سنت در گذرگاههای تاریخ

سنّت در گذرگاههاي تاريخ مروري است بر سير تاريخي سنّت, عوامل حفظ و روند تدوين حديث شريف در طول تاريخ

اسم الكتاب: السنة في معابر التاريخ [ تاريخ السنة النبوية المشرفة ]


تأليف: عبد الله حيدري


الناشر: موقع عقيدة


نبذة مختصرة: السنة في معابر التاريخ [ تاريخ السنة النبوية المشرفة ].

 

سنّت
در گذرگاه هاي تاريخ

(مروري بر سير تاريخي سنّت، عوامل حفظ وروند تدوين حديث)

 

نوشته
محمد سليم آزاد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 
فهرست
فهرست    1
مقدمه    7
فصل اول: حفظ سنت    13
منكرين سنت چه مي گويند؟    14
وعده ي الهي در حفظ ((سنت))    14
تعبير امام ((شافعي)) در بقاي جاويد حديث    17
نمايندگان وعدهي الهي    17
ميزان محبوبيت پيامبر در نزد صحابه    18
عوامل حفظ سنت    19
1- دوستي راستين صحابه -رضي الله عنهم- با پيامبر -صلی الله عليه وسلم-:    19
2- اعجاز و بلاغت كلام رسول الله -صلی الله عليه وسلم-:    21
3- ترغيب و تشويق به حفظ و فراگيري سنت:    21
4- جايگاه رفيع سنت در دين:    23
5- وسعت حافظه:    23
6- اقتران سنت به امور خارق العاده:    24
7- شيوه هاي استادانه ي تعليم و تربيت:    25
8- هدايت يابي صحابه به سنت:    25
9- براي خنثی كردن دروغ دورغگويان:    25
10- وجود رسول الله -صلی الله عليه وسلم- در ميان صحابه -رضي الله عنهم-    26
سرگذشت ((سنت)) در حساسترين مراحل    27
((سنت)) در زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم-    27
سيماي تعليم در دوران وحي    28
اولين معلم و اولين شاگردان    29
اصحاب ((صفه))    30
راههاي حفظ ((سنت)) در عهد رسالت     32
1- بكارگيري حافظه    32
2- مذاكره با همديگر    33
3- عمل كردن بر ((سنت))    35
4- كتابت    35
خلاصه اي از كارهاي پيامبر -صلی الله عليه وسلم- در نشر سنت    38
((سنت)) در عهد خلافت صديقي    40
كوشش در حفظ اهميت سنت    41
شيوه ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- در حل درگيری ها    41
خدمات ارزنده ي ((ابوبكر صديق)) -رضي الله عنه- برای حفظ ((سنت))    42
1- تكميل اقدامات پيامبر -صلی الله عليه وسلم-    42
2- تشكيل انجمن شوراي صحابه -رضي الله عنهم-    43
3- احتياط در قبول روايات    44
4- ممانعت از روايت احاديث متضاد    45
5- از بين بردن احاديث مشكوك    46
علت سوزانيدن احاديث    47
6- تقليل روايت    48
7- جلوگيري از شيوع ((كذب)) و آگاه نمودن مردم به مفاسد آن    49
تعداد مرويات حضرت ((ابوبكر صديق)) -رضي الله عنه-    51
((سنت)) در زمان خلافت فاروقي    53
نمونه هايي از شدت عمل ((فاروق)) در حفظ ((سنت))    53
فوايد تقليل روايت    56
يك استدلال پوچ    58
اقدامات حضرت ((عمر)) -رضي الله عنه-    59
1- پايه ريزي ((تثبت)) در نقل احاديث    59
2- ارسال صحابه -رضي الله عنهم- به آفاق براي تعليم ((سنت))    60
3- تشويق به نوشتن احاديث    61
4- مبارزه با ((راي)) در مقابل ((حديث))    62
5- مبارزه با جويندگان شبهات قرآني    62
6- جداسازي ((سنن زوايد)) از ((سنن هدي))    63
اولين كسي كه به فكر نوشتن تمام احاديث افتاد    65
تعداد مرويات حضرت ((عمر)) -رضي الله عنه-    66
((سنت)) در عهد خلافت عثماني    68
عثمان -رضي الله عنه- و تقليل روايت    68
ترويج سنت به وسيله ي عمل    70
((سنت)) در زمان خلافت حيدري    72
((علي)) -رضي الله عنه- و چپاولگران ((سنت))    73
((عبدالله ابن عباس)) –رضی الله عنهما- حديث نمي گويد!    75
تدابير ((علي مرتضي)) -رضي الله عنه- براي محافظت ((سنت))    78
1- اشاعه ي سنت به طريق كثرت روايت    78
2- سفارش به مذاكره و تكرار احاديث    80
3 - سوگند دادن راوي    80
4- نهي از بيان احاديث عسير الفهم    81
نتيجه ي خدمات خلفاي راشدين -رضي الله عنهم- در يك نگاه    84
تدابيري ديگر    86
الف- نوشتن احاديث    86
ب- احتياط در روايت حديث    86
ج- سفر براي جستجوي حديث    87
د- اعدام حديث سازان    89
فصل دوم: تاريخچه ي تدوين حديث    91
آيا احاديث در قرن سوم تدوين يافته اند؟    91
كتابت حديث در عهد رسالت    92
روايات نهي از كتابت حديث    92
علل ممانعت از كتابت حديث    94
احاديث امر به نوشتن    98
نتيجه ي ارشادات پيامبر -صلی الله عليه وسلم-    100
احاديثي كه به دستور پيامبر  نوشته شده اند    101
كتابت حديث در زمان صحابه رضي الله عنهم    106
نوشته هاي صحابه رضي الله عنهم    106
چرا در زمان پيامبر  احاديث را يكجا گرد نياوردند؟    112
تدوين حديث در عصر تابعين    115
ضرورت تدوين حديث    115
فرمان تاريخي ((عمر بن عبدالعزيز))    116
تاليفات اواخر قرن اول هجري    117
تدوين حديث در قرن دوم هجري    118
مرحله ي اول تدوين حديث    119
جامعين حديث در قرن دوم    119
تاليفات قرن دوم    120
تدوين حديث در قرن سوم هجري    123
مرحله ي دوم و ويژگيهاي كتب اين دوره    123
مرحله ي سوم    125
صحاح ششگانه    125
خلاصه و نتيجه ي بحث    129
با چند اصطلاح آشنا شويم (اقسام حديث)    130
- اقسام حديث به اعتبار مبدا صدور:    130
- اقسام حديث به لحاظ كيفيت روايت: (در تقسيم كلي بر دو نوع است).    130
- اقسام حديث ازنظر كامل يا ناقص بودن سند:    131

 

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
 
مقدمه
 
الحمد لله وكفي وسلام علي عباده الذين اصطفي.
((سنت)) كه جامع ترين اطلاق بر مجموعه ي بزرگ احاديث نبوي، اعم از اقوال، اعمال، احوال، تقارير، اخلاق، عادات، سيرت، افكار و گرايش هاي رسول الله –صلی الله عليه وسلم- مي باشد، بزرگترين منبع قانون ـ به لحاظ شمول جزئيات و فروع و تفضيل احكام ـ و برجسته ترين نشانه ي حقّانيت اسلام پس از كتاب (قرآن) و مشعل هدايت مسلمين در تمام شعب زندگي به شمار مي رود و با توجه به منزلت آن به عنوان اولين و مطمئن ترين ابزار تفسير قرآن و توضيح و كشف مقاصد آن، در عقيده ي مسلمين داراي قداست و اهميتي نزديك به قرآن مي باشد، آن چنان كه به وصف ((وحي غير متلو)) (وحي تلاوت نا شدني) توصيف مي شود. هيچ مسلمان و فرقه اي اسلامي نيست كه سنت رسول الله–صلی الله عليه وسلم- را به عنوان مبين فرامين و قوانين قرآن و سرچشمه ي قانون قبول نداشته باشد، مگر افراد و فرقي معدود كه حسابشان كاملاً جدا است و مسلمانان آنها را به لقب تاريخي ((منكرين سنت)) مي‌شناسند.
بايد پذيرفت كه براي حفظ ايمان به سنت و اثبات اهميت و اصالت جاودانه ي آن، هر نوع اقدامي بدون بررسي جريان تاريخي آن، تقريباً غير سودمند تمام مي شود. سنت از آن نوع مقولات اسلامي است كه ارزش بحث تاريخي داشته و اساساً اثبات اصالت و ارزش ‏تشريعي آن نيز تا حد زيادي در گرو همين بحث مي باشد. اين واقعيت در پرتو پيش فرض زير به خوبي روشن مي شود:
فرد مسلماني را در نظر بگيريد كه با وجود عقيده ي راسخ به تقدس و اصالت سنت رسول الله –صلی الله عليه وسلم- و نقش آن در وصول به فلاح و سعادت واقعي، كوچكترين اطلاعي از سرگذشت تاريخي آن ندارد. با اين حال تصور كنيد يك منكر سنت نزد او چنين قضيه به هم مي بافد و استدلال كند كه: ((زماني سنت يك حيثيت قوي داشت و چون داراي حريم سالم و مستحكمي بود اهميت و نقش آن در قانون گذاري و هدايت جاي بحث نداشت. اما پس از رسول الله –صلی الله عليه وسلم- و حصه اي از عهد صحابه، عرصه ي تاخت و تاز عوامل بيگانه و مخرب قرار گرفت و ضربان حوادث سخت روزگار بر پيكرش اصابت نمود و حريم آن را خدشه دار كرد. بنابراين ديگر ((سنت)) آن ارزش تشريعي ذاتي اوليه را ندارد و نمي توان مانند قبل آن را حجت دانست! اين منطق ظاهراً عالمانه، به نظر شما چه آثار ناخوشايند و وحشتناكي بر موقعيت ((سنت)) در عقيده و نگرش پاك و ساده ي او بر جاي مي گذارد؟ و باز اگر آن گوينده ي فرضي نمونه هايي تاريخي از آن عوامل مخرب و خدشه پذيري ها را مستنداً بر شمارد، ديگر مطمئناً پشتوانه هاي مذهبي بي پايه و لرزان ذهن وي تاب مقاومت نياورده و به آساني روي هم فرو خواهند ريخت.
متأسفانه، مصداقهای خارجي و عيني اين مسلمانان تمثيلي، امروزه بيشترين تعداد مسلمانان را تشكيل مي دهند و اين در حالي است كه منكرين و دشمنان سنت ـ كه همواره در طول تاريخ مايه ي درد سر مسلمين بوده اند و اكنون نيز آراء و اهدافشان به شكلهاي گوناگون در هرزه زار انديشه هاي غير اسلامي و مكاتب فكري مختلف قالب گيري شده است _ پيوسته مترصد چنين زمينه ي مساعدي براي جذب افكار و قلوب ساده هستند.
پيشاپيش بايد متذكر شد كه در اين عرصه ما با دو بعد ((سنت)) سرو كار داريم: يكي، جايگاه و نقش اصيل مذهبي ((سنت)) در اسلام و ديگر، سرگذشت تاريخي پر نشيب و فراز آن در بعد اول، ((سنت)) را بر مسند قانون گذاري و موازي با قرآن مي بينيم كه بايستي براي هميشه اصالت و تاثير و اهميت ذاتي خويش را حفظ نمايد. در جنبه ي دوم، آن را مانند ساير ره آورد هاي تاريخي بينيم كه در متن آن به كرات و نحوه های گوناگون، عرصه ي كنش هاي مختلف بوده است. در همين ديدگاه متوجه اين واقعيت مي شويم كه ((سنت)) به خلاف ((كتاب))، گاهي شديداً هدف تهاجم مخالفين و حديث سازان قرار داشته است و ما نمونه هاي برجسته ي آثار اين غارتگرها را مي توانيم در اواخر خلافت حضرت عثمان –رضی الله عنه- و در تمام دوران خلافت حضرت علي –رضی الله عنه-  و مقاطع ديگر تاريخ سراغ بگيريم.
بنابراين، نتيجه گيري عجولانه و ظاهري از تلفيق دو واقعيت فوق، عيناً همان چيزي از آب در مي آيد كه منكرين و دشمنان ((سنت)) مي گويند، اما كاملاً ظاهر است كه اين نتيجه ي منفي فقط براي كسي قابل قبول است كه يا مبتلا به ضعف عقيده و فقدان بينش دقيق اسلامي است و يا آگاهي چنداني نسبت به تاريخچه ي ((سنت)) و روند حفظ و تدوين آن ندارد و مصيبت بارتر اينكه اگر علاوه بر اين دو كمبود، از روحيه ي كاوشگر و حقيقت جويي هم برخوردار نباشد! در صفحه ي ذهن يك مسلمان كنجكاو، در قبال چنين واقعيتي تاريخي، حتماً جوانه هاي بذر اين سوالات سر بر مي آورد كه: عمق اين فاجعه تا چه حد بود و در اثر آن چه مقدار حديث از بين رفت و يا تحريف شد؟ تدابير دفاعي مسلمين در اين حوادث چه بود و به چه ميزاني توانست كاستي ها را جبران نمايد؟ اساساً اين حديث سازي ها و دستبردهاي حديث سازان و دشمنان، با وجود محافظين مخلص و از خود گذشته اي چون صحابه ي پيامبر –صلی الله عليه وسلم- و بعد از آنان، تابعين و ساير محدثين عظام، تا چه حد قابل اعتنا و مخرب بود؟ تدوين نهايي و كامل ((سنت)) چه زماني، تحت چه شرايطي، چگونه و بر اساس چه معيارهايي صورت گرفت؟ و . . . و . . . . و . . . .؟ اهميت پاسخ يابي براي سوالات فوق، تاريخچه ي سنت را براي همه مسلمانان مهم و مطالعه ي آن را براي كسي كه عطش تحقيق دارد، ضروري مي سازد، چه مطالعه ي تاريخ سنت و بررسي عوامل حفظ و چگونگي تدوين آن، به تنهايي پاسخي براي تمام اين سوالات مهم و نتيجه ی ردي بر افكار و استدلالات بي بنياد منكرين سنت خواهد بود.
آري ((سنت)) هم براي خود سرگذشتي تاريخي دارد، داستاني تقريباً مختصر اما بسيار متنوع و خواندني. شالوده هاي اين داستان را روايات مذهبي و تاريخي محكمي تشكيل مي دهد كه ما را در كشف حقيقت از هر حيث مطمئن مي سازد.
كتابي كه پيش رو داريد، حاصل مطالعاتي در همين زمينه است و در آن سعي شده با اتكا به مدارك و منابع مذهبي و تاريخي معتبر، چشم انداز گذشته ي ((سنت)) هر چه شفاف تر در معرض ديد ذهني خوانندگان گذاشته شود. ناگفته نماند كه عمده ي قطعات دلايل منكرين سنت بر برهه اي از تاريخ اسلامي پيچ و مهر شده است كه تا آن زمان احاديث رسول الله–صلی الله عليه وسلم- از حافظه و سينه ها به كتاب ها منتقل نشده و تدوين نيافته و موقعيت براي دخل و تصرف در مجموعه ي بزرگ و پراكنده ي ((سنت)) از طرفی فراهم بود. اين زمان، از آغاز عهد صحابه (سال وفات رسول الله –صلی الله عليه وسلم-ـ شروع مي شود و تا اواخر نيمه ي اول قرن دوم (زماني كه تدوين حديث به تازگي در شرف تكوين قرار مي گيرد) امتداد مي يابد و تبعاً جسارتهاي ما در اين كتاب نيز، براي زير و رو كردن حقايق تاريخي به قصد كشف حقيقت مطلوب و اثبات اصالت و مصونيت بي شائبه ي ((سنت)) منعطف به همين مقطع به خصوص از زمان صورت گرفته و بر اين مبنا سير سنت از آغاز تا پايان سده ي سوم ـ زماني كه تدوين حديث به اوج كمال خود مي رسد ـ دنبال شده است.
لازم به يادآوري است كه كتاب حاضر، به عنوان بخشي از كتاب قبلي نگارنده (آشنايي با سنت پيامبر) سالها پيش آماده ي چاپ بود و ليكن با توجه به اهميت موضوع، بهتر تشخيص داده شد كه از آنجا حذف و به صورت كتابي مجزا در آيد. حال كه پس از تجديد نظرهاي مكرر با حذف و اضافات ضروري، محتويات پيراسته تر و كامل تري را تحت رداي خويش گرفته است، توفيقي در رسيد كه بيش از اين در حجاب بي قد و قواره و پر لكه اوراق غلط گيري شده و دست نوشته ها محجوب نماند و با لباس زيباي طبع، راهي بازار كتاب شود. رهي موفقيت و سعادت اگر اين خدمت ناچيز همراه با موثر افتادن در رفع نياز موجود باشد، مقبول بارگاه رب العالمين قرار گرفته و موجب پاداش اخروي گردد. توفيق، پيشوازي براي قبوليت فال گرفته مي شود و اين اميد مضاعف مي بخشد.
باعث سرور و خوشوقتي است؛ چنان چه مطالب و مباحث كتاب، باب طبع پژوهشگران، مدرسين مدارس ديني، طلبه و مفيد براي تمام دوستداران مطالعه ي دانستي هاي ديني واقع شود.
اهميت فوق العاده و علمي ـ تاريخي بودن موضوع كه خود خواهان پيش زمينه ها و سوابق ذهني قانع كننده اي بود، از يك سو و بضاعت مزجات نويسنده در بازار علم و معرفت توام با افسردگي هاي جسمي و روحي و مشاغل دست و پا گير از سوي ديگر، او را به وجود لغزشهاي احتمالي ـ به حكم محدوديت توان بشري ـ از قبل، معترف و به يادآوري خوانندگان به ويژه علماء و ارباب مطالعه سخت دلبسته و اميدوار ساخته است.
از قلم نيفتد كه در راستاي تنقيح و پيرايش كتاب، نگارنده از تذكرات بجا و پيشنهادهاي سودمند استادان و سروراني نيز بهره برده است كه بدين طريق بي شائبه ترين سپاس هاي خويش را تقديم شان مي دارد.
  محمد سليم آزاد
سال 1421 هـ . ق
(پاييز 1376 هـ . ش).
 

فصل اول
حفظ سنت
همچنان كه مي دانيم، به اتفاق تمام مسلمانان، ((سنت)) دومين اصل اساسي دين مبين اسلام محسوب مي گردد و در اين بحثي نيست. اما چنانكه تقاضاي عقل نيز هست، پذيرفتن يك شي به عنوان اصلي از اصول دين مستلزم اين مساله است كه آن چيز بايد صحيح، دست نخورده، مضبوط و داراي حريم محافظت شده اي باشد. زيرا كه، اصول دين، اساس و پايه هاي هميشگي دين به شمار مي روند و تغيير و تقلب در آنها، مساوي با تزلزل و بي ثباتي دين مي باشد. ما ((سنت)) را درست مانند ((قرآن)) محفوظ و مصون از تصرف دشمنان مي دانيم و قائليم همان گونه كه ((سنت)) در عهد پيامبر–صلی الله عليه وسلم- صحيح و سالم بوده، در دوران هاي پس از او نيز، از عهد صحابه –رضی الله عنهم- گرفته تا قيام قيامت، هويت حقيقي و مصون خويش را حفظ كرده و خواهد كرد. خواهيم ديد كه ((سنت)) به طريقه هاي گوناگوني صحنه پياده كردن تدابير حفاظتي شده است. در اين فصل، بحثي تحليلي در مورد حفظ ((سنت))، قبل از اينكه در كتابها تدوين يابد، ارائه داده و در ضمن آن به كنكاش قضايا براي كشف حقايق بديهي در اين زمينه مي پردازيم.

 

 

منكرين سنت چه مي گويند؟
دشمنان و منكرين سنت براي استحكام دادن به دعواي شومشان، ((سنت)) را در اذهان عموم، پس از دوران رسالت، در مرحله اي تعريف نموده اند كه به دور از هر گونه توجهي دلسوزانه و حاوي اهميت به خود بوده است. مي گويند بعد از پيامبر –صلی الله عليه وسلم- ((سنت)) حيثيت قوي خود را از دست داد و زورگويان و منافقين توانستند با دخل و تصرف منافقانه، مقدار قابل ملاحظه اي از گوهرهاي گرانبهاي اين مجموعه را به غارت ببرند و از سويي ديگر موفق شدند، آنچه را كه ساخته ي خودشان بود و به ضرر اسلام، بر اندام ((سنت)) بچسبانند. و با همه ي اين خطرات جدي كه براي ((سنت)) وجود داشت، صحابي بي آنكه حركت مدافعانه اي داشته باشند، سر جاي خود نشسته و تمام توجه خود را به فعاليتهاي ديگري مانند، جهاد و بسط تعاليم قرآني و غيره _ كه به نظرشان حياتي تر مي آمد ـ معطوف داشته بودند!
منكرين سنت، با اين سفسطه گويي هاي بي پايه، ((سنت)) را فاقد اعتبار مي دانند، چون به زعم خويش آن را چيزي تصور مي كنند كه، هيچگاه از تدابير حفاظتي بهره نبرده و رفته
رفته تبديل به مجموعه اي مشتمل بر ياوه سرايي هاي منافقين و شكستگيهاي جبران ناپذير شده است!
وعده ي الهي در حفظ ((سنت))
 با اندكي تدبر در واقعيت امر و نگاهي كاوشگرانه در نصوص و قضاياي بديهي، متوجه مي شويم كه، كاملاً عكس ادعاي منكرين سنت در جريان بوده است. ((سنت)) كه چيزي جز احاديث پيامبر–صلی الله عليه وسلم- نيست، درست مثل ((قرآن)) در پرده حفاظت الهي قرار داشته و مانند آن داراي صحت و اعتباري جاودانه است.
براي درك اين حقيقت، دانستن اين نكته ضروريست كه ((قرآن)) به اتفاق تمام دانشمندان لغت و علماي اصول، اسم ((نظم)) و ((معنا))،  هر دو مي باشد و هرگز نمي توان گفت كه فقط منحصر در ((نظم)) (الفاظ ظاهري) يا ((معنا)) است.
مي دانيم كه خداوند، حفاظت ((قرآن)) را بر ذمه ي خويش نهاده است و هيچ قدرتي نمي تواند در آن دخل و تصرفي بنماند. در سوره ي ((حجر)) درباره ي جاودانگي و صيانت ((قرآن))، چنين اعلام فرموده است:
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ  . هر آئينه، ما ((ذكر)) را نازل كرده اين و ماييم كه حافظ هميشگي آن هستيم.
حافظ ((ابن حزم)) مي نويسد:
((تمام اهل لغت از تمام شرايع، بر اين امر اتفاق دارند كه وحي با تمام اقسام خويش (متلو باشد يا غير متلو، همان طور كه در آيه ي َأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَة. ذكر هر دو هست. كه نازل شده است، ((ذكر)) فرستاده شده از طرف الله است و تمام آن در حفاظت الله مي باشد. . . آنان كه مي گويند مصداق ((ذكر)) در آيه ي ((حفاظت)) (آيه ي إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ . . .، فقط ((قرآن كريم)) است و بس و آن هم در محدوده ي الفاظ، دعوايشان غلط و بي دليل است..)) .
بر هيچ عاقلي پوشيده نيست كه، استفاده از ((قرآن))، بستگي بكارگيري از ((سنت)) دارد؛ زيرا بدون بيان رسول، مراد الهي از آيات و الفاظ ظاهري هرگز مفهوم نمي گردد و مسلماً، حكمت بقاي هميشگي ((قرآن)) انتفاع انسانها از مفاهيم والا و فرامين سازنده ي آن است.
با پذيرفتن انحصار حقيقت ((قرآن)) در نظم و واژه ها، نه تنها ((سنت)) را فاقد ارزش اعتباري قرار داده ايم، بلكه در اين صورت، خود ((قرآن)) نيز هدف انتقاد و نتيجه گيري هاي منفي حاسدان و منافقان قرار مي گيرد و با خط كشيدن بر صفحه ي بيان رسول الله –صلی الله عليه وسلم- (سنت)، هر فرصت طلبي مجال مي يابد كه در تفسير آن، آراء زهرآگين خود را به خورد عموم بدهد و يا با خاطري آسوده بگويد: امكان بهره برداري از ((قرآن))، فقط در زمان پيامبر–صلی الله عليه وسلم- بود كه، مردم در يافتن مقاصد آن، به او روي مي آورند. اما اكنون، كه احاديث و تفاسير به مرور ايام فرسوده شده اند، نمي توان براي حل مشكلات و حصول معرفت، به ((قرآن)) روي آورد!!
با نظر به اين مطلب، بايد پذيرفت كه وعده ي الهي، شامل حفظ ((سنت)) نيز مي شود و فقط در اين صورت است كه بينش ما نسبت به ((قرآن)) و ((سنت)) بر يك محور عقلي و موافق با بديهيات عمومي قرار مي گيرد.
اگر احاديث رسول –صلی الله عليه وسلم- را كه همان تفسير قرآن و معاني آن است، غير محفوظ بپنداريم، چه چيز ديگري از كتاب آسماني، به جز تركيبي مشتمل بر الفاظ و تعابير ذوالوجوه زياد، در دست خواهيم داشت؟ آيا اصلاً مي توان چنين وانمود كرد كه ذمه ي الهي فقط براي حفاظت از الفاظ قرآن است، و چيزي از معاني و مقاصد آن را شامل نمي گيرد؟ آيا غير از اين است كه، كسي كه داراي اين عقيده باشد، قبل از هر چيز، در حقيقت خود ((قرآن)) را غير محفوظ دانسته است؟
قضاوت منصفانه در اين باره به عهده ي خوانندگان واقع بين است. . .
خداوند متعال مطابق وعده ي خويش، همان طور كه براي حفظ قرآن در هر زمان حفاظ و مفسر متعهد پيدا كرده و مي كند، براي حفظ ((سنت)) نيز، محدثين گماشته است.
تعبير امام ((شافعي)) در بقاي جاويد حديث
امام ((شافعي)) در رساله ي خويش مي نويسد: ((تمام ذخيره سنت، در مجموع، نزد محدثين وجود دارد. البته نزد برخي از آنان زياد و نزد عده اي ديگر كم؛ ليكن اگر همه ي آنها را يك جا گرد آورند، همه ي ذخيره ي سنت فراهم مي آيد. بديهي است اگر احاديث جمع شده را از هم جدا سازند، نزد هر محدث تعدادي از آنها وجود خواهد داشت. اما واقعيت است، احاديثي كه نزد يك محدث وجود ندارند، نزد محدث ديگر يافت مي شوند)) .
امام ((شافعي))، با اين سخن، اشاره به حقيقت مزبور دارد؛ به اينكه: ((سنت)) نيز محفوظ است و ابداً محور و نيستي در آن راه نيست.
 
نمايندگان وعده‌ي الهي
بي شك اوليت حافظان و مدافعان ((سنت))، صحابه ي اكرم –صلی الله عليه وسلم- بوده اند كه با كوششهاي خود توانستند، ((سنت)) را در يك مسير مستقيم و مطمئن قرار دهند و در اين راه الحق كه سنگ تمام گذاشتند. آنان ((سنت)) را به چشم امانتي بزرگ مي نگريستند، و چه در حيات پيامبر–صلی الله عليه وسلم- و چه پس از وي، با اعمال شيوه هاي حفاظتي مطمئني از قبيل يادداشت ذهني و كتبي احاديث، نگهداري كامل از ره آورد هاي سازنده ي آن عملا، دفاع از حريم مقدس آن در برابر هر گونه خدشه پذيري، جلوگيري از قرار گرفتن وسيله ای دست ظالمين براي جلب منافع شخصي و دنيوي و . . .، آن را از هر نوع نقص و تزلزل نجات دادند. و بدين طريق وعده ي الهي را در حفظ آن، متحقق ساختند.
در نتيجه ي كوششهاي همه جانبه و دقيق صحابه –رضی الله عنهم- است كه، مسلمين با اطمينان خاطر به ((سنت)) تكيه داده و آن را، همان گونه كه در دوران وجود مبارك آن حضرت–صلی الله عليه وسلم- بوده است، مي پندارند.
تدابير صحابه –رضی الله عنهم- در حفظ ((سنت)) كه بعضاً الهام گرفته از ارشادات آن حضرت بود و در مواردي ديگر از راي ثاقب خويش بهره مي بردند، سرمشقي براي محدثين و علماي بعدي گرديد كه به وسيله ي آنان ((علم حديث)) رونقي چند برابر يافت.

ميزان محبوبيت پيامبر در نزد صحابه
محبوبيت پيامبر –صلی الله عليه وسلم- و شخصيت آسماني او، محركي بود كه صحابه –صلی الله عليه وسلم- را به حفظ ((سنت)) او وا مي داشت. شخصيت رسول خدا، طوري آنان را تحت تاثير قرار داده بود كه، جزيي ترين قول يا فعل پيامبر –صلی الله عليه وسلم-، در نظرشان تحفه اي ارزشمند و قابل تكرار و يا تقليد بود. ميزان نفوذ شخصيت و محبوبيت آن حضرت –صلی الله عليه وسلم- در ميان يارانش و اطاعت و فرمانبري بي شائبه ي آنان از وي را، مي توان از سخنان ((عروه بن مسعود)) استنباط نمود. او كه در ماجراي ((صلح حديبيه)) از طرف كفار بطور قاصد، به اردوگاه مسلمين رفته و حالات آنها را از نزديك مطالعه كرده بود، در بازگشت، به سران قريش چنين مي گويد:
((من به عنوان قاصد، به دربار شاهان بزرگ رفته ام، شاهان فارس، روم و حبشه را ملاقات كرده ام، اما هيچ شاهي را نديده ام كه درباريانش او را چنين تعظيم مي كنند كه ياران محمد، محمد را! هيچگاه نمي گذارند آب دهانش بر زمين بيفتد. اگر بر دست بريزد، آن را بر رخسار و بدن خود مي مالد. وقتي كه فرماني صادر مي نمايد، هر كس براي تعميل آن مي رود. آنگاه كه وضو مي سازد، براي دست يافتن به قطرات آب و ماليدن آنها بر بدن، چنان مي دوند كه گويي نزديك است با هم ستيز نمايند! چون سخن مي گويد، همه خاموش مي گردند. هيچ كس، بنابر عظمت فوق العاده اش، جرات ندارد او را نگاه كند.))
در سخنان ((عروه)) دقت كنيد! . . .، وقتي كه پيامبر -صلی الله عليه وسلم- در نظر اصحاب خود چنان محبوب باشد، كه حاضر نيستند، قطرات آب وضويش بر زمين بريزد و براي گرفتن آب دهانش از سر و كول همديگر بالا مي روند، چگونه مي توان باور كرد، از حفظ ((سنت)) او شانه خالي كنند و نسبت به آن بي تفاوت باشند؟ ((سنت)) ي كه تفسير قرآن و شارح و مبين احكام و مقاصد آن است.
واقعيت اين است كه ((سنت)) در چهارچوب خدمات دلسوزانه ي خلفاي فداكار و اصحاب امانت دار قرار داشته است و در صحت و عدم تقلب بازي در آن، هيچ شكي نيست. و همان طور كه قبلاً نيز نشان و مدلل ساختيم، محفوظ ماندن ((سنت)) نيز خواست خدا بوده كه بدست صحابه -رضي الله عنهم- صورت گرفته است.
مروي ـ هر چند گذرا ـ بر عوامل حفظ ((سنت))، سرگذشت آن در حساسترين مراحل تاريخي و شيوه هاي صحابه -رضي الله عنهم- در نگهداري و حفظ آن، ما را در دستيابي به اين حقيقت كمك مي كند.
قبل از ورق زدن سرگذشت سنت، لازمست به انگيزه هايي كه صحابه -رضي الله عنهم- را به حفظ ((سنت)) و دفاع از آن واداشته بود، بپردازيم.
عوامل حفظ سنت
 1- دوستي راستين صحابه -رضي الله عنهم- با پيامبر -صلی الله عليه وسلم-:
حضرت ((علي)) مي فرمايد: ((رسول الله -صلی الله عليه وسلم- در نزد ما، از اموال ما، پدران و مادران ما و از آب سردي كه به تشنه اي بدهند، محبوبتر است.))
در دوستي صحابه -رضي الله عنهم- نسبت به پيامبر -صلی الله عليه وسلم-، گفته ((علي))، به مثابه ي كليه اي است كه براي درك ميزان محبت آنان، كافيست. نمي توان يكايك جلوه هاي حب صادق صحابه -رضي الله عنهم- را نسبت به پيامبر -صلی الله عليه وسلم- بر شمرد. همين قدر كافيست بدانيم كه تاريخ نظير آن را در ميان هيچ پيشوا و رهروانش، سراغ ندارد.
به قول يكي از صحابه: ((هيچ كس را نديده ام كه به ميزان حب اصحاب محمد به محمد، كسي را دوست داشته باشد!))
اين نكته را مي توان از گفته ي يكي از شير زنان صدر اسلام، نيز دريافت: او زني از انصار بود كه پدر، همسر و بردارش را در جنگ احد از دست داده بود. از ديگران پرسيد: ((بر سر رسول الله -صلی الله عليه وسلم-، چه آمده است؟)) گفتند: ((به خير و عافيت است، همان طور كه تو دوست داري.)) گفت: ((نشانم بدهيد تا خودم او را ببينم.)) وقتي كه آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- را سالم يافت، گفت: ((هر گونه مصيبتي در صورت وجود تو، كوچك و ناچيز است.))!
مظاهر اين دوستي شگفت انگيز را مي توان در زواياي مختلف زندگي صحابه -رضي الله عنهم- يافت؛ به اندازه اي كه قلم از به حصار كشيدن همه ي آنها با الفاظ و جملات از بيان آن عاجز است.
همان گونه كه مي دانيم، آنگاه كه عشق و محبت ريشه هايش را در نهان خانه هاي قلب دوانيد، محب به پيروزي از آثار محبوبش بر مي آيد. ادا و اطوار او را در مي آورد، از گفته هايش لذتي و صف ناپذير مي يابد و به حفظ هر آنچه كه از محبوبش صادر مي گردد، مي پردازد. از اينجاست كه در مي يابيم، دوستي صحابه با پيامبر -صلی الله عليه وسلم- از موثرترين عوامل حفظ سنت رسول -صلی الله عليه وسلم- بوده و آنان را در راه نگهداري و دفاع از سنت محبوبشان، براي مقابله با هر نوع خطري آماده كرده است.

 2- اعجاز و بلاغت كلام رسول الله -صلی الله عليه وسلم-:
بلاغت و وجوه اعجاز و امتياز كلام نبوت از يك طرف، و علاقه ي مفرط عرب به ادب و فصاحت و بلاغت زبان عربي از طرف ديگر، موجب يكي ديگر از بزرگترين انگيزه هاي حفظ سنت در صحابه -رضي الله عنهم- شده بود.
پس از كلام خدا، كلام محمد -صلی الله عليه وسلم- در اعجاز و بلاغت، اشراق و زيبايي، بلندي معاني و هدايت و حسن ترتيب الفاظ، همتا ندارد. و عرب بنا بر عادت، اشتياق عجيبي براي فراگيري و تقليد سخنان بليغ و فصيح داشته اند، و اين دو مطلب از بديهياتي هستند كه احتياجي به شرح و بيان ندارند.
با توجه به اين موضوع، طبيعي بود كه صحابه -رضي الله عنهم- توجه خاصي به حفظ سنت پيامبر -صلی الله عليه وسلم-، بزرگترين فصيح و بليغ عرب، نشان دهند و سخنان زيبا، مختصر و آكنده از معاني و مقاصد والا را دهان به دهان، به ديگران برسانند.
 3- ترغيب و تشويق به حفظ و فراگيري سنت:
در قرآن كريم و احاديث نبوي، آيات و احاديث بسياري، حاوي تشويق مسلمين به حفظ ((سنت)) به معناي اعم آن (علماً و عملاً، حفظاً و فهماً، تعليماً و نشراً)، به ميان آمده است.
خداوند در شان سنت پيامبر -صلی الله عليه وسلم-، مي فرمايد: وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا  (و آنچه را كه رسول برايتان مي آورد، بگيريد و از هر چه كه شما را باز مي دارد، دوري جوييد!)
در آيه اي ديگر مي فرمايد: لقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ . (به راستی براي شما در رسول الله اسوه ي حسنه وجود دارد.).
و مي فرمايد: مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ .  (هر كه رسول را اطاعت كند، محققاً خدا را اطاعت كرده است).
و بسياري ديگر از اين گونه آيات مقدسه.
رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم- سخنان متعددي براي تشويق صحابه به فراگيري و نشر و حفظ سنت شريفه، ارشاد فرموده است. از آن جمله: ((خداوند خرم و شاداب گرداند كسي را كه از من حديثي مي شنود و آن گونه كه شنيده به ديگران مي رساند.))
در خطبه ي ((حجه الوداع)) فرمودند: ((اي مردم! باخبر باشيد، آنكه حاضر است بايد به غايب گفته هاي مرا برساند)) .
و به عنوان تهديد و ترهيب آنان كه از سنت او اعراض نمايند، فرموده است: ((هر كه از سنت من روي بگرداند، از من نيست.))  و . . . و . . . و . . .
چنان كه مي بينيد، اين گونه آيات و احاديث مشحون از تشويقات جان فزا و همت افزا، داراي اسلوبي هستند كه دلهاي خفته را بيدار ساخته و آدمي را همتي عالي و دروني آگاه مي بخشد. صحابه -رضي الله عنهم- كه خود داراي بزرگترين همت و قويترين ايمان بودند، همواره اين ارشادات را مدنظر خود قرار داده و بي شك كاملترين مصداقهاي آيات و احاديث به شمار مي رفتند و بدين ترتيب، حفظ سنت در فهرست وظايف خطير و سرنوشت ساز آنان قرار داشت.

 

4- جايگاه رفيع سنت در دين:
سنت دومين مصدر تشريع در دين است و شارح قرآن كريم، بسط دهنده ي مجملات، مخصص عام، روشن كننده مبهات و مظهر اسرار آن است. خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ  .
((سنت)) كليد خزائن قرآني مي باشد و بدون آن، بهره برداري از معارف قرآن و دستورالعملهاي سازنده ي آن، بسيار اندك و ناچيز مي گردد. به همين علت است كه ((يحيي بن كثير)) مي گويد: ((سنت قاضي بر كتاب است، اما قرآن بر سنت قضاوت ندارد.)) يعني: سنت روشن کننده قرآن است اما خود سنت واضح و روشن است، بنابراين استفاده از آن موقوف به قرآن نيست.
بي ترديد، صحابه -رضي الله عنهم- از هر كس ديگري بيشتر به منزلت و جايگاه ي ويژه ي ((سنت)) آگاهي داشتند؛ لذا، بي مناسبت نيست كه براي پاسداري از ((سنت)) و عمل كردن بر آن بيش از ديگران حريص بودند.
 5- وسعت حافظه:
عرب در وسعت ذهن و قوت حافظه، نظير نداشت. به گونه اي كه در ذكاوت و وسعت ذهن ضرب المثل روزگار بود. و اين كيفيت دروني غالباً مولود دو عامل بود:
 1- عرب آن روزگار، اكثريت قريب به اتفاق امي بودند و نوشتن و خواندن نمي دانستند و دوري از تمدن دو دولت متمدن بزرگ آن زمان _ ايران در شرق و روم در غرب _ آنان را همچنان در وحشت و بداوت نگهداشته بود. طبعاً اين وضعيت، سخت آنها را متكي به ذهن و حافظه كرده بود. و در اين مورد چنان پيش رفته بودند كه، مغزهايشان ديوانهاي شعر و سينه هايشان سجل نسب نامه ها و قلوبشان دفتر حوادث و ايامشان بود.
با ظهور اسلام، و گرويدن عرب به دامان پرورش دهنده ي آن، قواي دروني آنها با تعاليم جديد آسماني فزوني گرفت. و در مسيري قرار گرفت كه حامل و حافظ فرازهاي تعليم پيامبر -صلی الله عليه وسلم- گشت.
 2- دومين عامل مهم در پرورش حافظه ي عرب، كفايت واقعاً در خور توجه آنها بر ضروريات اوليه ي زندگي و عدم گرايش به امكانات رفاهي بود. از نعمتهاي بي شمار زمين، به قوت لايموت بسنده مي كردند و مي توانستند با ميوه ي خرما و آب، گذران حيات نمايند. ناگفته پيداست كه اين زندگي يكنواخت و ساده، بر ايشان وقت زياد و فرصت هاي وسيع باقي مي گذاشت و آنها را به موجود قانع مي ساخت. صفاي فكر و قوه ي حافظه و تيز ذهن، نتيجه ي طبيعي اين شرايط مي باشد. صحابه -رضي الله عنهم- داراي چنين امتيازي بودند و اين نعمت را در راه حفظ سنت پيامبر -صلی الله عليه وسلم- صرف نمودند.
 6- اقتران سنت به امور خارق العاده:
يكي از عوامل مهم حفظ ((سنت)) توسط صحابه -رضي الله عنهم-، اتصال بعضي از احاديث نبوي به امور خارق العاده مي باشد و مسلماً، وقايع مافوق عادت و خارج از ناموس طبيعت، در رشد و تغيير قواي دروني و انديشه انساني سهم بسزايي دارد. چنان كه گاهي، آن را مبداء تاريخ خويش قرار مي دهد و ايام و سنين را به آن مي سنجد.
در احاديث پيغمبر -صلی الله عليه وسلم-، از اين نمونه هاي اعجاب آميز به كثرت وجود دارد و صحابه -رضي الله عنهم- كه ناظرين مستقيم صحنه هاي آن بوده اند، بي شك از آنها تاثير پذيرفته اند. به ديدن و شنيدن آنها تشويق يافته اند، ترسيده اند، عبرت گرفته اند و . . . و همه آنها ناخودآگاه در ذهن و حافظه ي آنها نقش بسته است. بنابراين، اين نمونه اعجازها و خوارق عادات به عنوان عاملي از عوامل حفظ ((سنت)) به حساب مي آيد.  


7- شيوه هاي استادانه ي تعليم و تربيت:
بكارگيري طريقه هاي مفيد براي ارشاد و تربيت، نقش اساسيي در تقرر تعاليم و آموزشها در ذهن آدمي دارد. با نظري محققانه در شيوه ها و اساليب تربيت رسول خدا -صلی الله عليه وسلم-، كاملاً متوجه مي شويم كه وي تمام جوانب دروني و بيروني شخصيت انساني را در نظر داشته است و هر بار، به گونه اي صحابه -رضي الله عنهم- را درس مي داد كه با فطرت و آمادگي هاي آنان در آن برهه ي بخصوص كاملاً هماهنگي و مناسبت داشت. و اين امر باعث شده بود كه صحابه -رضي الله عنهم- به سهولت هر چه تمامتر، آموزشهاي اسلامي را فراگيرند و درسهاي آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- با برجستگي بيشتري در صفحه ي ذهنشان حك گردد.
8- هدايت يابي صحابه به سنت:
همان طوري كه قبلاً نيز متذكر شديم، پس از قرآن، دومين عامل هدايت مسلمين ((سنت)) مي باشد. صحابه -رضي الله عنهم- همان طور كه از قرآن نور هدايت مي يافتند، از جلوه هاي پر نور هدايت سنت نيز بهره وافر مي بردند. ((قرآن)) ضابطه ي زندگي اسلامي به شمار مي رفت و ((سنت))، مجري ضوابط و شارح مقاصد آن.
صحابه -رضي الله عنهم-، در عمل  به قوانين و دستورالعملهاي قرآن، كاملاً متكي به سنت پيامبر -صلی الله عليه وسلم- بودند و در انجام كوچكترين عمل ديني، متمسك به ((سنت)) مي شدند. بديهي است كه صحابه -رضي الله عنهم- بنابر عظمت پيامبر -صلی الله عليه وسلم- و تاثير مستقيم وي در بهروزي زندگاني دنيا و آخرت، هرگز از سنت او كناره نمي گرفتند و به آن به عنوان كليد دستيابي به هدايت مطلوب مي نگريستند. لذا با دقتي شايسته، در حفظ آن مي كوشيدند.
 9- براي خنثی كردن دروغ دورغگويان:
براي دفاع از يك ذخيره ي علمي، بهترين راه، حفظ كردن آن در سينه هاست. صحابه -رضي الله عنهم- مي دانستند ((سنت)) هم مانند ساير عناصر اصلي و سازنده دين در معرض حملات دشمنان دين قرار خواهد گرفت. با بودن رسول خدا -صلی الله عليه وسلم-، ترس از يورش دشمنان عليه ((سنت)) به صورت نفي يا ازدياد و نقصان وجود نداشت. چون با جريان وحي، تمام نقشه هاي مكاران و شيادان هوا پرست، نقش بر آب مي گشت، اما در صورت عدم وجود مبارك آن حضرت -صلی الله عليه وسلم-، خطر بسيار جدي بود و امكان داشت دروغ پردازان، اضافاتي در پهنه ي ((سنت)) پياده نمايند و چهره ي آن را دگرگون سازند. لذا بهترين راه جلوگيري از تزريقات مسموم كننده ي دشمنان بر اندام ((سنت)) را، حفظ تمام مفاد آن دانستند و با قوه ي خدادادي اي كه در حافظه داشتند، با دل و جان احاديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم- را حفظ نمودند تا همواره آنها را در حضور داشته باشند و بتوانند با تطبيق احاديث تازه شنيده شده با احاديث بايگاني شده در ذهن، صحيح را از غير صحيح تشخيص بدهند و بدين وسيله سدي در مقابل دروغ هاي عناصر فاسد و مفسد، بكشند.
 10- وجود رسول الله -صلی الله عليه وسلم- در ميان صحابه -رضي الله عنهم-
سايه ي پر فيض رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم-، همواره بر سر صحابه -رضي الله عنهم- قرار داشت و آنان از كانون روحاني رسالت پرورش مي يافتند. رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- را از صحابه -رضي الله عنهم- بر مي چيد و در تربيت اسلامي و آسماني آنان كوشش مي كرد. آنان را به حفظ دستورات ((كتاب)) و ((سنت)) و عمل بر مفاد آنها وامي داشت و در فهرست دانسته هايشان مي افزود. هرگاه از او سوال مي كردند، با اسلوبي حكيمانه و دلكش پاسخ مي داد، خطاهايشان را باز مي گفت و راه درست را به آنان مي نماياند و هرگاه در شك مي افتادند، به حقيقت امر آگاهي مي داد و. . . بدون شك، وجود موثر آن حضرت در ميان ياران با آن شيوه ي حيرت انگيز برخورد و تعليم، عامل مهمي جهت تسهيل حفظ احكام و تعاليم ديني براي صحابه -رضي الله عنهم- بود كه در نتيجه ي آن، صحابه -رضي الله عنهم- موثرترين دفاعها را از سنت پيامبر -صلی الله عليه وسلم-، از خود نشان دادند.

 
سرگذشت ((سنت)) در حساسترين مراحل
 ((سنت)) قدمتي قريب به قدمت ((قرآن)) دارد و در طول چهارده قرني كه از عمرش مي گذرد، جولانگاه انديشه ها و واكنشهاي مختلف از طرف مكاتب فكري مختلف بوده است و گاه دست متجاوز يغماگران اسلام، چنان بر پيكره ي مقدسش خورده است، كه اگر اقدامات به موقع مدافعين و علماي راسخين جهت مقابله با آنان و ترميم ((سنت)) نمي بود، اكنون جز مجموعه اي مشكوك و غير قابل اعتماد، چيز ديگري از آن در دست نداشتيم.
از ميان ادوار مختلف تاريخي، بي ترديد، سرنوشت سازترين دوره هاي ((سنت))، سه قرن اوليه ي اسلام مي باشد. ((سنت)) در اين مدت چنان شكل گرفت كه از آن به بعد هيچ غارتگري نمي توانست به آن نگاه چپ كند.
اميدواريم، خواننده ي عزيز با بحثي فشرده _ و در عين حال جامع و كامل _ كه درباره ي سير ((سنت)) در دوره هاي مهم پنج گانه ي اسلام _ عهد رسالت و عهد خلفاي چهارگانه _ ارائه مي دهيم، تاثير اين دوره ها را در حفظ و صيانت ((سنت))، در يابد.

((سنت)) در زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم-
 دوران وحي، سرآغاز ((سنت)) و فاش شدن تاثير غير قابل انكار آن در بسط تعاليم و احكام آسماني است. در اين زمان است كه ((سنت))، جاي از پيش تعيين شده ي خويش را در رديف مدارك و حجج آسماني مي گيرد و اهميت والاي آن در اسلام براي مومنين آشكار مي گردد.
از همان اول نزول وحي، ((سنت)) به عنوان تفسيري براي آيات نازل شده، نقش مي آفريند و به مومنين كمك مي كند تا طريق امتثال اوامر الهي را در سازندگي هاي فردي و جمعي و عبادات و طاعات، بدانند.
با نگاهي به رويداد هاي روزهاي اول بعثت، مي توان آثاري بر جسته از ((سنت)) و پيروي کنندگان اوليه از آن، پيدا كرد. شيوه ي اداي نماز، از قديمترين ((سنت)) هاي پيامبر اسلام -صلی الله عليه وسلم- و تقليد ((خديجه))، ((ابوبكر))، ((علي))، ((زيد بن حارثه)) و ((بلال)) از نماز پيامبر -صلی الله عليه وسلم- اولين نمونه ي متابعت از ((سنت)) به شمار مي رود.
بدين ترتيب، ((سنت)) همزمان با بعثت رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم-، به منزله ي دومين مرجع دريافت احكام شرع، در سطح اسلام خودنمايي داشته است و با گسترش سريع اسلام و ازدياد تعاليم و احكام ديني، تنها راه حصول معارف قرآني به شمار مي رفته است.

سيماي تعليم در دوران وحي
در زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم-، هر دو جانب علم (تعليم و تعلم) به ((سنت)) گره خورده بود و پس از ((قرآن)) مقدس ترين علم به حساب مي آمد و مسلمين با اهتمام هر چه تمامتر به فراگيري آن اشتغال داشتند.
اسلام، در اندك مدت توانست چاشني علم را به مذاق مسلمين برساند و آنان را در حرص و ولع فراگيري علوم قرآني بيندازد. و در دوران نزول وحي با وجود مشكلات و مسائل بزرگ كه متوجه ي اسلام و مسلمين بود، مومنين همان اشتياق را در بدست آوردن معارف اسلامي داشتند كه، بعدها _ پس از پيامبر -صلی الله عليه وسلم- _ از خود نشان دادند.
مسجد، مركز تعليم بود و صحابه -رضي الله عنهم- در آن تغذيه ي علمي مي شدند. آنان كه تا ديروز، چيزي به نام ((علم)) نمي شناختند و از فوايد و تاثيرات مثبت آن در زندگي بي خبر بودند، آن روزها به بركت اسلام و شيوه هاي تبليغاتي حكيمانه ي پيامبر -صلی الله عليه وسلم-، چنان شيفته ي علم شده بودند كه، ((مسجد نبوي)) _ آن اولين پايگاه ديني، علمي، سياسي و نظامي _ همواره آنها را در خود داشت و در آن مكان از رهنمودها و نصايح آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- بهره مي بردند.
در تمام دوران وحي، سلسله ي تعليم، بدون اينكه وقفه اي در سير اعجاب انگيز آن ايجاد شود، جاري بود و به دو صورت انجام مي گرفت:
 1- تعلم صحابه -رضي الله عنهم- از رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم-
2- تعلم صحابه -رضي الله عنهم- از يكديگر.
اولين معلم و اولين شاگردان
در مسير القاي تعليمات الهي به انسانها، حضرت محمد -صلی الله عليه وسلم- آخرين معلم انسانهاست و به اين اعتبار، امت او آخرين امت بر روي زمين مي باشد. اما در مكتب اسلام، آن حضرت -صلی الله عليه وسلم-، اولين معلم بشريت آخر زمان و اصحاب او، اولين شاگردان اسلام هستند.
جلسات درس پيامبر -صلی الله عليه وسلم- كه معمولاً در مسجد برگزار مي شد، بي پيرايه ترين و در عين حال، جديترين كلاسهاي درس بود. صحابه -رضي الله عنهم- به جديت تمام در امر فراگيري تعليمات اسلامي، يا به قول ديگر ((سنن اسلامي))، اهتمام مي ورزيدند و براي شنيدن ارشادات آن حضرت -صلی الله عليه وسلم-، حلقه وار دور او مي نشستند و به دقت تمام به سخنان دلپذير وي گوش فرا مي دادند، آنها را با دل و جان حفظ مي كردند و عملاً در سطح زندگي خويش بكار مي بستند.
صحابه -رضي الله عنهم- به اقوال و افعال پيامبر -صلی الله عليه وسلم- به طور مساوي، توجه نشان مي دادند و در ادا و تقليد افعال پيامبر -صلی الله عليه وسلم-، چنان محتاط و دقيق بودند كه در بازگو كردن و نقل سخنان وي.

اصحاب ((صفه))
در ميان صحابه -رضي الله عنهم- كساني بودند كه به آنها ((اصحاب صفه)) مي گفتند و متشكل از افراد مسافر، غريب و ناداري بودند كه از دور و اطراف ((شبه جزيره ي عرب)) و سرزمين هاي وراي آن، به ((مدينه)) آمده بودند و از پرتو عنايات رسالت كسب فيض مي كردند. اين گروه در شدت فقر به سر مي بردند و چون كه جايي مسكوني در شهر ((مدينه)) نداشتند، بر ايشان در جوار ((مسجد نبوي))، سر پناهي ساخته بودند تا در آن به سر برند. و چون حرفه و پيشه اي در شهر نداشتند، تمام اوقات خود را صرف يادگيري قرآن و احاديث مي كردند.
عليرغم سختي هاي معيشت و محروميت از امكانات و آسايش، اين گروه در طلب علم و شنيدن و حفظ احاديث رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم-، نشاط و ولع وصف ناپذيري از خود نشان مي دادند. و چون در تمام ساعات روز در مسجد به سر مي بردند، تمام جلسات درس پيامبر -صلی الله عليه وسلم- را در مي يافتند و بدين طريق در حفظ و يادداشت احاديث، از بسياري صحابه ي ديگر گوي سبقت برده بودند. اصحاب را مي توان از ممتازترين شاگردان مكتب اسلام به حساب آورد.
((ابوهريره)) -رضي الله عنه-، يكي از كساني است كه در ((صفه)) به سر برده بود و چون چهار سال تمام، بي وقفه در حلقات درس، حضور يافته بود، بيشترين احاديث را از پيامبر -صلی الله عليه وسلم- روايت كرده و از اين نظر، رتبه اول را از صحابه -رضي الله عنهم- داراست  . او، در توجيه كثرت رواياتش، چنين مي گويد:
((همه مي گويند كه تو بسيار روايت مي كني! واقعيت اين است كه، برادران مهاجر من تجارت پيشه بودند و سر و كارشان معمولاً در بازار بود، و برادران انصار من كشاورز بودند و مشغول كشاورزي. اما من مسكيني از مساكين (صفه) بودم و به هر چه كه در نزد پيامبر -صلی الله عليه وسلم- از خوراكي ها بدست مي آمد، قناعت داشتم. گاهي پيش مي آمد كه، مهاجرين و انصار هيچ كدام حضور نداشتند و تنها من بودم و از آن حضرت چيزهايي ياد مي كردم كه آنها نمي دانستند)) .
جان كلام اينكه، ((اصحاب صفه)) با حفظ ((سنت)) هاي پيامبر -صلی الله عليه وسلم- و نقل آنها به ما، منت بزرگي بر ما نهاده اند و به يمن همت عالي آنهاست كه پايه هاي سنت پيامبر -صلی الله عليه وسلم- به حد مطلوب، سترگ و محكم شده است.
علاوه بر اين كه صحابه -رضي الله عنهم-، مستقيماً از رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- بهره مي بردند، در پاره اي موارد كه خود شخصاً در جلسات مربوطه حضور نداشتند، از صحابه ي ديگر كه حاضر بودند، احكام و مسائل را دريافت مي كردند. و آنها هم كه مطلبي از پيامبر -صلی الله عليه وسلم- مي شنيدند، با اشتياق تمام به ديگران مي رساندند و اگر كسي را در حال گفتن چيزي و يا انجام كاري، بر خلاف آنچه كه از پيامبر -صلی الله عليه وسلم- شنيده يا ديده بودند، مي يافتند، فوراً براي تفهيم او بر مي خاستند و حقيقت موضوع را به وي يادآور مي شدند. آنهايي هم كه در امر پايبندي به ((سنت))، شدت بيشتري به خرج مي دادند، چنين كساني را توبيخ مي نمودند و گاه در بارگاه رسالت مآب از او شكايت مي كردند .


 
راههاي حفظ ((سنت)) در عهد رسالت *
 صحابه ي بزرگوار، براي دستيابي به ((سنت)) و نگهداري آن، معمولاً به يكي از چهار شيوه ي زير عمل مي كردند:
 1- بكارگيري حافظه
 2- مذاكره با همديگر
 3- عمل كردن بر سنت
 4- كتابت
 
 1- بكارگيري حافظه
شرايط و محيط زندگي عرب، آنان را چنان بار آورده بود كه در امر يادگيري و دانش، بيشترين اعتماد را بر حافظه ي خويش داشتند. شايد هيچ ملتي را نتوان يافت كه در قوت و تيزي حافظه به پاي اعراب زمان جاهليت و دوراني نسبتاً دراز پس از اسلام، برسد. حافظه ي عرب در آن روزگار، دفتر و مخزن هزاران نكات و وقايع بود. ممارست تدريجي در پرورش حافظه، باعث شده بود كه در حفظ شنيده ها، قدرت فوق العاده اي پيدا نمايند. به طوري كه هزاران شعر و قصيده ي دراز، بر صفحه ذهنشان براي هميشه نقش بسته بود، و دست كم هر كس سلسله ي نسب خانوادگي خويش را به تفصيل مي دانست، و گاهي در اين مورد چنان پيش مي رفتند كه، شجره نامه ي شتران و اسبان خويش را به صورت زنجيره طويلي به ياد داشتند. بچه هاي آنان سلسله ي نسب قبايل مختلف را به خوبي مي دانستند.
في الجمله، عرب در حفظ شنيده ها و خوانده ها (اگر مي توانست آنها را بخواند!) نظير نداشت و به جاي نوشتن مطالب، آنها را بيشتر در كنج حافظه مي نهاد. ما با شنيدن وقايع مربوط به اين مورد، ممكن است آنها را افسانه بپنداريم.
پيامبر اسلام، در ميان چنين قومي مبعوث گشت و از اين نيروي فوق العاده ي آنان، حداكثر استفاده را در حفظ و بقاي احاديث برد. و آنان هم پس از ايمان آوردن، همت خويش را بيشتر از همه به حفظ احاديث معطوف داشته بودند، چنان كه گروهي از آنان تمام كارها را به خاطر شنيدن و حفظ احاديث، رها ساخته و در مسجد به سر مي بردند.
رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم-، آنان را به حفظ احاديث خويش تشويق مي كرد و مي فرمود: ((نضر الله عبداً سمع مقالتي فوعاها ثم أداها كما سمع)). «سر سبز و خرم نگه دارد خداوند كسي را كه، گفته هايم را مي شنود و حفظ مي كند، سپس آنها را همان طور كه شنيده است به ديگران مي رساند».
اين حديث سرشار از بشارت و مژده و احاديث مشابه ي آن، صحابه را در مسير حفظ احاديث، توان و علاقه ي بيشتري مي بخشد و چنان شد كه به راحتي، احاديث در اذهان آنها جاي مي گرفت و به ديگران مي رسيد.
در مورد حافظه عجيب صحابه -رضي الله عنهم- كتابها پر از مطالب خواندني و اعجاب انگيز است. و به راستي اين يكي از موثرترين راههاي حفظ ((سنت)) توسط صحابه بوده است.
 2- مذاكره با همديگر
مذاكره و خواندن و شنيدن مطالب در ميان همديگر، شيوه ي مهم ديگري بود كه براي حفظ ((سنت)) مي توان تصور نمود. هر كدام از صحابه -رضي الله عنهم- اگر حديثي مي دانست به ديگران مي رساند.
در واقع اين شيوه ي مفيد از فرمايش هاي خود آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- سرچشمه مي گرفت. زيرا از فرموده هاي نبي اكرم -صلی الله عليه وسلم- به اصحاب است كه: ((تدارس العلم ساعة من الليل خير من إحيائها)): تكرار و مذاكره ي علم با همديگر در ساعتي از شب، بهتر از زنده نگهداشتن آن است.
و نيز از دستورات آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- به صحابه است اين كه: ((ليبلغ الشاهد الغائب)): آنان كه در جلسه ي من حضور دارد، بايد گفته هايم را به غائبين برساند.
همچنين، اين توصيه ي پيامبر -صلی الله عليه وسلم-: ((بلغوا عني ولو آية)): اگر يك حديث هم از من مي شنويد، به ديگران برسانيد. افزون بر اين وصايا، آنان را از مخفي نگهداشتن علم بر حذر مي داشت و با اين جملات از عاقبت نكبت بار اين كار مي ترساند: ((من سئل علماً يعلمه فكتمه، أُلجم بلجام من نار)): هر كه درباره موضوعي كه مي داند سوال شود، اما از جواب دادن شانه خالي كند، افساري از آتش بر دهانش آويخته مي گردد.
اين فرموده هاي پيامبر -صلی الله عليه وسلم-، صحابه -رضي الله عنهم- را بر آن داشته بود تا براي خود جلسات مذاكره در مسجد و جاهاي ديگر تشكيل دهند، و در آن به تكرار و تدارس احاديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم- بپردازند.
اين كار، تاثير مطلوبي در روند ((سنت)) بخشيد، به طوري كه احاديثي كه محدود به چند صحابه -صلی الله عليه وسلم- بود و فقط عده ي كمي آنها را مي دانستند، به عده ي بسياري رسيد و دايره ي راويان به تدريج گشاده تر شد. و نيز با اين كار اشتباهاتي كه احتمالاً يك نفر در روايت حديث مرتكب مي شد، توسط ديگري كه حديث را به خوبي مي دانست، رفع مي شد و در نتيجه احاديث، آن طور كه از رسول الله -صلی الله عليه وسلم- شنيده شده بودند، بدون كوچكترين كم و بيشي به ديگران مي رسيد.


 3- عمل كردن بر ((سنت))
عمل كردن بر حديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم-، سومين طريقه حفاظت از ((سنت)) بود. مي دانيم كه پيامبر، قسمت عمده اي از وظايفش را به تربيت عملي صحابه -رضي الله عنهم- اختصاص داده بود و هرگز به موعظه و پند و اندرز زباني اكتفا نداشت. صحابه ي كرام -رضي الله عنهم- نيز فقط به حفظ و تكرار زباني ((سنت)) بسنده نمي كردند، بلكه در كنار آن، عملاً سنتهاي پيامبر -صلی الله عليه وسلم- را در سطح زندگي خويش پياده مي كردند.
حفظ فرامين و قواعد و تكرار زباني، با همه ي حسن و تاثيري كه دارد، باز هم در معرض تجاوز و دستبرد متجاوزان قرار دارد، ولي آنگاه كه بر آن فرامين و قوانين، عمل گردد، دژي محكم دور تا دور آن كشيده مي شود و ضريب اطمينان نسبت به مصون ماندن آن افزايش مي يابد. صحابه -رضي الله عنهم- با عمل به ((سنت))، ريشه هاي آن را در بستر زندگيشان فرو كردند و بدين طريق سرنوشت خويش را در گرو آن نهادند.
عمل كردن بر ((سنت))، باعث شد كه يك شكل خارجي و عيني مشخص براي آن بوجود آيد و از حملات  مسخ كننده ي دشمنان در امان بماند.
اين شيوه ي صد در صد مطمئن، پس از پيامبر -صلی الله عليه وسلم- نيز با صحابه -رضي الله عنهم- همراه بود و چه بسا در جواب سائلين، عملاً اقدام مي نمودند و بدين طريق، عين عمل پيامبر -صلی الله عليه وسلم- را در مسئله مورد نظر، به سائل مي فهماندند؛ طريقه اي كه هر شبهه و سوالي را از ذهن مخاطب بر مي كند.
 4- كتابت
نوشتن احاديث در مصاحف، طريقه ديگري براي حفظ ((سنت)) در زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم- بود. در اوايل، رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- بنا به مصالحي، صحابه -رضي الله عنهم- را از نوشتن احاديث باز داشته بود ، اما بعدها، به محض فراهم آمدن موقعيت و هموار شدن زمينه، به آنها اجازه ي چنين كاري داد و بسياري از صحابه -رضي الله عنهم- احاديث پيامبر را در صحيفه هايي نوشتند.
ناگفته نماند كه، كتابت حديث در زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم- چندان عموميت نداشت كه به دنبال آن مجموعه اي صحيح و تمام عيار از احاديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم- فراهم آيد و اين وضعيت در زمان صحابه -رضي الله عنهم- نيز تا اندازه اي وجود داشت و با اينكه نوشتن احاديث در ميانشان رواج يافته بود، اما باز هم بسياري از آنان بنا به دلايلي خودشان را از اين كار دور نگهداشته بودند.
كم توجهي عده اي از صحابه -رضي الله عنهم- را به كتابت حديث، مي توان معلول يكي از علتهاي ذيل دانست:
 الف_ رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- در سالهاي نخستين بعثت، به جز ((قرآن)) از نوشتن چيزي ديگر منع فرمود و با وجود اينكه بعدها اين ممنوعيت را منسوخ فرمود، اما بسياري از صحابه -رضي الله عنهم- كه از نسخ آن خبر نداشتند، تا لحظات آخر عمر خويش، به تحرير احاديث نظري محتاطانه داشتند.
 ب_ بسياري از صحابه -رضي الله عنهم- مي ترسيدند از اينكه با نوشتن احاديث در مصاحف، از محنت پر ثمره ي حفظ و تكرار زباني محروم بمانند و با اعتماد به نوشته ها، بي كار شوند.
 ج_ اين حضرات از اين نيز واهمه داشتند كه، هر نااهل و جاهلي نوشته هاي حديثي را بدست مي گيرد و ادعاي عالم بودن سر مي دهد و با صرف نظر كردن از بيداري و احتياط كامل در روايت حديث، سبب گمراهي عوام مي گردد.
 د_ خداوند به عربها حافظه ي فوق العاده و ملكه ي يادداشت قلبي حيرت انگيزي بخشيده بود و آنها بكار بردن آن را از كتابت مقدم مي پنداشتند و به آن عادت داشتند، بلكه نزد آنها نوشتن مطلبي و محفوظ كردن آن، نشانه ي ضعف حافظه بود و اين يك عيب بزرگ به شمار مي رفت .
گفتيم كه اين نحوه بينش به كتابت حديث، محدود به عده اي كم از صحابه بود و يا صرف نظر از اين گروه مي توان گفت نوشتن حديث در دوران رسالت، يكي از چهار طريق رايج براي حفظ سنت بوده است و خود پيامبر -صلی الله عليه وسلم- نه تنها اجازه، بلكه به آن چنين توصيه فرموده است: ((قيدو العلم بالكتال)). علم را با نوشتن مهار كنيد.
 
خلاصه اي از كارهاي پيامبر -صلی الله عليه وسلم- در نشر سنت
عهد رسالت، مبرا از هر نوع دسيسه و اغتشاش بود و مطمئنترين و مناسبترين بستر جريان ((سنت)) به شمار مي رفت. لذا مسلمين با راحتي كامل، مسائل و احكام را فرا مي گرفتند و فقط براي اينكه آنها را فراموش نكنند و نيز در آتيه ذخيره هر چند كاملتري از آن در دست داشته باشند، در حفظ و صيانت  آن مي كوشيدند. بنابراين با مشكلاتي كه پس از پيامبر -صلی الله عليه وسلم- با آنها مواجه شدند، آشنا نبودند.
با اين همه، رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم- در تلقين سنن و توصيه ي حفظ و عمل بر آن، لحظه اي خاموشي نداشت و در طي دوران رسالت خويش، اقداماتي به عمل آورد و دستوراتي صادر كرد، كه منجر به سازماندهي خاص ((سنت)) گرديد و بعدها پرتويي فرا راه مسلمين شد. اين اقدامات بدين قرار مي باشند:
 1- بر صحابه وظيفه نهاد كه سخنانش را به ديگران برسانند، اگر چه يك سخن باشد.  ((بلغوا عني ولو آية)) : سخنان مرا به ديگران برسانيد، اگر چه يك جمله باشد. ((ارجعوا إلى أهليكم فعلموهم)) : به اهل خويش باز گرديد و (گفته هايم) را به آنان ياد بدهيد.)
 2- نه بر چند صحابه كه بر همه آنان ذمه ي تبليغ احاديث را گذاشت تا هر كس حاضر بوده است به غائبين گفته هاي وي را برساند. ((ألا ليبلغ الشاهد الغائب. . .)) :  هان اي مردم! حاضرين به غائبين سخنانم را برسانند.)
 3- درباره ي نقل و روايت به آنها سفارش فرمود كه سخنان وي را به واسطه ي اشخاصي به آيندگان تحويل دهند كه داراي فهم زياد باشند تا بدين وسيله مفهوم و حقيقت سخن باقي بماند  ((نضر الله امرءاً اسمع منا حديثاً فحفظه حتي يبلغه غيره، فرب حامل فقه إلى من هو أفقه منه ورب حامل فقه ليس بفقيه)) : شاداب گرداند خداوند مردي را كه حديثي از ما مي شنود و آن را حفظ مي كند تا به ديگران برساند. چه بسيارند دانشمنداني كه دانش را به دانشمندتر از خويش حمل مي كنند و چه بسيارند حمل كنندگان دانش كه دانشمند نيستند.)
 4- از دروغ پردازي به عمد و نسبت دادن آن به وي، به شدت منع فرمود: ((من كذب عليَّ متعمداً فليتبوأ مقعده من النار)): هر كه به عمد سخن دروغي را به من نسبت دهد، جايگاهش را در جهنم بسازد. يعني آن كار را براي به جهنم رفتن خود مي كند.)
 5- از اين نيز شديداً منع فرمود كه، سخنانش پوشيده نگهداشته شوند. آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- كتمان علم را يك گناه بزرگ فرمود. ((من سئل عن علم ثم كتمه أُلجم يوم القيامة بلجام من نار)) : هر كه درباره ي علمي كه مي داند سوال شود و او جواب ندهد، در قيامت لگامي از آتش بر دهانش مي زنند.)
 6- به بعضي از صحابه بنا به درخواستشان، اجازه ي نوشتن احاديث را صادر فرمود تا آنها را ياد كنند و بتوانند به آيندگان تحويل دهند. ((اكتبوا ولا حرج)): بنويسيد، هيچ مانعي براي شما وجود ندارد).
 7- براي زنان، تعليم مستقل جاري فرمود تا در ميان آنان نيز سلسله ي نقل و روايت حديث جاري گردد. (تاريخ گواه است كه، ام المومنين حضرت ((عايشه)) -رضي الله عنها-، چقدر روايات به یاد داشته است و با چه محنت هايي اين ذخيره ي علم را به آينده سپرد) .

 
((سنت)) در عهد خلافت صديقي
 آغاز نخستين ايام خلافت ((ابوبكر صديق)) -رضي الله عنه-، مصادف با بروز بزرگترين فتنه ي تاريخ اسلام _ فتنه ي ارتداد _ گرديد. و اين پيشامد، موجب ظهور بسياري از اغتشاشات در داخل مملكت گرديد و اگر قاطعيت قابل تحسين ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- نبود، خطري كه هر آن انتظار مي رفت، تمام اركان اسلام را تحت الشعاع خويش قرار دهد، مسلمين را در كام خويش فرو مي برد و موجد تشنج شديد در ميان آنان مي شد. و بي گمان ((سنت)) هم به عنوان يكي از رموز جاودانگي اسلام، دستخوش جزر و مدهاي نامطلوبي قرار مي گرفت.
اقدام جوانمردانه و پر صلابت خليفه ي اول موجب شد، اين پديده ي مرگبار در آغاز جست و خيزهايش، سركوب شود و دامنه اش براي هميشه از ((شبه جزيره ي عرب)) بر چيده گردد. و آرامشي قبلي در ميان مسلمين و اركان اسلام، رو نمايد.
مي دانيم كه، طول مدت خلافت ((ابوبكر صديق)) -رضي الله عنه-، از 2 سال و 3 ماه  تجاوز  نكرد؛ اما در اين دوران کوتاه با پشتكار حيرت انگيز، خدماتي به جامعه ي اسلام نمود كه طولي به درازاي ابد دارند و تا دنيا برقرار است، مسلمين سايه ي آرام بخش آن را بر سر خويش خواهند داشت. حفظ و صيانت ((سنت)) از زمره ي خدمات ارزنده ي او به شمار مي آيد.

 


كوشش در حفظ اهميت سنت
((بناي دين ما بر نقل  است. نه عقل)). اين سخن مشهور از خليفه اول مسلمين است و از آن به خوبي مي توان به جايگاه و اهميت ويژه ي ((سنت)) در نزد او پي برد و ناخوانده مي توان حدس زد كه در امر حفظ اين پايه ي بزرگ دين چقدر دقيق و كوشا بوده است.
از آنجايي كه ((قرآن))، در ميان مسلمين يك نوع تجسم مستحكم خارجي و هويتي مشخص و بلامنازع يافته بود، با تهديد قابل ملاحظه اي روبرو نبود، ولي ((سنت)) بنابر ظرافت خاص و پراكندگي نگران كننده اش در مصاحف مختلف و اذهان مردم، وضعيت حساستري داشت و اين امر باعث شده بود، خليفه ي اول توجهي خاص به آن داشته و اهميت آن را همان گونه كه در زمان پيامبر اكرم -صلی الله عليه وسلم- بود، در سطح زندگي مردم و در قلوب آنان، برقرار دارد. براي اين كار، قبل از هر چيز آن را در كارهاي خود كه به عنوان مقتدا و اسوه ي عملي مسلمين انجام مي داد، به همان كيفيت عهد رسالت، پياده مي كرد.

شيوه ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- در حل درگيری ها
برجسته ترين نمونه ي حمايت ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- از ((سنت)) را مي توان از شيوه ي تمسك او به ((سنت)) در حل منازعات و خصومات، ارائه داد:
((وقتي كه خصمی نزد ((ابوبكر)) مي آمد، قبل از هر چيز به كتاب (قرآن) مراجعه مي كرد. اگر مساله را در آن مي يافت، طبق آن قضاوت مي كرد. در صورتي كه آن را در كتاب الله نمي ديد، متوسل به ((سنت)) مي شد؛ اگر خودش در آن مورد حديثي از پيامبر -صلی الله عليه وسلم- مي دانست، به مقتضاي آن فيصله مي كرد، اما اگر برايش مشكل مي شد، از مسلمين سوال مي كرد و مي گفت: چنين مساله اي برايم پيش آمده؛ آيا كسي از شما در اين باره قضاوتي از رسول الله -صلی الله عليه وسلم- به ياد دارد؟ گاهي چندين نفر با هم قضاوتي مربوط به آن موضوع از رسول الله -صلی الله عليه وسلم- به او مي گفتند. آنگاه ((ابوبكر)) مي گفت: ((سپاس خدايي را كه در ميان ما كساني را گماشته است كه سنتها را از پيامبرمان حفظ مي كنند. . .)) .

خدمات ارزنده ي ((ابوبكر صديق)) -رضي الله عنه- برای حفظ ((سنت))
((ابوبكر)) -رضي الله عنه-، در دوران كوتاه اما پر ثمره ي خلافت خويش، موثرترين اقدامات را در راه حمايت و نگهباني از ((سنت)) به عمل آورد. در اينجا خوانندگان را با اين اقدامات، آشنا مي سازيم:
 1- تكميل اقدامات پيامبر -صلی الله عليه وسلم-
((ابوبكر)) -رضي الله عنه-، به مجرد روي كار آمدنش در صدد اتمام و تكميل اهداف پيامبر -صلی الله عليه وسلم- برآمد و بدين منظور، كارهايي را كه آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- آغاز كرده و با رحلت او معلق و يا نيمه تمام مانده بود، به آخر رساند.
از جمله ي اين موارد، ارسال لشكر ((اسامه)) -رضي الله عنه- به مقصد معين شده اش بود. رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم- در روزهاي آخر زندگيش، اين لشكر را فراهم آورده و به سركردگي ((اسامه بن زيد)) -رضي الله عنه- براي كارزار با كفار ((شام)) آماده ساخته بود. و در حالي كه در هنگامه هاي حساس لحظات واپسين زندگي قرار داشت، اصرار عجيبي به روانه كردن آن داشت. اما صحابه -رضي الله عنهم- با بيماري مرگباري كه آن حضرت –صلی الله عليه وسلم- را در آغوش خويش مي فشرد، مردد مانده بودند و لشكر هم حيران و پريشان از عاقبت محبوبشان، تكان نمي خوردند. تا اينكه رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم- به ديدار حق شتافت و يارانش را در عالمي پر حزن و اندوه تنها گذاشت.
خليفه ي اول، بلافاصله افسار اوضاع را در دست گرفت و عليرغم حيرت صحابه و راي مخالف بعضي مبني بر به تاخير انداختن ارسال لشكر مزبور، به ((اسامه)) -رضي الله عنه- دستور داد حركت كند و به سوي مقصد بتازد. فرمان اجرا گرديد و خواسته ي رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم-، پس از وفات او در حالي كه در شرف تعطل قرار گرفته بود، جامه ي عمل پوشيد.
از همين سري فعاليتهاي ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- است، ارسال نامه هاي پيامبر -صلی الله عليه وسلم- رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم- دستور داده بودند احكامي مربوط به زكات جانوران بنويسد و به واليان وي در ولايات اطراف بفرستند. اما قبل از اينكه آنها را بفرستد، رحلت فرمود. ((ابوبكر)) -رضي الله عنه-، آن احكام را مرتب كرده و به مناطق مقرر فرستاد .
 2- تشكيل انجمن شوراي صحابه -رضي الله عنهم-
براي يافتن راه حل اساسي جهت نجات ((سنت)) از بي نظمي هايي كه منجر به فروپاشي آن مي گشت، قبل از پياده مردن هر نوع تدبيري، لازم آمد تا يك انجمن از صحابه ي صاحبنظر و با تجربه در امر حديث، تشكيل گردد و با تبادل نظر پيرامون مسائل و پيشامدهاي مختلفي كه ((سنت)) به نوعي در معرض وقوع آنها قرار داشت، قوانيني وضع گردد كه ضامن سلامتي و صيانت آن باشد.
((ابوبكر)) اولين كسي بود كه دست به اين اقدام اساسي زد. وي اصحاب رسول الله -صلی الله عليه وسلم- را جمع كرد و با آنها در مورد امر مذكور مشورت نمود. در اين نشست تاريخي و سرنوشت ساز، لايحه ي ذيل با اتفاق آراء صحابه -رضي الله عنهم- به تصويب رسيد:
((در خبر واحد، نگاهي كاوشگرانه داشته باشند و آن را با كتاب الله و خبر متواتر و احاديث مشهور پيامبر -صلی الله عليه وسلم- مقايسه نمايند. اگر چيزي از آن مخالف باشد، آن را جدا كرده و بيرون بيندازند و اگر مخالف نباشد، بار ديگر راوي آن را مورد بررسي قرار دهند، و از كسي حديثي قبول نكنند، مگر اينكه عدالت، ضبط، راستگويي و اصابت راي او نزد مردم معروف باشد. اگر چنين نباشد از او بخواهند شاهدي براي صحت روايتش بيابد، به طوري كه عين روايت او را روايت نمايد، و عليرغم مخالفت سايرين، روايت را تقليل دهند، زيرا در زياده گويي احتمال خطا و اشتباه وجود دارد)) .
كساني كه سر رشته و يا حداقل مطالعه اي در قواعد ((علم حديث)) و شرايط روايت ((حديث)) دارند، به خوبي مي دانند كه مصوبه ي فوق تا چند اندازه دقيق طراحي شده و حاوي چه نكات و اصول ايمني دقيقي مي باشد. از وراي كلمات آن مي توان به زمزمه ي سخنان و نظريات دلسوزانه ي صحابه -رضي الله عنهم- براي پاسداري و دفاع از ((سنت)) گوش فرا داد. و كاملاً پيدا است كه ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- با اتكاء به مطمئنترين و موثرترين اساليب مديريت، به بهترين وجه اين جلسه را به سوي مقصد كه همانا چاره جويي براي حمايت از ((سنت)) بود، هدايت كرده است.
پس ((ابوبكر)) همچنين اولين كسي است كه روايت حديث را در چهارچوب ضوابطي قرار داد و با اين كار، وسيله ي موثري براي استحكام ديواره هاي ((سنت)) فراهم آورد.
 3- احتياط در قبول روايات
او همچنين، نخستين كسي بود كه احتياط را لازمه ي قبول اخبار قرار داد . از نمونه هاي اين احتياط عملكرد وي در واقعه ي ذيل است:
((روزي مادر بزرگي نزد ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- آمد و از او خواست تا برايش سهمي از ميراث مقرر نمايد. ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- گفت: من براي تو در كتاب الله چيزي از ارث نمي بينم، و نمي دانم كه آيا رسول الله -صلی الله عليه وسلم- براي امثال تو سهميه اي مقرر كرده اند يا نه؟ سپس از مردم پرسيد و ((مغيره)) بلند شد و گفت: در محضر رسول الله -صلی الله عليه وسلم- بودم و او يك ششم ميراث را به جده داد. ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- از او پرسيد: شاهدي بر اين گفته ات داري؟ ((محمد بن مسلمه)) به مثل آنچه كه ((مغيره)) گفته بود، شهادت داد. بعد از آن ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- يك ششم ميراث را براي مادربزرگ تجويز نمود.)) .
علامه، ((مناظر احسن گيلاني)) مي نويسد: ((اصول شهادت را براي تحقيق حديث، اولين بار، حضرت ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- بنياد نهاد)) .
 4- ممانعت از روايت احاديث متضاد
پس از وفات پيامبر -صلی الله عليه وسلم-، مردم را به دور خويش جمع نمود و گفت: ((شما احاديثي از رسول الله -صلی الله عليه وسلم- روايت مي كنيد كه با هم اختلاف دارند . بدانيد كه پس از شما، اختلاف در ميان مردم شديدتر خواهد شد. لذا اين گونه احاديث را از رسول الله -صلی الله عليه وسلم-، روايت نكنيد و هر كه از شما سوال كند، بگوييد قرآن در ميان ما و شماست، حلال آن را حلال و حرامش را حرام بدانيد)).
نبايد تصور كرد كه ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- با اين سخن، با روايت حديث _ اعم از ناسخ و منسوخ _ مخالفت مي كرد و يا اين توصيه مي خواست دروازه ي روايت را مسدود گرداند. اين طرز فكر با توجه به خدمات شايسته ي او به رونق بخشيدن حديث و نظم دادن به روايت آن، چنان كه از مصوبه ي سابق الذكر او پيداست، كاملاُ بي اساس است. بلكه اين توصيه مبني بر بينش كاملاُ موجهي كه از آينده ي متزلزل داشت، و نظر شفقت آميز و دلسوزانه ي او نسبت به ((امت اسلامي)) بود. علاوه بر اين، قاعدتاً اگر دو حديث متعارض شنيده شود، يكي از آن دو حتماً متروك و غير قابل عمل (منسوخ) مي گردد، اما اگر همين رويه ادامه پيدا كند و جا براي عرض اندام هر حديث مخالفي وجود داشته باشد، بدون شک دشمنان ((سنت)) از فرصت استفاده كرده و با جعل احاديث مخالف، مشكلات به مراتب وخيمتري خواهند آفريد. بنابراين، اقدام مزبور ((ابوبكر)) دور انديشي و فراست در خور تحسين او را مي رساند و بي شك با اين عمل موانع بزرگي از مسير ((سنت)) برداشت.
 5- از بين بردن احاديث مشكوك
يكي ديگر از كارهاي ((ابوبكر)) -رضي الله عنه-، پيراستن مجموعه ي احاديث و پاكسازي آن از احاديثي بود كه در صحت آنها شك وجود داشت، و بر همين مبنا 500 حديث را كه از ديگران شنيده و بر اوراقي درج نموده بود، سوزانيد .
ام المومنين، ((عايشه)) -رضي الله عنها-، قصه را چنين تعريف مي كند: ((پدرم پانصد حديث از فرموده هاي رسول الله -صلی الله عليه وسلم- جمع كرده بود. شبي در بسترش دراز كشيد. و ديدم كه مرتب از پهلويي به پهلوي ديگر مي غلطد و خواب بر چشمانش راه نمي يابد. بي قراري او مرا اندوهگين ساخت. نزدش شتافتم و پرسيدم: آيا عارضه اي جسماني بر شما وارد آمده يا از شنيدن موضوعي اين قدر بيتابي مي كنيد؟))
ظاهراً، ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- بيشترين قسمت شب با تمام آن را، در ناراحتي مرموزش به سر برده بود كه دخترش پريشان شده و از علت بي خوابي اش سوال مي كند. در هر صورت غمي جانكاه در آن شب در وجود ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- لانه كرده و آرام و قرار را از او ربوده بود، آن چنان كه او را از خود بي خود ساخته بود و در جواب دخترش نيز چيزي نمی گفت.
((عايشه)) –رضی الله عنها- مي فرمايد: ((چون صبح شد، به من گفت: دخترم! احاديثي را كه نزد خودداري به من بده! من آنها را به دستش دادم. آنگاه آتش خواست و تمام آنها را در ميان شعله هاي فروزان آتش سوزانيد)). و بدين طريق تصميمي را كه تمام شب در يافتن آن بيدار مانده بود، اكنون با سوزانيدن مجموعه ي حديثي اش، عملي ساخت و بالاخره از پريشاني وجدانش آسوده خاطر گرديد.
 
علت سوزانيدن احاديث
اما، چرا بايد او چنين كاري انجام مي داد؟ سوزانيدن احاديث با ارزش رسول الله -صلی الله عليه وسلم- بر كدام مصلحت و خير بيني استوار بود؟ بهتر است جواب اين سوال را از خودش بشنويم. ((عايشه)) –رضی الله عنها- از او مي پرسد، چرا چنين كرد، جواب مي دهد:
((ترسيدم بميرم در حالي كه اين احاديث نزد من باقي بماند، و در آنها احاديثي از چنين كسي باشد كه من او را امين و معتقد پنداشته ام، اما چنين نباشد كه او روايت كرده است و من آن را نوشته باشم. اين صحيح نيست)) .
((ابوبكر صديق)) -رضي الله عنه- در جواب، دو سبب براي سوزانيدن احاديث بيان مي كند: اولاً؛ در ميان احاديث موصوف، احاديثي وجود داشت كه او نه مستقيماً از پيامبر -صلی الله عليه وسلم- كه از افراد غير معيني شنيده و بدون اينكه اسامي هر يكي را در كنار روايت او بنويسد، آنها را در اوراق مخصوص ثبت كرده بود. بنابراين مشخص نبود كه كدام حديث راوی  كدام شخص است. ثانياً؛ از اشخاصي احاديث را شنيده بود كه بر ديانت و امانت آنها كاملاً اعتماد داشت، اما نسبت به حافظه ي شان چنين اعتمادي نداشت و مي ترسيد از اين نظر، آنان در روايت حديث مرتكب خطاهايي شده باشند.
قاعده ي مسلم در صحت و مستند بودن يك روايت اين است كه: اولاً؛ راوي آن معلوم باشد. ثانياً؛ ديانت دار باشد. ثالثا؛ بر حافظه اش  اعتماد كرده شود. از جواب حضرت ((ابوبكر صديق)) -رضي الله عنه- آشكارا چنين بر مي آيد كه در بعضي احاديث غير معين، شرط اول و دوم، مفقود بوده است . بنابراين، جاي هيچ سوالي نيست. برخي اين رفتار ((ابوبكر)) را ضرر طلبي بر ((سنت)) دانسته و بر آن اعتراض كرده اند. اما اين برداشت هم بر پايه ي منطقي قرار ندارد. چون سوزاندن تعدادي حديث مكتوب كه مستقيماً از پيامبر -صلی الله عليه وسلم- شنيده نشده اند و ((شك)) در صحت كلي آنها انتشار يافته است، آن هم در دوره اي كه، مروج ترين راه حفظ حديث و نشر آن، از برداشتن و روايت زباني به ديگران است، و هنوز كتابت جاي اصلي خويش را در تدوين و حفظ سنت احراز نكرده است، مولد كوچكترين ضرري بر پيكره ي عظيم ((سنت)) نيست. و اين رفتار ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- جز اينكه گوياي تعظيم وي در مقابل ((سنت)) باشد، هيچ مورد ديگري را تداعي نمي كند. علاوه بر اين، سرمشقي است براي ديگران در به خرج دادن احتياط كامل در امر نوشتن احاديث و امحاي كامل احاديث مشكوك و غير معتبر.
 6- تقليل روايت
روزگار پيوسته عناصر فاسدي را در دامان خويش مي پروراند و بوسيله ي آنان بازي خويش را با هر واقعيتي به نمايش مي كشد. ((سنت)) مطهر رسول الله -صلی الله عليه وسلم- يكي از واقعياتي بود كه چنين شكارچياني هميشه مترصد آن بوده اند. اين صيادان شب، در لباس اسلام و محدثين سعي داشته اند با سخنان ((من در آوردي)) و مسموم خويش چهره ي واقعي ((سنت)) را در هاله اي از ابهام و اباطيل قرار داده و بدين وسيله يكي از دو منبع تشريع اسلامي را كاملاً از صفحه ي روزگار محو سازند. براي اينكار از استفاده ي كوچكترين فرصتي كه بر ايشان پيش مي آمد، در تزريق اين سموم دريغ نمي كردند. و مناسبترين فرصت، براي ضربه زدن را هنگامي مي ديدند كه بازار روايت حديث كاملاً باز مي شد. و هر كس حديثي از پيامبر -صلی الله عليه وسلم- به ياد داشت، با آزادي خاطر در جمع كثيري از مردم بيان مي كرد و شنوندگان هم با باورهاي صميمانه و قلوبي صاف، آن را قبول مي كردند. و اين درست همان موقع بود كه مي توانستند در لباس محدثين، تراشيده هاي فاسدشان را به خورد مردم بدهند.
اما، خوشبختانه هرگز نتوانستند از اين راه كاري از پيش ببرند، چون مسئولين حكومت و آگاهان به مسايل و مشكلات ديني، موثرترين ((آنتي بيوتيك)) اين ((دمل چركين)) را كه ((تقليل روايت)) و تنزل دادن ميزان آن به قدري كه بتواند تحت حمايت كارشناسان متعهد فراگير بود، سطح مملكت اسلامي پخش كرده بودند.
حضرت ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- در ايام خلافت خويش اين راه حل را، به عنوان يكي از حربه هاي مفيد در حفظ و حمايت ((سنت)) جاري داشته و آن را در رديف يكي از قوانين مربوط به روايت حديث در اساسنامه ي حديثي، جاي داده بود.
اين شيوه ي ابتكاري مهم در دوره هاي پس از ((ابوبكر)) -رضي الله عنه-، به مرور زمان نظم خاصي يافت و چنان تاثيري در جريان روايت حديث گذاشت كه از آن پس، مردم از عده ي معدود و معيني كه صلاحيت علمي شان مورد تاييد حكومت اسلامي بود، حديث مي شنيدند و آنان كه مجوزي براي روايت نداشتند، يا اصلاً به روايت حديث نمي پرداختند و يا اينكه با استقبال عمومي برخوردار نبودند.
 7- جلوگيري از شيوع ((كذب)) و آگاه نمودن مردم به مفاسد آن
علاوه بر فعاليتهاي اساسي مذكور، ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- از تشويق مردم براي روايت احاديث واقعي و تهديد از گفتن و پذيرفتن احاديثي كه در آنها بوي ((كذب)) به مشام مي خورد، نيز غافل نبود و مي دانست، قدم اول به سوي موفقيت در قالب مختلف، همراهي احساسات و افكار مردم با خود و دروني آگاه  و مسئول بخشيدن به آنها مي باشد. براي اين منظور، مرتب قباحت و مضار ((كذب)) را به آنان يادآور مي شد تا بتواند بدين وسيله قداست ((سنت)) را در نظرشان هر چه جلوه تر، بنماياند و از آنان سپرهايي براي ((سنت)) بسازد.
شايد در بادي نظر، نگراني خليفه ي اول از بروز اين پديده شوم و پر خطر در زماني كه هنوز شعله هاي ايمان به حرارت اصلي اش باقي مانده و هر نوع آثار و رسوبات جاهلي و خاشاك هاي مضر را نابود مي ساخت، چندان موجه پنداشته نشود. اما نبايد فراموش كرد كه او در مقام امارت مسلمين جهان تكيه زده بود و به همان صورت كه يك امير آگاه وظيفه دارد خطرات موجود را از جان و مال و دارايي هاي ديني و فرهنگي ملت بر طرف سازد، بر دوش اوست كه تا حد توان خويش دروازه هاي خطراتي را نيز كه وقوع آنها در آينده محتمل است، مهر و موم سازد. كذب عليه ((پيامبر اكرم)) -صلی الله عليه وسلم-، از خطرات احتمالي بسيار بزرگي بود كه ((سنت)) را تهديد مي كرد  و پيامبر اكرم -صلی الله عليه وسلم- در زمان حيات بر انوار خويش نيز، صداي هياهوي آن را از پشت قرون آينده احساس مي كرد و گاه و بي گاه مسلمين را از ضرر آفريني آن، خبر مي داد و مي فرمود: ((هر كه دانسته بر من دروغ بگويد، براي نشستن بر جايگاه آتشين خويش، آماده باشد)).
((ابوبكر)) -رضي الله عنه-، الهام از اين نوع اخطارهاي پيامبر -صلی الله عليه وسلم-، با همان اسلوب پيامبرانه، در فرصتهاي مناسب مردم را از دروغ باز مي داشت، و با اينكار آنان را متوجه خطري كه ((سنت)) و به دنبال آن ((اسلام)) را هدف خويش قرار داده بود، مي كرد.
از سخنان اوست: ((از كذب بپرهيزيد، زيرا كذب گناه مي آفريند و گناه به دوزخ مي انجامد)) .
يك روز، براي مردي حديثي روايت نمود، و آن مرد براي اينكه كاملاً مطمئن گردد، از صحت روايت سوال نمود. ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- گفت: ((حديث درست همان طور است كه برايت روايت كردم!)) و اضافه نمود: ((كدام زمين مرا در خود جاي مي دهد، آنگاه كه آنچه را كه خود ندانسته ام، گفته باشم؟!)) .

تعداد مرويات حضرت ((ابوبكر صديق)) -رضي الله عنه-
صحابه ي كرام -رضي الله عنهم- در حيطه ي قوانين و تدابيري كه ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- در مسير روايات حديث، وضع نموده بود، به نقل احاديث مي پرداختند و سلسله روايت همچنان ادامه داشت و بار امانتي كه از رسول الله -صلی الله عليه وسلم-، بر دوش آنها نهاده شده بود، به آرامي و احتياط كامل در موضع مخصوصش))، گذاشته مي شد.
حوادث پر پيچ و خم دوران كوتاه خلافت ((ابوبكر)) -رضي الله عنه-، عمر وي را سخت به خود مشغول داشته بود و فرصتي براي او جهت قدم گذاشتن در عرصه ي روايت حديث باقي نگذاشته بود. اما با اين همه او نيز زير بار سنگين و مهم امانت نبوي قرار داشت و مجبور بود هر طور شده، تا زنده است آن را به ميعادگاهش برساند. براي همين در موارد متعدد، با يافتن اندك مجالي به نقل حديث مي پرداخت.
امت مسلمه در ميان ذخيره ي ذي قيمت ((سنت))، 150 يا به قولي ديگر 142 حديث را مديون ((ابوبكر صديق)) -رضي الله عنه- است .
اضافه بر اين، بسياري از احاديث او، توسط صحابه ي ديگر، مرسلاً به پيامبر -صلی الله عليه وسلم- رفع شده اند. ((شاه ولي الله)) مي نويسد:
((بسياري از احاديث مرفوعه كه در مسانيد به وفور از صحابه ذکر شده است، به حقيقت روايت شيخين است كه ((عبدالله بن عمر)) و ((عبدالله بن عباس)) و ((ابوهريره)) آن را ارسال نموده اند و به آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- رفع كرده و ((اهل مسانيد)) ظاهر آن را اعتبار كرده، در مسانيد ايشان درج نموده اند)) .
 
((سنت)) در زمان خلافت فاروقي
 حضرت ((عمر فاروق)) -رضي الله عنه-، فعاليت هاي خليفه ي اول را با جديت و شدت بيشتر دنبال نمود و در اين راه از طبع سرسخت و پر ابهت خويش بهره مي گرفت و به قوانيني كه ((ابوبكر)) در حفظ و نقل و روايت حديث وضع نموده بود، نظم و استحكام بخشيد.
نمونه هايي از شدت عمل ((فاروق)) در حفظ ((سنت))
((عمر)) -رضي الله عنه-، براي حمايت از ((سنت)) محدوديت هاي بسياري در ميان صحابه -رضي الله عنهم- در امر روايت ايجاد نمود و راههايي را كه ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- با ملايمت و نرمي طي كرده بود، با سختگيري و تشدد هر چه بيشتر دنبال كرد. به نمونه هايي از برخورد ((عمر)) -رضي الله عنه- با مسائلي مشابه آنچه كه براي ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- پيش آمده بود، توجه كنيد:
 
 الف_ ((ابوسعيد)) -رضي الله عنه- نقل مي كند: ((ابوموسي)) -رضي الله عنه- به ((عمر)) -رضي الله عنه- از پشت دروازه سه مرتبه سلام داد. اما از داخل اجازه اي برايش صادر نشد و برگشت. ((عمر)) يكي را به دنبالش فرستاد. وقتي كه آمد، از او پرسيد: ((براي چه برگشتي؟)) گفت: از رسول الله -صلی الله عليه وسلم- شنيده ام كه فرمود: ((هرگاه يك نفر از شما سه بار سلام داد و جوابي نشنيد، بايد برگردد.)) ((عمر)) گفت: ((بايد بر اين گفته ات گواه بياوري و گرنه مجازات مي كنم.)) ((ابوسعيد)) مي گويد: ما نشسته بوديم و ((ابوموسي)) با رنگ پريده نزد ما آمد. از او پرسيدم ماجرا چيست؟ او قصه را تعريف كرد و گفت: ((آيا از ميان شما كسي اين حديث را شنيده است؟)) گفتم: ((همه ي ما اين را شنيده ايم.)) آنگاه يكي از آنها را نزد ((عمر)) فرستادند و بر آنچه كه ((ابوموسي)) روايت كرده بود، گواه شد .
مي گويند، ((ابي بن كعب)) -رضي الله عنه- نزد ((عمر)) رفت و چنين گلايه سر داد: ((اي پسر خطاب! (خداوند تو را امير مسلمين قرار داده است)، بر اصحاب نبي -صلی الله عليه وسلم-، مايه ي عذاب نباش!))
((عمر)) از طرز برداشت ((ابي)) به شگفت آمد و دو بار ((سبحان الله)) بر زبان راند و گفت: ((چيزي شنيدم و دوست داشتم به پايه ي ثبوت برسد)) .
 ب_ يك بار با اصحاب -رضي الله عنهم-، در مورد حكم اقساط جنين ديگري به طور عمد، مشاوره نمود. ((مغيره)) كه در آن جلسه حضور داشت، گفت: رسول الله -صلی الله عليه وسلم- در اين گونه موارد، به يك ((غره))  قضاوت نموده است. ((عمر)) گفت: ((اگر راست مي گويي، كسي را پيدا كن تا سخنت را گواهي نمايد!)) يكي از اصحاب بنام ((محمد بن مسلمه))، به گفته ي ((مغيره)) شهادت داد .
حضرت ((عمر)) -رضي الله عنه- دوست داشت، احاديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم- به هر طريق ممكني كه باشد، موكد گردد و در آن احتمال كوچكترين خطا و اشتباهي نباشد. به همين دليل، هر از چند گاه، از روايان گواه (و در اصطلاح علم حديث، ((متابع))مي طلبيد. مسلم است، خبري كه دو نفر معتمد عليه آن را روايت كرده باشند، از خبر يك نفر، به مراتب قويتر و ارجح است . اضافه بر اين، با طلب گواه بر صحت مرويات، هيچكس جرات تراشيدن حديث از خود را نخواهد داشت و نيز با اين عمل، ميزان حفظ راوي مشخص مي گردد .
 ج_ ((حافظ ذهبي)) در كتابش ((تذكره الحفاظ)) روايتي مي آورد حاوي اين مطلب كه، ((عمر)) سه تن از صحابه ي مكثرين را كه عبارت بودند از: ((ابن مسعود)) و ((ابو درداء)) و ((ابو مسعود انصاري)) رضي الله عنهم، به خاطر روايت بيش از اندازه ي حديث، حبس نمود .
اگر اين موضوع صحت داشته باشد ، پس درسي است از فاروق براي تمام شعبه ها، درباره ي احتياط در اصول تشريع و بيداري و دقت كامل در روايت حديث، (تحملاً و اداءً) .
حضرت ((عمر)) -رضي الله عنه-، با بكار بستن روشهاي جدي در كم كردن نقل و روايت حديث، موجب گرديد كه ((حديث)) در محدوده مطمئني قرار گيرد و از آزاديهاي نگران كننده اي كه قبل از آن در روايت وجود داشت، كاسته شده و تبديل به پديده اي منظم و تا اندازه اي تدوين يافته گردد. و در نتيجه ي آن، در دوره هاي بعدي صحابه -رضي الله عنهم- توانستند با اطمينان خاطر بيشتري احاديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم- را براي مردم روايت نمايند.
ناگفته نماند كه زمينه براي اعمال دستورهاي به ظاهر شديد ((عمر)) در امر حفاظت از ((سنت))، كاملاً فراهم بود و مسلمين بنابر اعتقاد راسخي كه به ژرف بيني و دور انديشي ((عمر)) در كارها داشتند، با جان و دل به فرامينش گوش مي كردند و در صورت لزوم از همكاري با وي دريغ نمي ورزيدند. بسياري از صحابه مكثرين در زمان ((عمر)) از تكثير روايت دست برداشته و اجازه داده بودند تا او تدابير مخصوصش را در حمايت از ((سنت)) پياده نمايد.
((ابوهريره)) -رضي الله عنه- از ميان صحابه -رضي الله عنهم-، بيشترين تعداد احاديث را روايت كرده است اما در زمان ((عمر))، با افكار ((عمر)) هماهنگ شده و زياد روايت نمي كرد. ((ابوسلمه)) از او پرسيد: ((آيا در زمان عمر، مثل امروز حديث مي گفتي؟)) گفت: اگر در زمان عمر مثل حالا كه به شما حديث مي گويم، روايت مي كردم، مرا با تازيانه اش مي زد)) .

فوايد تقليل روايت
ممانعت از تكثير روايت حديث، با توجه به تاثيرات مثبتي كه در حفظ ((سنت)) به دنبال داشت، بسيار مورد توجه صحابه -رضي الله عنهم- و بالاخص حضرت ((عمر)) -رضي الله عنه- بود و در اجراي آن كوششهاي بليغ نمودند. حضرت ((عمر)) توانست با عمومي ساختن اين فرمان، ((سنت)) را در يك مسير آرام قرار دهد و آن را كاملاً تحت نظارت خويش و دانشمندان صحابه -رضي الله عنهم- در آورد.
فوايدي كه ((تقليل روايت)) مرتب ساخت، به قرار زير بود:
 1- يكي ديگر از موانع بزرگ سر راه منافقين بود و نگذاشت، آنان احاديث دروغين را شامل احاديث صحيحه گردانند.
 2- طبيعي است آنكه زياد روايت مي كند، در گفتارش احتمال وجود خطا باقيست. بر خلاف او، آن كه كم روايت مي كند، در امر محفوظ نگهداشتن عين حديث، موفقتر است. بر اين مبنا، قلت روايت، صحت احاديث را به ارمغان آورد.
 3- كساني وجود داشتند كه قادر نبودند ((قرآن)) را به نحو احسن تلاوت نمايند و انديشه مي رفت كه مشغول شدن آنها به چيزي ديگر، مثلاً حديث، عاملي براي باز آمدنشان از قرائت ((قرآن)) گردد. ((تقليل روايت)) اين انديشه را برطرف ساخت.
اين اقدام مهم كه اساس آن را ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- نهاده بود و ((عمر)) -رضي الله عنه- به آن نظم و رونقي خاص بخشيد، آن قدر مورد توجه و قبول صحابه -رضي الله عنهم- واقع شد كه عده بسياري از آنان تا زنده بودند، جز در موارد معدودي روايت نكردند.
به همين خاطر است كه اصحاب جليل القدري چون ((عبدالله بن عباس))، ((ابوعبيده))، ((عبدالله بن زبير))، ((عمران بن حصين)) و . . . با وجود كثرت سماع، بسيار كم روايت نموده اند. يكي از دلايل قلت روايت ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- را نيز، همين نكته گفته اند. ((سعيد بن زيد)) -رضي الله عنه- _ يكي از مبشرين دهگانه به بهشت (عشره مبشره) _ نيز قليل الروايت بود.
هنگامي كه ((عبدالله)) از پدر خويش، ((زبير)) -رضي الله عنه-، علت كمي روايتش را پرسيد، چنين فرمود: هر كه بر من افترا نمايد، خانه اش را در دوزخ بنا سازد)) .
به همين صورت، هرگاه از ((زيد بن ارقم)) -رضي الله عنه- درخواست بيان حديث مي شد، مي گفت: ((ما ديگر پير شده ايم و احاديث از يادمان رفته است. بيان حديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم- كاري سهل و معمولي نيست)) .
امام ((شعبي)) مي گويد: ((يك سال تمام هم نشين ((عبدالله بن عمر)) -رضي الله عنهما- بودم، اما از او حديثي نشنيدم)) .
((اسامه بن زيد)) مي گويد: ((با سعيد بن مالك -رضي الله عنه- تا مدينه همسفر بودم. در طول اين سفر يك حديث هم برايم روايت نكرد)) .
اينها و دهها نمونه ي ديگر از اين قبيل احتياط و حزم، ناشي از ترس خطا در روايت حديث بود كه، زياده گويي مي توانست در پي داشته باشد.

يك استدلال پوچ
برخي از مبتدعين و دشمنان اسلام، تشدد ((عمر)) -رضي الله عنه- را كوششي جهت نابود ساختن ((سنت)) پيامبر -صلی الله عليه وسلم-، ذخيره مهم اسلام، دانسته اند و خدا مي داند چقدر در اين باره داد سخن داده اند.
كسي كه با شخصيت حضرت ((عمر)) -رضي الله عنه- آشنايي داشته باشد، بخوبي در خواهد يافت كه سختگيري و تشدد در كارها، يكي از خصايل ذاتي او به شمار مي رفت و اين خصلت، جزيي لاينفك از طبع او بود. شدت عمل ((عمر)) كه بهتر است آن را در حق او ((قاطعيت)) بناميم، در هر شعبه اي از شعبه هاي ديني و دنيوي با وي همراه بود. با اين فرق كه در امر دين ميزاني به مراتب بالاتر مي يافت و در اين مورد جاي بحث نيست، چون رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم- اين خصلت وي را ستوده و وسيله اي براي پيشبرد اهداف اسلامي معرفي كرده است. آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- در ستايش اين موارد اخلاقي ((عمر)) مي فرمايد: ((أشدهم في أمر الله عمر)) . يعني در ميان امت من، ((عمر)) در اجراي اوامر ديني از همه شديدتر است.
((حديث)) يكي از بزرگترين سرمايه هاي اسلام و دومين مصدر تشريع پس از ((قرآن)) به شمار مي رفت. پس كاملاً امري منتظره بود كه ((عمر)) در حفظ و بقاي آن، آنچه در توان دارد، بكار برد.
كساني كه اين شيوه ي عملكرد ((عمر)) را، مبني بر دشمني او با حديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم- مي دانستند، خود از گروهي بودند كه دوست داشتند دست به ((حديث سازي)) بزنند، اما برخوردهاي قاطعانه و رعب آميز ((عمر))، آنان را از اين كار باز مي داشت و به ناچار عليه او دهان به انتقاد و عيب جويي گشادند.
به نظر ما، براي بي اساس دانستن اين عقيده كافيست بدانيم كه خود حضرت ((عمر فاروق)) از راويان احاديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم- بوده است و اين در حالي بود كه مقام خلافت و نفوذ او در اعماق قلوب مسلمين، ميزان پذيرش روايات او را در سطح بسيار بالايي كشيده بود. و مسلماً خودش اين مطلب را مي دانست و اگر ادعاي مزبور صحت داشته باشد، مي بايست ((عمر)) لب به حديث گويي نگشايد و با اينكار رشته هايش را پنبه نكند!
با خدماتي شاياني كه ((عمر)) در به اتمام رساندن اهداف ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- ارائه داده بود، و اقداماتي تازه و مفيد كه خود در حمايت و حفظ و نگهداري ((سنت)) ابداع كرده بود، كوچكترين دستاويزي براي مطرح ساختن اين انتقاد، باقي نمي ماند.
 
اقدامات حضرت ((عمر)) -رضي الله عنه-
خليفه ي دوم علاوه بر تكميل شيوه هاي حضرت ((ابوبكر)) -رضي الله عنه، توانست به ايجاد پاره اي ديگر از راه حلهاي جديد اقدام نمايد. در اينجا خوانندگان را با اين اقدامات در خور توجه آن حضرت -رضي الله عنه- آشنا مي سازم:
 1- پايه ريزي ((تثبت)) در نقل احاديث
((عمر)) -رضي الله عنه-، اولين كسي است كه تثبت در نقل را براي محدثين پايه گذاري كرد .
چنانكه قبلاً متذكر شديم، ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- در قبول احاديث، اولين كسي بود كه احتياط و دقت را بكار بست، اما به سبب كوتاهي عمر _ در مدت خلافت _ و دچار شدن با مشكلات عديده ي عظيم و فراگير، نتوانست آن را تثبيت نمايد و در يك سطح عمومي قرار دهد. اما ((عمر)) -رضي الله عنه- آن را وظيفه اي بر دوش محدثين نهاد و از آن به بعد درسي براي همه ي محدثين شد و در سايه ي آن توانستند به راحتي مقدمات تدوين حديث را فراهم آورند.
((مناظره احسن گيلاني)) مي نويسد: ((پايه گذاري بنيان تدوين حديث از ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- بود و ((عمر)) -رضي الله عنه- به پايه هاي آن استحكام و استواري بخشيد)) .
 2- ارسال صحابه -رضي الله عنهم- به آفاق براي تعليم ((سنت))
با فراتر رفتن قلمرو اسلامي در نتيجه ي فتوحات همه جانبه، احتياج به تبليغ آموزشهاي اسلامي به اطراف و اكناف محدوده بزرگ اسلام پيدا شد. ((عمر)) براي برآوردن اين نياز شديد، دامنه ي فعاليتهايش را گسترش داد و عده اي از صحابه -رضي الله عنهم- را به همراهي وفود به هر جانب گسيل داشت تا در مناطق معين شده، به ترويج تعاليم قرآن و ((سنت)) بپردازند.
شاه ((ولي الله)) دهلوي، اين اقدام را يك از كارهاي مشترك دو خليفه _ اول و دوم _ گفته است و مي نويسد: ((. . . و بر اين اكتفاء ننموده اند و صحابه را در آفاق فرستاده اند و ايشان را طريق روايت آموخته اند و به روايت حديث تحريض نموده اند و قوم را بر اخذ از ايشان حمل كرده اند، آنگاه تعهد ايشان نموده اند و روايات ايشان  را در محك امتحان آورده اند، آنگاه ترتيب سنت بر كتاب چون: تخصيص عام كتاب به خاص سنت و حل متشابه ي كتاب به محكم سنت و مانند آن تعليم فرموده اند)) . در يكي ديگر از كتابهايش در مورد وساطت ((عمر)) ما بين پيامبر و امت، چنين مي نويسد: ((توسط فاروق اعظم در ميان آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- و امت او در تبليغ حديث پس به وجهي واقع شد كه زياده از آن متصور نباشد)) .
((فاروق اعظم)) -رضي الله عنه-، ((عباده بن صامت)) و ((ابو درداء)) را به همراهي جمعي به شام روانه كرد. و نيز ((عبدالله بن مسعود)) را در راس گروهي به سوي كوفه اعزام كرد. دو صحابه ي ديگر به نام هاي ((عبدالله بن مغفل)) و ((عمران بن حصين)) را به بصره فرستاد.
وقتي كه ((ابو موسى)) به بصره رسيد، به مردم گفت: ((مرا عمر به سوي شما فرستاده است، تا كتاب خدا و سنت نبي تان را به شما ياد بدهم و راه براي شما صاف نمايم)) .
((عمر)) -رضي الله عنه- تا زنده بود، پيوسته به استانداران و ماموران تبليغي خويش، وصيت مي كرد تا مرتبه و اهميت ((سنت)) را پيش روي خود داشته باشند و مطابق با دستورات آن رفتار نمايند. نامه ي او به ((شريح)) _ قاضي كوفه _ در اين باب مشهور است.
 3- تشويق به نوشتن احاديث
دستور او به كتابت حديث، نمايانگر توجه ي مخصوص او به تدوين سنت بود. او مي خواست، صحابه -رضي الله عنهم- احاديث را به رشته ي تحرير در آوردند تا تضمين سلامتي آن با كتابت افزايش يابد و مانند قرآن محدوده و مرزي معين و خدشه ناپذير داشته باشد. براي تحريك مسلمين به اين كار، مرتب آنها را با تكرار جمله ي ((قيدوا العلم بالكتاب)) ، ترغيب و آماده مي نمود.
خليفه ي دوم، خودش نيز به فكر نوشتن تمام احاديث افتاد. اما بنابر مصلحتي از اين تصميم منصرف گشت. (اندكي بعد ماجراي اين تصميم و علت انصراف از آن را، يادآور مي شويم.)
 4- مبارزه با ((راي)) در مقابل ((حديث))
توسل به ((راي))، يكي از راههاي هجوم دشمنان به منابع اسلامي مي باشد و ((عمر)) كاملاً از مضار اين پديده ي شوم آگاهي داشت و در موارد متعدد، مسلمين را از نزديكي به آن بر حذر مي داشت.
حمايت از ((سنت)) بدون دفاع در مقابل آفات ((راي)) ناقص مي ماند. بنابراين، ((عمر)) مردم را به دشمني ((اصحاب راي)) عليه ((سنت)) باخبر مي ساخت و با افشاي اهداف شيطاني شان، نقشه هايشان را نقش بر آب مي كرد. او مي گفت: ((اي مسلمانان! مواظب باشيد كه اصحاب راي دشمن سنن هستند. حفظ احاديث بر ايشان مشكل شد، به راي فتوا دادند و با اينكار هم خودشان گمراه شدند و هم ديگران را در وادي ظلالت افكندند. بدانيد كه ما مقتدي پيامبر -صلی الله عليه وسلم- بوده و آغازگر هيچ چيزي نيستيم و هميشه متبع خواهيم ماند نه مبتدع. تا وقتي كه بر منهاج سنت هستيم، گمراه نخواهيم شد)) .
 5- مبارزه با جويندگان شبهات قرآني
در ((قرآن)) آيه هايي وجود دارند كه به آنها ((متشابهات)) مي گويند. مفهوم و معناي واقعي آنها در ذهن آدمي نمي گنجد و كنجكاوي بسيار در آنها، عاقبت به ضلالت و حتي كفر منتهي مي گردد. بر اين اساس، متقدمين اهل سنت و جماعت فتوا بر اين نهاده اند كه خوض در اين گونه آيات جايز نيست و بايد خاموش باشيم، و در مقابل آن، استناد و توجه مان به ((سنت)) باشد و از دايره ي تعاليم آن، پا فراتر نگذاريم.
((عمر فاروق)) -رضي الله عنه-، ((سنت)) را در عرصه پيكار با مجادله گران به شبهات ((قرآن)) قرار داد. او به تاثير ((سنت)) در تعديل افكار مردم و باز داشتن آنان از جستن ((شبهات قرآني))، آگاه بود. او با اين كار سعي كرد مردم را به قوه ي اقناع همه جانبه ي ((سنت)) معتقد سازد و بفهماند كه آن، نيرويي شگرف در سازندگي عقيده و صيانت ايمان در خود دارد.
او خطاب به مردم، اعلام كرد: ((بزودي كساني خواهند آمد كه با شما به شبهات قرآن، بناي مجادله مي گذارند. با سپر سنن در مقابلشان پايداري كنيد. چون دانايان سنن بيشتر از همه به كتاب الله آشنايي دارند)) .
نقل مي كنند كه: ((مردي بنام ((صبيغ)) به مدينه آمد و شروع كرد به پرسيدن مردم از متشابه ي قرآن. ((عمر)) او را احضار نمود و قبلاً چوبهايي براي تاديبش آماده كرده بود. از او پرسيد: تو كيستي؟ گفت: من بنده ي الله، صبيغ هستم. ((عمر)) چوبي از آن چوبها برداشت و او را زد و گفت: من بنده ي الله، عمر هستم. آنگاه به قدري او را زد كه سرش خون آلود شد. آن مرد گفت: بس است يا اميرالمومنين! آنچه در سرم مي ديدم، از بين رفت!)) .
 6- جداسازي ((سنن زوايد)) از ((سنن هدي))
يكي ديگر از اقدامات مهم ((عمر فاروق)) -رضي الله عنه- در دوران خلافت خويش، جدا ساختن ((سنن زوايد)) از ((سنن هدي)) بود؛ كاري كه، تا قبل از زمان ((فاروق اعظم)) سابقه نداشت.
مي دانيم كه ((سنت)) به اعتبار تاثير تشريعي خويش بر دو قسم است: يكي آنكه حاوي اصول تشريعي و چشمه ي قانون مي باشد و به آن ((سنت هدي)) مي نامند و ديگري آن كه مربوط به بيان عادات و خصايل رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم- است و ((سنت زايده)) نام دارد.
((عمر)) -رضي الله عنه- مي خواست با تفريق ميان اين دو نوع ((سنن))، احاديث حامل رموز قانوني و تشريعي اسلام را مشخص گرداند تا بهتر بتواند در حفظ و حمايت آن چاره جويي نمايد.
شاه ((ولي الله)) دهلوي، مي نويسد:
((با استقراء تام معلوم شد كه فاروق اعظم نظر دقيق در تفريق احاديث كه به تبليغ شرايع و تكميل افراد بشر تعلق دارد، از غير آن مصروف مي ساخت. لهذا احاديث شمايل آن حضرت ((و احاديث سنن زوايد در لباس و عادات، كمتر روايت مي كرد)) .
آنگاه در توجيه كم روايت كردن ((سنن زوايد))، دو علت بيان مي كند:
((. . . يكي آنكه؛ اينها از علوم تكليفيه ي تشريعيه نيست، احتمالا كه چون اهتمام به روايت آن بكار برند، بعضي اشياء از سنن زوايد به سنن هدي متشابه  گردد و احتمالا شغل قوم به اين احاديث از شغل به شرايع مانع آيد. ديگر آنكه؛ جمعي كه به شرف صحبت آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- رسيده بودند، در زمان فاروق اعظم بسيار بودند، احتياج به تعليم اين اشياء واقع نشد)) .

 
اولين كسي كه به فكر نوشتن تمام احاديث افتاد
حضرت ((عمر فاروق)) -رضي الله عنه-، اولين كسي مي باشد كه به فكر تاليف يك كتاب بزرگ، مشتمل بر تمام احاديث صحيح منقول از رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم- افتاد و تا مدتها در اين باره تفكر نمود و اراده ي بي سابقه اش را از تمام جوانب مورد بررسي قرار داد. موضوع را با صحابه -رضي الله عنهم- در ميان گذاشت و نظرشان را در مورد تصميمش جويا شد.
كاري بس مهم و مفيد بود. اگر تمام احاديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم- يكجا جمع مي شدند و رفته رفته، نسخه هاي متعددي از نسخه ي اولي، املاء شده و به گوشه هاي مملكت اسلامي فرستاده مي شد، از بسياري كارشكني ها كه دشمنان ((سنت)) در پي اجراي آن بودند، براي هميشه جلوگيري به عمل مي آمد و درست مانند ((قرآن)) حصاري مستحكم دور تا دور آن كشيده مي شد.
اصحاب -رضي الله عنهم- با نظر به اين فايده ي بزرگ، نه تنها راي موافق نشان دادند، بلكه ((عمر)) -رضي الله عنه- را در عملي كردن هر چه زودتر تصميم سرنوشت سازش، تشويق نمودند.
اما، با وجود هموار شدن زمينه و اعلام همكاري صحابه -رضي الله عنهم-، ((عمر)) فوراً دست به اين كار نزد. يك چيز وي را مي آزرد و مانع از پياده كردن اراده ي خطيرش مي شد. چيزي كه خطرش رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم- را نيز در اوايل از كتابت حديث باز داشته بود.
يك ماه پس از تدبر پيرامون قضيه و استخاره كردن، بالاخره به نتيجه رسيد و نزد صحابه -رضي الله عنهم- آمد و گفت كه از تصميمش بازگشته است. او دليل انصراف خود را چنين توضيح داد:
((مي خواستم سنتها را يكجا گرد آورم و بنويسم. اما قومي را كه قبل از شما مي زيستند، به خاطر آوردم. آنها بدست خويش كتابهايي نوشتند و چنان در آنها مستغرق شدند كه، كتاب خداوند را رها ساختند. سوگند به خدا، من هرگز چيزي ديگر به كتاب خدا نخواهم آميخت)) .
خطر اختلاط ((سنت)) با ((قرآن)) تنها عاملي بود كه ((عمر)) را مردد گذاشته و در آخر باعث شد كه او از خير سنن بگذرد. عيناً همان مانعي كه در راه كتابت حديث در زمان رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم- سبز شده بود.
لازمست بدانيم، تا زمان ((فاروق اعظم))، جريان تدوين ((قرآن)) و جمع آوري آن از مصاحف متعدد و پراكنده، به آخر نرسيده بود و تازه داشت مراحل مقدماتي خودش را طي مي كرد.
تا آن موقع فقط يك نسخه ي كامل از ((قرآن)) كه در دايره ي نظارت حكومت در زمان ((ابوبكر صديق)) -رضي الله عنه- تهيه شده بود، وجود داشت و به جز آن، در هيچ جايي ((قرآن)) كامل و مستند وجود نداشت. ((عمر)) مي ترسيد، اگر احاديث را نيز مدون نمايد، به تدريج براي عموم، خصوصاً تازه مسلمانان، قداست و رتبه اي هم طراز با ((قرآن)) پيدا كند و مانند آن قطعي تلقي گردد . از گفته اش _ ((. . . سوگند به خدا، من هرگز چيزي ديگر به كتاب خدا بخواهم آميخت.)) _ بوي همين ترس بر مي خيزد. چنين شد كه اراده اش را فسخ نمود و اين كار را به آيندگان سپرد.

تعداد مرويات حضرت ((عمر)) -رضي الله عنه-
شاه ((ولي الله))، حضرت ((عمر)) -رضي الله عنه- را از گروه ((مكثرين)) مي شمارد و مي نويسد:
((پس اين عزيزان (كه از عمر نيز نام برده است)، از مكثرين باشند و شواهد اين مقدمه بسيار است)) .
((مكثرين)) يكي از چهار درجه ي صحابه -رضي الله عنهم- به اعتبار عدد مرويات آنان مي باشد و اطلاق آن بر كساني از اصحاب است كه مروياتشان به هزار يا بيش از آن برسد.)
حضرت ((عمر)) -رضي الله عنه- را به اين لحاظ از ((مكثرين)) مي دانند كه مجموع رواياتي كه هر كدام به نوعي از او روايت و يا اخذ شده، به هزار و يا بالاتر از آن مي رسد. مثلاً، بسياري از احاديث را كه ما به نام صحابه -رضي الله عنهم- ديگري از جمله: ((ابوهريره))، ((ابن عباس)) و . . . مي خوانيم، در حقيقت از ((عمر)) -رضي الله عنه- بوده و ايشان براي اختصار، آنها را با ارسال (بدون ذكر نام ((عمر)) ) نقل كرده اند. و اگر بخواهيم همه ي اين احاديث را يكجا گرد آوريم، مساوي يا بيش از تعداد احاديثي مي گردد كه به نام خود ((عمر)) مروي است. در اين باره سخن ((ولي الله دهلوي)) را قبلاً در موضوع مرويات ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- بيان نموديم.
تعداد مرويات ((عمر)) -رضي الله عنه- كه اكنون در دسترس ماست، 537 حديث مي باشد. البته برخي اين تعداد را به اضافه ي طرق (تعداد سلسله ي يك روايت) دانسته اند. حافظ ((ابونعيم اصفهاني)) تعداد آنها را قطع نظر از طرق، بيش از 200 حديث گفته است . (و اين در دنياي حديث رقم بزرگيست!)
از ميان احاديث مرويه ي ((عمر)) -رضي الله عنه-، احاديثي وجود دارد كه اساس ((علم)) و ((اسلام)) را تشكيل مي دهند و نيز احاديثي كه حاوي مطالب اساسي دين مبين اسلام مي باشد.
 
((سنت)) در عهد خلافت عثماني
حضرت ((عثمان ذي النورين)) -رضي الله عنه- در دوران 12 ساله ي خلافتش، تمام فعاليت هايش را بر ادامه و احياء ضوابط و اقدامات موثر ((شيخين)) متمركز ساخت و چون طبعاً آدم ملايم و نرم خويي بود، در اجراي اهداف خويش معمولاً از عاطفه و مسامحت كار مي گرفت. در اواخر عهد خلافت ((عثمان)) -رضي الله عنه- بر اثر شورشهاي داخلي كه منافقين به پا كرده بودند، اوضاع بسيار ناامن گشته و بالتبع، ذخيره ((سنت)) نيز موقعيت نامناسبي پيدا كرده بود. خليفه براي اينكه بتواند گنجينه ي سنتها را كه ((ابوبكر)) و ((عمر)) با تلاشهاي دقيق و محتاطانه ترتيب داده بودند، از دستبرد فرومايگان در امان نگه دارد، اصحاب رسول الله -صلی الله عليه وسلم- را در روايت و ابلاغ آنها به مردم آزاد گذاشته بود. البته او نيز با تكثير بي رويه ي روايت _ كماكان _ موافق نبود. اساساً ((عثمان)) و ((علي)) رضي الله عنهما دو خليفه اي بودند كه اعتقادي ژرف به اقدامات اصلاحي شيخين (ابوبكر و عمر) رضي الله عنهما داشتند و حتي الامكان بر راهكارهاي آن دو عامل بوده و ديگران را نيز به همان جانب سوق مي دادند. بدين سبب، حضرت ((عثمان)) -رضي الله عنه- در اكثر كارهايش متبع شيخين بود.

عثمان -رضي الله عنه- و تقليل روايت
او از جمله ي كساني بود كه در ((تقليل روايت)) كه دو خليفه ي گذشته در استحكام پايه هاي آن و پذيرش و اجراي همه جانبه اش سعي وافر نموده بودند، كاملاً پذيرفته و به مفاد آن عقيده داشت.
((عثمان)) -رضي الله عنه- اگر چه نتوانست در به راه انداختن اين طريقه ي مهم در يك سطح عمومي موفق شود، اما خويشتن در عمل به آن كوتاهي نمي كرد و به تقليد ديگران از خويش كه عنوان خليفه و امير و مقتداتي مسلمين را داشت، در اين امر اميد بسته بود.
((عبدالرحمن بن حاطب)) گفته است: ((هيچ كس از اصحاب رسول الله -صلی الله عليه وسلم- را نديدم كه كاملتر و زيباتر از عثمان بن عفان احاديث را روايت نمايد. اما او مردي بود كه امر حديث برايش عظيم و مهيب مي آمد .
او در جواب اينكه، چرا از اشاعه ي عمومي احاديث اجتناب مي ورزد، فرمود: ((علت اينكه از رسول الله -صلی الله عليه وسلم- روايت نمي كنم، اين نيست كه در حفظ احاديث وي دست كمي از صحابه ي ديگر دارم، بلكه از آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- شنيده ام كه فرمود: هر كه سخني به طرف من نسبت نمايد كه من آن را نگفته ام، جايگاهش را در دوزخ مهيا گرداند)) .
شايد براي عده اي جواب فوق ((عثمان))، تا اندازه اي سوال بر انگيز باشد و چنين فكر كنند كه: وقتي خود ((عثمان)) ادعا داشته باشد كه از نظر حفظ احاديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم- چيزي از ديگران كم نداشته و مانند سايرين به مقدار معتنابهي از سخنان آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- را به ياد دارد، چگونه مي توان باور كرد او انديشه انتساب سخن دروغ به پيغمبر داشت؟ آيا مگر به نيروي حافظه اش چندان مطمئن نبود؟
((مناظره احسن گيلاني)) در توجيه جواب ((عثمان))، مي گويد: ((به نظرم، با توجه به مقام بلند و مقدس خلافت، اگر او روش اشاعه ي عام احاديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- را در پيش مي گرفت، بلاريب هر كس جرات مي كرد هر نوع سخني را كه از او مي شنيد، به آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- نسبت دهد)).
او در ادامه ي سخنش مي گويد: ((حضرت عثمان -رضي الله عنه- بي هيچ ترديدي، بر حافظه و قوه ي يادداشت خويش اعتماد كامل داشت، اما انديشه ي اينكه ممكن است شنوندگان روايات وي، هر آنچه را كه شنيده اند، (بدون تمييز گفتارهاي شخصي) به جانب رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم- منسوب نمايند و بدين ترتيب، سخنان غلطي بنام پيامبر -صلی الله عليه وسلم- به سمع عموم برسد، از ترويج گسترده ي آن خودداري ورزيد))  [3].
 
ترويج سنت به وسيله ي عمل
در اين كه حضرت ((ابوبكر)) و حضرت ((عمر)) (رضي الله عنهما) بودند كه با شيوه هاي حمايتي كه براي صيانت ((سنت)) پديد آوردند، موجب رشد و تعادل سير ((سنت)) شدند، سخني نيست. اما اين مطلب كه حضرت ((عثمان)) -رضي الله عنه- در احياء و ترويج سنن از راه عمل كردن، از آنان موفقتر بود، واقعيتي غير قابل انكار است.
از ميان سنن، اعمال و مناسكي وجود دارد كه بر خلاف ((سنت)) هاي ديگر، وقوعي نادر دارند و بعضي از آنها سالي يك بار اجراء مي گردند و حتي ((سنت)) هايي وجود دارند كه براي برخي مردم، ظهورشان طي ساليان متمادي و بلكه در تمام عمر، از يك بار بيشتر تجاوز نمي كند. مناسك حج از طيف همين نوع ((سنت)) ها مي باشند. حضرت ((عثمان)) -رضي الله عنه- در اين سنن دانشي وسيع داشت و به گفته ((ابن سيرين))، از ميان صحابه -رضي الله عنهم- درباره ي مناسك از همه بيشتر مي دانست .
با سپري شدن دوران وحي، بسياري از اين سنن نادر الوقوع به سبب دوري از زندگي روزمره ي مردم، در معرض فراموشي قرار گرفتند اما ((عثمان)) -رضي الله عنه- با عمل خويش در فرصتهاي مناسب، به آنها زندگي بخشيد و آنچه را كه پيامبر -صلی الله عليه وسلم- در موارد مربوطه، كرده و يا فرموده بود، به صحابه -رضي الله عنهم- يادآوري مي كرد.
((شاه ولي الله)) مي نگارد: ((و بسياري از سنن به سبب عمل او در ميان مسلمين رواج يافت)) . و آنگاه موارد متعددي از سنت هاي مروجه توسط عمل ((عثمان)) را بر مي شمارد .
بي شك، ((عثمان)) -رضي الله عنه- با بكار بردن اين شيوه، رونقي تازه به ((سنت)) بخشيد و ما در اكتشاف حكم حقيقي بسياري از مسايل كه صحابه در آنها اختلاف داشته و يا از آن خبر نداشتند، ممنون دانش و عمل ((عثمان)) -رضي الله عنه- هستيم.
 
 
((سنت)) در زمان خلافت حيدري
حضرت ((علي مرتضي)) -رضي الله عنه-، مانند حضرت ((عثمان)) -رضي الله عنه-، شرايط و قيوداتي را كه دو خليفه اول، در راه حفظ و روايت حديث گذاشته بودند، پذيرفته بود و جهت پربار كردن آن سعي بليغ مي كرد.
مردي از ((علي بن ابيطالب)) -رضي الله عنه- پرسيد: مي شنويم گهگاه در خطبه هايت مي گويد: خدايا نيكو گردان ما را به آنچه كه نكو گردانيدي خلفاي راشدين را. آنها چه كساني اند؟ در اين وقت چشمان ((علي)) -رضي الله عنه- اشك آلود شد و گفت: آنها محبوبان من، ابوبكر و عمر هستند؛ دو پيشواي هدايت و دو شيخ السلام و دو مرد قريش! كساني كه پس از رسول الله -صلی الله عليه وسلم- مقتدايان مسلمين بودند. هر كس به آنان اقتداء نمايد، نجات مي يابد و هر كه دنبال رو آنان باشد، به صراط مستقيم راه مي يابد و هر كه به آن دو متمسك شود، از حزب الله  است. او مكرراً از خدمات ((شيخين)) براي حمايت و اشاعت ((سنت)) قدرداني مي كرد و عمل آنان را مطابق با سنت پيامبر -صلی الله عليه وسلم- اعلام مي نمود . در خطبه ي 219 ((نهج البلاغه))، ضمن بيان خوبيهاي ((عمر))، با جمله ي ((و اقام السنه))، از كوششهاي او در راه اقامه سنت، تمجيد مي كند .
((علي)) -رضي الله عنه- زماني به خلافت نشست كه سختترين دوران حكومت اسلامي، نضج گرفته بود و شعله هاي آتش فتنه جويي هاي حاسدين كه در آخرين سالهاي خلافت ((عثمان)) شروع شده و او را در كام خويش بلعيده بود، در حريم حكومت  ((علي)) -رضي الله عنه- نيز سرك مي كشيد و ناراحتي هايي براي خليفه ي چهارم مي آفريد. علاوه بر اين، گسترش سريح قلمرو اسلامي كه از عهد ((فاروق)) -رضي الله عنه- آغاز شده و تا دوران  ((علي)) نيز ادامه داشت، بر نگرانيهاي وي مي افزود. چون با گشايش سرزمينهاي جديد، بر تعداد مسلمانان افزوده مي شد و مسلماً نو مسلمانان پختگي و تعهد وجداني صحابه -صلی الله عليه وسلم- را نداشتند و  ((علي)) نمي توانست از جانب آنان به عدم خيانت و دستبرد و تقلب در مجموعه ي ((سنت))، مطمئن باشد.
اين وقايع جريانات، باعث شده بود كه  ((علي)) -رضي الله عنه- مكرراً مردم را از شومي ((كذب)) باخبر گرداند و از وجدان آنان در اشاعه ي صدق و راستي كمك بگيرد و در نتيجه ي آن، ((سنت)) را از نگاه هاي حريص دشمنان دور نگه دارد. او گاه و بي گاه بر بالاي منبر با صداي رسا، با اين قول پيامبر -صلی الله عليه وسلم- مردم را مخاطب مي ساخت:
((هرگز سخنان دروغين به من نسبت ندهيد؛ هر كه بر من افتراء نمايد، در آتش جهنم مي افتد)) .
انزجار خويش را از دروغ و افتراء بر رسول، با اين كلمات اظهار مي فرمود:
((اگر از آسمان بيفتم (و تكه پاره شوم)، اين را براي خودم بهتر مي دانم از اينكه بر رسول الله -صلی الله عليه وسلم- افتراء نمايم)) .
 
((علي)) -رضي الله عنه- و چپاولگران ((سنت))
 نگراني  ((علي)) -رضي الله عنه-، از اين ناحيه اصلاً بيهوده نبود. دشمنان ((سنت)) پيوسته مترصد فرصتهاي مناسب برای  به يغما بردن اين خزينه ي گرانبها بودند و تا آن هنگام كه  ((علي مرتضي)) بر مسند خلافت نشسته بود، دخل و تصرفات زيادي در اين گنجيه، از جانب غارتگران ((قرآن)) و ((سنت)) ايجاد شده و صحابه -رضي الله عنهم- را سخت در انديشه ي يافتن راه حل فرو برده بود.
اين عناصر فتنه جو و غارتگر، همان كساني بودند كه آتش اختلاف و دو دستگي را در ميان مسلمين دامن زده، آنگاه از موقعيت استفاده كرده و ((عثمان)) -رضي الله عنه- را از سرا راه برداشتند و به دنبال آن دست به مجموعه ي ((سنت)) دراز كرده و بسياري از احاديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- را از ميان برداشتند. درست مانند كسي كه موفق شده از آب گل آلود ماهي بگيرد!
((علي)) وجود اين خفاشان را در ميان مردم كاملاً حس كرده بود و از مفسده هاي آنان خبر داشت. و مي دانست كه هدف اينها، در قالب هر نوع اعمالي كه باشد، امحاي ((سنت)) و در نتيجه ي آن، ضرر رساني به اسلام است. لذا، از درايت سرشار خويش بهره مي گرفت و با انواع راههای تدافعي، سموم و آفات اين موجودات بيدادگر را خنثي مي كرد. مثلاً، مفاسد كارهايشان را در ميان عموم يادآور مي شد و با افشاي نيات پليدشان، آنان را رسو مي كرد.
او در طي يكي از سخنانش، به شدت از اين گروه انتقاد می کند و هدف دعاهاي بد خويش قرار مي دهد و بانگ بر مي آورد:
((قاتلهم الله! أي عصابة بيضاء سودوا وأي حديث من حديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- أفسدوا!)) . خداوند از بيخ بر بيندازد اينها را! چقدر دسته هاي با صفا و روشن را سياه كردند و چقدر حديث از احاديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم- را از بين بردند.
از فحواي كلام شكوه آميز  ((علي)) به خوبي بر مي آيد كه در مقابلش افرادي وجود داشتند كه موجبات فتنه و دو دستگي در ميان مسلمين فراهم آورده و در خيانت به احاديث رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم- تا اندازه اي نتيجه گرفته بودند.
تصرف خائنانه در احاديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم-، به تنهايي مي تواند عوامل نقض بناي اسلام و اضمحلال مسلمين را با خود بياورد. بنابراين  ((علي مرتضي)) -رضي الله عنه- در دوران خلافت خويش با خطري بس بزرگ روبرو بود. و اگر براي سد اين حركت نابود كننده اقدام نمي كرد، همه چيز اسلام و مسلمين را با خود مي برد!
خوشبختانه كارداني و تجربه ي غني  ((علي))، موجب اقدامات موثري گرديد و به سهم خويش توانست در بسياري از كارها، دست خائنين را از پشت گره بزند.
 
((عبدالله ابن عباس)) –رضی الله عنهما- حديث نمي گويد!
با اينكه مجاهده ي همه جانبه ي  ((علي مرتضي)) -رضي الله عنه- به مقدار زياد موجب آگاهي مسلمين و رفع غائله ي مذكور گرديده بود، اما خوانا خواه رسوبات نامطلوبي از خويش به جاي گذارده و شك و شبهات زيادي در امر روايت راويان بوجود آورده بود.
در زمان سه خليفه ي گذشته، آرامش و عدم بروز فتنه هايي كه ((سنت)) را مستقيماً نشانه بگيرند، اطميناني به مقياس وسيع در امر روايت ايجاد نموده و صحابه ي كرام -صلی الله عليه وسلم- در محدوده قيودات موضوعه، به راحتي احاديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم- را به ديگران مي رساندند. اما شروع ناامني ها و سر برآوردن دشمنان مستقيم حديث، در ماههاي اخير خلافت ((عثمان)) -رضي الله عنه-، محيط آرام قبلي را كاملاً دگرگون نموده و وضعيتي پديد آورده بود كه برخي صحابه ي بزرگوار -رضي الله عنهم-، اصلاً روايت را ترك گفتند.
با توجه به اهميت والاي ((سنت)) _ خصوصاً نزد صحابه -رضي الله عنهم- _ شايد اين تنها طريقي بود كه مي شد با بكار بستن آن، احاديث را از اينكه در معرض افترا و دروغ پردازي هاي خائنين قرار گيرد، نجات داد.
حضرت  ((علي)) -رضي الله عنه- همچنان در ترويج فرمول ((تقليل روايت))مي كوشيد و اميدوار بود نتايجي را كه خلفاي قبل از او از اين راه گرفته بودند، او هم اخذ نمايد. اما بسياري از صحابه -صلی الله عليه وسلم- كه موقعيت را بسي خطرناكتر از اينكه ((تقليل روايت)) بتواند مانع آن باشد، مي ديدند، ميزان نقل و اشاعه ي احاديث را به صفر رسانده بودند.
((عبدالله بن عباس)) –رضی الله عنهما- _ عمو زاده ي پيامبر -صلی الله عليه وسلم- _ كه يكي از فقهاي برجسته از جمعيت صحابه -رضي الله عنهم- به شمار مي رود، از زمره ي همين كسان بود. او كه احاديث زيادي از آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- به ياد داشت، طوفانهاي افتراي دروغ پردازان بالاخره او را مجبور ساخته بود روايت را ترك گويد و از هر كسي حديث نپذيرد.
قصه ي ((عبدالله بن عباس)) –رضی الله عنهما-، حقيقت امر موضوع تمام كساني است كه در پيمودن اين راه، با وي مشاركت داشتند. علتي را كه او در جواب اينكه چرا به روايت احاديث توجهي نشان نمي دهد، مي گويد، علت مشتركه ي ميان تمام آنهاست. بدين سبب ما، با وجود اينكه صحابه ي بسيار ديگري نيز روايت را ترك گفته بودند، او را مخصوصاً انتخاب كرده و مي خواهيم با سخن او، گله ي همه شركايش را بشنويم.
شخصي بنام ((بشير بن كعب عدوي))، نزد ((ابن عباس)) آمد و شروع كرد به بيان كردن احاديثي از رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم-. و چون حرص و ولع ((ابن عباس)) را در شنيدن احاديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم- مي دانست، اميدوار بود توجهي شايان به روايات او نشان بدهد. اما با كمال حيرت مشاهده كرد كه او نه تنها به حديث هايش گوش فرا نمي دهد، بلكه اصلاً به سويش نگاه هم نمي كند.
((بشير)) با لهجه اي آكنده از ناراحتي _ در حالي كه سعي مي كرد جانب ادب را نگه دارد _ از او پرسيد: ((سرور من! اصلاً سر در نمي آورم! من براي شما احاديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- را روايت مي كنم، اما مي بينم كه اصلاً التفاتي به من نداريد؟!))
حضرت ((ابن عباس)) –رضی الله عنهما- نمي خواست (( بشير)) را سر در گم نگه دارد تا اينكه از رفتارش برداشت منفي نمايد. لذا خواست او را در جريان حقايق تلخ قرار دهد و براي اين، قبل از اظهار حقيقت، اشتياق و علاقه اي را كه به احاديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم- داشت، به وي يادآور شد و گفت: ((وقتي بود كه هرگاه يكي را در حال بيان احاديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم- مي ديديم، بي اختيار نگاههايمان به او دوخته مي شد و گوشهايمان را براي شنيدن سخنانش، به سويش متوجه مي كرديم.))
سپس، علت عدم التفات خويش به سخنان او را، چنين مي گويد: ((ما زماني از رسول الله -صلی الله عليه وسلم- حديث بيان مي كرديم كه كسي به او سخن دروغي نسبت نمي كرد. اما وقتي كه ديديم مردم بي محابا هر گفته اي را بدون تشخيص صحت آن، به پيامبر -صلی الله عليه وسلم- نسبت مي دهند، از نقل حديث باز آمديم.)) در روايتي ديگر از ((صحيح مسلم)) اين جمله نيز آمده كه: ((و جز حديثي كه درباره ي آن شناخت كامل داريم، حديثي ديگر از كسي نمي پذيريم.))
از اسلوب گفته ي ((ابن عباس)) –رضی الله عنهما- به طور واضح ظاهر است كه او در اختيار اين رويه تنها نبوده است، بلكه كساني ديگر نيز با او هماهنگي داشته اند. چون از صيغه ي جمع (مي ديدم، مي آوريم، باز آمديم و . . .) براي نسبت كردن آنچه كه گفته است، استفاده كرده است. و اين وخامت موضوع را در زمان خلافت  ((علي)) -رضي الله عنه-، مي رساند .
 
تدابير ((علي مرتضي)) -رضي الله عنه- براي محافظت ((سنت))
گفتيم كه  ((علي مرتضي)) -رضي الله عنه-، تدابير خلفاي پيش از خود را در نجات ((سنت)) از گيرودارهاي حوادث متنوع زمان، پذيرفته بود و با تمام نيرو در پياده ساختن آنها فعاليت مي كرد. اما، چاره جويي هاي دوران خلافت  ((علي مرتضي)) -رضي الله عنه- را از نظر سر بر آوردن مشكلات جدي تر و جديدتر، بايد متفاوت با دوران خلفاي سه گانه ي گذشته دانست. او از يك طرف با يغماگران حديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم- روبرو بود و از طرفي ديگر با مسلمانان جديد يا كفاري كه در سرزمينهاي وسيع فتح شده در زمان ((عمر فاروق)) و ((عثمان غني)) -رضي الله عنه-، تحت حكومت اسلام مي زيستند و طبعاً هر كدام حامل عادات و فرهنگهاي ملي مخصوص به خود بودند و اگر ((سنت)) هويتي ممتاز با مرزهايي معين پيدا نمي كرد، مسلماً خطر آميختگي و تداخل با فرهنگ بيگانه آن را هدف قرار مي داد.
با توجه به اين مسائل، خليفه ي چهارم بعدها شيوه هاي جديد ديگري جايگزين برخي طريقه هاي موضوعه ي قبلي نمود. در اينجا خوانندگان را با مهمترين اين اقدامات، آشنا مي سازيم:
 1- اشاعه ي سنت به طريق كثرت روايت
حضرت  ((علي)) -رضي الله عنه- در اوايل خلافت خويش مانند خلفاي قبل از خودش، از تكثير روايت منع مي فرمود و در راضي ساختن مردم به كم كردن آن مي كوشيد. اما پس از بروز فتنه هاي بزرگ كه مي رفت تا بنيادهاي عقيدتي اسلام را تغيير دهد، به محض منتقل كردن مركز خلافت از ((مدينه)) به ((كوفه))، اين شيوه را رها ساخت و براي سد كردن اين طوفان، به حربه ي ((تكثير روايت)) متوسل گشت.
او مي خواست، سنن را در محدوده ي وسيعي در ميان مسلمين انتشار دهد و آنان را با احاديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم- آشنا سازد. او كه قبلاً بنابر اعمال طريقه ي ((تقليل روايت)) حاضر نبود صحيفه اي را كه با خود داشت، به ديگران نشان دهد، پس از كنار گذاشتن آن تدابير و روي آوردن به ((تكثير روايت)) در هر جا حتي بالاي منبر، آن را به مردم نشان داده و به مضامين و مححواي آن با خبر مي ساخت.
حضرت  ((علي)) -رضي الله عنه- خودش احاديثي را كه از پيامبر -صلی الله عليه وسلم- مي دانست، تحريراً و تقريراً به ديگران مي گفت.
((ابن سعد)) مي نويسد:
((يك روز علي بن ابيطالب در ميان خطبه خطاب به مردم گفت: چه كسي حاضر است به يك درهم علم خريداري نمايد؟ از ميان مردم يكي بنام ((حارث اعور)) به يك درهم تعدادي ورق خريد و نزد ((علي)) آورد. آن حضرت براي او در آن اوراق علم زيادي تحرير فرمود . ناگفته نماند كه لفظ ((علم)) در اصطلاح آن زمان بيشتر از احاديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم- اطلاق مي گشت. بنابراين، روشن است كه  ((علي))، تكثير روايت را به چشم موثرترين شيوه براي حمايت از ((سنت)) مي ديد. در غير اين صورت چنين تسامحي را هرگز در انتشار احاديث روا نمي دانست. شايد منصفانه باشد اگر بگوييم در دوراني كه  ((علي)) -رضي الله عنه- خلافت مي كرد، بهترين تز دفاعي براي مجموعه ي ((سنت)) ((تكثير روايت)) بود و حتي در تاثيرات مثبتي كه از آن عايد مي شد، به پاي شيوه ي ((تقليل روايت)) در زمان سه خليفه ي اول مي رسيد. به دليل اينكه، اگر محدوده ي روايت به همان تنگي قبل مي بود و فقط عده ي معدودي براي قشر محدودي حديث بيان مي كردند، با توجه به اشاعه احاديث دروغين از ناحيه ي دروغ پردازان، عموم در تشخيص احاديث صحيح از اباطيل و اكاذيب، به مشكل مي افتادند و با استقبالي نسبي يي كه كاذبين براي تراشيده هاي خويش از مردم مي ديدند، ميانگين خطرات به مراتب بالاتر مي رفت!
خليفه ي باهوش، به فراست اين مشكل قريب الوقوع را دريافته بود. لذا، بعد از اينكه مدتها بر همان دستورالعمل تقلیل روايت گامزن بود، به ((تكثير روايت)) براي موفقيت در حل بحرانها، اعتقاد پيدا نمود و در اعمال آن فرصتها را غنيمت مي شمرد.
 2- سفارش به مذاكره و تكرار احاديث
مذاكره و تكرار زباني احاديث با همديگر، يكي از راههاي حفظ ((سنت)) در زمان رسول الله -صلی الله عليه وسلم- بوده است و درباره ي آن بيشتر از اين سخن گفتيم.
حضرت  ((علي)) -رضي الله عنه-، به مسلمين توصيه مي كرد كه دوباره جلسات مذاكره ي حديث را از سر بگيرند و از اين طريق نيز به ((سنت)) خدمت نمايند. او عدم تكرار احاديث را، آفتي براي علم و سبب كهنه شدن آن ناميده است. در يكي از سخنانش با اشاره به اين نكته، به تكرار سخنان پيامبر -صلی الله عليه وسلم- دستور مي دهد:
((تذاكروا الحديث؛ فإنكم إن لم تفعلوا ذالك، اندرس العلم)) . : با همديگر مذاكره ي حديث نماييد؛ چون در غير اين صورت، علم كم كم از بين مي رود.
 3 - سوگند دادن راوي
احتياط در پذيرش اخبار، چيزي بود كه خليفه ي چهارم را، با وجود سفارشات زيادي كه در ترويج و توسيع عمومي احاديث مي كرد، از خود بي نياز نكرد. چون هر چه باشد ، موضوع بيان و قبول سخنان پيامبر -صلی الله عليه وسلم- در ميان بود و او نمي توانست به سادگي از هر كسي حديث قبول نمايد.
((علي)) -رضي الله عنه- جهت دريافت صداقت راوي، او را به صحت حديثش سوگند مي داد و آنگاه روايتش را مي پذيرفت. البته اين در مواردي بود كه، شناخت قانع كننده اي از راوي نداشت و اگر از صحابه ي مشهور و افراد عادل حديثي مي شنيد، بي آنكه در صحت آن ترديدي به خود راه دهد، گفته اش را قبول مي كرد.
او خودش در مورد اين رويه اش، كه قبل از خلافت نيز با وي همراه بوده است، مي فرمايد:
((هرگاه از رسول الله -صلی الله عليه وسلم- حديثي مي شنيدم، خداوند آنچه از نفع برايم مقدر كرده بود، از آن حديث به من عنايت مي فرمود و چون از كسي ديگر حديثي مي شنيدم، او را قسم مي دادم و پس از اينكه قسم مي خورد، تصديقش مي كردم)) .
پس از بيان اين شرط، حديثي از ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- نقل مي كند و در ابتداي آن مي گويد: ((حديث گفت براين ابوبكر  و راست گفت ابوبكر اينكه فرمود رسول الله -صلی الله عليه وسلم- . . .)) پيداست كه آن قاعده را براي كساني ترتيب داده بود كه در صداقت آنها متيقن نبوده است.
 4- نهي از بيان احاديث عسير الفهم
در ميان ذخيره ي عظيم ((سنت))، احاديثي به چشم مي خورد كه داراي معاني دشوار مي باشند و گاهي پذيرفتن آنها، با توجه به مفهوم ظاهريشان، خيلي مشكل به نظر مي رسد. بيان يك نكته ي مهم به طور مقدمه ي مطلب، به اسلوب اختصار آميز ما چندان خللي وارد نمي سازد. و آن اينكه:
اصولاً در شرع، بيان آن نوع مطالب ديني كه قابل فهم نباشند، در جلوي عوام، ممنوع مي باشد، چه؛ آنها از درك آن سخنان عاجز خواهند ماند و يحتمل كه آن را دروغ بپندارند و اضافه بر اين، اعتقادشان از گوينده نيز سلب مي گردد. در صورتي كه مردم آن را باور نمايند، بر آنچه كه از حديث مي فهمند، عمل مي كنند و هر چه را كه سر در نمي آورند، كنار مي گذارند كه در اين صورت مرتكب ترك احكام شرعي مي گردند. ضرر ديگر اين كار اين است كه مردم را درباره ي مسايل ديني به ورطه ي شبهات مي افكند و گاهي امكان دارد، ظاهر حديث و يا حقايق مغمض شرعي براي سرمداران زور و فرمانروايان ظالم، دستاويزي براي جاري داشتن ظلم و تعدي قرار گيرد.
رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم-، شخصاً براي اينكه عوام الناس در امر فهميدن اين گونه احاديث، مبتلاي مشكل نگردند، به كتمان آنها از عوام، دستور مي دادند.
براي مثال در اين موارد، حديثي از ((مشكوه)) (ماخوذ از صحيح بخاري و صحيح مسلم) نقل مي كنيم، كه اگر الفاظ ظاهري آن اعتبار كرده شود، موجب سهل انگاري در بسياري از كارها و وظايف ديني مي گردد و خواهيم ديد كه آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- از بيان آن نزد عموم، منع مي فرمايد:
((روزي رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم- با معاذ سوار بر شتر بودند. آن حضرت سه بار معاذ را صدا زد و او هر بار ((لبيك)) گفت. بار سوم به او فرمود: هر كه با صدق قلبش گواهي بدهد به اينكه: ((هيچ خدايي جز الله نيست و محمد رسول اوست،)) خداوند بر وي آتش جهنم را حرام مي گرداند. معاذ گفت: آيا اين مژده را به مردم ندهم؟ آنها شنيده خوشحال مي گردند. رسول الله -صلی الله عليه وسلم- فرمود: نه! در اين صورت صرفاً به گفتن كلمه ي شهادت اكتفاء (و از مبادرت به اعمال نيك خودداري) مي كنند)) .
(مي گويند، ((معاذ بن جبل)) -رضي الله عنه- تا ساليان دراز اين حديث را پوشيده نگه داشت. اما وقتي كه لحظه ي مرگش فرا رسيد، آن را فاش ساخت تا مرتكب كتمان ((علم)) نگردد.)
حضرت ((علي)) -رضي الله عنه- الهام گرفته از همين نوع دستورات رسول خدا -صلی الله عليه وسلم-، طريقه ي مزبور را، راهي براي محفوظ داشت ((سنت)) از تكذيب عوام و حملات دشمنان دانسته بود و مرتب راويان سنن را از نقل چنين احاديثي باز مي داشت و مي فرمود:
((براي مردم احاديثي را بگوييد كه آن را درك نمايند و آنچه را كه ممكن است انكار نمايند، كنار بگذاريد. آيا دوست داريد كه مردم خدا و رسولش را تكذيب نمايند؟)) .
اين يك ضابطه ي بسيار مفيد در نقل حديث مي باشد. علامه ((ذهبي))، اين سخن ((علي)) -رضي الله عنه- را به منزله ي اصلي بزرگ در بازداشتن مردم از ترويج و انتشار احاديث واهي و مبهم در خصوص فضايل و عقايد و . . . ناميده است  .
از ((ابن عباس)) -رضي الله عنهما- نيز، عيناً همين توصيه ي ((علي)) -رضي الله عنه- مرويست. همچنين از ((عبدالله بن مسعود)) -رضي الله عنه- نقل مي كنند كه فرمود: ((براي هر قوم اگر سخناني كه در فهمشان نيايد گفته شود، آن سخنان براي بعضي از آنها موجب فتنه مي گردد)) .
اين سخن مشهور ((ابوهريره)) -رضي الله عنه- نيز، همين مفهوم را افاده مي كند: ((من از رسول الله –صلی الله عليه وسلم- دو نوع سخن ياد كرده ام. يكي را به ديگران گفته ام، اما اگر نوع ديگر را هم بگويم، گردنم را از دست مي دهم!)) .
 
نتيجه ي خدمات خلفاي راشدين -رضي الله عنهم- در يك نگاه
تفصيل نتايج و ثمرات كوششهاي خلفاي راشدين در حفظ و حمايت ((سنت)) را، نمي توان در حصار چند صفحه به زنجير كلمات كشيد. با اين همه، مناسب مي دانيم در اينجا نگاهي هر چند گذرا و اجمالي به چكيده ي اين نتايج بيفكنيم:
((سنت)) در پناه حمايت هاي دلسوزانه و صميمانه ي خلفاي پيامبر -صلی الله عليه وسلم- و به ياري ساير اصحاب وي، شكوه و عظمت آسماني اش را حفظ كرد و پايه هاي آن محكم و محكمتر شد. ((ابوبكر)) -رضي الله عنه- توانست با ابتكار شيوه هاي حفاظتي مطمئن و وضع قواعد و شرايط بي سابقه در راستاي نقل و قبول احاديث، ((سنت)) را در مقابل گردبادهاي سهمگين حوادث، همچنان پا برجا نگه دارد و مهمتر از همه اينكه مسلمين را متوجه ي موقعيتي كه ((سنت)) در آن قرار گرفته بود، ساخت.
((عمر)) -رضي الله عنه- با قاطعيت اعجاب انگيزش موفق شد، مستحكم ترين بناها را براي نگه داري ((سنت)) بنيان نهد و دست متجاوزين را از تجاوز به ذخيره ي پر بهاي آن، كوتاه سازد. او با تلاشهاي پي گير و بي وقفه، توانست مسلمانان را در شاهراهي گشاده و روشن، به سوي مقصد رهنمون گردد؛ آن چنانكه خودش در آخرين خطبه ي زندگي اش فرمود:
((اي مسلمانان! شما را در راهي واضح و روشن گذاشتم؛ راهي كه دامن تاريكي اش برچيده شده و مانند روز و روشن است. . .)) .
بازتاب اقدامات ((عمر)) -رضي الله عنه- در برگزيدن راههايي براي صحيح ماندن ((سنت))، چنان بود كه تا مدتها سران حكومت به مردم اجازه نمي دادند، غير از احاديث زمان ((عمر))، حديثي ديگر روايت نمايند. ((معاويه)) -رضي الله عنه- در زمان خلافت خويش به مردم مي گفت: ((هيچ حديثي ديگر روايت نكنيد، مگر حديثي كه در زمان عمر شناخته شده است. زيرا عمر مردم را از خدا مي ترساند.))
اهميت وجود ((شيخين)) را در اسلام و در راستاي خدمت به ((سنت))، مي توان از سخن ((علي)) -رضي الله عنه- درك كرد. او فرمود:
((به خدا سوگند كه جايگاهشان در اسلام بس رفيع است و زخمي شديد از نبودن آنها بر اسلام وارد شده است. خداوند آن دو را مشمول رحمت خويش قرار دهد و به ارزش بهترين كارشان، پاداش نيك ارزاني فرمايد)) .
خليفه ي سوم، ((عثمان ذي النورين)) -رضي الله عنه-، به پاسداري از قوانين و اقدامات ((شيخين)) پرداخت و موجبات تداوم جريان آنها را در ميان مسلمين فراهم ساخت. مضاف بر اين، احاديث و افعال رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم- را عملاً در ميان مردم انجام داد و باعث شد، بسياري از سنن در ميان مومنين رواج يابد.
حضرت ((علي)) -رضي الله عنه-، در ضمن كوششهايي كه براي برقراري قوانين خلفاي گذشته نمود، به ايجاد طرحهايي جديد در حفظ ((سنت)) و بقاي آن، دست يازيد كه در نتيجه ي آن، جوانب و شعب حمايت از ((سنت)) زيادتر و ديواره هاي بناي ((سنت)) مستحكمتر گشت.
به بركت زحمات بي دريغ خلفاي راشدين و با همكاريهاي مستحق تحسين صحابه ي ديگر، ((سنت)) مسير آرام و عادي خويش را با شكوه و عظمت هر چه تمامتر طي كرد تا اينكه وارد مرحله اي شد كه جديدترين لباس مصونيت را پوشيد و بوسيله آن، وعده ي الهي در حفظ جاويد آن، به نهايي ترين صورت ممكن تحقق يافت.
در اين مرحله ((سنت)) در قالب كتابهايي تدوين شد كه مي توان آن را ((مرحله ي به باز نشستن زحمات صحابه)) ناميد. فصل دوم كتاب را به بحث در خصوص همين مطلب اختصاص مي دهيم.

تدابيري ديگر
 در آخر بد نيست به سه مورد ديگر از شيوه هاي دفاعي و حفاظتي مسلمين صدر اول براي پاسداري از ((سنت)) كه هر كدام تاثيري بسزا در محفوظ ماندن ((سنت)) داشته است، اشاره اي هر چند كوتاه داشته باشيم.
 الف- نوشتن احاديث
بسياري از صحابه -رضي الله عنهم-، براي اينكه احاديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- را محفوظ نگه دارند، آنها را مي نوشتند. با اينكه اين نوع نوشتن ها در آن دوره به صورت متفرق انجام مي گرفت، اما به عنوان يكي از شيوه هاي قيد و حفظ سنن، هماره _ خاصه در اواخر عهد رسالت و در تمام عهد صحابه _ مورد توجه مسلمين بود. هنوز هم از آن نوشته هاي صحابه، -رضي الله عنهم- احاديثي در قالب كتابهاي مستقل و يا منظم در كتب بزرگتر وجود دارد .
 ب- احتياط در روايت حديث
پي آمدهاي اين احتياط را از عملكردهاي خلفاي راشدين، به طور متفرق ديديم. از آن جمله: گواه طلبيدن از راوي، سوگند دادن راوي، باز آمدن از روايت، تقليل روايت و . . . يكي ديگر از اثرات اين احتياط كه در قلب و روان صحابه -رضي الله عنهم- ريشه دوانيده بود، ترس و لرز در حين روايت حديث بود. آن عده از صحابه كه خود را موظف به رساندن رهنمودهاي پيامبر -صلی الله عليه وسلم- مي ديدند، در هر حال حديث مي گفتند. اما عظمت اين امانت بزرگ همواره بر دوش آنان سنگيني مي كرد و آنگاه كه روايت مي كردند، از ترس اينكه مبادا در اداي عين سخنان پيامبر -صلی الله عليه وسلم- و ابلاغ مفهوم حقيقي حديث دچار اشتباه شوند، بر خود مي لرزيدند.
از ((عبدالله بن مسعود)) -رضي الله عنه- نقل مي كنند كه يك مرتبه حديثي گفت و پس از آن چشمانش پر آب شد، بر پيشاني اش عرق نشست، بدنش شروع به لرزيدن كرد و رگهاي گردنش بيرون زد و گفت: ((انشاء الله همين طور فرموده است، يا مثل اين بود! . . . يا كمي از اين بيش! . . . يا قدري كمتر!)) .
((ادريس خولاني)) مي گويد: ((ابو درداء -رضي الله عنه- را ديدم وقتي از حديث نبي -صلی الله عليه وسلم- فارغ شد، گفت: چنين فرمود! . . . يا مثل اين را! . . . يا شبيه اين را!)) .
حضرت ((انس)) -رضي الله عنه- بنا به عادت، هميشه پس از اتمام روايت حديث مي گفت: ((أو كما قال رسول الله -صلی الله عليه وسلم-))  يا همان گونه كه رسول الله -صلی الله عليه وسلم- فرموده است.
يكي ديگر از مظاهر اين احتياط، سعي در نقل عين الفاظ پيامبر -صلی الله عليه وسلم- بود. آنان جز در مواردي كه احتمال فراموشي كلمات مي رفت، هرگز به معنا روايت نمي كردند. صحابه -رضي الله عنهم- با اين كيفيت حديث مي گفتند و عموم با ديدن اين وضعيت، خود به خود به عظمت فوق العاده ي ((سنت)) ايمان پيدا مي كردند و به پیروی از آنان در حفظ آن توجه بيشتر نشان مي دادند.
 ج- سفر براي جستجوي حديث
تاثيرات مثبتي كه سفر طالبان حديث در حفظ و بقاي ((سنت)) به جاي نهاد، را نبايد ناديده گرفت. اين سفرها باعث شد، بسياري از احاديث كه دامنه اي محدود داشتند، در سطح گسترده اي انتشار يابد و گاهي هم تنها دست مددگري بود كه آنها را از افتادن در بوته ي فراموشي نجات مي داد.
حكاياتي كه امروز از سفرهاي دور و دراز و پر رنج علماي آن زمان مي خوانيم، واقعاً در وهله ي اول باور نكردني مي نمايد. اما با درك علاقه ي مفرط و عشق آتشين آنان به علم، پرده هاي ناباوري از جلوي چشمان ما بر مي خيزد و به اين سخت كوشي اعتقاد پيدا كرده و تحسين مي گوييم. نمونه هاي زيادي از اين قبيل سفرهاي علمي در دست هست، كه در اينجا برای نمونه فقط به ذكر چند مورد اكتفاء مي كنيم.
حضرت ((جابر بن عبدالله)) -رضي الله عنه- از يك صحابي (به طور غير مستقيم) حديثي شنيد. به اين شنيدن با واسطه اكتفاء نكرد. شتري خريد و براي اينكه از زبان خود صحابي اين روايت را استماع نمايد، با آن شتر به موطن او كه مصر (يا شام) بود، شتافت. يك ماه تمام راه پيمود. وقتي كه آن صحابي او را شناخت، پرسيد: ((براي چه كاري به اينجا آمده ايد؟)). ((جابر)) -رضي الله عنه- گفت: (( به خاطر حديثي كه تو از رسول الله -صلی الله عليه وسلم- درباره ي قصاص روايت كرده اي. و كسي ديگر را نمي شناسم كه اين حديث را حفظ كرده باشد. دوست دارم آن را برايم بازگو نمايي)). صحابي موضوع را تاييد نمود و آن حديث را به ((جابر)) باز گفت .
((سعيد بن مسيب))، تابعي مشهور، مي گويد: ((من براي شنيدن هر حديث شبها و روزها پياده رفته ام)) .
((امام بخاري)) كه از همان دوران كودكي (در سن يازده سالگي) به حفظ احاديث پرداخته بود، به شهرهاي بلخ، بغداد، مكه، بصره، كوفه، شام، عسقلان، حمص و دمشق سفر كرد و در هر كجا كه حديث يا احاديثي مي يافت، سفر مي كرد  [7].
((دارقطني))، مصنف مشهور، براي بدست آوردن حديث به بغداد، بصره، كوفه، واسط، مصر و شام سفر كرده بود. ((عبدالله بن مبارك)) براي حفظ احاديث، در محضر چهار هزار استاد زانو زده بود .
((ابوالعاليه)) مي گويد: ((ما در بصره (به طور غير مستقيم) از اصحاب رسول الله روايت مي شنيديم، اما به اين راضي نمي شديم تا اينكه به مدينه مي رفتيم و از دهان خودشان مي شنيديم)) .
 د- اعدام حديث سازان
بر كسي كه صفحات تاريخ ((سنت)) را ورق زده است، پوشيده نيست كه ((حديث سازي)) همواره يكي از موانع بسيار بزرگ بر سر راه محدثين و مسئولين آگاه بوده است. اينان كه مي خواستند، ((سنت)) را از هر آفتي مصون نگه دارند، اختراع حديث از جانب عناصر فاسد و ضد سنت، ترس از اختلاط احاديث با سخنان غير صحيح را برايشان به دنبال داشت. كسي چه مي دانست؟ شيخي در پوشش علما، با ظاهري از هر نظر مطمئن و داراي علم و نبوغي عالي، در حالي كه صدها طلبه ي حديث دور او حلقه زده و از وي حديث ضبط مي كنند، چطور ممكن است يك ((حديث ساز)) از آب در آيد؟! اما وجود داشتند بسياري از اين قماش افراد كه در زير اين پوششهاي مردم فريب، مجسمه ي تمام عيار حديث سازي و دشمن درجه ي يك ((سنت)) بودند. با اينكه از علايم ظاهري شناخت اين دروغ پردازان تقريباً كاري ناممكن بود، و ليكن نبوغ و مهارت حيرت انگيز محدثين بزرگ در شناخت احاديث واقعي، هراز چند گاه دست اين گروه را از پشت گره مي زد.
بايد اذعان داشت كه اگر چه با وجود علماي متجرب، تار و پود نقشه ي حديث سازان از هم مي گسيخت، و ليكن خطري كه از وجود آنان بر مي خاست، براي هميشه وجود داشت. به همين علت براي خنثي كردن اين خطر، مسئولين دست به كاري ترين حربه عليه آنان زدند: ((اعدام حديث سازان))!
سر به نيست كردن ((حديث سازان))، شديدترين و در عين حال مفيدترين عكس العملي بود كه مسلمين توانستند بوسيله ي آن شر اين منافقان فتنه انگيز را از سر اسلام كوتاه سازند. كشتن ((حديث سازان)) تا مدتها يكي از راههاي دفاع از حريم ((سنت)) بود.
پر واضح است كه اتخاذ اين تصميم ترس آفرين نمي توانست مولود تراشيدن يك يا چند حديث دروغين باشد. بلكه سخن از انتشار صدها و حتي هزاران حديث جعلي در بين بود و اگر وضع همچنان ادامه مي داشت، خدا مي داند چه بلايي بر سر اين گنجينه ي آسماني فرود مي آمد!
در اين واقعه دقت كنيد: ((خليفه هارون الرشيد زنديقي را گرفتار ساخت و دستور داد او را اعدام نمايند. زنديق پرسيد: چرا مي خواهيد مرا بكشيد؟ هارون گفت: چون مي خواهم مخلوقات خدا از شر تو رهايي يابند. گفت: پس آن هزار حديث را كه من وضع كرده ام و به پيامبر نسبت داده ام، چه مي كني؟ بدان كه يك حرف از آنها هم گفته ي پيامبر نيست! هارون بلافاصله گفت: فكر اين چيز را نداشته باش! ابو اسحاق فزاري و عبدالله بن مبارك آنها را موشكافي كرده و حرف به حرف جدا مي سازند)) .
نمونه هاي برجسته تر اين طرز برخورد با مخالفان و سازندگان حديث را، در اوراق كتب تاريخ به وفور مي توان يافت.
 

فصل دوم
تاريخچه ي تدوين حديث
گفتگو پيرامون ((سنت)) و سير تاريخي آن، خواه نا خواه موضوع ((تدوين حديث)) را به ميان مي آورد. پيش از اين با اشاره اي كوتاه خطر نشان ساختيم كه ((سنت)) نيز مانند ((قرآن))، علاوه بر اينكه در حافظه ي دانشمند و كاردان محفوظ مانده بود، به صورت مكتوب در مصاحف و كتب مخصوصي نيز جمع آوري مي شد. و توجه مفرطي كه مسلمين در قرن اول اسلام به حفظ و يادداشت ذهني احاديث از خود نشان مي دادند، هرگز آنان را از پي بردن به اهميت نوشتن احاديث و دست يازيدن به آن باز نداشت. در اين فصل سعي خواهيم كرد در اين مورد مطالب و حقايق سودمندي براي خوانندگان بيان نماييم.

آيا احاديث در قرن سوم تدوين يافته اند؟
سوال فوق ريشه در يكي اشكالات بزرگ منكرين سنت دارد. يكي ديگر از دستاويزهاي منكرين مبني بر غير قابل اعتماد پنداشتن احاديث، اين است كه، تدوين احاديث در قرن سوم صورت گرفته است و تا آن موقع براي منافقين و دروغ پردازان به اندازه ي كافي فرصت حديث سازي وجود داشته و مسلماً تا شروع تدوين، مجموعه ي بزرگ ((سنت)) آميخته با هزاران احاديث ساختگي شده بود، و با اين وضع اعتماد به حديث روي هم رفته از احتياط به دور است!
از مفهوم كلي اين شبهه، كاملاً آشكار مي گردد كه منكرين، نوشتن را تنها راه حفاظت ((سنت)) قلمداد كرده و فقدان اين پديده را در اوايل اسلام (به زعم خويش)، يكي از كاستي هاي مهلك شمرده اند كه نتيجتاً به بي اعتباري ذخيره ي مهم ((سنت)) انجاميده است. به هر حال يافتن جواب براي اين اشكال، از عواملي است كه پرداختن به تاريخچه ي تدوين حديث را براي ما مهم و جالب مي سازد.
مدارك و دلايل روشني كه در دست ماست، تنه ي اين اشكال را كاملاً سست و لرزان نشان مي دهد. در پرتو اين دلايل، آغاز مسير كتابت و تدوين حديث را، در زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم- مي بينيم كه در طول قرون به تدريج مترقي تر و منظم تر شده است.
كتابت حديث در عهد رسالت
با مطالعه ي احوال زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم-، درباره ي نوشتن احاديث، به دو نوع روايت متضاد بر مي خوريم: روايات منع از نوشتن حديث و روايات امر به نوشتن.
با اولين نگاه، ممكن است براي بعضيها، موضع سر در گم كننده نمايد و شايد همين نكته بوده است كه بسياري از ساده انديشان را در اين دام انداخته كه اصلاً نمي توان براي موجه و جايز بودن كتابت حديث در زمان رسول الله -صلی الله عليه وسلم-، روايتي محكم و بلامنازع يافت.
براي اينكه خوانندگان عزيز در جريان واقعيات امور به اصل مطلب پي ببرند، قبل از هر چيز بايد نوعيت و محمل اصلي اين دو نوع روايات به ظاهر متفاوت براي آنان مشخص شود. لذا، ابتداءً بايد دانست كه هر كدام از اين دو نمونه احاديث، مربوط به دوره اي معين و مستقل از عهد رسالت مي باشد و محال است بتوانيم حديثي را كه حاكي از منع كتابت باشد، در دوره اي بيابيم كه آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- به نوشتن دستور داده اند و اين خود استواري و استحكام احاديث مثبت را مي سازند. حال مي پردازيم به بيان نمونه هايي از اين روايات و تعيين دوره هاي آن و كند و كاو در علل و اسباب ورود آنها.
 
روايات نهي از كتابت حديث
اين گونه روايات، متعلق به دوره هاي اوليه ي اسلام مي باشند؛ مربوط به سالهايي كه هنوز سرحدهاي آنچناني ميان مصادر قانوني اسلام وجود نداشت. اين مطلب از اين ناحيه مستفاد مي گردد كه، سلسله ي نوشتن احاديث تا رحلت آن حضرت ادامه داشته است. بر اين اساس نمي توان گمان داشت كه ممكن است عكس قضيه جريان داشته و اجازه ي نوشتن حديث در اوايل بوده و بعدها ممنوع گشته است.
دستور رسول الله -صلی الله عليه وسلم- به نوشتن نصايحش براي ((ابوشاه)) -رضي الله عنه- و همچنين ارسال فراميني مكتوب به عاملين در ولايات تحت نفوذ اسلام، كه در تاريخ به ((كتاب الصدقه)) معروف است، از حالات پس از فتح ((مكه)) هستند؛ حتي هنوز كتاب موصوف به گماشتگان در بلاد نرسيده بود كه آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- به سراي باقي شتافت. از جمله، در اينكه ممنوعيت كتابت حديث قبل از اجازه ي آن بوده است، كسي حرفي ندارد.
به نمونه هايي از احاديث منع كتابت توجه كنيد:
 1- از حضرت ((ابو سعيد خدري)) -رضي الله عنه- روايت است، رسول الله -صلی الله عليه وسلم- فرمود:
((لاتكتبوا عني إلا القرآن! فمن كتب عني غير القرآن فليمحه! حدثوا عني ولاحرج...)) .
((از من چيزي ديگر جز قرآن ننويسيد! و هر كه از من چيزي غير از ((قرآن)) نوشته است، محوش سازد! از من شفاهی روايت كنيد و در اين هيچ اشكالي نيست. . .))
 2- حضرت ((ابو سعيد خدري)) -رضي الله عنه- تعريف مي كند: ((كنا قعوداً نكتب ما نسمع من النبي -صلی الله عليه وسلم- فخرج علينا فقال: ما هذا تكتبون؟ فقلنا: ما نسمع منك. فقال: أكتاب مع كتاب الله؟ امحضوا كتاب الله وأخلصوه! قال فجعلنا ما كتبناه في صعيد واحد ثم أحرقناه بالنار. . .)) .
((روزي نشسته بوديم و آنچه را كه از پيامبر -صلی الله عليه وسلم- شنيده بوديم، مي نوشتيم. در اين هنگام رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- بر ما وارد شد و پرسيد: اين چيست كه مي نويسيد؟ گفتيم: سخنانيست كه از شما مي شنويم. فرمود: آيا با وجود كتاب خدا، نوشته اي ديگر می نويسد؟! كتاب خداوند را با چيزي ديگر مخلوط نكنيد و آن را از اضافات پاك سازيد! (راوي مي گويد:) به دنبال اين نهي، نوشته هايمان را يكجا جمع نموديم و همه را آتش زديم.))
مجموع احاديثي كه دال بر ممنوعيت كتابت حديث هستند، شمارشان از تعداد انگشتان دستها هم تجاوز نمي كند. بعلاوه، دلايل و اسبابي كه موجد اين ممانعت بوده اند، چنان بديهي و مسلم هستند كه راه را در مقابل هر گونه انتقاد و برداشت منفي مسدود مي نمايند.
 
 
علل ممانعت از كتابت حديث
بازداشتن صحابه -رضي الله عنهم- از نوشتن احاديث در بادي امر، مانند اقدامات و فرامين رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم-، كاملاً بر اساس حكمت و مصلحت بيني استوار بود. مواردي كه در اين سطور به طور اختصار مي نويسيم، از مهمترين علل و اسباب منع نوشتن احاديث به شمار مي رفتند:
خطر آميختگي! زمان، زمان نزول وحي بود؛ آيات قرآني به تدريج نازل مي شد و كاتبان وحي آن را مي نوشتند. اگر در آن موقع نوشتن حديث نيز رواج مي يافت، احتمال مي رفت، ((قرآن)) و ((حديث)) با همديگر مختلط گردند و فرق واضحي در ميان آن دو باقي نماند. ((قرآن)) اگر چه به نظم خويش معجز است، و ليكن زماني بود كه ((قرآن)) به تازگي نازل مي شد، آن هم بر قومي كه بی سواد بودند؛ بر ايشان وجوه اعجاز، حقايق، معارف، دقايق و اسرار قرآني هنوز به طور كامل كشف نشده بود و نيز تا آن زمان مسلمانان با ((قرآن)) به طريق احسن مناسبت و ممارست نداشتند. از طرف ديگر، ((حديث)) اگر چه به لحاظ نظم، معجز نيست، اما محتوا و مفهوم آن همه وحي الهي است و كلام از آن شخصيت پاكيست كه فصيحترين عرب و مصدر جوامع الكلم بود. با توجه به اين وضع، خطر اختلاط در ميان قسمتهايي از ((قرآن)) و ((حديث)) حس مي شد . و بر اين مبنا، آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- در آغاز كار، از نوشتن احاديث منع فرمود .
مشكل بيسوادي؛ يكي از بزرگترين موانعي كه نمي گذاشت كتابت حديث مقام مطلوبش را كسب نمايد، امي بودن عموم مردم و دوري از خط و نوشتن بود. علماء چنين گفته اند: ((در دوران نزول قرآن آنان كه مي توانستند با مهارت كامل بنويسند، بسيار كم بودند و اگر در نوشتن (عربي) بيداري كامل به خرج داده نشود، گاه با كوچكترين تغييري، مفهوم مطب به كلي عوض مي شود. مثلاً ((لا)) براي نفي است و بر هر جمله اي كه داخل گردد، آن را منفي مي كند. حال اگر الف ((لا)) انداخته شود، فقط ((ل)) باقي بماند، مضمون جمله منعكس و منقلب مي گردد. يعني به جاي ((نفي))، ((اثبات)) و در عوض مفهوم منفي، مفهوم مثبت بدست مي آيد . به علت وجود همين مشكل بود كه آن حضرت، از ترويج عمومي كتابت حديث منع فرمود تا به سبب نقص كتابت، از اين قبيل اشتباهات پديد نيايد)) .
ناگفته نماند كه در امر نوشتن ((قرآن))، اين مشكل دامنگير نبود؛ زيرا براي اين كار از چندين صحابه ي ماهر در نوشتن كار گرفته مي شد و وظيفه ي نوشتن ((قرآن)) فقط منحصر به همين گروه بود. از جانب ديگر، حافظه ي قوي اصحاب -رضي الله عنهم- به خوبي از پس حفاظت ((حديث)) بر مي آمد و پيامبر -صلی الله عليه وسلم- آنها را به روايت حديث آزاد گذاشته بود.
انديشه ي اعتماد نوشته ها و ترك حفظ؛ برخي نهي از كتابت را براي كساني ذكر كرده اند كه از فراموش شدن احاديث، ايمن بودند .  و اين شائبه وجود داشت كه اگر به نوشتن حديث روي مي آوردند، به نوشته ها دل خوش كرده، رفته رفته از حفظ احاديث دست برداشته و از فوايد بي شمار آن محروم مي ماندند. پيامبر -صلی الله عليه وسلم- با توجه به اين مورد، صحابه -صلی الله عليه وسلم- را از نوشتن احاديث بر حذر داشت و اجازه داد فقط شفاهی سخنانش را تكرار نموده و به ديگران برسانند.
انديشه ي فاصله گرفتن از اعمال؛ اصلي مسلم است اينكه، هرگاه سلسله قواعد و دستوراتي در ذهن آدمي ذخيره شده باشد، اگر مربوط به رفتارها و آداب خارجي شخص باشند، انعكاس ظاهري بيشتري خواهند داشت از ضوابط و فراميني كه به صورت مكتوب، كنار گذاشته شده اند.
مقام رسالت چنين تقاضا مي كرد كه مردم فرموده هاي رسول الله -صلی الله عليه وسلم- را در قالب اعمال بريزيد و بدين طريق ميزان حفظ ((سنت)) نيز بالا برود. اگر تنها به نوشتن روي مي آوردند، اين ارشادات بيشتر به صورت فراميني صامت و بي تحرك جلوه مي شدند تا به شكل علم اعمال و تحرك آفرين. و قطعاً معارف و علومي كه از زندگاني مردم فاصله داشته باشند، در معرض فرسايش زودرس قرار دارند.
اين موضوع نيز به نوبه ي خود مي توانست از بزرگترين دلايلي باشد بر اين امر كه آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- در سالهاي نخستين بعثت خويش، موقتاً اجازه ي نوشتن احاديث را به تعويق بيندازد و براي اينكه مردم بهتر ارزش اعمال و تعاليم آسماني را درك نمايند، آنها را به حفظ احاديث وادارد.
- علامه ((نووي)) درباره ي منع مزبور، توجيهي ديگر دارد. او مي گويد: ((نوشتن حديث در هيچ زماني مطلقاً ممنوع نشده بود. بلكه عده اي از اصحاب -رضي الله عنهم- عادت داشتند به همراه نوشتن آيات ((قرآن كريم))، تشريحات مربوط را نيز در كنار آيه ها يادداشت نمايند. البته كه اين كار بسيار خطرناكي بود؛ زيرا در اين صورت انديشه ي آميختگي و تداخل ميان آيات قرآني و احاديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- بسيار قوي بود. به همين دليل بود كه آن حضرت از نوشتن احاديث به شيوه ي مذكور، ممانعت به عمل آورد. نوشتن احاديث، جداي از ((قرآن)) هيچ ممنوعيتي نداشت)) .
سخن ((نووي))، نمونه اي از انواع تطبيقاتي است كه بعضي علماء در ميان احاديث منع و جواز كتابت، قايل شده اند.
خلاصه ي كلام اينكه، با نظر به علل منع و انواع تطبيقاتي كه در اين مورد به عمل آمده است، ثابت مي شود كه موضع ((منع كتابت)) در صدر اسلام، اصلاً پايه هاي ثابت و دائم نداشته و همواره معلول به علل و موقت و داراي دامنه اي محدود و منحصر بوده است و در مقابل، ((كتابت)) پديده اي مانوس و پذيرفته شده بود. و در واقع ممانعت از نوشتن در اوايل، مقدمه و يك نوع زمينه سازي براي ترويج كتابت حديث بود.
وجود علل و اسباب سابق الذكر در محيطي از جهان كنوني ما نيز، شايد در مراحل اوليه مسئولين امر و كارشناسان را ناچار از منع نوشتن موضوع مطلوب سازد. بنابراين، نهي پيامبر -صلی الله عليه وسلم- در آن محيط ابتدايي و به دور از خط و كتابت، بي ترديد جنبه هاي معقول داشت و به خوبي حكايت  از ژرف نگري و وقت شناسي او مي كند.

احاديث امر به نوشتن
به محض هموار شدن زمينه و رفع موانع مذكور، رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- دستور نوشتن ((علم))  را صادر فرمود. براي تعيين دقيق زماني كه ممنوعيت نوشتن احاديث مرتفع گشت و به جاي آن تشويق به نوشتن شروع شد، دليلي در دست نيست؛ اما واقعيت روشن اين است كه در بيش از نيمي از سالهاي زندگي در ((مدينه))، كتابت حديث هر چند به طور پراكنده و محدود، مروج بوده و اين وضعيت تا آخرين لحظات زندگي پيامبر -صلی الله عليه وسلم- ادامه داشته است.
به تعبير مصطلحتر: احاديث امر به كتابت، ناسخ احاديث منع مي باشند و از زمان صدور اجازه ي نوشتن به بعد، كتابت حديث سكه رايج در ميان مسلمين بوده است.
شمار رواياتي كه مثبت نوشتن احاديث هستند، به مراتب بيشتر از روايات منع مي باشند. در اينجا چند نمونه از اين نوع احاديث را ذكر مي كنيم:
 1- حضرت ((عبدالله بن عمرو بن عاص)) –رضی الله عنهما- روايت مي كند، رسول الله -صلی الله عليه وسلم- فرمود:
((علم را مهار سازيد! پرسيدم: رمز مهار كردنش چيست؟ فرمود: نوشتن آن)) .
 2- از ((انس)) -رضي الله عنه- منقول است، آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- فرمود:
((قيدو العلم بالكتاب))! علم را به نوشتن مقيد سازيد!
 3- ((رافع بن خديج)) -رضي الله عنه- مي گويد: به رسول الله -صلی الله عليه وسلم- عرض داشتم: يا رسول الله! ما از شما سخنان زيادي مي شنويم. آيا مي توانيم آنها را بنويسيم؟ فرمود:
((اكتبوا ولا حرج)) . بنويسيد، حرجي نيست.
 4- يك نفر انصاري نزد رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم- آمد و گفت: يا رسول الله! من از شما حديث مي شنوم و از آن بسيار خوشم مي آيد، اما فراموشش مي كنم. آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- فرمود:
((استعن بيمينك))!  از دست راستت كمك بگير. (راوي مي گويد رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- در اين هنگام با دست مباركش اشاره به نوشتن فرمود.)
 5- در زمان فتح ((مكه)) رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- سخناني پيرامون حقوق متقابل انسانها و ساير موارد مهم ايراد فرمودند. يكي از اصحاب به نام ((ابوشاه يمني)) -رضي الله عنه- از آن حضرت درخواست نمود تا ارشادات آن روز را برايش بنويسند. آن حضرت اجابت نمود و خطاب به اصحاب -رضي الله عنهم- فرمود:
((اكتبوا لأبي شاه))!  براي ابوشاه (خطبه ام را) بنويسيد!
6- ((عبدالله بن عمرو)) -رضي الله عنهما- يك مرتبه به محضر رسول الله -صلی الله عليه وسلم- شتافت و عرض كرد: ((يا رسول الله! مي خواهم احاديث شما را روايت نمايم. براي همين قصد نموده ام به همراه يادداشت قلبي، از نوشتن هم كمك بگيريم، تا نظر شما چه باشد؟ رسول الله -صلی الله عليه وسلم- فرمود: ((اگر حديث من باشد، (ايرادي ندارد) پس به همراه قلب خود از دستت نيز كمك بگيرد)).
 

 


نتيجه ي ارشادات پيامبر -صلی الله عليه وسلم-
جنب و جوش براي كتابت احاديث، بازتابي بود كه صدور جواز نوشتن احاديث، در ميان صحابه -رضي الله عنهم- ايجاد كرد؛ فعاليتي كه موجب گرد آمدن بسياري از احاديث در زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم- گرديد.
ديديم كه صحابه -رضي الله عنهم-، در اوان كار هم به اهميت و ضرورت ثبت و ضبط سخنان رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- واقف بودند و چون شرايط نوشتن چيز ديگري غير از ((قرآن)) تا آن زمان فراهم نشده بود، آن حضرت آنها را با نظر به مصالحي كه ذكر گرديد، از نوشتن احاديث بازداشت.
اعلام جواز كتابت از مقام رسالت، سر آغازي گشت براي پياده كردن يكي ديگر از تدابير حمايتي و حفاظتي ((سنت)). اصحاب كه تا آن موقع از اين كار منع شده بودند، با صدور اجازه ي آن، مشتاقانه قلم را در راه خدمتي بزرگ به اسلام عزيز و حفظ و نگهداري تعاليم آن، بدست گرفتند و تحت رهنمودهاي پيامبر خدا -صلی الله عليه وسلم-، به نوشتن آموزشهاي روشنايي بخش ((سنت)) پرداختند.
 نمونه هاي زيادي از كتابت حديث در عهد رسالت وجود دارد كه مجموعاً نشان دهنده ي جايگاه ويژه ي ((كتابت حديث)) در نظر رسول الله -صلی الله عليه وسلم- و اصحاب وي مي باشد. حضرت ((عبدالله بن عمرو)) -رضي الله عنهما- مي گويد: ((يك روز در محضر نبي اكرم -صلی الله عليه وسلم- نشسته بوديم و هر چه ارشاد مي فرمود، مي نوشتيم.)) اين صحابي از گروه كساني بود كه هميشه سخنان پيامبر را كتباً يادداشت مي كردند. از مشورتی كه در اين باره با پيامبر -صلی الله عليه وسلم- نمود، معلوم مي گردد كه كارش به مشوره ي خود پيامبر بوده است. خودش مي گويد: ((من هر چه را كه از رسول الله -صلی الله عليه وسلم- مي شنيدم، مي نوشتم تا نزد خود محفوظ نمايم. . .))
براي دريافت ميزان نفوذ كتابت حديث در زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم- و عمل عمومي صحابه -رضي الله عنهم- در قبال آن، اثر ((عبدالله بن عمرو بن العاص)) -رضي الله عنهما-، مدرك خوبيست و مي توان گفت، روزنه اي است كه دورنماي كلي اين پديده از آن پيداست. او مي گويد:
((اصحاب (كه من كوچكترينشان بودم،) نزد پيامبر -صلی الله عليه وسلم- حضور داشتند. فرمود: هر كه دانسته بر من دروغ بگويد، جايگاهش را از آتش بنا می سازد! وقتي از محضرش بيرون آمدند، به آنها گفتم: چطور مي توانيد از رسول الله -صلی الله عليه وسلم- حديث بيان نماييد، در حالي كه شنيديد آنچه را كه فرمود؟ شما را مي بينم كه كاملاً مشغول روايت حديث مي شويد! از سوال تعجب انگیز من خنديدند و گفتند: اي برادرزاده ي! هر چه را كه شنيده ايم، نزد ما در كتاب محفوظ است))  .
نكته ي مهم ديگري كه از اين روايت بر مي آيد، اين است كه نوشتن در دوران رسالت نه تنها رايج، بلكه موثرترين وسيله براي حفظ احاديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم- به حساب مي آمد؛ آن گونه كه صحابه -رضي الله عنهم- از موفقيت خويش در اين زمينه، مي خندند و كلمات تسلي آفرين به ((عبدالله بن عمرو)) مي گويند.
از آنان كه در زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم- احاديث را مي نوشتند، مي توان ((علي))، ((ابوهريره))، ((عبدالله بن عمرو))، ((ابي بن كعب))، ((انس)) و . . . را نام برد. (رضي الله عنهم اجمعين).
 
احاديثي كه به دستور پيامبر  نوشته شده اند
در زمان رسول خدا -صلی الله عليه وسلم-، دست مايه هايي از احاديث نوشته شده توسط اصحاب -رضي الله عنهم- پديد آمد. بسياري از اين نوشته ها طبق فرمان خود پيامبر و تحت نظارت دقيق وي املاء شده است. مشهورترين اين مكتوبات، بدين قرار مي باشند:
 
 1- كتاب الصدقه: نامه اي بود مشتمل بر احكامي از قبيل زكات حيوانات و شرايط اداء و اخذ آن، كه آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- پس از فتح ((مكه)) به عنوان رهنمودي به سوي عاملين خويش در اطراف مملكت اسلامي ارسال فرمود.
((كتاب الصداقه)) از مجموعه ي مكتوبي مي باشد كه پيامبر خدا -صلی الله عليه وسلم- شخصاً آن را به يكي از اصحاب، املاء نموده بود. اما، هنوز به مقصد مقرر نرسيده بود كه رسول الله -صلی الله عليه وسلم- وفات يافت.
پس از آن حضرت -صلی الله عليه وسلم-، كتاب مزبور بدست ((ابوبكر صديق)) -رضي الله عنه- و بعد از وي، بدست ((عمر فاروق)) -رضي الله عنه- افتاد. بعد از شهادت ((عمر)) -رضي الله عنه-، نزد دو فرزندش، ((عبدالله)) و ((عبيدالله)) (رضي الله عنهما) ماند و از آنها به ((عمر بن عبدالعزيز)) رسيد و او آن را نقل نمود و سپس به ((سالم بن عبدالله)) (نوه ي ((عمر فاروق)) ) منتقل شد و امام ((ابن شهاب زهري)) از ((سالم)) حفظ نمود و براي ديگران قرائت كرد .
- وقتي كه حضرت ((ابوبكر)) -رضي الله عنه-، حضرت ((انس)) -رضي الله عنه- را به ((بحرين)) فرستاد، يك كتاب صدقه نوشت و به او سپرد. اقتباسات و مضامين مختصر آن در ((صحيح بخاري)) و غيره به تكرار مي آيد. در اين كتاب هم كم و بيش همان احكام هستند كه در ((كتاب الصدقه ي)) آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- وجود داشتند. گمان مي رود در اصل اين كتاب جداگانه اي نيست، بلكه همان ((كتاب الصدقه ي)) پيامبر -صلی الله عليه وسلم- مي باشد؛ زيرا بر آن، مهر آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- ثبت شده بود .
((حماد بن سلمه)) _ محدث و فقيه بنام _ مي گويد:
((از ثمامه (نوه ي انس) كتابي گرفتم كه مي گفت اين كتاب را ابوبكر، هنگامي كه انس را براي دريافت زكات مي فرستاد، برايش نوشته است و بر آن مهر رسول الله -صلی الله عليه وسلم- نقش بسته بود)) .
 2- صحيفه ي ((عمرو بن حزم)) -رضي الله عنه-: در سال دهم هجري، هنگامي كه آن حضرت -صلی الله عليه وسلم-، ((عمرو بن حزم)) -رضي الله عنه- را والي ((نجران)) كرد و به آن ديار گسيل داشت، صحيفه اي محتوي احاديث خويش را كه به خط ((ابي بن كعب)) -رضي الله عنه- ترتيب داده بود، به وي سپرد. بعدها اين صحيفه، به نام حضرت ((عمرو بن حزم)) -رضي الله عنه- معروف گرديد و توسط محدثين ديگر انتشار يافت.
در اين كتاب، علاوه بر چند نصايح عمومي، احكام شرعي چندي راجع به طهارت، نماز، زكات، عشر، حج، عمره، جهاد، مال غنيمت، ماليات، خونبها، امور نظامي و آموزشي و . . . بيان شده بود. حضرت ((عمرو بن حزم)) -رضي الله عنه- به عنوان والي در يمن، در پرتو اين كتاب، وظايف خويش را به بهترين صورت ممكن انجام داد. پس از وفات او، كتاب موصوف بدست نوه اش _ ((ابوبكر)) _ افتاد. ((امام زهري)) از وي اين نوشته را خوانده و ضبط نمود و به شاگردان خويش نيز احاديث آن را ياد مي داد .
 3- بخشنامه ها: ابلاغ فرامين به سوي استانداران به صورت مكتوب، يكي از كارهاي ديني _ سياسي در امور مملكت بود. آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- هر جا كه صحابه -رضي الله عنهم- را براي اجراي احكام اسلامي و كنترل اوضاع و احوال مي فرستاد، بر ايشان دستورات و رهنمودهايي شرعي مي نوشت، تا در سايه ي آن بهتر بتوانند در حل امور مردم تصميم گيري نمايند.
حاصل اين هدايات و فرامين كه گاه هنگام ارسال ياران به دستشان مي داد، و گاه پس از رفتن آنان به طرفشان ابلاغ مي فرمود، گرد آمدن چندين صحيفه است كه مضامين آنها اكنون در دسترس ما قرار دارد.
آن گاه كه حضرت ((ابوهريره)) -رضي الله عنه- و حضرت ((علاء بن حضرمي)) -رضي الله عنه- را، سفير خويش تعيين فرمود و به طرف زرتشتيان سرزمين ((هجر)) روانه كرد، هداياتي برايشان نوشت كه در آنها از زكات و عشر مفصلاً سخن به ميان رفته بود .
حضرت ((معاذ بن جبل)) -رضي الله عنه- و ((مالك بن مراره)) -رضي الله عنه- را به يمن فرستاد و به آنها بخشنامه اي در مورد احكام شريعت، عنايت فرمود .
نوشته اي براي ((معاذ بن جبل)) -رضي الله عنه- و به يمن فرستاده شد كه در آن عدم زكات بر سبزيجات نوشته شده بود .
  4- تعليماتي براي هيئت ها: بسياري از قبايل عرب پس از گرويدن به اسلام، هيئت هايي از افراد برجسته ي خويش را به ((مدينه)) مي فرستادند تا آموزشهاي لازم اسلامي را در آنجا فرا بگيرند. اين وفود براي مدتي معين در ((مدينه)) مي ماندند و در طي اين دوران تعليمات اسلامي را از ((قرآن)) و ((سنت))، تحت نظارت پيامبر -صلی الله عليه وسلم- به كمك اصحاب -رضي الله عنهم- فرا مي گرفتند. اين هيئت هاي اعزامي معمولاً، هنگام بازگشت به قبايل خويش، از آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- متقاضي مي شدند تا رهنمايي ها و احكامي ضروري بر ايشان بنويسد. آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- و صحيفه اي متشكل از مهمترين مسائل را تنظيم مي كرد و به آنها مي داد.
نمونه هاي زيادي از اين نوشته هاي باقي مانده است. در اينجا دو مورد ذكر مي گردد:
دو وفد از دو قبيله به نامهاي ((سماله)) و ((حدان))، پس از فتح ((مكه)) حاضر شدند و مشرف به قبول اسلام گرديدند. رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- براي آنها صحيفه اي نوشت كه احكامي مربوط به زكات در آن درج شده بود. حضرت ((ثابت بن قيس)) -رضي الله عنه- نويسنده ي اين كتاب و ((سعد بن عباده)) -رضي الله عنه- و ((محمد بن سلمه)) -رضي الله عنه-، گواهان آن بودند .
وفد قبيله ي ((خثعم)) نزد آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- آمد. اعضاي آن گفتند: ((ما به خدا ايمان آورديم و نيز به رسولش و آنچه كه از طرف خدا آمده است؛ پس براي ما كتابي بنويس تا بر مفادش عمل نماييم.)) آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- براي آنها كتابي نوشت و حضرت ((جابر بن عبدالله)) -رضي الله عنه- و ديگر حاضرين بر آن گواه شدند .
 5- نوشته هاي ديگر: چهار مورد از مكتوبات ذكر شده، مهمترين نمونه ها از نوشته هاي متعددي است كه اغلب براي بيان مثال از احاديث املاء شده به امر پيامبر -صلی الله عليه وسلم-، ارائه داده مي شود. نمونه هاي ديگري از اين طيف نامه ها و مصاحف را مي توان در زمينه هاي ديگري نيز يافت. من جمله ي اين مكتوبات، احاديثي است كه در خصوص دعوت حكمرانان  بزرگ دنيا به اسلام، راهنمايي هاي نظامي و قضايي، پيمان نامه ها، امان نامه ها، انواع معاملات و . . . نوشته شده است.
 
كتابت حديث در زمان صحابه رضي الله عنهم
((عهد صحابه)) به حصه اي طويل از اولين و ممتازترين قرن اسلام* يعني از سال 11 هـ ق (سال وفات پيامبر -صلی الله عليه وسلم-)، تا سال 110 هجري اطلاق مي گردد. كوششهاي بي دريغ صحابه -رضي الله عنهم- در طي اين مدت دراز، براي حفظ ((سنت))، در فصل گذشته ذكر گرديد.
نوشتن احاديث، شعبه اي از حمايت بي شائبه اصحاب -رضي الله عنهم- در حق ((سنت پيامبر)) -صلی الله عليه وسلم- بود. آنان با سپري شدن دوران پر بركت نزول وحي، بيش از پيش به نوشتن احاديث توجه نشان دادند و متعاقباً، شنيده ها را در قيد كتابت كشيدند.

نوشته هاي صحابه رضي الله عنهم
بر شمردن تمام مصنفات اصحاب پيامبر –صلی الله عليه وسلم- با توضيحات لازم و كافي درباره ي هر كدام، كاري نيست كه بتوان در مرز چند صفحه از پس آن برآمد. بنابراین، در اينجا براي مثال فقط چند فقره از اين كتابها، مشروحاً نام برده مي شود.
  1- صحيفه ي صادقه حضرت ((عبدالله بن عمرو بن العاص))  -رضی الله عنهما- كتابي ضخيم از احاديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- فراهم آورده و بر آن ((الصحيفه الصادقه)) نام نهاده بود. او يكي از آن كسان بود كه عادتاً از آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- مي نوشتند. از خودش روايت است:
((من هر چه را كه از رسول الله -صلی الله عليه وسلم- مي شنيدم، براي حفظش مي نوشتم. قريش مرا از اينكار بازداشت. آنها گفتند: آيا هر سخني را كه از رسول الله -صلی الله عليه وسلم- مي شنوي، مي نويسي؟ در حالي كه او يك انسان است و طبعاً ناراحت مي گردد . اين موضوع را به پيامبر -صلی الله عليه وسلم- يادآور شدم. آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- با اشاره به لبهاي مباركش فرمود: قسم به ذاتي كه جانم در قبظه ي قدرتش است، از اين دو لب چيزي جز حق، بيرون نخواهد آمد. پس (با اطمينان خاطر) بنويس!)) .
حضرت ((ابوهريره)) -رضي الله عنه- مي گويد:
((هيچ يك از اصحاب پيامبر -صلی الله عليه وسلم- بيشتر از من حديث ياد ندارد، مگر عبدالله بن عمر؛ چرا كه او عادت داشت احاديث را بنويسد و من نمي نوشتم)) .
حضرت ((مجاهد)) _ تابعي كبير و امام المفسرين _ مي گويد: نزد ((عبدالله بن عمرو)) –رضی الله عنهما- ، صحيفه اي ديدم كه آن را از انظار مخفي نگه داشته بود. همين كه خواستم آن را باز كنم، از دستم گرفت و گفت: ((اين (صحيفه ي) صادقه است، كه بدون واسطه از رسول الله -صلی الله عليه وسلم- شنيده ام. . .)) .
اين صحيفه شامل 1000 حديث بوده است و تا ساليان دراز نزد ((عبدالله بن عمرو)) –رضی الله عنهما- باقي بود و پس از او توسط يكي از نوادگان وي به نام ((عمرو بن شعيب)) (بن محمد بن عبدالله بن عمرو بن العاص) انتشار عمومي يافت، و رفته رفته در كتب مشهور حديثي جاي گرفت . اكنون احاديث ((صحيفه ي صادقه)) را به روايت ((عمرو بن شعيب)) به واسطه ي پدرش از ((عبدالله)) -رضي الله عنه- مي خوانيم.
 2- صحيفه ي صحيحه: مجموعه اي از 150 حديث مي باشد كه آن را حضرت ((ابوهريره)) -رضي الله عنه- براي يكي از شاگردان به نام ((همام بن منبه)) نوشته است.
سلسله ي تدريس اين رساله تا چندين قرن ادامه داشته است؛ زيرا تمام احاديث آن را، نويسندگان بعدي از جمله ((احمد بن حنبل))، ((امام بخاري))، ((امام مسلم))، ((امام ترمذي)) و غيرهم در كتابهايشان بعينه نقل نموده اند .
((ابوهريره)) -رضي الله عنه- علاوه بر صحيفه ي موصوف، تاليفات متعدد ديگري نيز داشته است. در ((طبقات ابن سعد))، روايتي حامي از اين است كه تمام مرويات او (5374 حديث) به صورت نسخه اي واحد، نزد ((عبدالعزيز بن مروان)) _ پدر ((عمر بن عبدالعزيز)) و استاندار مصر _ وجود داشته است .
يكي ديگر از شاگردان ((ابوهريره)) به نام ((بشيرين نهيك)) نيز مرويات وي را مي نوشت. ((بشير)) مي گويد: ((احاديثي را كه از ابوهريره مي شنيدم، مي نوشتم وقتي كه خواستم از او جدا شوم، كتابي را كه از او تهيه  كرده بودم نزدش آوردم و احاديثش را جلوي او خواندم و گفتم: اينها احاديثي است كه از تو شنيده ام. گفت: آري)).
حضرت ((ابوهريره)) -رضي الله عنه- خودش  نيز مسودات زيادي از احاديث داشت. ((حسن بن عمرو)) _ شاگرد ((ابوهريره)) _ نقل مي كند: ((جلوي ابوهريره -رضي الله عنه- حديثي روايت نمودم كه نسبت به آن اظهار بي اطلاعي نمود. گفتم: من اين حديث را از خود شما شنيده ام. گفت: اگر واقعاً چنين باشد، پس نزد من نوشته شده است. دست مرا گرفت و به خانه اش برد. در آنجا كتب زيادي از حديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- را به ما نشان داد. او حديث مورد بحث را يافت و گفت: به تو گفته بودم اگر خودم برايت نقل نموده ام، حتماً نوشته اش نرد من هست)) .
از ((ابوهريره)) نقل نموديم كه او احاديث را نمي نوشت، و حالا بيان از كتب و صحف اوست! در تطبيق اين دو مطلب گفته اند كه آن قول، مربوط به عهد رسالت بوده و بعدها دست به تحرير حديث زده است و يا اينكه اين مكتوبات را توسط شاگردانش املاء نموده است .
  3- صحيفه ي حضرت ((علي)): حضرت ((علي)) -رضي الله عنه- نيز بسياري از احاديث رسول اكرم -صلی الله عليه وسلم- را نوشته بود و آن را داخل نيام شمشير خود كرده هميشه با خود داشت.
((امام بخاري)) در صحيح خودش، در چندين باب از ((صحيفه ي علي)) نام برده است. از ((علي)) -رضي الله عنه- نقل كرده اند كه مي گفت: ((ما چيزي جز قرآن و آنچه كه در اين صحيفه است ننوشته ايم)) .
و در رد گمان بعضي كه او را داراي وصاياي مخصوصي از آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- مي دانستند كه به كسي نشان نمي دهد، مي فرمود: ((رسول خدا -صلی الله عليه وسلم- هيچ موضوعي را مخصوصاً و جداي از ديگران به من نگفته است، مگر سخناني چند كه از وي شنيده ام و آنها در غلاف شمشير من جاي دارند)) [ .
و نيز فرمود: ((هر كه گمان برد نزد ما به غير از قرآن و اين حديث، چيزي ديگر هست كه آن را مي خوانيم، بي ترديد دروغ گفته است)) .
در اين صحيفه بيشتر مسائلي درباره ي ماليات وجود داشت. رواياتي در خصوص زكات، خونبها، فديه، ولاء، قصاص و حقوق اهل ذمه نيز در آن بود.
از بعضي روايات چنين بر مي آيد كه از ميان شاگردان ((علي)) -رضي الله عنه-، ((حجر بن عدي)) و ((محمد حنفيه)) – فرزند ((علي)) – رونوشتهاي اين صحيفه را نزد خود داشتند و روايت آن به آيندگان نيز، در جريان بوده است .
 4- كتاب ((ابن عباس)): حضرت ((عبدالله بن عباس)) -رضي الله عنهما-، عمو زاده ي آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- بود. هنگامي كه آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- رحلت فرمود، حضرت ((عبدالله)) –رضی الله عنهما- كودكي بيش نبود. او جهت حفاظت حديث، شروع به نوشتن احاديثي كه بي واسطه از نبي اكرم -صلی الله عليه وسلم- شنيده يا از صحابه ي كرام -رضي الله عنهم- روايت شده بود، كرد. هرگاه خبر مي يافت كه نزد يكي از اصحاب حديثي وجود دارد، خالصاً براي شنيدن آن حديث باز سفر مي بست و به سويش مي شتافت. بدين گونه، تمام احاديث شريف را در مجموعه هاي بي شماري گرد آورده بود .
اين مجموعه ها چنان زياد بودند كه كاملاً باريك شتر مي شدند. پس از وي اين نوشته ها به شاگردش – ((كريب)) – منتقل شدند. سخن مورخ مشهور – ((موسى بن عقبه)) – است اينكه:
((كريب نزد ما به اندازه ي باريك شتر از كتابهاي ((ابن عباس–رضی الله عنهما-)، گذاشت. هر زمان كه علي بن عبدالله بن عباس به كتابي احتياج پيدا مي كرد، به كريب مي نوشت: فلان و فلان صحيفه را برايم بفرست. كريب نسخه اي از آن كتاب، رونويسي مي كرد و يكي از آن دو را برايش مي فرستاد)) .
 5- كتاب ((سعد بن عباده)): حضرت ((سعد بن عباده)) -رضي الله عنه- از سرداران انصار بود. او قبل از اسلام نيز نوشتن بلد بود. با مطالعه ي كتابهاي مدون احاديث، معلوم مي شود كه او نيز مجموعه اي از احاديث ترتيب داده است. ((ربيعه بن ابي عبدالرحمن)) مي گويد كه يكي از پسران ((سعد بن عباده)) -رضي الله عنه-، حديثي از كتاب پدرش براي او خوانده است .
  6- كتاب ((معاذ بن جبل)): ((معاذ)) -رضي الله عنه-، صحابي انصاري که نزد آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- بسيار مقرب و معتمد بود؛ كسي است كه در علم و فضل، مقام مجتهد را دارا بود. او هم احاديثي از پيامبر -صلی الله عليه وسلم- را نوشته بود.
  7- كتابهاي ((ابن عمر)): نزد ((عبدالله بن عمر)) –رضی الله عنهما- نيز چندين كتاب از حديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- وجود داشت. ((عبدالحميد)) -رضي الله عنه- كه نوه ي ((عبدالله بن عمر))ي بود، از پدربزرگش كتابي داشت كه بعضي از واقعات زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم- را در آن نوشته بود.
اشتياق ((عبدالله بن عمر)) –رضی الله عنهما- به نوشتن احاديث و تشويق شاگردان به اينكار، معروف است. او حتي به نوشتن، احاديث را روايت مي كرد. مثلاً، به ((بشرين مروان)) اين حديث را نوشته و فرستاد :
((إني سمعت النبي -صلی الله عليه وسلم-، يقول: اليد العليا خير من اليد السفلى)). رسول الله -صلی الله عليه وسلم- شنيدم كه فرمود: مال دهنده بهتر از مال گيرنده است. (مفهوميست كه از حديث فوق بر مي آيد.)
((سلمان بن موسى)) مي گويد كه ((نافع)) – غلام آزاد كرده ي ابن عمر–رضی الله عنهما- را ديد كه جلوي ((ابن عمر)) –رضی الله عنهما- نشسته و آنچه را كه او مي گفت، مي نوشت .
او پيوسته به شاگردانش مي گفت: علم را به نوشتن محفوظ نگهداريد.
((ابن عمر)) –رضی الله عنهما- به كتب حديث خويش چنان دلبستگي داشت كه هر روز صبح تا در آنها نظري نمي انداخت، از خانه اش بيرون نمي رفت  .
همان طوري كه گفته شد، اين فقط چكيده اي از فعاليت هاي وسيع مسلمانان براي نوشتن احاديث در عهد رسالت و عصر صحابه -رضي الله عنهم- مي باشد و كتب مذكور، نمونه هايي چند از مصاحف و كتب بسيار زياد اين دوره هستند. آيا باز هم مي توان پنداشت كه در قرن اول اسلام از كتابت احاديث خبري نبوده است؟
 
چرا در زمان پيامبر  احاديث را يكجا گرد نياوردند؟
در زمان رسول الله -صلی الله عليه وسلم- و صحابه -رضي الله عنهم-، نوشتن احاديث با وجود شيوع آن، از نظم و ترتيبي كه بعد ها برايش پيدا شد، برخوردار نبود. صحابه ي كرام -رضي الله عنهم- هر كدام مسموعات خويش را مي نوشتند و در صدد نوشتن همه ي احاديث و تدوين آنها در يك كتاب، بر نمي آمدند. كه البته اين وضعيت خود، مولود احوال و شرايط آن دوره بود. علما، اسباب كم توجهي به جمع عمومي احاديث را در اوايل، به قرار زير مي دانند:
 1- حديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- مجموعه ي حالات شبانه روزي آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- مي باشد و چنانكه مي دانيم، حديث حاوي اقوال، افعال، احوال، تقريرات، حركات و سكنات، همه و همه است و مسلماً براي ضبط همه اين موارد، نويسندگان ماهر و به مقياس زيادي كاغذ، در كار هست و با توجه به اين موضوع كه در آن زمان تنها وسيله اي كه براي ثبت آيات و احاديث بكار مي رفت، سطح صاف سنگها و چوبها و تكه پوستها، بود، فراهم آوردن آن اندازه از اين امكانات ابتدايي كه مي توانست ظرفيت ثبت تمام مجموعه ي حديث را داشته باشد، كاري بس مشكل و حتي غير ممكن به شمار مي رفت . با وجود اين مشكل طبيعي، احاديث نوشتن صحابه – هر چند به طور متفرق – واقعاً در خور تحسين است.
 2- در آن برهه از تاريخ عرب، مروج ترين راه يادداشت و ضبط، حفظ ذهني و تنها وسيله ي انتقال علوم و مطالب، زبان بود. قوه ي حيرت انگيز حافظه در حفظ مسائل، اشعار، سلسله نسبها و . . .، مردم را از قلم و كتابت كاملاً بي نياز ساخته بود. اصحاب رسول الله -صلی الله عليه وسلم- در حفظ احاديث از همين نيروي شگرف كمك مي گرفتند و هيچ كمبودي احساس نمي شد كه بخواهند با نوشتن، آن را جبران نمايند، لذا پس از اينكه اجازه ي نوشتن يافتند نيز، حافظه نقش خود را حفظ نمود و همچنان يكي از بهترين راههاي حفظ ((سنت)) به شمار مي رفت. و با وجود آن، لازم نيامد كه تمام احاديث را از حافظه ها به اوراق دفترها انتقال دهند. حافظ ((ابن حجر عسقلاني)) – محدث تواناي شافعي – در توجيه عدم تدوين عمومي احاديث در جوامع، مي گويد:
((آثار نبي -صلی الله عليه وسلم- در عهد پيامبر و صحابه و تابعين، به دو دليل در جوامع مدون و مرتب نبود: 1- در ابتدا از نوشتن احاديث منع شده بودند، چنان كه در ((مسلم)) آمده؛ بنابر خوف اينكه بعضي از آن با قرآن مختلط گردد، 2- به دليل وسعت حافظه و قوت ذهنشان و نيز به اين سبب كه اكثرشان نوشتن بلد نبودند)) .
  3- ((انورشاه كشميري)) – محدث معاصر و شهير هندي – در تبيين اين امر، علتي عالمانه ذكر مي كند. او مي گويد:
((جمع احاديث در عصر پيامبر -صلی الله عليه وسلم-، با يك نظر سطحي اگر چه خوب جلوه مي نمود، اما نكته ي مطلوب در آن زمان اين بود كه احاديث مانند قرآن مدون نشوند و بسان حفظ قرآن در حفظ آنها اقدام نشود و در قطعيت و يقيني بودن، همطراز قرآن نباشد و براي حفظ الفاظ آن به درجه ي قرآن، اهتمام به خرج داده نشود. بلكه، مقصد چنين بود كه در رتبه اي پايين تر از قرآن قرار گيرد. در آن مجال براي اجتهاد و كنجكاوي علما، تفحص فقها و بحث محدثين وجود داشته باشد. تا  امر دين بر آنان سهل و گشاده گردد و از هر جانب وسعت يابد)) .
 
تدوين حديث در عصر تابعين
تا اينجا دانستيم كه نوشتن حديث، در زمان پيامبر -صلی الله عليه وسلم- شروع شده و در عهد صحابه -رضي الله عنهم- با سيري ترقي آميز ادامه داشته است.
كتابت حديث در ((عصر تابعين)) به بالاترين مدارج شيوع و عموميت خود رسيد و در اواخر همين عصر بود كه تدوين حديث، به صورت كتب و رسائل آغاز گشت.


ضرورت تدوين حديث
قرن اول با همه شكوه خويش سپري مي شد و احتياج به تدوين احاديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- روز به روز مجسم تر و بزرگتر مي شد. از اين رو علما و محدثين تابعي براي بر آوردن اين نياز ديني، دست به كار شدند.
ضرورت تدوين حديث، كه تنها راه براي جلوگيري از نابود شدن احاديث تشخيص داده شده بود، بيشتر از دو ناحيه شدت مي يافت:
 الف- اكثر صحابه -رضي الله عنهم- كه بيشترين اعتماد بر حافظه آنها بود و با ازدياد فتوحات، به سرزمينهاي دور و دراز منتشر شده بودند، از دنيا رفته بودند. و از اين طرف، در تابعين نيروي حفظ و ضبط به آن ميزان نبود كه عموماً بر آن اطمينان داشته شود.
 ب- مطالبي كه در حافظه ها به حصار كشيده شده اند، به هر حال زماني از ذهن بدر مي روند و يا كم و بيش مي گردند. آنها همسان با مطالب نوشته شده، محفوظ نخواهند ماند .
با توجه به اين دو حالت، تابعين ناگزير از تدوين حديث شدند و اولين فرمان قانوني و رسمي براي اينكار، درست در آخرين سالهاي سده ي اول هجري صادر شد.

فرمان تاريخي ((عمر بن عبدالعزيز))
در صفحات پيشين گفته شد كه حضرت ((عمر فاروق)) -رضي الله عنه- نخستين كسي بود كه در صدد نوشتن تمام احاديث نبوي -صلی الله عليه وسلم- بر آمد و بنابر مصالحي نتوانست به اين كار دست زند. خداوند اين افتخار را به نام يكي از افراد سلاله ي پاك وي رقم زده بود. آن فرد، ((عمر بن عبدالعزيز)) (در گذشته ي 101 هـ ق) بود كه از جانب مادرش به ((عمر فاروق)) -رضي الله عنه- مي پيوندد  . ((عمر بن عبدالعزيز))، در ((امانت))، ((اجتهاد)) و شناخت احاديث و آثار شخصيت مسلم داشت. او به دليل اينكه در اركان و نظام آسماني اسلام، زندگي و روحي دوباره بخشيد، به لقب پر افتخار ((مجدد هزاره ي اول اسلام)) ملقب شده است. ((عمر بن عبدالعزيز)) در دادگستري و خدمت به اسلام، پس از خلفاي راشدين همتا ندارد. و غالباً با توجه به همين خصوصيت بوده است كه او را ((عمر دوم)) مي نامند.
((عمر)) به محض روي كار آمدنش به خلافت، در سال 99 هـ حكم اساسي و مشهور خويش را به والي مدينه – ((ابوبكر بن حزم)) – كه عالمي بزرگوار و ماهر در شناخت احاديث و آثار بود، بدين مضمون صادر كرد:
((انظر ما كان من حديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- أو سنته أو حديث عمر أو نحو هذا، فاكتبه لي فإني قد خفت دروس العلم وذهاب العلماء)) .
((ببين آنچه از حديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- يا سنت فعلي و يا حديث عمر يا مانند آن (آثار صحابه ي ديگر) وجود دارد، برايم بنويس؛ زيرا مي ترسم علم مندرس و نابود گردد و علما از ميان بروند.))
((ابوبكر حزمي)) در تعميل فرمان مزبور، سعي بليغ نمود و كتابهاي زيادي از احاديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- و آثار صحابه -رضي الله عنهم- ترتيب داد. اين كتب بدست ((عمر)) نرسيد و او در سال 101 هجري (پس از دو سال خلافت) از دنيا رفت.
اين خليفه ي بزرگوار، در مدت كوتاه خلافت خويش، علاوه بر ((ابوبكر حزمي)) به ((شعبي)) و ((ابن شهاب زهري)) دو تن از محدثان برجسته ي زمان خويش نيز اين دستور را داده بود كه در نتيجه ي آن، امام ((زهري)) دفترهاي بسيار زيادي حاوي احاديث تهيه كرد و ((عمر بن عبدالعزيز)) توانست نسخه هايي از آنها را بر سرتاسر قلمرو خويش ارسال دارد. به گمان زياد، كتب ((زهري)) اولين كتب مدونه هستند كه به دست امت اسلامي رسيدند و اين موفقيتي بزرگ و سر آغازي پر شور در تاريخ تدوين حديث به طور رسمي به شمار مي رود.

تاليفات اواخر قرن اول هجري
سالهاي نهايي قرن اول، دوران شروع تدوين حديث به حيثيت رسمي به حساب مي آيد. كتابهايي كه در اين سالها به منصه ي ظهور رسيدند، هر كدام به نوعي نتيجه ي دستور سابق الذكر ((عمر دوم)) مي باشد. اكنون كتب تدوين يافته ي اين دوره را، فهرست وار مرور مي نماييم.
 1- كتب ابوبكر- همان تاليفات متعددي است كه بنا به حكم ((عمر بن عبدالعزيز)) نوشته شد و هنوز به خليفه نرسيده بود كه وي دار فاني را وداع گفت .
2- دفاتر زهري- امام ((زهري)) (م 124 هـ) به دنبال دستور خليفه، بيشترين احاديث را جمع آوري نمود و نسخه هاي املاء شده ي دفترهاي متعددش توسط خليفه به اكناف بلاد اسلامي منتشر شد.
 3- ابواب شعبي- تدوين يافته ي ((عامر بن شراحيل شعبي)) (م 103 هـ) است و در تاريخ تدوين حديث، نخستين كتابيست كه در آن احاديث بر حسب مضامين خويش، تحت بابهاي مستقل درج شدند. علامه ((شعبي)) در زمان ((عمر بن عبدالعزيز)) از طرف خود او، قاضي كوفه بود. از اين رو به گمان قريب به يقين، كتاب محبوب وي در تعميل فرمان خليفه نگاشته شده است.
 4- سنن مكحول- اين كتاب را امام ((ابن مكحول)) (م 101 هـ) نوشته است. به ظاهر اين كتاب نيز طبق فرمان ((عمر بن عبدالعزيز)) نوشته شده؛ چون حضرت ((مكحول)) در دوران خلافت وي، قاضي بوده است.
 5- رساله سالم بن عبدالله (م 106 هـ)- اين رساله شامل احاديثي مربوط به صدقات مي باشد. ((رساله ي سالم)) نيز در تعميل فرمان ((عمر بن عبدالعزيز)) نوشته شده است.
 6- صحيفه همام بن منبه- امام ((همام)) (م 101 هـ) نيز هم عصر ((عمر بن عبدالعزيز)) بود. او مجموعه ي حديثش را كه از استادش حضرت ((ابوهريره)) -رضي الله عنه- گرفته بود، در همين سالها براي شاگردش – ((معمر بن راشد)) – روايت كرد و آخر كار عين صحيفه را به دو سپرد .

تدوين حديث در قرن دوم هجري
جمع احاديث پيامبر -صلی الله عليه وسلم- و آثار صحابه -رضي الله عنهم- در قرن اول هجري توسط محدثين برجسته و كارداني چون ((ابوبكر حزمي))، ((زهري))، ((شعبي)) و ((مكحول))، سرمشقي قرار گرفت براي علما و محدثين ديگر، كه در پرتو آن توانستند كارشان را با جديت بيشتر و ابتكار دنبال نمايند.
قرن دوم هجري نيز دوران كوششهاي تابعين و اتباع آنها براي تدوين هر چه كاملتر احاديث و آثار بود.

مرحله ي اول تدوين حديث
تدوين حديث، با نظم و ريزه كاريهاي حيرت آوري كه دارد، پس از عبور از مراحل مختلفي بدين رنگ درآمده است. علماي اولين مرحله ي آن را، سالهاي آخر قرن اول و اوايل قرن دوم گفته اند كه شكل پذيري آن در اين دوره تا پايان قرن دوم ادامه داشته است.
در اين مرحله هست كه تصنيف و تدوين احاديث در دايره نظم قرار گرفته و وجهه ي رسمي ترين براي خود پيدا مي كند. با شروع قرن دوم، كتب حديث نيز هيئت تربيتي پيشرفته تري به خود گرفتند؛ كتابها مبوب گشته و احاديث متناسب با مفاهيم خويش تحت ابواب مربوط به خود جاي گرفتند. اينكار آساني هايي به بار آورد و با ملاحظه ي اين موفقيت مفيد، از آنگاه به بعد مصنفين از شيوه ي ((تبويب)) استفاده نمودند.
قرن دوم را ابتداي تبويب كتابها گفته اند و زماني است كه كار تدوين، سرعت و ترقي بيشتري يافت.

جامعين حديث در قرن دوم
در قرن دوم اسلام، فريضه ي تدوين حديث كاملاً جا افتاده بود و در تمام سرزمين اسلامي، در گوشه و كنار، مصنفين و محدثين كبار مشغول جمع آوري و نوشتن احاديث بودند. اگر بخواهيم معروفترين چهره ها را در اين دوره بدانيم، فهرست ذيل كفايت مي كند:
در مصر ((ليث بن سعد))، در مدينه ي طيبه ((مالك بن انس)) (م 179)، در مكه معظمه ((معمر بن راشد)) (م 154)، در شام ((سعيد بن عروبه)) (م 156)، در كوفه ((سفيان ثوري)) (م 181) و ((امام ابو يوسف)) (م 182) و ((امام محمد)) (م 189)، در واسط ((هشيم بن بشير)) (م 183)، در مكه ((ابن جريج)) (م 150)، در بصره ((ربيع بن صبيح)) (م 160)، در ري ((جرير بن عبدالحميد)) (م 188) و در خراسان ((عبدالله بن مبارك)) (م 181).
شخصيت هاي نامبرده، همه در يك عصر مي زيسته اند و براي همين نمي توان تشخيص داد كه كداميك در كار تدوين حديث به صورت نظم يافته، اولين نفر بوده است. معذلك، سه كتاب از سه چهره ي برجسته، در اين مورد بيشتر زبانزد عام و خاص هستند: 1- كتاب الآثار از ((ابن جريج))، 2- الجامع از ((معمر بن راشد))، 3- موطا از ((مالك بن انس)). (والله اعلم).

تاليفات قرن دوم
بارزترين خصوصيت مصنفات حديث در قرني دوم، مبوب بودن آنها به ترتيب موضوعات فقهي است، حال آنكه در قرن نخست هدف اصلي از نوشتن و جمع احاديث، فقط جمع كردن آنها در كتب بدون ترتيب دادن بر حسب موضوع بود. با اين حال در فهرست كتابهاي قرن دوم نيز، كتابهايي به چشم مي خورد كه فاقد اين خصوصيت هستند. شماري از تاليفات اين قرن، به قرار زير است:
 1- موطاي امام مالك- اين كتاب از پيشواي فقه مالكي – امام ((مالك بن انس)) – مي باشد و در زمان خويش، صحيح ترين كتاب پس از كتاب الله به شمار مي رفت؛ مرتبه اي كه بعدها براي ((صحيح بخاري)) حاصل گشت.
تصنيف ((موطا)) به ترتيب، ابواب فقهي انجام گرفته و در آن كوشش شده است كه روايات صحيح ثبت گردند. ((امام مالك)) در كتاب خويش مراسيل و فتاواي صحابه -رضي الله عنهم- را نيز آورده است . اين كتاب تا حالا نيز در برنامه ي درسي حوزه هاي علميه جاي دارد و موفق شدن به تدريس آن، موفقيتي بزرگ براي يك مدرس رشته ي حديث به شمار مي رود.
 2- كتاب الآثار ابوحنيفه- احاديث اين كتاب را، امام ((نعمان بن ثابت كوفي))، معروف به ((ابوحنيفه)) –رحمه الله- پيشواي مذهب بزرگ حنفي، به شاگردان خويش املاء كرده است. وي اين كتاب را از ميان 40000 حديث انتخاب فرموده است.
((كتاب الآثار)) پس از تاليف شعبي، اولين كتابيست كه احاديثش به ترتيب ابواب فقهي مرتب شده اند. اين كتاب از نظر زماني از ((موطا))ي امام مالك مقدم است و همچنين ثابت شده كه ((امام مالك)) از تاليفات ((امام ابوحنيفه)) استفاده كرده است. بر همين اساس، اين كتاب به اعتبار اسلوب تدوين، عنوان اصل ((موطا)) ي امام مالك را دارا است .
احاديث ((كتاب الآثار)) را شاگردان متعددي از امام اعظم روايت كرده اند. لذا داراي نسخه هاي متعددي مي باشد. از جمله ي آنها، روايت ((امام محمد))، روايت ((امام ابو يوسف)) و روايت ((امام زفر)) مي باشد. بسياري از علماي بر آن شرح نگاشته و در ارزيابي رجال آن كتابها تصنيف كرده اند.
 3- مغازى موسي بن عقبه- تاليف ((موسى بن عقبه)) (م 144 هـ) و كتابيست حاوي روايات و بيان نبردهاي پيامبر -صلی الله عليه وسلم- كه همه مستند و صحيح هستند. امام ((شافعي)) در توصيف اين كتاب فرموده است: ((در بيان و ثبت غزوات، هيچ كتابي صحيح تر از اين كتاب وجود ندارد)) .
 4- جامع معمر- نوشته ي ((معمر بن راشد)) است و چون مشتمل بر احاديثي است كه در برگيرنده ي هر نوع مضاميني مي باشند، به آن ((جامع)) مي گويند . كتابيست مبوب و دوران مقبوليتي بلامنازع داشت، اما امروزه در دسترس نيست.
 5- كتاب السيره- از ((ابن شهاب زهري)) و اولين كتابي است كه در سيرت نبوي (عادات و خصايل پيامبر)) نگاشته شده است .
 6- جامع سفيان ثوري- اين كتاب از فقيه بنام و امام حديث، ((سفيان ثوري)) (م 160 يا 161هـ) مي باشد و در آن از شيوه ي تبويب كار گرفته شده است . ((امام شافعي)) از همين كتاب استفاده كرده است .
 7- كتاب غرائب- تاليف حافظ مشهور حديث، حضرت ((شعبه بن حجاج)) (م 170 هـ) است. او در اين كتاب، احاديث را به ترتيب استادان حديث خويش مرتب كرده است.
 
 8- كتاب الجهاد- نوشته ي شاگرد مشهور امام ((ابوحنيفه))_ حضرت ((عبدالله بن مبارك)) (م 181 يا 182 هـ) – است، كه در آن احاديث مربوط به جهاد مرتب شده اند .
 9- مصنف حماد- از ((حماد بن سلمه)) (م 167 هـ) مي باشد. اين كتاب نيز بر حسب ابواب فقهي ترتيب يافته است .
  10- تفسير سفيان بن عيينه (م 198 هـ)- احاديثي كه در اين كتاب وجود دارند، فقط در رابطه با تفسير ((قرآن)) هستند .
كتب ياد شده فقط چند عدد از كتابهاي بي شمار قرن دوم هستند. آنان كه در صدد اطلاع كاملتري از تاليفات اين دوره هستند، مي توان به منابع بزرگتر مراجعه نمايند.

تدوين حديث در قرن سوم هجري
در قرن سوم، كار تدوين حديث به جواني خود رسيد و در آن تغييرات شگرفي ايجاد گشت. اسانيد طويل گشتند، هر حديثي به چندين طريق روايت شد و به سبب گسترش چشمگير علم، كتابهاي رشته ي حديث با ترتيب جديد به منصه ي ظهور رسيدند. در همين قرن بود كه علم ((اسماء الرجال)) با قواعد پيچيده اش، به عنوان علمي منظم و با قاعده، در بازار پر رونق علم اظهار وجود كرده و در مورد آن كتابهاي متعددي نوشته شد . شش كتاب مشهور از صحيح ترين كتابهاي حديثي، كه به ((صحاح سته)) يا ((صحاح ششگانه)) معروفيت دارند، نيز از رهآورده هاي مايه ي افتخار قرن سوم هستند.
 
مرحله ي دوم و ويژگيهاي كتب اين دوره
نيمه اول قرن سوم، دومين مرحله ي تدوين حديث به شمار مي رود. تا قبل از اين مرحله، تصانيف اغلب به دو نوعيت بودند: قسمتي از آنها تصانيفي بودند كه پايبندي در انتخاب اسناد صحيح، در آنها به چشم نمي خوردند، بلكه هر حديثي كه مي رسيد، بلافاصله آن را درج مي كردند. قسمت دوم، كتابهايي بودند كه در آنها التزام صحت اسناد شده بود و ليكن منحصر به مرفوع نبودند... بلكه در اين نوع كتابها، احاديث مرسل، منقطع، آثار صحابه و حتي احاديث مقطوع (اقوال تابعين) را با مرفوع، مخلوط و كنار هم مي نوشتند؛ به طوري كه از عملكرد ((امام مالك)) (در موطا) بخوبي ظاهرست .
محدثين در صدد ترميم اين نقص بر آمدند و با شروع قرن سوم كار تدوين را بر شالوده هاي مترقيانه تر و كاملتري آغاز نمودند، آن گونه كه تار اواخر نيمه ي قرن مذكور، توانستند تاليفات پيراسته تري از حديث به دنياي اسلام تقديم دارند. در تصانيف  اين مرجله احاديث مرفوع را از ساير انواع احاديث و آثار پاكسازي نمودند و افزون بر آن، ترتيب جديد ديگري براي نوشتن احاديث، ابتكار كردند كه به اين كتابها ((مسند)) مي گويند.
مسانيد: به كتابهايي مي گويند كه در آنها احاديث، به ترتيب صحابه ي كرام -رضي الله عنهم- جمع شده اند. و اين ترتيب ممكن است به ترتيب حروف الفبا، منزلت، يا سبقت در اسلام و يا تقسيم بندي به گروه مهاجر و انصار باشد.
مسند امام احمد: معروفترين و جامعترين كتاب ((مسند)) است كه از امام چهارم اهل سنت و جماعت – امام ((احمد بن حنبل)) (م 241 هـ) – مي باشد. از ((مسانيد)) متعدد اين دوره فقط ((مسند احمد)) شهرت و مقبوليتي به سزا يافته و از آن زمان تاكنون متداولترين ((مسند)) به حساب مي آيد. ((امام احمد)) در اين كتاب تقريباً 40000 حديث را با انتخاب از ميان هفتصد و پنجاه هزار احاديث نوشته است . پس از وي، پسرش – عبدالله بن احمد – براي ترتيب آن همت گذاشت و حدود 10000 حديث به آن اضافه كرد. ((مسند امام اعظم))، ((مسند شافعي))، ((مسند ابوداود طياسي))، ((مسند حميدي))، ((مسند دارمي)) و ((مسند بزار)) نيز از مسانيد مهم و مشهور هستند.
 
مرحله ي سوم
با اينكه تدوين حديث در مرحله ي دوم به رسمي ترين صورت ممكن سازمان يافت، اما هنوز يك عيب مشهود در اندام آن خودنمايي مي كرد كه عبارت بود از: عدم ارزيابي احاديث در صحت.
در دوره ي قبل اگر چه در تصانيف، احاديث مرفوع را غير مرفوع جدا ساختند، اما در همين مرفوعات بسياري از احاديث ضعيف وجود داشت كه به تنهايي نقصي بزرگ در تاليفات حديثي به شمار مي رفت. با توجه به اين حالت، محدثين در سالهاي آغازين نيمه ي دوم  قرن سوم قدمي ديگر در تهذيب و پيرايش احاديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم- برداشتند.
محدثين در اين دوره، تصانيف را با دو حسن ديگر آراستند: اولاً؛ احاديثي را كه مستقيماً (مرفوعاً)  از آن حضرت -صلی الله عليه وسلم- روايت نشده بود، كنار گذاشتند و بر خلاف دوره ي اول، فقط به درج احاديث مرفوع همت گماشتند. ثانياً؛ در ضبط و ثبت احاديث سعي در نوشتن احاديث كاملاً صحيح را، سرلوحه ي كارشان قرار داده و براي اينكار معيارهاي دقيقي وضع كردند. نه آن گونه كه در دوره ي دوم تدوين معمول بود. علماي حديث بدين ترتيب، ((تدوين حديث)) را وارد درخشانترين مرحله از مراحل پيشرفت و تكامل كردند.

صحاح ششگانه
در دوره ي سوم، با اينكه كتب زيادي با اسلوب مختلف پا به عرصه ي وجود نهاد، ليكن شش كتاب شهرت و قبوليتي جاودانه يافتند و به بركت تدوين اين شش كتاب بود كه مرحله ي سوم از مراحل تدوين حديث اهميت و برجستگي بيشتري يافته است. در اينجا هر يك از ((صحاح ششگانه)) را به اختصار معرفي مي نماييم.
 1- صحيح بخاري- تاليف امام محدثين – محمد بن اسماعيل بخاري (256-194 هـ) مي باشد. اسم كامل و اصلي كتاب، ((الجامع الصحيح المسند من حديث رسول الله و سننه و ايامه)) است كه در اصطلاح آن را منسوب به مولفش، به اختصار ((صحيح بخاري)) مي نامند. به آن ((جامع صحيح)) نيز مي گويند.
به اتفاق تمام علماي ((صحيح بخاري))، صحيح ترين كتاب پس از قرآن است. اين كتاب از نظر صحت و اعتبار و مقبوليت به پايه اي است كه بالاتر از آن متصور نيست. التزام صحت اسناد احاديث، بهره برداري فقهي از احاديث و ارتباط حيرت آور ابواب با يكديگر از شاهكارهاي قابل تحسين امام ((بخاري)) و خصوصيات منحصر به فرد ((جامع صحيح)) مي باشد.
امام ((بخاري))، چنان كه خودش مي گويد: اين كتاب را از بين 600000 حديث تدارك ديده است. مجموع احاديث انتخابي كه در اين كتاب گرد آورده است، با ملاحظه ي تكرار برخي احاديث، شمارشان به 7257 مي رسد. حال اگر از به حساب آوردن مكررات صرف نظر نماييم، تعدادشان عددي نزديك به 4000 را تشكيل مي دهد. علاوه بر احاديث رسول الله -صلی الله عليه وسلم-، آثار زيادي از صحابه -رضي الله عنهم- و كبار تابعين نيز در ((صحيح بخاري)) وجود دارد.  
2- صحيح مسلم- از امام ((مسلم بن حجاج نيشابوري)) (216،206 يا 204 هـ) و از ميان كتب حديث صحيح ترين كتاب پس از ((صحيح بخاري)) است. ((صحيح مسلم)) از نظر ترتيب و تناسب احاديث و مباحث در غالب خوبي قرار دارد و بسياري از صاحبنظران در اين خصوصيت آن را از ((صحيح بخاري)) برتر دانسته اند، اگر چه در کل خصوصاً در اسناد و قبوليت در درجه ي دوم قرار دارد.
تعداد رويات ((صحيح مسلم)) با حذف احاديث تكراري، 4000 مي باشد.
- احاديثي كه در ((صحيح بخاري)) و ((صحيح مسلم)) گرد آمده اند، همه از احاديث صحيح انتخاب شده اند، لذا در يك اطلاق كلي به اين دو كتاب، ((صحيحين)) مي گويند. در صحت، مقبوليت، محبوبيت و مرجعيت هيچ كتابي به پايه ي ((صحيحين)) نيست. با تصنيف ((صحيحين))، رتبه ي اول در مصنفات حديثي، براي هميشه مختص اين دو كتاب پر ارج گرديد.
چهار كتاب ديگر – كه به ترتيب جاري معرفي مي شوند – نيز در بعضي از ويژگيها و خصوصيات، همتا ندارند كه با نظر به همين امتيازات آنها را در جرگه ي ((صحيحين)) جاي داده اند. و چون مولفين اين كتابها در تدوين احاديث از شيوه ي تبويب به احكام فقهي كار گرفته اند، به آنها ((سنن)) مي گويند.  
 3- سنن ترمذي- نوشته ي امام ((محمد بن عيسي ترمذي)) (279-209 هـ) است و در آن كليه ي بابهاي حديث روايت شده اند. بنابراين مانند ((صحيح بخاري)) مي توان به آن ((جامع)) نيز گفت.
((سنن ترمذي)) (يا ((جامع ترمذي)) )، كتابيست كه نزد محدثين از اهميت و جايگاه ويژه اي برخوردار است. اين كتاب داراي خصوصياتي است كه آن را از ساير كتابهاي ((صحاح سته)) ممتاز ساخته است. از آن جمله يكي اينكه امام ترمذي اسامي تمام رواياتي را كه از آنها حديث را اخذ كرده است، آورده تا مشهور يا متوانر يا آحاد بودن حديث روشن گردد. ديگر اينكه پس از نقل حديث اختلاف نظرها و مذاهب علماي را درباره ي مسئله اي كه از آن حديث استنتاج شده، نوشته است. بيان احوال و مراتب حديث در ضعف و قوت، صحيح و حسن بودن، غريب يا منكر بودن از ويژگيهاي امتياز دهنده ي ديگر اين كتاب پر ارج هستند.  
4- سنن ابي داود- اين كتاب حاصل كوششهاي فراوان و نتيجه ي سالها قلم فرسايي دقيق و محتاطانه ي امام ((سليمان بن اشعث سجستاني)) (275-202 هـ)، مشهور به ((ابوداود)) مي باشد. از ديدگاه فقه، ((سنن ابوداود)) كتابي بس معتبر و مرجع فقها و محققين است. اگر ((صحيح بخاري)) در صحت، دومين كتاب پس از كتاب الله است، اين كتاب در دقيق بودن، دقیقترین کتاب بعد از كتاب الله محسوبست.
مولف حدود 16000 حديث را از بين 500000 احاديث انتخاب كرده  و در كتاب خويش جاي داده است. ناگفته نماند كه از ميان كتابهاي حديث، ((سنن ابوداود)) اولين كتابيست كه علماي بر آن شرح نوشته اند.  
 5- سنن نسايي- از امام بزرگوار – ((احمد بن شعيب بت علي)) (214-303 هـ) – است و چون از يكي از شهرهاي خراسان قديم به نام ((نسا)) بودند، او را ((نسايي)) مي گويند.
((سنن نسايي)) به اعتبار صحيح بودن اسناد، بلافاصله پس از ((صحيحين)) قرار دارد. نظر امام ((نسايي)) در شناخت و ارزيابي اسناد، بسي ژرف تر از نظر ((ابوداود)) و ترمذي است. اصل كتاب موصوف، داراي حجمي به مراتب بزرگتر و احاديث بيشتري بوده كه بنام ((سنن كبري)) ناميده مي شد. كتابي كه هم اكنون به عنوان يك ماده ي درسي در حوزه ها بنام ((سنن نسايي)) تدريس مي شود، در واقع مختصري از اصل كتاب است كه مولف آن خود بنا به تقاضاي يكي از امراي آن زمان، آن را تلخيص كرده است. نام حقيقي اين كتاب مختصر، ((المجتبي من سنن النسايي)) يا ((سنن مجتبي)) مي باشد.  
6- سنن ابن ماجه- تاليف امام ((محمد بن يزيد بن ماجه)) (273-209 هـ) است و از نظر ترتيب، آخرين كتاب از كتب ششگانه محسوب مي گردد. ((سنن ابن ماجه)) نيز به نوبه ي خود در وسعت و جامعيت رتبه اي بلند دارد و مورد قبول عموم فقهاء و محدثين قرار گرفته است.
با ترتيب و تدوين شش كتاب مذكور، فن حديث به نصف النهار خود رسيد. در مرحله ي چهارم و پنجم، محدثين فقط به كارهايي دست زدند كه جوانب اين كار را بيش از پيش سترگ تر و كاملتر مي ساخت. پس از آن براي خدمت به ((سنت))، بجز تحقيق در اسماي رجال و تخريج و تشريح احاديث، كاري ديگر باقي نماند.
 


خلاصه و نتيجه ي بحث
اگر بخواهيم خلاصه اي از كل مطالب اين فصل را در چند جمله، پيش نظر داشته باشيم، مي توان چنين نوشت:
((مسلمين به محض صدور اجازه ي نوشتن حديث، اندكي در اين كار فروگذاري نكردند و با فعاليتهاي فردي و پراكنده، مقدمات ((تدوين حديث)) را فراهم آورده و در اواخر قرن اول، قدمهاي اوليه و اساسي را در اين راه برداشته و رفته رفته به آن نظم و رونقي خاص بخشيدند. آنچنانكه تا پايان قرن سوم، كار ((تدوين حديث)) به يمن كوششهاي بي دريغ و دقت نظر بي نظير مردان حديث، به ذروه ي شكوه و كمال رسيد و جمله ي سنن به شيوه هاي متنوع در مجموعه هاي متعددي گرد آوري شد.
 مسلم است كه در قرن سوم هجري، كار ((تدوين حديث)) به اوج بالندگي و كمال خود رسيد، اما گفتن اينكه ((تدوين حديث)) تا قرن سوم به تعويق افتاده است، منصفانه نيست. ((منكرين سنت)) در اين مورد نيز مانند ساير ادعاهاي بي اساسشان، بي گدار به آب زده اند. و مانند هميشه از اين نوع انتقادهاي غرض آلود چيزي عايدشان نشده و نخواهد شد.
 
با چند اصطلاح آشنا شويم (اقسام حديث)
هر حديث به سبب ويژگيهاي مخصوصي كه دارد، در اصطلاح علماي حديث مسمي به اسميست كه به آن، در رده ي خويش جاي گرفته و از انواع احاديث ديگر ممتاز مي گردد. اين نامگذاري ممكن است به اعتبار كيفيت روايت، يا درجه بندي در صحت و سقم، يا به لحاظ مبدا حديث و . . . باشد. احاديثي را كه ذيلاً از آنها نام مي بريم، فقط چند نوع از انواع زياد حديث مي باشند. از ميان اينها، به اسامي برخي در مباحث كتاب برخورده ايم و برخي ديگر چون كاربرد بيشتري دارند يا قسمت بزرگي از كل احاديث را تشكيل مي دهند، انتخاب شده اند.  
- اقسام حديث به اعتبار مبدا صدور :
1- مرفوع: آن است كه از نبي -صلی الله عليه وسلم- روايت شده است. قول باشد يا فعل يا تقرير. مساويست كه سند متصل باشد يا منقطع.
 2- موقوف: حديثي است كه در آن نقل قول يا حكايت فعل صحابي باشد؛ متصل باشد يا منقطع.
 3- مقطوع: حديثي است كه در آن نقل قول يا حكايت افعال تابعين باشد و موقوف بر آنهاست.
 - اقسام حديث به لحاظ كيفيت روايت: (در تقسيم كلي بر دو نوع است).
1- مسند: روايتي است كه سندش كامل بوده و مرفوعاً به نبي -صلی الله عليه وسلم- مي پيوندد. به سخني ديگر: حديثي است كه هيچ كدام از واسطه ها از سندش حذف نشده اند.
 
 2- مرسل: آن است كه راوي پس از اينكه يك يا چند واسطه را از ميان بر مي دارد، آن را به پيامبر -صلی الله عليه وسلم- نسبت مي دهد. (اين قسمت خود به اعتبار تعداد واسطه هاي محذوف و مقاطع حذف، به انواع متعددي منشعب مي گردد).
 - اقسام حديث ازنظر كامل يا ناقص بودن سند:
1- حديث متصل: به حديثي مي گويند كه سندش متصل و كامل باشد. خواه مرفوع باشد و خواه موقوف و مانند آن.
 2- حديث منقطع: روايتي است كه از وسط سند آن يك راوي حذف شده است. ( از انواع ((مرسل)) مي باشد).
 3- حديث معضل: به روايتي مي گويند كه از سندش دو راوي يا بيشتر حذف شده است. (قسمي ديگر از ((مرسل)) است.
 پايان

 

 

سنت در گذرگاههای تاریخ

دانلود

درباره کتاب

نویسنده :

محمد سليم آزاد

ناشر :

www.aqeedeh.com

دسته بندی :

For New Muslim