نقش اسلام در جلوگیری از گدایی

اسلام به شدت دربرابر گدايي مبارزه مي كند وآن را يكي ازاسباب ذلت،خواري وسرافگندگي براي غيرخدا مي داند، واين كارمنافي عقيده توحيد است،كه بواسطه آن مسلمانان سربلندگرديده اند،دين مقدس اسلام رضايت ندارد،كه مسلمانان به خواري تن دردهند،بعدازآن،كه خداوند آنهارا به اسلام عزت وكرامت بخشيده آن هادست خودرا به گدايي بديگران درازكنند،بدست آرندوياخير. روي هم رفته گدايي يك امرنامناسب وزشت است

اسم الكتاب: محاربة الإسلام لظاهرة التسول


تأليف: عبد الواحد جهيد


الناشر: موقع عقيدة


نبذة مختصرة: محاربة الإسلام لظاهرة التسول

 

 

نقش اسلام در
 جلوگيري از گدايي

 

عبد الواحد (جهيد)

        
 

 

 

 

 

 

 

 

 


 
بسم الله الرحمن الرحیم
فهرست مطالب
پيشگفتار    7
مقدمه    9
اهداف تحقيق:‌    10
مواد و روش كار:    11
تعريف گدايي    13
علل و اسباب گدايي    17
الف) فقر:    17
اثر فقر بر عقيده:‌    18
اثر فقر به اخلاق و كردار:‌    19
اثر فقر بر فكر و انديشه:    20
اثر فقر بر خانواده:‌    21
اثر فقر بر امنيت جامعه:‌    23
اثر فقر براستقلال ملت‌ها:    23
ب) احساس حقارت:    24
ج) نيافتن كار:    26
د) اعتماد به صدقات و خيرات:‌    28
هـ) عوامل ديگر:    29
پيامد‌هاي گدايي    30
آثار فردي گدايي:    30
آثار اجتماعي گدايي:‌    32
آثار اخروي گدايي:    33
راه‌هاي علاج گدايي    34
تربيه معنوي:    34
قناعت:    35
راههاي حصول قناعت    38
مياينهروي در مصرف:    38
قصر آرزو:‌    39
  تفكر در زندگي پيامبران:    39
تذكر آفات مال:‌    40
دانستن فضیلت قناعت:    40
عقيده به تقدير:    41
زكات    41
فلسفه زكات:    42
نقش دولت در جمع‌آوري زكات:‌    43
مستحقين زكات:    45
موظفين جمع‌آوري زكات (عاملين):    47
مولفة القلوب:    47
در آزاد كردن گردن‌ها (وفي الرقاب):‌    48
قرضداران:    48
در راه خدا:‌    48
مسافران:    49
اندازه پرداخت زكات به مستحقين آن    49
خزانه عمومي دولت بيت المال:    51
احياي صله رحم    55
معني صلهء رحم:    57
شرايط نفقه اقارب:    58
اندازه نفقه اقارب:‌    59
كاركردن    59
كار از نظر اسلام:    60
ارشادات نبوي در مورد كار:    62
اقوال علما و فضلا در مورد كار:    62
ايمان انگيزه دروني براي كار است:‌    64
انسان با ايمان با كاركردن زمين خدا را اعمار مي‌كند:    65
نتيجه گيري    67
سوال‌نامه:    70
مناقشه و بررسی سوالات مطرح شده:    79
راه‌هاي علاج گدايي از لابلای پرسش‌ها و پاسخهای گذشته:    83
مآخذ    87

 

 
پيشگفتار
حمد و ستايش بر حق تعالي و دورد به روان فرستاده محمودش، محمد باد كه بنده را توفيق عنايت فرمود، تا در مورد موضوع (بررسي گدايي از نظر اسلام) تحقيق و بررسي نمايم، تا با شد مورد استفاده قرار گيرد و علاقمندان از آن سود ببرند، در جمع‌آوري و نگارش موضوع فوق خود را متعهد مي‌دانم كه از آنعده استادان محترم كه بنده را در جريان نوشته و تحقيق كمك و رهنمايي كرده‌اند تشكر كنم، مخصوصاً استادان محترم ديپارتمنت علوم و فرهنگ اسلامي كه هركدام به نوبه خود از رهنماي‌هاي‌شان در حق بنده دريغ نكرده و بالاخص دانشمند گرانمايه محترم پوهنوال عبدالجليل (يوسفي) استاد پوهنحي شرعيات پوهنتون كابل كه يك عمر در اين راستا زحمات را متقبل شده‌اند و هميشه به رهنمايي‌هاي عالمانه‌شان به اولاد وطن و سرمايه معنوي آن كمك كرده‌اند برايشان طول عمر صحت كامل و عمل صالح از خداوند آروز مي‌برم، محترم يوسفي صاحب با وجود مشكلات و مصروفيت‌هاي متعدد درسي و اداري رهنمايي علمي استادان و مسوليت‌هاي شخصي خويش اثر بنده را مطالعه فرموده و رهنمايي‌هاي سودمندانه نموده است، همچنان از محترم پوهندوي استاد عبدالحكيم (خاكسار) سپاس گذارم كه در مسايل تخنيكي بنده را همكاري همه جانبه نمود با وجود اين همه از آنجا كه انسان معصوم نيست، شايد نارسايي‌ها و كاستي‌هاي در اين نوشته وجود داشته باشد، بناً از علاقمندان و كساني كه اين اثر را مطالعه مي‌كنند آروزمندم تا خوبي‌هاي آن را از اثر لطف خداوند بدانند و نارسايي‌هاي آن را از بنده و من را معذور قرار داده رهنمايي نمايند تا در نوشته‌هاي بعدي از آن سود ببرم.
با احترام
پوهنيار عبدالواحد جهيد

 
مقدمه
الحمدلله رب العلمين والصلاة والسلام علی سيد المرسلين محمد وعلی آله وأصحابه أجعين وبعد:‌
 اسلام به شدت در برابر گدايي مبارزه مي‌كند و آن را يكي از اسباب ذلت، خواري و سرافگندگي براي غير خدا مي‌داند، و اين كار منافي عقيده توحيد است كه به واسطه آن مسلمانان سربلند گرديده‌اند، دين مقدس اسلام رضايت ندارد كه مسلمانان به خواري تن دردهند، بعد از آن كه خداوند آن‌ها را به اسلام عزت و كرامت بخشيده آن‌ها دست خود را به گدايي بديگران دراز كنند، بدست آرند و يا خير. روي هم رفته گدايي يك امر نامناسب و زشت است؛ زيرا از آن احسان كردن و منت‌گذاشتن به ميان مي‌ايد. دست بلند و توانا از دست ناتوان و نادار بهتر است، اگر حرفه به هر اندازه بي‌اهميت و كم‌ارزش باشد نزد اسلام بهتر و شريف‌تر از گدايي و تلخي محتاجي است.
امام شافعي/ مي‌فرمايد: ‌چگونه بغير خدا خود را ذليل سازم، در حالي كه پارچه ناني مرا كفايت مي‌كند؛ و همچنان مي‌فرمايد: ‌اگر سنگ‌ها را از قله‌هاي كوه انتقال دهم بهتر است از آن كه مردم بر من احسان كنند و منت گذارند، برايم گفتند كه كسب و كار ننک است، در پاسخ آن‌ها گفتم: ‌نه خير ننگ درسوال‌كردن و گدايي است.
گدايي مشكل عارضي است كه در جوامع بوجود مي‌ايد و مشكلي نيست كه حل آن امكان‌پذير نباشد، حل اين مشكل بسيار ساده و آسان است، مشروط به اين كه نيت سالم باشد و با عزم راسخ و كوشش جدي، مي‌توان آن را حل نمود و اين كار زماني تحقق مي‌پذيرد كه فرد و جامعه به دساتير اسلام عملاً گام بردارند، علاج مثمر و فيصله‌كن بدست اسلام است و مي‌توان از اين راه از آثار بد نتايج ناميمونش به سهولت رهائي يافت، دين مقدس اسلام عزم انساني را تقويت بخشيده همتش را بالا مي‌برد و راجع به كسب و كار نظر ويژه دارد و نمي‌خواهد كه آبروي كسي در اثر سوال و گدايي‌كردن بريزد و ذلت و خواري به او برسد، اسلام در پهلوي آن كه از طمع و آزمندي مردم را باز مي‌دارد، گدايي را نيز نيكوهش مي‌كند، به كارتشجيع مي‌نمايد، ولو عملي باشد كه آن را مردم حقير مي‌شمارند. دين مقدس اسلام عواقب سوالگري را بد دانسته و آن را سبب عذاب در قيامت قلمداد كرده است، چنانچه عبدالله بن عمر از پيامبر اسلام روايت كرده است:‌
پيامبر فرموده است: انساني كه از مردم سوال و گدايي مي‌كند در روز قيامت در حالتي با خداوند روبرو مي‌شود كه در رويش پارچه گوشت هم نمي‌باشد.
گدايي از نظر اسلام آتش است، كسي كه چيزي مي‌خواهد در حقيقت آتش دوزخ را مي‌خواهد، لذا او در اين اختيار دارد كه آتش را براي خود انتخاب مي‌كند و يا خير، اسلام مردم را از اين كار برحذر داشته است، زيرا در پهلوي آن كه سبب شرمندگي در دنيا مي‌شود باعث شرمندگي در آخرت نيز مي‌گردد.
سوالگري (گدايي) تعداد زيادي را بدون دليل معقول معطل و بي‌كار مي‌سازد در حاليكه ملت و مردم به كار آن‌ها نياز دارند.
گدايي دليل تاخير، پشيماني و مانع پيشرفت و تقدم و لانه فساد براي انتشار جرايم و جنايات، مصدر و منشأ شرارت، بي‌قانوني، بي‌امنيتي است.
اهداف تحقيق:‌
از آنجا كه فقر عامل گدايي است، دامنگير اكثريت كشورهاي اسلامي مي‌باشد، بررسي موضوع گدايي از نظر اسلام از اين جهت حايز اهميت است كه دانسته شود آيا گدايي لازمه اسلام و مسلمانان است و يا اين كه هيچ ربطي به اسلام و مسلمانان ندارد، دانستن اين موضوع ضرورت است كه اسلام دشمن اصلي گدايي و معالج حقيقي آن است.
به طور خاص در تحقيق اين موضوع اهداف خاص مد نظر است:
ـ بررسي عدم مشروعيت گدايي از نظر دين مقدس اسلام.
ـ تحقيق عوامل به ميان آمدن مرض گدايي.
ـ جستجوي معني دقيق و درست زهد و قناعت از نظر اسلام.
ـ مطالعه پيامد‌هاي فردي اجتماعي، رواني و اخروي گدايي.
ـ‌ دريافت راه‌هاي علاج و بيرون رفت مرض گدايي.
مواد و روش كار:
‌در نگارش اين اثر عملي، از كتب معتبر ديني و علمي، قديم و جديد، استفاده نموده‌ام. موضوعات را با دلايل قاطع، از قرآن كريم و احاديث نبوي، مورد بحث و بررسي قرار داده، از آثار نوسنده‌گان معاصر جهان اسلام، در اين رابطه استفاده بيشتر كرده‌ام علاوه بر آن از (سي، دي) هاي حديث و تفسيرشريف، نيز استفاده نموده، به خاطر بدست‌آوردن اهداف مشخص سوالاتي را با دانشمندان و صاحب‌نظران مطرح كرده و آن را تحليل و مناقشه كرده‌ام. با تذكر اين مطلب كه همه خوبي‌هاي اين اثر علمي لطف خداوند بر من است، و نارسايي‌هاي آن منسوب به من بوده و دين مقدس اسلام از آن مبري مي‌باشد.
دين مقدس اسلام با نظام جامع، شامل و كامل كه دارد، از موضوع گدايي علل و اسباب و پيامدها و راه‌هاي علاج آن بحث‌هاي رانده و اساساتي را وضع كرده است، علماي اسلام نيز در مباحث علمي‌شان آن را ناديده نگرفته، گاهي منظم وگاهي پراگنده آن را مورد بحث و بررسي قرار داده‌اند، چنانچه سفيان ثوري/ مي‌فرمايد: اگر چهل هزار دينار جمع كنم و آن‌ها از من بماند و بميرم برايم بهتر است از اين كه يك روز فقير شوم و به سوال و گدايي‌كردن از مردم ذليل شوم. و همچنان فرموده است: به خدا سوگند نمي‌دانم چه سر خواهد زد اگر به فقر و مرض مبتلا شوم شايد ناآگاهانه از دين برايم و احساس آن را نكنم.
برخي از حكماء‌ گفته‌اند: اگر به كسي چيزي دادي اميرش باشي و اگر از كسي چيزي خواستي اسيرش باشي و اگر از كسي استغنا جستي مانند اوباشي. (9ص38)
امام ابن قيم جوزي/ گفته است: شخصي سوال‌گر با سوال و گدايي از سه جهت مرتكب ظلم مي‌شود، ظلمي در حق ربوبيت پروردگار، ظلمي در حق مسؤل (سوال كرده شده) ظلمي در حق خودش. (23ص48)
آنچه من در اين مجموعه كوچك، علمي و تحقيقي انجام مي‌دهم، به سلك درآوردن مرواريد‌هاي پراگنده در زمينه است. در ابتدا گدايي را تعريف و حكم آن را از نظر اسلام مورد بررسي قرار مي‌دهم، سپس در مورد علل و اسباب گدايي، تحقيق نموده و پيامده‌هاي ناگوار فردي، اجتماعي، رواني و اخروي آن را واضح ساخته با طرح سوالات از صاحب‌نظران و اهل خبره به بررسي راه‌هاي علاج آن مي‌پردازم و با نتيجه‌گيري و مناقشه‌ی مختصر (ان‌شاء الله) اين بحث را به پايان مي‌رسانم.
 
تعريف گدايي
گدايي معني كلمه مسئلت (سوال‌كردن و خواستن) زبان عربي است. (2ص134)
گدا در فارسي به شخص بينوا و نادار و كسي كه وجه معاش خود را برايگان از ديگران بخواهد گفته مي‌شود. (18ص1031) و يا اين كه از ديگران چيزي (پول، خوردني و پوشيدني) براي رفع حاجت طلب كند. (24ص1371)
و در اصطلاح: طلب‌نمودن، آروزكردن و خواستن چيزي را از كسي، بدون عوض، گدايي گفته مي‌شود.
سوال يا مسئلت و طلب‌كردن چيزي از نظر شريعت اسلام در صورت عدم احتياج شديد حرام است، زيرا گدايي به شكل حرفوي منافي عزت و كرامت انساني بوده از‌ بين برنده مروت و شهامت مي‌باشد، روحيه جهاد و اجتهاد را از‌ بين مي‌برد، انسان را از سعي در طلب رزق از طريق حلال بازمي‌دارد و او را به خوردن مال حرام عادت مي‌دهد. اسلام براساس عزت و كرامت و عمل نيك و مروت و خوردن آنچه حلال بوده استوار است. مسلمان بايد براي كسب رزق حلال سعي نمايد، از حق مشروع خود در دنيا استفاده كند، كاري كه انجام مي‌دهد بخوبي و اخلاق به پيش ببرد براي خود و ديگران سبب منفعت، گردد با برادر مسلمان خود، مردم و جامعهء كه در آن حيات بسر مي‌برد، متعاون و همكار باشد. گدايي و سوال‌كردن بدون ضرورت و احتياج شديد براي شخصي كه توان كار و كسب را داشته باشد، از نظر اسلام حرام و نادرست است، از حضرت عبيدالله بن عدي بن خيار روايت است كه فرمود:
«أخبرني رجلان أنهما أتيا النبي صلى الله عليه وسلم في حجة الوداع وهو يقسم الصدقة فسألاه منها فرفع فينا البصر وخفضه فرآنا جلدين فقال إن شئتما أعطيتكما ولا حظ فيها لغني ولا لقوي مكتسب». (12ص339ج1)
دو شخص بمن خبر دادند كه آن‌ها نزد رسول الله در حجة الوداع آمدند، در حال كه رسول الله مال صدقه را توزيع مي‌كرد، آن‌ها از پيامبر از مال صدقه سوال كردند، پيامبر بدقت از پايان تا بالا ايشان را نگريست و فرمود: اگر مي‌خواهيد به شما مي‌دهم؛ ولي در مال صدقه (زكات) حصه‌ئي براي شخص ثروت‌مند و توانمندكار وجود ندارد، و همچنان از حضرت ثوبان روايت است كه پيامبر فرمود:
«من كفل لي أن لا يسأل الناس شيأ اتكفل له الجنة». (3ص163)
كسي كه به من تضمين بدهد تا از مردم چيزي نخواهد (سوال و گدايي نكند) من به وي بهشت را ضمانت مي‌كنم. و در حديث مفصل ابي عبدالرحمن عوف بن مالك اشجعي آمده است كه پيامبر وقتيكه از صحابه كرام بيعت مي‌گرفت در جمله چيزي كه ايشان بيعت مي‌كردند اين هم بودكه «ولا تسألو الناس شياً» (26ص254)
اين كه از مردم چيزي نخواهيد (سوال و گدايي نكنيد) بود. حضرت عبدالله ابن مسعود از پيامبر روايت مي‌كند كه فرموده است:
«من أصابته فاقة فأنزلها بالناس لم تسد فاقته» (3ص163)
آن كه دچار تنگدستي شود و آن را به مردم پيش كند (سوال و گدايي كردن) حاجتش هرگز رفع نخواهد شد. از مجموع روايات و احاديث شريف برمي‌آيدكه گدايي و سوال كردن بدون حاجت و ضرورت شديد حرام است، شخصيت مسلمان را سزاوار نيست كه به آن دست بزند.
آنچه در فقره گذشته از حرمت مطلق گدايي و سوالگري تذكر رفت، اصل است به اين معني كه گدايي خواري ذلت، حقارت و تنبلي را به ميان مي‌آورد و روحيه، بذل مساعي و مجاهدت را از انسان مي‌گيرد و اين همه خصلت‌هاي‌اند كه در شأن مسلمان نمي‌زيبد و بر مسلمان است كه دست بالا داشته باشد و ديگران را ياري رساند، اما در حالات استثنايي و ضرورت شديد جهت بدست‌آوردن اهداف عالي و سد نيازمندي، در چند صورت به خصوص سوال و گدايي جايز است؛ در مورد حديثي از پيامبر را تذكر مي‌دهم؛ از حضرت ابوبشر قبيصه بن مخارق روايت است كه فرمود: ‌من باري را بر دوش داشتم و خدمت رسول الله آمدم، تا در مورد از ايشان چيزي بطلبم، آن حضرت فرمود: ‌اينجا باش تا صدقه‌اي بما برسد و چيزي از آن برايت بدهم و سپس فرمود:
«يا قبيصة! إن المسألة لا تحل إلا لأحد ثلاثة رجل تحمل حمالة فحلت له المسألة حتى يصيبها ثم يمسك ورجل أصابته جائحة اجتاحت ماله فحلت له المسألة حتى يصيب قواما من عيش (أو قال سدادا من عيش) ورجل أصابته فاقة حتى يقوم ثلاثة من ذوي الحجا من قومه لقد أصابت فلانا فاقة فحلت له المسألة حتى يصيب قواما من عيش (أو قال سدادا من عيش) فما سواهن من المسألة ياقبيصة سحتا يأكلها صاحبها سحتا». (3ص162)
اي قبيصه هما ناسوال‌گري جواز ندارد، مگر براي يكي از اين سه نفر:
1-    مردي كه باري بر دوش بردارد (يعني جنگي ميان دو گروه به وقوع بپيوندد و شخصي ميان‌شان طرح صلح افگنده براي رفع خصومت مالي برذمه‌اش نهند، پس سوال كردن براي اورواست) تا به آن رسد و باز خود را از سوال و گدايي نگهدارد.
2-    مردي كه به او آفتي رسيده و مالش را نابود كند، پس سوال كردن براي وي رواست تا به آن چه كه زندگي‌اش را بدان ادامه دهد برسد و يا گفت: براي (سد رمق) نجات از مردن به اثر گرسنه‌گي.
3-    مرديكه، به تنگدستي مبتلا شود و سه نفر از قومش بگويند به حقيقت كه فلاني به فقر و فاقه گرفتار شده پس سوال‌كردن او را جائز است، تا به آنچه زندگي‌اش را بدان ادامه دهد برسد و يا فرمود (سد رمق) نجات از مردن به اثر گرسنه‌گي، ماوراي اين (سه) حالت، اي قبيصه سوال كردن حرام است و صاحبش (سوالگر) آن را به گونه حرام مي‌خورد بنابرين گدايي بصورت استثنايي درحالات ذيل جائز است:‌
1-    براي شخصي كه ضمانت و تاواني را بر ذمه گرفته باشد آنهم جهت برآورده‌ساختن يك هدف مشروع رفع خصومت و برداشتن نزاع و نفاق از ميان دو جماعه از مسلمانان و اين سوال تا وقتي به او جائز است كه آن هدف برآورده شود.
2-    براي شخصي كه آفتي او را برسد تمام مال و زندگي‌اش را هلاك سازد (مانند حادثه حريق، وقوع سيلاب و زلزله وغيره) براي چنين شخص گدايي تا وقتي جائز است كه ضروريات اوليه زندگي‌اش پوره شود و يا حداقل به (سد رمق) نجات از مردن به اثر گرسنه‌گي برسد.
3-    براي شخصي كه فقر و فاقه دامن‌گيرش گردد و سه نفر از اهل رسوخ قومش از فقر و تنگ دستي‌اش تصديق كند، چنين شخص را سوال و گدايي تا حدي رواست كه ضروريات زندگي‌اش پوره و يا حداقل به (سد رمق) برسد در غير اين صورت‌ها سوال و گدايي نادرست و حرام است و سوال‌گر آنچه را از اين طريق بدست مي‌آورد خوردنش به وي حرام است.
مقصد از گدايي حرام و مذموم آن است كه انساني بدون ضرورت، مشكل فقر و فاقه به آن اقدام نمايد و هدف‌اش از آن ثروت‌اندوزي، جمع‌آوري مال بدون زحمت و تكليف خويش از دست مزدودست رنج ديگران امرار معيشت كند. پيامبر در مورد چنين فرموده است: «من سأل الناس أموالهم تكثرا فإنما يسأل جمرا فليستقل أو ليستكثر» (26ص394)
كسي كه از مردم مال‌شان را بخواهد و (بواسطه سوالگري مالش را) زياد كند همانا پاره‌‌هاي آتش را مي‌خواهد پس بر اوست  كه كم مي‌طلبد و يا زياد.
گدايي براي شخصي كه هدف آن ثروت‌اندوزي باشد در حالي كه ضرورت شديد فقر و يا متحمل مسؤليت مالي براي منفعت اجتماعي نباشد و آفات طبيعي هم ثروت و دارايي‌اش را هلاك نكرده باشد و در عين حال توان كار و كسب حلال و بدست‌آوردن مايحتاج زندگي خويش را از راه غير از گدايي داشته باشد سوال‌گري و گدايي به همچو شخص شرعاً نادرست و حرام است.
علل و اسباب گدايي
عوامل مختلف، باعث به ميان آمدن مرض گدايي مي‌شود كه در ذيل از آن‌ها تذكر مي‌رود:‌
الف) فقر:
‌فقر يك پديده تازه نيست بلكه اين مشكل گريبان‌گير همه جوامع بشري در طول تاريخ بوده و آن مشكل خطرناكي است كه مشكلات ديگر از آن بوجود مي‌ايد، فقر عامل بسا جرم‌ها بوده و مصيبت‌هاي زيادي را ببار مي‌آورد و انسان را به سوي ارتكاب جنايت‌ها كشانيده باعث به هم‌خوردگي رواني و فكري مي‌گردد، كانون خانواده‌گي را برهم مي‌زند و آرامش خاطر و اطمينان را از‌ بين مي‌برد.
ايمان انسان را مورد خطر قرار مي‌دهد و وسيله خطر به امنيت و آرامش جامعه شده سبب عقب مانده‌گي ملت‌ها مي‌گردد عده زيادي از بشريت امروزي به گرسنگي كه از فقر بوجود آمده دست و گريبان هستند، گرسنگي برادر مرگ است كه بدن را از‌ بين مي‌برد، در اثر آن انسان چيزهاي را به خود روا مي‌دارد كه در حالت سيري روا نمي‌دارد، اعمالي را مرتكب مي‌شود كه در غير آن مرتكب نمي‌گرديد. فقر پدر گرسنگي سرچشمه همه شقاوت‌ها است عامل بزرگ بدبختي و فتنه‌هايست كه تاثير بدي در زندگي فرد و جامعه دارد. سبب هر فاجعه در زندگي انسان و مصيبت در كانون خانواده و ريختن بناي يك ملت، عدم ثبات، آن همه و همه همين فقر است، هر نوع جرايم اخلاقي چون زنا، دزدي، قتل، دروغ و نفاق به اين بيماري مزمن مربوط است. فقر ضربه‌يست بر پيكر دين و اساسات اخلاقي و سعادت بشري و اين مرض بزرگ‌ترين دشمن بشريت است، براي زشت‌بودن فقر همين قدر كافيست كه آن حضرت با وجود كمال يقين تقوي و معرفتش به خداوند هر شام و سحر بلكه در پي هر نماز از آن پناه خواسته است و آن را به كفر در يك رديف قرار داده و چنين مي‌فرمود:
«اللهم إني أعوذ بك من الكفر والفقر، اللهم إني أعوذ بك من عذاب القبر». (3ص218)
پروردگارا! از كفر و فقر و عذاب قبر به تو پناه مي‌برم. و در حديث ديگري پيامبر مي‌فرمايد: «كاد الفقر أن يكون كفراً» (5ص324ج1)
نزديك است فقر كه به كفر بيانجامد. حضرت علي مي‌فرمايد: اگر فقر شخصي مي‌بود، آن را مي‌كشتم. هرگاه فقر و ناداري دامن‌گير فرد شود كه توانائي جسمي و كار را نداشته باشد، از روي مجبوريت به گدايي و سوال‌كردن روي مي‌آورد. فقر آفت خطرناكي است كه تاثير بدي بر فرد و جامعه مي‌گذارد.همچنان اثر منفي بر عقيده و ايمان، اخلاق، فكر، فرهنگ، خانواده و مردم مي‌نهد كه ذيلاً بيان مي‌گردد:
اثر فقر بر عقيده:‌
درين شكي نيست كه كه فقر اثر خطرناكي بالاي عقيده و دين انسان دارد، مخصوصاً به آن عده از فقرأ تلاش‌گر، براي حل مشكلات اقتصادي‌شان، بسا اوقات فقر انسان را نسبت به خداوند مشكوك مي‌سازد، مخصوصاً درين موضوع كه خداوند مي‌فرمايد:
﴿۞وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ رِزۡقُهَا وَيَعۡلَمُ مُسۡتَقَرَّهَا وَمُسۡتَوۡدَعَهَاۚ كُلّٞ فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ ٦﴾ [هود: 6].
هيچ جنبنده در روي زمين نيست مگر اين كه خداوند او را روزي مي‌دهد، فقر انسان را از عبادت بويژه نماز بازمي‌دارد شخص نادار وقتي كه نماز مي‌گذارد، نمي‌داند كه چند ركعت اداء كرده است احياناً مي‌شود كه واجبات را ترك كند. خصوصاً شخص سست‌ايمان وقتي كه بعضي فساق و فجار را مي‌بيند كه در ناز و نعمت زندگي مي‌كنند، گمان مي‌برد كه آن‌ها را خداوند دوست دارد، زيرا نعمت‌هاي را به آن‌ها داده است، حدس مي‌زند كه خداوند او را دوست ندارد، زيرا در مضيقه اقتصادي قرار دارد، اگر او را دوست مي‌داشت، برايش نعمات زيادي ارزاني مي‌كرد، درين وقت نفس و شيطان به وي مي‌گويند كه واجبات را ترك كن و به گناهان مبادرت نما، اگر سخن به اينجا بكشد بيم آن مي‌رود كه نادانسته از دين خارج گردد و مرتد شود. بسا مسلمانان ضعيف الايمان به سبب فقر از اسلام فاصله گرفته‌اند و بضد مسلمانان دست بكار شده‌اند. (9ص48)
در روشني آنچه گفته شد ثابت مي‌گردد كه فقر از بزرگ‌ترين آفات اجتماعي است بويژه در جامعه كه فقر شديد و ثروتمندي زياد وجود داشته باشد، ذوالنون مصري مي‌گويد: نزديك‌ترين مردم بكفر شخص فاقه است كه صبر ندارد، كمترين كساني در بين مردم وجود دارند كه صبر داشته باشند. پس جاي تعجب نيست كه پيامبر فرموده است: «كاد الفقر أن يكون كفراً» (5ص324ج1)
نزديك است كه فقر سبب كفر شود.
اثر فقر به اخلاق و كردار:‌
فقر انسان را به فروختن شراب، گفتن دروغ و شاهدي ناحق، وامي‌دارد در حالي كه انسان مي‌داند اعمال مذكور از گناهان كبيره است حتي انسان را به عملي مي‌كشاند كه منافي اخلاق فاضل است و انسان براي رفع گرسنگي خود و فرزندش حاضر مي‌شود تا از آبرو، عزت و عفت خويش بگذرد؛ اگر وي صبر كند، فرزندانش صبر نمي‌كنند، انسان فقير بويژه آناني كه در پهلويش ثروت‌مندان باشند غالباً او به عملي دست مي‌زند كه منافي اخلاق نيك و خصلت‌هاي پسنديده مي‌باشد. فقير آبرو و شرف خويش را در زير فشار فقر بفروش مي‌رساند در حالي كه مي‌داند كه عمل مذكور در اسلام چقدر زشت است، فقر انسان را به جاي مي‌كشاند كه از حرام بودن گناه به خاطري كه فرزندان خود را از گرسنگي نجات دهد تجاهل كند. پيامبر راجع به تأثير و تغييري كه از اثر فقر بر انسان عارض مي‌شود فرموده است:‌
«خذوا العطا ما دام عطاً فإذا صار رشوة علی الدين فلا تأخذوه ولستم بتاركيه تمنعكم الحاجة والفقر». (6ص228ج5)
تحفه و بخشش را تا وقتي قبول كنيد و بپزيريد كه تحفه و بخشش باشد، هرگاه رشوه در بدل دين گرديد، آن را نگيريد، و شما ترك‌كننده آن نيستيد؛ زيرا كه فقر و محتاجي شما را نمي‌گذارد و همچنان پيامبر فرموده است:
«قال أن الرجل إذا غرم حدث فكذب ووعد فأخلف» (28ص412ج1)
وقتي كه انسان مديون (قرضدار) شود چون سخن گويد دروغ گويد و اگر وعده كند مخالفت كند.
به اين معني كه اگر داين از وي قرض را طلب كند، مسلماً وقتي را براي پرداخت آن تعين مي‌كند، با فرارسيدن وقت و عدم توانائي پرداخت پول، شخص مديون دروغ مي‌گويد و از وعده‌اش مخالفت مي‌كند. بعضي از كارمندان كه معاش ماهوار آن‌ها كم است و كفايت آن‌ها را نمي‌كند، مجبور به رشوه‌ستاني مي‌شوند و به سبب ضعف ايمان آن را حلال مي‌دانند، در حاليكه اين فرموده پيامبر لعنت خداوند باد بر رشوه‌گيرنده و رشوه‌دهنده و آن كه زمينه اخذ رشوت را فراهم مي‌سازد آگاه هستند، اين همه ناشي از فقراست. (23ص15)
اثر فقر بر فكر و انديشه:
خطر و اثر بد فقر تنها بر جانب روحي و خلقي شخص منحصر نمانده، بلكه بر فكر و هوش انسان نيز تأثير مي‌افگند، فقر انسان را از فكر و انديشه سالم محروم مي‌سازد؛ زيرا همواره راجع به لقمه نان مي‌انديشد، در صورتي كه توان پوره كردن ضروريات زندگي خود و اعضاي خانواده را ندارد، چطور مي‌تواند كه فكر سليم و انديشه درست داشته باشد.
فقير شب‌ها را صبح كرده فكر مي‌كند كه كجا رود و لقمه ناني پيدا كند و به كدام شهر رود تا نفقه فاميل خود را بدست آورد، فرزندش از گرسنگي، بيماري و سردي مي‌نالند چيزي ندارند تا رفع مشكل نمايند، بسا كساني به سبب فقر ديوانه شدند.
از امام محمد شيباني شاگرد امام ابوحنيفه/ روايت شده است كه او در مجلس علم و فقه نشسته بود كه كنيزش آمد و برايش گفت: ‌آرد از خانه تمام شده است، امام محمد/ درجواب كنيزش فرمود: ‌خدا تو را بكشد به اين سخنت، چهل مسله از مسايل فقه را از حافظه و فكرم بردي. از امام شافعي روايت شده است كه مي‌فرمود: از كسي كه در خانه‌اش آرد ندارد مشوره نخواهيد، زيرا؛ آن شخص درين حالت فكر پريشان و مشغول دارد، شايد مشوره معقول كه زاده فكر آرام است داده نتواند، اين حقيقت را علم روانشناسي نيز به اثبات رسانده است. (23ص16)
اثر فقر بر خانواده:‌
خانواده را فقر به اشكال مختلف تهديد مي‌كند، به ارتباط ايجاد و تكوين خانواده فقر در راه متاهل شدن جوانان و آن چه را كه ازدواج از پرداختن مهر، نفقه و استقلال اقتصادي ايجاب مي‌نمايد، مانع بزرگي است؛ به همين جهت قرآن جوانان را به عفت و پاكي و شكيبائي توصيه مي‌دارد تا آن كه توانائي اقتصادي را دريافت نمايند.
﴿وَلۡيَسۡتَعۡفِفِ ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّىٰ يُغۡنِيَهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِ﴾ [النور: 33].
و بايد به پاك دامني مقيد باشند آناني كه نمي‌يابند اسباب نكاح را تا آن كه توانگر گرداند ايشان را خداوند از فضل خود.
ديده شده كه اكثر پدران و اوليا امور از نكاح دادن دختران‌شان به خاطر آن كه ازدواج كننده توانائي اقتصادي ندارد، ابا مي‌ورزند، اين بيماري مزمني است كه قرآن پدران را به ارتباط آن توصيه مي‌كند، به اشخاصي كه دختر مي‌دهند معيارهاي عادلانه را در نظر داشته باشند، تنها به مال اكتفا نكرده، خير و نيكي را مد نظر بگيرند، خداوند مي‌فرمايد:
﴿وَأَنكِحُواْ ٱلۡأَيَٰمَىٰ مِنكُمۡ وَٱلصَّٰلِحِينَ مِنۡ عِبَادِكُمۡ وَإِمَآئِكُمۡۚ إِن يَكُونُواْ فُقَرَآءَ يُغۡنِهِمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ ٣٢﴾ [النور: 32].
‌به نكاح بدهيد زنان بي‌شوهر و اشخاص صالح و غلامان را از قوم خويش اگر فقير باشند توانگر گرداند ايشان را خداوند از فضل خود. خداوند فراخ نعمت و داناست.
‌فقر در ميحط خانواده‌گي، انگيزه‌هاي برخلافي را كه اصلاً در فكر و ذهن انسان خطور هم نمي‌كند بالا برده سبب جدائي و برهم خوردن و از هم‌گسيختن پيوند ازدواج مي‌شود، فقر فضاي صميمي خانواده را به مخاطره انداخته محبت، الفت و صميمت را برهم مي‌زند و در عوض به جاي صميمت بغض و عداوت را جاگزين آن مي‌گرداند و تا آنكه پدران را در مقابل فرزندانشان بي‌عاطفه ساخته و بكشتن و زنده به گوركردن آن‌ها دست مي‌زنند، راجع به اين عمل زشت و ناپسند كه انسان را تكان مي‌دهد و احساسات انسان را بجوش مي‌آورد خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد:
﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُمۡ خَشۡيَةَ إِمۡلَٰقٖۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُهُمۡ وَإِيَّاكُمۡۚ إِنَّ قَتۡلَهُمۡ كَانَ خِطۡ‍ٔٗا كَبِيرٗا ٣١﴾ [الإسراء: 31].
فرزندان خود را از ترس فقر و گرسنگي نكشيد ما شما و ايشان را روزي مي‌دهيم هر آينه قتل آن‌ها خطاي بزرگ است.
و در اين زمينه از پيامبر بزرگوار اسلام پرسيده شد، كدام گناه  بزرگ است؟ پيامبر در مورد چنين فرمودند:
«أن تجعل لله ندا وهو خلقك قلت إن ذلك لعظيم قلت ثم أي؟ قال وأن تقتل ولدك تخاف أن يطعم معك» (1ص263ج10)
فرمود: اين كه به خدا شريك آوري حال آن كه تو را خلق كرده گفتم اين گناه بزرگ است، گفتم بعد از آن كدام گناه فرمود: ‌اين كه فرزندت را از ترس آن كه با تو طعام بخورد بكشي.
اثر فقر بر امنيت جامعه:‌
فقرسلامتي و امنيت جامعه را تهديد مي‌كند در جامعه كه مردم از بدست آوردن لقمه ناني عاجز باشند، آن جامعه عاري از امنيت است، در اين شكي نيست كه زير بناي زندگي با سعادت در عنصر، طعام و امنيت خلاصه مي‌گردد در صورت موجوديت آن دو در جامعه ثبات و استقرار متحقق مي‌شود و مردم زندگي باعزتي به پيش مي‌برند، امينت بدون طعام و غذا وجود ندارد و طعام بدون امنيت، موجود نيست، اساس ثبات و استقرار جامعه بجز از طريق ارزش‌هاي اسلامي متوافر نمي‌شود، موجوديت كه هيچ جامعه از آن بي‌نيازي ندارد و موجوديت امينت، ثبات و استقرار و عدم آشوب، هرج و مرج از جمله احتياجات اساسي هر جامعه بشري شمرده مي‌شود، اين دو عنصر زيربنايست كه مدنيت بدون آن‌ها بنا نخواهد شد، لذا مي‌بينم كه قرآن كريم در سوره قريش اين عنصر اساسي را كه غير از آن‌ها جامعه و مدنيت بنا نمي‌شود، ذكر مي‌كند كه آن دو عنصر مذكور طعام و امنيت است. قرآنكريم مي‌فرمايد:
﴿ٱلَّذِيٓ أَطۡعَمَهُم مِّن جُوعٖ وَءَامَنَهُم مِّنۡ خَوۡفِۢ ٤﴾ [قریش: 3 - 4].
‌بايد عبادت كنند صاحب آن خانه را كه طعام داد ايشان را از گرسنگي و درامن ساخت ايشان را از ترس.
اثر فقر براستقلال ملت‌ها:
اگر فقر ناشي از قلت منابع و زيادت نفوس مردم باشد، درين حالت امكان دارد كه ايشان صبر كنند، ولي اگر فقر ناشي از توزيع نادرست و غير عادلانه امكانات باشد، ظلم بعضي مردم بر بعضي ديگر و رفاهيت و آسايش اقليت جامعه بحساب حقوق اكثريت، درين صورت مردم خشمگين شده فتنه‌ها بروز كرده و پراگنده‌گي و آشوب به ميان مي‌ايد، محبت و آسايش خودبخود از جامعه رخت مي‌بندد، احتمال دارد كه فقر انسان را وامي‌دارد، رهزني كند، خون مسلمان را بريزد و آتش فتنه شعله‌ور شود، آشوب و بي‌نظمي به ميان آيد امنیت و آرامش مختل گردد، احتمال دارد كه دشمنان از فرصت استفاده كرده از فقيران استعانت جسته راه‌ها را ويران كنند، منازل را منهدم سازند، ترس و وحشت بر مردم چيره شود، مردم به عاقبت بدي روبرو گردند. بويژه وقتي كه در جامعه دو طبقه غني و فقير از هم دور باشند، اگر از يك طرف كاخ‌ها و منزل‌هاي مجلل وجود داشته باشد و از جانب ديگر مردم به فقر مواجه باشند در اين صورت آتش بعض و كينه در دل‌ها افروخته شده، خشك و تر همه مي‌سوزد، فاصله در بين ثروت‌مندان و ناداران زياد مي‌شود كه در اين صورت قبول مبادي و افكار تخريب كننده به سهولت صورت مي‌گيرد، همين است كه روش‌ها و افكار تخريب كار مزبور در بين فقراء لانه مي‌كند و از دل بينوايان و ناداران حماسه و شوق دفاع از وطن و مقدسات و مردم كوچ مي‌كند، زيرا وطن آن‌ها در گرسنگي رها كرده ملت و مردم به آن‌ها دست مساعدت و همكاري دراز نكرده‌اند كه از گرداب هلاكت و بدبختي نجات يابند. (9ص75و76)
ب) احساس حقارت:
يكي از انگيزه‌هاي گدايي در جوامع بشري، احساس، حقارت در برابر كار و حرفه است، بسا از انسان‌ها چنان‌اند كه با وجود توانايي‌شان در برابر كار آن را حقير مي‌شمارند و كاركردن با دست را كسرشان تلقي مي‌نمايند و گدايي‌كردن را نسبت بداشتن كار و حرفه ترجيح مي‌دهند، هنگامي كه انسان مدرك اقتصادي نداشته باشد و كار و حرفه را هم توهين به شخصيت خود بداند لاجرم براي رفع مشكل و به خاطر بدست آوردن قوت يوميه دست به گدايي مي‌زند در اين صورت اين نوع انسان‌ها اگر از يك طرف كاركردن و داشتن حرفه را براي خودشان حقارت تلقي مي‌كنند، در صورت درازكردن دست به گدايي و سوالگري، حقارت بالاتر از آن را متحمل مي‌شوند، اسلام اين نوع انسان‌ها را به اشتباه كلي‌شان متوجه ساخته و از آن‌ها مي‌خواهد كه آبرويشان را به اثر سوالگري نريزند. و هم چنان توقوع از ديگران نداشته باشند، همت عالي را از آن خود كنند و بكوشند به ديگران مساعدت كنند، دست بالا بهتر از دست پائين است، چنانچه پيامبر مي‌فرمايد: «اليد العليا خير من اليد السفلي». (16ص223ج2)
دست بالا (عطاكننده) نزد خداوند بهتر است از دست پائين (گيرنده عطايا) است.
حرفه و پيشه موجب كسرشان انسان نمي‌شود، بسا از بندگان مقرب خداوند (انبياء†) هريك داراي پيشه بودند در حالي كه در ميان قوم و منطقه‌شان از شرف و كرامت خاص برخوردار بوده‌اند، پيامبر فرموده است:
«إن داود كان زرادا وكان آدم عليه السلام حراثاً وكان نوح عليه السلام نجاراً وكان إدريس عليه السلام خياطاً وكان موسی عليه السلام راعياً» (28ص256ج2).
‌داود زره‌ساز، آدم دهقان و نوح نجار و ادريس خياط و موسي چوپان بودند. و همچنان فرموده است:
«ما بعث الله نبيا إلا رعى الغنم فقال أصحابه وأنت؟ فقال: نعم كنت أرعاها على قراريط لأهل مكة». (7ص789ج2)
‌هيچ پيامبر را خداوند نفرستاده است، مگر اين كه گوسفند چرانيده است گفتند تو هم؟ اي پيامبر گفت: بلي! در بدل چند قيراط گوسفندان اهل مكه را چرانيدم؛ پس بر مسلمان است، تا نه تنها داشتن پيشه را بر خود عيب ندانسته بلكه به آن فخر كند، زيرا بندگان بهتر خدا به آن افتخار داشتند، پيامبر مي‌فرمايد:‌
«لإن يحتطب أحدكم حزمة علی ظهره خير له من أن يسال أحداً فيعطيه أو يمنعه» (26ص258)
اگر يكي از شما پشتاره هزمي بر دوش حمل كند، برايش بهتر است از اين كه از كسي چيزي بخواهد (سوال و گدايي كند) كه بوي بدهد و يا از او منع كند.
ج) نيافتن كار:
از علل روآوردن به گدايي و سوالگري نبودن و نيافتن كار، كمبود زمينه‌هاي آن در جوامع بشري به شمار مي‌رود، بسا انسان‌ها كه به گدايي دست مي‌زنند انگيزه كار خود را نيافتن كار و مهيا نبودن فرصت كار در وطن و منطقه‌شان تلقي مي‌كنند، و چنان وانمود مي‌سازند كه زمينه كار اينجا مساعد نيست و توان سفر و مسافرت و دوري از اهل، فرزندان و نزديگان را ندارند، ناگزير به خاطر امرار معاش و بقاي حيات خود و عائله‌شان دست به گدايي زده‌اند؛ واقيعت اين است كه اگر انسان به ماهيت كار متوجه شود، كار عنقا و زمينه آن كوه قاف نيست كه به دسترس انسان قرار نمي‌گيرد، و يا انسان نمي‌تواند به آن رسد، با توجه به اين حقيقت انسان مي‌تواند با جزئي‌ترين سرمايه زمينه كار را مساعد بسازد، بگونهء كه در عصر و زمان پيامبر افرادي بودند دست به مسئلت و سوالگري مي‌زدند كه راه حل را پيامبر به آن‌ها چنان بيان كرد و ايشان را صاحب كار ساخت.
شخصي از انصار مدينه نزد پيامبر آمد و او كمك مي‌خواست پيامبر به وي گفت: ‌در خانه چه داري؟ آن شخص گفت: ‌نبدي دارم كه نصف آن را مي‌پوشم و نصف ديگر آن را زيرپايم مي‌كنم و ظرفي كه در آن آب مي‌نوشم، پيامبر فرمود: آن‌ها را بيار، آن شخص آن‌ها را آورد؛ پيامبر فرمود: چه كسي اين‌ها را اضافه از يك درهم مي‌خرد؟ دو سه بار تكرار كرد، شخصي گفت: من آن‌ها را به دو درهم مي‌خرم، پيامبر اجناس را به دودرهم به او داد، بعداً به شخص گدايي‌گر رو كرده گفت:‌يك درهم را غذا بخر و به خانه ببر و درهم ديگر را ريسمان و نزد من بيا، آن شخص چنان كرد؛ پيامبر ريسمان را به چوبي محكم بست و فرمود: ‌برو چوب جمع‌آوري كن و به بازار بفروش و پانزده روز تو را نبينم، آن شخص به جمع‌آوري چوب مشغول شد، روزي آمد كه ده درهم از جمع‌آوري چوب و فروش آن با او بود؛ پيامبر فرمود: ‌به آن برايت غذا و لباس تهيه كن و در آخر فرمود:‌ اينكار براي تو به عوض آن كه گدايي كني بهتر است، از اين كه در روز قيامت داغ به رويت باشد. گدايي براي شخصي است كه كار نتواند، قرضدار باشد و مسؤل پرداخت خون‌بها و ديت باشد. (3ص163)
اين كار بيانگر آن است كه جمع‌آوري چوب اگرچه پرمشقت و فايده‌اش كم است، باز هم از نظر اسلام از گدايي و بار دوش بودن ديگران ارزشمند است، زيرا بيكاري و عاجزي و خواستن از ديگران بدون كدام دليلي نه تنها نادرست است، بلكه از آفات اجتماعي به شمار مي‌رود كه سبب زيان اقتصادي به فرد و جامعه مي‌گردد.
اسلام كار و عمل را تقدير و احترام مي‌كند و دوركردن چيزهاي زيان‌آور را از راه، شاخه‌هاي ايمان مي‌داند، دين مقدس اسلام انسان را به هجرت و مهاجرت به خاطر بدست آوردن رزق تشويق مي‌كند و مسافرت به خاطر كسب و طلب روزي را مساوي به جهاد في سبيل الله مي‌داند،  قرآن كريم مي‌فرمايد:
﴿وَءَاخَرُونَ يَضۡرِبُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ يَبۡتَغُونَ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَءَاخَرُونَ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾ [المزمل: 20].
برخي سفر مي‌كنند در زمين مي‌طلبند فضل خدا (رزق) را و ديگران مي‌جنگند در راه خدا.
در اين آيه آناني كه براي كسب و بدست آوردن روزي مسافرت مي‌نمايند با مجاهدان في سبيل الله در يك رديف قرار دارند. امام شافعي/ مي‌فرمايد: ‌كسي كه عقل و ادب دارد راحت خود را در سفر و دوري از وطن مي‌يابد، سفر كن و عوض آن چه را كه از دست داده‌اي و مفارقت كردئي بدست خواهي آورد، زحمت بكش، زيرا لذت زندگي در زحمت كشي است، آب ايستاده فاسد و گنده مي‌شود، اما وقتي كه جاري گشت صاف مي‌شود، شير اگر از جنگل بيرون نه‌آيد شكار كرده نمي‌تواند، تير از كمان دور نشود، به هدف اصابت نمي‌كند، اگر آفتاب در آسمان مي‌ايستاد و حركت نمي‌كرد همه مردم چه عرب و چه عجم از آن خسته مي‌شدند و مهتاب اگر از نظر پنهان نمي‌شد، چشم مراقب به او هرلحظه نمي‌نگريست، طلا در زمين مانند خاك است، سفر قدر انسان را مي‌افزايد. (9ص274)
د) اعتماد به صدقات و خيرات:‌
يكي از علل و اسباب گدايي، اعتماد يك عده مردم به صداقات و خيرات است، آناني كه انتظار دارند ممكن است از طريق اخذ صداقات و خيرات مايحتاج زندگي‌شان پوره شود و در انتظار بدست آوردن آن مي‌نشينند، قوت و استعداد بشري‌شان را كه بايد از آن كار مي‌گرفتند و از آن خودشان و هم مردم و افراد جامعه را مستفيد مي‌گردانيدند، معطل قرار مي‌دهند شايد براي يك مدت خيرات و صدقات از طرف يكتعداد افراد و انسان‌هاي خيرانديش برايشان برسد و امرار معاش نمايند، اما اينكار چنان مدوام نيست، بعد از گذشت يك مدت شخص صدقه كننده شايد جهت اعطاي صدقات و خيرات را تغير دهد و براي اين اشخاص ندهد،  اين اشخاص در انتظار چنان طمعه نشته بودند، استعداد و توان بشري را هم از دست داده‌اند، ناچار دست به گدايي و سوالگري مي‌زنند وحقيقتاً بار دوش جامعه مي‌گردند.
سوال كردن اين افراد شرعاً مجاز نيست و از طرفي نظر به ارشادات پيامبر اعطاي صدقات، زكات و خيرات به اين افراد درست نيست. چنانچه پيامبر فرموده است كه ‌عبدالله بن عدي بن خيار مي‌گويد:
«أخبرني رجلان أنهما أتيا النبي صلى الله عليه وسلم في حجة الوداع وهو يقسم الصدقة فسألاه منها فرفع فينا البصر وخفضة فرآنا جلدين فقال إن شئتما أعطيتكما ولا حظ فيها لغني ولا لقوي مكتسب» (12ص339ج1)
دو شخص بمن خبر دادند كه آن‌ها در حجة الوداع نزد رسول الله آمدند، در حالي كه او مال صدقه را توزيع مي‌كرد، آن‌ها پيامبر را از مال صدقه سوال كردن، پيامبر بدقت از پايان تا بالا ايشان را نگريست، آن‌ها را قوي و توانمند كار يافت و فرمود: ‌اگر مي‌خواهيد به شما مي‌دهم ولي در مال صدقه (زكات) حصه براي شخص ثروت‌مند و توان‌مند كار نيست، و همچنان شخصي كه توان كسب و كار را داشته باشد و خود را به تنبلي باندازد استعداد و توانائي‌اش را عاطل و باطل بسازد و دست به گدايي دراز كند در حقيقت دروازه فقر را بروي خود گشوده است، ارشاد پيامبر در مورد چنان است:
«ولا فتح عبد باب مسئلة إلا فتح الله عليه باب فقر» (26ص262)
هيچ انساني دروازه سوال و گدايي را نمي‌گشايد، مگر اين كه خداوند دروازه فقر و ناداري را بروي او مي‌كشايد. بناً در روشنائي مفاهيم فوق گفته مي‌توانيم، آن كه دروازه گدايي را گشود علاوه برين كه آبرو و عزت خود را از دست داده است براي همش در ناداري و تنگدستي به سر مي‌برد روي غنا و ثروت‌مندي را نخواهد ديد.
هـ) عوامل ديگر:
علاوه به آنچه گفته شد، مسائل ديگري هم است كه در بروز مرض گدايي در جوامع بشري موثر است كه از آن جمله زمين لرزه‌ها، آتش فشان‌ها، سيلاب‌ها، و طوفان‌هاي خانماسوز و خشك سالي‌ها، قحطي‌ها، امراض زراعتي و حيواني، جنگ‌ها، تعليم و تربيه نادرست، سياست اقتصادي نامنظم و پيروي از عادات نادرست و ازدياد تعداد بيكاران در جوامع كه از وسايل فقر به شمار مي‌روند و در نتيجه منجر به گدايي و سوال‌گري مي‌شوند، مي‌باشد.
 
پيامد‌هاي گدايي
سوال كردن و گدايي عيب‌هاي زياد و اضرار بزرگ و آثار بس‌خطرناك در دنيا و آخرت دارد كه در ذيل از پاره آن‌ها يادآوري مي‌شود:
آثار فردي گدايي:
گدايي حيا را كه شعبه از ايمان است از‌ بين مي‌برد، انسان عزت، كرامت، قيمت، و ارزش خود را از دست مي‌دهد و باعث بدبختي و شقاوت انساني مي‌گردد، و عار و ننگ را براي انسان به بار مي‌آورد، زيرا وي حاجت خود را از غير خدا خواسته است بدون آن كه كاملاً عاجر و درمانده بوده و احتياج زياد داشته باشد، مردم شخصي را كه هميشه دست سوال و گدايي را به مردم دراز مي‌كند بديده حقارت مي‌نگرند، از اين جاست كه لقمان حكيم براي پسرش گفت: ‌پسرم خود را به كسب حلال غني ساز و كمتر از مردم‌اند كه محتاج و فقير شوند كه به آن‌ها سه خصلت نرسد، سستي در دين، ضعف در عقل و ضياع در مروت و مردانگي، بزرگ‌تر از همه آن كه مردم او را حقير مي‌دانند. (25ص82)
بعضي از حكماء گفته‌اند: اگر به كسي چيزي دادي، اميرش باشي، و اگر از كسي چيزي خواستي، اسيرش باشي، و اگر از كسي استغنا خواستي مانندش باشي. (9ص38)
گدايي و فقر عزت و كرامت را از انسان مي‌ربايد، عادتاً مردم ثروتمندان را محترم و گدايان و فقراء را توهين كرده حقير مي‌شمارند، گدايي و فقر از انسان مروت و مردانگي و عفت را سلب مي‌كند و انسان را به انجام اعمال خسيس و پست وامي‌دارد، امام ابن قیم جوزی/ مي‌گويد: شخص سوال‌گر باسوال و گدايي از سه جهت مرتكب ظلم مي‌شود: ظلمي در حق ربيوبيت پروردگار، ظلمي در برابر مسؤل (سوال كرده شده) و ظلمي در حق خود.
ظلم او در برابر ربيوبيت پروردگار آنست كه عجز فقر، و طلب كمك نوعي از عبادت شمرده مي‌شود و خواستن آن، از غير خدا ظلم، در حق ربوبيت پروردگار و توحيد و اخلاص نسبت به خداست؛ اما ظلم او در برابر مسؤل يا سوال كرده شده اين است كه وي را در معرض مشقت قرار داده است، اگر به او چيزي بدهد همراه با كراهيت و ناخوشي است و اگر برايش ندهد خود را در معرض ملامتي، حيا و چشم‌پوشي قرار داده است.
و ظلمش در برابر خودش آن است كه آبرويش ريخته است و خود را نزد غير خدا ذليل ساخت و راضي به سقوط شرافت و غيرت نفس شده است صبر، رضامندي و توكل و استغنا خويش را از مردم در برابر سوال به ايشان فروخته است. (23ص48)
گدا هر قدر تلاش در بدست آوردن مال از طريق سوال‌گري نمايد، روي بي‌نيازي را نمي‌بيند و نه هم در كار و تلاش وي بركت مي‌باشد، پيامبر فرموده است:
«لا تلحفوا في المسألة فو الله لا يسألني أحد منكم شيئا فتخرج له مسألته مني شيئا وأنا له كاره فيبارك له فيما أعطيته» (3ص162)
در سوال اصرار و الحاح نكنيد، سوگند به خدا چيزي نمي‌خواهد يكي از شما از من كه به اثر سوالش از من چيزي را برايش بيرون سازد و من ناراض باشم و آن چيزي كه بدست آورده است بابركت باشد. يعني آن چه به وسيله سوال و گدايي بدست مي‌ايد، خير و بركت در آن نمي‌باشد.
هر شخصي كه براي هميش باقي مي‌ماند و اگر رفع مشكل و ضرورت خويش را از خداوند بخواهد خداوند دروازه بيرون رفت از اين معضله را برايش مي‌گشايد، پيامبر اسلام فرموده است:
«من أصابته فاقة فأنزلها بالناس لم تسد فاقته ومن أنزلها بالله فيوشك الله له برزق عاجل أو آجل». (3ص163)
آن كه دچار تنگدستي شود و آن را به مردم پيش كند، تنگدستي‌اش رفع نمي‌شود و آن كه آن را به خدا پيش كند، به زودي خداوند برايش رزقي زودرس و يا ديررس خواهد رسانيد.
مفهوم حديث شريف اين است، آنكه به گرسنگي و مشكلات اقتصادي روبرو شود و خواسته باشد با سوال و گدايي از اين و آن اظهار نياز به اين و آن حل مشكل نمايد، هرگز به هدفش نمي‌رسد و مشكلات او حل نمي‌شود؛ اما آنكه مشكلات خود را به خداوند كريم و مهربان عرض كند و از او تعالي حل مشكل خود را طلب نمايد خواهي نخواهي دير و يا زود مشكل او حل مي‌شود.
دوكتور يوسف قرضاوي مي‌گويد: ‌از واجبات ولي امر مسلمين است كه هر شخص صحت‌مند كه توان كار را داشته باشد و مي‌خواهد از طريق گدايي و سوال امرار معاش نمايد و خود را بار دوش جامعه سازد، سرزنش كند و سوال كردن به چنين افراد معصيت به شمار مي‌رود و هر آن معصيت كه حد معين و مقدر از طرف شريعت ندارد حاكم مسلمان حق تعذير مناسب را مطابق بحال معصيت دارد. لازماً ايشان را تعزير نمايد، تا از سوال كردن اجتناب نمايد. (23ص48)
آثار اجتماعي گدايي:‌
اشخاصي كه سوال مي‌كنند بار دوش جامعه مي‌باشند اين وضع مشكلات جامعه را افزايش مي‌دهد كسالت، تنبلي و تواكل را منتشر مي‌سازد، شهامت و همت عالي را از‌ بين مي‌برد، ثروت مادي و ادبي مردم را كاهش مي‌دهد، سخاوت مندان از كمك به آن‌ها خودداري مي‌كنند، مردم از همچو اشخاص نفرت مي‌نمايند اين عده افراد ديگران را در جاده‌ها و سرك‌ها و محلات تجارتي و وسايل مواصلاتي و دهليز‌ها مزاحمت مي‌نمايند، در مساجد نمازگذاران را به تشويش انداخته خشوع آن‌ها را برهم مي‌زنند قلب‌هاي آنان را از قهر و خشم پر مي‌سازند.
گدايي سبب اصلي عقب مانده‌گي و مانع پيشرفت و تقدم است، لانه فساد براي انتشار جرايم و جنايات، مصدر و منشاء شرارت و بي‌قانوني و بي‌امنيتي است گدايان دستيار استعمار و يكي از عواملي‌اند كه متجاوزان را كمك و همكاري نموده به آن‌ها دست مساعدت دراز مي‌كنند تا وطن را به تصرف خود درآورند، چطور مي‌تواند شخصي از سر زمين خود دفاع نمايد در حالي كه قدر و عزت خود را نمي‌داند و آن را از دست داده است چطور ملتي مي‌تواند ارتقاء يابد كه او معيار عار و عقب‌مانده‌گي است.
آثار اخروي گدايي:
گدايي همچنان كه در دنيا از قبايح اجتماعي است وقار و حيثیت انسان را از‌ بين مي‌برد، در روز آخرت هم شخص گدايي‌گر كه چاره بدون آن براي امرار حيات داشت، نزد خداوند به چهره حاضر مي‌شود كه همه او را مي‌شناسند و در روي او قطعه گوشت موجود نمي‌باشد، پيامبر فرموده است:
«لا تزال المسالة بأحدكم حتی يلقی الله تعالی وليس في وجهه مزعة لحم» (26ص254)
شخصي همواره با خواهش كردن از ديگران كارش را انجام مي‌دهد تا آن كه نزد خدا مي‌ايد در حالي كه در رويش پاره گوشت نيست.
به اين معني كه خداوند جمال صورت و عزت آن را از‌ بين مي‌برد همين گونه آن شخص فاقد جمال معنوي و آبرو نيز مي‌باشد، نزد خداوند بروز قيامت مقام و منزلت داشته نمي‌باشد همچنان پيامبر فرموده است:
«من سأل الناس تكثراً فإنما يسال جمراً فليستقل أو ليستكثر». (14ص215ج2)
كسي كه به واسطه سوال و گدايي مالش را زياد مي‌كند همانا پارهاي آتش را مي‌خواهد بر اوست كه كم مي‌طلبد و يا زياد، پس گدايي در دنيا موجب ذخيره آتش دوزخ در آخرت مي‌شود.
 قاضي عياض در شرح اين حديث مي‌نويسد: ‌اين چنين شخص با آتش دوزخ عذاب مي‌شود. پيامبر فرموده است:
«من سأل الناس وعنده ما يغنيه فإنما يستكثر من جمر جهنم». (14ص213ج2)
آن كه از مردم مي‌خواهد و حال آن كه نزد او چيز ي است كه او را كافيست هر آينه از آتش دوزخ براي خودش مي‌افزايد.
راه‌هاي علاج گدايي
گدايي از نظر اسلام يك مرض اجتماعي است كه در اثر فقر و ناتواني، عدم موجوديت زمينه كار و از بي‌احساسي اوليا امور و عدم توجه سرمايه‌داران به مكلفيت‌هاي اجتماعي‌شان و مهمتر از همه جهل و بي‌علمي به ميان مي‌ايد، دين مقدس اسلام، اگر از يك طرف گدايي و عامل آن را كه فقر است نكوهش مي‌كند و از جانبي هم براي علاج اين مرض مهلك اجتماعي وسايل و اسباب دارد كه در نكات ذير از آن يادآوري مي‌شود:
تربيه معنوي:
مهم‌ترين چيزي براي جلوگيري از گدايي و سوالگري بلندهمتي، اعتماد بنفس، در همه عرص‌هاي زندگي است، ارتكاب اعمال نادرست از پست همتي سستي و تنبلي بوجود مي‌آيد، و هر انسان كه همت عالي داشته باشد از سستي، تنبلي و پست همتي نجات مي‌يابد و هرگز به گدايي دست نمي‌زند. سستي و تنبلي چيزهاي‌اند كه پيامبر از آن‌ها به خدا پناه برده و مي‌فرمايد:
«اللهم إني أعوذ بك من ألهم والحزن وأعوذ بك من العجز والكسل وأعوذ بك من الجبن والبخل وأعوذ بك من غلبة الدين وقهر الرجال». (26ص556)
پروردگارا! از هم و غم به تو پناه مي‌برم، از ناتواني و تنبلي و از ترس و بخل و از گراني قرض و قهر مردمان به تو پناه مي‌برم.
ايجاد روحيه خود كفائي انسان را بلند همت مي‌سازد، در همه اوقات دستان بالا و بلند همت نسبت به دستان پائين و پزيرنده صدقات برتراند. پيامبر فرموده است:
«اليد العليا خير من اليد السفلي». (8ص167ج7)
دست بالا (هديه كننده) بهتر است از دست پائين (قبول‌كننده و پزيرنده هدايا) در روايات اهل تصوف آمده است: ‌شفيق بلخي، يكي از بزرگان دين بود، جهت تجارت به سفر رفت ولي ديري نگذشت كه قبل از تكميل ايام مسافرت باز گشت، قبل از رفتن به دوست مخلص و صميمي خود، ابراهيم ابن ادهم/ وداع كرده بود، ابراهيم بن ادهم/ گمان مي‌برد كه شايد شفيق مدت زيادي را در سفر خواهد گزرانيد، اما بر گشت قبل از وقت شفيق، ابراهيم ابن ادهم را درشگفت آورد، از او پرسيد، چرا اين قدر زود برگشتي؟ شفيق در جواب گفت: ‌در سفرم چيزي تعجب‌آور را ديدم، از تجارت صرف نظر كردم و برگشتم، ابراهيم بن ادهم فرمود خير باشد، چه ديدي؟
شفيق گفت: به ويرانه پناه بردم كه در آن استراحت كنم، آنجا پرنده را ديدم كه چشمانش كور پاهايش شل بود، با خود گفتم: اين پرنده چگونه در اينجا زندگي مي‌كند، در حاليكه دور از آبادي است، چشمانش نمي‌بيند و حركت هم كرده نمي‌تواند، لحظه‌اي در اين فكر بودم كه پرنده ديگري در يك روز چندين بار به او غذا آورد تا آن كه او از گرسنگي سير شد، با خود گفتم: ‌آن ذاتي كه اين پرنده نابينا و شل را روزي مي‌دهد تواناست كه من را نيز روزي دهد، (در حاليكه من مصروف عبادت وبنده‌گي خدا هستم) از سفر برگشتم.
ابراهيم بن ادهم گفت: شفيق بر حال تو تعجب مي‌كنم! چگونه به نفس خود روا مي‌داري كه به گونه پرنده شل و كور باشي كه به كمك ديگران زندگي مي‌كند! چرا براي نفس خود اين را دوست نداري، بسان پرنده باشي كه تلاش و روزي براي خود و ديگران و بازنشته‌گان مي‌كند، مگر نمي‌داني كه دست بالا بهتر است از دست پائين؟‌ شفيق بلخي از جابر خواست و دستان ابراهيم بن ادهم را بوسيد و گفت: ‌ابواسحق تو استاد من هستي، دوباره به سفر تجارتش برگشت. (23ص40و41)
قناعت:
انسان با ايمان به روزي كه خدا برايش مقرر كرده راضي است، امتيازات و برخورداري‌هاي كه خداوند به او داده او را راضي مي‌گرداند؛ زيرا به عدالت خدا در تقسيم روزي ايمان دارد حكمت او را در توزيع برخوداري‌ها قبول دارد و رحمت را در نعمات و محبت‌هاي كه به بندگانش ارزاني داشته است باور دارد. به اين كه خداوند متعال هيچ كاري را بيهوده انجام نمي‌دهد و در هيچ موردي از قضا و قدرش دشواري و سختي براي بندگانش نمي‌خواهد و خداي سبحان نسبت به بنده گانش، از مادر، نسبت به فرزندش مهربان‌تر است، و خير در متن همان چيزهاي كه ما آن‌ها را مصيبت و بدي مي‌دانيم و مي‌شناسيم و به طبعيت بشري از آن‌ها ما را خوش نمي‌آيد درهم پيچيده است. خداوند مي‌فرمايد:
﴿فَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡ‍ٔٗا وَيَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِيهِ خَيۡرٗا كَثِيرٗا ١٩﴾ [النساء: 19].
پس بسا چيزهاي را كه خوش نداريد و خداوند در آن خير فراوان قرار داده است.
همين معني قناعت است، قناعت به معني رضايت دادن به كاستي‌ها پذيرفتن يك زنده‌گي توأم با ذلت و خواري، سست همتي در بدست آوردن امتيازات برتر و مي‌رانيدن تمايلات ترقي طلبانه مادي و معنوي و تجليل و تمجيد از گرسنگي و فقر و محروميت نيست، قناعت هرگز رابطه به اين توهمات ندارد.
از نظر شريعت اسلامي قناعت به دو معني استعمال مي‌شود:‌
الف: انسان حرص شديد به دنيا دارد، هرگز سيرشدني و دست برداشتني از آن نيست چنانچه پيامبر اسلام در حديثي فرموده است:
«لوكان لإبن آدم وأديان من الذهب لابتغي ثالثا ولا يملا عين ابن آدم إلا التراب». (3ص450)
‌اگر آدمي‌زاد دو بيابان آگنده از طلا داشته باشد، سومي را مي‌طلبد و چشم آدمي‌زاد را جز خاك (چيزي ديگر) پر نمي‌كند.
با چنين حرص شديد مبارزه كردن و از آن صرف نظركردن را قناعت گويند.
ب: معني ديگر قناعت اينست كه انسان به چيزهاي كه خدا به او داده و نمي‌تواند آن‌ها را تغيير دهد راضي باشد و در محدوده دادهاي خدا و مقدرات زندگيش نشاط و فعاليت داشته باشد و در زندگي تمناي چيزهاي را كه براي او ميسر نيست نكند، و به سوي نعمات كه ديگران دارند و او ندارد سرك نكشد، بگونه مثال: پيرمرد نبايد تمناي نيرو حرارت جواني كند، و خانمي كه از زبيائي بهره ندارد آزروي حسادت و بدخواهي به خانماهي زيبا نگاه نكند و آن جوان كوتاه قد نبايد با حسرت و افسوس به آن آقاي قدبلند بنگرد، بيابان نيشني كه در قطعه زمين خشك وبائير زيست مي‌كند نبايد وسايل رفا و زندگي بي‌درد سر شهر نيشنان را طمع كند.
در زمانه پيامبر گروهي از زنان تمنا مي‌كردند كه اي كاش آن چرا كه مردان دارند مي‌داشتند، خداوند اين آيه مباركه را نازل كرد:
﴿وَلَا تَتَمَنَّوۡاْ مَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بِهِۦ بَعۡضَكُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٞ مِّمَّا ٱكۡتَسَبُواْۖ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٞ مِّمَّا ٱكۡتَسَبۡنَۚ وَسۡ‍َٔلُواْ ٱللَّهَ مِن فَضۡلِهِۦٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا ٣٢﴾ [النساء: 32].
«و چيزي‌ را كه‌ خداوند بدان‌ بعضي‌ از شما را بر بعضي‌ برتري‌ بخشيده ‌است‌، آرزو نكنيد مردان‌ از آنچه‌ حاصل‌ كرده‌اند بهره‌اي‌ دارند و زنان‌ نيز از آنچه‌ حاصل ‌كرده‌اند بهره‌اي‌ و فضل‌ خدا را از وي‌ درخواست‌ كنيد بي‌گمان‌ خدا به‌ هر چيزي‌ داناست‌» پس‌ فضل‌ و بخشش‌ وي‌ از روي‌ علم ‌است‌ و چون‌ مورد درخواست‌ قرار گيرد، آن‌ را مي‌داند، لذا بر خداي‌ سبحان‌ در كار، يا حكمي‌ از افعال‌ و احكام‌ وي‌ اعتراض‌ نكنيد.
رستگارآن كس است كه به اسلام راه يافته باشد وروزيش كفايت امور زندگيش را بكند وبه آن قناعت كند.
بنابرين قناعت عبارت از اين است كه حريص و آزمند نباشي و به چيزي‌هاي كه از آن تونيست چشم نداشته باشي و به آن چه در توان تو نيست اميد نبندي، تا بتواني نسيم‌هاي زندگي پاگ و پاگيزه را بر سر و روي خويش حس كني، قناعت به روزي كم و محدود، مايه ضعف و ناتواني انسان نيست، چنانچه بعضي كوته نظران پنداشته‌اند، قناعت منبع نيروي است، براي كساني كه تابع اصول‌اند و براي خود رسالتي قايل هستندزوزدر راه رسيدن به هدفي تلاش مي‌كنند و در اين راه با انواع محروميت‌ها و مصادره‌ها مواجه مي‌گردند.
راه‌هاي حصول قناعت
قناعت عامل عمده در راه زدودن گدايي به شمار مي‌رود، علامه ابن قدامه مقدسي/ در كتابش مختصر منهاج القاصدين راهاي بدست آوردن قناعت را بگونه ذيل بيان فرموده است:
مياينه‌روي در مصرف:
‌اقتصاد و ميان روي در همه كارها مايه ادامه و بقاي آن است، انساني كه در كارهايش از توسط و ميانه روي كار مي‌گيرد، هرگز محتاج نمي‌شود با امتداد راه تعادل قناعت به دست مي‌آيد. اسراف گناه است الله اسراف‌كننده‌گان را برادران شيطان خوانده است.
﴿إِنَّ ٱلۡمُبَذِّرِينَ كَانُوٓاْ إِخۡوَٰنَ ٱلشَّيَٰطِينِۖ وَكَانَ ٱلشَّيۡطَٰنُ لِرَبِّهِۦ كَفُورٗا ٢٧﴾ [الإسراء: 27].
حقيقتا اسرافكاران برادران شيطان‌هايند و شيطان همواره نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است. الله اسراف‌كاران را دوست ندارد:
﴿۞وَهُوَ ٱلَّذِيٓ أَنشَأَ جَنَّٰتٖ مَّعۡرُوشَٰتٖ وَغَيۡرَ مَعۡرُوشَٰتٖ وَٱلنَّخۡلَ وَٱلزَّرۡعَ مُخۡتَلِفًا أُكُلُهُۥ وَٱلزَّيۡتُونَ وَٱلرُّمَّانَ مُتَشَٰبِهٗا وَغَيۡرَ مُتَشَٰبِهٖۚ كُلُواْ مِن ثَمَرِهِۦٓ إِذَآ أَثۡمَرَ وَءَاتُواْ حَقَّهُۥ يَوۡمَ حَصَادِهِۦۖ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُسۡرِفِينَ ١٤١﴾ [الأنعام: 141].
از ميوه آن چون ثمر داد بخوريد و حق [بينوايان از] آن را روز بهره‏بردارى از آن بدهيد و[لى] زياده‏روى مكنيد كه او اسرافكاران را دوست ندارد.
﴿۞يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُسۡرِفِينَ ٣١﴾ [الأعراف: 31].
اى فرزندان آدم جامه خود را در هر نمازى برگيريد و بخوريد و بياشاميد و[لى] زياده‏روى مكنيد كه او اسرافكاران را دوست نمى‏دارد.
پيامبر فرموده است:
«الإقتصاد في النفقة نصف المعيشة والتودد إلى الناس نصف العقل وحسن السؤال نصف العلم» (المعجم الاوسط ص27ج7)
ميانه روي در مصرف نصف زندگي است، محبت و دوستي با مردم نصف عقل است، بهتر پرسيدن نصف علم است.
قصر آرزو:‌
آنچه كه اكنون بدست انسان قرار دارد از آن استفاده كند طمع و اميد ازدياد آن را و همچنان اين فكر را از خودش دور كند كه براي فردا چطور خواهد شد، و متيقين باشد آن چه براي او مقدر است خواهد رسيد و اين دستور خداوند را بياد آورد:
﴿ٱلشَّيۡطَٰنُ يَعِدُكُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡفَحۡشَآءِ﴾ [البقرة: 268].
«شيطان شما را به فقر و تنگدستي مي‌ترساند، و به فحشاء دستور مي‌دهد».
و معتقد به آن باشد كه انسان تا آن كه لقمه روزي در دنيا برايش مقدر باشد به او خواهد رسيد و آنگاه كه رزق مقدر خدا برايش خلاص شود روزي ديگران را خورده نخواهد توانست. بناً درصدد تلاش بدست آوردن آن چه از آن او نيست زحمت نكشد.
‌  تفكر در زندگي پيامبران:
بر انسان فقير است كه زندگي پيامبران را از نظرش بگذارند و در آن دقت نمايد، پيامبران كه بندگان محبوب الهي بودند، در كدام سطح معيشت زندگي مي‌كردند و روزها را به گرسنگي سپري كرده‌اند و روزهاي در خانه‌هاي‌شان آتش به عنوان تيار كردن غذا افروخته نشده بود، در عين حال از سخي‌ترين مردم به شمار مي‌رفتند و زماني هم برايشان آمده است كه از گرسنگي سنگي بر شكم بسته‌اند، و احياناً از گرسنگي خوابشان نمي‌برد، اما قناعت كردند. مي‌توانستند از پيروان مخلص‌شان بخواهند و بهترين غذا و لباس را به ايشان فراهم بياورند. (25ص200و201)
تذكر آفات مال:‌
اگر انسان دقيقاً به خوبي‌هاي كه مال و ثروت دارد توجه داشته باشد هميشه درصدد جمع‌آوري و حرص به آن مي‌برآيد، اما آن چه مهم است انسان آن را از نظر نياندازد همانا اضرار دنيا داري است، بسا كساني كه دنيادار هستند آرامي رواني در دنيا ندارند، هميشه به فكر اندوختن سرمايه بيشتر و حفظ و نگهباني آن هستند، شب و روز را به اين تشويش مي‌گذرانند، و از جانبي ديگر مال در دنيا مكلفيتي نيز دارد كه ادا كردن آن ضرورت است و در آخرت هم انسان از محاسبه خداوند خلاص شدني نيست تا آنكه از مالش جواب بدهد كه آن را از كجا بدست آورده است و در كجا مصرف كرده است.
«لا تزول قدما عبد يوم القيامة حتى يسأل عن عمرة فيما أفناة وعن علمه ما فعل به وعن ماله من أين اكتسبه وفيما أنفقه وعن جسمه فيما أبلاة». (سنن دارمي ص144ج1)
حركت نمي‌كند قدم‌هاي انسان (در روز قيامت، در وقت محاسبه پروردگار) تا اين كه پرسيده شود از عمرش كه در چه چيز آن را سپري كرده است، و از علمش كه چه كرده است به آن و از مالش كه از كجا بدست آورده و در كجا مصرف كرده است، و از جسمش كه در چه چيز آن را كهنه كرده است.
دانستن فضیلت قناعت:
‌قناعت آن گنجينه است كه براي انسان عزت نفس نصيب مي‌كند از ذلت و خواري و بي‌اعتباري نجاتش مي‌دهد قناعت نتيجه صبر است و پاداش صبر جنت است و جنت آخرين مامول و منزل شخص مومن است پيامبر مي‌فرمايد:
«قد أفلح من أسلم ورزق كفافاً وقنعة الله بما آتاه». (26ص252)
به راستي كامياب شد آن كه اسلام آورد و روزي به قدر كفايت به او داده شد و خداوند او را قناعت نصيب كرد به آن چه به او داده است.

عقيده به تقدير:
‌بر مسلمان است به مقدرات الهي عقيده راسخ داشته باشد و بداند آن چه از جانب خداوند مقدر است خواهد رسيد، انسان نمي‌تواند به تلاش آن چه در نصيب‌اش نيست مالك آن شود، و بداند و معتقد باشد برين كه آن چه به او داده نشده، به خيرش بوده است زيرا؛ خداوند مالك دل‌ها و عالم به همه احوال انسان‌هاست، شايد در آن چه كه انسان را از آن محروم ساخته خيري نهفته باشد و خداوند به آن آگاه و انسان از آن غافل است.
زكات
زكات يكي از فرايض اسلام و ركن سوم از اركان پنجگانه آن است، امر پرداخت زكات در قرآنكريم در (3) آيه توأم با نماز ذكر گرديده است، زكات عبارت است از: ‌عبادت مالي كه بعد از نماز حايز مرتبه دوم مي‌باشد، در صورتي كه نماز ستون دين است اهميت زكات را مي‌توان از روي آن تصور كرد. زكات حق فقيران بر ثروت‌مندان بوده و پرداختنش به آن‌ها لازم است و مقام و منزلت فقيران در آن بزرگ گردانده شده آن‌ها احساس مي‌نمايند آن چه را كه از ثروت‌مندان مي‌گيرند حق خود آن‌ها است، نه گدايي، و طلب كمك و نه ذلت و ايشان اين فرض خدا را با عزت و كرامت مي‌گيرند، از جانب ديگر اغنيا حق ندارند كه در پرداخت اين وجيبه به فقيران كدام منت و احسان بگذارند، زيرا؛ پرداختن زكات همانند دين و يا قرض است كه بايد پرداخته شود در اين صورت فقيران احساس آن را نمي‌كنند كه از سير كاروان جامعه عقب مانده‌اند و يا دور و منزوي شده‌اند و ثروت‌مندان هم احساس نمي‌كنند كه در پرداخت زكات مجبور كرده شده‌اند و يا اين كه در گرداب كشمكش‌ها و درگيري‌ها افتيده‌اند.
زكات يك وسيله ايجابي و تعاون و همكاري بين افراد جامعه با يك ديگر است، زيرا اغنيا به درخواست و رضايت خود و به منظور امتثال از امر خداوند و خوشنودي او اين وجيبه را آدا مي‌نمايند. زكات احسان غني بر فقير نيست بلكه حق اجتماعي است كه زيرنگراني دولت توزيع مي‌شود و از جمله ماليات است كه دولت از مردم مي‌ستاند. قرآنكريم در اين مورد مي‌فرمايد:‌
﴿وَفِيٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ ١٩﴾ [الذاریات: 19].
و در مال‌هايشان حق است براي سوال كننده‌گان و محرومان.
فلسفه زكات:
زكات در اسلام عبادت مالي است حكمت اساسي آن را پاك نمودن نفس‌ها از بخل، خود پسندي، دوستي مال، تجاوز بر حقوق ناداران و سنگدلي، تزكيه و نمو، بابركت ساختن مال، خوشنودي خداوند از زكات دهنده و قبول آن، در نزد خدا، همدردي با ناتوانان، دعا‌هاي آن‌ها به زكات دهنده است، خداوند اين حكمت بزرگ و اساسي را در قرآن تذكر داده است و به پيامبر چنين مي‌فرمايد:
﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيۡهِمۡۖ إِنَّ صَلَوٰتَكَ سَكَنٞ لَّهُمۡۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ١٠٣﴾ [التوبة: 103].
از اموال آنان صدقه‏اى بگير تا به وسيله آن پاك و پاكيزه‏شان سازى و برايشان دعا كن زيرا دعاى تو براى آنان آرامشى است و خدا شنواى داناست.
در پرداختن زكات دو مصلحت در نظر گرفته شده است يكي آن مربوط به خود شخص است كه با پرداختن زكات نفس او پاك شده بخل و چشم تنگي‌اش از‌ بين مي‌رود. و مصلحت ديگر آن به جامعه تعلق مي‌گيرد كه خواه ناخواه در جامعه عاجزان و نيازمندان وجود دارند كه از اين طريق كمك مي‌شوند در واقع زكات به مثابه موسسه اجتماعي است كه حقوق كليه اشخاص و گروه‌هاي را كه در جامعه اسلامي حيات به سر مي‌برند در نظر مي‌گيرد تا زندگي با كرامتي را برايشان محقق سازد.
زكات سرمايه داران را وادار مي‌سازد كه ثروت خود را در بخش‌هاي سرمايه گذاري بكار اندازند كه اين خود رشد اقتصادي را بار آورده و به پيكر فرسوده اقتصادي جان مي‌بخشد، هرگاه ثروت‌مندان به سرمايه گزاري نپردازند و از آنجا كه زكات همه ساله پرداخته شده و از راه آن دونيم درصد سرمايه ثروت‌مندان به سود فقيران و ناداران مي‌افتد و ثروت‌مندان در مدت چهل سال همه ثروت و داراي خود را از دست خواهند داد، بنابر آن زكات طبقه ثروت‌مند را به سرماي گزاري تشويق مي‌نمايد، تا از نابودي و زوال ثروت ‌شان جلوگري به عمل آيد.) (4ص121)
نقش دولت در جمع‌آوري زكات:‌
زكات حق ثابت و معلوم است، اصل زكات آن است كه توسط دستگاهي كه آن را قرآنكريم به «العاملين عليها» مسمي كرده است به دولت سپرده شود، اگر مسلمانان از اداي آن تاخير مي‌نمايدند، بنابر انگيزه ايماني و مقتضيات اسلامي دولت، آن را به زور گرفته و به خاطر آن از قوه اجرايه كار مي‌گيرد، آنطور كه ماليات را از مؤديان آن جمع‌آوري مي‌كند.
يكي از مسؤليت‌هاي مهم دولت گرفتن زكات و پرداختن آن به مستحق آن است، زكات يكي از اركان اسلام را محكم و قايم مي‌سازد، روي اين ملحوظ امير المؤمنين ابوبكر صديق با كساني كه از پرداخت زكات ابا ورزيدند جنگيد.
دليل اين كه جمع‌آوري زكات وظيفه دولت است اين فرموده خداوند است:
﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيۡهِمۡۖ إِنَّ صَلَوٰتَكَ سَكَنٞ لَّهُمۡۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ١٠٣﴾ [التوبة: 103].
از اموال آنان صدقه‏اى بگير تا به وسيله آن پاك و پاكيزه‏شان سازى و برايشان دعا كن زيرا دعاى تو براى آنان آرامشى است و خدا شنواى داناست.
جمهور علماء مسلمين برآن‌اند كه مراد از (صدقه) در آيه فوق زكات است، پيامبر و آناني كه بعد از وي امور مسلمين را بدوش دارند مخاطب به جمع‌آوري آن‌اند. و همچنان پيامبر وقتي كه معاذ بن جبل را به حيث مسؤل و امير به يمن فرستاد برايش فرمود:
«فأعلمهم إن الله أفترض عليهم صدقه توخذ من أغنياء هم فترد إلی فقرائهم فإن هم أطاعوا لذلك فأياك وكرايم أموالهم واتق دعوة المظلوم فإنه ليس بينها وبين الله حجاب» (23ص114)
آگاه بساز ايشان را كه خداوند بر آن‌ها زكات را فرض گردانيده كه از ثروتمندان گرفته و به مستمندان داده مي‌شود، اگر از تو در اين مورد اطاعت كردند آگاه باش كه از گرفتن مال‌هاي خوب و پرقيمت آن‌ها را پرهيز نمائي، از آه مظلوم و ستمديده بيم كن، زيرا در بين آه او و خداوند پرده و مانع وجود ندارد.
 از حديث شريف برمي‌آيد كه براي زكات مرجعی باشد كه آن را جمع و توزيع كند و آن مرجع جز دولت كسي ديگر شده نمي‌تواند.
ابن حجر عسقلاني در شرح همين حديث مي‌گويد: ‌امام (رييس دولت) مسؤليت جمع‌آوري و توزيع زكات را بدوش دارد. و اين را يا خود و يا وكيل او انجام مي‌دهد كسي كه از آن ابا ورزد جبراً از او گرفته مي‌شود. (20ص284و285)
در عصر حاضر كه انگيزه ديني اكثر مردم ضعيف گرديده است مردم در انجام اين فريضه تنبلي و سستي مي‌كنند، بايد درين مورد با اصل رجوع شود و ولي الامر به جمع‌آوري زكات به مستحقين‌اش، بنابر اسباب ذيل اقدام كند:
ـ‌ احياناً ضمير و وجدان بعضي مردم كشته مي‌شود و احساس مسؤليت نمي‌كند كه در اين صورت ضمانتي براي حفظ و صيانت حقوق فقيران در اموال اغنيا وجود نمي‌داشته باشد، بمنظور صيانت و كرامت آبروي فقيران و حقي كه در زكات دارند از طريق دولت بدست آيد تا احساس اهانت و حقارت ننمايند.
ـ ممكن است چندين ثروت‌مند به يك فقير متوجه شوند و به او كمك نمايند و فقيران ديگر فراموش شوند، دولت درين صورت مي‌توان توزيع آن را بشكل عادلانه تنظيم كند كه هيچ يك از مستحقين بي‌بهره نماند.
ـ هدف فرضيت زكات تنها رفع معضله فقر نيست بلكه اهداف ديگر را نيز در بر دارد كه با سپردن صلاحيت توزيع زكات به افراد، آن اهداف معطل مي‌ماند كه از جمله تقويت بيت المال تجهيز لشكر، حفظ سرحدات و مصارف عامه در مصالح مسلمين مي‌باشد.
ـ‌ اسلام دين و دولت است زكات يكي از منابع عايداتي دولت است كه بايد از طريق آن جمع، تنظيم و توزيع گردد. هستند كساني كه مال و ثروت دارند ولي آنچه بر مال‌شان لازم است آن را نمي‌دانند، بر دولت است كه آن‌ها را متوجه ساخته و مكلفيت‌هاي مالي‌شان را اخذ بدارد.
ـ و اخيراً سپردن صلاحيت تصرف و توزيع زكات به افراد منجر به آشوب، هرج و مرج مي‌گردد.
مستحقين زكات:
قرآن كريم به آن بخش‌هاي كه زكات به مصرف مي‌رسد نسبت به مصادر و منابعي كه زكات بدست مي‌ايد توجه و اهتمام زيادي مبذول داشته است، زيرا جمع‌آوري زكات از طرف دولت با وسايل مختلفي كه در دست دارد امر آسان است ولي آنچه شايان اهميت است اینست كه اموال مذكور در كدام راها به مصرف برسد در اين جا احتمال دارد كه ميزان برهم بخورد خواهشات و ميل‌ها نقش خويش را بازي كند، در نتيجه زكات به كسي داده شود كه مستحق آن نيست و شخص مستحق محروم بماند بناً قرآنكريم راه‌ها و جاهاي مصارف زكات را خود بيان كرده است و اين صلاحيت را به زمامدار و يا والي امر مسلمين نگذاشته است چناچه مي‌فرمايد: ﴿۞إِنَّمَا ٱلصَّدَقَٰتُ لِلۡفُقَرَآءِ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡعَٰمِلِينَ عَلَيۡهَا وَٱلۡمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمۡ وَفِي ٱلرِّقَابِ وَٱلۡغَٰرِمِينَ وَفِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِۖ فَرِيضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ ٦٠﴾ [التوبة: 60].
هرآينه صدقات (زكات) براي فقر أو مسكينان، كارمندان جمع كننده زكات و آهاي كه الفت داده مي‌شوند به اسلام و ايمان‌شان قوي مي‌شود و آزادكردن بنده‌ها و به قرضداران و در راه خدا و براي مسافران اين ثابت شده است، از جانب خداوند و خدا دانا و باحكمت است.
آيه مذكور اقسام هشت گانه را كه مستحق زكات‌اند و زكات به ايشان داده مي‌شود تجديد نموده است قسم اول و دوم آن فقرا و مساكين‌اند، اشخاص موصوف كساني‌اند كه خداوند از مال زكات به آن‌ها حصه را تعيين نموده است اين دليل آنست كه از اهداف نخستين زكات از‌ بين بردن فقر و مستمندي (كه عامل اصل گدايي است) و برداشتن حاجت و مسكنت از جامعه اسلامي است.
هدف از اصناف هشت گانه فوق همان گروپ از افرادي‌اند كه به اين اوصاف موصوف‌اند كه اينك در ذيل از اصناف هشت گانه توضح مختصري به عمل مي‌ايد.
فقیر: اولين مرجع و جاي مصرف زكات را قرآنكريم به فقرا تخصيص داده است كه فقراء جمع فقير است و فقير به چه كسي اطلاق مي‌شود و يا فقير چه كسي را گفته مي‌شود؟
دكتور وهبه زحيلي دركتابش «الفقه الإسلامي وأدلته» فقير را چنين تعريف مي‌كند:
 فقير كسي است كه نه مال دارد و نه مصدر مناسب حلال كه كفايت ضرورت‌هاي او را كند مانند ‌نان، لباس، خانه، مانند كسي كه روزانه به ده درهم ضرورت دارد ليكن درآمدش دو و يا سه و يا چهار درهم است.
- مسکین: دومين مرجع مصارف زكات مساكين‌اند. مساكين جمع مسكين و مسكين به آن شخصي اطلاق مي‌شود كه مال و مصدر حلال و مناسب دارد كه تقريباً كفايت او و نفقه خوارانش را مي‌كند ولي براي رفع همه احتياجات او كافي نسيت مانند: شخصي كه به ده درهم ضرورت دارد و محتاج است لكن درآمد وي هفت و ياهشت درهم است.
عده از علماء فقير و مسكين را چنين تعريف كرده‌اند: مسكين كسيست كه 50% و يا بيشتر از ضروريات زندگي خودش و عايله‌اش را داشته باشد. و فقير كسي است كه كمتر از 50% ضروريات خود و فاميل‌اش را نداشته باشد. بنا به آنچه در تعريف فقير و مسكين گفته شد آناني كه به سبب فقر و مسكنت از مستحقين زكات شمرده مي‌شوند قرار ذيل‌اند:
الف) شخصي كه اصلاً مال و مدرك براي امرار معيشت خويش داشته نباشد.
ب) شخصي كه مال و مدركي براي امرار معيشت دارد ولي آن مال و مدرك 50% ضروريات او و نفقه خوارانش را كفايت مي‌كند و بس (10ص1952ج3)
موظفين جمع‌آوري زكات (عاملين):
هدف از عاملين و يا موظفين جمع‌آوري آن گروپ عامله‌اند كه در جمع‌آوري تنظيم و توزيع زكات مسوليت دارند كه از طرف دولت بايشان اين وظيفه سپرده شده از مال زكات به آن‌ها به منزله يك كارمند دولت حقوق پرداخته مي‌شود.
مولفة القلوب:
‌آ‌ن‌ها عبارت از افرادي بودند كه در صدر اسلام از طرف پيامبر بنابر مصالحي كه مد نظر داشت و ايجاب مي‌كرد به ايشان سهم از زكات پرداخته مي‌شد ولي در اين زمان راجع به سهم ايشان در مصارف زكات و دادن حصه زكات را به آن‌ها نزد علما آراء ذيل موجوداست.
فقهاء مذهب امام ابوحنيفه و مذهب امام مالك (رحهم الله) به اين نظر اند ‌كه حصه مولفة القلوب از زكات بعد از وفات و رحلت پيامبر ساقط گرديده است، زيرا خداوند اسلام را عزت و غلبه نصيب كرده است، علتي كه پيامبر به خاطر آن به غير مسلمانان از مال زكات مي‌داد تشويق و تاليف دل‌هاي‌شان به اسلام بود و بعد از وفات پيامبر خلفاي راشدين به آن‌ها سهم از مال زكات نپرداخته‌اند. اما عده ديگر از علماء را عقيده بر اين است كه سهم آن‌ها در زكات باقي است و بايد پرداخته شود. (10ص1955ج3)
در آزاد كردن گردن‌ها (وفي الرقاب):‌
هدف از اين گروه آن عده مكاتبين‌اند كه از پوره كردن مبلغ كتابت‌شان عاجزاند و در زكات سهم و حصه به آن‌ها از طرف خداوند مد نظر گرفته شده است كه آن‌ها از غلام بودن آزاد شوند به خاطر اينكه اكنون در جهان نظام و رسم برده‌گي و برده داري وجود ندارد و تحريم برده داري مطابق قوانين بين المللي به ميان آمده است، سهم و حصه براي اين گروپ عملا وجود ندارد و آن عده از برده‌ها (غلامان) اگر در گوشه از جهان موجود باشد خلاف قانون‌اند، آن‌ها از اعتبار ساقط مي‌باشند. (10ص1956ج3)
قرضداران:
مرجع و جهت ششم براي مصرف زكات در قرآن كريم (غارم) يا قرضدار است و هدف از آن طايفه از مسلمانان‌اند كه زيربار قرض خميده‌اند و توان اداي آن را ندارند، مطابق مذهب امام ابوحنيفه و امام مالك/ از مال زكات حصه براي رفع قرض آنعده قرضداران داده مي‌شود كه قرضداريشان از فضول خرچي و فساد و راهاي گناه مانند شراب نوشي و عمل قمار نباشد، و همچنان براي آنعده از افراد خيرانديش كه به خاطر اصلاح بين مسلمانان متحمل مالي شده باشند داده مي‌شود، مساعدت با قرضداران يكي از ويژه‌گي‌هاي نظام اقتصادي اسلام است كه در هيچ دين و مذهبي اين خصوصيت سراغ نشده است.
در راه خدا:‌
هفتمين مورد مصرف زكات راه خداست و هدف از آن عده از مجاهدين‌اند كه در راه خداوند مصروف جهاد با دشمنان اسلام‌اند و از طرف دولت اسلامي معاش ماهوار ندارند و عملا از سرحدات كشور اسلامي و منافع عامه مسلمانان دفاع مي‌كنند.
مسافران:
هدف از مسافران كه از مال زكات برايشان تعين شده آنعده از مسلمانان‌اند كه از رسيدن به منزل مقصود نسبت نداشتن زاده و راحله بازمانده‌اند و در رسيدن‌شان به منزل مقصود نياز به مساعدت و همكاري دارند مانند كساني كه در سفر حج، جهاد و طلب علم از راه بازمانده باشند به آن‌ها از مال زكات داده مي‌شود اگرچه در وطن خويش غني هم باشند. (10ص1958ج3)
اندازه پرداخت زكات به مستحقين آن
بعد از اين كه اصناف مستحق زكات واضح گرديد اين موضوع قابل بررسي هست كه چقدر از مال زكات براي مستحقين آن پرداخته مي‌شود. دقت درين موضوع از اين جهت حائز اهميت است كه يك عده از مسلمانان و غير مسلمانان را عقيده بر آن است كه براي فقير از مال زكات چند درهمي و يا مقدار اندگي از حبوبات و يا پاره از نان كه فقراء ‌و مساكين به آن رفع گرسنگي نمايند و حاجت چند روزه‌شان برآورده شود پرداخته مي‌شود و بعد از گذشت چند روز دوباره به دروازه‌ها صف مي‌كشند، زيرا علت گدايي كه فقر بود هنوز هم باقي مي‌ماند، اينك در سطور زير از نظرات فقها در مذهب اسلامي تذكر مي‌رود تا موضوع روشن شود.
به طور عموم فقهاي مذاهب اسلامي درين مورد سه نظر دارند:‌
الف) براي فقير از مال زكات به اندازه داده شود كه اساس و بنياد فقر او را منهدم گرداند و عواملي را كه باعث احتياج و فاقگي او شده است از‌ بين ببرد و او را تا پايان عمر كفايت نمايد و به گرفتن زكات بار ديگر نيازمند نشود.
اين موضوع را امام نووي در كتابش «المجموع شرح المهذب» ذكر كرده است و مي‌افزايد به فقير و مسكين مقدار مالي داده شود كه او را از حاجت‌مندي به ثروت‌مندي بكشاند و كفايت دائمي نمايد، اگر فقير صاحب حرفه باشد مطابق طبعيت حرفه‌اش براي وي كمك صورت بگيرد و كسي كه خباز و يا صراف باشد به نوعيت و طبعيت حرفه‌هاي‌شان زكات داده شود و اگر كسي كسب خياطي، نجاري و يا قصابي و يا غيره را پيش مي‌برد ابزار و آلات اين حرفه‌ها برايشان خريده شود و كسي كه دهقان است قطعه زميني برايش خريداري گردد تا از غله‌جات آن همواره استفاده نمايد آن كه اهل حرفه و كسب نيست و نه توان كار جسمي را دارد او را به آن اندازه از مال زكات داده شود كه تا پايان عمر كفايتش كند. آنچه تذكر آن رفت نظر مذهب امام شافعي/ است. (23ص93و94)
از حضرت عمر روايت شده كه فرمود: ‌زماني كه فقير را كمك مي‌كرديد و براي او چيزي مي‌داديد او را غني سازيد و وي هميشه درصدد غنامندي فقرا بود، و براي رفع نياز‌مندي آن‌ها تلاش اساسي مي‌كرد. مردي نزدش آمد و از حالت زار اقتصادي‌اش شكايت كرد، برايش سه راس شتر داد تا حاجتش رفع گرد، شتر در آن وقت از پرمنفعت‌ترين مال‌ها به شمار مي‌رفت. و به كارمنداني كه مسوليت جمع‌آوري و توزيع مال زكات را داشتند مي‌فرمود: زكات را مكرراً برايشان (مستحقين) ولو كه به شخصي صد شتر برسد بدهيد. (23ص94)
ب) براي مستحق زكات مصارف يكساله خودش و عائله‌اش را داده شود و اين به خاطر آنست كه افراد معمولا براي پيش برد مصارف يكساله زندگي پيش بين مي‌باشد و پيامبر در اين راستا بهترين مقتدا است كه تمام مصارف يك ساله خانواده خويش را جمع مي‌كرد و به ايشان مي‌سپرد.
و همچنان اموال زكات سالانه جمع‌آوري و توزيع مي‌گردد، لذا پرداخت مصارف تمام عمر براي فقير در يكبار حتمي به نظر نمي‌رسد، اگر با رسيدن سال ديگر مشكل فقر و مسكنت باقي بود، بار ديگر برايش داده مي‌شود. اين نظريه مذهب امام مالك و اكثر فقها در مذهب امام احمد بن حنبل/ است آنچه از اين نظريه گرفته مي‌شود همان مطلب است كه از نظريه اول هويدا بود. (23ص95)
ج) براي فقير و مسكين و مستحقين زكات از مال زكات آن اندازه داده شود كه كمتر از نصاب (دو صد درهم) باشد آن كه مالك دو صد درهم است، غني شمرده مي‌شود و براي غني گرفتن زكات درست نيست، اين نظريه در مذهب امام مالك و امام ابوحنيفه/ است (10ص1959ج3)
آنچه در پايان بحث قابل يادآوري است آنست كه ولي امر مسلمين و مسولين توزيع زكات آن را در وقت توزيع زكات مد نظر بگيرند، توجه به اولويت‌ها است به اين معني كه در قدم اول آنعده از افراد را كه واجد شرايط اخذ مال زكات‌اند درجه بندي نمايند، در قدم دوم از مال زكات به كساني به دهند كه توانايي ديگر براي سد رمق و پوره كردن احتياجاتشان بالفعل و بالقوه نداشته باشند، آنانيكه توانايي كار را دارند از مال زكات به ايشان داده نمي‌شود، بدليل اين كه دو نفر نزد پيامبر آمدند و از مال زكات تقاضا كردند، پيامبر ايشان را به دقت نگرست و برايشان فرمود: اگر مي‌خواهيد شما را مي‌دهم، مگر در مال زكات حصه براي سرمايه دار و فرد توان‌مند كار وجود ندارد. (3ص163)
خلاصه سخن اين كه دين مقدس اسلام از شخص توان‌مند مي‌خواهد كه خودش نيازمندي‌هاي خويش را رفع نمايد.
خزانه عمومي دولت بيت المال:
خزانه عمومي دولت بيت (المال) با منابع مختلف آن ضامن كمك و مساعدت فقيران است، اسلام به دولت اجازه نمي‌دهد كه در برابر مشكلات اجتماعي موقف منفي داشته باشد و در حل مشكلات مردم سهم نگيرد، بلكه از آن مي‌خواهد كه در رفع اين گونه مشكلات موقف و پاليسي مثبتي داشته باشد، هرگاه جامعه به چنين مشكلات روبرو گردد، هيچ جامعه نيست كه در آن فقير و ثروت‌مند وجود نداشته باشد روي اين ملحوظ اسلام به منظور رفع احتياجات فقيران با اقسام مختلف آن‌ها گام‌هاي برداشته است و براي آن قانوني را پي ريزي كرده كه ضامن از‌ بين بردن فقر از جامعه است.
براي تحقق اين هدف اسلام حقوق زيادي را واجب گردانيده است و آن را به خاطر معالجه اين معضله توجيه نموده است. از نظر اسلام دولت در اين مورد مسؤل است و تمام مسوليت‌ها چه كلي و چه جزئي فقيران و بيوه زنان و غيره گروه‌هاي محتاج بر دوش دولت است به هر فقيري كه توان كار را ندارد حق داده شده است كه از دولت بخواهد كه مصارف پيشبرد زنده‌گاني او را بدهد، اين مسولت كه بر دوش دولت گذاشته شده است او را در برابر تمام افراد جامعه مسؤل قرار مي‌دهد و اساس اين مسؤليت اين فرموده پيامبر است:
«أنا أولى بكل مسلم من نفسه، من ترك مالاً فلورثته ومن ترك دينا أوضياعاً فإلي وعلي». (3ص252)
 منفعت من به مسلمانان نسبت به خود‌شان زيادتر مي‌رسد كسي كه بعد از مرگش مالي را گذاشت آن مال از ورثه‌اش است و كسي كه بر او قرض باشد و يا اطفال خورد سالي داشته باشد كه خطر ضايع شدن آن‌ها است و چيزي ندارد آن‌ها نزد من آيند و مسؤليت آن‌ها بر دوش من است.
حضرت عمر سوگند خورده فرمود:‌
احدي در گرفتن اين مال از ديگر برتري ندارند و نه من در گرفتن آن از ديگران برتري داشته و مستحق‌تر هستم، سوگند به خدا هيچ مسلماني نيست مگر آن كه در اين مال سهمي دارد ولي در گرفتن آن مطابق كتاب خدا و سنت رسول الله داراي مراتب است شخصي ثروت‌مند و شخصي محتاج است قسم به خدا كه از اين مال‌ها براي شخصي كه در كوه صفا شباني مي‌كند و مواشي مي‌چراند نگه خواهيم كرد تا بيايد و از مال مذكور حق و درا بيگيرد(23ص109و110)
بنابرآنچه گفته شد هرگاه اموال زكات نتواند جوابگوي احتياجات فقيران و بي‌نوايان با شد از بيت المال (خزانه عمومي) برايشان نفقه داده مي‌شود و رفع نيازمندي آن‌ها از همه مصارف بيت المال ترجيح داده مي‌شود.
اگر دولت اين وظيفه خود را اجرا نكرد فقراء حق دارند كه غرض بدست آوردن حق‌شان به ضد دولت به محكمه دعوي نمايند تا توسط حكم عدالت قاضي اين حق مسلم‌شان را بستاند.
فيصله فقيه مشهور اسلام علامه ابن عابدين همين است، او مي‌گويد: ‌قاضي بايد به اساس فيصله محكمه اركان دولت را مكلف سازد تا براي شخص فقير و عاجز به قدر كفايت مصارف بدهد طوري كه قاضي به اساس فيصله قضائي ولي يا اقارب قريب او (فقير) را به اين كار مكلف مي‌سازد.
در سال قحطي و خشك سالي حضرت عمر براي بي‌نوايان از بيت المال طعام پخته مي‌كرد و شخصي را موظف ساخته بود كه در كوچه‌هاي مدينه صدا كند هركس بخواهد از اين طعام خورده مي‌توان و اگر خواسته باشد به اندازه رفع ضرورت فاميل و خانواده‌اش از آن گرفته و به خانه ببرد. (11ص102و103)
كفايت و كمك دولت از بيت المال منحصر به افراد مسلمان نبوده بلكه غير مسلمانان را هم دربرمي‌گيرد و درين باب سوابق تاريخي وجود دارد كه تكفل دولت را در برابر اهل ذمه هم ثابت مي‌ساد.
خالد بن وليد به اهل حيره چنين نوشت: ‌هر پير و ضعيف از هل ذمه كه قدرت كار را نداشته باشد و يا كدام آفتي او را رسيده باشد و يا بعد از ثروتمندي و غنا فقر دامنگير او گشته باشد و از روي مجبوري از اهل دين خود سوال كند، من ازين نوع اشخاص جزيه را معاف كردم و تا وقتي كه در سرزمين اسلامي زندگي كند مصرف‌شان به دوش بيت المال است.
خالد اين عهد نامه را در وقت خلافت ابوبكر صديق نوشته بود هيچ يك از اصحاب رسول الله آن را انكار نكرده‌اند و اين موضوع به منزله اجماع صحابه به شمار مي‌آيد. (11ص105)
حضرت عمر در عهد خلافت خويش بر دهي مي‌گذست سائلي را ديد بر پشت دري گدايي مي‌كرد، شحص ناتواني بود عمر فهميد كه وي ذمي است از بازويش گرفته پرسيد از كدام يك اهل كتاب هستي؟ گفت يهودي ام به او گفت: چه چيز باعث شده كه تو را به اين حال مي‌بينم؟
يهودي گفت: به خاطر جزيه، پيري و محتاجي گدايي مي‌كنم، عمر دست او را گرفته به خانه‌اش برد و آنچه نزدش بود به او داد، سپس او را به خازن (بيت المال) معرفي كرد و گفت: راجع به اين شخص و امثال آن متوجه باش سوگند به خدا كه در حق وي انصاف نكرده‌ايم كه در حال و ايام جواني از او استفاده كنيم اما در وقت پيري او را رها كنيم و خوارش سازيم به او معاش مقرر كرد و به مسؤل بيت المال گفت: ‌تا وقتي معاش مذكور را برايش تاديه كن كه در دار اسلام زندگي مي‌كند. (9ص82و11ص102)
عمر بن عبدالعزيز به اين حقيقت بيش از همه آگاه بود و مي‌دانست كه پوره كردن ضروريات فقراء و بينوايان به ذمه دولت اسلامي است، فاطمه همسرش روايت مي‌كند روزي عمر را ديدم كه به سجاده نشسته بود در حالي كه رخساره خود را بر دست نهاده بود اشك مي‌ريخت به او گفتم: چه شده كه گريه مي‌كني؟
گفت: واي بر تو مسؤليت امور اين امت به دوشم شد من را جع به فقير، گرسنه و بيمار از دست رفته، برهنه مشقت ديده و يتیم دل شكسته بيوه بي‌كس، مظلوم آسيب رسيده، مسافر، اسير و پيرسال خورده و بالاخره كسي كه نان خوار زياد و مال اندك دارد و به امثال آن‌ها كه به هر طرف وجود دارد انديشيدم كه خداوند در باره آن‌ها در روز رستاخيز از من مي‌پرسد و محمد در برابر من قرار مي‌گيرد و از آن‌ها دفاع مي‌كند لذا ترسيدم كه پاسخ و دليلي گفته نتوانم دلم به حالم سوخت گريه كردم. (9ص87)
بنابرآنچه گفته شد خزانه عمومي (بيت المال) با كافه مواردش منحيث يك ضمانت اجتماعي در چوكات دولت اسلامي و ستون فقرات آن وجود دارد و براي جلوگيري از فقر و بينوائي كه عامل اصلي گدايي است مي‌باشد و بر دولت است كه موارد و منابع بيت المال را تقويه نموده و آن را در اختيار ضعفاء و بينوايان قرار دهد. نظر به اساسات اصول و قوانين اسلامي ملكيت‌هاي عامه از بيت المال مسلمانان‌اند حفاظت، تنظيم امور و سرپرستي آن وظيفه دولت است و مستفيدين آن پيش از همه فقراء و بينوايان‌اند، اغنيا و ثروتمندان را در آن حق استفاده نمي‌باشد.
حضرت عمر قطعه زمين ملكيت خويش را در مدينه منوره كه آن را (زبده) مي‌ناميدند وقف چراگاه مسلمانان نموده بود و به مسؤل آن چراگاه كه (هني) نام داشت دستور داد، اي هني با مردم برده باري و پيش آمد خوب كن، از دعاي مظلوم بترس زيرا دعاي مظلوم مقبول است براي كسي كه اشتر و مواشي كم دارد زمينه استفاده بيشتر از اين چراگاه را فراهم ساز، اگر مواشي ثروتمندان مانند: عثمان بن عفان و عبدالرحمن بن عوف نچرند باكي ندارد، زيرا اگر مواشي آن‌ها هلاك شود به زراعت روي مي‌آورند، ولي اگر مواشي ناداران و بينوايان از‌ بين برود فرياد كنان نزد من مي‌آيند، در اين صورت آيا درست است كه آن‌ها را رها نمايم و با آن‌ها هيچ توجه نكنم؟‌ تهيه چراگاه براي ما آسان‌تر از تهيه طلا و نقره براي آن‌ها است. (9ص488)
احياي صله رحم
صله رحمي و احياي آن يكي از ويژه‌گي‌هاي دين مقدس و جاودان اسلام است كه اديان و مذاهب ديگر از آن بي‌بهره‌اند، از نظر اسلام افراد جامعه اسلامي عضو يك فاميل به شمار مي‌روند، هر خير و فلاح براي يك انسان به منفعت ديگر نيز مي‌باشد و هر صدمه و ضرري به فردي بر ديگران بي‌اثر نمي‌باشد، از آنجاست كه شريعت اسلام به احيا، تقويه و دوام صلهء رحم امر فرموده است و از قطع و آنچه باعث صدمه به آن مي‌شود، برحذر داشته است، خداوند مي‌فرمايد:
﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِيتَآيِٕ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَيَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ وَٱلۡبَغۡيِۚ يَعِظُكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ ٩٠﴾ [النحل: 90].
در حقيقت خدا به دادگرى و نيكوكارى و بخشش به خويشاوندان فرمان مى‏دهد و از كار زشت و ناپسند و ستم باز مى‏دارد به شما اندرز مى‏دهد باشد كه پند گيريد.
﴿فَ‍َٔاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ لِّلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجۡهَ ٱللَّهِۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٣٨﴾ [الروم: 38].
پس حق خويشاوند و تنگدست و در راه‏مانده را بده اين [انفاق] براى كسانى كه خواهان خشنودى خدايند بهتر است و اينان همان رستگارانند.
وفرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا كَثِيرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا ١﴾ [النساء: 1].
اى مردم از پروردگارتان كه شما را از نفس واحدى آفريد و جفتش را [نيز ] از او آفريد و از آن دو مردان و زنان بسيارى پراكنده كرد پروا داريد و از خدايى كه به [نام] او از همديگر درخواست مى‏كنيد پروا نماييد و زنهار از خويشاوندان مبريد كه خدا همواره بر شما نگهبان است.
و همچنان پيامبر اسلام فرموده است:‌
«من کان یؤمن بالله والیوم الآخر فلیصل رحمة» (26 ص 156).
كسي كه ايمان به خدا و روز آخرت دارد بايد رحمش را وصل نمايد (صلهء رحم داشته باشد) از ارشادات فوق برمي‌آيد كه موضوع صلهء رحم از نظر اسلام عمده و درخور توجه است و هر مسلمان متمول راست كه در اجراء و تحقق آن بكوشد، زيرا؛ وصل نمودن رحم مساوي وصل شدن به رحمت پروردگار و قطع آن، موجب محروميت از رحمت الهي مي‌گردد.
معني صلهء رحم:
صلهء رحم عبارت از مراوده و حسن سلوك به اقارب ذي حق عصبي و نسبي در همه سطوح زندگي است به طور خاص در حالت احتياج و ضرورت ايشان، تنها رفت و آمد و احترام در حالت سرور خوشي و تقديم تعزيت در مراسم عزاداري را صلهء رحم گفته نمي‌شود كه در حالات احتياج شديد و طاقت‌فرسا از آن‌ها دوري جسته شود.
ابن قيم جوزي/ مي‌فرمايد: بزرگ‌ترين قطع صلهء رحمي آنست كه شخصي يكي از ذوي الارحام خود را در گرسنگي و تشنگي گرمي و سردي روزگار ببيند و لقمه نان و جرعه آبي و پارچه لباسي كه ذريعه آن سد رمق و رفع گرسنگي و تشنه‌گي ستر عورت نمايد به او ندهد حال آنكه او برادر و يا كاكا، بچه كاكا، بچه خاله عمه‌اش است، اگر اين قطع صلهء رحمي نيست پس قطع صلهء رحم چسيت؟
صلهء رحم آن است كه از اقارب عصبي و نسبي محتاج در حالت فقر و فاقه دست‌گيري كرده شود، اين همان نكته يست كه فقهاي مسلمين بر آن اتفاق نظر دارند تا آن كه شوهر را بر نفقه خانمش و پدر را بر نفقه اولادش و اولاد را به نفقه والدين جبر كرده مي‌شود. قاضي محكمه صلاحيت دارد كه نفقه فقير را بر اقارب متمول آن جبراً حواله كند، همچنان كه ايشان بعد از وفات وي مستحق ميراث اواند (اگر از وي مالي بماند) در حالت زنده‌گي مكلف پوره كردن ضروريات زندگي او نيزاند. از سيعد ابن المسيب روايت است ‌كه عمر عصبه يتمي را به زندان افگند تا آن كه بالاي يتيم‌شان مصرف كنند و ضروريات زندگي‌اش را پوره كنند.
ابن جريج مي‌گويد: من از عطا راجع به تفسير اين آيه كريمه «وعلی الوارث مثل ذلك» پرسيدم گفت: بر ورثه يتيم است بالاي او مصرف كنند همچنان كه از وي ميراث مي‌برند گفتم: ‌آيا ورثه مولود (طفل) را كه مال ندارد جهت نفقه آن حبس كرده مي‌شود؟‌ فرمود: ‌مگر بگزارند او را كه بميرد.
اگر حق ذي القربي كه قرآنكريم به مراعات و احسان آن امر فرموده است دادن نفقه به او نباشد، پس چه حقي بالاي صاحب قرابت وجود دارد. بزرگ‌ترين جفا در حق صاحب قرابت اينست كه او را گرسنه و برهنه ببيند در حالي كه توان دادن لقمه ناني و پارچه لباسي كه به آن سدرمق و ستر عورت نمايد را دارد و به او نمي‌دهد. (23ص95و96)
دكتور وهبه ذهيلي مي‌گويد: بر پدر واجب است كه مخارج مالي فرزندش را تا حين بلوغ بپردازد و بر اقارب متمول و سرمايه دار واجب است كه تمام مصارف مالي نزديكان تنگ دست و بينواي خودر ابپردازند. (10ص5011ج7)
و مطابق مذهب امام ابوحنيفه/ نفقه هرذي رحم محرم مانند كاكا، برادر، برادرزاده، عمه و ماما بالاي نزديكان متمول‌شان واجب است.
شرايط نفقه اقارب:
براي واجب شدن نفقه اقارب ذي رحم محرم از نظر فقهاء شرايط ذيل مدارا عتبارست:
- اين كه صاحب قرابت باشد فقير و عاجز از كسب باشد يعني توانايي انجام كار را نداشته باشد قسمي كه صغير و يا مريض و يا نابينا و يا مونث باشد و اين نفقه به طبقه اناث و صغيران موقوف نيست بلكه آنعده از بزرگسالان كه توانايي كار و كسب را ندارند نيز نفقه آن‌ها بدوش اقارب متمول‌شان است. (10ص7427ج10)
- اتحاد دين: نفقه فقير وقتي بالاي اقارب غني و سرمايه دارش لازم مي‌گردد كه هردو پيرو دين مقدس اسلام باشند، اگر فقير و يا اقارب وي داراي اديان مختلف باشند، نفقه فقير بالاي قريب غني وي لازم نيست چنانچه از يگديگر ميراث برده نمي‌توانند. اما مخارج زن، پدر، مادر از اين حكم مستثني است.
- قريبي كه نفقه بذمه وي لازم مي‌گردد تنگ دست نباشد، زيرا درين صورت خودش در موقفي قرار دارد كه با وي كمك صورت بگيرد تا آن كه به ديگران كمك نمايد. (10ص7428ج10)
از آنچه كه تا اكنون تذكر رفت واضح مي‌شود احياي صلهء رحم و احساس مسؤليت اقارب متمول در مقابل نزديكان تا حد اكثر جلو فقر و گرسنگي را و در نتيجه را‌هاي گدايي و سوال‌گري را مسدود مي‌سازد. اگر فقيري اقاربي كه مخارج مالي‌اش را پوره كرده بتواند نداشته باشد و يا اصلاً اقارب نداشته باشد از نظر دين مقدس اسلام همه مصارف و مخارج آن به ذمه بيت المال مسلمين است.
اندازه نفقه اقارب:‌
اسلام نفقه را كه بر ذمه قريب مالدار و ثروت‌مند واجب گردانيده است حد و اندازه معيني ندارد، زيرا حاجات مردم نظر به اختلاف زمان و مكان و عرف و امكانات و توانايي انفاق گران فرق مي‌كند، كسي متوسط الحال و كسي حالتش خوب است، بنابرين در اندازه نفقه قدرت منفق و حاجت منفق عليه مدار اعتبار است، اما آنچه را فقهاء در مورد نفقه به صراحت ذكر كرده‌اند شامل اشياي ذيل است:‌
ـ لباس زمستاني و تابستاني كه مناسب اين دو فصل باشد.
ـ مسكن و جاي بودباش و لوازم از اثاث و فرش خانه.
ـ خادم براي كسي كه خدمت جان خود را كرده نمي‌تواند.
ـ متاهل ساختن كسي كه خواهان آنست.
ـ نفقه زوجه و عيال متزوج.
علامه بن قدامه مقدسي مي‌گويد: نفقه قريب به اندازه كفايت داده شده و بنابر حاجت واجب است، پس به اندازه داده شود كه حاجتش برآورده گردد. (23ص62و63)
كاركردن
اگر نظام آفرينش را كاملاً بررسي نمايم درمي‌يابيم كه خداوند جهان را براساس حركت و كار قرار داده است و سير تكاملي موجودات را برين پايه استوار نموده است. از كره خورشيد تا كوچك‌ترين موجوادات اين جهان اگر حركت و تحول و تغيير خود را آني بازدارند، مشاهده خواهيم كرد كه حداقل گوشه از اين نظام آفرينش باعث اختلال مي‌گردد، بنابرين انسان كه موجودي از موجودات اين جهان پهناور است نبايد در چنين يك صحنه‌ايي بي‌تلاش و بيكار بماند.
كار از نظر اسلام:
كسب و كار از نظر اسلام وظيفه و مسؤليت طبعي هر زنده جان است، لذا آن را اسلام بركسي كه توانمند كار باشد واجب گردانيده است و همچنان كار و كوشش را تقدير و تمجيد مي‌نمايد، زيرا كار سبب حصول مال و به كارگرفتن مال امنيت در جامعه متحقق مي‌شود و نياز جامعه مرفوع مي‌گردد. كار و عمل نخستين وسيله كسب رزق براي امرار حيات است كه مي‌توان آن را به درآمد نيز مسمي كرد ‌كه از اين طريق انسان براي پوره ساختن احتياجات خود مي‌كوشد و از اين راه سرمايه افراد، ملت‌ها به وجود مي‌ايد لذا عمل (كار) يكي از وسايل فطري انسان براي حصول رزق و بدست آوردن ثروت است و بايد انسان به اين خاطر سعي و تلاش كند كه به درجات بلند ارتقا نمايد، نيرومند و توانا شود و در فضاي امينت زندگي نموده از گرسنگي، فقر، بيماري و ترس رهايي يابد.
هر فرد جامعه اسلامي مكلف است، كار كند و ماموريت دارد كه هر طرف در زمين خداوند برود و از رزق خداوند بخورد طوري كه خداوند مي‌فرمايد:
﴿هُوَ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ ذَلُولٗا فَٱمۡشُواْ فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُواْ مِن رِّزۡقِهِۦۖ وَإِلَيۡهِ ٱلنُّشُورُ ١٥﴾ [الملک: 15].
او (الله) كسى است كه زمين را براى شما رام گردانيد پس در فراخناى آن رهسپار شويد و از روزى [خدا] بخوريد و رستاخيز به سوى اوست.
رفتن و خوردن مستلزم كار و فعاليت است بدون كار و فعاليت بدست آوردن رزق و خوردن ممكن نيست. (9ص211)
خداوند انسان را به كار و كوشش و زحمت كشيدن جهت بدست آوردن مايحتاج زندگي‌اش در آيات متعدد امر فرموده است تا اينكه در (360) آيه قرآنكريم راجع به كار و فعاليت صحبت به ميان آمده است و در (109) آيه از قرآن عظيم الشان لفظ فعل ذكر شده است كه اين همه نمايان‌گر تشويق از طرف خداوند و توجه به سوي كار و فعاليت است. (9ص205)
و در ذيل به گونه مثال از چند ارشاد الهي تذكر مي‌رود خداوند مي‌فرمايد:
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بي‌شَيۡ‍ٔٗاۚ وَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٥٥﴾ [النور: 55].
خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏اند وعده داده است كه حتما آنان را در اين سرزمين جانشين [خود] قرار دهد همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند جانشين [خود] قرار داد و آن دينى را كه برايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند و بي‌مشان را به ايمنى مبدل گرداند [تا] مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريك نگردانند و هر كس پس از آن به كفر گرايد آنانند كه نافرمانند.
و مي فرمايد: ﴿هُوَ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ ذَلُولٗا فَٱمۡشُواْ فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُواْ مِن رِّزۡقِهِۦۖ وَإِلَيۡهِ ٱلنُّشُورُ ١٥﴾ [الملک: 15].
خداوند ذاتي است كه زمين را براي شما مسخر گردانيده است برويد در گوشه و اكناف آن و از روزي پروردگار بخوريد و به سوي او باز گردانيده و حشر مي‌شويد.
و فرموده است: ﴿فَإِذَا قُضِيَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا لَّعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ١٠﴾ [الجمعة: 10].
‌آنگاه كه به پايان رسد نماز در زمين منتشر شويد و از روزي او تلاش كنيد و خداوند را زياد ياد كنيد تا آنكه رستگار شويد.
ارشادات نبوي در مورد كار:
ارشادت نبوي راجع به كار و تشويق به آن از حد و حصر خارج است و در اينجا صرف به ذكر يك حديث شريف اكتفا مي‌كنيم.
پيامبر فرموده است:
«ما أکل أحد طعاماً قط خیراً من أن یأکل من عمل یده وإن نبي الله داود علیه السلام کان یأکل من عمل یده». (26 ص 258)
طعام و غذا بهتر را هيچ كس ني‌خورده از آن كه از دست رنج خودش باشد هرآينه پيامبر خدا داود از محصول دست خودش غذا مي‌خورد.
پيامبر با فرهنگ و فكر رايج در ميان مردم عرب كه كار و حرفه را سبك و بي‌ارزش مي‌شمردند و بسياري از آنان دست به گدايي به طرف بزرگان و سرمايه داران و رسائي عشاير دراز مي‌كردند به شدت مقابله مي‌نمود و براي آن‌ها توضيح مي‌داد كه هرگونه كار و شغل مفيدي كه سودي را به دنبال داشته باشد بدون توجه به سخن و قضاوت مردم كاري محترم و باارزش است و مي‌فرمايد: «هركس كه طنابش را بر دوش بيندازد و به صحرا برود و پيشه هيزمي را به همراه بياورد و بفروشد و آن را وسيله احترام و عزت خود نمايد بسيار بهتر است از درخواست كمك از مردم، حال آن كه به او كمك نمايند يا حاضر به كمك او نشوند». (19ص317)
جالب‌تر آن كه پيامبر خود كار كرده و كم ارزش‌ترين كار را انحام داده‌اند، از شباني اهل مكه شروع تا تجارت به مال خديجه و كارهاي ديگر و هميشه اصحاب خويش را به كار تشويق مي‌كردند و درين راستا از انبياء پيشين نام مي‌بردند.
اقوال علما و فضلا در مورد كار:
در مورد كار، زحمت و كوشش علماء و فضلا سخنان گران مايه و پر ارزش گفته‌اند. حضرت عمر مي‌فرمايد: زماني شخصي را ببينم و از او خوشم بيايد مي‌پرسم آيا حرفه و شغل داري؟
اگر گويد: ‌نه خير از نظرم مي‌افتد، در يكي از ضرب المثاهاي زبان عربي آمده است: كسي كه به بي‌كاري عادت مي‌كند كامياب نمي‌شود.
از حضرت علي روايت است غفلت و تنبلي كليد محتاجي است، ناتواني و كسالت سبب فاقگي و باعث هلاكت مي‌شود كسي كه نخواست نمي‌يابد.
امام موسي بن جعفر/ مي‌گويد: از كسالت و پريشاني خويش را نگهداريد، زيرا انسان را از لذت و نصيب دنيا و آخرت محروم مي‌سازد.
حضرت عمر مي‌فرمايد:‌ كاري كه در آن پستي و حقارت باشد بهتر است از سوال كردن و گدايي (9ص218)
حضرت علي در مسجد كوفه با دسته افرادي برخورد كه در گوشهء نشسته‌اند، از خصوصيات آن‌ها پرسيد عرض كردند (رجال الحق) هستند، اگر كسي چيزي به آن‌ها بدهد مي‌خورند و الا صبر مي‌نمايند، فرمود: ‌سگان بازار كوفه نيز چنان‌اند، اگر استخواني برسد مي‌خورند و اگرنه صبر مي‌كنند، پس دستور داد كه حلقه رجال الحق پراگنده شوند و هر گدام دنبالي كاري بروند.
به قول بزرجمهر: بايد لب فرو بست و باز گشود و كار كرد و دم نزد و يقين نمود كه كليد طلايي كاميابي كار و كوشش است. (13ص25و27)
يكي از حكما سه چيز را بر ياران خود و شاگردان خود زشت مي‌پنداشت:‌ نمي‌دانم، نمي‌توانم، غير ممكن است؛ آنكه مي‌گفت نمي‌توانم، به او مي‌فرمود: زحمت بكش، و آنكه مي‌گفت نمي‌دانم، به او مي‌گفت:‌ ياد بگیر، و آنكه مي‌گفت غير ممكن است، مي‌فرمود: تجربه كن. (22ص19)
بدون شك كار و تلاش كارهاي ناممكن را در حيطه امكان آورده و سهل مي‌سازد و جوينده يابنده است.
ايمان انگيزه دروني براي كار است:‌
قرآنكريم در بيش از (70) آيه ايمان را همراه با عمل قرين ذكر كرده است و حتي به عمل تنها اكتفا نكرده است و عمل صالح را خواسته است، عمل صالح يكي از كلمات جامع قرآن كريم است كه همه كارهاي دنيا و دين، وضع فرد و جامعه و زندگي روحاني و مادي را باهم بهبود بخشيده شامل مي‌گردد.
انسان باايمان يك انگيزه باطني و مشوق دروني براي كار دارد، با الهام از آن‌ها تف دروني است كه دست به كار مي‌زند اين انگيزه دروني همان ايمان است به خداوند و پيام‌هاي آسماني و وظيفه كه نسبت به آباداني زمين و سروري به جهان دارد. انسان باايمان يقين دارد كه سعادت در آخرت و موفيقت در دنيا بستگي به كار و كوشش او دارد. بهشت آخرت پاداشي براي تنبل‌ها و بي‌كارها و بي‌دست پاها نيست، پاداش انسان‌هاي جدي و زحمت‌كش در راست كاري و نيكوكاري است.
خداوند مي‌فرمايد: ﴿وَنُودُوٓاْ أَن تِلۡكُمُ ٱلۡجَنَّةُ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٤٣﴾ [الأعراف: 43].
و ندا داده مى‏شود كه اين همان بهشتى است كه آن را به [پاداش] آنچه انجام مى‏داديد ميراث يافته‏ايد.
عقيده اسلامي طمع‌هاي فرقه گرايانه و آروزهاي ميان تهي را از اعتبار انداخته است و شرط بهشتي شدن را ايمان راستين و كار و كوشش صادقانه قلم داد كرده است، آنچنان كه يهود معتقد بودند و مي‌گفتند جنت از آن ماست و نصاري مي‌گفتند: بهشت از ماست، خداوند ادعاهاي ميان تهي هر دو را رد نموده فرمود:
﴿بَلَىٰۚ مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَلَهُۥٓ أَجۡرُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ١١٢﴾ [البقرة: 112]. بلي آن كه وجودش را تسليم خدا كند و نيكوكاري پيشه نمايد دست مزدش را نزد پروردگارش خواهد يافت، هيچ خوف و ترسي براي ايشان نيست.
قابل تذكر است نبايد چنين توهم كرد و پنداشت كه رابطه سعادت و رستگاري و موفقيت با كار و كوشش منحصر به آخرت است و بس، بلكه قوانين جزايي خداوند براي دنيا و آخرت يك سان است و پروردگار دنيا و آخرت يكي است. و خداوند مي‌فرمايد:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجۡرَ مَنۡ أَحۡسَنَ عَمَلًا ٣٠﴾ [الکهف:30].
ما دست مزد كسي را كه عملي را به درستي انجام دهد ضايع نمي‌سازيم. اين امر شامل دنيا و آخرت است. (21ص460و463)
انسان با ايمان با كاركردن زمين خدا را اعمار مي‌كند:
بعضي‌ها خيال كرده‌اند كه انسان‌هاي باايمان در ويشاني‌اند كه در تكيه آراميده‌اند يا راهباني هستند كه در ديره‌هايشان شبانه روز به نماز ايستاده‌اند و از كار و زندگي دست شسته‌اند و از اين رو كار و توليد را ضايعه براي ايمان به حساب مي‌آورند، اين چنين تصوري از انسان دين دار و باايمان را اگر برخي اديان در بعضي از نقاط جهان بدست داده باشند، عقيده اسلام آن را به رسميت نمي‌شناسد.
اسلام مسلماني را به رسميت مي‌شناسد كه زحمت بكشد و كوشا باشد و نقش خودش را در زندگي ايفا نمايد و با زندگي داد و ستد داشته باشد و در جهت تحقق بخشيدن اراده خدا كه فرزندان آدم را نماينده‌گان خويش در زمين قرار داده است فعاليت كند.
در مكتب اسلام هيچ يك از روزهاي هفته به عبادت اختصاص داده نشده است كه مردم ازكارهاي روزمره زندگي دست بكشند، چنانچه در آيين يهود معمول است، از ديدگاه اسلام هروز روز كار است و در پرتو نيت صادقانه كارهاي دنيا نيز از نظر اسلام مي‌تواند عبادت به حساب آيند. روز جمعه عيد هفتگي اسلام را ملاحظه كنيد كه خداوند در مورد آن مي‌فرمايد:‌
﴿فَإِذَا قُضِيَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا لَّعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ١٠﴾ [الجمعة: 10].
و چون نماز گزارده شد در [روى] زمين پراكنده گرديد و فضل خدا (رزق حلال) را جويا شويد و خدا را بسيار ياد كنيد باشد كه شما رستگار گرديد. اين است علامه زندگي مسلمانان در روز جمعه، كار، داد و ستد و بازرگاني پيش از نماز، بعد شتابان به سوي ذكر خدا و نماز و پس از برگزاري نماز در زمين پراگنده شدن و فضل الهي را جوياشدن.
حضرت عمر گروهي را ديد كه بعد از برگزاري نماز جمعه در زاويه مسجد نشسته‌اند، از آنان پرسيد: شما كي هستيد؟ گفتند: ‌ما گروهي هستيم كه بر خدا توكل كرده‌ايم، عمر تازيانه‌اش را كشيد و به آن‌ها نهيب زد و گفت: مبادا كه يكي شما از طلب روزي باز نشسته و بگويد خدايا مرا روزي ده در حالي كه مي‌داند آسمان براي هيچ كس زر و سيم نمي‌باراند و آيه مباركه ﴿فَإِذَا قُضِيَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ...﴾ را تلاوت كرد.
 
نتيجه گيري
گدايي يك پديده و مشكل اجتماعي و قابل علاج مي‌باشد كه در جوامع انساني موجود بوده و هرجامعه مطابق جهان بيني خويش آن را علاج مي‌نمايد، از نظر دين مقدس اسلام علاج اين پديده تطبيق كامل اسلام، در همه نواحي زندگي مي‌باشد، زيرا اسلام نظام كامل خداوند براي زندگي است كه نه قابل تجزيه است و نه تجزيه را مي‌پزيرد، خداوند در مورد مي‌فرمايد:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱدۡخُلُواْ فِي ٱلسِّلۡمِ كَآفَّةٗ وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ ٢٠٨﴾ [البقرة: 208].
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد همگى به اطاعت [خدا] درآييد و گام‌هاى شيطان را دنبال مكنيد كه او براى شما دشمنى آشكار است.
لذا پذيرفتن بخش اسلام به معني خروج از آن است، زيرا؛ اسلام تجزيه را نه پزيرفته و آن را مردود مي‌شمارد. از نظر اسلام علاج اصلي و اساسي گدايي كار و كوشش است، بر فرد مسلمان لازم مي‌گرداند كه از محصول و دست مزد خود بخورد كار و كوشش را عبادت مي‌شمارد و بر صاحب كار است كه اجر و مزد كار گر را قبل از خشك شدن عرق او بپرازد و آن چنان مزد او را بدهد كه لايق كار و عملش باشد.
از نظر اسلام انسان مكلف است در مصارف روزمره خويش از اسراف خودداري كند، مالي كه در اختيار دارد، در راه مشروع آن را مصرف نمايد، حتي در روز قيامت يكي از اولين سوالاتي كه از انسان در محضر خداوند كرده مي‌شود كه بايد آن را جواب بگويد مال‌اش است كه از چه مدركي بدست آورده و در چه موردي به مصرف رسانيده است؟‌
اسلام معالج اصلي گدايي در جوامعي بشري است، مشروط به اين كه نظام اسلام در جوامع بشري تطبيق شود و فرصتي براي تطبيق آن داده شود، حكام و زمامداران، آن را در ساحه نفوذ خويش تطبيق نمايند. اوراق زرين تاريخ اسلام شاهد اين مدعاست.
پيامبر فرموده است:
«تصدقوا فإنه يأتي عليكم زمان يمشي الرجل بصدقته فلا يجد من يقبلها يقول: الرجل لوجئتها بالأمس لقبلتها فإما اليوم فلا حاجة لي بها». (17ص281ج3)
زكات مال خود را ادا نمايد، عنقريب بر شما زماني خواهد فرا رسيد كه شخصي زكات مال‌اش را ببرد و كسي را نيابد كه زكات را از نزدش بيگرد، و مردي برايش بگويد اگر ديروز آن را مي‌آوردي آن را مي‌پزيرفتم ولي امروز نياز ندارم.
و همچنان فرموده است:‌
«لا تقوم الساعة حتی يكثر فيكم المال يفيض حتی يهم رب المال من يقبل صدقته وحتی يعرضه فيقول الذي يعرض عليه لا أرب لي». (17ص281ج3)
قيامت برپا نخواهد شد تا آنكه مال نزد شما فراوان شود تا آنكه صاحب مال، (كسي كه زكات بالايش فرض شده) تلاش و جستجو مي‌كند، كسي را كه زكات مال او را قبول كند و پيش مي‌كند زكات مال خود را به مردم آن كه زكات به او پيشكش شده است مي‌گويد: من حاجتي ندارم. حضرت معاذ بن جبل وقتي كه پيامبر او را بصفت والي به يمن فرستاد در زمان خلافت حضرت ابوبكر و عمرل در آن جا به صفت والي باقي ماند تا آنكه مرگ به سراغ وي آمد و به لقاء الله پيوست. در زمان خلافت حضرت عمر معاذ ثلث صدقات (مال زكات) يمن را به مدينه منوره به حضرت عمر فرستاد، حضرت عمر آن را ناپسند دانست و برايش نوشت من تو را به صفت جمع كننده مالايات و جزيه‌ها نفرستادم، بلكه وظيفه تو آن است كه زكات را از ثروتمندان اخذ نموده و بر مستمندانشان توزيع نمايي. حضرت معاذ در جواب گفت: ‌من به تو چيزي را نفرستادم كه در يمن شخص مستحق و يا علاقمند گرفتن آن باشد.
و در سال دوم حضرت معاذ نصف اموال زكات اهل يمن را به حضرت عمر فرستاد حضرت عمر همچنان آن را ناپسند دانست معاذ در جواب فرمود: من در يمن كسي كه آن را بيگرد نيافتم. و در سال سوم همه اموال زكات اهل يمن را به مدينه منوره ارسال نمود عمر از پذيرفتن آن انكار كرد ولي معاذ در جواب گفت: ‌در يمن كسي كه مستحق و با علاقمند گرفتن آن باشد وجود ندارد، ناگزير شدم اين سرمايه بيت المال مسلمين را به شما بفرستم. (21ص 153و153)
يحي بن سعيد مي‌گويد: عمر بن عبدالعزيز من را به جمع‌آوري زكات و صدقات به افريقا (جاي كه امروز مردم آن با فقر و گرسنگي دست و پنجه نرم مي‌كنند) فرستاد زكات و صدقات آن ديار را جمع‌آوري نموده فقراء و نيازمندان آن ديار را فراخواندم كه از مال زكات به ايشان بدهم، كسي را نيافتم كه زكات را بپزيرد، ناگزير با اموال زكات غلام‌ها و برده‌گان را خريداري نموده و آن‌ها را در راه خدا رها كردم. (21ص154)
اين غنا و رفاهيت منحصر به افريقا نبود، بلكه هرگوشه جهان كه در آن چتر رحمت خدا حكومت و خلافت اسلامي سايه بان بود، از آن رفاهيت و غنامندي برخوردار بوده‌اند.
ابوعبيد روايت مي‌كند عمر بن عبدالعزيز به والي عراق عبدالمجيد بن عبدالرحمن نوشت و به وي هدايت داد كه معاشات ماهوار مامورين خود را بپرداز، عبدالمجيد بن عبدالرحمن درجواب نوشت: اين كار را انجام دادم و در بيت المال مسلمين مال اضافه هم موجود است، عمر بن عبدالعزيز به وي نوشت ‌تلاش كن حاجات آناني را كه در غير سفاهت و بي‌بندباري و اسراف قرضدار شده‌اند را پوره كني، در جواب نوشت اين كار را هم كرده‌ام و بيت المال اكنون فاضل است، عمر به وي نوشت: ‌پس جوانان را كه مال ندارند و خواهش ازدواج را دارند مصارف ازدواج و مهر خانم‌هاي‌شان را از اين مال پوره كن، در جواب نوشت: اين كار راهم كرده‌ام و در بيت المال مسلمين مالي هنوز وجود دارد، عمر به وي نوشت به حالت آنعده غير مسلمين كه مكلف بپرداخت جزيه‌اند و زمين‌هايشان مكلفيت آن‌ها را پوره كرده نمي‌تواند توجه كن، زيرا؛ ما از ايشان صرف يك سال و يا دو سال جزيه نمي‌خواهيم.
اين چنين اسلام در ساحات تحت نفوذ خود دامن فقر را كه عامل اصلي گدايي به شمار مي‌آيد چيده بود، اين هم آثار و ثمرات عدالت نظام اسلامي است كه بعد از تطبيق آن گليم فقر و گدايي را از سرزمين خويش برچيد، مگر دنيا نظامي را به جز از اسلام بدين منوال مشاهده كرده است؟
اگر جامعه جهاني خواهان برچيدن بساط فقر و گدايي در جوامع بشري‌اند به آيين نجات بخش خداوند روي آورند و از جان دل آن را بپزيرند و اگر اين اهليت را در خود نمي‌بينند حداقل بگذارند و مانع ايجاد نكنند كه اسلام دور خود را در جوامع اسلامي ادا نمايد.
سوال‌نامه:
هدف از طرح سوال نامه تحقيق و بررسي در مورد عوامل اجتماعي، به ميان آمدن گدايي، اضرار و پيامدهاي فردي، اجتماعي و اخروي گدايي و اثرات رواني آن بالاي افراد گدايي‌گر و يافتن راهاي علاج آن است، كه اين موضوع را با صاحب نظران علوم اسلامي، علوم اجتماعي و روانشناسي مورد بحث و بررسي قرار داده‌ام كه:
 در بخش علوم اسلامي با دكتور محمد (عاطف) رييس جميعت اصلاح و انكشاف اجتماعي افغانستان و پوهندوي عبدالاحد (مسلم) استاد پوهنتون تعليم و تربيه كابل.
در بخش علوم اجتماعي پوهنوال عبدالقدير (رويان) رييس پوهنحي علوم اجتماعي پوهنتون تعليم و تربيه كابل و پوهندوي مير هارون (احمدي) استاد پوهنحي علوم اجتماعي پوهنتون تعليم و تربيه كابل.
و در بخش روانشناسي استاد شمس الدين (شمس) و پوهنمل عبدالمنان (حقيار) استادان ديپارتمنت روان شناسي پوهنتون تعليم و تربيه كابل، به سوالات بنده جواب ارايه كرده‌اند كه اينك نظريات ايشان را مستقيما به نقل مي‌گيريم و در بخش مناقشه اين نظريات را مورد تحليل قرار مي‌دهم.
دكتور محمد (عاطف) در برابر اين سوال بنده كه (علل و عوامل بوجود آمدن مرض گدايي در جامعه افغاني از نظر شما كه رييس يك نهاد اجتماعي هستيد و به مسايل اجتماعي سر و كار داريد چسيت؟ و راه‌هاي جلوگيري آن را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
موصوف چنين ابراز نظر كرد: ‌علل و عوامل گدايي را مي‌توان در نكات ذيل خلاصه كرد:
1-    فقر و بيچاره‌گي.
2-    ضعف روابط صلهء رحمي اسلامي في مابين اقارب و همسايگان.
3-    بخل سرمايه داران در پرداخت زكات و عشر و ديگر واجبات مالي كه بر ذمه ثروتمندان از طرف شريعت اسلامي گذاشته شده است.
4-    عدم دلسوزي و همبستگي اجتماعي در ميان مردم.
5-    وجود بعضي از گروه‌ها و باندهاي خاص كه افراد را به همچو كار مي‌گمارند و اين كار را به عنوان شغل براي درآمد خويش پذيرفته‌اند.
و در رابطه به علاج و حل اين پديده مذموم اجتماعي چنان اظهار نظر كرد:
ـ احياي نقش عشر و زكات بگونه كه در هر منطقه و قريه كميته‌هاي جمع‌آوري زكات و عشر محصولات زراعتي ساخته شود و اين كميته مسؤليت تمويل و پوره كردن مخارج فقراء و مساكين بيوه‌ها و ايتام آن منطقه را بدوش گيرد وراه‌هاي خود كفايي‌شان را با به ميان گذاشتن مشكل فقراء مساكين بيوه‌ها و ايتام با دولت تجار ملي و جهات خيرانديش جستجو كند و در صورت ازدياد به ديگر مناطق و ولايات كشور ارسال گردد.
ـ وزارت ارشاد حج و اوقاف، سره مياشت، وزارت داخله، كار و امور اجتماعي و عدليه دست بكار شوند افرادي را كه به اين كار شوم دست مي‌زنند ارزيابي كنند آنعده افراد كه توان انجام كار را دارند به كارهاي مناسب بگمارند و آناني كه توان كار را ندارند تحت سرپرستي بگيرند حرفه‌هاي مناسب مطابق حال‌شان ايجاد كنند. و آناني كه نه توان كار را دارند و نه اميد فراگيري حرفه از ايشان مي‌رود دولت به اساس تعهد و مسؤليت كه در برابر همچو افراد دارد آن‌ها را كفالت و بيمه بالعوض نمايد.
ـ وزارت امور داخله باندهاي كه افراد را به اين كار مي‌گمارند و از آن‌ها استفاده مي‌برند تشخيص نمايد و از اين كار خانمان‌سوز بازدارد.
پوهنوال عبدالقدير (رويان) رئيس پوهنحي علوم اجتماعي پوهنتون تعليم و تربيه كابل در برابر اين پرسش بنده كه عوامل اجتماعي به ميان آمدن گدايي چيست؟ و راه علاج آن كدام است؟ فرمودند:
جهاني كه ما در آن زنده‌گي مي‌كنيم مشحون از عواملي است كه در رشد فكري و جسمي هر انسان تاثيرگذار بوده عوامل اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي در تعين سرنوشت مردمان آن رول بسا ارزنده دارد يكي از مهمترين سكتوري كه بالاي اقتصاد انسان تأثير مي‌اندازد عوامل اجتماعي است، انسان خواهي نخواهي مجبور است تا موقعيت خويش را از هر نگاه در ميان اجتماع تحكيم بخشيده با بقاي خويش بكوشد، نبود كار، انحرافات اخلاقي، اعتياد به مواد مخدر و همزيستي با اشخاص ناسلام و منحرف باعث مي‌شود كه اقتصاد يك فرد متأثر شود بالاخره در صورت نبود و كمبود وسايل مادي انسان مجبور است دست به تكدي زند.
افلاطون مي‌گويد: كار انسان را از سه بلاي بزرگ نجات مي‌دهد، افسردگي، فسق و احتياج انساني كه به بيكاري به سر مي‌برد، مرتكب جنايات اجتماعي مي‌شود، بايد كار كرد تا خوشبخت شده بايد تحصيل مال كرد تا مقام بلندي را احراز نمود، به گفته افلاطون نبود كار باعث خرابي اقتصاد شده هر شخصي كه به مايحتاج خويش دست‌رسي نداشته باشد مجبور است آن را از هر طريقي كه مي‌شود تهيه نمايد كه يكي از طرق دريافت اين احتياج دست زدن به گدايي است.
هكذا موجديت معتادين، امراض، جهل و عدم موجوديت شرايط مرفه زندگي در اقتصاد انسان‌ها رول بسي ارزنده داشته كه در نتيجه يك جامعه فقير و نادار بوجود آمده بالآخره يك عده انسان‌ها به گدايي و ساير كارهاي منافي اخلاقي دست مي‌زنند.
پوهنوال عبدالقدير (رويان) راه‌هاي بيرون رفت و علاج مرض گدايي را چنين مطرح نمود:
مهمترين طرق علاج اين پروسه تحقيرآميز عبارت‌اند از:
1-    بلند بردن سطح اقتصاد مردمان جامعه.
2-    تبليغ علماي ديني به خاطر رشد افكار عامه و بيان قباحت و نادرستي اين عمل از نظر شريعت اسلام.
3-    محونمودن زمينه‌هاي اعتياد به مخدرات و مفاسد اخلاقي در جامعه.
4-    كار ضربتي با استفاده از وسايل اطلاعات جمعي در رابطه به زيان‌ها و عواقب ننگين و سنگين اجتماعي، اخلاقي و اقتصادي آن.
پوهندوي عبدالاحد (مسلم) در برابر اين سوال كه (عوامل گدايي از نظر شما چيست؟ و راه‌هاي جلوگيري از آن كدام است؟ چنين ابراز نظر كرد:
بنام خداوند لایزال و درود بر پيامبر بزرگوار اسلام حضرت محمد گدايي خود پديده است كه تن در دادن به آن كاري است بس مشكل، و انسان به رضايت خاطر و بدون نياز حاضر نيست دست به سوال و گدايي دراز نمايد و نقاب ذلت را بروي خويش بكشد. اما بعضي اوقات تعداي از انسان‌ها به گدايي رو آورده و با كمال عجز و سرافگنده‌گي نزد هر اين و آن دست دراز مي‌نمايند، تا پول چندي بدست بياورند، در حالي كه دين مقدس اسلام اين عمل را مورد نكوهش قرار داده و آن را تقبيح نموده عاملش را تهديد و اختار مي‌دهد: حضرت پيامبر فرموده است: در روز قيامت روي سوالگر از گوشت عاري مي‌باشد، بدين اساس لازم دانسته مي‌شود تا عوامل و انگيزه‌هاي كه انسان را به اين كار وامي‌دارد مشخص گردد تا بتوان علاج را در مورد پيشگش نمود. پس آنچه از نظر بنده مي‌تواند شخص را به گدايي كشاند و از جمله عوامل اين كار به شمار مي‌رود قرار ذيل است:
1-    چيزي كه قبل از همه به عنوان انگيزه گدايي در ذهن من و هر انسان ديگر خطور مي‌كند فقر و تنگ دستي است، زمانيكه انسان خود را در برابر مايحتاج زنده‌گي عاجز مي‌بيند و كار و پيشه هم نداشته باشد، ناگزير دست به گدايي مي‌برد.
2-    عدم توان كار: ‌بسا اوقات براي انسان كارهاي خوبي ميسر است تا از آن طريق خود و فاميل خود را اعاشه و اباته نمايد، اما به نسبت استعداد ضعيف، نقص در اعضاء و يا عدم موجوديت عضو، مانند قطع و يا فلج بودن دست پا و يا چشم و.. كه اين عامل نيز انسان را مجبور مي‌سازد تا به سوالگري و يا گدايي پناه برده و من حيث يك مدرك معاش از آن استفاده نمايد.
3-    حرف و پيشه:‌چنانچه كه در بسيار نقاط شهر و شاهراه‌هاي عام ديده مي‌شود فاميل‌هاي متشكل از مادر و فرزندان خورد و كوچك روزها از صبح تا شام جاي مشخصي از برايش انتخاب نموده و با گريه و زاري و شكوه از درد و رنج روزگار عابرين را مجبور مي‌سازند تا پول چندي به عنوان خيرات براي‌شان بپردازد، اما واقعيت و حقيقت اين چنين نيست كه از ظاهر به مشاهده مي‌رسد، بلكه اين صحنه كارسازي شده از صدها موردي است كه تحت رهبري يك يا چند نفر شعبده باز گدايي را به اين عجز و تواضع فريب دهنده‌اش يك مدرك بزرگ عايدتي قرار داده و زنان و اطفال چندي را در برابر مزد به اين كار مي‌گمارند.
4-    هدف در نقاب گدايي: ‌در جامعه ديده مي‌شود كه شخصي و يا اشخاص سوال مي‌كنند، اما در ضمن به عوض آن كه آثار درد و رنج زنده‌گي در روحيه‌اي او نمودار باشد، زيرگي و تيزفهمي و هم چنان كنجكاوي به شوه‌اي خاصي از آن به مشاهده مي‌رسد، اين نه از طريق سوالگري كه يك غلاف جالب ترحم است موظف مي‌باشد.
5-    احيانا انسان‌هاي ديده مي‌شوند كه گدايي مي‌كنند اما به آن هيچ گونه نيازي هم ندارند، اينجا بايد دانست كه گدايي كردن و يا سوال نمودن براي آن شخص يك عادت است نه احتياج.
اين بود صورت‌ها و شيوه‌هاي مشهور عمل گدايي‌گري كه عوامل و انگيزه‌ها اشكال مبرهن و روشني را نيز با خود دارد. اكنون راه‌هاي كه از نظر بنده مي‌تواند اين مرض را علاج نمايد و يا حداقل آن را كاهش دهد قرار ذيل است.
دين اسلام چون كه يك دين مقدس، جهاني و انسان ساز است هيچ مشكلي در حيات بشر به مشاهده نمي‌رسد مگر اين كه براي او علاجي را دارا است كه از جمله علاج فقر است.
زماني كه ما به نظام اقتصادي اسلام نظر بيفگنيم مي‌بينم ضوابط و قوانيني وجود دارد كه در صورت تطبيق آن فقر به عنوان يك پديده ناشناس غريب به مشاهده خواهد رسيد وقتي كه دين بر مسلمانان غني و داراي نصاب، زكات را در انواع اموال فرض گردانيده است و زماني كه به مشروعيت و وجوب عشر يا دهم حصه حاصلات باغ و زراعت ديده مي‌شود هنگامي كه مسلمان وفات كند مال وي به عنوان ميراث بر وارثين او تقسيم و تركه گردد، بر مسلمانان كه وسعت مالي دارند لازم است تا به عنوان وجيبه ايماني با برادر مسلمان فقير خود كمك كند كه دين مقدس اسلام در اين رستا نصوص و فرامين زيادي را دارا است همه و همه راه‌هاي علاج نهايت موثر در زدودن فقر مي‌باشد.
مزيد بر آن تطبيق نظام اقتصادي در اسلام به شكل متوسط و ميانه نه به شكل ملكيت تام، دولت و تهي دست ساختن فرد مثل نظام سوسيالستي و نه به شكل بدون قيد و شرط فردي مثل نظام اقتصادي سرمايه داري خود در تعادل جامعه موثر واقع شده از تضاد طبقاتي جلوگيري نموده و نمي‌گذارد تا سرمايه‌دار اژدها گردد و مردمان فقير، فقيرتر و چاكر و بالاخره گدايي‌گر شوند.
نكته اصلي نبايد فراموش شود كه دولت به عنوان متصدي امور مردم از نظر دين در رأس برنامه‌هاي خويش اين را سرمشق قرار دهد كه وظيفه اصلي دولت داري، اصلاح حالت و شان مردم است و ادارات خاصي در اين رستا توظيف و به جمع‌آوري اموال عشر و زكات وجهات مصرف آن توجه و مراقبت كامل داشته باشد تا از يك طرف در فقر را به روي ملت مسدود نموده و از طرف ديگر دولت از اين طريق در برابر حوادث طبعي و صدها مشكل ديگر، در مورد دوم هم وظيفه دولت است تا از افراد معيوب و معلول ملت پاسداري نموده و از بيت المال احتياجات‌شان را مرفوع نموده و نگذارد تعدادي زيادي از رعاياي دولت دست خوش ذلت و فقر شده و در كام تلخ روزگار فرو روند.
وجيبه ديگري دولت و دولت داري اين است كه تا از طريق رشد سويه تعليمي مفاهيم ديني، ارزش‌هاي انساني، لكه‌هاي ننگين را از چبين افراد ملت دور نموده و ايشان را به مسوليت‌هاي عظيم هستي سوق نموده و تربيه نمايد و نگذارد پول فراواني كه از آبروريزي و عرق‌ريزي تني چند از زنان و اطفال بدست مي‌ايد عيش و نوش تعدادي اندكي از شهوت پرستان و طاغون تان دهر را فراهم سازد، آن اطفال كه در آينده نيروي بشري جامعه از ايشان تشكيل مي‌شود، پس به دقت تمام به اين نكته متوجه بايد بود.
باز هم مسؤليت متوجه دولت است، اگر دولت در امر از بين بردن گدايي از راه‌هاي موثري استفاده نموده و دساتير زنده‌گي ساز اسلام را سرمشق قرار دهد و دروازه گدايي را كلاً مسدود نمايد، هيچ فردي نمي‌تواند در چهره گدايي براي باداران داخلي و خارجي خود كار و فعاليت نمايد.
در آخر توصيه من همين است كه تمام راه‌هاي نجات از همه مشكلات فقط و فقط مرهون و مرتبط به فهم اصيل و واقعي از دين مي‌باشد و بس، زيرا فاصله و دوري ما از دساتير دين سبب شده كه خود را در چارچوب تمام مشكلات و امراض مي‌بينم، پس تا زماني كه ما براي دين فرصت مداخله در تمام ساحات زنده‌گي ديني و دنيوي خود را فراهم نسازيم، فلاح ناممكن خواهد بود.
پوهندوي مير هارون (احمدي) استاد پوهنحي علوم اجتماعي پوهنتون تعليم و تربيه كابل در رابطه به اين سوال كه (اضرار فردي گدايي چيست؟ چنين ابراز نظرنمود:
از نظر و ديدگاه من اضرار فردي گدايي در جامعه خيلي زياد بوده كه با تأسف اطفال جوانان و كهن سالان از قشر ذكور و اناث به اين عمل دچار مي‌باشند و آن اضرار را مي‌توان به گونه ذيل برشمرد:
1-    افراد گدايي‌گر بي‌همت به بار مي‌آيند و بار دوش فاميل و جامعه مي‌شوند.
2-    چون گدايي‌گر يك مبلغ پول را بدون زحمت كشي و عرق ريزي به دست مي‌آورد هيچ گاه علاقمندي به كار و فراگرفتن يك مسلك و حرفه نشده اين تنبلي را براي هميشه اختيار مي‌نمايد.
3-    گدايي‌گري يك عده افراد باعث رنجش افراد با احساس و بشردوست در جامعه مي‌شود.
4-    به اثر گدايي انسان تنبل و بي‌همت مي‌شود كه در نتيجه اينكار آهسته آهسته انسان را بر رذايل اخلاقي و كيسه بري و دزدي و تشويق ديگران به اينكار وامي‌دارد.
5-    اذيت و آزار مردم در معابر و سرك‌ها و كوچه‌‌ها و مساجد از پيامد‌هاي عمل گدايي است.
پوهنيار شمس الدين (شمس) آمر ديپارتمنت روانشناسي پوهنتون تعليم و تربيه كابل در برابر اين سوال كه (پيامد‌هاي گدايي از لحاظ رواني چيست؟) چنين ابراز نظر كردند:
اصلا گدايي‌گران به چندين نوع‌اند، يك نوع كساني‌اند كه صرف به خاطر امرار امور روز مره خود دست به اين كار مي‌زنند. نوع ديگر اطفالي‌اند كه به خاطر خوش‌گذراني روزانه خود كه حتي فاميل‌هاي‌شان هم آگاهي ندارند دست به اين كار مي‌زنند. و شكل ديگر گداها اشخاص و افرادي‌اند كه چندين زن و مرد اطفال را به قسم اجاره روزانه در معبرهاي بزرگ شهر به اشكال مختلف مانند معيوب، معلول، زخمي با كشيدن صداهاي عجيب و غريب به اين كار مي‌گمارند كه اين‌ها را مي‌توان گدايان حرفوي ناميد.
گدايي‌گري دو پيامد بزرگ را در قبال دارد:
ـ به تعويق افتيدن رشد جسمي اطفال گدايي‌گر.
ـ عدم رشد رواني اطفال گدايي‌گر.
در اطفال گدايي‌گر خصوصيات و ويژگي‌هاي چون، شرمندگي هميشگي، معتادشدن، اجتماعي نشدن به مشاهده مي‌رسد و همچنان اطفال گدايي‌گر در اجتماعات زيادتر ظاهر نمي‌شوند، گداهاي گلان سال به ازدواج شرعي تن درنمي‌دهند از راه‌هاي متنوع ديگر به اشباع غرايز جنسي خود مي‌پردازند و اكثراً تا آخر عمر بدون شوهر و خانم باقي مي‌مانند و پيري زود رس داشته در تصاميم متردد هستند، هدف مشخص در زندگي نداشته بركس اعتماد ندارند دوستان‌شان در زندگي كم است، هميشه سست عنصر و متوقع از ديگران مي‌باشند، كار مثبت انجام داده نمي‌توانند از انجام امورات روزمره شخصي، فاميلي و اجتماعي سرباز مي‌زنند. بي‌تصميمي از خصوصيات آن‌ها است، اگر بخواهند از گدايي‌گري بيرون شوند نمي‌توانند و اين كار برايشان به حد اعتياد مي‌رسد، سراغ دارم افرادي را كه اعضاي خانواده و فاميل‌شان آن‌ها را به خاطر بازداشتن از عمل گدايي ماها و روزها در خانه بندي كرده‌اند ولي بعد از رهايي دورابره به چنان اعمال دست زده‌اند.
از پيامد‌هاي ديگر گدايي اعتياد به مواد مخدر است فروش و تجارت غير قانوني مخدرات از طريق همين گدا صورت مي‌گيرد در بازارهاي كابل گدايي گران مواد مخدر را مي‌فروشند، خودفروشي و تن در دادن به مفاسد اخلاقي نيز از آثار و پيامد‌هاي گدايي مي‌باشد.
پوهنمل عبدالمنان (حقيار) استاد روانشناسي در برابر سوال كه (تاثيرات رواني گدايي بالاي اشخاص چسيت؟) چنين ابراز نظر نمود‌اند:‌
از آنجا كه گدايي غالباً از فقر اقتصادي منشاء مي‌گيرد و بر مبناي آن هويت و شخصيت افراد صدمه مي‌بيند افراد گدا در اجتماع ارزش و اهميت خود را از دست مي‌دهند، چون نيازمندي‌هاي اساسي رواني افراد گدا معمولاً ارضا نشده همواره احساس خود كم‌بيني در آن‌ها ديده مي‌شود.
همچنان كه گفته آمديم افراد گدا اعتماد به نفس خويش را از دست مي‌دهند اكثراً به فساد اخلاقي و جرايم دست مي‌زنند كه به مرور زمان از آن‌ها افراد منحرف چون دزد، رهزن، قاچاقبر، فاحشه، و غيره ساخته مي‌شود، اكثراً قاچاقبران اطفال گدا را در طفوليت تحت تربيت قرار داده از آن‌ها سوء استفاده مي‌نمايند، امكانات تربيتي براي افراد گدا بسيار كم است، زيرا؛ آن‌ها بيشترين وقت خود را صرف گدايي مي‌نمايند، آن‌ها عاطفه پدري و مادري را نه ديده‌اند نياز‌مندي‌هاي اساسي رواني آن‌ها ارضاء نشده است كه يكي از اين نيازمندي‌ها مهر و محبت پدر و مادر به فرزندان است، كودكي كه از مهر و محبت پدر و مادر محروم بماند مشكلات متعدد رواني خواهد داشت، افراد اجتماع نيز از گدايان بي‌زاراند و هيچ كس ميل ندارد كه به آن‌ها ابراز دوستي و محبت نمايد از اين جهت آن‌ها در زمينه رشد اجتماعي عقب مي‌مانند، از لحاظ جسمي چون گداها به صورت دوام‌دار وقت خود را در اين شغل سپري مي‌نمايند آفتاب سر و صورت آن‌ها را سوختانده زيبايي و لطافت خويش را از دست مي‌دهند همچنان از لحاظ رشد عاطفي عقب مي‌مانند زيرا، همواره از بي‌مهري رنج برده‌اند آن‌ها فاقد عواطف مي‌باشند بنابراين پيامبر اسلام فرموده است ريسمان به دوش كشيدن و از صحرا چوب جمع‌آوري كردن او از اين طريق امرار معاش نمودن بهتر است از اين كه دست نياز و گدايي به ديگران دراز كرده شود.
مناقشه و بررسی سوالات مطرح شده:
آنچه به عنوان نتيجه و مناقشه از نظريات و جوابات دانشمندان و صاحب‌نظران بدست مي‌آيد عوامل عمده و مهم به ميان آمدن گدايي در جوامعي بشري را مي‌توان چنان برشمرد، طبق نظريات محترم داكتر محمد (عاطف) عوامل به ميان آمدن گدايي:
فقر و بي‌چاره‌گي، ضعف رابطه صلهء رحمي في مابين اقارب و همسايگان، بخل سرمايه داران در پرداخت زكات و ديگر مكلفيت‌هاي مالي شان، عدم دل‌سوزي اجتماعي ميان افراد جامعه، و وجود باندها و فرقه‌هاي حرفوي درين زمينه از انگيزه‌هاي گدايي به شمار مي‌رود.
و طبق نظر محترم پوهنوال عبدالقدير (رويان) عوامل عمده گدايي نبود كار، انحرافات اخلاقي اعتياد به مواد مخدر، جهل و هم‌زيستي با افراد ناسالم، اسراف و عدم رعايت اعتدال در مصارف از عوامل گدايي‌اند.
مطابق نظر و بيانات محترم پوهندوي عبدالاحد (مسلم) عوامل عمده گدايي:
فقر و ضعف اقتصاد، عدم توان‌مند بودن بكار (معيوبيت صغر و انوثت) تبديل شدن اين عمل به حرفه و پيشه و اهداف شوم استعماري در نقاب گدايي، از عوامل عمده گدايي است. آنچه از انگيزه‌هاي گدايي در بالا شمرده شد بنده با كليه آن‌ها موافق هستم و افزون برآن عوامل و علت‌هاي ديگر نيز وجود دارد كه باعث به ميان آمدن اين پديده منفور اجتماعي مي‌گردد، آن‌ها عبارت‌اند از:‌
ـ احساس حقارت در برابر كار و حرفه: ‌يك عده افراد به زعم خود‌شان كاركردن را كسرشان براي خود تلقي مي‌كنند به عوض كار و كوشش و داشتن حرفه گدايي را ترجيح مي‌دهند، اين نوع افراد هنگامي كه جوان هستند، توان كار را دارند و همچنان مي‌توانند حرفه هم بياموزند با سطحي نگري در برابر كار و حرفه، هنگام سال خورده‌گي و افسرده‌گي جز گدايي دروازه ديگري به روي آن‌ها باز نخواهد بود.
ـ اعتماد به صدقات و خيرات هم از عوامل به ميان آمدن مرض گدايي مي‌شود: به اين معني كه يك عده افراد به اميد اين كه صدقات و خيرات از طرف افراد با احساس و بشردوست برايشان مي‌رسد و ايشان مي‌توانند از اين مدرك امرار معاش نمايند ايام جواني خود را كه سرمايه عمر است در كسالت و تنبلي سپري مي‌كنند گرچه افراد خيرانديش ممكن است در جوامع انساني براي هميش باقي باشند و هستند ولي اعطاي صدقات‌شان به يك جهت معين بوده نمي‌تواند با تغيير ميسر مصرف صدقات آن‌ها افرادي كه به چنان گمان نشسته بودن و ايام جواني را هم به همين اميد مصرف كرده‌اند بدون مدرك باقي مي‌مانند جز راه گدايي مسير ديگري براي آن‌ها وجود نخواد داشت.
افزون بر آنچه گفته شد مسايلي ديگري هم وجود دارد كه زمينه به ميان آمدن گدايي را مساعد مي‌سازد كه از آن جمله زمين لرزه‌هاي و سيلاب‌هاي خانمان سوز خشك سالي و قحطي، امراض زراعتي و حيواني جنگ‌ها، تعليم و تربيه نادرست، سياست اقتصادي نامنظم پيروي از عادات ناشايسته و ازدياد في صدي بيكاي در جامعه و غيره مي‌توان زمينه فقر تنگدسي را فراهم نمايد كه نتيجتاً ظروف به ميان آمدن گدايي مساعد مي‌شود.
اما در رابطه به پيامد‌هاي فردي و آثار رواني گدايي سوالاتي را با محترم پوهندوي مير هارون (احمدي استاد علوم اجتماعي و استاد شمس الدين (شمس) و پوهنمل عبدالمنان (حقيار) استادان روانشناسي مطرح كردم كه پوهندوي ميرهارون (احمدي) اضرار فردي گدايي را چنين برشمرد:
ـ گدايي افراد را بي‌همت مي‌سازد كه در نتيجه بار دوش فاميل و جامعه مي‌شوند، از پيامد‌هاي گدايي به ميان آمدن افراد تنبل بي‌حرفه و مسلك و بي‌كار در جامعه است.
ـ گدايي گران يك عده افراد با احساس را در جامعه رنج مي‌دهند.
ـ گدايي گران بعد از تنبلي و بي‌همتي آهسته آهسته بر رذايل اخلاقي دزدي و كيسه بري و صدها جرم ديگر روي مي‌آورند.
ـ اذيت و ازار مردم در دروازه‌هاي مساجد معابر عمومي سرك‌ها و كوچه‌ها و سرويس‌هاي شهري با اظهار ناله و زاري و حتي قسم خوردن و قسم دادن از پيامد‌هاي نادرست گدايي است.
و استاد پوهنيار شمس الدين (شمس) در رابطه به پيامد‌هاي جسمي و رواني گدايي بعد از بيان انواع گدايان چنين گفت:
گدايي‌گري دو پيامد مهم و بزرگ را در قبال دارد.
ـ به تعويق افتيدن رشد جسمي اطفال گدايي‌گر.
ـ عدم رشد و انكشاف رواني افراد گدايي‌گر.
در اطفال گدايي‌گر خصوصيات چون شرمندگي هميشگي، معتاد شدن، اجتماعي شدن هميشه به مشاهده مي‌رسد.
اما در بزرگ سالان عدم ازدواج و عزلت مادام العمر سستي در تصاميم كم همتي، متوقع بودن، فرار از مسوليت‌هاي فردي و اجتماعي و فاميلي وغيره ديده مي‌شود، خلاصه اين كه افراد گدايي‌گر، چه كودكان و چه بزرگسالان بعد از آغشته شدن به مرض گدايي ديگر افراد عادي و نورمال در جامعه شده نمي‌توانند.
در بخش پيامدهاي گدايي آنچه را كه در مصاحبه با دانشمندان گرد آورده‌ام تاييد مي‌نمايم ولي چيزي كه در جريان تحقيق موضوع به من روشن شده است پيامد‌هاي گدايي خلاصه به اشياي كه ذكر شده نمي‌شود، آثار ديگر هم بر آن مرتب مي‌شود كه قرار آتي مي‌باشد:
ـ در بخش فردي: ‌گدايي تاثير مستقيمي بالاي عقيده، اخلاق فكر و انديشه، خانواده، امينت و استقلال مي‌گذارد. چنانچه لقمان حكيم به پسرش توصيه نموده مي‌فرمايد: پسرم با كسب حلال خود را غني بساز كمتر كساني‌اند كه بعد از فقر و احتياج اين سه خصلت به آن‌ها نرسد، سستي در دين، ضعف در عقل وضياع در مروت و مردانگي، بزرك‌تر از همه آن كه مردم او را حقير مي‌شمارند.
بعضي از حكماء گفته‌اند: اگر كسي را چيزي دادي اميرش باشي و اگر از كسي چيزي خواستي اسيرش باشي و اگر از كسي استغنا چستي مانندش باشي (25ص38و9ص38)
ـ در بخش اجتماعي:‌ گدايي سبب عقب‌ماندگي و مانع پيشرفت و تقدم است لانه فساد براي انتشار جرايم و جنايات و منشأ شرارت بي‌قانوني مي‌باشد.
همچنان كه گدايي پيامد‌هاي دنيوي دارد، آثار اخروي نيز دارد و پيامبر در مورد مي‌فرمايد: ‌هركه دست به گدايي‌گري مي‌زند در روز قيامت نزد خداوند به شكل و شيوه حاضر مي‌شود كه در روي آن لقمه گوشتي هم نيست. قاضي عياض در شرح حديث مي‌گويد كه چنين شخص با آتش دوزخ عذاب مي‌شود و هيچ آبرو و عزت نزد خداوند ندارد، زيرا؛ فقر و ناتواني خودش را نزد غير از خدا پيشكش كرده است. (14ص213ج2)
راه‌هاي علاج گدايي از لابلای پرسش‌ها و پاسخ‌های گذشته:
گدايي يك پديده اجتماعي است كه در اثر تعاملات و عملكرد‌هاي افراد در جامعه به ميان مي‌ايد، ممكن با تلاش و كوشش افراد جامعه و مسولين بساط آن برچيده شود و افراد جامعه در رفاهيت و آرمش جسمي و رواني دور از همه انواع ذلت و خواري به سر برند.
حسب فرموده‌هاي دكتور محمد (عاطف) براي برچيدن بساط گدايي از جامعه دو عامل عمده موثر است.
1-    احساس مسوليت افراد جامعه مخصوصاً ثروتمندان با پرداخت واجبات مالي‌شان ممكن است بر اين مشكل فايق آمد.
2-    توجه جدي ارگان‌هاي دولتي كه نقش موثر در مسايل اجتماعي دارند با فراهم آوري زمينه كار، ترويج موسسات حرفوي و مساعد ساختن زمينه آموزش كار و حرفه براي معيوبين، بيوه زنان، اطفال بي‌سرپرست و دادن مزد به آن‌ها كه بتوانند به واسطه آن امرار معاش نمايند، و تحت كفالت درآوردن آن عده از ضعفاء و بي‌نواياني كه توان كار و آموختن حرفه را ندارند.
و همچنان مهار كردن گروه‌ها و باند‌هاي حرفوي كه در بدل پول اندك معيوبين ايتام و بيوه زنان را به اينكار مي‌گمارند در برچيدن و جلوگيري از عمل گدايي نقش اساسي دارد. با در نظرداشت فرموده‌هاي پوهنوال عبدالقدير (رويان) بلند بردن سطح اقتصاد مردمان جامعه تبليغ علماي ديني، محو زمينه‌هاي اعتياد به مواد مخدر و مفاسد اخلاقي و كار ضربتي با استفاده از وسايل دسته جمعي با بيان زيان‌ها و عواقب ننگين و سنگين عمل گدايي مي‌توان مرض گدايي را علاج كرد.
آنچه از خلال صحبت‌هاي پوهندوي عبدالاحد مسلم در مورد علاج مرض گدايي برجسته مي‌شود: ‌عبارت از طبيق نظام اقتصادي اسلام است، همچنان كه اسلام دين ميانه است تمام جوانب روحي و جسمي فردي و اجتماعي را فرا گرفته نظام اقتصادي آن هم در حد اعتدال ميان افراط و تفريط قرار دارد، تطبيق آن فقر را كه عامل اصلي گدايي در جوامعي بشري به شمار مي‌رود از‌ بين مي‌برد.
ـ همچنان احساس مسوليت دولت در برابر رعاياي خويش با فراهم آوردن زمينه كار، جمع‌آوري زكات و توزيع آن به مستحقين و كفالت بي‌نوايان تاثير به سزاي در زدودن گدايي دارد.
و عامل اصلي و عمده در اين زمينه فهم درست از دين است و تطبيق كامل آن حلال همه مشكلات انسان من جمله مشكل گدايي است. همان گونه كه تلاش و كوشش در بهبود وضع معيشت و ارتقاي ظرفيت در رفاهيت و آسايش فرد نقش عمده و برجسته دارد كسالت و تنبلي باعث عقب‌ماندگي و مشكلات گوناگون در زندگي انسان مي‌شود، در حانب معنوي ارتكاب گناه سرباز زدن از قوانين و مقرارت الهي و ناديده گرفتن آن بدون شك باعث محروميت انسان از رحمت‌هاي الله من جمله فراخي رزق و آرامي رواني و مبتلا شدن به ذلت و خواري با دراز كردن دست نياز به ديگران مي‌گردد.
علاوه بر آنچه در نظريات دانشمندان راه‌هاي علاج گدايي برجسته گرديد موارد ديگري هم وجود دارد كه براي نجات انسانيت از پيشه ذلت‌آور و تحقير‌آميز گدايي شده مي‌تواند منجمله:
ـ تربيه معنوي: ‌بلند بردن سطح آگاهي ديني افراد جامعه، ترزيق روحيه بلندهمتي، اعتماد بنفس در همه عرصه‌هاي زندگي، نجات افراد از پديده‌هاي كه باعث تنبلي و كسالت و كم‌همتي‌شان مي‌گردد. تنبلي و سست همتي همان خصلت‌هايي نادرست‌اند كه در تعليمات والاي اسلامي از آن‌ها نكوهش به ميان آمده و قايد بزرگوار بشريت حضرت محمد رسول الله  از آن‌ها به خداوند پناه برده است. داشتن دست خير و بلندهمتي اشياي‌اند كه ستوده شده‌اند و از انسان مومن مطلوب هستند. (26 ص 556 و 7 ص 167 تو 23 ص 50 و 41)
قناعت داشتن و راضي بودن انسان به مقدرات الهي به آنچه به او نصيب كرده است از فضل و رحمت خويش مايه نجات از بغض عداوت و حسادت انسان مي‌شود. تقاضاكردن و تلاش نمودن از راه‌هاي مختلف و به دست نياوردن گاهي اوقات به خيرانسان مي‌باشد (سوره نسا19)
قناعت به معني تن در دادن به ذلت پستي و سستي و كشتن تمايلات مادي و تمجيد فقر گرسنگي و محروميت نيست و قناعت هرگز به اين توهمات ربطي ندارد.
احياي سسيتم منظم جمع‌آوري زكات توسط دستگاه خاص دولتي و توزيع منظم آن به مستحقين با در نظرداشت حق اولويت‌ها در ميان مستحقين زكات، دست گدايان از دامن مردم، كوچه بازار، معابر عمومي و مساجد كوته خواهد شد.
جمع‌آوري زكات از وظايف عمده دولت به شمار مي‌رود و يكي از موارد عايداتي بيت المال مسلمين است و خزانه عمومي يا بيت المال با تمام موادش در خدمت فقراء مساكين و بي‌نوايان مي‌باشد. اگر دولت از طريق بيت المال مشكلات فقراء بيوه زنان ايتام و ديگر افراد مظلوم جامعه را حل نكند ايشان حق دارند به محكمه عارض شوند عليه حكومت اقامه دعوي نمايند و قاضي به اساس فيصله قضايي دولت را مكلف به كفالت آن‌ها بگردند (20 ص 248 و 285 و 11 ص 102 و 103)
ـ احياي صله رحم در ميان اقارب و رعايت حقوق همسايگي در ميان افراد جامعه از ويژه‌گي‌هاي نظام اجتماعي اسلام است كه با رعايت آن از يك طرف فضاي صميمت صلح و صفا بر جامعه حاكم مي‌شود و از طرف ديگر بساط گدايي و گدايي‌گري چيده خواهد شد از تعليمات اسلام اين است كه ايمان كامل ندارد آن كه سير بخوابد و همسايه‌اش در جوارش گرسنه باشد.
اما به طور خلاصه مي‌توان جلوگدايي را به وسايل ذيل گرفت:
1-    وسيله اول: مربوط به شخص گدا مي‌شود كه شخصيت و معنويت او را با تربيه معنوي، قناعت و تشويق آن به كار بالا برد به اين معني كه كابه منفعت او، عايله و جامعه اوست. و برجامعه و دولت است كه زمينه كار و حرفه را براي وي درين راستا فراهم نمايد.
2-    وسيله دوم: تعلق به جماعه مسلمانان دارد كه آن‌ها احساس مسوليت در قبال فقراء و مستمندان نمايند و آن هم به پرداخت زكات واجبه مال‌هاي شان، دادن نفقات به اقارب‌شان رعايت نمودن حقوق همسايه داري صدقات نفلي و غيره.
3-    وسيله سوم: متعلق به دولت است كه شرعا مكلفيت دارد آنعده از محتاجين افراد جامعه كه توان كار را ندارند و نه هم اقاربي كه از ايشان سرپرستي نمايد، از طريق بيت المال مسلمين همه حاجات و ضروريات ايشان را پوره نمايد.
4-    وسيله چهارم: تطبيق كامل اساسات دين خدا در زمين خدا است، آنچه بر انسان از تنگي روزگار مي‌آيد اثر عمده و اساسي آن نافرماني و سركشي انسان از دين خدا است، و دروازه او همان دين اوست و خداوند مي‌فرمايد: ﴿لَئِن شَكَرۡتُمۡ لَأَزِيدَنَّكُمۡۖ وَلَئِن كَفَرۡتُمۡ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٞ ٧﴾ [إبراهیم: 7].
اگر شكر نعمات من را به جا آريد، از نعماتم بر شما مي‌افزايم و اگر ناسپاسي نموديد، هرآيينه عذاب من سخت است.
ومن الله توفق

 
مآخذ
قرآن كريم
1ـ ابن حبان، محمد بن حبان بن احمد صحيح ابن حبان، (بيروت: الرساله، 1993)
2ـ ابن منظور لسان عرب، طبع دوم (بيروت: دار أحيا تراث اسلامي، 1992)
3ـ الخطيب، شيخ ولي الدين ابو عبدالله محمد بن عبدالله مشكات المصابيح (كوئته: مكتبه حنيفه كانسي رود، ب ت)
4ـ العسال، عبدالكريم النظام الاقتصادي في السلام اهدافه ومبادئه طبع اول، (قاهره: مكتبه هبه، 1977)
5 ـ القضاعي، ابوعبدالله محمدبن سلامه بن جعفر مسندالشهاب، (بيروت: موسسه الرساله، 1986م
6ـ الهيثمي، علي بن ابي بكر، مجمع الروائد، (بيروت: دارابن دارالكتاب العربي، 1407هـ ق)
7 ـ بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، (بيروت: دارابن كثير، 1987)
8 ـ بخاري، محمدبن اسماعيل صحيح البخاري، (بيروت: دارالفكر، ب ت)
9ـ بيان، سيدجان، درمان فقرازنگاه قرآنكريم، (پشاورمركزنشارتي ميوند، 1380)
10ـ زحيلي، وهبه الفقه الاسلامي وادلته، كويته مكتبه رشيديه، ب ت
11ـ زيدان، عبدالكريم، فرد وحكومت درشريعت اسلام، (تهران: نشراحسان 1378هـ ش)
12ـ سابق، السيد فقه السنه، (بيروت: دارالكتاب العربي، 1998م)
13ـ سبحاني، جعفرر مز پيروزي مردان بزرگ، (ايران: 1347هـ ق)
14ـ شوكاني، محمدبن علي بن محمد نيل الاوطار، (بيروت: دارالفكر، 1990م)
15ـ‌صديقي، محمدبن علان دليل الفا الحين لطرق رياض الصالحين، (بيروت دارالفكر، 1974م)
16ـ صنعاني، محمدبن اسماعيل سبل السلام، طبع چهارم، (قاهره: مطبعه الباني، 1960م)
17ـ عسقلاني، احمدبن علي بن حجر فتح الباري، (بيروت: ب ت)
18ـ عميد، حسن فرهنگ عميد، (تهران: موسسه انتشارات اميركبير، 1369هـ ش)
19ـ قرضاوي، يوسف دورنماي جامعه اسلامي، (تهران: نشراحسان1371هـ ش)
20ـ قرضاوي، يوسف عبادت در اسلام، (تهران نشر احسان، 1378هـ ش)
21ـ قرضاوي، يوسف نقش ايمان درزندگي(تهران: نشراحسان، 1379هـ ش)
22ـ قرضاوي، يوسف نيت واخلاص، (تهران: نشراحسان، 1379 هـ ش)
23ـ قرضاوي، يوسف مشكلة الفقر وكيف عالجها الإسلام، (بيروت: انتشارات اميركبير، 1371هـ ش)
24ـ محمد، معين فرهنگ فارسي، (متوسط) (تهران:موسسه انتشارات امير كبير، 1371 هـ ش)
25ـ مقدسي، عبدالرحمن بن قدامه مختصر منهاج القاصدين، (بيروت دارالهجره، 1989م)
26ـ نووي، يحي بن شرف رياض الصالحين، (كراچي: آرام باغ قديمي كتابخانه، ب ت)
27ـ نيشاپوري، مسلم بن حجاج صحيح مسلم، (بيروت: داراحياءالتراث العربي، 1990م)
28ـ نيشاپوري، محمدبن عبدالله المستدرك علي الصحيحين، (بيروت: دارالكتاب العلميه، 1990)

 

نقش اسلام در جلوگیری از گدایی

دانلود

درباره کتاب

نویسنده :

عبد الواحد جهيد

ناشر :

www.aqeedeh.com

دسته بندی :

Morals & Ethics