگر از برآوردن آن عاجز شدیم تا زمان رسیدن به خودکفائی همه با هم زندگی یکسانی خواهیم داشت. بعد از این تعلیم عمر رضی الله عنه برای کمونیستها چه سرمایهای میماند؟ و بعد از اینکه حضرت عمر با گفتارش بر علیه سرمایهداری اعلام جنگ سخت نمود، دیگر سرمایهداران چه چیزی برای گفتن خواهند داشت؟
قسم به پروردگار آسمان و زمین که ما از نظر سیاسی و فکری و اقتصادی و ادبی و اجتماعی استعداد رهبری و پیشوایی را داریم.
در آنچه که تقدیر، استعدادِ آن را به ما داده هرگز نباید زیاده روی و افراط کنیم. ما امت وسط و میانه هستیم... نه به سوی شرق و نه به سوی غرب؛ بلکه میزان و سنجش نزد ماست.
ترازوی آسمانی پیش ما است... ما عدالت داریم... عدالت از پروردگار آسمانها... پس با داشتن این همه فضایل به شرق کج نمیشویم و به غرب انحنا نمییابیم و فقط به طرف حق، و بر حق، و به خاطر حق، زندگی خواهیم کرد.
ای فرزندان دولت اسلامی بزرگ! از اینکه از پایههای بزرگی خود غافل شوید بپرهیزید... و بدانید که اگر عدالت عمر در مقابلش رژیمهای کمونیستی و یا سرمایهداری قد علم کنند، آن دو مانند کودکانی میمانند که در برابر قهرمانی بزرگ ایستاده باشند.
9- رئیس دولت اسلامی با افسران خود سخن میگوید:
رئیس جمهوری اسلامی حضرت امیرالمؤمنین عمر بن خطاب در برابر رؤساء سمیناری ترتیب میدهند. در این سمینار فرمانداران و فرماندهان سپاه اسلام حضور بهم میرسانند... در این سمینار حضرت رئیس جمهور و خلیفهی بر حق رسول خدا خطابی ایراد فرمودند. که در آن آمده است: «ألا وإني لم أبعثکم اُمراء ولا جبارین، ولکن بعثتکم أئمة الهدی، یعتدي بکم، فأدروا علی المسلمین حقوقهم، ولا تضربوهم فتدلوهم، ولا تحمدوهم فتفتنوهم، ولا تغلقوا الأبواب دونهم، فیأکل قویهم ضعیفهم».
«بدانید که من شما را دستور دهنده و ستمگر و مجبور کننده بر مردم نفرستادم، و لیکن من شما را به عنوان پیشوایان هدایت دهنده فرستادم، تا مردم در کارهایشان به شما اقتدا کنند، پس حقوق مسلمانان را بپردازید، و آنها را نزنید که دلشکسته و ذلیل خواهند شد، و زیاد آنها را مدح نکنید که به فتنه خواهند افتاد، و درها را بر روی آنها نبندید که در آن صورت قلدران ضعیفان را از بین خواهند برد».
پس از آن همه ملت را مورد خطاب قرار داده فرمود:
«أیها الناس، إني أشهدکم علی أمراء الأمصار، إني لم أبعثهم إلا لیفقهوا الناس دینهم، ویقسموا علیهم فیئهم، ویحکموا بینهم، فإن أشکل علیهم شيء رفعوه إليَّ».
«ای مردم! من شما را بر امیران خود در همه جا گواه میگیرم، من آنها را نفرستادم مگر به این خاطر که مردم را در دین خود آگاه سازند و اموال را میانشان تقسیم کنند و میان آنها به عدالت داوری کنند سپس اگر در مسائلی مشکلی پیش آمد مرا با خبر کنند.
این قسمتی از سخنرانی آن بزرگ مرد در میان نمایندگانش میباشد که باز هم قسمتی از آن را که در پیش گذشت از نظر میگذرانیم: «ولا تغلقوا الأبواب دونهم، فیأکل قویهم ضعیفهم...» «دروازههای خود را بر روی مردم نبندید که در آن صورت اقویا ضعیفان را پایمال خواهند کرد.
اکنون ما به این قسمت از سخنرانی حضرتش محتاجتر از سابق هستیم که در اجتماع خود جهانخوارانی را میبینیم که خون مستضعفین را میمکند. و مستضعفین را میبینیم که در زیر چکمههای مستکبرین له شده و فریاد رسی ندارند... و نمیدانند که به کجا پناهنده شوند... ضعیفان غارت شدهاند... و آنان مستضعفینی هستند که به دست فراموشی سپرده شدهاند... چطور زندگی میکنند و چگونه میخوابند و فرزندان خود را چگونه تربیت میکنند؟».
ارتجاع مستبد و ظالم میان آنها و اجتماع سدهایی گذاشته، که ناله آنها به حاکم و یا به فریاد رس دیگر نرسد. در اجتماع ما افراد زیر سلطه هستندکه حقشان ضایع شده و زمینخواران و ستمگران حق آنان را ضایع کردهاند و فئودالیزم سیاه، رقت و آثار شوم و سیاه خود را بر جای گذارده است. پس وقت آن رسیده که اصلاح به این افراد برگردانیده شود.
آنجا تغییرات و خدماتی است که دولت باید برای برقراری عدالت اسلامی به نفع افراد مستضعف انجام دهد. و لیکن مصیبت آنها عمیقتر از آن است که با خدمتی اندک جبران شود. آنها احتیاج به خدمت زیادتری دارند... بسیار زیاد.
آنها نیاز به کسی دارند که پرده را از میان آنها و حکومت بردارد و به آنها آزادی بیان بدهد تا بتوانند مستقیماً دعواهای خود را عنوان بنمایند. چون قدرتمندان از زمانی بسیار دور آنها را خوردهاند!!
10- مهمترین چیز برای دولت:
عمر بن خطاب در یکی از خطبههایش فرمود: «إن أحق ما تعهد الراعي من رعیته، تعهدهم بالذي لله علیهم، في وظایف دینهم الذي هداهم الله له وإنما علینا أن نأمرکم بما أمرکم الله به من طاعته، وأن أنهاکم عما نهاکم الله عنه من معصیته، وأن نقیم أمر الله في قریب الناس وبعیدهم، ولا نبالي علی من کان الحق».
«بهترین کاری که یک سرپرست و حاکم میتواند در حق رعیت خود کند، آشنا ساختن و وادار کردن آنها به وظایفی است که خداوند بر گردن آنها گذارده است، از کارهای دینی که خداوند آنها را به آن راهنمایی و هدایت کرده است. و بر ماست که به شما دستوراتی بدهیم که خداوند به شما دستور انجام داده است، و باز داشتن شما از آنچه که خدا فرموده و دستورات و اجراء نمودن اوامر او را در بین مردم دور و نزدیک، باکی نداریم که حق بر علیه چه کسی باشد».
عمر شاهراه سیاستش را به مردم آشکار نموده تا اینکه قرنهای بعد آن را شنیده و به روشنائیش تا ابد راه خود را روشن نمایند. عمر میبیند که اولین کاری که رئیس دولت و خود دولت با تمام قوت و قدرت خود باید انجام دهد، توجه دادن مردم به سوی خداوند متعال است. و باید آنها را به رغبت و یا زور وادار به تطبیق شریعت خداوند نمود که در زندگی اجتماعی و معاملاتی طبق دستورات خداوند عمل کنند.
و عمر با این دستور با تمام رژیمهای حاکم بر کشورها مخالفت نموده که میگویند دین با زندگی و تمدن کاری ندارد. و یا ضرب المثل معروف را پیش میکشند که: ما لله لله، وما لقیصر لقیصر: هر چه مال خداست برای خداست و هر چه در سلطهی قیصر میباشد از آن قیصر است.
او به این خاطرمخالفت میکند که خودش نظریهی کاملتری دارد که بر پایههای خود استوار است و آن نظریه اسلام است. و نظرش این است که دین نظام کامل برای زندگی کردن است و دین و زندگی هرگز از هم جدا نمیشوند و از اینجاست که عمر بر خود و بر دولت لازم میدارد که اولین گام را باید در جهت آشنا کردن مردم به دینشان برداشت. و با این گفتار مشتی محکم به دهان یاوه سرایان میکوبد که میگویند دین اخلاق فردی است و با دولت و سیاست کاری ندارد و او در جواب این گفتار پوسیده شان میفرماید:
«إنما علینا أن نأمرکم بما أمرکم الله به من طاعته، وأن ننهاکم عما نهاکم الله عنه من معصیته». «بر ماست که شما را به آنچه که خداوند دستور داده امر کنیم و از آنچه که نهی کرده باز داریم».
و باز ادامه میدهد: «وأن نقیم أمر الله في قریب الناس وبعیدهم، ولا نبا لی علی من کان الحق».
«و باید که دستورات خداوند را در بین مردم دور و نزدیک، خویشاوند و غریب، سیاه و سفید، عرب و عجم اجراء کنیم، و هیچ باک و ترسی از کسی نداشته باشیم که حق علیه چه کسی اجرا میگردد».
و عمر گفتار و سخنرانی را قطع کرد و با صدای فریاد گونهاش فرمود: «لا نبالي علی من کان الحق» «باکی نداریم که بر علیه چه کسی میخواهیم حکم کنیم»!.
قدرتی که تطبیق و عملی کردن آن خارق العاده است... نیروئی که برای احقاق حق از له کردن سر ستمگران و فرو ریختن کاخ ظالمان باکی ندارد. و با این گفتار طرح عمر برای عملی کردن دستورات اسلامی به اعلی کمال خود میرسد. دولت موظف است که در اجتماعی که در زیر سلطه دارد دستورات خداوند را اجرا نماید. دیگر اجتماع خشم بگیرد یا نگیرد، خشنود باشد یا خیر، دولت هیچ باکی از رضا و خشم آنان ندارد. چون دستورات خداوند باید اجرا شود گر چه همه مردم از آن خشمگین شوند و معنی گفتار عمر: «لا نبالي علی من کان الحق» «باکی نداریم که حق علیه چه کسی باشد» همین است. و از اخبار عجیب این است که دولت بزرگی چون روسیه، خود را در قبال اجرای قوانین کمونیستی مسئول میداند، ملت راضی باشد یا نباشد، ولی مسلمانان از اینکه به آنها گفته شود باید دستورات خداوند در اجتماعتان اجرا شود شرم دارند».
11- از شکمپروری بپرهیزید!
و در یکی از سخنرانیها فرمود:
«بئس الجار الغني، یأخذک بما لا یعطیک من نفسه، فإن أبیت لم یعذرک، إیاکم والبطنة فإنها مکسلة عن الصلاة، ومفسدة للجسم، ومورثة للسقم، وعلیکم بالقصد في قوتکم، فهو أبعد عن السرف، وأصح للبدن ،وأقود علی العبادة».
«ثروتمند چه همسایه بدی است، با تو طوری رفتار میکند که قبول نمیکند تو با او رفتار کنی، پس اگر فرمانش را نپذیری عذرت را نمیپذیرد. از شکمپروری بپرهیزید، چون شکمپروری انسان را از نماز سست میکند و جسد را فاسد میگرداند و بیماری میآورد، و در زندگی خود جانب احتیاط و میانه روی بکار برید چون میانه روی از اسراف دور تر است، بدن را سالمتر میکند، و برای عبادت نیرو میدهد».
و این طرحی دیگر از عمر میباشد... در سیاست دولت وسیاست ملتش.
ثروتمند همسایه بدی است؟ «یأخذک بما لایعطیک من نفسه» چون او با توطوری رفتار میکند که قبول نمیکند که تو با او رفتار کنی. چون او تو را بر سر کارهای جزئی مؤاخذه و سرزنش میکند و هرگز قبول نمیکندکه به مانندآن کارها تو او را سرزنش کنی. با خود بینی که دارد فکر میکند که بر گردن تو حق دارد و تو باید احترامش بگذاری و توقیرش کنی. در حالی که چنین نظری در بارهی خودش نسبت به تو ندارد.
و تکبر ثروتمندان چنین است که ثروتهایشان میان آنها و حقایق پرده گذاشته است وآنها نمیتوانند و نمیخواهند حقایق را بفهمند. و میان آنها و برادران فقیر شان پرده ای قرار گرفته که آنها نمیتوانند خود را با برادران مسلمانشان مساوی ببینند. «فإن أبیت لم یعذرک» «اگر از طاعتش سرپیچی کردی هرگز تو را نمیبخشد».
اگر نخواسته باشی که خود را آلت دست او قرار دهی و نوکرش باشی تحمل وجود تو را ندارد.
همسایهای که اخلاقش چنین باشد بیشک همسایه بدی است؛ چون او با همسایگیاش تو را و شعور و وجدانت را اذیت میکند.
پس از این چه؟....سپس حضرت ملت را متوجه کاری بزرگتر میکند. «إیّاکم والبطنة» از شکمپروری بپرهیزید... از اینکه آنقدر بخورید که شکمتان پر شده و فشرده شود بپرهیزید... چرا؟...چون پرخوری شما را از نماز سست میکند.
هرکس که زیاد خورد، زیاد مینوشد و هر کس زیاد نوشید زیاد میخوابد و هر کس زیاد خوابید خدا را انکار میکند....دیگر چه؟
«ومفسدة للجسم». «بدن را فاسد میگرداند... دانش درونی از عمر با جدیدترین پدیدههای پزشکی مطابقت دارد، سپس حضرت امیر تمامی ملت را متوجه ساخته و میفرماید:
«وعلیکم بالقصد في قوتکم» «و سفارشتان میدهم که در زندگی خود میانه روی بکار برید». بر امت اسلامی لازم است که در خوراکش اقتصاد به کار برد... و از اسراف بپرهیزد؛ چون هر چه انسان بیشتر از اسراف بپرهیزد بدنش سالمتر و برای عبادت خداوند مهیا تر میشود و هر گاه که خوراک کم کرد تندرست تر شده برای پرستش نیرومند تر میگردد.
بعد از گفتار عمر رضی الله عنه برای دانشمندان تربیتی و رسانههای گروهی چه سخنی باقی میماند؟ او در گفتاری کوتاه،کلماتی پر معنی را بکار میبرد و چنان میگویدکه مانندش یافت نمیشود. او پروژههایی را مطرح میکند که خیلی فوق العاده و جالب باعث ازدیاد اقتصاد کشور میشود....چطور؟
او موقعی که ملت را به میانه روی در خوراک دعوت میکند، در حقیقت میلونها مبلغی که صرف غذاهای اضافی میشود را از هلاکت نجات داده و به جیب هموطنان سرازیر میشود و در حقیقت با این صرفه جویی به بودجه دولت کمک میکند و با این مبالغ به عمران کشور پهناور اسلام کمک میکند و چون ملت خوراکهای کمتری مصرف میکند سالمتر میشود پس مسلمانان از لحاظ بهداشتی در سطح بالا رفته و نیروی انسانی تولید کننده زیاد میشود و با این کار در آمد کشور بالا میرود و اینها شعاعهایی از سوسیالیزم عمر میباشد... شعاعهایی که با نورش روشنایی را از چشم کشورشان و حاکمان ستمگر گرفته است. امید است که امت اسلام از خواب بیدار گشته وبه هوش آید، چون بسیاری از ما فکر میکنیم که زندهایم تا بخوریم، و نمیدانیم که خوردن برای زندگی کردن و انجام مسئولیت دیگر است.
حکامی که بر گرده امت عربی و اسلامی سوارند و به عیاشی و خوشگذرانی مشغولند شاید بدانند که عمل آنها با اسلام هیچگونه رابطهای ندارد.
12- چگونه پیروز شویم؟
حضرت امیر المؤمنین عمر بن الخطاب رضی الله عنه به فرمانده کل قوای مسلح اسلام در جبهههای شرق؛ جبهه فارس وآنچه پشت آن است، نامهی عجیبی نوشت که هیچ نامه ای به مانند آن نیست... نامه را به سعد و به تمامی رزمندگان همراه او نوشت... این نامه بی شباهت به دستور لشکری نیست..... دستوری کامل به تمامی قوای کشور....
در آن نامه چه فرمود؟... فرمود:
«أما بعد فإني آمرک ومن معک بتقوی الله علی کل حال، فإن تقوی الله أفضل العُدّة علی العدو. وأقوي مکیدة في الحرب. وآمرک ومن معک أن تکونوا أشد احتراساً من المعاصي، من احتراسكم من عدوكم، فإن ذنوب الجیش أخوف علیهم من عدوهم، وإنما ینصر المسلمون بمعصیة عدوهم لله، ولولا ذلک لم تکن لنا بهم قوة؛ لأن عِدّتنا لیس کعدتهم، ولاعُدتنا کعدتهم، فإن استوينا في المعصیة کان لهم الفضل علینا في القوة، وإن لم ننصر عليهم بفضلنا، لم نغلبهم بقوتنا.
وأعملو أن علیکم في سیرکم حفظة من الله، یعلمون ما تفعلون، فأستحیوا منهم، ولا تعملوا بمعاصي الله، وأنتم في سبیل الله، ولا تقولوا أن عدوّنا شرٌّ منا، فلن یسلط علینا وإن أسأنا، فرُبّ قوم مسلط علیهم شرٌّ منهم، کما سلط علی بني إسرائیل لما عملوا بمساخط الله کفرة المجوس، فجاسوا خلال الدیار وکان وعداً مفعولاً، واسألوا الله العون علی أنفسکم کما تسألونه النصر علی عدوکم. أسأل الله ذلک لنا ولکم».
«اما بعد: من قبل از هر چیز شخص تو و سایر دلاوران اسلام را به تقوی در هر حال سفارش میدهم. چون پرهیزگاری و تقوی مهمترین و برندهترین سلاح بر علیه دشمن و قویترین سپر در جنگ است. و به تو و همراهانت دستور میدهم که تا آخرین درجه ممکن خود را از ارتکاب معاصی باز دارید. و بر نفس خود بیشتر از دشمن بترسید. چون گناهِ لشکر خطرناکتر از حمله دشمن به آنها است. و مسلمانان به سسب گناه دشمنان بر آنان پیروزمی شوند، و اگر به اين سبب نبود ما قدرت مقابله با آنان را نداشتيم؛ زيرا تعداد ما مثل تعداد آنها نيست و اسباب وسائل جنگي ما هم با آنها برابري ندارد، اگر ما هم مثل آنها مرتكب گناه شويم آنها در قوت بر ما غالب خواهند شد، و اگر ما بر فضل و برتري بر آنان غالب نشويم با قوت خود نميتوانيم بيروز شويم و بدانيد كه فرشتگان خدا ناظر اعمالتا ن هستند و از آنها حيا كنيد و معصيت خدا را نكنيد در حالي كه شما در راه خدا جهاد ميكنيد. نگوييد دشمن ما از ما بدتر است و به اين علت آنها بر ما بيروز نميشوند حتي اگر ما خوب عمل نكنيم. چه بسا كه قوم بدتري بر قوم برتري بيروز شوند، همان گونه كه خدا مجوسيان آتش پرست را بر بني اسرائيل مسلط كرد بعد از اين كه به سبب اعمالشان گرفتار غضب و خشم خدا شدند (پس در ميان خانههايتان براى قتل و غارت شما به جستجو درآمدند و اين وعدهی تحققيافتنى بود) پس از خدا طلب ياري بر نفسهای خویش را بكنيد همانگونه كه از او هميشه طلب نصرت بر دشمن ميكنيد، و من اين نصرت را براي خود و شما مسألت دارم.
اين بعضي از خطبههاي امير المومنين عمر بن خطاب بود كه ترجمه شده و در اختيار شما قرار گرفته تا بتوانيد از نصحيتها و حكمتهاي اين بزرگ مرد تاريخ استفاده مفيد ببريد.
وآخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمين