جوانان سكولاریسم و بحران هويت

نویسنده در مورد این کتاب می فرماید: چكيده‌ي اين نوشتار در شب 28 رمضان سال 1424 هجري قمري، در جلسه‌اي كه به مناسبت ختم قرآن و تفسير (از سوي جمعي از جوانان متعهد و متدين مهاباد) تشكيل گرديده بود، به صورت سخنراني ايراد گرديد. بعد از تهذيب و تنقيح، و اضافه‌ي تعليقات و مباحثي، آن را در قالب و شكل رساله‌ي حاضر، در دو قسمت تنظيم كردم. قسمت اول تحت عنوان: جوانان و بحران هويت، و قسمت دوم تحت عنوان: نقش سكولاريسم در بحران‌آفريني. به اميد اينكه مورد استفاده‌ي عموم واقع شود و صاحبان قلم و اهل نظر مندرجات آن را منصفانه و محققانه مورد نقد و بررسي عالمانه قرار دهند و از اين بابت نگارنده را رهين منت خويش گردانند.

اسم الكتاب: الشباب والعلمانية وأزمة الهوية


تأليف: محمد ملا زاده


الناشر: موقع عقيدة


نبذة مختصرة: الشباب والعلمانية وأزمة الهوية.

 


جوانان، سكولاريسم و بحران هويت

 

نویسنده:
محمد ملازاده
 

 


فهرست کتاب

پيش‌گفتار    1
جوانان و بحران هويت    5
تعريف هويت    9
اقسام و مؤلفه‌هاي هويت    10
هويت ديني    11
دين و مؤلفه‌هاي آن    12
دين و فكر ديني    14
مؤلفه‌هاي هويت ديني    15
1. فرهنگ    15
2. مدنيت    17
3. سنّت‌هاي اصيل    18
4. عصري شدن    19
نتيجه    21
پاسخ به يك شبهه    22
هويت ملي    24
1. زبان    24
2. تاريخ    26
3. فولكلور    26
هويت اسلامي محصول اعتدال اسلامي    28
1. توازن ميان عقل و وحي    29
2. توازن ميان وحي و طبيعت    30
3. توازن ميان دنيا و آخرت    31
4. انسان و هستي    31
5. توازن ميان جبر و اختيار    32
6. توازن ميان خواسته‌هاي جسم و روح    32
جوانان و بحران هويت    33
نقش سكولاريسم در بحران‌آفريني    37
تعريف سكولاريسم    38
سكولاريسم = عَلمانيت و عِلمانيت    42
اروپا خاستگاه سكولاريسم    43
1. شاخه‌ي مادي‌گرا    45
2. شاخه‌ي عقل‌گرا    46
جهان‌بيني سكولاريستي و اثرات آن    47
1. سكولاريسم سياست    48
2. سكولاريسم اقتصاد    49
3. سكولاريسم و اجتماع    51
4. سكولاريسم و علم    52
5. سكولاريسم و اخلاق    53
6. سكولاريسم و هنر    55
سكولاريسم و اسلام    56
اصول تنافي اسلام و سكولاريسم    58
1. تفاوت در انديشه    58
2. تفاوت در نگرش    60
3. تفاوت در هدف    61
دشمني سكولاريسم با دين    61
راهكارهاي مقابله با سكولاريسم    63
1. بازگشت به هويت    64
2. تقويت بيداري اسلامي    64
3. تقويت بنيه‌ي علمي و ساختار اقتصادي    65
4. استفاده از وسايل اطلاع‌رساني مدرن    65
5. تنظيم و برنامه‌ريزي درازمدت    66
مراجع    67


 
بسم الله الرحمن الرحيم
پيش‌گفتار
چكيده‌ي اين نوشتار در شب 28 رمضان سال 1424 هجري قمري، در جلسه‌اي كه به مناسبت ختم قرآن و تفسير (از سوي جمعي از جوانان متعهد و متدين مهاباد) تشكيل گرديده بود، به صورت سخنراني ايراد گرديد. بعد از تهذيب و تنقيح، و اضافه‌ي تعليقات و مباحثي، آن را در قالب و شكل رساله‌ي حاضر، در دو قسمت تنظيم كردم. قسمت اول تحت عنوان: جوانان و بحران هويت، و قسمت دوم تحت عنوان: نقش سكولاريسم در بحران‌آفريني. به اميد اينكه مورد استفاده‌ي عموم واقع شود و صاحبان قلم و اهل نظر مندرجات آن را منصفانه و محققانه مورد نقد و بررسي عالمانه قرار دهند و از اين بابت نگارنده را رهين منت خويش گردانند.
پيشاپيش اذعان دارم كه اين نوشتار خالي از عيب و نقص نيست. چون گام نهادن در اين ميدان حساس و خطير، هم بضاعت و شايستگي علمي مي‌خواهد، هم دسترسي به منابع و مراجع معتبر، هم زمان كافي براي تحقيق وافي، كه حقير از همه‌ي آنها بي‌بهره‌ام. با اين وصف با توكل بر خداي منان قدم در اين ميدان نهادم. از خداوند منان خواستارم، توفيق را رفيق، و مرا در دنيا و آخرت مشمول رحمت خود قرار دهد. و در روزي كه به:
+              _ (شعراء: 88- 89). «روزي كه مال و فرزندان سودي نمي‌بخشند بلكه تنها كسي كه با قلبي سالم (و دور از شرك) به پيشگاه خدا آمده باشد». تعريف شده مأجور و مغفور واقع شوم.
و چون اداي حق مطلب در اين رساله‌ي مختصر امكان‌پذير نيست اميدوارم ديگر دلسوزان دين و مليت آن را پيگيري و دنبال كنند و جوانب مختلفه‌ي آن را زير ذره‌بين تحقيق قرار دهند.

 
قسمت اول
جوانان، بحران هويت

 
جوانان و بحران هويت

يكي از معضلهاي اصلي بشر در جهان امروز، معضل «بحران هويت» است. زيرا تهديدها و خطرهاي ناشي از آن بيشتر از هر كس متوجه نسل جوان و نوجوان ممالك جهان سوم (بويژه ممالك مسلمان‌نشين) است. چون پاسخگو نبودن قرائت و تفسير معمول، متداول و رسمي از نصوص ديني توسط شارحان و متوليان كنوني تبليغ و تفسير دين، و اضمحلال پايه‌هاي فرهنگ سنتي ملي از يك سو، و گرفتاري در چنبره‌ي جاذبه‌هاي شگفت‌انگيز علوم و تكنولوژي مدرن دنياي غرب از ديگر سو باعث شده كه جوانان ما گرفتار نوعي خودباختگي و انفعال مأيوسانه شوند. از اين‌رو تغيير خطاب ديني و ارائه‌ي تفسيري متناسب با نيازهاي عصر، و در عين حال نشأت گرفته از عقلانيت اسلامي [از متون دست اول ديني (قرآن و سنت)]  ضرورتي است اجتناب‌ناپذير.
در واقع سنين جواني سنين دست و پنجه نرم كردن با هنجارها و ناهنجاريهاي گوناگون زندگي، و سنين اميدها و آرزوها است. لذا اگر فرد در اين سن گرفتار يأس و انفعال شود براي هميشه ناكام و مأيوس باقي خواهد ماند.
مزيد بر علت دنياي سرمايه‌داري غرب و در رأس آن، كشور امپرياليستي امريكا مي‌كوشد از كانال استفاده از فاكتور «نظم نوين جهاني» و فرايند «جهاني‌سازي» الگوي فرهنگ و انديشه‌ي خود را به زور بر همه‌ي جهان [بويژه جهان اسلام] تحميل كند و اگر ملتي از پذيرش بدون قيد و شرط خواسته‌هاي آنان ابا ورزد و در صدد مقاومت و حفاظت  از هويت ديني و ملي خود برآيد بايد مورد تهاجم نظامي واقع شود و علاوه بر اينكه خود، خوار و ذليل و زبون گردد و ثروتهاي ملي‌اش به تاراج رود، باعث تنبيه ديگران و تسليم زبونانه‌شان نيز بشود. جهان سرمايه‌داري غربي آشكارا و بي‌پروا اعلام مي‌دارد كه خواهان تحميل الگوي فكري، فلسفي «ليبراليسم» و سيستم حكومتي و نظام سياسي «دمكراسي» است [اما طبق تفسيري كه خود از دمكراسي دارد و مناسب حال كشورها و ملت‌هاي مختلف مي‌داند] بر همه‌ي جهان است! غرب در صدد است از كانال ازدواج ميان فلسفه‌ي ليبراليسم و سيستم حكومتي دمكراسي، جوامع بشري را به سوي «سكولاريسم» سوق دهد و همه‌ي انسانهاي جهان را در طرز تفكر و تعقل و در روش زندگي «سكولار» پرورش دهد و آنها را طوري بار بياورد كه جز به اين جهان و بهتر نمودن زندگي در آن [به عبارت دقيق‌تر مسابقه در دنباله‌روي و تقليد از غرب] به هيچ چيز ديگر فكر نكنند.
لغزش دنياي غرب در دامن سكولاريسم به دليل فقدان ايمان صحيح برگرفته از وحي، طبيعي است تا بدين وسيله خود را از بحران دروني برهاند. ولي اين مقوله بر جوامعي كه از پتانسيل قوي ايمان و معنويت بهره‌مند، و در سايه‌ي آن، از اطمينان روحي برخوردارند، صدق نمي‌كند.
به دليل اينكه پتانسيل‌هاي مقاومت در برابر انديشه‌هاي مادي غربي بيش از ديگران در ميان مسلمانان مشاهده مي‌شود بيش از ساير ملل مورد هجوم استعماري فرهنگ غربي قرار گرفته‌اند. غربيها با استفاده از روش‌هاي گوناگون مي‌خواهند اين پتانسيل را در نطفه خفه كرده و در درون آنها را بميرانند و وسايل تخريب اخلاق و عقيده تأثيري فراوان روي به ثمر رسيدن فرايند بيگانه نمودن مسلمانان با هويت خود دارند. جهان غرب به خود حق مي‌دهد [و در اين راستا از تمامي ابزارها و وسايل ارتباطات و اطلاع‌رساني مدرن چون اينترنت و ماهواره بهره مي‌گيرد] كه جهانيان را با هويت خود بيگانه نمايد و ايده و فرهنگ غرب را بر آنها تحميل كند و اگر اين وسايل مؤثر واقع نشد از قوه‌ي قهريه استفاده نمايد.
دنياي سرمايه‌داري برخلاف هياهو و جار و جنجال تبليغاتيش، دو هدف اساسي در وراي اين تحركات موذيانه دنبال مي‌كند.
1. بيگانه نمودن مردم جهان سوم با بنيان‌هاي فكري و ساختارهاي فرهنگي و ارزشهاي ديني و ملي، و جايگزين كردن الگوي فرهنگي فكري اخلاقي سكولار غربي.
2. تاراج و غارت منابع طبيعي خدادادي و ثروتهاي خام زيرزميني مسلمانان، اما زير نام ارمغان دمكراسي و دفاع از حقوق بشر!
ناگفته نماند در عصر اطلاع‌رساني مدرن، و در جهاني كه ماهواره، اينترنت، سيستم پيشرفته‌ي ديجيتال و تكنولوژي پيشرفته، رُل اساسي در انتقال معلومات و فرهنگ بازي مي‌كنند، تأثيرپذيري جهان عقب‌مانده از ايده، فرهنگ و انديشه‌ي جهان پيشرفته و مدرن، طبيعي، بلكه اجتناب‌ناپذير است.
شايان ذكر است كه تبادل فرهنگي يك امر مطلوب و پسنديده است و دين اسلام هميشه از آن استقبال كرده و مي‌كند. ليكن آنچه تهديد تلقي مي‌شود و خطرناك جلوه مي‌كند و از آن حذر داريم و ديگران را برحذر مي‌داريم، تحميل فرهنگ مهاجم مقتدر از سوي صاحبان آن، و پذيرش بدون قيد و شرط آن و تقليد از خوب و بد، غض و سمين آن از سوي مردم ممالك عقب‌مانده است. چرا كه در گذشته نيز مسلمانان از فلسفه و منطق يونان استفاده كرده و آن را به زبان عربي ترجمه كرده‌اند. اما تحت تأثير نقاط منفي و شرك‌آلود آن قرار نگرفته‌اند بلكه بعد از تنقيح و تهذيب آن و تطبيقش با اصول و موازين توحيدي آن را به خدمت اهداف خود درآورده‌اند. به تعبير ديگر، خود را در مقابل آن نباخته و از هويت ديني و ملي خويش دور نشده‌اند. بر ما نيز لازم است اين‌چنين عمل كنيم و ضمن استفاده از دست‌آوردهاي مثبت تمدن غربي، ارزشهاي اصيل خودي را پاس بداريم.
از اين‌رو تحليل و بررسي مقوله‌ي «هويت» و مؤلفه‌هاي آن هرچه بيشتر لزوم و حتميت پيدا مي‌كند و بر جوانان [بويژه اهل قلم و انديشه] لازم است هرچه بيشتر و دقيق‌تر به تحليل و كاوش آن همت گمارند. چون اين چالش و معضل بيش از ديگران در برابر آنها قرار دارد و خطر بيگانه شدن با هويت، بيشتر متوجه آنها است و در آينده نيز آنها هستند كه بايد تاوانش را بپردازند و خداي ناخواسته در صورت عدم اهتمام، يا كم بها دادن به آن نتيجه‌ي خسران ناشي از آن را تحمل كنند كه جبران‌ناپذير است.
اينجانب در پي احساس اهميت مسأله اقدام به نگارش اين رساله نمودم. هرچند اذعان دارم كه نمي‌توان حق مطلب را نوشته‌اي همچون اين رساله‌ي مختصر ادا كند. مع‌الوصف اميدوارم باب موضوع را براي نقد و بررسي، خدمت اهل نظر و قلم گشوده باشم. به قول اعراب، «ما لايدرك كله لايترك كله» ( ).
پيشاپيش توفيق هدايت و درك حقيقت و بيان آن را از خدواند منان خواستارم. إنه ولي التوفيق وعليه التكلان.
تعريف هويت
كالبدشكافي هويت از اين رو ضرورت پيدا مي‌كند كه طرفداران گرايشهاي مختلف فكري و سياسي پيرامون معني و مفهوم آن اختلاف‌نظر فراوان پيدا كرده و به ارائه‌ي تعاريف گوناگون از آن برخاسته‌اند. ما مسلمانان به لحاظ اينكه در حوزه‌ي فرهنگ اسلامي مي‌انديشيم و براساس آن پيرامون اشياء حكم صادر مي‌كنيم طبيعي است كه تعريف مخصوص خود را از واژگان داشته باشيم.
دكتر محمد عماره مي‌گويد: «هويت هر چيز در فرهنگ و عرف اسلامي مأخوذ از «هوهو»، و عبارت از جوهر و هسته، و حقيقت و لب آن است. هويت انسان يعني جوهر و هسته و حقيقت و لب انسان و آنچه كه انسان بوسيله‌ي آن انسان مي‌شود و از بقيه‌ي حيوانات امتياز پيدا مي‌كند. و اين تعريف در مورد فرهنگ و تمدن و ساير اشياء نيز صادق است» .
به تعبير ديگر، هويت را مي‌توان به اثر انگشت تشبيه كرد. زيرا چنانكه از كانال اثر انگشت اشخاص را شناسايي مي‌كنيم هويت نيز «موجب شناسايي شخص يا چيزي مي‌شود» .
نكته‌ي قابل توجه اينكه، در هر چيزي «ثوابت» و «متغيرات» وجود دارد و تنها آن دسته از صفات و خصوصيات اشياء كه ثابت هستند در شناسايي هويت آنها مؤثر واقع مي‌شوند. زيرا صفات مؤثر در هويت‌آفريني صفاتي هستند كه زمان و مكان تأثيري بر آنها نمي‌گذارند. هر وصفي كه تغييرپذير باشد نقشي در هويت‌آفريني ندارد. دكتر محمد عماره مي‌گويد: «هويت، ويژگي ثابت و غيرمتغيّري است كه همواره تجدد پيدا مي‌كند بدون اينكه حقيقت و ماهيت آن تغيير كند و باعث تشخيص شيئي از ساير اشياء مي‌گردد ...» .
اقسام و مؤلفه‌هاي هويت
تحليل‌گران و محققان علوم اجتماعي، هويت را به اعتبار وصفي كه در پي آن مي‌آيد به اقسام مختلف سياسي، فرهنگي، ملي، قومي، ديني، مذهبي، اجتماعي و ... تقسيم كرده‌اند كه به عنوان خميرمايه و عنصر اصلي در آفرينش و بافت همه‌ي آنها نقش اساسي دارد. چرا كه هويت يك فرهنگ يا ملت يا قوم همان عنصر اصلي پديد آورنده و حافظ آن است اما در ميان همه‌ي عناصر، دو عنصر «دين» و «مليت» بيش از سايرين در ساخت هويت يك قوم مؤثر هستند. لهذا در اين رساله به تبيين هويت ديني و ملي و بيان مؤلفه‌هاي پديدآورنده‌ي اين دو مي‌پردازيم.
هويت ديني
دين در طول تاريخ به عنوان يك عنصر نهضت‌ساز و فرهنگ‌آفرين در ميان انسان‌ها مطرح بوده است و سازنده و مولد تمدن اقوام و ملل به شمار مي‌رود. دين پناهگاهي است كه انسان به هنگام قطع اميد از تمامي تعلقات، در سايه‌ي آن به ساحل امن و اطمينان مي‌رسد و احساس خوشبختي مي‌نمايد.
بنابراين، دين اسلام به عنوان آخرين و كاملترين دين وحياني جوهر و خميرمايه‌ي فرهنگ و تمدن مسلمانان به شمار مي‌آيد. به قول دكتر محمد ستوده: «اگر منطق حاكم بر رقابت منابع هويت‌ساز را در چهار عرصه‌ي قوت نظري، كشش احساسي، قدرت و پيوند به اعتقاد بدانيم آموزه‌هاي اسلامي به دليل انطباق آن با فطرت انسانها مي‌توانند منبع هويت‌ساز فراگير و جهان‌شمول محسوب شوند» .
چنانكه قبلاً اشاره كرديم ما مسلمانان در حوزه‌ي فرهنگ و چهارچوب انديشه‌ي اسلامي قلم‌فرسايي مي‌كنيم از اينرو لازم است قبل از هر چيز عناصر مؤلفه‌ي دين را بشناسيم و مميزه‌هاي هويت ديني خود را برشماريم، و از آنها مثل جان خود حفاظت بورزيم حتي حاضر به نثار جان در پاي آنها باشيم.
دين و مؤلفه‌هاي آن
دين به معناهاي گوناگوني بسان اطاعت، جزا، حساب، سلطان و ملك، قضا و حكم و عادت و شأن آمده است. واژه‌ي دين نزد اعراب يعني رابطه و علاقه ميان دو طرف كه يكي از آنها به تعظيم ديگري و انقياد در برابر او مي‌ايستد و آن يكي مالك و حكمران تلقي مي‌شود .
«دين يعني راه و روشي كه خداوند آن را وضع كرده و انسانها را در اعتقاد به سوي حق و در رفتار و معاملات به سوي خير رهنمون مي‌شود»» .
سه عنصر ايمان، اسلام و احسان، مؤلفه‌هاي اصلي دين اسلامي به شمار مي‌روند كه ابعاد «عقيده» و «شعيره» و «شريعت» را دربر مي‌گيرند.
اين سه عنصر در حديث رسول خدا ص موسوم به حديث جبرائيل توضيح داده شده‌اند.
«عَنْ اَبِي حَفْصَةَ عُمَرَ بْنِ الْخَطّابِ، اَنَّهُ قَالَ: بَيْنَمَا نَحْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ   ذَاتَ يَوْمٍ إِذْ طَلَعَ عَلَيْنَا رَجُلٌ شَدِيدُ بَيَاضِ الثِّيَابِ شَدِيدُ سَوَادِ الشَّعَرِ لاَ يُرَى عَلَيْهِ أَثَرُ السَّفَرِ وَلاَ يَعْرِفُهُ مِنَّا أَحَدٌ حَتَّى جَلَسَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ  فَأَسْنَدَ رُكْبَتَيْهِ إِلَى رُكْبَتَيْهِ وَوَضَعَ كَفَّيْهِ عَلَى فَخِذَيْهِ ثُمَّ قَالَ يَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِى عَنِ الإِسْلاَمِ قَالَ: «أَنْ تَشْهَدَ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ وَتُقِيمَ الصَّلاَةَ وَتُؤْتِىَ الزَّكَاةَ وَتَصُومَ رَمَضَانَ وَتَحُجَّ الْبَيْتَ إِنِ اسْتَطَعْتَ إِلَيْهِ سَبِيلاً». قَالَ: صَدَقْتَ. فَعَجِبْنَا إِلَيْهِ يَسْأَلُهُ وَيُصَدِّقُهُ ثُمَّ قَالَ أَخْبِرْنِى عَنِ الإِيمَانِ قَالَ: «أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَالْقَدَرِ كُلِّهِ خَيْرِهِ وَشَرِّهِ». قَالَ: صَدَقْتَ. قَالَ فَأَخْبِرْنِى عَنِ الإِحْسَانِ قَالَ: «أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ...». (رواه مسلم).
«از ابوحفصه عمر بن خطاب س روايت شده كه فرمود: در حالي كه روزي در خدمت رسول خدا ص نشسته بوديم ناگهان مردي بر ما وارد شد كه لباسي بس سفيد به تن داشت و موهايش به شدت سياه بود، و هيچيك از ما او را نشناختيم و اثري از مسافر بودن بر وي پيدا نبود. در كنار رسول خدا نشست و زانوي خود را به زانوي رسول خدا چسبانيد و دو دست خود را بر رانهاي او گذاشت و گفت:
اي محمد، به من بگو كه اسلام چيست؟ رسول خدا ص فرمود: اسلام اين است كه شهادتين (أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمداً رسول الله) بر زبان آوري، و نمازها را بر پا بداري و زكات (مال) را اخراج كني و روزه‌ي رمضان را بگيري، و در صورت استطاعت و توان، فريضه‌ي حج را انجام دهي.
گفت: راست گفتي؟ تعجب كرديم از اينكه از او سؤال كرد و او را تصديق نمود.
گفت: مرا از ايمان خبر بده؟ گفت: اين است كه به خدا و ملائكه و كتابها و پيغمبران خدا و روز قيامت ايمان داشته باشي و به قضا و قدر اعم از خير و شر ايمان داشته باشي. گفت: راست گفتي، حال به من بگو احسان چيست؟ گفت: خداوند را چنان عبادت كني انگار او را مي‌بيني اگر تو او را نمي‌بيني او تو را خواهد ديد... ».
بنابراين تعريف، دين يك ايدئولوژي شامل و فراگير است كه همه‌ي ابعاد زندگي را در حوزه‌ي خود جاي مي‌دهد. و مأموريت آن تنظيم رابطه‌ي انسان با خدا، و با هستي و با انسان و با نفس خودش است.
لذا هويت ديني مسلمان بسي گسترده‌تر از اين است كه در ايجاد رابطه ميان انسان و خدا خلاصه شود بلكه همه‌ي جوانب زندگي را دربر مي‌گيرد. دين به عنوان يك قانون فراگير، فرهنگ و تمدن مي‌آفريند. در دين اسلام علاوه بر احترام براي سنتهاي اصيل و ثابت كه در اصطلاح  اهل اصول از آنها به «وحي» تعبير مي‌شود با استفاده از فرايند اجتهاد، نصوص پويايي خود را حفظ مي‌كنند و اهل نظر در هر زمان و مكاني احكام جزئي متناسب با شرايط و اوضاع  را از كليات نصوص استخراج مي‌نمايند.
با اين وصف وقتي سخن از هويت ديني مسلمانان به ميان مي‌آوريم در واقع فرهنگ و تمدن اسلامي و جايگاه وحي در اسلام و اصول اجتهاد را بررسي مي‌كنيم، و در پرتو اين بررسي و تحقيق مؤلفه‌هاي هويت ديني خود را بيان مي‌نمائيم كه امري است بس خطير. نكته‌ي قابل توجه ديگر اينكه كسان بسياري، وقتي وارد حوزه‌ي دين‌پژوهي مي‌شوند ميان دين و فكر ديني تفاوت نمي‌گذارند كه اين پديده باعث در خطا افتادن آنها مي‌شود و لطمات جبران‌ناپذيري به دين مي‌رساند و به گمانم باعث دين‌گريزي و دين‌ستيزي افراد فراواني مي‌شود.
دين و فكر ديني
در يك كلام مختصر، دين بر هر آنچه كه خداوند فرو فرستاده و حضرت محمد ص آن را تبيين فرموده اطلاق مي‌شود كه وحي و معصوم و ثابت است، اما فكر ديني عبارت از تلقي انسانها از دين و نحوه‌ي فهم و قرائت آنها از نصوص وحياني است كه معصوم و ثابت نيست. دين واحد است ولي فكر ديني متعدد. دين خدائي است ليكن فكر ديني بشري.
در اينجا كه از هويت ديني سخن مي‌رانيم نبايد از اين نكته غافل بمانيم كه هويت ديني برگرفته از نصوص، با هويت ديني برگرفته از فهم آنها فرق مي‌كند. آنچه مورد اهتمام اينجانب است هويت ديني برگرفته از فكر ديني است. يعني فرهنگ و تمدن اسلامي را در روشنايي نصوص وحياني و با استفاده از ابزار اجتهاد مورد تحقيق قرار داده‌ايم.
لازم به يادآوري است كه تبيين و فهم انسان معصوم و خالي از اشكال نيست و تنها حكايت فهمي است كه صاحب آن با استفاده از گردش در محصولات انديشه‌ي مسلمانان و دقت در نصوص در حوزه‌ي دين‌شناسي بدان رسيده است. در مبحث مؤلفه‌ي عصري شدن اين مبحث را بيشتر پي مي‌گيريم.
مؤلفه‌هاي هويت ديني
آنچه در اين نوشتار مورد نظر مي‌باشد هويت ديني برگرفته از نصوص دين (قرآن و سنت) و انديشه‌ي ديني (تلقي و فهم انسان‌ها از دين) است كه از تحقيق پيرامون نصوص و نتايج تعقل و خردورزي مسلمانان بدست آمده است و باعث شده مسلمانان فرهنگ و تمدني جدا و ممتاز از ساير جوامع داشته باشند. مؤلفه‌هاي تشكيل‌دهنده و سازنده‌ي هويت ديني در امور زير خلاصه مي‌شوند:
1. فرهنگ
فرهنگي در اينجا مورد توجه و نظر ما است كه دين پايه‌گذار و آورنده‌ي آن است و محققان مسلمان از نظر كاركرد و معني‌بخشي آن را چنين تعريف كرده‌اند:
«راهكار و برنامه‌اي كه دين اسلام براي پرورش روح، جسم و عقل انسان و نحوه‌ي روابط متقابل ميان اقشار و گروههاي مختلف جامعه تنظيم كرده است» .
ذكر اين نكته خالي از فايده نيست كه برخي از انديشمندان تحت تأثير فرهنگ غرب معتقد هستند كه دين در هر جامعه‌اي ساخته و پرداخته‌ي فرهنگ افراد آن جامعه است. حتي برخي تحت تأثير مكاتب فكري غربي وحي اسلامي را معلول فرهنگ اعراب زمان ظهور اسلام، و مولود افكار و انديشه‌ي حضرت محمد ص مي‌دانند. از اين‌رو، عقيده دارند دين اسلام در حوزه‌ي انديشه و تفكرات اعراب بوجود آمده و رشد كرده است و قرآن بازتاب خيالات و افكار محمد ص است! اين عده تحت تأثير انديشه‌هاي ماترياليستي منكر توانائي دين بر فرهنگ و تمدن‌سازي هستند و پايه‌گذاري قوي‌ترين فرهنگ بشري را توسط اسلام مردود مي‌دانند. تفصيل اين موضوع از حوصله‌ي اين نوشتار خارج است.
لازم به ذكر است كه هيچ واژه‌اي به اندازه‌ي فرهنگ دستخوش تحريف و تبديل و تحميل معاني مختلف نگرديده است و هر قوم و ملتي و پيروان هر ديني معني خاصي از آن ارائه كرده‌اند. ضمن اينكه هر محقق و پژوهشگري آن را در معناي خاص مورد نظر خود به كار گرفته و مي‌گيرد. لذا ارائه‌ي يك تعريف جامع و همه‌پذير از آن محال و غيرممكن است. آنچه در اين نوشتار مد نظر مي‌باشد بيان اين نكته است كه فرهنگ نشأت گرفته از دين اولين مؤلفه‌ي هويت ديني هر قوم و ملتي به شمار مي‌رود.
2. مدنيت
مدنيت عبارت از ساختارهاي اقتصادي و راهكارهاي رشد تكنولوژي، مكانيزمهاي توسعه و پيشرفت مادي يك مملكت يا ملت، در ابعاد مختلف زندگي است.
براساس اين تعريف، جامعه‌اي كه از نظر مادي و صنعتي پيشرفته، خلاق و توسعه‌يافته باشد يك «جامعه‌ي مدني» است هرچند در اصطلاح سياسي متعارف امروزي معني و مفهوم جامعه‌ي مدني بسي گسترده‌تر از اين است. و شامل توسعه در ابعاد سياسي، فرهنگي، فكري و حقوقي زندگي يك ملت مي‌شود.
علي اي حال؛ مدنيت مؤلفه‌ي دوم هويت است. جامعه‌شناسان و محققان عقيده دارند «تمدن» از تركيب «فرهنگ و مدنيت» بوجود مي‌آيد و تمدن اسلامي محصول فرهنگ و مدنيت اسلامي است. در يك عبارت تمدن هر قوم و ملتي محصول ساختار فرهنگي و چگونگي شرايط مادي آن قوم و ملت است.
براساس اين تعريف يك ملت فرهنگي را در صورتي كه از حيث شرايط مادي عقب مانده باشد نمي‌توان متمدن ناميد. همچنين يك ملت پيشرفته و مدني اگر از حيث فرهنگي عقب‌مانده باشد متمدن نيست.
اما محققان مادي‌گرا، تمدن را مرادف توسعه‌ي شرايط مادي مي‌دانند و براساس آن جوامع غربي توسعه‌يافته را متمدن مي‌خوانند و تنها توسعه‌ي اقتصادي و رشد تكنولوژي را عامل متمدن بودن مي‌دانند.
گروهي ديگر درست در نقطه‌ي مقابل قرار گرفته و مي‌گويند: تمدن معلول و مولود شرايط فرهنگي است و ربطي به تكنولوژي و توسعه‌ي اقتصادي ندارد. در واقع اين دو تعريف هر دو ناكامل و غيرصحيح هستند. زيرا فرهنگ و مدنيت به مثابه‌ي دو بال تمدن هستند و در صورت فقدان يكي از اين دو، امكان متمدن بودن يك ملت وجود ندارد.
خلاصه: آنچه در تعاريف كلاسيك غربي آمده؛ كه واژه‌ي جوامع متمدن را براي كشورهاي پيشرفته و توسعه‌يافته‌ي سرمايه‌داري [و تا چند سال پيش سوسياليستي] اطلاق مي‌كردند و مي‌كنند تعريف صحيح و جامع «تمدن» نيست بلكه زاده‌ي انديشه و فرهنگ مادي غربي است.
سؤال: چگونه مدنيت بعنوان يكي از شاخص‌هاي معرف هويت ديني (اسلامي) تلقي مي‌شود؟
ج: اگر نگاهي به گذشته‌ي تاريخ پر فراز و نشيب امت اسلامي بيندازيم درمي‌يابيم كه مسلمانان در دوران مجد و عظمت و اقتدار خويش [در تمامي حوزه‌هاي زندگي] پايه‌هاي مدنيت بشري را بر اين كره‌ي خاكي بنا نهادند و در پرتو بهره‌گيري از تعاليم وحي تحولي بس شگرف و عظيم در نحوه‌ي زندگي بشريت بوجود آوردند. دنياي جديدي ساختند كه از هر حيث با دنياي كهن قبل از ظهور دين اسلام و دنياي بعد از افول تمدن اسلامي فرق دارد. دنيايي كه در آن، ميان دين و دنيا، عقل و وحي، ماديات و معنويات، تعادل و تفاهم بوجود آمده بود، از اين‌رو است كه مدنيت را يكي از شاخصهاي هويت ديني به حساب مي‌آوريم.
3. سنّت‌هاي اصيل
سومين مؤلفه‌ي هويت ديني آن دسته از اصول و مباني فكري و عقيدتي هستند كه در وحي (قرآن و سنت) تجلّي پيدا مي‌كنند. حفاظت از اصول، احترام براي آنها ويژه‌ي پيروان آيين اسلام نيست بلكه در هر ديني (وحياني يا عقلاني) اصول و مباني وجود دارد كه حفاظت از آنها و احترام و تقديس آنها بر پيروان آن دين، و التزام به مبادي آنها بر اتباع آن لازم و ضروري است.
در دين اسلام اصولي (اعتقادي، عبادي، معاملاتي، اجراي حدود و ...) وجود دارد كه دستكاري و تغيير آنها به هيچ وجه [براي مسلمانان] جايز نيست و هر چه زمان بگذرد و شرايط تغيير كند باز هم اين اصول ثابت خواهند ماند. البته در همه‌ي اديان و مكاتب فكري و اعتقادي و فلسفي، اصول ثابت و غيرمتغيري وجود دارد كه عامل زمان و مكان تغييري در آنها بوجود نمي‌آورد.
وحي جوهر دين و مهمترين ركن آن است و با گذشت زمان تغيير نمي‌كند اما نحوه‌ي تفسير و استنباط احكام جزئي از قواعد كلي آن، هميشه در تغيير است و دانشمندان از كانال «اجتهاد» همواره احكام جديد از نصوص وحي استخراج، و فكر ديني را امروزي مي‌كنند.
4. عصري شدن
در دين اسلام اضافه بر اصول و مباني ثابت كه محدود هستند و با گذشت زمان تغيير نمي‌كنند، متغيرات فراوان و غيرمحدودي وجود دارند كه دينداران به اقتضاي شرايط زماني و مكاني از اصول و قواعد ثابت استخراج و استنباط مي‌كنند. فرايند استخراج جزئيات از اصول كلي در عرف علماي اسلامي اجتهاد نام دارد كه باب آن تا روز قيامت بر دو لنگه‌اش بر روي افراد واجد شرايط باز است. بعضي از افراد امروزه پديده‌ي جواز قرائت‌هاي گوناگون از دين را كه زاده‌ي شرايط فكري و فرهنگي غربي، و محصول نگرش غربيها به دين (مسيحيت) است، معادل «اجتهاد در اسلام» مي‌دانند و براساس آن مدعي جواز قرائت‌هاي مختلف از متن و نصوص ديني مي‌شوند. ولي جواز قرائت‌هاي مختلفه از متون ديني را با اجتهاد مرادف شمردن به هيچ وجه درست نيست چون اجتهاد اسلامي تنها شامل متغيرات و احكام جزئي مستخرج از كليات و اصول مي‌شود و هيچ مجتهدي در مقابل نص حق اجتهاد ندارد در حالي كه پديده‌ي قرائتها از متون ديني، ثوابت و متغيرات ديني را مثل هم دربر مي‌گيرد. حتي برخي از مدعيان آن صريحاً خواستار تغيير نصوص و امروزي كردن آنها هستند. مناديان جواز قرائتهاي مختلفه ثوابت و متغيرات را مثل هم مورد نقادي قرار مي‌دهند و اجتهاد در اصول ثابت را به بهانه قرائت نوين جايز مي‌دانند كه تفصيل اين مبحث از حوصله‌ي اين مقاله خارج است. علاوه بر اين، اجتهاد امري است درون ديني و محصول تعقل و خردورزي انديشمندان ديندار در متون ديني و نصوص وحي، در حالي كه پديده‌ي جواز قرائت‌ها زاده‌ي انديشه و عقلانيت غربي است و با ديني كه در غرب وجود دارد همخواني دارد.
به نظر مي‌رسد به جاي استعمال قرائتها از دين، استفاده از تركيب «تجديد تفكر ديني» كه ريشه‌ي اسلامي دارد و از حديث رسول خدا  ص استفاده مي‌شود صحيح‌تر و جامع‌تر است.
چنانكه قبلاً توضيح داديم، در حوزه‌ي دينداري و دين‌باوري با دو امر مواجه هستيم كه درهم‌آميختن آنها به هيچ وجه صحيح نيست. ولي بسياري از دينداران آنها را قاطي كرده و در تعيين حوزه و حريم هر كدام به اشتباه درافتاده‌اند و اين امر منشأ تفرق و اختلافات فراواني ميان مسلمانان شده است. اين دو امر عبارتند از «دين» و «فكر ديني».
منظور از امروزي كردن فكر ديني يعني آن را با عصر همگام كردن و تطبيق دادن و به اقتضاي نياز زمان و مكان احكام جزئي را از نصوص و قواعد ثابت استخراج كردن. امروزي كردن فكر ديني غير از نو كردن دين است چون دين را نمي‌توان تغيير داد. فرايند امروزي كردن فكر ديني را مي‌توان «تجديد فكر ديني» يا تلفيق ميان «سنت و عصر» يا «عقل و وحي» نام برد. جاودانگي اسلام و شايستگي آن براي همه‌ي زمانها و مكانها ناشي از وجود تجديد و اجتهاد در فكر ديني است. اما وقتي وارد حوزه‌ي دين‌پژوهي مي‌شويم بايد هوشيار باشيم كه به بهانه‌ي حفاظت از اصول گرفتار جمود و انحطاط فكري نشويم و به بهانه‌ي جواز تجديد ثوابت و اصول مقدس را به زير تيغ تيز نقد نكشيم و مرز اين دو را از هم تمييز دهيم و تفكيك كنيم.
نتيجه
از مباحث فوق نتيجه مي‌گيريم كه «هويت ديني ما مسلمانان، عبارت از فرهنگ و تمدني است كه زاده‌ي هدايت و راهنمايي تعاليم وحياني (قرآن و سنت) و دست‌آوردهاي اجتهاد و عقل بشري است. عقل و وحي هركدام تأثير خود را بر پيدايش و ظهور تمدن اسلامي داشته و دارند و كساني كه به هر بهانه‌اي مي‌خواهند يكي از اين دو را ناديده بگيرند يا اهمال كنند، در واقع، حقيقت تمدن اسلامي را نشناخته‌اند يا آگاهانه درصدد هستند جوانان را با هويت ديني‌شان بيگانه كنند.
پاسخ به يك شبهه
بعضي ادعا مي‌كنند كه هويت ديني كردها را بايد در آيين زرتشتي جستجو كنيم. چون قبل از اينكه دين اسلام ظهور كند و ملت كُرد آن را بپذيرد كردها پيرو آيين زرتشت بوده‌اند. بنابراين اگر درصدد بازگشت به هويت ديني و احياي آن برآييم بايد حول تعاليم زرتشت به تحقيق بپردازيم و فرهنگ مجوسي و زرتشتي را زنده كنيم و آتش‌پرستي را كه نماد اين فرهنگ و ديانت است رواج دهيم. اين عده ادعا مي‌كنند اعراب آيين اسلام را با حكم شمشير بر ملت كُرد تحميل كرده و فاتحان اعراب هنگام اشغال كردستان، كردها را انفال  كرده‌اند!؟ در پاسخ مي‌گوييم، واژه‌ي دين در قرآن و در فرهنگ انديشمندان مسلمان، اگر بصورت مطلق ذكر شود، شامل دين حق و باطل مي‌شود. خداوند متعال از همه‌ي نحله‌ها و كيش‌ها به عنوان دين ياد كرده است. خطاب به كفار مي‌گويد:
+    _ (کافرون: 6).
كيش آنها را دين مي‌نامد ولي تنها ديني را تأييد مي‌كند كه متصف به صفت حق باشد و اين دين ديني است كه خداوند از آن رضايت دارد و پيغمبران خود را مأمور ابلاغ آن نموده است
+   _ (مائده: 3). «اسلام را به عنوان دين براي شما پسنديدم».
+              _ (صف: 9). «او، آن خدايي است كه فرستاده و پيغمبر خويش (محمد ص) را همراه با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر همه‌ي اديان برتري و تفوق بدهد».
روي اين اصل ساير اديان سواي اسلام خواه وحياني تحريف شده يا عقلاني و فلسفي، اديان باطل هستند و خداوند به هيچ وجه از آنها راضي نيست و آنها را تأييد نمي‌كند. و آيين زرتشت نيز، داخل حوزه‌ي اديان باطل است. و اگر ملت كُرد قبل از پذيرش اسلام به دليل عدم معرفت حق پيرو آن بوده دليل نمي‌شود هويت ديني ملت كرد را بدان ارجاع دهيم. چون در واقع ملت ما آن هنگام از هدايت خداوند دور بوده و در وادي سرگرداني اعتقادي بسر برده است. اما بعد از آشنا شدن با آيين اسلام و پذيرش آن از سر اختيار و رضايت و معرفت هدايت آسماني، دين اسلام هويت ديني ملت كرد را تشكيل مي‌دهد نه دين زرتشت و غيره.
هويت ملي
بعد از توضيح مختصري كه پيرامون هويت ديني و مؤلفه‌هاي آن داده شد، لازم است هويت ملي و مؤلفه‌هاي آن را تحليل و بررسي كنيم تا معلوم شود چه چيزهايي اصول و مباني ملي ما محسوب مي‌شوند.
ذكر اين مبحث وقتي اهميت پيدا مي‌كند كه بدانيم برخي از نويسندگان ادعا مي‌كنند در اسلام توجهي به هويت ملي نشده و راهكاري براي قضاياي ملي وجود ندارد در نتيجه براي حل اين قضايا بايد به راهكارهاي ديگر متوسل شويم.
تحقيقات نشان مي‌دهد كه سه عنصر مي‌توانند به عنوان مؤلفه‌هاي تشكيل دهنده‌ي هويت ملي يك قوم و ملت مطرح باشند كه عبارتند از:
1. زبان
زبان عنصر اصلي تشكيل دهنده‌ي هويت ملي يك قوم به حساب مي‌آيد و باعث امتياز و جدايي ملتي از ساير اقوام و ملل مي‌شود. خداوند متعال در قرآن كريم از اين عامل مهم و اساسي به عنوان يكي از آيات و نشانه‌هاي خود ياد كرده و مي‌فرمايد:
+         •     _ (روم: 22)
«از جمله‌ي آيات و نشانه‌هاي خداوند متعال آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف زبانها و رنگهاي شما است. و در اين، نشانه‌هايي براي دانشمندان و عالمان وجود دارد».
اگر امروزه طرفداران انديشه‌ي ناسيوناليستي زبان مادري را يكي از مهمترين افتخارات خود مي‌دانند و به وسيله‌ي آن بر ديگران فخر مي‌فروشند و به شاهكارهاي ادبي خود مباهات مي‌نمايند و ... در دين اسلام، از زبان وحي، كه كلام خداي منان است اختلاف زباني ملت‌ها يكي از آيات خدا معرفي شده و هركس با اين آيه مخالفت ورزد و قومي را به خاطر زبان تحقير كند در واقع با آيات خدا مخالفت ورزيده است. در اسلام حق بهره از زبان مادري و اعتزاز به آن به همه‌ي اقوام داده شده است و خداوند اعلام مي‌دارد:
+        _ (ابراهیم: 4).
 «ما هيچ رسول و فرستاده‌اي جز به زبان قومش نفرستاده‌ايم تا (دين و هدايت خدا را) براي آنها بيان كند».
اما هيچ احدي حق ندارد زبان خود را بهتر و برتر از زبان ديگر اقوام بداند و از كانال تحقير زبان آنان، برتري زبان خود را اثبات نمايد.
2. تاريخ
تاريخ آينه‌ي انعكاس غم و شادي‌ها، تلخي‌ها و شيريني‌ها، پيروزي و شكست‌هاي يك ملت است. تاريخ، افتخارات گذشتگان را در صفحات خود نگهداري مي‌كند تا نسلهاي بعدي از تجارب آنها درس عبرت بگيرند.
تاريخ به عنوان يك عامل مهم در ساختار هويت ملي يك قوم رُل اساسي بازي مي‌كند. از اين رو ناسيوناليست‌ها بشدت به اساطير، قهرمانان و افسانه‌هاي ملي اهتمام مي‌ورزند و در تعريف و تمجيد از آنها به داستانسرايي مي‌پردازند و از افراط و غلو در شأن آنها هيچ ابايي ندارند.
در اسلام تاريخ گذشتگان بعنوان عنصري جهت كسب تجربه و درس عبرت ياد شده و بعد از ذكر حوادث گذشتگان به ما دستور مي‌دهد از سرنوشت آنها عبرت بگيريم:
+      _ (یوسف: 111).
«به حقيقت در داستان آنها درس عبرتي براي عاقلان وجود دارد».
3. فولكلور
فولكلور كه عبارت از فرهنگ و دانش عاميانه و آداب و اعتقادات و افسانه‌ها و امثال و حِكَم يك ملت است از مؤلفه‌هاي هويت ملي بشمار مي‌رود. از اين رو است كه فولكلور سينه به سينه از آباء به ابناء نقل مي‌شود و به عنوان يادگار نياكان از آن حفاظت به عمل مي‌آيد و همواره به عنوان ميراث گرانبها مايه‌ي مباهات اقوام است. در مورد فولكلور ملي ذكر اين نكته خالي از فايده نيست كه از آنجا كه شريعت ميزان سنجش حق از باطل تلقي مي‌شود هر نوع عادت و آداب ملي را با آن مي‌سنجيم. اگر موافق شرع خدا باشد آن را پاس مي‌داريم و براي آن ارج و احترام قائل هستيم و اگر مخالف نصوص شرع باشد آن را تصحيح مي‌كنيم يا از ريشه برمي‌كنيم و دور مي‌اندازيم. و اين امر از مقتضيات ايمان است.
متأسفانه برخي از ناسيوناليست‌هاي تندرو درصدد هستند برخي از عادات جاهلي را كه ريشه در شهوت‌راني و رهايي از قيود اخلاقي دارند به عنوان فولكلور ملي و حفاظت از آداب ملي رواج دهند اما در واقع هدف از ترويج آنها مقابله با تعاليم اسلام و توجيه شهوت‌راني افسارگسيخته است. و اين عمل در برخي از موارد ناآگاهانه و دلسوزانه و در مواردي دشمنانه و مغرضانه صورت مي‌گيرد.
ممكن است كساني اين قبيل اظهارات را بويژه از جانب كساني كه منادي اسلام هستند دشمني و مخالفت با انديشه‌ي ناسيوناليستي [خاصه ناسيوناليسم كُردي] تلقي كنند و بگويند: اسلامگرايان دشمن يا حداقل مخالف آرمان ملي اقوام هستند و در مقابل ستم ملي كه بر اقوام مي‌رود بي‌تفاوتند.
اما واقعيت غير از اين است. زيرا آنچه از تعاليم اسلام فهم مي‌شود و آنچه به صورت واقعي در زماني كه اسلام حاكم بوده وجود داشته است خلاف اين ادعا را ثابت مي‌كند و اقوام و ملتها در سايه‌ي حكومت اسلامي از همه‌ي حقوق ملي خود [حتي بيش از آنچه انتظارش را داشته‌اند] بهره‌مند بوده‌اند.
و اما اكنون كه در كشورهايي كه عنوان اسلامي يدك مي‌كشند كردها و بقيه‌ي اقليت‌ها مورد ستم واقع مي‌شوند به اين دليل است كه سردمداران و دولتمردان اين كشورها از تعاليم اسلام پيروي نمي‌كنند. به ديگر تعبير، منشأ تمامي بدبختيهاي مسلمانان «استبداد» حكام است نه اينكه اين ستم  و ظلم معلول اسلام و حكم اسلامي باشد. بلكه هر كس منصفانه در تعاليم اسلام بنگرد درمي‌يابد كه مترقي‌ترين راهكار جمعيت احقاق حق و عدل در آن وجود دارد.
هويت اسلامي محصول اعتدال اسلامي
دين اسلام، دين اعتدال و ميانه‌روي، گذشت و تسامح، توازن و تعامل است نه دين افراط و تفريط، خشونت و استبداد.
مسلمانان شاگردان مدرسه قرآن هستند. تربيت‌يافته‌ي مكتب اسلام‌اند، مسلمانان در قرآن كريم به «امت وسط» توصيف شده‌اند و اين وصف، آنها را از بقيه‌ي امم و ملل امتياز مي‌بخشد.
+  •     ••    _ (بقره: 143).
«همچنين شما را امتي وسط (معتدل) قرار داديم تا بر ديگر مردمان شاهد باشيد و رسول خدا  بر شما شاهد و گواه باشد».
دين اسلام ميانه‌روي خود را از اين نص قرآني گرفته است و در سايه‌ي تعاليم آن است كه طرفداران فكر اسلامي از هر جهت متكي به اعتدال و ميانه‌روي هستند. مرحوم انور الجندي بياني جالب دارد و مي‌گويد: «اگر چنين تصور شود كه انديشه‌ي شرقي (بودائي - كونفوسيوسي و هندويي) فقط روي امور روحي صرف تكيه مي‌ورزد و انديشه‌ي غربي (ماديگرا و ماركسيستي و فلسفه‌ي) تنها به ماديات صرف توجه مي‌كند وسطيت اسلامي ميان روح و ماده توازن بوجود مي‌آورد و بسياري از تحليل‌گران به اين حقيقت پي برده‌اند و مي‌گويند: اختلاف ايدئولوژيكي كه ميان شرق و غرب وجود دارد تنها به واسطه‌ي فكر اسلامي حل مي‌شود. زيرا در جائي كه انديشه‌ي ماركسيستي جامعه را خدا قرار مي‌دهد و انديشه‌ي سرمايه‌داري فرد را، اسلام بر ايده‌ي فرد واقع در اجتماع تأكيد مي‌ورزد. و در آنجا كه غرب بر تمايلات آزادي‌خواهي تأكيد مي‌نمايد و شرق بر حس عدالت‌خواهي، اسلام ميان هر دو توازن بوجود مي‌آورد...» .
در انديشه‌ي معتدل اسلامي توازن ميان امور زير مورد تأكيد قرار گرفته است.
1. توازن ميان عقل و وحي
تاريخ گواهي مي‌دهد كه سرمداران كليسا و مبلغان آيين مسيحيت به بهانه‌ي اهتمام و توجه به مفاهيم و نصوص كتاب مقدس، عقل را ناديده مي‌گرفتند و عقل‌گرايان را به شدت تحت تعقيب و اذيت و آزار قرار مي‌دادند و در محكمه‌هاي انگزسيون به مرگ محكوم مي‌كردند.
در ديگر طرف، عقل‌گرايان و طرفداران فلسفه به بهانه‌ي احترام براي عقل آن را تا حد خدايي رفعت مي‌دادند و منكر وحي مي‌شدند و بعد از رنسانس عقل‌گرايان بطور كلي با كليسا و تعاليم آن وداع گفتند و آن را خرافات پنداشتند.
اما دين اسلام هيچيك از عقل و وحي را اهمال نمي‌كند و ناديده نمي‌گيرد بلكه به هر دو به عنوان مصدر معرفت و وسيله‌ي شناخت مي‌نگرد و براي هر كدام جايگاه ويژه‌اي قائل مي‌باشد كه هيچيك از ديگري استغنا پيدا نمي‌كند. علماي مسلمان همگي بر اين قاعده‌ي طلايي به توافق رسيده‌اند كه: «عقل صحيح و نص صريح هرگز با هم تعارض و تضاد پيدا نخواهند كرد» و اگر در ظاهر تعارض ميان آنها وجود داشته باشد ناشي از عدم صحت نظريه‌ي عقل، يا وحي نبودن امري است كه به نام وحي اشتهار پيدا كرده است».
2. توازن ميان وحي و طبيعت
اگر در اديان تحريف‌شده‌ي وحياني [يهوديت و مسيحيت] و اديان عقلاني شاهد نوعي تعارض و تضاد ميان وحي و قوانين حاكم بر هستي و طبيعت هستيم ناشي از اين است كه آنچه هم‌اكنون در ميان طرفداران اين اديان به نام وحي وجود دارد، وحي نيست. چون امكان ندارد وحي و سنن حاكم بر هستي كه هر دو از يك سرچشمه نشأت گرفته‌اند متعارض و متضاد باشند.
در تعاليم اسلامي ميان وحي و سنن حاكم بر هستي (قوانين طبيعي) همخواني و توافق كامل وجود دارد و هيچ تعارضي ديده نمي‌شود و اگر در صورتي كه تعارضي مشاهده گردد ناشي از عدم فهم صحيح وحي و يا عدم درك و شناخت سنت و قانون حاكم بر طبيعت و هستي است.
3. توازن ميان دنيا و آخرت
دنيا و آخرت در انديشه‌ي اسلامي از هم جدا نيستند بلكه متمم و مكمل همديگرند. دنيا مزرعه‌ي آخرت تلقي مي‌شود و آخرت منزل ابدي و دار ثواب و عقاب است و انسان در آنجا ثمره‌ي اعمال خود را بدون كم و كاست مي‌بيند و طبق اعمالي كه در اين جهان انجام داده پاداش مي‌گيرد يا مجازات مي‌شود.
ولي در برخي از مكاتب فكري [از جمله‌ي انديشه‌ي ماترياليستي] حيات منحصر به اين جهان است و آخرتي وجود ندارد. لذا بر انسان است هرچه بيشتر از لذات اين جهان تمتع و بهره بگيرد و فرصت را از دست ندهد. اخلاق ماكياولي و فلسفه‌ي ماركسيستي، و اقتصاد سرمايه‌داري و سياست جهان‌خوارانه‌ي جهاني‌سازي كنوني امريكا، همگي از اين انديشه نشأت گرفته‌اند كه زندگي منحصر به حيات اين جهان است و آخرتي وجود ندارد.
4. انسان و هستي
در انديشه‌ي اسلامي، انسان ضد و دشمن هستي تلقي نمي‌شود تا با تمام توان در جهت تخريب آن تلاش بورزد و از خيرات آن در راستاي مقاصد شخصي و نابودي ديگران استفاده ببرد. بلكه وظيفه‌ي او تعمير و آباداني اين كره‌ي خاكي است تا آن را صحيح و سالم و آباد تحويل نسلهاي آينده بدهد.
+     _ (هود: 61).
«او (خدا) شما را از اين زمين پديد آورد و از شما مي‌خواهد به عمران و آباداني آن برخيزيد».
مسلمانان مانند فرصت‌طلبان ماديگرا عمل نمي‌كنند كه در زمان اقامت در اين كره‌ي خاكي در راستاي نابودي و تخريب آن از هيچ تلاشي دريغ نمي‌ورزند.
5. توازن ميان جبر و اختيار
انسان در اسلام نه مختار مطلق است و نه مجبور مطلق. بلكه در وسط اين دو قرار دارد. در برخي موارد هيچ اختياري ندارد كه در اين موارد محل تكليف واقع نمي‌شود و در برخي موارد از اختيار و انتخاب مطلق برخوردار است كه مناط و محل تكليف هستند.. موضوع جبر و اختيار يكي از اسباب نزاع ميان پيروان فرق اسلامي بوده و دامنه‌ي نزاع تا به امروز كشيده شده است. برخي قائل به اختيار مطلق شده و برخي قائل به جبر مطلق، و برخي راه بينابين در پيش گرفته‌اند. دو دسته‌ي اول و دوم راه افراط و تفريط در پيش گرفته‌اند و دسته‌ي سوم بر وسطيت و اعتدال اسلامي باقي مانده‌اند.
6. توازن ميان خواسته‌هاي جسم و روح
دين اسلام و انديشه‌ي اسلامي به نسبتي كه به تهذيب روح و تصفيه‌ي درون و طهارت قلب اهتمام مي‌دهد و اين عمل را سرچشمه‌ي نيكي و سعادت مي‌داند به همان نسبت براي نظافت و پاكي جسم و رعايت سلامتي و بهداشت محيط زيست و ... اهميت قائل مي‌شود. اسلام به خواسته‌هاي روح و جسم مثل هم مي‌نگرد و براي هر دو تلاش مي‌كند و يكي را بر ديگري مقدم نمي‌شمارد.
اسلام براي روح و جسم فرد و جامعه، حكام و رعايا، و ... شرايع و قوانيني دارد كه در صورت التزام به آنها و عملي كردنشان، جوامع انساني در آرامش و خوشبختي بسر خواهند برد و انسانها به سعادت و اطمينان دست مي‌يابند و از دغدغه و هراس و اضطراب نجات پيدا مي‌كنند. اين سخن يك ادعاي بي‌اساس نيست بلكه تا زماني كه شريعت اسلام بر جوامع اسلامي و بر روح و مشاعر مسلمانان حكومت مي‌كرد مسلمين اسوه و الگوي بشريت و انسان كامل و نمونه بودند و اين واقعيتي است كه حتي دشمنان سرسخت اسلام هم بدان اعتراف نموده‌اند.
جوانان و بحران هويت
در ابتداي اين مقاله اشاره كرديم كه بحران هويت [در هر دو بعد ديني و ملي] به بزرگترين مشكل و معضل جوانان ما تبديل شده است. زيرا آنها تحت فشار فرهنگ مادي غربي به سرعت از ارزشهاي ايماني، اخلاقي و ملي خودي دور مي‌شوند و عرف و عادات و انديشه و مدل غربي را در همه چيز الگوي مطلوب و مورد نظر خود قرار مي‌دهند.
دنياي سكولار غربي از طريق استفاده از وسايل اطلاع‌رساني مدرن و ساير وسايل مروج فرهنگ به شدت درصدد است تا فرهنگ و مدل زندگي و انديشه‌ي خود را بر ممالك جهان سوم بويژه كشورهاي مسلمان‌نشين تحميل كند و در يك روش منافقانه و مكارانه از فاكتورهايي چون جهاني‌سازي [بويژه در بعد اقتصادي]، حقوق بشر، دمكراسي، و تصويب قطعنامه بوسيله‌ي شوراي امنيت و ... استفاده مي‌كند و حركت استعماري جديدي را عليه مسلمانان به راه انداخته است اما آن را تحت نام ارمغان و هديه‌ي دمكراسي و آزادي براي ملت‌ها برخلاف واقع جلوه مي‌دهد.
چه بحراني خطرناك‌تر و بزرگتر از اين مي‌تواند باشد كه جوانان تحت تأثير تعاليم وسايل اطلاع‌رساني مدرن غربي دارند در نحوه‌ي انديشيدن و شيوه‌ي تعامل با عقيده و دين به روش غربيها عمل مي‌كنند و حاضرند در راستاي همسوئي با غربيها يك شبه با تمامي آداب، رسوم، فرهنگ، عقيده و مقدسات و ارزشهاي اصيل ديني و ملي وداع كنند. و بدبختي اصلي اينجاست كه تمامي اين اعمال را پيشرفت و تمدن قلمداد مي‌كنند.
شيوه‌ي آرايش و طرز پوشش و پيرايش و چگونگي روابط و تعارفات و رفت و آمدها و ... تغيير كرده و مدل غربي آن بر ملت ما تحميل مي‌شود بعضي از كساني كه لاف روشنفكري و پيشكسوتي مي‌زنند، مي‌پندارند در صورت وداع با فرهنگ و اعتقاد خودي مي‌توانند همچون مردم مغرب زمين، مخترع، خلاق و پيشرفته باشند. حال آنكه دسترسي غرب به قله‌هاي رفيع علم و تكنولوژي مادي محصول تلاش خستگي‌ناپذير آنها در راه كسب دانش است نه وداع با دين و فرهنگ و سنت‌هاي اصيل و اخلاق فاضله و ...
 
قسمت دوم
نقش سكولاريسم در بحران‌آفريني

 


 
نقش سكولاريسم در بحران‌آفريني
انديشه‌ي سكولاريسم غربي، در هر دو شاخه‌ي روماني ماترياليست و يوناني عقل‌گرا و ايدآليست [كه امروزه در دو مكتب الحادي ماترياليسم ديالكتيك (كمونيسم) و ليبرال دمكراسي سرمايه‌داري امپرياليست جلوه مي‌كند] رُل اساسي را در دور كردن و بيگانه نمودن جوانان ما با هويت ديني و فرهنگي خود بازي مي‌كنند و تعداد كثيري از آنها گرفتار دام اين مكاتب شده و فريب تبليغات مسموم آنها را خورده‌اند و در نتيجه با هويت اصيل خودي [اعم از ديني و ملي] وداع كرده و در گرداب ماديگري و سكولاريسم غرق شده‌اند و بدبختانه اين بي‌خودي و هويت‌گريزي را روشنفكري و مدرن‌نگري قلمداد مي‌نمايند.
از اين‌رو، تعريف سكولاريسم و تحليل آن و برجسته نمودن خطرات و تهديدات آن بر انديشه و افكار جوانان ما، يكي از ضرورتهاي عصر به شمار مي‌رود و بر اهل قلم و نظر لازم است با تمام قدرت به ميدان آمده و در اين جهاد مبارك سهيم شوند و چنانكه در نيم قرن گذشته با تبيين و نقد انديشه‌ي الحادي ماركسيستي آن را گور كردند و شاخه‌ي روماني ماترياليستي سكولاريسم را خشك نمودند. با همت بيشتر و استدلال عميق‌تر شاخه‌ي يوناني عقل‌گراي آن را نيز گور كنند.

 


تعريف سكولاريسم
در جهان امروز سخن از سكولاريسم و بحث از سكولاريته كردن روند زندگي و حيات دغدغه‌ي اصلي روشنفكران و تحليل‌گران مسائل فكري و اجتماعي شده است تا جايي كه مخالفت با آن معادل و مساوي دشمني با آزادي، پيشرفت و تكامل و زندگي متمدنانه، و گرفتاري در چنبره‌ي ارتجاع و محافظه‌كاري و استبداد تلقي مي‌گردد، نيروهاي سكولار خود را پرچمدار آزادي، مساوات، عدالت‌خواهي و ... قلمداد مي‌كنند و مخالفان خود را به دشمني با همه‌ي ارزشها و خوبيها و نوآوريها متهم مي‌كنند.
از اين‌رو، بررسي جوانب مختلفه‌ي انديشه‌ي سكولاريستي و موشكافي آن و برجسته نمودن نكات مثبت و منفي آن يك ضرورت مي‌باشد.
پژوهشگران، تعاريف گوناگوني از سكولاريسم ارائه كرده‌اند كه تقريباً مشخصه‌ي مشترك همه‌ي آنها «جدايي دين و آموزه‌هاي آن از فرايند سياست و حكومت است». اما اين تعريف، جامع و دقيق نيست چون رسالت سكولاريسم به عنوان يك مكتب فكري شامل و فراگير، خيلي وسيعتر از اين است كه در اين امر خلاصه گردد. لذا متعرض برخي از تعاريف ارائه شده از آن مي‌شوم.
در دائرة‌المعارف انگلستان، ماده‌ي سكولاريسم (Secularism) آمده است:
سكولاريسم يك حركت اجتماعي است كه رسالت آن مصروف نمودن و بازداشتن انسانها از توجه به آخرت و معطوف كردن تمامي همّ و فكر آنها به دنيا و زندگي دنيوي است. به دليل بي‌ميلي شديد مردم اروپا در قرون وسطي به دنيا، و توجه بيش از حد به خدا و آخرت، انديشه‌ي سكولاريستي به عنوان عكس‌العملي در مقابل اين جريان انحرافي و در راستاي گرايش و ميل شديد به دنيا پا به عرصه‌ي وجود نهاد، ميل به انسان، جاي ميل به خدا را گرفت و ميل به دنيا به جاي ميل به آخرت نشست. انسانها در عصر نهضت رنسانس علاقه و توجه شديدي به پيشرفتهاي فرهنگي و مادي و انساني از خود بروز دادند و خواستار تحقق بخشيدن به خواسته‌هاي خود در اين جهان به جاي آخرت شدند. سكولاريسم در تاريخ جديد به عنوان يك حركت متضاد و معاند با دين مسيحيت مراحل تطور و تكامل را پشت سر نهاد .
در دائرة‌المعارف اسلامي آمده است:
عَلمانيت (سكولاريسم) مصطلحي است كه در مصر و مشرق عربي به كار گرفته مي‌شود از واژه‌ي انگليسي Secularism مأخوذ، و به معناي دنيايي و واقعي و جهاني كردن است. سكولاريسم يك نزعه‌ي فلسفي فكري و سياسي و اجتماعي است كه جهان را مستقل و خودمختار مي‌بيند كه اسباب و عوامل ذاتي به وديعه نهاده شده در آن، آن را اداره مي‌كنند ... عالم واقع و دنيا مرجع تدبير اجتماع انساني و دولت و زندگي هستند و جامعه و زندگي و دولت به مدبري خارج از اين عالم و در وراي اين طبيعت نياز ندارند ... انسان نيز خودمختار و مستقل است، شؤون خود را خود اداره مي‌كند، ارزشها و نظام زندگي خود را خود به واسطه‌ي عقل و تجربه مي‌آفريند و نيازي به شريعت آسماني كه حاكم بر اين تدبير و اراده باشد ندارد .
در فرهنگ سوم بين‌الملل آمده است:
سكولاريسم انديشه و مكتب فكري، فلسفي است كه براساس و مبدأ عدم دخالت دين در شؤون زندگي بويژه حكومت و سياست بوجود آمده است. سكولاريسم برپايه انديشه و سياست غيرديني محض پايه‌گذاري شده و نظامي است اخلاقي و اجتماعي مبتني بر نفي ارزشهاي ديني و توجه به اعتبارات و روابط زندگي معاصر، و متكي بر تضامن و تكافل اجتماعي و عدم توجه به مفاهيم و معيارهاي ديني .
دكتر عبدالكريم سروش بعد از ذكر تعاريف گوناگون سكولاريسم مي‌گويد:
پس سكولاريسم عبارت شد از توجه كردن به اين عالم ماده و چشم برتافتن از مراتب ديگر وجود، مراتبي كه وراي اين حيات تنگ مادي ما قرار دارد .
از تعاريف فوق روشن مي‌شود كه در سكولاريسم، زندگي اين جهان و هر چه بيشتر غرق شدن در لذتها و كامجوئيهاي آن و چشم‌پوشي از ثواب و عقاب جهان ديگر كانون توجه دانش و بينش بشري و انديشه‌ي انسان است. دنياي سكولاريسم يك دنياي مادي، شهواني و جسمي است و توجهي به روح، نفس و درون و آخرت ندارد. دنياي نفع گرفتن است نه تكليف ادا كردن، دنياي سود بردن و بهره برگرفتن است نه تحمل رنج و زحمت و عطا كردن، دنياي آسوده‌طلبي است نه قرباني و فداكاري، دنياي عقل منهاي وحي است، دنياي فرار و خروج از تمامي قيدها و محدوديت‌هاي اخلاقي و ايماني است. در اين دنيا، خدا، دين و شرع جايي ندارند. انسان خداي خود و شارع خود است. هيچ احدي بر او حق خدايي و قانون‌گذاري ندارد. اگر بالفرض خدايي وجود داشته باشد بر عرش خدايي خويش تكيه زده و كاري به كار انسانها ندارد، چون خداي جهان و حاكم آن و قانون‌گذار آن انسان است نه موجودي غير از او ...
به قول دكتر سروش «در سكولاريسم دانش‌ها و بينشها، انديشه‌ها و انگيزه‌ها همگي دنيايي و سكولار هستند» . يعني انسان براي دنيا دانش جمع مي‌كند و معلومات كسب مي‌كند. جهان‌بيني انسان دنيايي مي‌شود و از جهان مادي فراتر نمي‌رود، همچو انساني فقط در چهارچوب جهان مادي مي‌انديشد و انگيزه‌هاي كار و تلاش انساني و جهاني مي‌شوند. انسان براي دنيا مي‌خواند، مي‌خورد، مي‌انديشد، مي‌نويسد، كار مي‌كند، مي‌گويد، مي‌شنود، مي‌جويد، مي‌سازد و ...
اهداف و مقاصد، دنيايي مي‌شوند و از آن فراتر نمي‌روند. تكليفي در كار نيست و تكليف‌آفريني وجود ندارد كه انسان در مقابل او مسؤول باشد، همه‌اش حق است كه مي‌طلبد و مي‌ستاند و در برابر هيچ احدي مسؤوليت ندارد و كسي او را بازخواست نمي‌كند و ...
سكولاريسم = عَلمانيت و عِلمانيت
پژوهشگران دنياي عرب و جهان اسلام سكولاريسم را به «علمانيت» تفسير كرده‌اند و در قرائت آن اختلاف نموده‌اند. برخي آن را به فتح عين «عَلمانيت» خوانده‌اند كه به معناي عالمي نمودن و دنيايي كردن انديشه‌ها و انگيزه‌ها و اهداف و مقاصد است. برخي هم آن را به كسر عين «عِلمانيت» قرائت نموده‌اند كه به معناي علمي كردن و عقلاني كردن نحوه‌ي زندگي و افكار و انديشه‌ها است.
دكتر عبدالكريم سروش مي‌گويد:
«سكولاريسم چيزي نيست جز علمي و عقلي شدن تدبير اجتماع ... عقلانيت به معناي علمي بودن يا علمي شدن را بايد دقيق‌ترين ترجمه‌ي سكولاريسم دانست. البته همانطوري كه قبلاً اشاره شد در سكولاريسم لاديني يا بي‌اعتنايي به دين نهفته است ...» .
ولي آنچه از واقعيت جهان سكولاريستي و تاريخ سكولاريسم و تعاريف آن استفاده و استنباط مي‌شود اين كه ترجمه‌ي سكولاريسم به علمانيت به معناي دنيايي و لاديني كردن جامعه و عدم دخالت دين در روابط اجتماعي دقيق‌تر است. استاد محمد قطب مي‌گويد:
«اين‌چنين روشن مي‌گردد كه عَلمانيت [از نظر ريشه‌ي لغوي] هيچ علاقه و ربطي به علم ندارد بلكه علاقه و رابطه‌اش با دين است. آن هم يك رابطه‌ي منفي و سلبي. يعني دين و ارزشهاي ديني را از جامعه نفي مي‌كند و صرف‌نظر از ادعاي سكولاريست‌هاي غربي كه مدعي هستند «سكولاريسم دشمن دين نيست» دقيق‌ترين ترجمه‌ي آن، اين است كه آن را به لاديني ترجمه كنيم» .
اروپا خاستگاه سكولاريسم
سكولاريسم به عنوان يك مكتب فكري فلسفي [همچو بقيه‌ي مكاتب فكري و سياسي غربي] بعد از رنسانس در اروپا سر برافراشت، و پيدايش آن در واقع معلول طبيعي و مولود نارسائيها و نواقصات متعدده‌ي آيين مسيحيت بود. زيرا بررسي‌هاي تاريخي و شواهد قرآني نشان مي‌دهد كه خداوند متعال حضرت عيسي را زماني در ميان يهوديان مبعوث كرد كه آنها تورات را تحريف و دستكاري كرده، و در روابط و اخلاقيات از تعاليم تورات رويگردان شده بودند. با اين وصف كليات آيين موسوي در زمينه‌ي تشريع و حكومت هنوز ميان آنها حكمراني مي‌كرد؛ اين بود كه حضرت عيسي ÷ تعاليم خود را متوجه تربيت درون و تزكيه‌ي نفس و تهذيب روح نمود تا يهوديان را در اين زمينه [كه منحرف شده بودند] به تعاليم حضرت موسي و تورات بازگرداند. او در زمينه‌ي حكومت و روابط سياسي تعاليمي نياورد و به تعاليم تورات اكتفا نمود. اين بود كه از ابتداي ظهور آيين مسيح به جدايي ميان دين و حكومت در آن اعتراف ضمني شد.
بعد از حضرت عيسي حواريون او تحت تعقيب شديد قرار گرفتند و يهوديان هر جا آنها را مي‌يافتند مجازات مي‌كردند. اين امر سبب شد نتوانند تعاليم حضرت مسيح را آشكارا و بي‌پرده به مردم تعليم دهند و در اثر تحت تعقيب بودن به اطراف پراكنده شدند و اين پراكندگي باعث عدم توفيق آنها در جمع‌آوري انجيل و تدوين آن گرديد. بعدها چهار انجيل مختلف توسط شاگردان، تدوين و تنظيم گرديد كه همگي با هم اختلاف و تضاد داشتند و اين پديده باعث شد انجيل اصيل در دسترس نبوده و انجيلهاي تحريفي جاي آن را پر كنند و آيين مسيحيت از توحيد به تثليث گرفتار شود.
مشهور است كه يك روحاني يهودي به نام بولس [كه به دروغ به آيين مسيحيت درآمده بود] نقش اساسي در تحريف آيين مسيحيت داشته است.
بعدها آيين مسيحيت بصورت تحريف شده از مرزهاي خاورميانه عبور، و در اروپا نفوذ كرد و امپراطور روم آن را پذيرفت، اما دين جديد كاري به كار امپراطور نداشت چون در تعاليم انجيل آمده بود «كار قيصر را به قيصر واگذار كنيد و كار كليسا را به كليسا». بدين ترتيب به صورت رسمي ميان دين و حكومت جدايي بوجود آمد.
امپراطور در تعاليم ديني پيرو كليسا گرديد، اما روش حكومت‌داري خود را كماكان حفظ كرد و اين دوگانگي در حكومت و دينداري ثمرات بسيار تلخي به بار آورد كه دوران تاريك «قرون وسطي» بخشي از آن است.
ثمره‌ي جدايي دين از حكومت در اروپا، اين بود كه همواره دو مركز تصميم‌گيري و دو نوع حكومت وجود داشته باشند. حكومت پاپ و كليسا از طرفي و حكومت امپراطور و نمايندگانش از طرف ديگر، بعضي اوقات امپراطور و كليسا همدست و هم‌نظر مي‌شدند و بعضي اوقات اختلاف و تضاد ميان آنها بروز مي‌كرد. تاريخ تضادها و تفاهم‌ها، جنگ‌ها و همدستي‌ها ميان اين دو دستگاه تصميم‌گيري در غرب خود بحث مفصلي دارد.
بعد از گسترش فتوحات اسلامي در اروپا و آشنايي آنها با علوم و تمدن اسلامي اولين جرقه‌هاي علم زده شد. اما كليسا با تمام قوا در مقابل حركت علمي موضع گرفت و طرفداران علم و نوآوري را متهم به ارتداد نمود و كسان بسياري در محكمه‌هاي تفتيش عقايد محكوم به مرگ شده و زنده زنده در آتش سوزانده شدند.
اين موضع خصمانه از سوي كليسا باعث شد طرف ديگر، هرچه را از سوي كليسا، و به نام دين عنوان شود جهل و خرافات و ارتجاع تلقي كنند و هرچه عنوان ديني داشته باشد ضد علم قلمداد نمايد. سرانجام كليسا مغلوب عقلانيت و علم واقع شد و مجبور به عقب‌نشيني گرديد. در يك عبارت كوتاه، جهان اروپا به تمام معني سكولار و دنيايي شد و جايي براي دين در آن نماند.
سرانجام انديشه‌ي سكولاريستي فارغ از دين، بر درون و مشاعر اروپائيان حاكم گرديد و شيوه‌ي زندگي را به كلي عوض كرد، سكولاريسم به تبعيت از مبدأ و خاستگاه اصليش به دو شاخه‌ي متضاد و متفاوت تقسيم گرديد.
1. شاخه‌ي مادي‌گرا
اين شاخه از سكولاريسم تقليد از فرهنگ مادي روماني و احياي آن را الگوي خود قرار داد. ماترياليسم و مادي‌گري و توجه هرچه بيشتر به ماديات مبدأ فكري و عقيدتي پيروان اين شاخه قرار گرفت و مكاتب فكري چون ماترياليسم، اگزيستانسياليسم، اومانيسم و فرويديسم خود را به عنوان نماينده و مبلغ انديشه‌ي ماترياليستي روماني مطرح كردند و نظام سوسياليستي شكست خورده و كمونيستي در نطفه خفه شده معلول اين شاخه‌ي سكولاريسم غربي هستند.
2. شاخه‌ي عقل‌گرا
اين شاخه از سكولاريسم احياي تمدن يوناني و تقليد از فلسفه و منطق ارسطو و افلاطون و سقراط و ... را الگوي خود قرار داده و فلسفه‌هاي ايدآليستي و رئاليستي و ليبراليستي و كلام و الهيات جديد مسيحي و غربي محصول اين شاخه‌ي سكولاريسم هستند.
نظام سرمايه‌داري غربي و سيستم حكومتي ليبرال دمكراسي ثمره‌ي اين شاخه از سكولاريسم مي‌باشند كه هم‌اكنون بعد از سقوط كمونيسم و به دليل برخورداري از تكنولوژي نوين، خود را خداي روي زمين و حاكم جهان مي‌دانند و هم‌اكنون بعد از يكه‌تازي در جهان، فاكتور «جهاني‌سازي» را دست‌آويز نيل به اهداف خود قرار داده است.
هيچ‌كدام از شاخه‌هاي سكولاريسم با دين سر سازگاري ندارند و از ابراز دشمني با آن ابا نمي‌ورزند، منتهي با اين تفاوت كه شاخه‌ي اول علناً و آشكارا دين را افيون توده‌ها، حافظ منافع سرمايه‌داران و ساخته و پرداخته‌ي جهل بشري مي‌داند، ولي شاخه‌ي دوم از باب نفاق وارد مي‌شود و آشكارا با دين اعلان جنگ نمي‌كند، بلكه نسبت به آن بي‌تفاوتي نشان مي‌دهد و بي‌ديني را ترويج مي‌كند و از اسباب رشد بي‌ديني دفاع مي‌نمايد، اما به هيچ وجه از دين و اسباب رشد آن دفاع نمي‌كند. اما امروزه طرفداران اين شاخه نيز از تلاش در راستاي زدودن تمامي آثار ديني و ابراز دشمني با آن ابا ندارند و به قول يكي از بزرگان علم و انديشه «اگر سكولاريسم تا ديروز منادي جدائي دين از سياست بود، امروزه زدودن آثار دين از اجتماع را شعار خود قرار داده است». اگر كسي به عنوان يك امر شخصي دين را برگزيند مانعي ندارد اما هرگز نگرش به دين را به عنوان يك ايدئولوژي شامل و فراگير قبول ندارند چون مأموريت دين در انديشه‌ي سكولاريستي سامان بخشيدن به امور آخرت و ايجاد رابطه ميان انسان و خداست و سامان بخشيدن به امور دنيا و اداره‌ي آن كار عقل است و دين حق دخالت در آن را ندارد.
جهان‌بيني سكولاريستي و اثرات آن
سكولاريسم يك جهان‌بيني و يك ايدئولوژي شمول‌گرا و عام است كه تمامي ابعاد و جوانب زندگي انسان را دربر مي‌گيرد و براي آن برنامه‌ي مخصوص دارد و براي همه‌ي روابط زندگي ضابطه تعيين مي‌كند و در برابر هر پديده و رويدادي موضع مي‌گيرد. منشأ شريعت و مصدر تلقي در انديشه‌ي سكولاريستي «عقل و تجربه» هستند. به غير از اين دو، به مصدر ديگري اعتراف نمي‌شود و اگر سخني از وحي به عنوان مصدر معرفت دين به ميان مي‌آيد بايد از اين نكته غافل نمانيم كه وحي در فرهنگ غربي و در انديشه‌ي متألهان مسيحي معني و كاربردي دارد كه كاملاً متفاوت با وحي مصطلح در قرآن و سنت است و تنها بر الهامات و اشراقات روحي اطلاق مي‌گردد. از اين‌رو شريعت و قانون، دين و وحي، اخلاق و آداب، علوم و فنون و ... همگي تراوش انديشه‌ي انساني هستند و هيچ ربط و نسبتي به ذات اقدس باري تعالي ندارند. در فرازهاي آتي، به برخي از مفاهيم و فرايندهاي اجتماعي مي‌پردازيم كه در جهان‌بيني سكولاريستي براي آنها قانون و ضابطه تعيين شده و سكولارها مدعي هستند دين كاري به آنها ندارد و بايد توسط عقل و تجربه اداره شوند.
1. سكولاريسم سياست
سياست فن حكومت‌داري و روش اداره‌ي مملكت است. علم سياست كانون اصلي توجهات سكولاريسم است، سكولاريست‌ها مدعي هستند سياست و حكومت‌داري امري است خالصاً عقلاني و انساني و دين برنامه‌اي براي تنظيم امور سياسي و حكومتي ندارد، لذا دين و سياست حق دخالت در حوزه‌ي يكديگر را ندارند.
ناگفته نماند دستگاه كليسا در اروپا به نام دين و حكومت ديني خود را نماينده‌ي خدا در روي زمين قلمداد مي‌كرد و مدعي حاكميت بر رقاب مردم بود. حتي مجوز كتبي بهشت يا جهنمي بودن افراد را صادر مي‌نمود. به نام خدا و شرع حلال را حرام و حرام را حلال مي‌كرد و اين حق را از سوي خدا براي خود قايل بود. در نتيجه اهل علم و اصحاب انديشه بطور كلي از دين و حاكميت ديني اعلام بيزاري كردند و با آن به مخالفت برخاستند.
2. سكولاريسم اقتصاد
پوشيده نيست كه علم اقتصاد و روابط اقتصادي يعني قوانين حاكم بر داد و ستد، عرضه و تقاضا، توليد و مصرف، ميان دولتها و ملت‌ها و افراد با هم، نقش اساسي در تنظيم زندگي اجتماعي دارد و اهميت اين مسأله تا آنجا است كه خدواند متعال به تعبير تسخير از آن ياد كرده و مي‌فرمايد:
+        _ (زخرف: 32).
«برخي از آنها را بر برخي برتري داديم تا بعضي، بعضي ديگر را به سخره بگيرند».
و برخي از انديشمندان مسلمان اقتصاد را زيربناي روابط اجتماعي تلقي كرده‌اند.
در جهان‌بيني سكولاريستي [اعم از سرمايه‌داري يا كمونيستي] روابط اقتصادي ميان انسان‌ها طوري تنظيم مي‌شود كه دين دخالتي در آن ندارد. حلالها و حرامهاي ديني لغو مي‌شوند و جاي خود را به قوانين ساخته‌ي انسان مي‌دهند كه بر مبناي سود گرفتن و نفع بردن هرچه بيشتر تنظيم گرديده‌اند. در اين قوانين جايي براي از كجا و چگونه بدست آورده‌اي وجود ندارد بلكه سخن از اين است كه چگونه عمل كنيم تا هرچه بيشتر به دست آوريم و آسوده و راحت‌تر زندگي كنيم.
هدف دستيابي هرچه بيشتر به ثروت و امكانات است ولو در اين راه تمامي قيود اخلاقي، ديني و انساني از ميان برداشته شوند. حتي اگر دسترسي به منافع باعث به بردگي گرفتن ديگران شود باز هم اشكالي ندارد. به قول استاد محمد قطب:
«براي خود قوانين تنظيم مي‌كنند و هدايت رباني را كنار مي‌نهند. انسان‌ها را به بردگان و اربابان تقسيم مي‌كنند، ارباباني كه از همه‌ي امكانات بهره‌مند هستند؛ ثروت و قدرت در اختيار دارند و به واسطه‌ي آن مصالح خود را حفظ مي‌كنند و ديگران را به بردگي مي‌گيرند و از تمامي حقوق و امكانات محروم مي‌نمايند» .
كنث لن، به نقل از جورج فيتز هيو در كتاب «تكامل جامعه‌ي امريكا» مي‌گويد: «همه‌ي ما در شمال و جنوب، در كار تجارت بردگان سفيدپوست سهيم هستيم و هرچه در اين راه پيروزي بيشتري به دست آوريم شخصيت و احترام بيشتري كسب كرده‌ايم ... و اين تجارت خشونت‌آميزتر و بي‌رحمانه‌تر از تجارت بردگان سياه‌پوست است، چون كار و تلاش بيشتري بر بردگان تحميل مي‌كند و بايد بيشتر زحمت و رنج ببينند» .
لازم به ذكر است كه در نظام سوسياليستي [قطب ديگر سكولاريسم] شرايط بسي بدتر و خشن‌تر بود. زيرا در آنجا بر بردگان سيستم سرمايه‌داري دولتي تحميل مي‌كردند كه هرچه در توان دارند كار كنند و توليد نمايند و تنها به اندازه‌ي مصرف بخور نمير بردارند؛ اما سران و دست‌اندركاران حزب كمونيست از اين قاعده مستثني بودند. آنها بدون اينكه كمترين رنج و زحمتي متحمل شوند از بهترين امكانات برخوردار بودند. در يك عبارت كوتاه، حاصل رنج و زحمت شبانه‌روزي بردگان سيستم سرمايه‌داري دولتي را آنها تصاحب مي‌كردند.
3. سكولاريسم و اجتماع
رواج يافتن انديشه‌هاي سكولاريستي و حاكم شدن ارزش‌هاي آن  بر روابط اجتماعي باعث شد كه شيرازه‌ي زندگي اجتماعي از هم بگسلد و انسانها در روابط ميان خود تمامي قيود ديني و اخلاقي را ناديده بگيرند. خانواده كه اولين و بهترين هسته‌هاي جامعه بشري است از هم بگسلد و متلاشي شود. زن و شوهر هيچ تعلقي به هم نداشته باشند و فرزندان از قيموميت پدر و مادر رها شوند. اعتماد و اطمينان ميان اقشار مختلف جامعه از بين برود و كسي به كسي اعتماد نكند. پاكدامني و فضايل اخلاقي جاي خود را به فساد اخلاقي و بي بند و باري جنسي بدهد. حيله و تزوير، حسادت و خيانت به جاي صفا و صميميت و صداقت و اخوت بنشيند.
در روابط ميان حكام و مردم، استبداد و استثمار از يك سو و تمرد و سركشي و عصيان از سوي ديگر [يا حداقل خدعه و نيرنگ] حاكم شود. چاپلوسي و نفاق به جاي سمع و اطاعت بنشيند. خيانت جاي خدمت را پر كند. استكبار تواضع را از صحنه خارج كند. و در يك عبارت كوتاه انسان اين موجود مكرم و شريف خداوندي آن‌چنان در لجنزار شهوات و حيوانيت سقوط كند كه پست‌تر و گمراه‌تر از حيوانات گردد.
بدبختي بشريت در اين بود كه تمامي اين اعمال غيراخلاقي و غيرانساني در شكل و عنوان علم و تكامل و تمدن ظهور و تجلي پيدا كردند و بي بند و باري و فساد اخلاقي تحت عنوان آزاديهاي فردي و شخصي مورد ارزش و احترام واقع شده و حكومتها به دفاع از آن برخاستند.
4. سكولاريسم و علم
در اسلام علم از جايگاه و مكانت ويژه‌اي برخوردار است تا جايي كه خدواند متعال در آيات متعددي از قرآن امر به فراگيري آن نموده و طلب علم را برترين عبادات برشمرده است. خداوند متعال خود گواهي داده كه تنها خدا و ملائكه و اهل علم و دانش پي به يگانگي و وحدانيت خداوند مي‌برند.
+           _ (آل عمران: 18).
«خداوند و ملائكه و اهل علم گواهي و شهادت مي‌دهند كه خدايي جز او وجود ندارد خدايي كه در هر امري برقراركننده‌ي عدل است».
تاريخ طولاني اسلام هرگز روزي به خود نديده كه ميان دين و علم جنگ و نزاع درگرفته باشد يا نصي از نصوص ديني با اصلي از اصول علمي تضاد و تعارض پيدا كرده باشد.
رسالت علم در انديشه‌ي اسلامي تربيت و هدايت عقل انسان است و دايره‌ي آن به علوم تجربي محدود نمي‌گردد، بلكه محدوده‌ي عملكرد آن بسي وسيع‌تر است و شامل علوم عقلي و نقلي و تجربي و علوم لدني و علوم روحي و ... مي‌شود.
اما در اروپا و زير چتر سكولاريسم علم رسالت اصلي خود را فراموش كرد و دايره‌ي آن بسي محدود گرديد، به جاي توجه به دنيا و آخرت، ماديات و معنويات، جسم و جان، عقل و روح، تنها محسوسات را كانون توجه خود قرار داد و كار به جايي كشيد كه دايره‌ي علوم را به علوم تجربي محدود كردند و به جاي اينكه علم وسيله‌ي شناخت و معرفت خدا گردد به ابزار و عامل نفي آن مبدل گرديد. به جاي اينكه ارزش انسان را بالا ببرد او را تا درجه‌ي پست حيواني پايين آورد و او را حيواني خواند كه هدف از خلقت و آفرينش او كسب هرچه بيشتر لذات و شهوات اين جهان است. خلاصه علم در سايه‌ي سكولاريسم به جاي اينكه باعث سعادت بشريت باشد مايه‌ي بدبختي و شرمساري او واقع شد. و به جاي اينكه عامل اصلاح باشد باعث فساد و ويراني گرديد.
5. سكولاريسم و اخلاق
اخلاق خميرمايه‌ي بقاي حيات انسان‌ها و عامل اصلي سعادت جوامع انساني است و انسان فقط در صورت التزام به فضايل اخلاقي از فطرت سالم انساني برخوردار است در غير اين صورت به نص قرآن از بهائم و حيوانات هم پست‌تر خواهد گرديد.
+     _ (اعراف: 179).
«آنها (كساني كه از اسباب معرفت خدادادي بهره نمي‌گيرند) همانند حيوانات هستند بلگه گمراه‌تر از حيواناتند».
شاعر مي‌گويد:
وإنما الأمم الأخلاق ما بقيت        فإن همو، ذهبت أخلاقهم ذهبوا
امتها و انسان‌ها تا زماني كه از اخلاق برخوردار هستند انسانند، اگر اخلاقشان را از دست دادند و اخلاقشان از ميان رفت در واقع خود نيز از ميان رفته‌اند. در اسلام بيشترين توجه به اخلاق شده و به عنوان يكي از اضلاع مثلث هويت انساني مطرح شده است. حتي خداوند هنگامي كه از رسول خدا ستايش و تمجيد مي‌كند او را به اخلاق مي‌ستايد و مي‌فرمايد:
+    _ (قلم: 4).
«همانا تو بر اخلاق عظيمي هستي».
همسر بزرگوارش حضرت ام‌المؤمنين عايشه‌ي صديقه ل در مقام توضيح اخلاق او مي‌فرمايد:
«كَانَ خُلُقَهُ الْقُرْآنُ».
«قرآن اخلاق محمد ص بود».
ليكن سكولاريسم فضايل اخلاقي را آشكارا به زير سؤال برده و با آنها به مخالفت برخاست. سكولاريست‌ها مدعي هستند كه اخلاق يك امر انساني و قراردادي است و ربطي به دين ندارد. روي اين اصل مي‌گويند: اخلاق خدايي و ديني و اخلاق برتر وجود خارجي ندارد. و هر چه انسان‌ها برحسب شناخت و قرارداد خود آن را فضيلت خوانند و بپسندند نيكو است ولو رذيل‌ترين رذيله باشد. مبناي ارزشي و فضيلتي بودن يك امر نفع و سود حاصله از آن است. هرچه لذت و كامجويي در پي داشته باشد فضيلت است و هيچ حلال و حرام و قيد و بندي از ناحيه‌ي شرع و دين وجود ندارد كه انسان را محدود كند.
كار به جايي كشيد كه جهان غرب در سايه‌ي سكولاريسم مسأله‌ي جنس و تجاوز به ناموس را به عنوان يك امر شخصي و اشباع غريزه‌ي جنسي قلمداد كرد. حتي بدتر از اين، آن را يك امر بيولوژيك معرفي كردند كه ربطي به اخلاق ندارد و هيچ احدي حق ايجاد قيود و محدوديت پيرامون آن را ندارد.
6. سكولاريسم و هنر
«هنر به وسايل و مبادي‌اي گفته مي‌شود كه انسان به واسطه‌ي آن به انجام اعمالي برمي‌خيزد كه تعبير از مشاعر و افكار و احساسات دروني او هستند و كار هنري عبارت از تجسُم يك انديشه به واسطه‌ي يكي از اشكال تعبيري است» .
هنر وسيله‌ي تجسم افكار و انديشه‌هاست و به وسيله‌ي آن مي‌توان ميراث و فضائل گذشتگان را به نمايش درآورد. رسالت هنر حفاظت از مبادي و اصول و فضايل و تربيت نسل حاضر بر ميراث گذشتگان و جلوگيري از هدر رفتن آن است. هنر حافظ هويت ملي و ديني اقوام و ملل مي‌باشد. هنر جلوه‌ي زيبائيها است.
اما در سايه‌ي سكولاريسم، هنر جايگاه خود را به كلي از دست داد و هر بخشي از آن كه از دين جدا شد و با ارزشهاي اخلاقي خداحافظي كرد به وسيله‌اي جهت اشاعه‌ي فسق و فجور مبدل گرديد.
در جوامع غربي بعد از رنسانس هنر با بحراني مهم مواجه گرديد و سربرافراشتن مكتبهاي مختلف فكري و سياسي اثرات خود را بر هنر نيز نهادند. محصول اين اثرات پيدايش مكتب هنري موسوم به «هنر تجريدي» بود. اين مكتب هنري مدعي جدايي شكل از مضمون، و مروج شعار «هنر براي هنر» است.
اثرات اين جريان بر گرايشهاي مختلفه‌ي ادبي و هنري محسوس و ملموس است و هنرمندان و اديبان بر تهديدهاي آن در دور كردن و بيگانه نمودن مسلمانان از هويت خودي واقف هستند.
سكولاريسم با استفاده از هنر تجريدي توانسته ادبيات، هنر، فولكلور و ساير نمادهاي فرهنگي اقوام جهان سوم را از خط اصيل منحرف كند و در راستاي نيل به اهداف خويش به استخدام درآورد و تحت عناويني چون شعر آزاد يا جديد، هنر و رمان و داستان آزاد و ... همه‌ي آنها را به انحراف بكشاند و نام مدرن بر آنها بنهد. و بدين وسيله لباس حيا و حشمت را از تن زنان درآورد و نام هنرنمايي و زيباسازي بر آن بگذارد و هراز چندگاهي در يكي از ممالك مسابقه‌ي ملكه‌ي زيبايي ترتيب دهد و اندام ظريف زنان را چون بهائم [بلكه بدتر] بصورت عريان بر صفحه‌ي تلويزيونها و در سالنهاي سينما و تئاتر و ... به نمايش درآورد و بر آن نام هنرنمايي و آزادي و دستيابي زن به حقوق خود بگذارد و مخالفت با آن را گرفتاري در چنبره‌ي سنت و ارتجاع و عقب‌ماندگي فكري تلقي كند!!
سكولاريسم و اسلام
دين اسلام آخرين و كاملترين اديان وحياني و توحيدي است. اين دين به عنوان يك ايدئولوژي جامع تمامي ابعاد زندگي را در برمي‌گيرد. اسلام در يك مثلث جلوه مي‌كند كه اضلاع آن عقيده و شعيره و شريعت هستند و انسان در مركز آن قرار گرفته است. ضلع عقيده به مثابه قاعده مثلث مطرح است و جوهر آن هم توحيد است، به همين جهت در اسلام بيش از هر چيز بدان توجه شده است.
شريعت اسلام به مثابه يك قانون فراگير براي تمامي رابطه‌هاي بشري ضابطه و قانون تدوين مي‌نمايد:
+                  _ (مائده: 48).
 «پس ميان آنها حكم كن به آنچه خداوند فرو فرستاده و از هوا و هوس آنها پيروي مكن، نكند تو را از حقي كه به سوي شما آمده است بازدارند براي هر كدام از شما قانون و برنامه‌اي قرار داده‌ايم».
+      •       _ (جاثیه: 19).
«سپس شما را بر شريعتي از امر (خود) قرار داديم از آن پيروي كن و از هوا و هوس كساني كه نمي‌دانند پيروي مكن».
عبادت در اسلام كاملترين نوع رابطه‌ي انسان با مبدأ هستي را بوجود مي‌آورد و شامل تمامي اعمال و رفتارهاي انساني مي‌شود، اين است كه در اسلام، هدف از خلقت و آفرينش انسان انجام عبادت عنوان شده است:
+      _ (ذاریات: 56).
«ما جن و انس را جز براي عبادت خود نيافريده‌ايم».
اخلاق در اسلام باعث مي‌شود كه انسان بهترين نوع تعامل و رابطه با اطرافيان خود تنظيم نمايد، از اين‌رو است كه رسول خدا هدف از بعثت خود را تكميل آن قلمداد مي‌كند.
«إِنَّما بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكارِمَ الْأَخْلاقِ».
«من جز براي تكميل و اتمام مكارم اخلاقي مبعوث نشده‌ام».
با اين وصف طبيعي است كه اسلام و سكولاريسم به عنوان دو ايدئولوژي فراگير و شامل در برابر همديگر قرار گيرند و ناقد و نافي اصول يكديگر باشند.
در اسلام اصول و ضوابطي وجود دارد كه به هيچ وجه با سكولاريسم همخواني ندارند چنانكه در سكولاريسم اصولي وجود دارد كه با اسلام همخواني ندارند.
اصول تنافي اسلام و سكولاريسم
1. تفاوت در انديشه
در انديشه و ايدئولوژي اسلامي خداوند متعال «خالق»، «آمر»، «مدبر» و «هادي» توصيف شده است. خداوند متعال مي‌فرمايد:
+        _ (اعراف: 54).
«آگاه باش كه آفريدگاري و (فرمانروايي امر و قدرت) فقط براي خدا است چه مبارك است خداوند پروردگار جهانيان».
+•                                 _ (یونس: 3).
«همانا پروردگار شما خدايي است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريده، سپس بر عرش خود استوا (تكيه يا استيلا) پيدا كرده امور را اداره و تدبير مي‌كند هيچ شفيعي مگر بعد از اذن و اجازه‌ي او وجود ندارد. اوست پروردگار شما، پس او را عبادت كنيد. آيا تذكر و يادآوري پيدا مي‌كنيد؟».
+         •     _ (طه: 49- 50).
«گفت: كيست پروردگار شما اي موسي، گفت: پروردگار ما آن كسي است كه همه چيز را آفريده سپس (به سوي هدف مورد نظر) هدايت كرده است».
از اين آيات و آيات كثيره ديگر استفاده مي‌شود كه «در ايدئولوژي اسلامي علاوه بر آفرينش، اداره، تدبير، هدايت و حاكميت بر ذره ذره‌ي اجزاي هستي در حيطه‌ي قدرت، و خداوندي خداوند متعال است» .
اما در ايده و انديشه‌ي سكولاريستي يا اصلاً ايمان به وجود خدا وجود ندارد چنانكه شاخه‌ي ماترياليستي آن مدعي است، يا در صورت ايمان به وجود او [تحت تأثير فلسفه‌ي يوناني] خداوند تنها خالق و آفريدگار است و كاري به هدايت و تدبير و اراده هستي ندارد و اين مسؤوليت عظيم را حواله‌ي ماده و خود انسان كرده است و نظام حاكم بر هستي ناشي از خاصيت ديناميكي، و زاده‌ي فعل و انفعالات فيزيكي و شيميايي ماده و عناصر است و برترين موجود اين عالم كه انسان است با استفاده از نيروي عقل و در راستاي منافع خود از آن بهره‌برداري مي‌نمايد.

 
2. تفاوت در نگرش
دومين تفاوت بنيادين اسلام با سكولاريسم در اين است كه سكولاريسم تنها به اين جهان مادي مي‌نگرد و مي‌انديشد و تنها براي اين جهان نظام و قانون تنظيم مي‌كند و هدف از هر تلاشي دسترسي به منافع اين جهان است و جهان ديگر بطور كلي ناديده گرفته مي‌شود يا رسماً انكار مي‌شود و وجودش نفي مي‌گردد يا عملاً توجهي به آن نمي‌شود. اما در اسلام به هر دو جهان مثل هم توجه مي‌شود و براي هر دو جهان قانون و نظام تنظيم مي‌گردد. در نصوص ديني (قرآن و سنت) به نسبتي كه به اين جهان و زندگي آن توجه شده به همان نسبت [بلكه بيشتر] به جهان آخرت و زندگي اخروي توجه شده است و اين جهان مقدمه و مزرعه‌ي آخرت تلقي گرديده است. اين جهان دارالعمل است و آن جهان دارالجزاء. اين جهان دار فاني است و آن يكي دار باقي.
دكتر محمد عماره مي‌گويد: «امتياز فلسفه‌ي تشريع در اسلام، در اين است كه «منفعت» را به «اخلاق» ربط مي‌دهد و «مصلحت» را به «مقاصد شريعت» و «سعادت دنيا» را به «نجات در آخرت» گره مي‌زند. اين فلسفه تشريعي راه را بر قانون وضعي سكولاريستي مي‌بندد و مانع از امكان تعايش و همزيستي ميان قانوني كه ساخته‌ي دست انسان و سلطه‌ي توده‌ها است با شريعتي كه از جانب خدا آمده است مي‌شود» .
3. تفاوت در هدف
تفاوت بنيادين ديگر ميان اسلام و سكولاريسم در هدف است. هدفي كه سكولاريسم تعقيب مي‌كند ارضاي جسد و تأمين خواسته‌هاي تن است. تنها سعادت اين جهان مد نظر سكولاريسم است و كاري به روح و تأمين سعادت روحي ندارد. حتي شاخه‌ي ماترياليستي آن منكر وجود روح است.
ليكن در اسلام به جسم و جان، تن و روح مثل هم توجه مي‌شود، دين اسلام به تربيت هر دو اهتمام مي‌ورزد تا آنجا كه تهذيب روح و تصفيه درون در اسلام به مراتب اهميت بيشتري دارد تا توجه به بعد جسمي و مادي انسان. و در واقع به هر كدام از اين دو به تناسب اهميت و شايستگي توجه و اهتمام شده است.
دشمني سكولاريسم با دين
شاخه‌ي معتدل و مؤمن سكولاريسم مدعي است كه هيچ دشمني با دين ندارد. هر كس آزاد است ديندار باشد يا بي‌ديني را انتخاب كند. دين يك امر شخصي و خصوصي است و كسي حق ندارد مانع آن شود و ...
اما واقعيت جهان سكولاريستي و موضع سكولاريست‌ها در قبال دين عكس اين ادعا را ثابت مي‌كند. چون در نظام سكولاريستي زمينه‌ي دينداري [حتي در قالب شخصي آن] بسيار محدود و زمينه‌ي بي‌ديني و مقابله با آن به كلي فراهم است و به قول استاد محمد قطب:
«اگر كسي تمامي ويروسها و ميكربهاي مضر جهان را در محيط پيرامونت، هوايي كه تنفس مي‌كني، آبي كه مي‌آشامي، غذايي كه مي‌خوري، هستي‌اي كه لمس و حس مي‌كني، رها و پراكنده كند، سپس بگويد: اگر دوست داري سالم بماني كسي مزاحم سلامتي شما نمي‌شود، هر طور مي‌خواهي زندگي كن، كسي مانعت نمي‌شود، آيا اين سخن او را مسخره‌بازي و مغالطه‌كاري تلقي نمي‌كني؟
گذشته از اين، اين انسان ويروسهاي پراكنده شده در محيط اطراف تو را مضر قلمداد نمي‌كند بلكه آنها را مفيد و مايه‌ي سلامتي مي‌داند ... و در مقابل تو را ميكروبي مي‌داند كه جلو عملكرد آزاد او را سد كرده‌اي و مي‌ترسد كه موجوديت او را به خطر اندازي و اگر نتواند تو را از صحنه خارج كند همواره از شيطان مي‌طلبد كه تو از ميان بروي» .
آيا ادعاي آزادي دين و دينداري در جوامع سكولار، مسخره‌بازي و كذب محض نيست؟
دكتر عبدالكريم سروش در مقام بيان موضع سكولاريسم در قبال دين سخن زيبايي دارد و مي‌گويد:
«سكولاريسم در همه‌ي ابعاد و شؤون زندگي پياده مي‌شود، از جمله در زندگي سياسي، و در واقع سكولاريسم، با بياني كه كرديم جاي مذهب را مي‌گيرد. اينكه مي‌گويند: سكولاريسم ضد مذهب نيست البته سخن درستي است، سكولاريسم ضد مذهب نيست ولي اين سخن بايد درست فهميده شود، ضد مذهب نيست اما بدتر از ضد مذهب است! براي اينكه رقيب و جانشين مذهب است و جاي او را درست پر مي‌كند. در اينجا «ضد» به معني دشمن نيست چون گفتيم سكولاريسم دشمن مذهب نيست و در پي برانداختن آن نيست اما ضديت كه هميشه براندازي نيست، اگر شما چيزي را آورديد كه توانست جاي چيز ديگري را به تمام و كمال پر كند آنگاه او را بيرون خواهد كرد، چه ضديتي از اين بالاتر!؟ وقتي اين چيز جديد جايگزين آن چيز قبلي شد شما ديگر به آن احتياجي احساس نمي‌كنيد» .
از نقل اقوال صاحب‌نظران كه بگذريم و نگاهي سريع به واقعيت عملكرد سكولاريست‌هاي منطقه‌ي خودمان بيفكنيم به اين نتيجه مي‌رسيم كه سكولاريسم دشمن سرسخت اديان [بويژه اسلام] است و آثار اين دشمني را در گفتار و نوشتار آنان به عيان مي‌بينيم.
راهكارهاي مقابله با سكولاريسم
اكنون كه سكولاريسم و تهديدهاي ناشي از آن را تا حدي شناختيم، لازم است راهكارهاي مقابله با چالشهاي آن را تبيين كنيم. هرچند اذعان دارم كه اين مهم فراتر از توان فردي همچون من است. اما اميدوارم باب موضوع بر روي طالبان و علاقه‌مندان آن گشوده باشم و روشنفكران مسلمان و اهل نظر و علم، سوژه را دنبال كنند.
1. بازگشت به هويت
تلاش در راستاي بازگشت به هويت اصيل ديني و ملي و جهاد در راه تربيت جوانان و نوجوانان بر حفاظت از آن، مي‌تواند به عنوان يك عنصر بسيار قوي ملت ما را در مقابل چالشهاي سكولاريسم واكسينه كند و از تب و تاب شيزوفيرنياي آن مصون بدارد. چرا كه عامل اصلي گرايش جوانان ما به سوي سكولاريسم عدم شناخت هويت خودي است. مشهور است كه مي‌گويند: فرد شكست‌خورده و عقب‌مانده، گرفتار بيماري خودكم‌بيني مي‌شود و اين امر در مورد ما مصداق واقعي و عيني دارد. چون عقب‌مانده هستيم گوهر ارزشمند خود را در مقابل كالاي ناچيز ديگران رها مي‌كنيم و كور و كر به تقليد از ديگران مي‌پردازيم. در حالي كه بر ما لازم است روش سلف صالح خود را در پيش بگيريم يعني ضمن حفاظت از هويت اصيل خويش از دست‌آوردهاي مثبت دنياي سكولار غرب استفاده بورزيم. به عبارت ديگر ميان سنتهاي اصيل خودي و دست‌آوردهاي مدرنيسم غرب تلفيق بوجود آوريم.
2. تقويت بيداري اسلامي
بيداري اسلامي به شدت مورد دشمني استعمار و صهيونيسم واقع شده و مي‌شود. آنها سعي مي‌كنند به هر وسيله‌ي ممكنه آن را به نابودي بكشانند و در مقابله با آن جنگهاي صليبي را دوباره به راه اندازند. عملكرد دستگاههاي «صهيو- صليبي» مبين اين واقعيت است.
بنابراين بر ما لازم است در راستاي مقابله با سكولاريسم و نقشه‌هاي آن بيداري اسلامي را هرچه بيشتر توسعه داده و تقويت كنيم تا به ميان تمامي اقشار اجتماع نفوذ كند و شامل تمامي فرايندهاي اجتماعي و سياسي و فرهنگي و ... شود. اين امر از دوست‌داران بيداري اسلامي مي‌طلبد كه دايره‌ي فعاليت خود را هرچه بيشتر توسعه دهند و به ميان همه‌ي اقشار راه يابند و در تمامي اركان اجتماع نفوذ نمايند. والله المستعان.
3. تقويت بنيه‌ي علمي و ساختار اقتصادي
امروزه جهل و فقر به عنوان دو بيماري كشنده و خطرناك دامنگير جوامع اسلامي شده‌اند و غرب ستمگر به عمد اين دو مرض را ترويج مي‌دهد.
لذا بر مسلمانان لازم است در جهت غلبه بر اين دو مرض خطرناك هم بنيه‌ي علمي خود را تقويت كنند تا حدي كه به درجه‌ي توليد علم برسند و هم ساختار اقتصادي خود را تغيير دهند تا از مصرف به توليد برسند. البته اين امر كار و تلاش فراوان و همت مردان مي‌خواهد ليكن محال نيست بلكه با سعي به هر چه خواهي تواني رسيد.
4. استفاده از وسايل اطلاع‌رساني مدرن
اگر جهان غرب توانسته است ما را در كنج خانه‌هايمان آماج حملات خود قرار دهد و از طريق وسايل اطلاع‌رساني مدرن فرهنگ خود را بر ما تحميل كند و ما را مجذوب و شيفته‌ي تمدن و طرز زندگي خود نمايد ما هم مي‌توانيم از اين وسايل و سلاح در راستاي ترويج اهداف ديني و ملي خود و رساندن آنها به گوش جهانيان بويژه غربيان استفاده كنيم و اين كار ممكن و شدني است.
5. تنظيم و برنامه‌ريزي درازمدت
گويند: انگليسي‌ها در عملي كردن نقشه‌هاي خود اصلاً عجله ندارند بلكه بعد از برنامه‌ريزي، آهسته و آرام، در عين حال قاطعانه و خستگي‌ناپذير، به سوي آن حركت مي‌كنند و اين سياست و استراتژي  باعث شده به بيشتر اهداف خود دسترسي پيدا كنند.
اما متأسفانه عنصر نظم و برنامه‌ريزي در فعاليتهاي ما مسلمانان [حتي كشورها نيز] وجود ندارد. بي‌نظمي و بي سر و ساماني باعث شده در رسيدن به بيشتر اهداف ناكام بمانيم و در عين حال ناكامي خود را زير چتر ايمان به قضا و قدر بپوشانيم، در حالي كه در تفسير مفهوم قضا و قدر نيز به بيراهه منحرف شده‌ايم. طرحهاي خود را نيمه‌كاره رها مي‌كنيم، و اهداف مقدس خود را پيگيري نمي‌كنيم بلكه در وسط راه تعطيل مي‌گردانيم و ...
و براي نجات از اين بليه‌ي جانكاه نظم و انضباط دادن به خود و به كارها ضرورتي است حتمي.
والسلام
 
مراجع
1. قرآن كريم
2. مذاهب فكرية معاصرة، محمد قطب.
3. الإسلام والعلمانية وجهاً لوجه، دكتر يوسف القرضاوي.
4. الموسوعة الإسلامية العامة، مجموعه المؤلفين.
5. حرب المصطلحات بين الإسلام والغرب، دكتر محمد عماره.
6. الشريعة الإسلامية والعلمانية الغربية، دكتر محمد عماره.
7. سنت و سكولاريسم، مجموعه‌ای از نويسندگان.
8. مدارا و مديريت، دكتر عبدالكريم سروش.
9. شبهات وأخطاء شائعة في الفكر الإسلامي، انور الجندي.
10. جهان شمولی اسلام و جهانی‌سازی، مجموعه مقالات، جلد دوم.

 

جوانان سكولاریسم و بحران هويت

دانلود

درباره کتاب

نویسنده :

محمد ملا زاده

ناشر :

www.aqeedeh.com

دسته بندی :

For New Muslim