توضيحاتي پيرامون اصول دعوت سلفيت

اصول عقیدتی رویکرد «سلفيّت» را بیان می‌کند و دیدگاههای مخالفان این رویکرد را نقد و بررسی می‌نماید. برخی از مذاهب اسلامی، رویکرد کلامی و عقیدتی سلفيّت را درباره ی حُجّیت حدیث و مفهوم اسماء و صفات نمی‌پذیرند و پیروان این رویکرد را به تحجّر و تعصب دینی متهم می‌کنند. نویسنده فاضل این کتاب می‌کوشد تا با استفاده از اصول عقلی و منطقی و بهره‌گیری از آیات قرآن و احادیث نبوی ـ صلی الله علیه وسلم ـ به منتقدان پاسخ می‌گوید. وی بحث را با تعریف اصطلاح «سَلَف» آغاز می‌کند و نشان می‌دهد که بنا بر اصول اسلامی، پیروی از مذهب سلف واجب است. وی در ادامه به بحث در مورد اصالتِ «خبرِ واحد» می‌پردازد و آنگاه دیدگاه علمای اربعه را درباره پیروی از مذهب سلف نقل می‌کند. دیگر مباحث کتاب عبارتند از: بحث در مورد «تشبیه» و «تعطیل»، قائده اهل‌سنت در اثبات صفات، نقد دیدگاه متعزله در مورد صفات الهی و اصول اساسی دعوت به قرآن و سنت.

اسم الكتاب: أصول الدعوة السلفية


تأليف: محمد ناصر الدين الألباني


الناشر: موقع عقيده www.aqeedeh.com


نبذة مختصرة: كتاب مترجم إلى اللغة الفارسية، يتحدث عن أصول الدعوة السلفية، ومفهوم الدعوة السلفية، وفهم أقوال السلف - رحمهم الله -، ويجيب على شبهات حول منهج السلفية بطريقة علمية.

 

توضیحاتی پیرامون اصول دعوت سلفیت
(یا عقیده‌ی اهل سنت)
از قرآن و احادیث صحیح

مؤلف:
شیخ محمد ناصر الدین آلبانی

ترجمه:
حامد فیروزی

با توضیحاتی از:
دکتر عمرو بن عبدالمنعم سلیم
 


عنوان کتاب:    توضیحاتی پیرامون اصول دعوت سلفیت
عنوان اصلی:    أصول الدعوة السلفية
مؤلف:    شیخ محمد ناصر الدین آلبانی
ترجمه:    حامد فیروزی
با توضیحاتی از:    دکتر عمرو بن عبدالمنعم سلیم
موضوع:    مجموعه عقاید اسلامی
نوبت انتشار:     اول (دیجیتال)
تاریخ انتشار:     تیر (سرطان) 1395 شمسی، شوال 1437 هجری
منبع:     سایت عقیده
    
این کتاب از سایت کتابخانۀ عقیده دانلود شده است.
www.aqeedeh.com    
ایمیل:    [email protected]
سایت‌های مجموعۀ موحدین
www.mowahedin.com
www.videofarsi.com
www.zekr.tv
www.mowahed.com        www.aqeedeh.com
www.islamtxt.com
www.shabnam.cc
www.sadaislam.com
    
 
[email protected]
 
بسم الله الرحمن الرحیم
فهرست مطالب
فهرست مطالب    ‌أ
پیشگفتار    1
توضیحاتی پیرامون اصول دعوت سلفیت    5
اصطلاح دعوت سلفی:    8
موضع سلفی‌ها در برابر مذهب گرایی:    9
منتسب بودن به قرآن و سنت با عمل به این دو، فرق دارد:    13
حقیقت سلفیت:    15
وجوب اقتدا به سلف:    21
ملاک تفاوت از ادعا تا عمل:    22
اقسام سنت و راه دست یابی به آن:    25
وضعیت کنونی ما مسلمانان:    27
[علت گروه گروه شدن در دین داری]:    28
اتباع (پیروی):    28
[فهم غلط از اموری که ذکر کردیم:]    29
[نمونه‌هایی از مقایسه‌ی منهج سلف با منهج خلف]:    32
[جدا کردن احادیث احاد از احادیث متواتر و حکم این عمل]:    33
دلیل حجیت خبر واحد:    35
[نیاز به شناخت عمل‌کرد سلف، در کنار فراگیری علم قرآن و سنت:]    37
[استناد علیه پیروان خلف با احادیث احادی که در مورد احکام و عقاید است:]    37
موضع سلف و ائمه‌ی اربعه در این مسئله:    42
[مخالفت خلف با عقیده سلف در مورد صفات الله]:    43
بحثی در مورد تشبیه و تعطیل:    46
قاعده‌ی سلفی‌ها (یا اهل سنت به معنای دقیق) در اثبات صفات:    47
[مبتدعانِ روافض، اشاعره، ماتریدیه و معتزله معتقد به تعطیل صفات‌اند]:    50
[معتزله دو صفت سمع (شنوایی) و بصر (بینایی) را به علم تأویل می‌‌‌‌‌‌کنند:]    51
[اشعری‌ها و ماتریدی‌ها در این مسئله با معتزلی‌ها مخالفت کرده‌اند:]    51
[اضطراب و پریشانی اعتقادی اشاعره و ماتریدی‌ها در صفات خداوند:]    53
[تفویض (واگذاری کردن) معنا و کنار گیری از مذهب سلف:]    53
[در واقع بسیاری از دعوت‌گران این زمان با مذهب سلف مخالف هستند:]    55
[نقدی بر کسانی که می‌‌‌‌‌‌گویند: استواء به معنای استیلاء (چیره شدن) است:]    58
[فرق بین کسی که از مذهب سلفی‌ها فارغ التحصیل می‌‌‌‌‌‌شود با کسی که از مذهب خلفی‌ها فارغ التحصیل می‌‌‌‌‌‌شود:]    60
[سخنی در مورد حدیث جاریه:]    61
[موضع خلفی‌ها در برابر این حدیث و مانند این:]    62
[قاعده‌ی اساسی در دعوت به قرآن و سنت]:    64

 
پیشگفتار
إِنَّ الْحَمْدَ لِلَّهِ - نَحْمَدُهُ وَنَسْتَعِينُهُ وَنَسْتَغْفِرُهُ، وَنَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وَمِنْ سَيِّئَاتِ أَعْمَالِنَا مَنْ يَهْدِهِ اللَّهُ، فَلَا مُضِلَّ لَهُ، وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَا هَادِيَ لَهُ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ».
(حمد و سپاس ویژه‌ی خداوند است، او را سپاس می‌گوییم، از او طلب کمک و مغفرت می‌نماییم و از شررات‌های نفس و گناهان به او پناه می‌بریم. هر کس را خداوند هدایت کند، هیچ گمراه کننده‌ای نخواهد داشت و هر کس را گمراه کند کسی نمی‌تواند او را هدایت نماید و گواهی می‌دهم که معبود برحقی جز الله وجود ندارد و او را شریکی نیست و گواهی می‌دهم که محمد ج بنده و فرستادۀ او است. خداوند متعال می‌فرماید ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٠٢﴾ [آل عمران: 102]. «اى کسانى که ایمان آورده‌اید! آن‌چنان که حق تقوى و پرهیزکارى است از الله بپرهیزید و از دنیا نروید مگر این که مسلمان باشید».
و می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا كَثِيرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا ١﴾ [النساء: 1]. «اى مردم از پروردگارتان بپرهیزید که همه شما را از یک انسان آفرید، و همسر او را (نیز) از او آفرید، و از آن دو، مردان و زنان بسیاری منتشر ساخت. و از خدایى بپرهیزید که هنگامى که چیزى از یکدیگر مى خواهید نام او را می‌برید، (و نیز) از خویشاوندان خود (یعنى: قطع ارتباط با آن‌ها) پرهیز کنید، قطعا الله مراقب شما است».
و می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدٗا ٧٠ يُصۡلِحۡ لَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۗ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا ٧١﴾ [الأحزاب: 70- 71]. «ای مؤمنان! از خدا بترسید و سخن حق و درست بگویید [که در نتیجه] خداوند، اعمال‌تان را شایسته می‌گرداند و گناهان‌تان را می‌بخشاید و هر کس که از الله و پیامبرش، اطاعت کند، قطعاً به کامیابی بزرگی می‌رسد).
اما بعد:
کتابچه‌ی کوچکی که اکنون برای مخاطبان تقدیم می‌‌‌‌‌‌کنیم یکی از مجموعه‌ی میراث علمی به جا مانده ‌‌‌‌‌‌برای دانشجویان و حق طلبان از محدث معاصر، امام اهل سنت و جماعت، شیخ محمد ناصر الدین آلبانی است.
این کتابچه ارزش بسیار بالایی دارد، شاید یکی از مهم‌ترین نوشته‌هایی است که از شیخ بجای مانده؛ چرا که اصول صحیح عقیده سلفی‌ها را شرح داده است لذا باید هر فرد مسلمانی که به دین و سنت پیامبرش علاقمند است این اصول را رعایت کند.
 در اصل این کتابچه کنفرانس علمی ‌‌‌‌‌‌بوده که شیخ در شرح اصول دعوت سلفی سخنرانی کرده است، همان اصولی که شیخ در طول زندگی خود به آن پایبند بوده است.
حدود دو سال پیش توضیحات بسیار مهم و مفید به گمان خودم بر این مطالب نوشته بودم تا سودمندتر واقع گردد و از آن جایی که تقدیر همه چیز نزد خداوند است در آن زمان شرایط چاپ این کتابچه فراهم نشده تا در این زمان که با جلد زیبا و قشنگ به چاپ برسد.
در واقع توضیحاتی که بنده نوشته‌ام شرح برخی از مسایل مبهم یا تفصیل امور مجملی است که به صورت مختصر غیر ناقص و یا طولانی که خسته کننده نباشد، است. با استخاره از خداوند متعال نام این رساله را «التعلیقات السَنِّیَه شرح اصول الدعوة السلفیه» نامیدم از خداوند متعال می‌‌‌‌‌‌خواهم در این تلاش ما برکت دهد و آن را خالصانه برای خود بگرداند.
چاپ این کتابچه در زمانی صورت می‌‌‌‌‌‌گیرد که جوانان مؤمن بیشتر از هر وقت دیگر به آن نیازمند هستند و مدعیان باطل پرست به راه‌های انحرافی به دور از صراط مستقیم دعوت می‌‌‌‌‌‌دهند، همان‌ها که دعوت‌شان با عقیده و دین سلف صالح سازگاری ندارد.
آلبانی در این کتابچه اصول عقیده و دعوت سلفی را برای تمام کسانی که می‌‌‌‌‌‌خواهند از قرآن و سنت مطابق فهم سلف صالح پیروی کنند، شرح می‌‌‌‌‌‌دهد. از خداوند سبحان می‌‌‌‌‌‌خواهیم که پخش و نشر این کتابچه را با شرح آن وسیله‌ای برای قطع اختلافات و وحدت و نصیحتی برای امت قرار دهد و تلاش بنده را برای آماده سازی، چاپ زیر نویسی و شرح آن خالصانه برای خودش بپذیرد، به بنده پاداش دهد و به وسیله‌ی این وزن اعمال نیکم را در قیامت بیشتر گرداند! که او بر هر چیز تواناست و سپاس خداوندی که پروردگار جهانیان است.
ابو عبدالرحمان
عمرو بن عبدالمنعم سیلم
 
توضیحاتی پیرامون اصول دعوت سلفیت
إِنَّ الْحَمْدَ لِلَّهِ - نَحْمَدُهُ وَنَسْتَعِينُهُ وَنَسْتَغْفِرُهُ، وَنَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وَمِنْ سَيِّئَاتِ أَعْمَالِنَا مَنْ يَهْدِهِ اللَّهُ، فَلَا مُضِلَّ لَهُ، وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَا هَادِيَ لَهُ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ.
خداوند متعال می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٠٢﴾ [آل عمران: 102]. «اى کسانى که ایمان آورده‌اید! آن‌چنان که حق تقوى و پرهیزکارى است از الله بپرهیزید و از دنیا نروید مگر این که مسلمان باشید».
و می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا كَثِيرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا ١﴾ [النساء: 1]. «اى مردم از پروردگارتان بپرهیزید که همه شما را از یک انسان آفرید، و همسر او را (نیز) از او آفرید، و از آن دو، مردان و زنان بسیاری منتشر ساخت. و از خدایى بپرهیزید که هنگامى که چیزى از یکدیگر مى خواهید نام او را می‌برید، (و نیز) از خویشاوندان خود (یعنى: قطع ارتباط با آنها) پرهیز کنید، قطعا الله مراقب شما است».
و می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدٗا ٧٠ يُصۡلِحۡ لَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۗ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا ٧١﴾ [الأحزاب: 70- 71]. «ای مؤمنان! از خدا بترسید و سخن حق و درست بگویید [که در نتیجه] خداوند، اعمال‌تان را شایسته می‌گرداند و گناهان‌تان را می‌بخشاید و هر کس که از الله و پیامبرش، اطاعت کند، قطعاً به کامیابی بزرگی می‌رسد» .
اما بعد:
 باید دانست که صادق‌ترین  سخنان کتاب خدا و بهترین روش‌ها، روش محمد ج و بدترین امور مسایل نو پیدا است و هر نو پیدایی بدعت و تمام بدعت‌ها گمراهی‌اند و فرجام گمراهی‌ها آتش دوزخ است.
و بعد:
 بهترین کلامی که با آن بحث‌مان را باید شروع کنیم سخن خداوند متعال است. و خداوند متعال می‌‌‌‌‌‌فرماید: ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠﴾ [التوبة: 100]. «و سبقت گیرندگان اول از مهاجران و انصار و کسانی که به نحو احسن از آنان پیروی کرده‌اند، الله از آنان راضی باد و آنان از الله راضی بوده‌اند، و برای‌شان باغ‌هایی آماده کرده‌اند که از پای (درختان آن) نهرها روان است و همیشه در آن می‌‌‌‌‌‌مانند و این کامیابی بزرگ است».
این آیه مبنای اساسی برای دعوت اسلامی است که باید هر فرد مسلمان روش دعوت را از آن بشناسد .
اصطلاح دعوت سلفی:
برخی از علما و صاحب نظران در گذشته و حال برای راه روش کسانی که از اسلام ناب و خالصی که از پیامبر و مهاجران و انصار به بهترین شکل پیروی کرده‌اند، اصطلاح سلفی (یا دعوت سلفی) را بکار برده‌اند، گاهی می‌‌‌‌‌‌گویند: «انصار السنة المحمدیة» در جای دیگر می‌‌‌‌‌‌گویند: «اهل حدیث» همه‌ی این‌ اسم‌هایی هستند که بیانگر یک چیز است.  با این حال در زمان گذشته و عصرحاضر بسیاری از گروه‌های مسلمان متوجه این واقعیت نشده‌اند یا نمی‌دانند که همه این اسم‌ها به یک معنا و حقیقت دلالت دارد یا واقعاً متوجه شده‌اند اما حقیقت را رعایت نکرده‌اند.
موضع سلفی‌ها در برابر مذهب گرایی:  
از قرن‌های طولانی است که تعصب خشک و تقلید از مذاهبی که اهل سنت خود را به آن‌ها منتسب می‌‌‌‌‌‌دانند، بر دل مردم چیره شده است. این تعصب و تقلید پس از سه قرن سراسر خیر، همه مردم حتی اهل سنت و جماعت  را که جدای از گروه‌های دیگری هستند، فرا گرفت و این حالت بر همه مسلط گردید. همان گروه‌هایی که در حدیث مشهور به آن‌ها اشاره شده است آن جا که می‌‌‌‌‌‌فرماید: «تَفَرَّقَتْ الْيَهُودُ عَلَى إِحْدَى وَسَبْعِينَ فِرْقَةً وَتَفْتَرِقُ النَّصَارَى عَلَى اثْنَتَيْنِ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً وَسَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً كُلُّهَا فِي النَّارِ إلَّا وَاحِدَةً ».  قالوا: من هی یا رسول الله: قال: «هِيَ الْجَمَاعَةُ» و فی روایة مفسرة للروایة الأولی: قَالَ: «هِيَ التی تَكُونُ عَلَى مَا أَنَا عَلَيْهِ وَأَصْحَابِي»:  (یهودیان هفتاد و یک فرقه شدند و نصاری هفتاد و دو فرقه شدند؛ به زودی امت من هفتادو سه فرقه خواهد شد که تمام آن‌ها در دوزخ‌اند بجز یک فرقه» گفتند: ای رسول خدا آن کدام فرقه است؟ فرمود: جماعت. و در روایتی دیگر که این روایت را تفسیر می‌‌‌‌‌‌کند فرمود: «آن گروه، همان کسانی هستند که بر راه و روش من و اصحابم باشند).
منتسب بودن به قرآن و سنت با عمل به این دو، فرق دارد:
به این ترتیب این حدیث از احادیث صحیحی است که آشکارا گروه نجات یافته را از هفتاد و سه گروهی که پیامبر خبر داده که به زودی در امت اسلام پدید می‌‌‌‌‌‌آید، معرفی می‌‌‌‌‌‌کند. بدون تردید خبر پیامبر راست و درست است، چرا که خداوند متعال می‌‌‌‌‌‌فرماید: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣  إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤﴾ [النجم: 3-4]. «و [پیامبر] از هوای نفس سخن‌‌ نمی‌‌‌‌‌‌گوید، آنچه می‌‌‌‌‌‌گوید چیزی جز وحی که به او می‌‌‌‌‌‌رسد، نیست».
به این ترتیب گروه نجات یافته آن کسانی نیستند که ادعا می‌‌‌‌‌‌کنند. -همان طور که گروه‌های مختلف در این زمان ادعا دارند- و گروه نجات یافته تنها نشانه‌اش این نیست که خود را به قرآن و سنت منتسب بداند، چون هیچ مسلمانی نیست مگر این که خودش را منتسب به قرآن و سنت می‌‌‌‌‌‌داند؛ و هیچ یک از گروه‌ها قدیم و جدید- حتی اگر از گروه‌ها به دور از گروه‌های نجات یافته باشد، نمی‌‌‌‌‌‌توانند خود را از قرآن و سنت جدا و بری بدانند؛ چون اگر این کار را بکنند پرچم خروج از اسلام را بلند کرده‌اند. به همین علت است که تمام گروه‌ها و فرقه‌های مسلمان که در حدیث مذکور اشاره شده است، همه بر یک واقعیت مشترک هستند و آن ادعای پیروی از قرآن و سنت است.
حقیقت سلفیت:
به کسانی که در آغاز سخن اشاره کردیم، اعم از سلفی‌ها و دیگر کسانی که بر روش آن‌ها هستند و گاهی اوقات با اسم‌های دیگر شناخته می‌‌‌‌‌‌شوند اما از تمام گروه‌های اسلامی‌‌‌‌‌‌ دیگر فرق دارند. چرا که این‌ها منتسب به چیزی دیگر هستند و آن چیز: «عصمت خروج از قرآن و سنت با اسم پایبندی به قرآن و سنت است که همان روش اصحاب پیامبر اعم از مهاجران، انصار و دیگر کسانی که از آنان پیروی کرده‌اند می‌باشد. به همین صورت دیگر نسل‌های پیرو آن‌ها در سه قرنی که پیامبر آنان را بهترین قرن‌ها دانسته است، در حدیثی صحیح و حتی متواتر پیامبر می‌‌‌‌‌‌فرماید: «خَيْرُ النَّاسِ قَرْنِي ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ» (بهترین مردم، مردمان قرن من هستند [صحابه]، سپس کسانی که بعد از آن‌ها می‌آیند [تابعین]).
به این ترتیب پیروی از نسل نیک و پاک صحابه، سپس کسانی که بعد از آن‌ها آمده‌اند که چنین دعا می‌‌‌‌‌‌کنند: «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ» (پروردگارا! ما و برادران ما را که پیش از ما با ایمان از دنیا رفته‌اند، ببخش!).
اهل حق این‌ها هستند و هر کس می‌‌‌‌‌‌خواهد از گروه نجات یافته باشد ناگزیر باید به آنچه صحابه و تابعین که سلف صالح ما هستند و به آن‌ها اقتدا می‌‌‌‌‌‌کنیم، عامل و پایبند باشد.
وجوب اقتدا به سلف:
مسئله‌ی وجوب اقتدا به آن گروه (صحابه و تا بعین) از سلف بدعتی جدید نیست بلکه دستور الزامی است که خداوند متعال به آن اشاره و حتی تصریح کرده است. آن جا که می‌‌‌‌‌‌فرماید: ﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا ١١٥﴾ [النساء: 115]. «و هر کس پس از آن که راه هدایت برایش روشن شده باشد با این پیامبر مخالفت کند و از راهی جز راه مؤمنان پیروی نماید او را به همان راهی که انتخاب نموده رها می‌‌‌‌‌‌کنیم و سپس به دوزخ می‌‌‌‌‌‌اندازیم و بد جایگاهی است».
خداوند متعال در این آیه به شدت از مخالفت با پیامبر بر حذر می‌‌‌‌‌‌دارد و سپس می‌‌‌‌‌‌فرماید: ﴿وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ «و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند». تردیدی نیست آن مؤمنانی که خداوند متعال بر حذر داشته است گروهی از مسلمانان هستند با راه مومنان مخالفت می‌‌‌‌‌‌کنند و تردیدی نیست که مومنان همان کسانی هستند که در آیه قبل ذکر شده‌اند که می‌‌‌‌‌‌فرماید: ﴿مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ﴾ «از مهاجران و انصار و کسانی که به نحو احسن از آنان پیروی کرده‌اند». قطعا خداوند از آنان راضی است و آنان هم از پروردگارشان خشنوداند.
ملاک تفاوت از ادعا تا عمل:
مسلمانی که با زبان خود را پیرو قرآن و سنت می‌‌‌‌‌‌داند و باز می‌‌‌‌‌‌بینیم که بسی اوقات برای محفوظ ماندن از مخالفت با قرآن و سنت به روش اصحاب پیامبر مراجعه‌‌ نمی‌‌‌‌‌‌کند، این ملاک تشخیص مسلمان واقعی از مدعیان مسلمانی است.
اکنون شما در برابر این آیه و یک حدیث قرار دارید که در آیه راه مؤمنان ذکر شده و پیامبر راه و روش اصحابش را تذکر  می‌‌‌‌‌‌دهد و در حدیثی دیگر که گروهی از اصحاب سنن از جمله: ابوداود، ترمذی، احمد و... روایت کرده‌اند، دستور داده است که از سنت خلفای راشدین پیروی کنید.
عرباض بن ساریه می‌‌‌‌‌‌گوید: «وَعَظَنَا رسولُ اللَّه صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم مَوْعِظَةً بليغةً وَجِلَتْ مِنْهَا الْقُلُوبُ وَذَرَفَتْ مِنْهَا الْعُيُون، فقُلْنَا: يا رَسولَ اللَّه كَأَنَهَا موْعِظَةُ مُوَدِّعٍ فَأَوْصِنَا. قال: «أُوصِيكُمْ بِتَقْوى اللَّه، وَالسَّمْعِ وَالطَّاعَةِ وإِنْ تَأَمَّر عَلَيْكُمْ عَبْدٌ حبشي، وَأَنَّهُ مَنْ يَعِشْ مِنْكُمْ فَسَيرى اخْتِلافاً كثِيرا. فَعَلَيْكُمْ بسُنَّتي وَسُنَّةِ الْخُلُفَاءِ الرَّاشِدِينَ الْمَهْدِيِّين، عضُّوا عَلَيْهَا بالنَّواجِذ، وإِيَّاكُمْ ومُحْدثَاتِ الأُمُورِ فَإِنَّ كُلَّ بِدْعَةٍ ضلالَةٌ»: (رسول خدا برای ما چنان سخنرانی ایراد فرمود که از آن دل‌ها لرزان و چشم‌ها گریان شد! گفتیم: ای رسول خدا گویی این سخنرانی خدا حافظی است، پس ما را سفارش کن! فرمود: (شما را به رعایت تقوای الهی، شنیدن و اطاعت، سفارش می‌‌‌‌‌‌کنم حتی اگر برده‌ای حبشی سرپرستی و فرماندهی شما را به عهده گیرد [بدانید که] هر کس از شما عمر طولانی کند، به زودی اختلافات زیادی خواهد دید، لذا بر شما لازم است که از سنت من و سنت خلفای راشدین هدایت‌گر پس از من پیروی کنید و آن را محکم بگیرید و از امور نو پیدا دور نمایید که هر نو پیدایی [در دین] بدعت است و تمام بدعت‌ها گمراهی‌اند).
و در حدیثی دیگر آمده: «و كُلَّ بِدْعَةٍ ضلالَةٌ»: (و فرجام تمام گمراهی‌ها آتش است).
می‌‌‌‌‌‌بینید که پیامبر سنت خلفای راشدین را بر سنت خودش عطف کرده است. این حدیث با حدیث گروه نجات یافته و فرموده‌ی خداوند متعال در آیه‌ی دوم که می‌‌‌‌‌‌فرماید: ﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا ١١٥﴾ [النساء: 115]. «و هرکس پس از آن که راه هدایت برایش روشن شده باشد با این پیامبر مخالفت کند و از راهی جز راه مؤمنان پیروی نماید او را به همان راهی که انتخاب نموده رها می‌‌‌‌‌‌کنیم و سپس به دوزخ می‌‌‌‌‌‌اندازیم و بد جایگاهی است».
به این ترتیب برای هیچ مسلمانی جایز نیست که به اسم پیروی از قرآن و سنت از آراء و اقوالی پیروی کند که با روش سلف صالح ما مخالف باشد؛ چرا که روش آنان شرح و بیان قرآن و سنت است. در حالی که همه می‌‌‌‌‌‌دانیم که طبق نص قرآن، سنت شرح و بیان قرآن است. خداوند متعال خطاب به پیامبر می‌‌‌‌‌‌فرماید: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ﴾ [النحل: 44]. «ما قرآن را به تو نازل کرده‌ایم تا برای مردم شرح دهی که برای آنان چه نازل شده است».
اقسام سنت و راه دست یابی به آن:
پیامبر قرآن را با سنت خود شرح داده و بیان کرده است و سنت پیامبر بر سه قسم قولی، فعلی و تاییدی است، لذا ما برای دست یابی به سنت و شناخت آن راهی جز اصحاب پیامبر نداریم؛ بنابراین برای این که فرد مسلمان از گروه نجات یافته شود راهی جز این که از قرآن و سنت مطابق راه و روش سلف صالح پیروی کند، وجود ندارد، این سومین مسئله‌ی مهمی‌‌‌‌‌‌ است که باید همه مسلمانان اگر صادقانه می‌‌‌‌‌‌خواهند از گروه نجات یافته باشند، آن را بفهمند. تا در قیامت نجات یابند، همان روزی که به تعبیر قرآن: «يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»: (مال و فرزند نفعی‌‌ نمی‌‌‌‌‌‌رساند مگر کسی که با دلی سالم [از انحراف‌های کفر، شرک و بدعت] بیاید).
وضعیت کنونی ما مسلمانان:
اکنون ما در وضعیتی زندگی می‌‌‌‌‌‌کنیم که با گروه‌های متعددی رو به رو هستیم و همه خود را مسلمان می‌‌‌‌‌‌دانند و معتقدند که اسلام، همان قرآن و سنت است، لیکن جمهور این گروه‌‌ها به راه مؤمنان که سومین مسئله‌ی بحث ماست، اعتماد ندارند و قانع نیستند. این راه؛ راه و  روش صحابه کرام و کسانی که از تابعین و تبع تابعین است که به نحو احسن از آنان پیروی کرده‌اند، همان طور که در حدیث: (بهترین مردمان در قرن من هستند...) پیش‌تر ذکر کردیم.
[علت گروه گروه شدن در دین داری]:
عدم رجوع به مفاهیم، افکار و آراء سلف صالح، سبب اصلی گروه گروه شدن مسلمانان و مذاهب پراکنده و راه‌های متفرق به نام اسلام است.
اتباع (پیروی):
هر کس می‌‌‌‌‌‌خواهد حقیقتاً به قرآن و سنت باز گردد باید به راه و روش اصحاب پیامبر، تابعین و پیروان‌شان در قرن‌های بعدی مراجعه کند.
[فهم غلط از اموری که ذکر کردیم:]
بسیاری اوقات می‌‌‌‌‌‌شنوید که در  مناسبت‌های مختلف برخی از کسانی که نام عالم را یدک می‌‌‌‌‌‌کشند، حرف‌هایی می‌‌‌‌‌‌زنند، اما بر علمی ‌‌‌‌‌‌که ما ذکر کردیم یعنی: علم قرآن و سنت و آن چه صحابه بر آن بوده‌اند، نیستند و به این معنا عالم نمی‌باشند، بلکه آن چه خودشان از قرآن و سنت می‌‌‌‌‌‌فهمند، بدون آن که به مرجع حفاظتی که آنان را از افتادن به دام گروه‌های گمراه حفظ نماید، علم می‌‌‌‌‌‌دانند.
به همین سبب است که در برخی از کتاب‌ها یا مقاله‌هایی که چاپ و منتشر می‌‌‌‌‌‌شود، می‌‌‌‌‌‌بینید یا می‌‌‌‌‌‌شنوید که بسیاری از این مدعیان علم و دانش یا کسانی که از علما به شمار می‌‌‌‌‌‌روند یا عموم مردم، تصور می‌‌‌‌‌‌کنند که آن‌ها عالم‌اند؛ با تک تک ادله‌ای که ذکر کردیم، مخالفت می‌‌‌‌‌‌ورزند. بطور مثال می‌‌‌‌‌‌گویند: مذهب و عقیده‌ی سلف سالم‌تر است اما مذهب خلف علمی‌‌‌‌‌‌تر و محکم‌تر است!  این اعلانی آشکار و رسوایی است که گوینده این سخن و امثال وی به نصوصی که از قرآن و سنت ذکر کردیم پشت کرده است، در حالی که باید به هدایت و نوری که سلف بوده‌اند، توجه می‌‌‌‌‌‌کرد!؟  
این که اینان  می‌‌‌‌‌‌گویند: «علم سلف سالم‌تر و علم خلف علمی‌‌‌‌‌‌تر و محکم‌‌‌‌‌‌تر است» معنای آن این است که آن‌ها از پیروی سلف که پیامبر به آن دستور داده است، سر باز زده‌اند و به دستور پیامبر پشت کرده‌اند.
[نمونه‌هایی از مقایسه‌ی منهج سلف با منهج خلف]:
اگر مثال‌هایی را بخواهید که تفاوت پیرو سلف صالح را با آنانی که از راه سلف اعراض می‌‌‌‌‌‌کنند و به پیروی از خلف به گمان این که علمی‌‌‌‌‌‌تر و محکم‌تر است، روی می‌‌‌‌‌‌آورند؛ نشان دهیم، می‌‌‌‌‌‌گوییم: به طور مثال: کسانی که به شناخت راه و باورهای سلف صالح توجه نمی‌کنند به افکار، اقوال و مذاهبی روی می‌‌‌‌‌‌آورند که ما به دلیل مخالف بودن آن‌ها با قرآن و سنت، قاطعانه می‌‌‌‌‌‌گوییم باطل هستند؛ چون با سنت پیامبر، صحابه و کسانی که به نحو احسن از آن‌ها پیروی کرده‌اند، مخالف است.
[جدا کردن احادیث احاد از احادیث متواتر و حکم این عمل]:
یکی از واضح‌ترین مثال بر این واقعیت که برخی در این زمان زمزمه کنند این است که خبر واحد را از حدیث متواتر جدا می‌‌‌‌‌‌دانند. فرق قایل شدن بین این دو از بارزترین ادله خروج آنان از راه و روش سلف صالح است؛ چرا که آنان چیزی به نام حدیث آحاد و حدیث متواتر‌‌ نمی‌‌‌‌‌‌شناختند.  این‌ها هستند که تقسیم حدیث به احاد و متواتر را از خود ساخته و پرداخته‌اند. در نتیجه احکام شرعی خاصی بر این ساس استنباط کرده‌اند: و می‌‌‌‌‌‌گویند: اگر حدیث آحاد، صحیح و در امور اعتقادی باشد؛ اعتبار ندارد. مگر در صورتی که به حد تواتر برسد.
در واقع با این تقسیم بندی می‌‌‌‌‌‌خواهند بگویند: حدیث احاد در عقیده با احکام فرق دارد؛ در عقیده اعتبار ندارد و در احکام معتبر است!؟ اما هر کس از راه و روش صحابه و پیروان‌شان اطلاعی داشته باشد، به یقین می‌‌‌‌‌‌داند که این تقسیم بندی وارداتی، ساخته و پرداخته دیگران و فلسفه‌ای است که اسلام از آن بیزار و متنفر است.
این واقعیت را همه‌ی ما می‌‌‌‌‌‌دانیم و آن‌ها هم می‌‌‌‌‌‌دانند اما انکار می‌‌‌‌‌‌کنند وضعیت در این جا به همان صورتی است که خداوند متعال در مورد کسان دیگری می‌‌‌‌‌‌فرماید: ﴿وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَيۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ﴾ [النمل: 14]. «و آن‌ها [وجود الله] را انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند».
دلیل حجیت خبر واحد:
همه می‌‌‌‌‌‌دانند که پیامبر برخی از اصحاب را بصورت فردی به مناطق دور از مدینه فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت دهند. این در حالی بود که شخص پیامبر آن‌ها را بصورت فردی و تک تک می‌‌‌‌‌‌فرستاد تا مردم را به اسلام فرا خوانند. اسلام چیزی جز آن‌چه پیامبر آورده نیست که شامل عقیده و احکام می‌‌‌‌‌‌شود.
یکی از مثال‌های مشهوری که: در سنت صحیح ثابت است و مخالفان حجیت خبر واحد می‌‌‌‌‌‌دانند و از آن منحرف می‌‌‌‌‌‌شوند؛ این است که پیامبر یک بار معاذ و یک بار ابوموسی اشعری و یک بار علی را به یمن فرستاد. (حال سوال ما این است که) وقتی پیامبر آنان را به یمن می‌‌‌‌‌‌فرستاد چه کار می‌‌‌‌‌‌کردند؟ شکی نیست که مردم را دعوت می‌‌‌‌‌‌دادند که به الله و پیامبر ایمان بیاورند که اصل و بنیاد تمام عقیده است و سپس به اسلامی‌‌‌‌‌‌که پیامبر آورده بود دعوت می‌‌‌‌‌‌دادند. در بخاری و مسلم به روایت انس آمده که پیامبر  معاذ را به یمن فرستاد و به او گفت: «باید اولین چیزی که آنان را به آن دعوت می‌‌‌‌‌‌دهی گواهی دادن به این باشد که معبود بر حقی جز الله نیست و محمد پیامبر اوست، وقتی در این مورد از تو اطاعت کردند به آن‌ها دستور بده که نماز بخوانند).
در این حدیث آمده که پیامبر در حالی که معاذ تنها بود به او دستور داد. -این حدیث از نظر متاخرین خبر واحد است- اولین چیزی که به آن دعوت دهد اعتقاد داشتن به این است که خداوند یکتاست و هیچ‌گونه شریکی ندارد و می‌‌‌‌‌‌گوید: (فلیکن...) وقتی این حدیث را که صحت آن بین اکثر مسلمانان اعم از پیروان سلف و مخالفان‌‌شان اتفاقی افتاده است، مورد بررسی قرار دهید می‌‌‌‌‌‌بینید که همه معتقدند پیامبر معاذ را به یمن فرستاد و به او دستور داد که مردم را دعوت دهد که گواهی دهند معبود بر حقی جز الله نیست، حال چگونه صحت این حدیث را قبول دارند و سپس می‌‌‌‌‌‌گویند: خبر واحد در عقیده اعتبار ندارد.
[نیاز به شناخت عمل‌کرد سلف، در کنار فراگیری علم قرآن و سنت:]
به همین سبب است که هر کس می‌‌‌‌‌‌خواهد سلفی باشد، همان طور که قرآن و سنت را یاد می‌‌‌‌‌‌گیرد باید راه و روش سلف صالح اعم از صحابه، تابعین و تبع تابعین را نیز یاد بگیرد، چرا که آنان این دعوت را به صورت صحیح به ما نقل کرده‌اند.
[استناد علیه پیروان خلف با احادیث احادی که در مورد احکام و عقاید است:]
این مثال که می‌‌‌‌‌‌گویند حدیث آحاد با متواتر فرق دارد، در برابر شماست. این‌ها می‌‌‌‌‌‌گویند عقیده فقط با احادیث متواتر ثابت می‌‌‌‌‌‌گردد. در نتیبجه با این عقیده‌ی شان گاهی در تناقض گویی‌های بسیار شگفت انگیز گرفتار می‌‌‌‌‌‌شوند علت آن است که از منهج سلفی دورند؛ چرا که برخی از نصوص شرعی هم زمان مسئله‌ی اعتقادی و حکمی ‌‌‌‌‌‌از احکام فقهی را در بر می‌‌‌‌‌‌گیرد، بطور مثال در صحیحین ابوهریره از پیامبر  روایت می‌‌‌‌‌‌کند که هر گاه کسی از شما در تشهد آخر نشست باید از چهار چیز به الله پناه ببرد و بگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ وَمِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْيَا وَالْمَمَاتِ وَمِنْ شَرِّ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ»: (الهی! از عذاب دوزخ و عذاب قبر و فتنه‌ی زندها و مرده‌ها و شر فتنه‌ی مسیح دجال به تو پناه می‌برم).
در این حدیث دستور داده شده است که از این چهار چیز به خداوند پناه ببریم، این از احکام فقهی و خبر واحد است که احکام شرعی با آن‌ها ثابت می‌‌‌‌‌‌گردد؛ به همین سبب راهی جز عمل به این حدیث ندارند، در همین حدیث دستور داده شده از چهار چیز به خداوند پناه ببریم و بگوییم از عذاب قبر، و از فتنه‌ی زنده‌ها مرده‌ها و شر فتنه‌ی مسیح دجال به تو پناه می‌‌‌‌‌‌بریم! آیا آنان به عذاب قبر باور دارند؟ این جاست که گیر می‌‌‌‌‌‌کنند و در ضرب المثل می‌‌‌‌‌‌گویند: «فی حیص بیص»: (در تنگنای سخت گیر کرده‌اند).
آری، عذاب قبر مربوط به مباحث عقیده است و به باور آن‌ها با روایات متواتر ثابت نشده است بنابراین باید آنان به عذاب قبر ایمان نداشته باشند. البته در قرآن به عذاب قبر در حق آل فرعون تصریح شده است، خداوند متعال می‌‌‌‌‌‌فرماید: ﴿ٱلنَّارُ يُعۡرَضُونَ عَلَيۡهَا غُدُوّٗا وَعَشِيّٗاۚ﴾ [غافر: 46]. «[آل فرعون] هر صبح و شام بر آتش عرضه می‌‌‌‌‌‌شوند».
درباره این آتش هم می‌‌‌‌‌‌گویند: عذاب فرعون و فرعونیان است. اما برای عموم کفار و سپس آن دسته از مسلمانانی که عذاب قبر برای‌‌شان ثابت است، ایمان ندارند. و این انگیزه‌ای جز همان عقیده‌ی باطل‌‌شان ندارد. به این ترتیب آنان شمار بسیار زیادی از احادیث را به گمان این که به درجه تواتر‌‌ نمی‌‌‌‌‌‌رسند، انکار می‌‌‌‌‌‌کنند. بطور مثال – ان شاء الله- شما آن حدیث صحیح بخاری را به خاطر دارید که ابن عباس می‌‌‌‌‌‌گوید: «أَنَّهُ مَرَّ بِقَبْرَيْنِ يُعَذَّبَانِ فَقَالَ إِنَّهُمَا لَيُعَذَّبَانِ وَمَا يُعَذَّبَانِ فِي كَبِيرٍ أَمَّا أَحَدُهُمَا فَكَانَ لَا يَسْتَتِرُ مِنْ الْبَوْلِ وَأَمَّا الْآخَرُ فَكَانَ يَمْشِي بِالنَّمِيمَةِ ثُمَّ أَخَذَ جَرِيدَةً رَطْبَةً فَشَقَّهَا بِنِصْفَيْنِ ثُمَّ غَرَزَ فِي كُلِّ قَبْرٍ وَاحِدَةً فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ لِمَ صَنَعْتَ هَذَا فَقَالَ لَعَلَّهُ أَنْ يُخَفَّفَ عَنْهُمَا مَا لَمْ يَيْبَسَا»: (پیامبر از کنار دو قبر می‌گذشت که فرمود: این دو عذاب می‌‌‌‌‌‌شوند و به خاطر گناه کبیره‌ای عذاب‌‌ نمی‌‌‌‌‌‌شوند، یکی از آن‌ها سخن چینی می‌‌‌‌‌‌کرد و دومی ‌‌‌‌‌‌خودش را از قطرات ادرار حفاظت‌‌ نمی‌‌‌‌‌‌کرد. سپس دستور داد چوب‌ تازه‌ای از درخت خرما گرفت و آن را دو قسمت کرد و بر سر هر قبر یکی را قرار داد. وقتی علت را از ایشان پرسیدند. فرمود: امید است تا این دو تر هستند خداوند متعال از عذاب‌‌شان بکاهد).
این حدیث در صحیح بخاری است و پیامبر تصریح می‌‌‌‌‌‌کند که این دو نفری که دارند عذاب قبر می‌‌‌‌‌‌کشند، مسلمان هستند و از خدا می‌‌‌‌‌‌خواهد که تا خشک شدن آن دو چوب تر عذاب‌‌شان را تخفیف دهد. و نیز در حدیثی دیگر پیامبر می‌‌‌‌‌‌فرماید: «تَنَزَّهُوا مِنَ الْبَوْلِ؛ فَإِنَّ عَامَّةَ عَذَابِ الْقَبْرِ مِنَ الْبَوْلِ»: (از قطره‌های ادار خودتان را پاک نگه دارید که بیشتر عذاب قبر از قطرهای ادرار است).
 به همین صورت احادیث دراین باره بسیار زیادند و از همین دسته احادیث -با این که‌‌ نمی‌‌‌‌‌‌خواهم بحث طولانی شود- آن حدیثی است که پیامبر از کنار قبر دو مشرکی که در دوران جاهلیت مرده بودند رد می‌‌‌‌‌‌شد که فرمود: «فَلَوْلَا أَنْ لَا تَدَافَنُوا لَدَعَوْتُ اللَّهَ أَنْ يُسْمِعَكُمْ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ الَّذِي أَسْمَعُ مِنْهُ»: (اگر بیم آن نبود که از دفن مردگان خود داری کنید [دعا می‌‌‌‌‌‌کردم]عذاب قبر را که من می‌‌‌‌‌‌شنوم، بشنوید).
علی رغم این که این احادیث در مورد عذاب قبر برای مشرکین و مسلمانان ثابت است، آنان این احادیث را قبول ندارند و به این روایات و مفاهیم ایمان ندارند؛ چرا که این‌ها احادیث آحاد هستند. حال موضع آنان در مورد حدیث ابوهریره که پیامبر می‌‌‌‌‌‌فرماید: «إِذَا تَشَهَّدَ أَحَدُكُمْ فَلْيَسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْ أَرْبَعٍ»: (هرگاه به تشهد (آخر) نشستید از چهار چیز به الله پناه ببرید...) که یکی از آن چهار چیز عذاب قبر است. اگر از عذاب قبر به خداوند پناه ببرند که به این حکم شرعی که وظیفه‌یشان است عمل کرده‌اند چون در عمل به احادیث آحاد در احکام با ما اختلاف ندارند و این یک حکم فقهی است که رسول الله  به ما دستور داده در تشهد آخر این دعا را بخوانیم، اگر عمل کنند که عقیده‌ی‌شان همین است و حق هم هست. چون با ما در این مورد که حکم فقهی است هم نظرند. از طرفی چگونه به این حدیث عمل می‌‌‌‌‌‌کنند درحالی که به عذاب قبر ایمان ندارند؟
به این ترتیب حیران، گمراه و منحرف‌اند، چون از اصل راه اصحاب پیامبر که بین حدیث احاد و متواتر فرقی قایل نبودند، منحرف شده‌اند.
موضع سلف و ائمه‌ی اربعه در این مسئله:
سلف مطلقاً هیچ‌گونه فرقی بین خبر واحد و متواتر قایل نبوده‌اند، بجز برخی از کسانی که از فرقه‌ها گمراه هستند. مانند: معتزله، خوارج و... پیروی کرده‌اند. این‌ها با راه مؤمنان مخالفت ورزیده‌اند و سزاوار وعید پروردگار جهانیان هستند که می‌‌‌‌‌‌فرماید: ﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا ١١٥﴾ [النساء: 115]. «و هرکس پس از آن که راه هدایت برایش روشن شده باشد با این پیامبر مخالفت کند و از راهی جز راه مؤمنان پیروی نماید او را به همان راهی که انتخاب نموده رها می‌‌‌‌‌‌کنیم و سپس به دوزخ می‌‌‌‌‌‌اندازیم و بد جایگاهی است».
این مثال بسیار واضح است که تنها تمسک به کتاب و سنت مفید نیست. آنان بخشی از سنت را بنام چیزی که حدیث احاد نامیده‌اند، انکار می‌‌‌‌‌‌کنند. لذا می‌‌‌‌‌‌گوییم راه محفوظ ماندن از انحراف، چنگ زدن به همان راه و روشی است که سلف بر آن بوده‌اند. به همین سبب است که یکی از ائمه ما که در راهنمایی ما به تمسک جستن به راه و روش سلف برای فهم کتاب و سنت بر ما منت دارند، ابن قیم است که این مفهوم را در بیت شعر زیر جمع آوری کرده است:
علم فرموده‌ی خداوند و فرموده‌ی پیامبر است

و بدون سردرگمی آنچه صحابه گفته‌اند علم است

علم این نیست که اختلاف احمقانه را

بین پیامبر و بین رأی فقیه، علم بدانی

و هر گز انکار و نفی صفات خداوند

از بیم تعطیل و تشبیه، علم نیست

در مصراع دوم و بیت ابن قیم به مثالی دیگر اشاره می‌‌‌‌‌‌کند که مربوط به فرق قایل شدن بین خبر واحد و متواتر است لذا به حدیث آحاد در عقیده عمل‌‌ نمی‌‌‌‌‌‌کنند، این در حالی است که سلف چنین اختلاف و تفاوتی را قایل نبودند، بلکه آنان به تمام احادیث برابر است که در عقیده یا احکام باشد، عمل می‌‌‌‌‌‌کردند. و ابن قیم با این بیت که می‌‌‌‌‌‌گوید:
هرگز انکار و نفی صفات خداوند
        از بیم تعطیل و تشبیه، علم نیست

[مخالفت خلف با عقیده سلف در مورد صفات الله]:
به [مخالفت خلف با عقیده سلف در مورد صفات] اشاره می‌‌‌‌‌‌کند، چون یکی از مباحثی که خلف با سلف مخالفت کرده‌اند، تاویل آیات و تعطیل آن‌ها و عدم پیروی از آیات الهی است. اما سلف – از جمله ائمه اربعه – به حقیقت معانی آیات و احادیث صفات خداوند بدون تشبیه و تعطیل ایمان داشتند.
بحثی در مورد تشبیه و تعطیل:
در واقع تشبیه مذهب مشبهه و تعطیل مذهب مؤوله  (تأویل کنندگان) است اما سلف به معانی حقیقی صفات الله با پاک دانستن او تعالی از مشابهت به حوادث، معتقدند و آیه‌ی قرآن در این باره تصریح دارد آن جا که می‌‌‌‌‌‌فرماید: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١١﴾ [الشوری: 11]. «هیچ چیز مانند او تعالی نیست و او شنوا و بیناست».
این که می‌‌‌‌‌‌گوید: «هیچ چیز مانند او نیست» منزه دانستن او تعالی است که عده‌ای برای رسیدن به این هدف صفات پروردگار را برای بندگانش رد و تعطیل کردند، در حالی که خداوند خودش را در برخی آیات توصیف کرده و پیامبر او تعالی را در برخی احادیث توصیف کرده است. اما خلف مفاهیم این آیات را به این صورت رد کرده‌اند که آن‌ها را از معانی ظاهری‌‌شان بیرون نمودند و چنین پنداشته‌اند که این کارشان منزه دانستن خداوند از تشبیه است در نتیجه با آیات الهی مخالفت کردند و با سلف صالح که این را به همان معانی ظاهری و معروف در زبان عربی قبول داشتند و خداوند متعال را از مشابهت با مخلوقات منزه می‌‌‌‌‌‌دانستند، مخالفت کردند.
قاعده‌ی سلفی‌ها (یا اهل سنت به معنای دقیق) در اثبات صفات:
شما می‌‌‌‌‌‌دانید که از ائمه اربعه، امام دارالهجره، مالک بن انس برای خاص و عام با سند صحیح ثابت است که مردی نزد او آمد و از او چنین سؤال کرد: ای مالک، ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥﴾ «خداوند رحمان بر عرش قرار گرفت» استوی چگونه است؟ گفت: استوی معلوم و کیفیت آن مجهول است. سؤال از آن بدعت است. این مرد را بیرون کنید که بدعتی است.
 امام مالک پاسخی قانع کننده و کاملی به آن فرد داده است، چون توضیح داده که معنای استواء در زبان عربی معلوم است. یعنی: بالاست. منظور این است که وقتی خداوند متعال می‌‌‌‌‌‌فرماید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥﴾ «خداوند رحمان روی عرش قرار گرفت». یعنی: بالای عرش است. به همین سبب است که هر فرد مسلمانی که الله را عبادت می‌‌‌‌‌‌کند در سجده می‌‌‌‌‌‌گوید: «سبحان ربي الاعلی» امام مالک در پاسخ می‌‌‌‌‌‌گوید: استوایی که در آیه آمده از نظر لغوی معلوم است. اما تو ای سوال کننده از کیفیت استوی سوال می‌‌‌‌‌‌کنی؟ کیفیت مجهول است. چون حقیقت این است که درباره‌ی صفات خداوند متعال همان چیزی گفته می‌‌‌‌‌‌شود که درباره ذات او تعالی باید گفته شود.  همان طور که هر قدر فرد مسلمان وجودِ خداوند متعال را قبول دارد، صفات خداوند متعال را نیز ثابت می‌‌‌‌‌‌داند و به همان صورتی که از بیان کیفیت برای ذات خداوند عاجز است، به همین صورت از بیان کیفیت برای هر یک از صفات هم عاجز و ناتوان است، به همین سبب است که می‌‌‌‌‌‌گوید: کیفیت صفات مجهول و سوال از آن (یعنی: کیفیت) بدعت است و خطاب به سوال کننده می‌‌‌‌‌‌گوید: تو بدعتی هستی و دستور می‌‌‌‌‌‌دهد که آن مرد را از مجلسی که امام مالک در آن بوده است، بیرون کنند.
به این ترتیب مذهب سلف ایمان به آیات و احادیث صفات به همان معنای لغوی آن‌ها بدون تأویل است، چرا که تأویل، تعطیل و رد صفات است. و بدون تشبیه است، چرا که تشبیه با منزه دانستن خداوند متعال که در آیه‌ی: «هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بیناست». تصریح شده است، منافات دارد.
[مبتدعانِ روافض، اشاعره، ماتریدیه و معتزله معتقد به تعطیل صفات‌اند]:
برخی از مذاهبی که اکنون وجود دارند، مانند: روافض و امثال آن‌ها از اهل سنت نیستند، چون در مورد صفات خداوند متعال پیرو مذهب معتزله که در گذشته وجود داشته، هستند. معتزله بسیاری از آیات صفات را تاویل می‌کنند که در برخی از صفات اشاعره و ماتریدیه با آن‌ها مخالفت کرده‌اند. لیکن از طرفی اشعری‌ها و ماتریدی‌ها با معتزلی‌ها در تاویل صفات یکی هستند، که آیه‌ی استوای خداوند بر عرش به عنوان مثال یکی از آن آیات است. در اصل این گمراهی است که در آن واقع شده‌اند، آنان به گمان خود می‌‌‌‌‌‌خواستند از گمراهی فرار کنند آیه: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥﴾ «خداوند رحمان بر عرش قرار گرفت». را به معنای بر عرش مسلط شد، تاویل کردند. نمی‌‌‌‌‌‌خواهم در این جا این بحث را بیشتر باز کنم. اگر فرصتی باشد دوباره به این بحث بر می‌‌‌‌‌‌گردم، بلکه فقط می‌‌‌‌‌‌خواهم توجه داشته باشید که برخی از گروهایی که در آیات صفات تابع مذهب خلف هستند در تاویل برخی از این آیات و احادیث با معتزلیان هم عقیده هستند و در برخی آیات با آن‌ها اختلاف دارند، از جمله این آیات است که: وقتی معتزله در تفسیر آیه‌ی: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١١﴾ [الشوری: 11]. «هیچ چیز مانند او نیست و شنوا و بیناست». توقف کردند و همان طور که مشاهده می‌‌‌‌‌‌کنید این آیه از طرفی برای خداوند منزه دانستن و از طرفی اثبات دو صفت شنوایی و بینایی ثابت می‌گرداند. حال معتزله درباره‌ی این دو صفت چه می‌‌‌‌‌‌گویند؟ آیا همان طور که پروردگار جهانیان می‌‌‌‌‌‌گوید، می‌‌‌‌‌‌گویند شنوا و بیناست؟!
[معتزله دو صفت سمع (شنوایی) و بصر (بینایی) را به علم تأویل می‌‌‌‌‌‌کنند:]
خیر بلکه معتزله دو صفت شنوایی و بینایی را به علم تاویل می‌‌‌‌‌‌کنند، در واقع تعطیل و رد صفات چیزی جز این نیست. معتزله می‌‌‌‌‌‌گویند: «هیچ چیز همانند او نیست» خداوند از داشتن همانند پاک است لذا در مسئله تنزیه (منزه دانستن) با ما متفق هستند، اما در تنزیه – همان طور که پیش‌تر اشاره شد – غلو کردند و می‌‌‌‌‌‌گویند منظور از شنوا و بینا بودن، علیم بودن او تعالی است، این‌گونه دو صفت شنوایی و بینایی خداوند را رد و تعطیل کردند.
[اشعری‌ها و ماتریدی‌ها در این مسئله با معتزلی‌ها مخالفت کرده‌اند:]
ما تریدی‌ها و اشعری‌ها که در تاویل آیات و احادیث صفات - همان طور که گفتیم- هم‌نظرند؛ در دو صفت شنوایی و بینایی با مذهب سلف هستند و می‌‌‌‌‌‌گویند: منظور از او شنوا و بیناست این است که خداوند دو صفت شنوایی و بینایی دارد. اما وقتی معتزلیان به آن‌ها بگویند: پذیرفتن این صفات تشبیه است، چرا که انسان نیز به گواهی قرآن شنوایی و بینایی دارد. آن جا که در مورد اولین انسان، آدم می‌‌‌‌‌‌فرماید: (پس او را شنوا و بینا گردانیدیم) لذا معتزله می‌‌‌‌‌‌گویند: اگر بگوییم خداوند صفت شنوایی و بینایی دارد، قطعاً او را شبیه مخلوقات قرار دادیم. در این جا اشعری‌ها و ماتریدی‌ها پاسخ سلف را به آن‌ها می‌‌‌‌‌‌دهند، می‌‌‌‌‌‌گویند: ما خداوند متعال را با اوصافی که خودش را وصف کرده است، توصیف می‌‌‌‌‌‌کنیم و می‌‌‌‌‌‌گوییم: (او شنوا و بیناست). لیکن (هیچ چیز همانند او نیست). ما به این ماتریدی‌ها و معتزلی‌ها می‌‌‌‌‌‌گوییم در تمام آیات و احادیث صفات با سلف باشید و صفاتی را پروردگار برای خودش ثابت دانسته با منزه دانستن او تعالی از شبیه، ثابت بدانید که می‌‌‌‌‌‌فرماید: (هیچ چیز همانند او...) آیا آنان راه و روش سلف پایبند و مؤمن می‌‌‌‌‌‌شوند؟!!
 در واقع قاعده‌ای که آنان را از آیات و ادله‌ی صریح صفات و راه سلف منحرف کرده، آن است که می‌‌‌‌‌‌گویند: علم خلف عمیق‌‌تر و محکم‌تر است؛ ولی علم سلف فقط سالم‌تر است!» گویی آنان علم سلف را علم درویش‌هایی می‌‌‌‌‌‌دانند که در فهم نصوص تعمق نکرده‌اند؟! ولی خلف عالم‌تر و محکم‌ترند! این سخن بسیار خطرناکی است که می‌‌‌‌‌‌گوید: از دهان‌‌شان خارج می‌‌‌‌‌‌شود، و چیزی جز دروغ‌‌ نمی‌‌‌‌‌‌گویند!

[اضطراب و پریشانی اعتقادی اشاعره و ماتریدی‌ها در صفات خداوند:]
در واقع اشاعره و ماتریدی‌ها در بحث صفات به شدت مضطربند. لذا گاهی در برخی صفات سلفی هستند. مثالی که زدیم پیش روی‌تان است که گفتند: (او شنوا و بیناست) یعنی: دارای صفت شنوایی و بینایی است. البته شنوایی او مانند شنوایی ما نیست و بینایی او مانند بینایی ما نیست. می‌‌‌‌‌‌گوییم» این حق است اما چرا قبول ندارید که خداوند رحمان بالای عرش است؟
[تفویض (واگذاری کردن) معنا و کنار گیری از مذهب سلف:]
استوی یعنی: بالا و روی آن است، بالا بودنی که شایسته‌ی کمال اوست. شما اشعری‌ها و ماتریدی‌ها استعلاء (بالابودن) را به معنای «استوی» چیره و مسلط شد تاویل می‌‌‌‌‌‌کنید، با این کارتان به حقیقت پشت کردید! چرا چنین تاویل می‌‌‌‌‌‌کنید و در موضعی قرار گرفتید که در میان عده‌ای از مردم هستید که نه با عقیده سلف‌اند و نه با خلف معتزله و... لذا گفتند: ما بحث صفات را به خداوند واگذار می‌‌‌‌‌‌کنیم.
[در واقع بسیاری از دعوت‌گران این زمان با مذهب سلف مخالف هستند:]
در این جا لازم است متوجه باشید که بسیاری از دعوت‌گران مسلمان در این زمان که بهره‌ای از علم قرآن و سنت دارند، از سلف پیروی‌‌ نمی‌‌‌‌‌‌کنند. البته بحثی که ما در این جا داریم، مثال دوم یعنی: پیروی از سلف در ایمان به آیات و احادیث صفات و معنای عربی آن‌ها و منزه دانستن خداوند از شبیه و مانند است.
آری، این‌ها نمی‌‌‌‌‌‌خواهند سلفی باشند و از طرفی نمی‌‌‌‌‌‌خواهند معتزله هم باشند. لذا می‌‌‌‌‌‌گویند: ما معانی این‌ها را که در آیات و احادیث صفات آمده به خداوند تفویض می‌‌‌‌‌‌کنیم و او تعالی را از شبیه منزه می‌‌‌‌‌‌دانیم. و می‌‌‌‌‌‌گویند: معانی آیات و احادیث صفات به خداوند تفویض می‌‌‌‌‌‌کنیم، لذا آن‌ها را مفوضه می‌‌‌‌‌‌نامند.
معنی مفوضه با این کاربرد بی خبری از ده‌ها آیه و حدیثی است که از پیامبر به ما رسیده است، و همان طور که اندکی پیش گفتیم خداوند خودش را با بوسیله‌ی آن‌ها به بندگانش معرفی کرده است، لذا خداوند متعال به آنان برخی از صفات پنهان، پنهان خود را - اگر این تعبیر درست باشد-  معرفی نمی‌‌‌‌‌‌کرده است، آنان که از همه‌ی این معانی و اهداف بی‌خبرند گفتند: خداوند از منظور این‌ها آگاه‌تر است! کسانی که استوا را به معنای «استولی»: (مسلط و چیره شد) تأویل می‌‌‌‌‌‌کنند، ای کاش! حرف‌‌ نمی‌‌‌‌‌‌زدند و سکوت می‌‌‌‌‌‌کردند و این را هم تفویض می‌‌‌‌‌‌کردند؛ چون آنان از چیزی فرار می‌‌‌‌‌‌کردند – از چه چیز فرار می‌‌‌‌‌‌کردند؟- وقتی امام مالک می‌‌‌‌‌‌گوید: استوا معلوم و به معنای بالای آن قرار گرفت. گفتند: بالا بودن خداوند به این معناست که او تعالی در جهت بالاست. گفتند: ما معتقد به جهت برای خداوند نیستیم، لذا معتقد به صفت علو برای الله نیستیم! با توجه به این حرف‌هایشان معنای آیه‌ی: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥﴾  چیست؟ می‌‌‌‌‌‌گویند...
[نقدی بر کسانی که می‌‌‌‌‌‌گویند: استواء به معنای استیلاء (چیره شدن) است:]
سبحان الله مسلط شدن -استولی- اقتضاء می‌‌‌‌‌‌کند که بین خداوند و چیز دیگر رقابت غلبه کردن چیره شدن بوده است، حال آن چیز دیگر غیر از برخی مخلوقات خداوند چه کسی دیگری می‌‌‌‌‌‌تواند باشد، پس خداوند بر ملک خود مسلط شده است!! چه کسی این حرف را می‌‌‌‌‌‌زند؟!! قطعاً می‌‌‌‌‌‌دانند یکی از بزرگان‌‌شان که از عقیده‌ی سلف صالح در تاویل آیات و احادیث منحرف‌اند تصریح کرده که تاویل آیه‌ی: (استوی) به معنای -استولی- بدون معنای غلبه بر دیگری است. یعنی همان معنایی را که خودش هم آیه را به آن تفسیر کرده است، تعطیل و رد نموده است، چون وقتی بگوییم مسلط شدن بدون غلبه است، دیگر معنایی به آیه باقی‌‌ نمی‌‌‌‌‌‌ماند. در حقیقت این تعطیل نص است، همان طور که آیات و احادیث صفات را تعطیل کردند به همین سبب است که از ان سخن یکی از دو امام ما، ابن قیم یا ابن تیمیه که می‌‌‌‌‌‌گوید: گروه مجسمه بتی را عبادت می‌‌‌‌‌‌کنند و گروهی معطله عدمی را عبادت می‌‌‌‌‌‌کنند» لذت می‌‌‌‌‌‌برم!  
آری، آنان چیزی را عبادت می‌‌‌‌‌‌کنند که اصلاً وجود ندارد. این واقعیت آشکارا بین‌‌شان وجود دارد و هنگامی‌‌‌‌‌‌ که آنان صفت ثابت علو (بالا بودن) را از خداوند نفی می‌‌‌‌‌‌کنند، البته این صفت تنها در آیه استوای نیست بلکه در آیات و احادیث متعددی ثابت است که در این جا نمی‌‌‌‌‌‌خواهیم وارد آن بحث شویم الحمدلله کتاب‌های ائمه چاپ شده و همه جا هست. لیکن برایم همین بس که قول برخی از پیشوایان خلف را که به گمان خود در پی تنزیه (پاک دانستن) خداوند هستند، در این جا نقل کنم، آنان صفت علو را از خداوند متعال نفی کرده‌اند و می‌‌‌‌‌‌گویند: در باره‌ی پروردگار‌‌ نمی‌‌‌‌‌‌توان گفت. و این طور توصیف‌‌ نمی‌‌‌‌‌‌شود که بالا و پایین یا در راست و چپ یا در جلو یا پشت سر و داخل عالم خارج از عالم است، درباره‌ی معبود خود خداوند متعال، این‌طور می‌‌‌‌‌‌گویند؟!! معطله می‌‌‌‌‌‌گوید: الله بالا، پایین، در راست، چپ، جلو، پشت سر، در داخل و در خارج عالم نیست؟؟!! اگر به کسی بگویند: بصورت شفاف معدوم (هیچ) را برای ما توصیف کند؟ چیزی پیش‌تر از این چیزی که این گروه معطله در توصیف معبود خود، خداوند می‌‌‌‌‌‌گویند، نخواهد گفت. وقتی این‌ها می‌‌‌‌‌‌گویند: نه بالاست و نه پایین و در سمت راست است و نه در سمت چپ... وقتی علمای خلف در زمان ابن تیمیه جمع شدند و از او به امیر وقت دمشق شکایت کردند که این فرد با علما مخالفت می‌‌‌‌‌‌کند و برای خداوند متعال جسم قایل است و او تعالی را شبیه مخلوقات می‌‌‌‌‌‌داند، و در خواست دادند که برای‌‌شان با ابن تیمیه مجلسی مقرر کند. نشست برگزار شد و ابن تیمیه با آنان که با سلف در آیات و حاادیث صفات مخالف بودند، مناظره کرد امیر داشت حرف‌های مخالفان ابن‌تیمیه، خلفی‌ها و ابن تیمیه را در مورد آیات و احادیث صفات گوش می‌‌‌‌‌‌کرد، که به تصریح آن آیات و احادیث آشکار صفات پروردگار به صورت عام و صفت علو به صورت خاص ثابت می‌‌‌‌‌‌شد. امیر که ظاهراً فرد هوشیار و عاقلی بود – وقتی شنید گروه خلفی می‌‌‌‌‌‌گویند: خداوند بالا نیست، پایین نیست، در سمت راست و چپ نیست. تا آخر این متن گمراه کننده‌ای که پیش‌تر نقل کردیم نیست!! امیر عاقل چه گفت؟ گفت: این‌ها پرودگارشان را گم کرده اند؟!
آری، وقتی عملاً نمی‌‌‌‌‌‌دانند الله کجاست؟ این‌ها کسانی هستند که گمراه شدند و پروردگارشان را گم کردند. این در حالی است که خداوند می‌‌‌‌‌‌گوید: روی عرش است، فرشتگان به سوی او بالا می‌‌‌‌‌‌روند و می‌‌‌‌‌‌فرماید: ﴿إِلَيۡهِ يَصۡعَدُ ٱلۡكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ يَرۡفَعُهُ﴾ [فاطر: 10]. «کلمات پاکیزه به سوی او بالا می‌‌‌‌‌‌رود و عمل صالح آن‌ها را بالاتر می‌‌‌‌‌‌برد».
تا دیگر آیات و احادیث فراوان این موضوع...
[فرق بین کسی که از مذهب سلفی‌ها فارغ التحصیل می‌‌‌‌‌‌شود با کسی که از مذهب خلفی‌ها فارغ التحصیل می‌‌‌‌‌‌شود:]
در پایان همین بس که بدانید فردی که از مدرسه سلفی‌ها فارغ التحصیل می‌‌‌‌‌‌شود با فردی که از مدرسه خلفی فارغ التحصیل می‌‌‌‌‌‌شود، چه فرقی با هم دارند:
مدرسه‌ی سلفی، مدرسه‌ی محمد است که اصحابش از آن فارغ التحصیل شده‌اند، و تردیدی نیست که پیامبر به ما دستور داده است که از آنان پیروی کنیم – ادله مسئله را ذکر کردیم- و هنگامی ‌‌‌‌‌‌که از فرد فارغ التحصیل از مدرسه‌ی سلفی دلیل بخواهید، دلیلش بر اساس هدایت از جانب پروردگار است. حتی اگر از عوام باشد. اما فردی که از مدرسه‌ی خلفی فارغ التحصیل شده آشکارا در گمراهی به سر می‌‌‌‌‌‌برد، حتی اگر از عالم‌ترین افراد باشد! همانند: آنهایی که با ابن تیمیه در ماجرایی که نقل کردیم مناظره کرده بودند. اما اگر می‌‌‌‌‌‌خواهید این حقیقت را بهتر بفهمید.
[سخنی در مورد حدیث جاریه:]
با من حدیث آن جاریه (کنیز) را مرور کنید که مولایش، معاویه بن حکم سلمی ‌‌‌‌‌‌او را سیلی زده بود، این ماجرا را مولای کنیز روایت می‌‌‌‌‌‌کند که امام مسلم آن را در صحیح خود بصورت طولانی آورده است. اما در این جا فقط به عنوان شاهد خلاصه‌اش را نقل می‌‌‌‌‌‌کنم: معاویه بن حکم می‌‌‌‌‌‌گوید: ای رسول خدا من کنیزی دارم که در اطراف کوه احد برایم گوسنفدان می‌‌‌‌‌‌چراند، روزی ناگهانی گرگ به گوسفندانم حمله کرد (و یکی از گوسفندانم را خورد) من هم مانند: دیگر انسان‌ها خشمگین شدم و او را سیلی زدم لذا حالا تصمیم گرفتم او را آزاد کنم. پیامبر فرمود: او را نزد من بیاور! وقتی آمد پرسید: «الله کجاست!» خوب به این حدیث توجه کنید، آن را بفهمید، به فهمانید و حفظ کنید!
پیامبر می‌‌‌‌‌‌گوید: «أَيْنَ اللَّهُ»: (الله کجاست؟) کنیز گفت: در آسمان است! فرمود: «مَنْ أَنَا»: (من کیستم؟) گفت: تو رسول خدایی؟ فرمود: «أَعْتِقْهَا فَإِنَّهَا مُؤْمِنَةٌ»: (او را آزاد کن که مؤمن است).
پیامبر گواهی می‌‌‌‌‌‌دهد که این کنیز گوسفند چران مؤمن است؛ چرا گواهی می‌‌‌‌‌‌دهد که او مؤمن است؟ چون پروردگارش را شناخته است و او تعالی بالای عرش و بالاتر از مخلوقاتش است. چرا چنین نباشد در حالی که آن کنیز در جامعه و مدرسه‌ای -آن طور که در عصر حاضر می‌‌‌‌‌‌گویند- زندگی می‌‌‌‌‌‌کرد که مدرسه‌ی محمد و مولای آن کنیز یکی از شاگردان محمد است و خودش این عقیده را روایت می‌‌‌‌‌‌کند.
 آری، به همین سبب است که وقتی پیامبر این سوال کنجکاوانه را از عقیده‌اش می‌‌‌‌‌‌پرسد، آن پاسخ صحیح را می‌‌‌‌‌‌دهد و می‌‌‌‌‌‌گوید: الله بالا است! چرا چنین نباشد در حالی که آن کنیز اگر سوره‌ی تبارک را حفظ نکرده باشد، حداقل از پیامبر یا از مولایش شنیده که در هر شب می‌‌‌‌‌‌خواند: ﴿أَمۡ أَمِنتُم مَّن فِي ٱلسَّمَآءِ أَن يُرۡسِلَ عَلَيۡكُمۡ حَاصِبٗاۖ فَسَتَعۡلَمُونَ كَيۡفَ نَذِيرِ ١٧﴾ [الملک: 17]. «آیا از آن ذاتی که در آسمان است در امان هستند که بر شما طوفانی شن بفرستد؟! به زودی خواهید دانست که [واقعیت این] هشدار چگونه است».
آری، این آیه را به همان صورت شنیده است که هر فرد عرب می‌‌‌‌‌‌فهمد، به همین سبب است که وقتی رسول الله می‌پرسد: «الله کجاست؟» می‌‌‌‌‌‌گوید: در آسمان است!
[موضع خلفی‌ها در برابر این حدیث و مانند این:]
آیا می‌‌‌‌‌‌دانید که موضع خلفی‌های امروز – و کسانی که برخی از کتاب‌ها و برخی رسایل را می‌‌‌‌‌‌نویسد و می‌‌‌‌‌‌پندارد که علم‌‌شان محکم‌تر و علمی‌‌‌‌‌‌تر و علمی ‌‌‌‌‌‌است – در برابر این حدیث چیست؟
 می‌‌‌‌‌‌گویند: سوالی که در این حدیث آمده برای امروز قابل توجیه نیست!؟ این حرف‌‌شان نه تنها با منهج و عقیده سلف مخالف است، بلکه با این حرف‌‌شان با احادیث، به خاطر این که بصورت شفاف در مورد عقیده است، مخالفت کرده‌اند، نه تنها احادیث صحیح است، بلکه علما بر صحت آن احادیث از جمله همین حدیث، اتفاق نظر دارند.
 در قسمت تاویل‌‌شان آیه‌ی: «خداوند رحمان بر عرش قرار گرفت» گفتیم آن را به مسلط شدن تفسیر کردند؛ این اعتراض بر آنان وارد است که هر کس خداوند را مغلوب بر عرش‌اش می‌‌‌‌‌‌داند، این باور آنان را بر آن داشت که بگویند: بر عرش خود مسلط شد و این گمراهی دور از حقیقت است!
و نیز در این جا در برابر جاریه سکوت را به پیامبر نسبت می‌‌‌‌‌‌دهند، و می‌‌‌‌‌‌گویند: چون جوابش صحیح نبود، پیامبر سکوت کرد!؟ این در حالی است که اندکی پیش گفتیم: «آیا از آن ذاتی که در آسمان است...»
خلاصه‌ی سخن:
واجب است که به مذهب سلف چنگ زنیم، چون این تنها راه مطمئنی است که تضمین می‌‌‌‌‌‌کند فرد مسلمان از گروه نجات یافته باشد اما در غیر این صورت از گروه‌های گمراه خواهد بود و سلفی بودن تنها راه حفاظت از گمراهی است!
[قاعده‌ی اساسی در دعوت به قرآن و سنت]:
در پایان ناگزیر باید توجه داشته باشیم که ما وقتی تمام مسلمانان را به پیروی از قرآن و سنت (صحیح) مطابق فهم سلف دعوت می‌‌‌‌‌‌دهیم به خاطر ادله صحیح شفافی است که ذکر کردم. اما در اصل کتاب و سنت از آنان دور نیستیم، لیکن آن‌ها را به بهترین شکل به قرآن و سنت دعوت می‌‌‌‌‌‌دهیم، چرا که معتقدیم در اصل عقاید‌‌شان که قرآن و سنت است، مورد تاییداند اما منحرف شده‌اند لذا آن‌ها را دعوت می‌‌‌‌‌‌دهیم و این وظیفه‌ی ما در دعوت است و قاعده کلی و اساس در مورد تمام کسانی که می‌‌‌‌‌‌خواهند به اسلام دعوت دهند همین است که خداوند متعال می‌‌‌‌‌‌فرماید: ﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُۚ﴾ [النحل: 125]. «با حکمت و پند نیکو به راه پروردگارت دعوت ده و با آنان به نحو احسن مجادله کن».  
به این ترتیب نباید با آن کسانی که از مذهب و عقیده‌ی سلف صالح منحرف شده‌اند نرمی‌‌‌‌‌‌ کنیم چرا که این انحراف در بسیار از مسایل فقهی نیست بلکه در بسیاری از امور اعتقادی است و همان‌طور که ذکر کردیم در بحث صفات، عذاب قبر و... که از مسایل اعتقادی است، منحرف‌اند. لذا ما به بهتر روش آنان را دعوت می‌‌‌‌‌‌دهیم و خودمان را از آنان جدا‌‌ نمی‌‌‌‌‌‌کنیم و از آنان جدا نمی‌‌‌‌‌‌شویم که رسول الله می‌‌‌‌‌‌فرماید: «لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ بِكَ رَجُلًا خَيْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ يَكُونَ لَكَ حُمْرُ النَّعَمِ»  (اگر الله به دستان تو یک نفر را هدایت کند، برایت از شتران سرخ مو بهتر است).
 امید است که همین قدر کفایت کند!
حامد فیروزی تربت جام
20/7/1388

 

توضيحاتي پيرامون اصول دعوت سلفيت

دانلود

درباره کتاب

نویسنده :

Muhammad Naasiruddeen al-Albaanee

ناشر :

www.aqeeda.org

دسته بندی :

Doctrine & Sects