پروتکلهای یهودیان و صهیونیسم

شمار انسانهايى كه داراى غرايز بد و شيطانى هستند، برشمار كسانى كه داراى غرايز خوب هستند، پيشى مى‏گيرد. لذا، براى آنكه بتوان بر انسانها حكومت كرد، بايد به اعمال زور و خشونت و ترور توسل جست. هر انسانى مى‏خواهد ديكتاتور بشود، زور بگويد و اگر بتواند، رفاه و خوشبختى مردم را فداى خواسته ‏ها و آمال خود گرداند.

اسم الكتاب: بروتوكولات حكماء صهيون


الناشر: موقع عقيدة


نبذة مختصرة: بروتوكولات حكماء صهيون.


پروتکل‌هاي
يهوديان و صهيونيسم


 

 

 

 

 

 

 


 
بسم الله الرحمن الرحيم
فهرست مطالب
پروتکل شماره 1    7
حق يعنى زور    9
ما ستمگريم    11
ما به آزادى خاتمه مى‏دهيم    12
پروتکل شماره 2    14
تعليم و تربيت ويرانگر    15
پروتکل شماره 3    16
فقر اسلحه ماست    17
ما از كمونيسم پشتيبانى مى‏كنيم    18
يهوديان سالم خواهند ماند    19
پروتکل شماره 4    21
ما اعتقاد به خدا را متزلزل مى‏كنيم    22
پروتکل شماره 5    23
انحصار سرمايه    25
پروتکل شماره 6    27
ما غير صهيونيست‌ها را استثمار مى‏كنيم    28
پروتكل شماره 7    29
جنگ جهانى    30
پروتکل شماره 8    30
پروتکل شماره 9    32
دولت قدرتمند يهود    32
جوانان مسيحى را به فساد مى‏كشانيم    34
پروتکل شماره 10    35
هدف ما دستيابى به يك قدرت جهانى است    36
سمّ آزادى    37
نابودى دولت‌ها هدف ماست    40
پروتکل شماره11    41
ما گرگيم    42
پروتکل شماره 12    43
ما مطبوعات را كنترل مى‏كنيم    44
فقط مطالب دروغ چاپ مى‏شود    47
پروتکل شماره 13    49
پيشرفت    50
پروتکل شماره 14    51
پروتکل شماره 15    52
لژهاى فراماسونرى    54
ما خواستار تسليم بدون قيد و شرطيم    57
ما بى‏رحم خواهيم بود    59
پروتکل شماره 16    60
پروتکل شماره 17    63
كشيش‏گرى را از بين مى‏بريم    64
پروتکل شماره 18    66
حكومت به كمك ارعاب    67
پروتکل شماره 19    68
پروتکل شماره 20    69
وام خارجى    74
پروتکل شماره 21    77
پروتکل شماره 22    79
پروتکل شماره 23    80
پروتکل شماره 24    82
امضاء كنندگان: نمايندگان عالي رتبه يهود    84

 

 
پروتکل شماره 1
- مى‏خواهيم فارغ از هرگونه لفاظى و عبارت‌‏پردازى و تنها از طريق مقايسه و استنتاج، حقايق محيط اطرافمان را مورد بررسى و مداقه قرار دهيم.
- مى‏خواهيم سيستمى را كه ما در آن زندگى مى‏كنيم از دونقطه نظر يعنى از نظر يهودي‌ها (صهيونيست‌ها) و از نظر غير يهودي‌ها (غيرصهيونيست‌ها) مورد ارزيابى قرار دهيم.
- شمار انسان‌هايى كه داراى غرايز بد و شيطانى هستند، برشمار كسانى كه داراى غرايز خوب هستند، پيشى مى‏گيرد. لذا، براى آنكه بتوان بر انسان‌ها حكومت كرد، بايد به اعمال زور و خشونت و ترور توسل جست. هر انسانى مى‏خواهد ديكتاتور بشود، زور بگويد و اگر بتواند، رفاه و خوشبختى مردم را فداى خواسته‌‏ها و آمال خود گرداند.
- اما چه عواملى اين جانور درنده را كه اسمش انسان گذاشته‏اند، از خشونت باز مى‏دارد؟
- از زمانى كه حيات اجتماعى آدميان آغازگشت، فشارها، رفتارهاى ظالمانه و حيوان صفتانه‌‏اى از سوى فرمان‌روايان باعث شد كه توده‌‏هاى مردم تحت سلطه درآيند و مطيع فرمان‌روايان خود شوند. آنگاه با وضع قوانينى كه در واقع همان چهره تغييريافته زور و تهديد هستند، آدميان به زير سلطه درآمدند و من در اينجا مى‏خواهم بگويم كه طبق قانون طبيعت، «حق» يعنى اعمال زور و فشار.
- آزادى سياسى تنها يك نظريه است نه يك واقعيت. لذا آدمى بايد بداند كه چگونه از واژه آزادى سياسى براى فريب توده‌‏ها استفاده كند و سپس آن را براى درهم شكستن قدرت حزب حاكم بكارگيرد. البته اگر حزب حاكم قبلا خود از چنين شيوه‏اى براى دستيابى به قدرت استفاده كرده باشد، بهتر مى‏توان همين شيوه را در مورد او بكار برد. به كمك واژه به اصطلاح آزادى مى‏توان همين شيوه را در مورد او بكار برد. به كمك واژه به اصطلاح آزادى مى‏توان پايه‌‏هاى حزب حاكم را سست و لرزان ساخت و بى‏اعتباريش را به توده مردم نشان داد. از آنجا كه توده ناآگاه نمى‏تواند حتى يك روز هم بدون راهنما و رهبر هدف‌هايش را خود راهبرى نمايد، لذا به آسانى رهبرى حزب جديد را مى‏پذيرد و بدين‏سان رژيم قديم جاى خود را به رژيم جديد مى‏دهد.
- هنگامى كه ما به قدرت رسيديم، يعنى قدرت را از چنگ فرمان‌روايانى كه با استفاده از واژه آزادى بر مردم حكومت مى‏كنند، خارج ساختيم، طلا جاى قدرت را خواهد گرفت. بنياد نهادن حكومت براساس آزادى غيرممكن است. زيرا كسى نمى‏تواند آزادى را در متعارف و متعادل‏ترين نوع آن بكارگيرد. اگر صرفاً براى مدت كوتاهى مردم را در اداره امور خويش آزاد بگذاريم تا هر كس فرمان‌رواى خويش بشود، ديرى نخواهد پاييد كه انسجام امور از هم گسيخته مى‏شود و مردم دست به كشتار همديگر مى‏زنند و از دولت چيزى جز تلى خاكستر به جاى نخواهد ماند.
- خواه دولت‌ها در اثر ضعف داخلى متلاشى شوند و خواه در اثر چيرگى دشمنان خارجى از بين بروند، سرانجام زير نفوذ ما قرار خواهند گرفت. زيرا سرمايه، كه به مثابه ريسمان محكمى است، در دست ماست. دولت‌هايى كه به اين ريسمان محكم چنگ نمى‏زنند، سقوطشان حتمى خواهد بود.
- آن‌هايى كه آزادمنشانه مى‏انديشند، ممكن است به سياستى كه ما در بالا خطوط اصلى آن را ترسيم كرديم، ايراد بگيرند و آن را غيراخلاقى تلقى كنند. ولى در پاسخ ايراد آن‌ها، ما اين سؤال را مطرح مى‏كنيم:
 اگر هر دولتى دو نوع دشمن داشته باشد و براى از بين بردن دشمن خارجى به او اجازه داده شود كه براى نابودى دشمن از هر روشى استفاده كند، يعنى مثلا دشمن را غافلگير كرده و شبانه به اردوگاه او بزند و او را در هم بكوبد آنگاه اين عمل را روش غيراخلاقى مى‏ناميد؟ به همين قياس نابودى دولت‌هاى حاضر به دست ما كه مخرب رفاه عمومى هستند، عملى غيراخلاقى تلقى مى‏شود؟
- آيا آدم معقولى پيدا مى‏شود كه فكر كند مى‏توان از طريق بحث و استدلال با مردم عامى كه قدرت استدلالشان سطحى است، كنار آمد؟ كنار آمدن با توده مردم فقط با دست گذاشتن روى عواطف و اعتقادات آن‌ها مقدور و ممكن است. اگر بخواهيم با اين دسته از مردم كه فهم سياسى ندارند، از طريق استدلال و بحث كنار بياييم، جز آنكه تخم هرج و مرج را بپاشيم كار ديگرى نمى‏توانيم بكنيم.
- ميان سياست و اخلاق هيچگونه وجه اشتراكى نيست. فرمان‌روايى كه متكى به اخلاق باشد، نمى‏تواند سياستمدارى كار كشته و ماهر از آب درآيد و نتيجتاً پايه‏‌هاى قدرت سياسى او متزلزل خواهد گشت. آن‌هايى كه مى‏خواهند گام در وادى سياست بگذارند، بايد هم نيرنگ باز باشند و هم بتوانند ديگران را متقاعد كنند. صفاتى چون درستكارى و راستگويى خطرى بزرگ براى سياست بشمار مى‏روند. زيرا چنين صفاتى شديدتر از هر دشمنى، فرمان‌روا از اريكه حكمرانى به زير مى‏كشند. البته فرمان‌روايان جوامع غيرصهيونيست بايد چنين صفاتى را دارا باشند تا هر چه زودتر از پاى درآيندو تسليم ما شوند. ولى در نظام سياسى جوامع صهيونيستى، قيودات اخلاقى نبايد وجود داشته باشد.
حق يعنى زور
- به اعتقاد ما حق يعنى اعمال زور. واژه حق واژه‏اى ذهنى است كه به هيچ وجه جنبه عينيت به خود نمى‏گيرد. در نظام سياسى ما حق اين چنين تعبير مى‏شود: هر آنچه را كه مى‏خواهم به من بده زيرا من از تو قوى‏ترم. نيازى نيست كه ثابت كنم حق از آن كيست.
- حق از كجا شروع مى‏شود و به كجا ختم مى‏شود؟
- در هر دولتى كه قدرت به طور نامطلوبى سازمان يافته باشد، قوانين و مقررات، اعتبارشان را از دست داده، دستخوش طوفان حوادث مى‏شوند و سرانجام ليبراليسم پديد مى‏آيد. طبق قانون حكومت اقويا، بايد تمام مقررات و قوانين را متلاشى سازيم و براى آن‌هايى كه داوطلبانه از ليبراليسم دست كشيده‏اند و تسليم ما شده‏اند، منجى شويم.
- در شرايط كنونى كه تمام قدرت‌هاى جهان داراى پايه‏هاى لرزانى هستند، قدرت سياسى ما داراى پايه‌‏هاى استوارى است. زيرا وجود آن محسوس نيست. زمانى قدرت ما تجلى خواهد كرد كه هيچگونه خطرى آن را تهديد نكند.
- قدرت‌هاى سياسى جهان به سبب اعمال ليبراليسم دچار مشكلات شديدى هستند. وظيفه ما اين است كه فارغ از اينگونه مشكلات، به فكر پى‏ريزى حكومت آينده خود باشيم. ما بايد در طرح‌هاى خودبيشتر به ضروريات فكر كنيم تا به اخلاقيات و بيشتر به هدف‌ها توجه داشته باشيم تا به وسيله‌‏ها.
- اكنون ‏طرحى در پيش روى داريم كه خطوط اصلى سياست آينده ‏مان را مى‏خواهيم از متن آن استخراج كنيم. اين طرح به ذكر عواملى كه حاصل چند قرن انديشه و كار آدمى را به هدر داده‏اند، مى‏پردازد. لذا ما نمى‏توانيم نقش اين عوامل را ناديده بگيريم.
- براى آنكه سياستمان عملكرد رضايت بخشى داشته باشد، نخست بايد توده مردم را بشناسيم و به سستى انديشه، عدم درك و عدم توجه آن‌ها به رفاه خويش پى ببريم. بايد بدانيم كه قدرت توده مردم قدرتى نامعقول است. كسى كه از احوال توده مردم اطلاعى ندارد، نمى‏تواند آن‌ها را اداره كند. و نيز كسى كه دانش سياسى نداشته باشد، حتى اگر خيلى هم تيز هوش باشد نمى‏تواند توده ناآگاه را رهبرى كند و سرانجام جامعه را به پرتگاه سقوط سوق مى‏دهد.
- تنها كسانى كه از همان اوان خردسالى براى رهبرى تربيت مى‏شوند، مى‏توانند به مفهوم كلماتى كه از الفباى سياست تشكيل شده‏اند، پى ببرند.
- اگر افرادى را كه از دانش سياسى بهره ندارند، بر سر كار آوريم، ديرى نمى‏پايد كه در اثر اختلاف ميان احزاب، قدرت را از دست داده سقوط مى‏كنند. آيا مى‏توان اداره امور يك جامعه را به افرادى كه صرفاً به منافع خود توجه دارند و هنگام رسيدگى به امور، به منافع خويش فكر مى‏كنند محول كرد؟ آيا اينگونه افراد مى‏توانند از خود در برابر دشمن دفاع كنند؟ اگر تصور كنيم كه در ميان توده مردم كسانى يافت مى‏شوند كه توانايى اداره امور جامعه را دارند، در آن صورت هماهنگى امور سياسى را بر هم زده‏‌ايم و اجراى برنامه‌‏ها را دشوار ساخته‌‏ايم.
 ما ستمگريم
- تنها به يارى يك فرمان‌رواى مستبد و سختگير مى‏توانيم طرح‌هايى را كه در پيش داريم به مرحله اجرا درآوريم و ميان دستگاه‌هاى مختلف دولت كه به مثابه يك ماشين عمل مى‏كند، نوعى هماهنگى برقرار كنيم. لذا مى‏توان چنين نتيجه گرفت كه مناسب‏ترين نوع حكومت براى يك كشور، حكومتى است كه در آن قدرت به يك نفر تفويض بشود. بدون وجود يك حكومت مطلقه مستبد، تمدن نمى‏تواند به حيات خود ادامه دهد. و اين تمدن تنها به وسيله رهبران و نخبه‌‏ها بارور مى‏شود نه به وسيله توده‌‏هاى ناآگاه. توده مردم وحشى است و توحش خود را در هر موقعيتى نشان مى‏دهد. هنگامى كه توده‌‏ها آزادى به دست آوردند آزادى به صورت هرج و مرج كه خود اوج توحش است جلوه‏ گر مى‏شود.
- اعتياد به الكل و افراط در نوشيدن نوشابه‌‏هاى سكرآور، مشكلى است كه پس از اعطاى آزادى در ميان غيريهودي‌ها رواج پيدا مى‏كند. بر ما يهودي‌ها لازم است كه در چنين مسيرى گام برنداريم. مردم غيريهودى از همان آغاز جوانى به وسيله عوامل ما بى‏بندوبار و بدون اخلاق بار مى‏آيند. عوامل ما عبارتند از معلمان سرخانه، خدمتكاران، منشى‏ها و زنانى كه در خانه‏‌هاى ثروتمندان بچه ‏دارى مى‏كنند. به كمك زنان يهودى مردان غيريهودى را در عشرتكده‌‏ها و محل‌هاى عياشى به فساد اخلاقى مى‏كشانيم و آن‌ها را از جاده عفت و پاكدامنى منحرف مى‏سازيم. من اين جامعه را كه به دست زن‌ها به فساد كشانده مى‏شود، جامعه زنان نام مى‏نهم زيرا در فساد و تجمل‏ پرستى دنباله ‏رو ديگرانند.
- دولت ما به جاى آنكه ترس از جنگ را در مردم ايجاد كند، از طريق اعدام‌هاى ظاهراً قانونى مخالفان را از سر راه برمى‏دارد و با ايجاد چنين ترسى خود به خود مردم را وادار به تسليم مى‏كند. زيرا بى‏رحمى و سنگدلى در مجازات موجب ثبوت و استحكام دولت است. به نام انجام وظيفه و با اعمال مجازات‌هاى شديد و بى‏رحمانه مى‏توانيم دولت‌ها را هم وادار كنيم كه بدون قيد و شرط تسليم ما شوند.
- منطق ما زورگويى و متقاعد كردن است. در مسايل سياسى، تنها زور است كه پيروز مى‏شود به ويژه اگر رهبران سياسى بتوانند آن را مخفيانه اعمال كنند. اگر فرمان‌روايى نمى‏خواهد تسليم ديگران شود، بايد با خشونت و نيرنگ به متقاعد كردن ديگران كه از اساسى‏ترين اصول حكومت هستند، متوسل شود. تا زمانى كه غيريهود مانع رسيدن ما به هدف‌هايمان باشند بايد فساد، خيانت و رشوه ‏خوارى را رواج دهيم. اگر چپاول كردن اموال مردم منجربه تسليم شدن آن‌ها در برابر حكومت بشود، نبايد در انجام اين كار ترديدى به خود راه دهيم.
ما به آزادى خاتمه مى‏دهيم
- اگر به تاريخ گذشت نگاهى بيفكنيم، درمى‏يابيم كه ما نخستين قومى بوديم كه نداى آزادى، برابرى و برادرى را سرداديم. اين كلمات بعدها به وسيله مردم غيريهودى، احمقانه و طوطى‏وار تكرار شدند و ناآگاهانه خود را گرفتار ساختند و آزادى را كه در برابر فشارهاى توده ناآگاه چون سد محكمى بود، از بين بردند. خردمندان غيريهودى نمى‏توانند خود را از مطلق‏ گرايى و ذهنيت و عالم تجرد بيرون آورند و واقعيات را مورد قبول قرار دهند. آن‌ها هيچگاه متوجه تضاد موجود ميان آنچه مى‏گويند و آنچه عمل مى‏كنند، نمى‏شوند. آن‌ها متوجه نمى‏شوند كه افراد داراى استعدادها، قابليت‌ها و شخصيت‌هاى متفاوتى هستند. آن‌ها باور نمى‏دارند كه توده مردم كور و ناآگاه است. آنان باور نمى‏دارند، كسى كه از ميان توده مردم برخيزد نمى‏تواند رهبر بشود. آن‌ها نمى‏پذيرند كه استعداد رهبرى در ميان يك تبار از پدر به فرزند منتقل مى‏شود. آنان با ناديده گرفتن چنين حقايقى برخلاف موازين طبيعت گام برداشتند و ما مى‏بينيم كه مسأله ارثى بودن رهبرى، به دست فراموشى سپرده شده و همين امر هم باعث شده است كه ما روز به روز به موفقيت نزديكتر شويم.
- اشاعه كلماتى چون آزادى، برابرى و برادرى در چهارگوشه دنيا به ما نسبت داده مى‏شود. ما بايد از عواملمان كه ناآگاهانه پرچم‏مان را با شور و شوق فراوان برافراشته‏اند، سپاسگزار باشيم. مى‏دانيم كه كلمات مذكور در طول تاريخ همچون آفتى رفاه، صلح، آرامش، همكارى و اساس حكومت غير يهوديان را نابود كرده‌‏اند. البته بعداً يادآور خواهيم شد كه عوامل دست ‏نشانده، ما چگونه به پيروزى نهائى ما كمك خواهند كرد يا اين امكان را مى‏دهند كه ورق برنده به دست ما بيفتد. معناى اين كلام آنست كه در آينده خواهيم توانست هر نوع امتيازى را از جمله (اريستوكراسى )اشرافيت و سرمايه ‏دارى (جوامع غير يهودی) را چون سدى در برابر پيروزيمان قرار دارد، نابود كنيم و بر خرابه‌‏هاى اريستوكراسى غيريهود، اريستوكراسى خود را كه مبتنى بر ثروت و رهبرى افراد تحصيل كرده است، بنا نهيم. باز يادآور مى‏شويم كه دانش و ثروت دو شرط اساسى، براى تشكيل اين اريستوكراسى هستند. ثروت را در اختيار داريم و دانش رهبرى را حكماى پيشين برايمان فراهم آورده‌‏اند.
- اگر در رابطه‌‏هايمان، دست روى حساس‏ترين عصب ذهن آدميان بگذاريم، خيلى زود به پيروزى خواهيم رسيد و اين اعصاب حساس ذهن آدمى، عبارتند از زراندوزى، مال‏پرستى و تنوع ‏طلبى در ارضاء نيازهاى مادى هر يك از اين خواسته‌‏ها به تنهائى مى‏تواند آدمى را تسليم ما بكند.
- مجرد و ذهنى بودن مسأله آزادى، به ما كمك مى‏كند كه به توده‏‌هاى مردم در سراسر دنيا بفهمانيم كه دولت‌هايشان فقط ناظر خرج ثروت‏هاى مردم هستند و مى‏توان دولت‌ها را مانند دستكش‌هاى كهنه زود به زود عوض كرد.
- از آنجا كه تغيير دادن رهبري‌هاى ممالك جهان مقدور و ميسر مى‏باشد و از آنجا كه مى‏توانيم نقش بسيار مهمى در اينگونه تغيير و تحولات داشته باشيم، لذا برايمان آسان خواهد بود كه اختيار انتصاب و انتخاب رهبران جهان را به دست گيريم.
پروتکل شماره 2
- تا آنجا كه مقدورمان باشد، بايد از بروز جنگى كه بسود ناحيه‌‏اى خاص منجر شود، جلوگيرى كنيم. آنگاه جنگ را به صحنه اقتصاد مى‏كشانيم تا طرفين متخاصم به خوبى تسلط همه جانبه ما را دريافته و تسليم عوامل بين ‏المللى ما شوند. حقوقى بنام حقوق بين ‏الملل وضع خواهيم كرد كه جايگزين حقوق ملى كشورها شده و ناظر بر روابط بين ملل باشد، همانگونه كه قوانين حقوقى يك كشور، بر روابط افراد آن كشور نظارت دارد.
- اطاعت بى‏چون و چرا از مهمترين شرايطى است كه ما براى انتخاب مديران در نظر مى‏گيريم و هيچ ضرورتى ندارد كه آن‌ها در زمينه مديريت تحصيلات و اطلاعاتى داشته باشند. اينگونه مديران همچون مهره شطرنج در دست مشاوران و متخصصانى خواهند بود كه ما از كودكى آن‌ها را براى اداره امور جهان تربيت خواهيم كرد. همانطورى كه نيك مى‏دانيد اينگونه مشاوران را طورى تربيت مى‏كنيم كه براى احراز مقام‌هائى كه به آن‌ها محول مى‏شود، واجد شرايط باشند. بعلاوه آن‌ها را در زمينه امور سياسى، تاريخ و تحليل وقايع، آموزش مى‏دهيم. مى‏دانيم كه غيريهودي‌ها طورى تربيت شده‏اند كه نمى‏توانند وقايع تاريخى و مشاهدات خود را بدون پيشداورى تحليل كرده و از اين تحلي‌ها نتيجه عملى بگيرند و يافته‌‏ها را راهنماى عمل خويش قرار دهند. بنابراين، ضرورتى ندارد كه ما به آن‌ها اهميت بدهيم. بگذار كه سرگرم شوند و عمرى را در آرزو و اميد بسر ببرند و به خاطرات گذشته خويش دل خوش نمايند. بگذار خود را با اصولى كه ما به نام علم (تئورى) به آن‌ها ديكته كرده‌‏ايم سرگرم كنند. با توجه به اين هدف ما به يارى مطبوعات (رسانه‌‏هاى گروهى) اعتماد غير يهودي‌ها را به صحت اين تئورى‏ها جلب مى‏كنيم. روشنفكران غيريهودى علوم را به طور مجزا از هم مورد تحقيق قرار مى‏دهند و بى‏آنكه خود متوجه باشند، اطلاعات فراوان و نتايج گرانبهائى را فراهم مى‏آورند ولى آن‌ها را در متن عمل پياده نمى‏كنند. اما عوامل ما اطلاعات به دست آمده از اينگونه تحقيقات را با هم تلفيق و تركيب كرده تا به يك كل دست يابند و فكر خود را در جهت خواست‌هاى ما پرورش دهند.
تعليم و تربيت ويرانگر
- فكر نكنيد آنچه كه در بالا گفته شد تنها يك حرف است. دقت كنيد كه ما چگونه موفق شديم داروينيسم، ماركسيسم و نيچه‏ايسم را بال و پر بدهيم. يهوديان بايد به سادگى به اهيمت نقش ويرانگر نظريه‌‏هاى بالا، روى ذهن و انديشه غيريهود پى ببرند.
- براى آنكه در مسائل سياسى دچار لغزش و اشتباه نشويم بايد به طرز تفكر، تمايلات و خصوصيات ملل مختلف توجه دقيق داشته باشيم. به عبارت ديگر سيستم ما به مثابه ماشين بزرگى است كه اجزاء آن به مقياس وسيعى متناسب با خلق و خوى، آداب و رفتار مردمى كه در جهت هدف‌هايمان گام برمى‏دارند، كار مى‏كند. لذا براى آنكه با شكست مواجه نشويم، بايد از تجربيات گذشتگان استفاده كنيم.
- مى‏دانيم كه ممالك جهان از مطبوعات بعنوان وسيله‌‏هائى براى هدايت فكر مردم در جهت دلخواهشان استفاده مى‏كنند. لذا براى آنكه بتوانيم از مطبوعات در جهت خواسته‌‏هاى خود استفاده كنيم، بايد در بين مردم نارضائى ايجاد نمائيم و سپس از طريق مطبوعات نارضائى‏ها را منعكس سازيم.
مى‏دانيم كه آزادى بيان تنها از طريق آزادى عمل تضمين مى‏شود، اما مردم غيريهودى نمى‏دانند چگونه از مطبوعات استفاده كنند. خوشبختانه اين وسيله به دست ما افتاده است و ما مى‏توانيم از طريق مطبوعات اعمال نفوذ كنيم. جاى بسى خوشبختى است كه ما علاوه بر مطبوعات، طلا را هم در اختيار داريم. ولى بايد يادآور شد كه ما اين دو عامل را با از خودگذشتگى فراوان و از ميان اقيانوسى از خون و اشك به دست آورده‌‏ايم و براى دست‏يابى به آن‌ها قربانيان فراوانى داده‏ايم، البته هر قربانى‏اى كه ما مى‏دهيم، از نظر خداوند با هزار قربانى غيريهودى برابر است.
پروتکل شماره 3
- مى‏خواهم اعلام كنم كه تا رسيدن به هدف‌هايمان فاصله چندانى نداريم اگر چند قدمى را كه در پيش داريم طى كنيم، سَر و دُم مارى كه سمبل قوم ماست به هم وصل خواهد شد و حلقه‏اى كامل بوجود مى‏آيد. معناى كامل شدن حلقه آنست كه تمام كشورهاى اروپائى درون اين حلقه محصور خواهند شد و تحت نفوذمان قرار خواهند گرفت.
- موازين قانونى كشورهاى جهان بزودى درهم خواهند شكست. زيرا ما از همان آغاز تأسيس آن‌ها را با نوعى عدم تعادل ايجاد كرده‏ايم و به سبب همين عدم تعادل شروع به نوسان مى‏كنند و سرانجام محورى را كه به دورش مى‏چرخند فرسوده مى‏سازند. غيريهوديان مى‏پندارند كه معيارهاى قانونيشان از تعادل و ثبوتى هميشگى برخوردار است، اما نمى‏دانند كه روزى با عدم تعادل موازين قانونى خود مواجه مى‏شوند. در اينگونه جوامع، رهبر، چون، محورى است كه بوسيله در باريان احاطه شده و درباريان آنقدر بر او مى‏شورند تا سرانجام او را از پاى درآورند. به عبارت ديگر، رهبر از مردمى كه مايه قدرتش هستند، فاصله مى‏گيرد و نمى‏تواند با آن‌هائى كه به دنبال كسب قدرت هستند، مقابله كند و نتيجتاً مغلوب مى‏شود. البته اين ما هستيم كه ميان رهبر و توده مردم شكاف عميقى ايجاد كرده‏‌ايم و قدرت را از هر دو سلب نموده و هر دو را چون كور و عصا از هم جدا ساخته‌‏ايم.
- براى آنكه قدرت طلبان جهان، پس از دست‏يابى به قدرت نتوانند از آن به نحو مطلوبى استفاده كنند، ما از پيش تدابير ويژه ‏اى انديشيده‌‏ايم. نخست آنكه تمايلات قدرت طلبان را از آزادى خواهى، معطوف و متوجه استقلال طلبى مى‏كنيم. دوم آنكه احزاب گوناگون بوجود مى‏آوريم و آن‌ها را رو در روى هم قرار ميدهيم. سوم آنكه از بوجود آمدن قدرت‌هاى بزرگ جلوگيرى مى‏كنيم و وضعى پيش مى‏آوريم كه دست‏يابى به قدرت براى هر كسى هدف بشود. سرانجام دولت‌ها را به صورت صحنه مبارزات گلادياتورى در مى‏آوريم تا ستيزه و جدال بر سر مسائل مبهم و پيچيده همچنان ادامه يابد و بى‏نظمى و گسيختگى همه جهان را فرا گيرد.
- سخنان بيهوده، پوچ، پوشالى و بى‏پايان به صورت نطق، مباحثه و گفتگو وقت ديوانيان و مجلس نشينان و هيأت مديره‏ها را ضايع كرده است. روزنامه نگاران خيلى بى‏پروا به پروپاى مقامات اجرائى دولت‌ها پيچيده‏اند. مؤسسات و سازمان‌ها، تيزى دشنه سوء استفاده از قدرت را روى گردن خويش احساس مى‏كنند. به زودى همه چيز در اثر يورش ديوانه ‏وار توده‌‏ها منفجر و به آسمان پرتاب خواهد شد.
فقر اسلحه ماست
- زنجيرى كه انسان‌ها را به دام و تله فقر مى‏بندد، به مراتب محكم‌تر از زنجير بردگى است. به بيان ديگر، از زير يوغ بردگى مى‏توان بخوبى آزاد شد ولى رهائى از زير يوغ بينوائى و فقر بسيار دشوار است. ما در قانون اساسى خود، حق رفاه مادى توده‌‏ها را به صورتى خيالى اما نه به گونه‏اى واقعى گنجانيده‌‏ايم و هرگز هم به اين حق جامه عمل نمى‏پوشانيم. اگر قرار شود كه هر فرد حق گفتن هر حرفى را داشته باشد، اگر قرار شود كه هر روزنامه نويسى حق نوشتن هر مطلبى را اعم از خوب و بد پيدا كند، اگر هر كارگر زحمتكش و پرولترى، كه دست تقدير او را به كار وابسته كرده است، از لحاظ اقتصادى خود كفا باشد و نيز اگر بداند كه قانون اساسى منافعش را تضمين نمى‏كند، فردا براى انتخاب نمايندگان بپاى صندوق رأى نمى‏رود و به نمايندگان كه در واقع عوامل دست نشانده ما هستند، رأى نمى‏دهد. براى آنكه چنين وضعى پيش نيايد، بسيارى از اصولى كه رفاه اقتصادى او را تضمين مى‏كنند از متن قانون حذف مى‏كنيم و در عوض فقط به او حق اعتصاب اعطاء مى‏كنيم تا از اين طريق وابستگى‏اش به رفقاى هم مسلكش و نيز شرايطى كه كارفرمايش بر او تحميل مى‏كند، بيشتر شود.
ما از كمونيسم پشتيبانى مى‏كنيم
- نابودى اريستوكراسى بنابه راهنمائى ما و بوسيله عوامل‏مان صورت گرفت. ولى با نابودى اريستوكراسى داستان پايان نيافت و اين بار پول پرستان به شيوه ديگر دام خود را بر سر راه مردم پهن كردند و همانطور كه امروز مى‏بينيم پول پرستان يوغ استثمار خود را برگردن كارگران نهاده‏اند و آن‌ها را شديداً به اسارت گرفته‏اند.
- ما بر روى صحنه نقش حامى كارگر را بازى مى‏كنيم و بدينسان زير شعار همكارى، برابرى و تحت شعار «اشتراك مساعى جهانى» و نيز مطابق اصول فراماسونرى (1) خويش، كارگران را به صف نيروهاى جنگجوى خويش يعنى سوسياليزم، انارشيسم و كمونيزم مى‏كشانيم.
اريستوكراسى از حمايت قانون برخوردار بود و از كار و دسترنج زحمتكشان ارتزاق مى‏كرد. به همين لحاظ بخاطر حفظ منافعش، همواره به تغذيه و سلامت كارگران توجه خاص داشت و مى‏خواست كه كارگر، سالم و نيرومند باشد تا بهتر و بيشتر از او بهره ‏كشى كند. اما موضع ما درست مخالف اين نظريه است. ما به مرگ و مير و كشتار غير يهوديان فكر مى‏كنيم. به عبارت ديگر، قدرت ما، در گروكاهش مستمر مواد غذائى وضعف جسمى كارگر مى‏باشد. زيرا از اين طريق مى‏توانيم كارگر را به اسارت خود درآوريم تا او را در اختيار داشته باشيم و نتواند عليه خواست‌هاى ما اقدام بكند. تسلطى كه از طريق ايجاد گرسنگى بر كارگران به دست مى‏آيد، به مراتب مطمئن ‏تر از تسلطى است كه اريستوكراسى به مدد قانون و شاه كسب كرده بود.
- در ميان توده مردم حسد، نفرت و زياده‏ خواهى ايجاد مى‏كنيم تا از خشم مردم استفاده كرده و همه موانعى را كه بر سر راهمان قرار دارند با دست‌هاى آن‌ها ريشه ‏كن سازيم.
- هنگامى كه زمان موعود فرا رسيد و منجى عالم بشريت بر اريكه سلطنت جلوس كرد و تاج شاهى بر سر نهاد، با دست‌هاى توده مردم همه موانعى را كه بر سر راه حكومت جهانگيرش قرار دارند، برمى‏داريم.
- غيريهوديان عادت به فكر كردن را از دست داده‌‏اند مگر آنكه متخصصان ما به آن‌ها آگاهى بدهند. بنابراين آن‌ها قدرت تشخيص و درك برنامه‏هائى كه ما براى رسيدن به حكومت جهانى در پيش داريم، ندارند. لذا برماست كه در مدارس دولتى، اطلاعات و دانش‌هاى پايه‏اى چون تشريح خصوصيات روحى  (روانشناسى) و حيات اجتماعى (جامعه شناسى) به آنان بياموزيم و به مدد اينگونه اطلاعات به آن‌ها بقبولانيم كه افراد از لحاظ قابليت‌ها و استعدادها يكسان نيستند و از لحاظ سليقه‌‏ها و هدف‌هاى زندگى با هم اختلاف دارند. پذيرفتن اصل اختلافات فردى، تقسيم كار را به تناسب استعدادها ايجاب مى‏كند و وقتى كه انسان‌ها بر حسب اصل تقسيم كار طبقه ‏بندى شدند، خود به خود جامعه طبقاتى بوجود مى‏آيد و بدينسان افراد مى‏پذيرند كه همه طبقات در برابر قانون يكسان نيستند. پس از اينكه چنين اطلاعاتى به خورد آن‌ها داديم با رغبت تسليم ما مى‏شوند و هر نوع شغلى را كه به آن‌ها دهيم قبول مى‏كنند. از سوى ديگر، چنين نظام تربيتى‏اى انسان‌ها را وامى‏دارد كه هر نوع نوشته‏اى را و يا هر سخنى را كوركورانه و بدون چون و چرا بپذيرند. همچنين به سبب درك ضعيفشان از امور، مى‏توان نفرت آن‌ها را در هر شرايطى و هر موقع كه لازم باشد برانگيخت.
 يهوديان سالم خواهند ماند
 - وجود بحران اقتصادى نفرت غيريهوديان را افزايش مى‏دهد و صنعت را دچار ركود مى‏سازد. در اين هنگام ما مى‏توانيم به مدد عمليات مخفيانه و نيز بيارى طلا كه قبلاً آن را به دست آورده‌‏ايم، آتش بحران اقتصادى را شعله ‏ورتر سازيم و كارگران را در سراسر اروپا به خيابان‌ها بريزيم. توده مردم به سبب ناآگاهى‏هايشان و نيز به سبب وجود بذر حسدى كه ما در همان آغاز كودكى در ذهنشان كاشته‌‏ايم، آماده مى‏گردند كه خون كارفرمايانرا بريزند و اموال آن‌ها را به غارت ببرند. ما در اين ميان سالم خواهيم ماند و اموالمان به يغما نخواهد رفت زيرا از زمان شروع حادثه بخوبى آگاهيم و مى‏توانيم به موقع براى حفظ خويش تدابيرى بينديشيم.
- نشان داديم كه چگونه باگذشت زمان، غيريهوديان تسليم حكومت ما خواهند شد زيرا بخوبى مى‏دانيم كه چه موقع بايد آزادى و آزادى خواهى را از تمام مؤسسات ريشه ‏كن سازيم.
- هنگامى كه توده‏هاى مردم مى‏بينند كه تمام امتيازها زير عنوان آزادى به آن‌ها اعطاء مى‏شود، تصور مى‏كنند كه مى‏توانند رهبرى جهان را به دست گيرند. ولى به زودى خود را به راهنمائى ما نيازمند مى‏بينند و دو دستى قدرت را در اختيار ما مى‏گذارند و رهبرى تام ‏الاختيار امور را به دست ما مى‏سپارند. اگر انقلاب فرانسه را به ياد آوريم، در مى‏يابيم كه عنوان و لقب كبير را ما به آن داديم، مقدمات آن را ما فراهم كرديم و خلاصه آنكه طراحى آن را ما به عهده گرفتيم.
- از ديرباز تاكنون ما بشر را از قيد و بندهاى فراوانى رهائى بخشيده‌‏ايم و در آينده نيز او را راهنما خواهيم شد تا سرانجام در برابر پادشاهى كه خون قوم بنى‏اسرائيل در رگهايش جريان دارد، سرتعظيم فرود آورده و به حكومتى كه ما براى جهان تدارك مى‏بينيم، تسليم شود.
- در حال حاضر ما يك نيروى بين ‏المللى شكست ناپذيريم كه از يك طرف مورد حمله قرار مى‏گيريم و از طرف ديگر حمايت مى‏شويم. از ويژگي‌ها و رذالت‌هاى مردم غيريهود، آنست كه از زورگو اطاعت مى‏كنند و نسبت به مردم ضعيف فوق ‏العاده بدون ترحم هستند. از سوئى تحمل تضادها و برخورد عقايد را ندارند و از سوى ديگر، حاضر مى‏شوند كه زير فشار و خشونت رژيمهاى مستبد جان بدهند ولب به شكوه نگشايند. وجود چنين خصلت‌هائى در مردم غيريهودى، مستقل بودنمان را مشخص مى‏كند. مردم غيريهودى از همه ديكتاتورهاى زمانه ستم فراوان كشيده‌‏اند ولى در عوض فقط بيست تن از اين ديكتاتورها را سربريده‌‏اند.
- به راستى مردم عامى پديده‌‏هاى فوق ‏الذكر را چگونه تعبير مى‏كنند و نظر آن‌ها در باره وقوع چنين پديده‌‏هائى كه ظاهراً ارتباط چندانى با هم ندارند چيست؟ تعبير اينگونه پديده اينست كه ديكتاتورها از طريق عواملشان زيرگوش توده مردم، برابرى، و تأمين رفاه همگان را زمزمه مى‏كنند ولى به مردم نمى‏گويند، كه وحدت تنها در سايه حكمروايى يهود ممكن و ميسر است. و در نتيجه امر به مردم مشتبه شده، درستكار محكوم و خيانتكار تبرئه مى‏شود و اين وضع همچنان ادامه مى‏يابد تا آنجا كه خدا بخواهد. به راستى ما بايد شكرگزار و راضى از اوضاع باشيم زيرا مردم هر گونه نظمى را به بى‏نظمى مبدل مى‏كنند كه نتيجه اين اوضاع به سود ما است.
- كلمه آزادى، جوامع انسانى را به جنگ عليه هرگونه زور و قدرتى برمى‏انگيزد. حتى عليه خداوند و قوانين طبيعت. لذا زمانى كه ما به سلطنت رسيديم، بايد واژه آزادى را از قاموس و فرهنگ زندگى حذف كنيم. زيرا اين واژه توده‏هاى مردم را به جانورانى خونخوار مبدل مى‏كند. اين جانوران خونخوار وقتى كه شكم هايشان از خون و خونابه سير و سيراب شد، به خوابى عميق فرومى‏روند و از همه چيز بى‏خبر مى‏شوند. در اين حالت به خوبى مى‏توان آن‌ها را به زير زنجير كشيد زيرا اگر خون نياشامند، نخواهند خوابيد و كشمكش همچنان ادامه مى‏يابد.
پروتکل شماره 4
 - هر جمهورى و حكومتى چند مرحله پشت سرمى‏گذارد. در مرحله نخست حكومت شكل ثابتى ندارد و بوسيله توده مردم از سوئى به سوى ديگر كشانده مى‏شود. در مرحله دوم حكومت شكل عوام فريبى بخوبى مى‏گيرد. پس از آن آنارشيسم به وجود مى‏آيد و سرانجام انارشيسم به حكومت استبدادى منجر مى‏گردد. البته ميان حكومت مطلقه ‏اى كه به صورت قانونى در مى‏آيد، خود را در برابر مردم مسئول و متعهد مى‏داند و نيز خط مشى آن كاملاً آشكار است و حكومت مستبدانه‌‏اى كه ناشى از هرج و مرج است تفاوت فراوان وجود دارد. حكومت استبدادى و مطلقه‌‏اى كه زاده هرج و مرج است، عليرغم آشكار بودن مظاهر استبداديش، مى‏كوشد تا چهره واقعى خود را مخفى بدارد. اين نوع حكومت به وسيله دست‌هاى پنهان و سازمان‌هاى مخفى اداره مى‏شود. كارگردانان اينگونه رژيم به همان اندازه كه بى‏پروا هستند، به همان نسبت هم پرده پوش مى‏باشند. تغيير دادن آن‌ها به مان اندازه كه ممكن است در سقوط رژيم مؤثر باشد، به همان نسبت هم به عوامل مخفى كمك مى‏كنند تا حكومت را از خطر سقوط حفظ كنند.
 - چه كسى مى‏تواند با يك قدرت نامحسوس درافتد و آن را واژگون سازد؟ اين ما هستيم كه چنين قدرت نامحسوسى داريم. اگر چه فراماسونرهاى غيريهودى، كوركورانه در خدمت ما هستند، و براى مقاصد ما كار مى‏كنند، اما برنامه‌‏هاى ما همچنان براى آن‌ها و ديگران ناشناخته و اسرارآميز باقى خواهد ماند.
 ما اعتقاد به خدا را متزلزل مى‏كنيم
 - اگر آزادى بر خداپرستى مبتنى باشد، با برآورى، انسان دوستى و برابرى پيوندى داشته، براى جامعه بى‏زيان باشد، به رفاه عمومى لطمه‏اى وارد نسازد و در اقتصاد هم جائى براى خود پيدا كند، بر ما لازم است كه هم احترام به آزادى و هم اعتقاد به خدا را در ميان مردم غيريهودى از بين ببريم. و نيازهاى مادى را جايگزين اينگونه اعتقادات سازيم. اما اگر اعتقاد به خدا موجب شود كه ما بر مردم حكومت كنيم، در اينصورت بايد به تبليغ دين بپردازيم و با راهنمائى مردان روحانى، مردم را به تسليم واداريم.
 - براى آنكه بتوانيم قدرت انديشيدن را از مردم غير صهيونيست سلب كنيم، بايد فكر آن‌ها را متوجه صنعت و تجارت كنيم. سرگرم شدن آن‌ها به داد و ستد و انديشيدن به منفعت، باعث مى‏شود كه دشمن مشتركشان را فراموش كنند. از سوى ديگر، به صنعت جنبه احتكارى مى‏دهيم. بدين معنى كه به بهاى صنعنتى شدن بسيارى از زمين‌ها ناديده گرفته مى‏شوند كه سرانجام به دست ما مى‏افتند و ما آن‌ها را احتكار مى‏كنيم.
 - افزايش روز افزون رقابت بمنظور پيش افتادن در زندگى از سوئى، و نابساماني‌هاى اقتصادى از سوى ديگر، مردم را سرخورده و افسرده مى‏كند، نفرت آن‌ها نسبت به مقام‌هاى عالى رتبه ادارى، مذهبى و سياسى اوج مى‏گيرد، طلا به عنوان وسيله‏اى براى ارضاء نيازهاى مادى مردم مورد توجه واقع مى‏شود، ظرفيت مردم به مرز انفجار مى‏رسد و براى قيام آماده مى‏شوند. قيام مردم براى كسب ثروت است نه اشاعه خوبي‌ها. زيرا اين قيام از نفرت منبعث مى‏شود. به بيان ديگر، نفرت طبقه محروم از طبقه ممتاز جامعه موجب قيام مى‏گردد. قشرهاى پائين جوامع غيريهودى در پى رهنمودهاى ما عليه طبقه ممتاز به پامى‏خيزند و سرانجام با حريفانمان يعنى علماى غير يهودى بر سر قدرت به نبرد مى‏پردازند
پروتکل شماره 5
- در جوامعى كه فساد همه جا را فرا مى‏گيرد، جمع آورى ثروت تنها از طريق تقلب و نادرستى امكان‏پذير مى‏گردد، قدرت دولت رو به ضعف مى‏نهد، قيود اخلاقى تنها از طريق مجازات‌هاى سنگين سارى و جارى مى‏شوند، قوانين و مقررات، ضمانت اجرائى ندارند، مردم در برابر سرنوشت جامعه ‏شان احساس مسئوليت نمى‏كنند و مقررات بين ‏المللى نيز ناديده گرفته مى‏شوند، با اعمال چه روشى و به كمك چه سيستم مديريتى مى‏توان اينگونه جوامع را اداره كرد؟
پاسخ اينست كه سيستمى فوق‏ العاده «متمركز» و مقتدر كه تمام قدرت‌هاى دورن جامعه را به دست گيرد، مى‏تواند در اين مورد كارآمد باشد. بدين معنى كه تمام فعاليت‌هاى سياسى مردم را بايد زير نظر گرفت، و تمام آزادى‏هائى كه رژيم‏هاى غيريهودى به مردم اعطاء كرده‏اند، به تدريج سلب كرد. و زمين‌هاى فراهم آورد كه مردم بتوانند گسيختگى‏ها و ناهنجاري‌هاى رژيم‏هاى غيريهود را دريافته و به شاهنشاهى قوم ما ايمان آورند. آنچه در بالا گفته شد، بايد انگاره و الگو و راهنماى عمل ما در تمام زمان‌ها و مكان‌ها باشد تا بتوانيم بدينوسيله تمام كسانى را كه چه در حرف و چه در عمل مخالف ما هستند، از سر راهمان برداريم.
- ممكن است ادعا شود كه چنين انگاره و الگوهائى با پيشرفت‌هاى امروز ما سازگار نيست. ولى كژى و نادرستى اين ادعا را نشان مى‏دهيم.
- ساليانى بس دراز، مردم باور مى‏داشتند كه شاهان بنا به اراده خداوند بر مردم استيلا يافته‌‏اند و در نتيجه همين تصور، بدون ترديد و دودلى تسليم آنان مى‏شوند ولى از زمانى كه ما از حقوق انسان‌ها سخن به ميان آورديم، تزلزلى در انديشه آدميان نسبت به جاودانى بودن حكومت شاهان ايجاد كرديم و تقدس شاهان را در چشم مردم از بين برديم. و نيز هنگامى كه اعتقاد مردم را نسبت به خدا تضعيف كرديم، قدرت را از كاخ شاهان به خيابان‌ها كشيديم و آن را در مالكيت متمركز ساختيم و سپس آن را به غنيمت برديم.
- جهت دادن به فكر و انديشه مردم غيريهودى به كمك سخن ‏پردازى و تئورى‏هاى وسوسه ‏انگيز، كار متخصصان و مديران ما است. ما يهوديان در مشاهده امور، تجزيه و تحليل آن‌ها، محاسبات دقيق مسايل مالى، طرح برنامه‏‌هاى سياسى و نيز حس همكارى با يكديگر، رقيبى نداريم. تنها ممكن است يسوعى‏ها در اين زمينه با ما رقابت كنند. البته برنامه‌‏هايى طرح كرده‌‏ايم كه اين قوم را در چشم توده مردم ناآگاه، بى‏اعتبار سازيم. ضمناً بايد يادآور شويم كه ما به صورت يك سازمان مخفى عمل مى‏كنيم.
- احتمال مى‏رود كه براى مدت زمانى معين غيريهودي‌ها در سراسر دنيا با هم سازش كنند و اين سازش امنيت ما را به خطر اندازد. ولى از اين خطر جان سالم به در خواهيم برد زيرا اختلافات موجود آن‌ها بسيار وسيع و ريشه ‏دار است و آن‌ها به اين زودي‌ها جرأت چنين سازشى را پيدا نخواهند كرد.ما طورى مردم را به جان هم انداخته‌‏ايم كه همه به همديگر بدگمانند. نفرت مردم از يكديگر به خاطر تعصبات مذهبى و نژادى كه در طول 20 قرن گذشته تبلور يافته است، اجاره نخواهد داد كه مردم به اين سادگى با يكديگر آشتى كنند. به همين دليل اگر ملتى بخواهد اسلحه‌‏اش را عليه ما بردارد، دولتى پشتيبان خود نخواهند يافت. بنابراين دولت‌هاى غيريهودى بايد به خاطر بسپارند كه هر نوع تبانى و توافقى عليه ما فى‏نفسه زيان‏بخش خواهد بود. قدرت ما فوق ‏العاده است و در آن ترديدى نيست. بدون حضور دست‌هاى پنهان ما، ملت‌ها نمى‏توانند حتى بر سر يك مسأله ناچيز و خصوصى با هم به توافق برسند. پيامبران گفته‏ اند، ما قومى هستيم كه به وسيله خدا برگزيده شده‌‏ايم تا فرمان‌رواى مردم سراسر جهان باشيم. خداوند به قوم ما هوش و ذكاوت سرشار اعطا كرده است. ما كفايت و لياقت آن را داريم تا مسئوليت رهبرى جهان را به انجام برسانيم. البته اقوام ديگرى هستند كه از هوش و ذكاوت برخوردارند، ولى آن‌ها تازه به دوران رسيده‏ هايى هستند كه نمى‏توانند حريف ما بشوند. اگر كشمكش و درگيرى بين ما ايجاد شود، كشمكشى وحشتناك خواهد بود. ولى آن‌ها ياراى برابرى با ما را ندارند زيرا خيلى دير سررسيده‏ اند.
 انحصار سرمايه
- تمام چرخ‌هاى ماشين هر دولتى به كمك موتورى حركت مى‏كند كه اين موتور در دست ما مى‏باشد و آن طلا است. حكماى ما تدابيرى انديشيده‌‏اند كه سرمايه از ارزش فوق‏العاده‏اى برخوردارباشد. براى آنكه گردش عمل سرمايه محدود نشود بايد آن را در راه ايجاد تجارت و صنعت انحصارى بكار گرفت. آزادى گردش عمل سرمايه در جهت تأسيس وگسترش صنايع، به دست‏ اندركاران صنعت نوعى قدرت سياسى مى‏دهد كه از اين قدرت مى‏توان براى استثمار مردم سود جست. امروزه خلع سلاح كردن مردم خيلى ساده‏‌تر از آماده كردن آن‌ها براى جنگ است. همچنين برانگيختن احساسات مردم خيلى مهمتر از فرونشاندن اين احساسات است. ما بايد به فكر حفظ موقعيت خود باشيم و صحنه مبارزه را از وجود ديگران پاك سازيم. هدف اساسى مديران ما اين است كه قدرت فكر كردن مردم را تضعيف كرده تا افكار آن‌ها از انديشيدن به مسايل اساسى منحرف و متوجه مسايل كم ‏اهميت شده و فرصت مقاومت كردن در برابر ما نداشته باشند.
- ازديرباز مردم جهان متقاعد شده‏‌اند كه عمل، بيش از حرف، اثر دارد. اگر به دنبال حرف، عملى پديدار شود، اعتماد مردم بيشتر جلب مى‏شود. براى آنكه بتوانيم ازچنين اصلى حداكثر استفاده را ببريم، بايد موسساتى به وجود آوريم تا آنچه را كه در جهت منافع و پيشرفت مردم انجام مى‏دهيم، به نمايش بگذاريم.
- براى فريب مردم، نخست بايد قيافه يك آزادانديش به خود بگيريم و از احزاب، آزادى، و هر نوع گرايش فكرى طرفدارى كنيم و سپس به سخن ‏پراكنى بپردازيم و آن قدر سخنرانى كنيم كه مردم از حرف زدن و سخنرانى دل زده و خسته شوند.
- براى آنكه بتوانيم افكار عمومى را مشوب سازيم و مردم را در حالت گيجى و سرگردانى نگه داريم، بايد مطالب ضد و نقيض در بين مردم پخش كنيم و اين عمل را آنقدر ادامه دهيم كه غيريهوديان خود را در پيچ و خم اطلاعات متناقض گم كنند ومتقاعد شوند كه تنها راه رهايى از اين سرگردانى‏ها نداشتن عقيده و اطلاعات سياسى است. بايد توجه داشت كه اطلاعات واقعى سياسى در اختيار كسانى است كه مردم را بدين ‏طريق به بيراهه مى‏كشانند و اين نخستين رمز از رموز مملكت ‏دارى است.
- دومين رمز موفقيت ما در امر كشوردارى به شرح زير است:
الف - شكست دولت‌هايى كه بر سر كار هستند را طورى جلوه دهيم كه مردم از فهم علل شكست عاجز شوند. به علاوه در ارائه آداب و رسوم، علايق و شرايط زندگىِ مردم طورى افراط كنيم كه مردم از برقرارى تفاهم ميان خود عاجز شوند.
ب - ميان احزاب نفاق شديدى ايجاد كنيم و امكان هر گونه تشريك مساعى ميان احزابى كه تسليم ما نمى‏شوند، را از بين ببريم.
ج - هرگونه ابتكار فردى و خلاقيتى را كه به سودما نباشد، نابود كنيم. زيرا هيچ خطرى بالاتر از ابتكار و خلاقيت فردى نيست. به ويژه اگر خلاقيت، باهوش توأم باشد. كارى كه از يك فرد مبتكر برمى‏آيد، از ميليون‌ها آدم عامى برنمى‏آيد. لذا ما بايد تعليم و تربيت غيريهوديان را در جهتى سوق دهيم كه قوه ابتكار از دانش ‏آموزان گرفته شود و نطفه خلاقيت در ذهن آن‌ها خفه گردد.
د- آزادى عمل گروه‌هاى مختلف را رودرروى هم قرار دهيم تا تصادم و برخورد پيش آيد و شور و شوق به نااميدى و شكست منجر شود.
به كمك روش‌هاى بالا مى‏توانيم دول غيريهودى را فرسوده كرده و آن‌ها را تسليم خويش سازيم و سپس بر خرابه همه حكومت‌هاى دنيا يك ابرقدرت شيطانى بنا كنيم به طورى كه دست‌هاى توانمند اين ابرقدرت بتواند به همه جا برسد و چنان قدرت غول ‏آسايى به هم بزند كه مقهور هيچيك از ملل دنيا نشود.
پروتکل شماره 6
- مى‏خواهيم به انحصار ثروتهاى عظيم، منابع و كالاهايى كه جوامع غيريهودى درآينده به مقياس وسيعى به آن‌ها متكى خواهند شد، دست بزنيم تا اينكه اين جوامع را پس از شكست سياسى با شكست اقتصادى نيز مواجه سازيم.
- اقتصاد دانانى كه اكنون در اين جلسه حضور دارند، اهميت موضوع را به خوبى مى‏توانند دريابند.
- با تمام روش‌هاى ممكن، بايد اهميت حكومت قدرتمندمان را به همگان گوشزد نماييم و اعلام كنيم كسانى كه به حكومت جهانى ما تسليم شوند، از حمايتمان برخوردار خواهند شد.
- «اريستوكراسىِ غيرصهيونيستى» از اين پس قدرت سياسى ندارد و بايد آن را مرده تلقى كرد. ولى به سبب داشتن زمين و خودكفايى مواد غذايى مى‏توانند به عنوان خطرى بزرگ ما را تهديد كند. لذا بايد به هر قيمتى كه شده آن‌ها را ازداشتن زمين محروم كنيم. براى وصول به اين هدف، بايد ماليات‌هاى سنگين به زمين‌ها ببنديم و وضعى پيش آوريم كه زمين‏داران املاك خود را براى گرفتن قرض، در گرو طلبكاران بگذارند. به كمك چنين تدابيرى زمين ‏داران بدون قيد و شرط تسليم ما خواهند شد.
- اريستوكرات‌ها كه خصلتاً به قناعت عادت نكرده‌‏اند و به سرمايه اندك راضى نمى‏شوند، خيلى زود از بين مى‏روند.
 ما غير صهيونيست‌ها را استثمار مى‏كنيم
- همزمان با اقداماتى كه (در مورد زميندارى) در بالا ذكر كرديم، صنعت را نيز به انحصار خود درمى‏آوريم. البته در مراحل نخست صنعت را در يك حالت تعادلى قرار مى‏دهيم و از انحصار شديد در مراحل اوليه خوددارى مى‏كنيم. غرض ما ازحالت تعادل اوليه آن است كه صنعت و مآلاً سرمايه در بخش خصوصى متمركز گردند و بانك‌هاى خصوصى به وجود آيند. زمين‌ها از گرو طلبكاران بيرون آمده و به گرو بانك‌ها درآيند. آنچه كه ما مى‏خواهيم اين است كه هم ماحصل كار كارگر و هم بازده زمين هردو به چنگال صنعت بيفتند و بدين‏سان تمام پول‌هاى جهان نزد ما ذخيره شود و غيريهودي‌ها، طبقه كارگر و زحمتكش جامعه را تشكيل دهند و بدون قيد و شرط تسليم ما شوند. در چنين شرايطى اگر به خاطر منافع ديگرى تسليم ما نشوند، لااقل به خاطر آنكه درآمدى داشته باشند و بتوانند زنده بمانند، تسليم ما خواهند شد.
- براى آنكه بتوانيم صنعت غيريهوديان را به كلى نابود كنيم، علاوه بر انحصارطلبى، تجمل ‏پرستى را رايج مى‏كنيم و نيازهاى كاذب مردم را افزايش مى‏دهيم. اقدام ديگر ما اين است كه مزد كارگرهارا بالا مى‏بريم به طورى كه اين افزايش دستمزد هيچگاه به سود آن‌ها تمام نشود. چاره اين كار آن است كه بهاى ارزاق عمومى را بالا ببريم و گناه اين گرانى را به گردن كاهش فرآورده‌‏هاى كشاورزى و دامى بيندازيم. در عين حال به شيوه بسيار زيركانه ‏اى ميزان توليد را كاهش مى‏دهيم. بدين ‏معنى كه اعتياد و هرج و مرج طلبى و كم‏كارى را در ميان كارگران رواج مى‏دهيم و به مدد شيوه‏‌هاى گوناگون، صحنه زمين را از وجود متخصصان و تحصيل كرده‏‌هاى غيريهودى پاك مى‏كنيم تا ميزان توليد كاهش پيدا كند.
 - پيش از آنكه غيريهوديان به فهم حقايق نايل شوند و مشكلات را دريابند، ما به موقع عمل مى‏كنيم. فى‏المثل زيرپوشش هواخواهى از طبقه كارگر و به يارى اصول اقتصاد سياسى كه تئورى‏هاى ما بر آن‌ها مبتنى است، تبليغات دامنه‏ دارى به راه مى‏اندازيم و آنگاه از نيروى كارگر به سود خويش بهره ‏بردارى مى‏كنيم.
پروتكل شماره 7
- براى آنكه بتوانيم هدف‌هايمان را كه قبلا درباره آن‌ها بحث كرديم، هر چه زودتر عملى سازيم، مى‏بايد ميزان توليد جنگ‏ افزارها و نيز شماره نظاميان و پليس را افزايش دهيم. خواست ما اين است كه در همه كشورهاى جهان كارگران، سربازان، پليس و تعداد اندكى «بزرگ سرمايه ‏دار» از ما جانبدارى كنند.
- هم در سراسر اروپا و هم در ساير كشورها از طريق نوعى بى‏نظمى، شورش و دشمنى ايجاد مى‏كنيم تا بدين‏وسيله بتوانيم استفاده دو چندان ببريم. راه رسيدن به اين هدف آن است كه در مرحله نخست كشورها را به زير سلطه و نفوذ خود درآوريم تا بتوانيم در مواقع لزوم هم بى‏نظمى ايجاد كنيم و هم، نظم برقرار سازيم. وقتى به چنين نفوذى رسيديم، كشورهاى تحت سلطه وجود ما را به عنوان نيروى تهديدكننده‏اى تلقى مى‏كنند. در مرحله دوم با اعمال روش‌هاى سياسى، اقتصادى و ايجاد تعهدات مالى، دولت‌ها را به جان همديگر مى‏اندازيم. البته براى آنكه اين برنامه را با موفقيت به انجام برسانيم، بايد نفوذ و حضور خود را با زيركى خاصى در تمام ملاقات‏ها و مذاكراتى كه به منظور توافق و ترك مخاصمه بين كشورها به عمل مى‏آيد، افزايش دهيم و نيز با استفاده از يك زبان ديپلماسى و زيرپوشش درستكارى، خود را طرفدار «توافق» معرفى مى‏كنيم. از آنجا كه ملت‌هاى غيريهودى همواره براى پيشنهاداتى كه ازخارج به آن‌ها عرضه مى‏شود، يعنى در واقع پيشنهاداتى كه ما به آن‌ها ارائه مى‏دهيم، اهميت خاصى قائلند، لذا پيشنهادات ما را پذيرفته و متقاعد مى‏شوند كه ما منجى و خدمتگزار بشريت هستيم.
 جنگ جهانى
- اگر كشورى بخواهد با ما مخالفت كند، ما بايد آنقدر قوى باشيم كه حتى همسايگان كشور مخالف را نيز تهديد به جنگ كنيم. اگر همسايگان نيز همراه كشور مخالف همگى عليه ما متحد شوند، آنگاه ما بايد آن‌ها را به يك جنگ جهانى تهديد كنيم.
- عامل اصلى موفقيت ما در امور سياسى پنهانكارى است. بدين ‏معنى، گفتار و عمل سياستمدار هيچگاه نبايد يكى باشند.
- ما بايد دولت‌هاى غيريهودى را مجبور كنيم كه در جهت خواسته‏هاى ما قدم بردارند. روش كار چنين خواهد بود كه افكار عمومى را از طريق مطبوعات كه به قدرت بزرگ معروفند و تقريباً در دست ما مى‏باشند، شكل بدهيم و طبيعى است كه دولت‌ها به افكار عمومى توجه خواهند كرد.
پروتکل شماره 8
- ما بايد تمام جنگ ‏ابزارهايى كه مخالفانمان ممكن است عليه‏مان بكار گيرند، در اختيار داشته باشيم. ضمناً بايد پيچيده ‏ترين واژه‏‌هاى حقوقى را از ميان كتب قانونگذارى بيرون بكشيم تا به هنگام داورى و قضا از آن‌ها استفاده كنيم. البته اين واژه‏ها ممكن است ناموجه و غيرعادلانه جلوه كنند ولى براى آنكه چنين وضعى پيش نيايد، بايد از قبل چاره‏جويى كنيم بدين‏معنى، واژه‏هاى پيچيده را در قالب عباراتى زيبا بيان كنيم تا اصولى اخلاقى، عالى، متعالى و معقول جلوه كنند.
 كادر رهبرى جامعه ما بايد خود را با تمام مظاهر تمدن كه به موقع بكار آيند، مجهز كند. كادر رهبرى بايد عواملى چون روزنامه ‏نگاران، وكلاى مدافع ورزيده، سياستمداران كار كشته، مديران برجسته و خلاصه افرادى كه در مدارس ويژه از تعليم و تربيتى عالى برخوردار بوده‏اند، در اختيار داشته باشد. چنين افرادى با ساخت اجتماعى جوامع  (جامعه شناسى)، انسان شناسى، و همه زبان‌هايى كه با الفباى سياست ساخته شده‏اند، بايد آشنا باشند. وانگهى اين افراد بايد با تمام مسايل حساس جامعه ‏اى كه در آن نقش‌هايى بازى مى‏كنند، آشنا گردند. منظور از مسايل حساس، تمايلات، علايق، نارسايى‏ها و نقاط ضعف مردم غيريهودى و نيز شرايط محيط زندگى آن‌ها است. نيازى به گفتن نيست كه معاونان و مشاوران كادر رهبرى از ميان غيريهوديان انتخاب نخواهند شد. غيريهوديان كه عادت دارند رييس و مدير بشوند، خود را در مسايل مربوط به مديريت به زحمت نمى‏اندازند و هدف را از وسيله تميز نمى‏دهند و معمولا نامه‌‏ها را بدون آنكه بخوانند امضاء مى‏كنند و پست و مقام رياست و مديريت را يا به منظور گرفتن دستمزد احراز مى‏كنند و يا به خاطر ارضاء جاه ‏طلبى‏هايشان.
- دولت ما تمام اقتصاددانان جهان را به خدمت خود درمى‏آورد. به علاوه آموزش ‏اصول و مبانى اقتصاد به يهوديان نشانگر اهميتى است كه ما براى علم اقتصاد قائليم. دولت ما از مشورت بانكداران، صاحبان صنايع سرمايه ‏داران و ميليونرها برخوردار خواهد بود و همه چيز به زبان ارقام و اعداد بيان خواهد شد.
- تا زمانى كه نتوانيم مشاغل دولتى را به برادران يهودى‏مان بسپاريم، ناگزيريم افرادى را از ميان غيريهودى براى تصدى مشاغل دولتى انتخاب كنيم. البته اين افراد را زيرنظر مى‏گيريم و آن‌ها را كاملا از مردم جدا نگه مى‏داريم چنانچه اين افراد از اجراى دستورات ما سرپيچى كنند، به مجازات‌هاى سنگين و احتمالا اعدام محكوم خواهند شد. غرض از اعمال چنين سختگيرى‏هايى آن است كه اين افراد تا آخرين قطره خونشان ازمنافع ما دفاع كنند.
پروتکل شماره 9
- توجه به خصوصيات و خلق و خوى مردمى كه شما در ممالكشان زندگى و فعاليت مى‏كنيد، اهميت بسيار به سزايى در اجراء و پياده كردن برنامه‏هايمان دارد. تا زمانى كه افراد جوامع مختلف مطابق الگو و انگاره‌‏هاى تربيتى ما دوباره تربيت نشوند، نمى‏توانيم برنامه‌‏هايمان را در اينگونه جوامع مطابق با روشى كلى و يكسان پياده كنيم. اما اگر برنامه‌‏ها را محتاطانه و توأم با آموزش آغاز كنيم، مى‏توانيم در كمتر از يك دهه منش و خلق و خوى سرسخت ‏ترين افراد را تغيير داده و آن‌ها را مانند افرادى كه از پيش مطيع ساخته‌‏ايم، به زير سلطه خويش درآوريم.
- كلماتى چون آزادى، برابرى و برادرى در واقع اسم‌هاى مستعارى هستند كه فراماسونرهاى ما آن‌ها را بكار مى‏برند. هنگامى كه حكومت شاهنشاهى ما آغاز گشت اين كلمات را از صورت استعارى بودن بيرون آورده و به صورت عباراتى ايده‏ آلى چون حق آزادى، وظيفه برابرى و آرمان برادرى درمى‏آوريم. بدين ‏معنى ما غلط‌ترين كار را انجام مى‏دهيم و به اصطلاح «با شاخ گاو درمى‏افتيم».
 هرگونه قانونى را عملاً از بين مى‏بريم و تنها آن‌هايى را كه خوب باشند، حفظ مى‏كنيم. امروزه اگر دولتى عليه ما اعتراض كند بنا به تشخيص ما شايد هم بعيد نباشد حتى اگر مبارزه عليه سامى‏گرايى را شروع كند، اين مبارزه لازم و ضرورى به نظر مى‏رسد. زيرا نسل آينده ما را آماده كارزار مى‏كند. از آنجا كه در اين مورد به تفصيل بحث كرده‏ايم، ضرورتى ندارد در اينجا مطالب راتكرار كنيم.
 دولت قدرتمند يهود
 - هيچگونه محدوديتى براى حوزه فعاليت‌هاى ما وجود ندارد. دولت توانمند ما كه در شرايطى فوق ‏العاده قانونى به بقا خويش ادامه مى‏دهد. با واژه ديكتاتورى كه مفهوم زور وقدرت از آن مستفاد مى‏شود، توصيف مى‏گردد. من اكنون در مقامى هستم كه با كمال اطمينان و آگاهى به شما بگويم كه قانونگذاران در موقع مناسب به داورى مى‏نشينند و سپس درمورد ما حكم مى‏كنند. به زودى كشتار وحشيانه خود را آغاز مى‏كنيم و بر مركب پيروزى سوار مى‏شويم. ما صرفاً براساس زور به فرمان‌روايى خويش ادامه مى‏دهيم زيرا همچون يگانه حزب حاكم، تمام نيروها مغلوب و مطيع ما مى‏شوند. حربه‏هاى نامحدود ما عبارتند از حريصانه سوزاندن آدميان، بى‏رحمانه انتقام گرفتن و سرسختانه كينه ‏توزى كردن.
 - بنابه تحريك ما، ترور و وحشت همه جا را فرا مى‏گيرد، افراد با آرمانها و عقايد مختلف مانند سلطنت ‏طلب، عوام فريب، سوسياليست و آرمان‏گرا  (ايده ‏آليست) به خدمت ما درخواهند آمد و بنا به اغواى ما مى‏كوشند تا هر نوع نظم و آرامشى را برهم زنند و همه جا را به آشوب بكشانند. وجود چنين طغيان‌هايى دولت‌ها را دچار دگرگونى مى‏كند و مردم حاضرمى‏شوند براى برقرارى صلح و آرامش همه چيز را فدا كنند. تا زمانى كه به قدرت جهانى ما اعتراف نكنند و تا زمانى كه تسليم ما نشوند، صلح را به سرزمينشان باز نخواهيم گرداند.
 - در چنين شرايطى مردم فرياد مى‏زنند تا دول جهان بر سر استقرار سوسياليزم به توافق برسند. اما تجزيه احزاب و نفاق ميان آن‌ها باعث مى‏شود كه مردم به ما بپيوندند. جدال بر سر قدرت، ميان مردم آغاز مى‏گردد و پول در اين ميان نقش مهمى را بازى مى‏كند. بديهى است كه همه پول‌ها نزد ما ذخيره شده و پيروزى از آن ما خواهد بود.
 - ما ازقبل به اتحاد ميان رهبران و توده‌‏هاى ناآگاهِ مردمِ جوامعِ غيريهودى پى برده‌‏ايم و اقدامات لازم در اين زمينه معمول داشته‌‏ايم. بدين معنى ميان رهبران و توده‌‏هاى مردم از طريق ايجاد ترس و وحشت، سدى ايجاد كرده‌‏ايم و وضعى پيش آورده‌‏ايم كه توده مردم در آينده پشتيبان ما باشد. به زودى زمام رهبرى توده‌‏ها را بدست مى‏گيريم و آن‌ها را در جهت مسيرى كه به هدف‌هايمان ختم مى‏شود، هدايت مى‏كنيم.
 - براى آنكه از رهبرى توده ناآگاه مردم غيريهودى به كلى غافل نشويم هر چند گاه يكبار در مراسم آن‌ها شركت مى‏كنيم و اگر نتوانيم اين كار را شخصاً انجام دهيم، تصدى اين امور را به كسانى كه فوق ‏العاده مورد اعتماد ما باشند، محول مى‏كنيم. پس از آنكه توده مردم به رهبرى ما اعتراف كردند، آنگاه به طور خصوصى درباره مسايل سياسى با آن‌ها وارد مذاكره مى‏شويم و به آنان آموزش سياسى مى‏دهيم تا آن‌ها را به سوى هدف‌هاى دلخواه‏مان سوق دهيم.
- كسى نمى‏رود تحقيق بكند كه در مدرسه فلان روستا چه مطالبى تدريس مى‏شود، ولى به محض آنكه مردم ما از زبان يكى از مأموران سياسى دولت يا رهبر مملكت مطلبى را شنيدند، نه تنها آن را درسراسر كشور خويش بلكه آن را به تمام مردم جهان مى‏رسانند.
- براى جلوگيرى از نابودى بى‏موقع موسسات و سازمان‌هاى غيريهودى، اهر‌مها و فنرهايى كه گردش كار اين سازمان‌ها را تنظيم مى‏كنند، تعبيه كرده‏ايم و با دقت و ظرافت هر چه تمام آن‌ها را كار گذاشته‌‏ايم. «سياست آزادى عمل» كه نظم و هماهنگى را ازسازمانها و موسسات مى‏گيرد، درموقع لزوم به جاى اهرمهاى تنظيم كننده، پياده مى‏كنيم. به بيان ديگر، به درون سيستم مديريت، قانونگذارى، انتخابات، و نيز مطبوعات و آزادى‏هاى شخصى و از همه مهمتر سيستم تعليم و تربيت اين جوامع دست برده‌‏ايم و «فلسفه آزادى» را رواج داده‌‏ايم.
 جوانان مسيحى را به فساد مى‏كشانيم
 - ما جوانان مسيحى را در دريايى از افكارشاعرانه غرق مى‏كنيم و آن‌ها را براساس تئورى‏ها و اصولى كه آن‌ها را غلط مى‏پنداريم، تربيت مى‏كنيم تا بتوانيم آنان را به فساد بكشانيم.
 - بدون آنكه قوانين را از اساس عوض كنيم، آن‌ها را به تعبير و تفسيرهاى متناقض تبديل مى‏كنيم تا آنچه از اين تعبير و تفسيرها حاصل مى‏شود، به صورت نتايج چشمگيرى جلوه كند. البته چنين نتايج چشم‏گيرى باعث مى‏شوند، كه چهره واقعى قوانين، در پس اين تعبير و تفسيرها مخفى بماند و كارگزاران دولتى نتوانند اصل قوانين را كه در شبكه درهم و برهمى از سيستم قانونگذارى محصور گشته‏اند، از تعابير و تفاسير تفكيك كنند.
- اعمال روش بالا را ما «تئورى تفويض اختيار» مى‏ناميم.
- ممكن است بگوييد كه اگر غيريهوديان از نقشه و طرح ما آگاه شوند، عليه ما مسلح مى‏گردند و ستيزى بزرگ عليه‏مان آغاز خواهند كرد. ولى ا قبل از وقوع چنين حادثه‏اى چاره‏ انديشى خواهيم كرد و مانورى خواهيم داد كه پشت هر انسان پرجرأتى را بلرزاند و آن چاره اين است كه در زيرزمين شهرهاى بزرگ و پايتخت كشورهاى اروپايى دالان‌هاى عظيمى حفر مى‏كنيم تا موقع احساس خطر شهرها را منفجر سازيم
پروتکل شماره 10
- آنچه كه من امروز مى‏خواهم بگويم، در واقع تكرار همان مطالبى است كه قبلا هم گفته‌‏ام و خواهشم از شما اين است كه به خاطر داشته باشيد دولت‌ها و مردم به بازتاب و انعكاس سياستشان در خارج از مرزهايشان، اهميت خاصى مى‏دهند. حال نمى‏دانيم نمايندگان دولت‌هاى غيريهودى، در كنفرانس‌هاى بين ‏المللى پيرامون مسايلى چون آزادى يا تساوى حقوق به منظور برانگيختن احساس احترام ديگران صحبت مى‏كنند، تا چه حد مفهوم اين واژه‏ ها را درك مى‏نمايند. در هر صورت سياست ما ايجاب مى‏كند هنگامى كه درباره مسايلى چون تفويض اختيار، آزادى بيان، آزادى مطبوعات، آزادى مذهب، تساوى در برابر قانون، احترام به مالكيت فردى، آزادى انتخاب مسكن، عدالت و تعيين ماليات‌ها صحبت مى‏كنيم، بايد به معنى دقيق اين واژه‏ها توجه داشته باشيم. به بيان ديگر، ما بايد اين مسايل را به طور خيلى صريح و بى‏پرده با مردم در ميان نگذاريم و هر گاه ضرورتى حاصل شد كه مطرح بشوند، به طور قاطع و صريح از آن‌ها اسم نبريم. بالعكس به طور خيلى سربسته و بدون ذكر جزئيات درباره آن‌ها صحبت كنيم. دليل سكوت ما در اين باره آن است كه وقتى مقولات بالا اسم‏ گذارى نشده باشند، يعنى مردم تصور دقيقى از آن‌ها نداشته باشند، قطعاً دستمان باز خواهد بود كه چه چيز اضافه و چه چيز كم كنيم و در نتيجه مردم متوجه چنين تغييراتى نمى‏شوند.
 - توده‌‏هاى ناآگاه مردم براى نبوغ رهبران سياسى خود احترام فوق‏ العاده‏اى قائلند و حتى از روش‌هاى خشونت بار آن‌ها تمجيد مى‏كنند. اگر چه اين روش خشونت بار رهبران، رذالت و پستى است، اما در عين حال، خود نوعى زيركى به شمار مى‏رود و بايد دانست كه چگونه اين نيرنگ را مدبرانه بكار گرفت.
 هدف ما دستيابى به يك قدرت جهانى است
 - توجه جهانيان را به اين نكته جلب مى‏كنم كه وظيفه قوم ما پياده كردن برنامه‌‏هايى است كه قبلاً آن‌ها را طراحى كرده‌‏ايم. لذا براى ما ضرورى است كه پيش از هر چيز به پرورش خويش بپردازيم و طورى بارآييم كه روحيه بى‏پروايى، گستاخى و زورگويى با شخصيت‏مان عجين شود تا بتوانيم موانع را از سرراهمان برداريم.
 - هنگامى كه كودتاى ما با موفقيت صورت گرفت به قشرهاى مختلف مردم چنين مى‏گوييم:
 درگذشته به شما بسيار بدگذشت و هر آنچه داشتيد رو به تباهى مى‏رفت. اختلاف لهجه و زبان، مرزها و مليت‌گرايي‌ها را كه همه از علل بيچارگى شما بودند، نابود خواهيم ساخت و به شما آزادى اعطا خواهيم كرد. در عوض شما بايد تسليم ما بشويد. آنچه را كه به شما عرضه و ارائه مى‏كنيم اگر تأييد كرديد، اين خود عادلانه خواهد بود. توده مردم به زودى به تمجيد و تحسين ما خواهند پرداخت و ما را بر سر دست بلند خواهند كرد و آن روز، روزى است كه اميد و آرزوهاى ما برآورده شده است. رأى، اصولاً وسيله‌‏اى است كه ما از آن استفاده مى‏كنيم تا بر سر قدرت بمانيم. به افراد ياد مى‏دهيم كه حتى دركوچكترين مجامع وگردهم‏آيى‏ها، براساس رأى‏گيرى به توافق برسند. اعمال چنين رويه‏اى موجب خواهد شد كه اكثريت مردم به جاى سرزنش، ما را مورد تأييد قرار دهند.
 - همه مردم را بدون در نظر گرفتن اختلافات طبقاتى يا ساير تفاوت‌هايشان وادار به رأى دادن مى‏كنيم زيرا رأى افراد تحصيل كرده براى دست‏يابى به يك اكثريت قاطع كافى نيست و نيز به مردم القاء مى‏كنيم كه خود افراد داراى اعتبار و اهميت هستند. اهميت خانواده و نقش تربيتى آن را در ميان غيريهوديان از بين مى‏بريم و اجازه اظهار وجود به كسى نمى‏دهيم زيرا توده مردم بايد صرفاً به وسيله ما اداره شود. به آن‌ها اجازه نمى‏دهيم كه رو در روى ما بايستد. حتى فرصت نمى‏دهيم كه تقاضاى داد رسى بكنند. آن‌ها بايد به شنيدن حرف‌ها ما واطاعت از ما عادت كنند.
 توده مردم ناآگاه بنا به راهنمايى ما سران خود را انتخاب مى‏كنند و در جهت دلخواهمان حركت مى‏نمايد و تسليم رژيم ما خواهند شد زيرا مستمرى و درآمد و نيز منافعش، همه در دست رهبران رژيم ما است.
- چهارچوب سيستم حكومتى كه ما در آينده آن را عرضه خواهيم كرد، بايد به وسيله يك نفر طرح ‏ريزى شده باشد. زيرا اگر افراد متعددى دست اندركار ساختن و پرداختن بخش‌هاى مختلف اين سيستم باشند، چهارچوب چنين سيستمى چندان محكم و استوار نخواهد بود. اگر ما شناختى درباره نحوه عملكرد سيستم داشته باشيم، اشكالى پيش نخواهد آمد ولى هيچگاه نبايد به بحث و تبادل نظر درباره طرح كلى سيستم بپردازيم زيرا بسيارى از اسرار آن كشف خواهد شد. به علاوه بحث و تبادل نظر موجب مى‏شود كه افراد به برداشتهاى متفاوتى برسند و اين خود موجب تغيير و دستكارى سيستم مى‏شود. در حالى كه ما نمى‏خواهيم سيستم حكومت تغيير كند و كارى را كه نوابغ قوم‏مان انجام داده‏اند، به دست توده ناآگاه يا عده‏اى افراد منتخب متلاشى شود.
 - سيستمى كه دربالا از آن ياد شد، سايرموسسات موجود رابه زودى واژگون نخواهد كرد بلكه تنها روى اقتصاد آن‌ها اثر مى‏گذارد كه نتيجتاً منجر به تغييرات كلى و همه جانبه موسسات خواهد شد و سرانجام همه موسسات در درون سيستم تحليل مى‏روند.
 سمّ آزادى
 - در تمام كشورهاى جهان واژه‌‏هايى مانند وزارت، نمايندگى، سنا، شوراى دولتى، شوراى قانونگزارى و هيأت اجرايى، عليرغم تنوع و تعددشان همگى مفهوم دولت را مى‏رسانند و ضرورتى ندارد كه من درباره رابطه اين موسسات با يكديگر صحبت كنم. زيرا همه شما به اين امر واقفيد. تنها توجه شما را به اهميت كاركرد اين موسسات جلب مى‏كنم. اين موسسات وظايف دولت را (قانونگزارى، قضايى، اجرايى) بين خود تقسيم كرده‏اند و مانند اعضاى مختلف بدن انسان با هم عمل مى‏كنند. حال اگر قسمتى از ماشين دولت صدمه ببيند، تمام دستگاه دولت مثل بدن انسان بيمار مى‏شود و سرانجام مى‏ميرد.
- با توجه به مقدمات بالا مى‏خواهم نتيجه بگيرم كه اگر سم آزادى را به درون يكى از بافتهاى دولت تزريق كنيم، سم به ديگر بافت‌ها نفوذ كرده و سرانجام موجب نابودى دولت مى‏شود. گفتار زير اين مطالب را به خوبى روشن مى‏كند.
- از زمانى كه سياست آزادى طلبى به امر مملكت‏دارى راه يافت، سيستم حكومت مطلقه جاى خود را به حكومت مشروطه داد و بدينسان مردم غيريهودى با دست خود حكومت‌هاى مطلقه را كه از ثباتى نسبى برخوردار بودند، متزلزل ساختند. زيرا حكومت مشروطه جز بى‏نظمى، سوءتفاهم، كشمكش، عدم توافق و برخورد ميان احزاب چيزى ديگر ببار نمى‏آورد. به عبارت ديگر، مشروطه مكتبى است كه جز نابودى دولت هدفى ديگرندارد. بايد افزود كه تريبون سخنرانان از جمله عواملى بوده است كه در واژگون و متزلزل كردن حكومت‌هاى مشروطه نقش بسيار مهمى بازى كرده است. پس از آنكه حكومت‌هاى مشروطه يكى پس از ديگرى بر اثر حمله و انتقادهاى شديد واژگون شدند، مردم به فكر حكومت جمهورى افتادند. آنگاه به وساطت قوم ما رؤساى جمهورى ازميان توده مردم انتخاب شدند. يعنى غيريهوديان بى‏آنكه خود بدانند، دست نشاندگان ما را به رهبرى خود پذيرفتند. همه تحولات بالا كه در امر مملكت‏دارى صورت گرفته است، به مثابه نقبى است كه به دست ما زيرپاى مردم غيريهودى حفر شده است.
- در گفتار بالا نشان داديم كه به وساطت ما حكومت از مطلقه به مشروطه و از مشروطه به جمهورى تحول پيدا كرد. اينك مى‏خواهيم اندكى درباره ويژگي‌هاى حكومت جمهورى بحث كنيم:
- رييس جمهور حكومت‌هاى غيريهودى تحت نفوذمان را ما از ميان موثق‏ترين عوامل و دست ‏نشاندگان‏مان نامزد مى‏كنيم و سپس او را براساس رأى‏گيرى انتخاب مى‏نماييم.
- از آنجا كه قوانين را ما از قبل تدوين كرده‏ايم، حق تغيير و تعويض قانون را از رييس جمهور سلب مى‏كنيم. در عوض او را به رياست كل قوا منصوب مى‏نماييم تا بتواند درموقع لزوم، ازقانون اساسى دفاع كند. رييس جمهور، عملاً فرد فاقد اختيارى است كه هدف و مسئوليتش تنها حفظ قوانين است كه ما از پيش تدوين كرده‌‏ايم.
- بسيار روشن است كه كليد معما، در دست ما مى‏باشد و كسى جز ما نمى‏تواند در قوانين دخل و تصرفى به عمل آورد.
- در قانون اساسى دولت‌هاى غيريهودى، حق استيضاح كردن دولت را از رييس مجلس سلب مى‏كنيم و تعداد نمايندگان را به حداقل ممكن مى‏رسانيم تا بدين‏وسيله بتوانيم شور و شوق سياسى را در دل مردمى كه مشتاق مسايل سياسى هستند، بكشيم. اگر چنين رويه‏اى دشواري‌هايى به بار آورد، آنگاه وضعى پيش مى‏آوريم كه گروه بسيارى از مردم به فعاليت‌هاى سياسى تمايل پيدا كنند.
 حق انتصاب معاون رييس جمهور، رييس و معاون مجلس سنا را به رييس جمهور تفويض مى‏كنيم و تعداد جلسات مجلس را كاهش مى‏دهيم به طورى كه مجلس در هر ماه بيش از چند جلسه نداشته باشد. وانگهى به رييس جمهور كه رييس قوه مجريه هم هست، اختياراتى در مورد مجلس، تفويض مى‏كنم. مثلاً اختيار خواهد داشت كه اعضاى مجلس را براى توضيح فراخواند و يا مجلس را منحل كند. اما براى آنكه عواقب و نتايج چنين اعمالى كه همگى غيرقانونى هستند،گريبانگير برنامه‌‏هاى ما نشود، بايد چاره ‏انديشى كنيم.
 همانطورى كه يادآور شديم، به رييس جمهور طبق قانون اختياراتى داده شده است. ولى براى آنكه با استفاده از اختياراتش به سوى حكومت مطلقه ميل نكند، وزيران و مقامات عالى‏رتبه را وامى‏داريم تا با اقدامات خود از اعمال نفوذ او جلوگيرى كنند. البته بهتر است كه اين كار به وسيله شوراى وزيران، سنا و شوراى دولتى انجام بگيرد تا به وسيله افراد.
 - رييس جمهور، بنا به تشخيص ما قوانين را تعبير و تفسيرمى‏كند و هر زمان كه ما به او ديكته كرديم، مى‏تواند قوانين را تغيير دهد. به علاوه به بهانه رفاه و سعادت مردم، او اين حق را خواهد داشت كه قوانين جديدى پيشنهاد كند.
 نابودى دولت‌ها هدف ماست
 - با توجه به آنچه كه قبلاً گفتيم اندك اندك زمينه نابودى دولت‌هاى غيريهودى را فراهم مى‏كنيم و سرانجام قدرت را به دست مى‏گيريم. پس از اينكه به قدرت دست يافتيم، به طور نامحسوسى اصول قانون اساسى دول غيرصهيونيست را گام به گام حذف مى‏كنيم و هنگامى كه زمان موعود فرا رسيد، حكومت مطلقه قوم خود را جايگزين هرنوع حكومتى مى‏سازيم.
 - پيش از آنكه قانون اساسى دول غيريهودى نابود گردد، ممكن است مردم به حقانيت حكومت مطلقه ما پى‏ببرند. در چنين دوره ‏اى، مردم در حالت بيم و انتظار به سر مى‏برند، از بى‏نظمى و نارسايى‏هاى دول خود كه ما موجد آن‌ها هستيم به شدت خسته مى‏شوند و از رهبران خود چنين مى‏خواهند:
«ما تنها يك پادشاه مى‏خواهيم كه همه مردم روى زمين را متحد سازد و نابساماني‌ها را - مرزها، مليت‌ها و مذاهب ريشه‏كن سازد. پادشاهى مى‏خواهيم كه بتواند صلح و آرامشى كه رهبران فعلى نمى‏توانند به ما بدهند، براى ما فراهم آورد».
 - براى آنكه آرزوى استقرار حكومت مطلقه قوم خود را در دل همه مردم جهان ايجاد كنيم، لازم است كه رابطه مردم را با دولت‌هايشان تيره كنيم. به طورى كه مردم بر اثر اختلاف عقيده، گرسنگى، بيمارى و كشمكش به تنگ آيند و جز به رهايى از دست دولت‌هايشان و پناه بردن به حكومت نجات‏بخش ما، به چيز ديگرى نينديشند.
 - اگر درراه رسيدن به هدف‌هايى كه در پيش داريم كوشا نباشيم، و به ملل دنيا يك لحظه فرصت نفس كشيدن بدهيم، به سختى مى‏توانيم به هدف‌هايمان برسيم.
پروتکل شماره11  
 - شوراى دولت همانند گذشته، بيان كننده صريح قدرت قانونى رهبر به حساب مى‏آيد. اين شورا جزئى از قوه قانون گزارى است كه مى‏توان آن را «كميته نظارت بر قوانين و تصويب نامه‏هاى رهبر» نام نهاد.
 - مفاد بالا جزئى ازقانون اساسى جديد به حساب خواهد آمد. به علاوه انشاء قوانين و مقررات به طرق زير امكان‏پذير است:
 الف - از طريق قوه مقننه، تحت پوشش پيشنهادات كميته نظارت بر قوانين.
 ب - ازطريق پيشنهاد رييس جمهور و با تصويب شوراى دولت
 ج - در موارد ضرورى به وسيله كودتا
 - درباره كليات مربوط به قوانين تقريباً بحث كرده‏ايم و اينك اندكى وقت خود را صرف پرداختن به جزييات مى‏كنيم تا بتوانيم ماشين دولت را در جهتى كه قبلاً بحث كرده‏ايم، به حركت درآوريم و منظور من از ذكر جزييات آن است كه آزادى مطبوعات، حق تشكيل انجمن‌ها، آزادى عقيده، اصل رأى‏گيرى و خلاصه بسيارى چيزهاى ديگر را بايد از لوح ذهن آدمى براى هميشه پاك كنيم. و يا اينكه پس از اعلام قانون اساسى جديد، دستخوش تغييرات بنيادى گردانيم. زيرا پس از انجام اين تغييرات ما مى‏توانيم مقررات خود را به منصه ظهور درآوريم.
 اما اگر مدتى طولانى از اعلام و انتشار قانون اساسى بگذرد، و ما اين تغييرات را ايجاد كنيم، در اين صورت خطرات قابل توجهى ما را تهديد خواهد كرد. دلايل وجود اين خطرات را مى‏توان در زير آورد:
 اگر ما تغييرات را عجولانه انجام دهيم، از لحاظ روانى نوعى ترس ازتغييرات در مردم ايجاد مى‏شود. از سوى ديگر اگر ما خيلى افراطى در مورد انجام تغييرات عمل كنيم، به شأن و پرستيژ لغزش‏ناپذير خويش لطمه وارد ساخته‏ايم. و يا مى‏گويند كه ما خطر را احساس كرده‏ايم كه مجبور به انجام چنين تغييراتى شده‏ايم. در اين صورت، باز به پرستيژ قانون اساسى لطمه وارد مى‏شود. آنچه ما مى‏خواهيم اين است كه از همان آغاز اعلام قانون اساسى و پيروزى، كودتا يعنى در حالى كه مردم جهان هنوز در حالت وحشت به سر مى‏برند، فوراً احساس كنند كه ما فوق ‏العاده قوى، پرقدرت و شكست ‏ناپذير هستيم و مى‏توانيم بدون مقاومت، آنچه را كه بر سر راهمان وجود دارد، برداريم و به مردم تفهيم كنيم كه قدرت را با آن‌ها تقسيم نخواهيم كرد. در اين حال آن‌ها چشم روى هم مى‏گذارند، راضى مى‏شوند و به انتظار دستور ما مى‏نشينند.
 ما گرگيم
 - غيريهوديان گله گوسفندانند و ما گرگ‌هاى اين گله هستيم. و شما مى‏دانيد كه وقتى گرگ به گله مى‏زند، چه اتفاقى مى‏افتد؟
 - علت اينكه غيريهوديان چشم روى هم مى‏گذارند و چيزى نمى‏گويند آن است كه ما به آنان قول مى‏دهيم به محض آنكه دشمنان را رام و تمام احزاب را سركوب كرديم، تمام آزادى‏هايى كه از آن‌ها گرفته شده است، به آن‌ها باز مى‏گردانيم. ضرورتى ندارد كه بگوييم چه مدت طول مى‏كشد كه آن‌ها را براى بازگرداندن آزادى‏هايشان در حال انتظار نگه مى‏داريم.
 - به چه دليلى ما اين خط مشى را در پيش گرفته‏ايم؟
 و چرا غيرصهيونيست‌ها به مفهوم واقعى آنچه كه ما به ذهنشان فرو مى‏كنيم، توجه نمى‏كنند؟ چرا قوم پراكنده ما براى رسيدن به هدف‌هايش به جاى صراط مستقيم، اين همه راه پرپيچ و خم طى مى‏كند؟
 دليلش آن است كه ما كارهايمان را به وسيله سازمان‌هاى فراماسونرى كه ناشناخته هستند، انجام مى‏دهيم و كوشش مى‏كنيم هدف‌هايمان گمان و سوءظن برنيانگيزد و اين گله غيريهودى به فراماسونرى ما به پيوندد و به چشم رفقاى خود خاك بپاشد.
 - ما يهوديان برگزيده خداوند هستيم و پراكندگى‏مان در سراسر جهان از عنايات اوست. پراكندگى ما در چشم همگان نوعى ضعف به شمار مى‏رود. در حالى كه اين خود براى ما نوعى قدرت است. زيرا ما اكنون در آستانه فرمان‌روايى بر سراسر جهان قرار گرفته‏ايم.
 - تا زمان بنا نهادن آنچه كه طرح كرده‌‏ايم، فاصله زيادى نيست.
پروتکل شماره 12
 - واژه آزادى را مى‏توان به صورت‏هاى متعددى تعبير كرد. اما تعريفى كه ما از آزادى بدست مى‏دهيم به شرح زير است:
 - آزادى يعنى حق انجام دادن هر عملى كه قانون آن را مجاز بداند. چنين تعريفى از آزادى مى‏تواند به بهترين وجهى ما را در رسيدن به هدف‌هايمان كمك كند. زيرا قانون در دست ما است و ما مختار خواهيم بودكه هر آنچه را مى‏خواهيم، از قانون حذف و هر آنچه را كه مى‏خواهيم، به قانون اضافه كنيم.
 - نحوه عملكرد مطبوعات در قلمرو حكومت ما به شرح زير خواهد بود:
 الف - از آنجا كه مطبوعات نقش بسيار بزرگى در برانگيختن و فرونشاندن احساسات مردم دارند، لذا ما مى‏توانيم به موقع از چنين احساساتى در جهت رسيدن به هدف‌هايمان استفاده كنيم.
 ب - از آنجا كه اكثريت مردم نمى‏دانند مطبوعات در خدمت چه كسانى هستند، لذا ما آن‌ها را به خدمت خود در مى‏آوريم و حتى عواملى هم كه ممكن است مطبوعات را مورد حمله قرار دهند، زير نظارت و كنترل شديد قرار مى‏دهيم.
 ج - امروزه تأسيس، چاپ و نشر مطبوعات داراى هزينه‌‏هاى فوق ‏العاده سنگينى است. ولى وقتى كه ما به قدرت رسيديم، تنها در قبال دريافت ماليات، حق تمبر، و اخذ سپرده‌‏هاى سنگين، اجازه تأسيس مطبوعات را به افراد مى‏دهيم و از اين طريق پول قابل توجهى هم به خزانه دولت ما سرازير مى‏شود. از سوى ديگر، وضعى پيش مى‏آوريم كه دولت ما از خطر حمله انتقاد مطبوعات مصون بماند و مطبوعات نتوانند روى لغزش‌هاى دولت ما انگشت بگذارند.
د - هرگاه بخواهيم، مطبوعات را به بهانه متشتت كردن افكار عمومى تعطيل مى‏كنيم.
ه - بعضى از عوامل‏مان را وامى‏داريم كه گاه به گاه در مطبوعات، بعضى از سياست‏هايمان را كه خود مى‏خواهيم، مورد حمله قرار دهند. البته غرض از اينكار رد گم كردن است.
 ما مطبوعات را كنترل مى‏كنيم
 - مطبوعات نخواهند توانست بدون اطلاع ما كمترين خبرى را در اختيار مردم بگذارند. البته در زمان حاضر ما تا حدودى به چنين هدف‌هايى رسيده‏ايم. زيرا تمام كانونهاى خبرى جهان اطلاعات خود را از چند كانون خبرى محدود دريافت مى‏كنند. اين چند كانون خبرى محدود كه در آينده‏اى نزديك تماماً به دست ما خواهند افتاد و هر آنچه را كه ما به آن‌ها ديكته مى‏كنيم، در سراسر جهان پخش مى‏كنند.
 - اگر تدابيرى را كه در مورد مطبوعات انديشيده‌‏ايم، به مرحله اجرا درآوريم، ذهن و فكر غيريهوديان به تسخيرمان درمى‏آيد و آنان وقايع جهان را از پشت عينكهاى رنگينى كه ما به چشم آن‌ها مى‏گذاريم، مى‏نگرند.
 به راستى اگر در زمان حاضر، كشورى وجود نداشته باشد، كسى مى‏تواندمانع تشكيل كشور ما كه غيريهوديان احمق، آن را دولت نامرئى مى‏نامند، بشود؟ مسلماً با نابودى كشورهاى جهان همه دولت‌ها به فرمان ما گردن مى‏نهند.
 - بگذار آينده مطبوعات را مجدداً بررسى كنيم. كسانى كه بخواهند به كارهايى چون چاپ و نشر كتب و روزنامه بپردازند، آن‌ها را ملزم به داشتن مدرك و اجازه نامه ويژه مى‏كنيم تا در صورت تخلف بلافاصله ازمزاياى چنين اجازه ‏نامه‏اى محروم گردند. با اعمال چنين روشى مدرك تحصيلى نشانه لياقت فكرى خواهد شد و صدور مدرك به دست دولت خواهد افتاد تا توده مردم، از راهى كه مى‏خواهيم گمراه نشوند و به بهانه پيشرفت و ترقى دنبال اين و آن راه نيفتند.
 آيا كسى از شما هست كه نداند اتكاء به انديشه و خيال آدميان، راه نامطلوبى است كه آدمى را به خيالبافى‏هاى احمقانه سوق مى‏دهد و ماحصل آن هرج و مرجى است كه بر سرقدرت بين انسان‌ها به وجودمى‏آيد؟
 واژه پيشرفت، آزادى از هر نوع قيد و بندى را به ذهن متبادر مى‏سازد و هر نوع محدوديتى را مى‏شكند. اگر اين اصل در همه موارد صدق نكند، لااقل در زمينه هرج و مرج فكرى مصداق دارد. در چنين شرايطى هر كس به تصور آزادى به شكار رقيب خويش مى‏پردازد و همگى در شبكه‏اى از هرج و مرج گرفتار مى‏شوند و همه به همديگر اعتراض مى‏كنند.
 - اينك ما توجه خود را معطوف و متوجه مجلات مى‏كنيم. از مجلات و نشريات ادوارى، همانند روزنامه، ماليات، حق تمبر و نيز سپرده احتياطى وصول مى‏كنيم. چنين وجوهى براى كتب كمتر از 30 صفحه دو برابر خواهد شد زيرا ما اينگونه كتب را «جزوه» تلقى مى‏كنيم. اصولا مجلات، زهرآگين ‏ترين نوع مطالب چاپى به شمار مى‏روند و كوشش ما آن است كه از سويى تعداد اينگونه نشريات كاهش يابد و از سويى ديگر نويسندگان مجبور شوند مطالب بلند بنويسند و حجم مطالب زياد شود و خواننده از خواندن مطالب بلند، خسته شود.
 به ويژه وقتى كه اين نوع نشريات گران تمام شوند، رغبت مردم نسبت به اينگونه نشريات كم مى‏شود. در ضمن آنچه كه ما خودمان منتشر مى‏كنيم، روى ذهن خواننده در جهت منافع‏مان اثر مى‏گذارد به علاوه آن‌ها را به بهاى ارزان در دسترس قرار مى‏دهيم، تا مردم آن‌ها را حريصانه بخوانند.
 وصول ماليات و اعمال مجازات، نويسندگان را وابسته مى‏كند و اگر نويسنده ‏اى بخواهد عليه ما چيزى بنويسد كسى مبادرت به چاپ آن نخواهد كرد. ضمناً اگر مطلبى بخواهد چاپ بشود، ناشر يا چاپ كننده بايد براى چاپ و نشر آن از مقامات مسئول اجازه بگيرد. بنابراين ما از قبل خواهيم فهميد كه چه نيرنگ‏هايى عليه ما در كار است.
 - ادبيات و روزنامه ‏نگارى دو عامل مهم تربيتى بشمار مى‏روند. بنابراين، دولت ما اكثريت روزنامه‌‏ها را به تملك خويش درمى‏آورد. چنين اقدامى تاثير نامطلوب مطبوعات و روزنامه‌‏هاى خصوصى را خنثى ساخته و ما را در موقعيتى قرار مى‏دهد كه روى افكار عمومى تاثير به سزايى بگذاريم. اگر اجازه و امتياز انتشار ده نوع روزنامه را به مردم بدهيم، امتياز انتشار سى روزنامه را به خود اختصاص مى‏دهيم. البته اين كار طورى بايد صورت گيرد كه در مردم سوءظن ايجاد نكند. براى احتراز از ايجاد سوءظن، روزنامه‌‏هايى كه خود منتشر مى‏كنيم، به ظاهر نظراتى مخالف خودمان ابراز مى‏دارند و بدين طريق بدگمانى مخالفان‏مان نسبت به ما كاملا برطرف شده، و به زودى در دام‏مان گرفتار مى‏شوند و نمى‏توانند ضربه ‏اى وارد كنند.
 - مخالفان ما در سه رده جاى دارند. در رده اول ارگان‌هاى رسمى هستند كه هميشه عليه منافع ما قدعلم مى‏كنند، اما تاثير آن‌ها چندان قابل ملاحظه نيست.
 - در رده دوم ارگان‌هاى نيمه رسمى قرار دارند كه حملات آن‌ها ملايم و كم ‏اهميت است.
 - در رده سوم كسانى قرار دارندكه به ظاهر، مخالف‏مان هستند اما در واقع ما خود آن‌ها را تعيين كرده‏ايم. در نوشته‌‏هاى اين دسته، مطالبى وجود دارد كه به نظر مى‏رسد با ما اصطكاك دارند. مخالفان واقعى‏مان اينگونه مخالفت‌هاى ظاهرى را از نوع مخالفت‌هاى خود تلقى كرده و باعث مى‏شوند كه ما آن‌ها را شناسايى كنيم.
 - محتواى تمام روزنامه‌‏هاى ما تركيبى خواهد بود ازمطالب گوناگون و حتى افكارى چون اريستوكراتيك، جمهورى خواهى، انقلابى‏گرى و هرج و مرج طلبى (آنارشيسم) كه به وسيله اين گونه روزنامه‌‏ها تبليغ مى‏شوند. روزنامه‌‏ها همچون ويشنو معبود هندى صد دست دارند كه بر سر هر دست انگشتى قرار دارد و وظيفه آن نظارت و سلطه برافكار عمومى است. هنگامى كه ضربان قلب تشديد مى‏شود، حركت دست‌ها نيز شدت يافته و افكار عمومى در جهت منافع ما سوق داده مى‏شود. زيرا وقتى فردى به هيجان مى‏آيد، قوه قضاوتش را از دست مى‏دهد و هرگونه نظر و پيشنهادى را مى‏پذيرد. به علاوه افراد ناآگاهى كه به تكرار مطالب روزنامه‌‏هاى ما مى‏پردازند، و فكر مى‏كنند كه روزنامه‌‏ها بيان كننده نظرات آن‌ها مى‏باشند، سخت در اشتباهند. زيرا روزنامه‏ ها صرفاً بيانگر خواست و نظر ما هستند. افرادى هم كه سنجيده از احزاب دفاع مى‏كنند، در واقع به دنبال بيرقى راه مى‏روند كه ما برايشان برافراشته‏ ايم.
 - براى آنكه روزنامه‌‏هاى مبارزه‏جوى خود را به حركت درآوريم، بايد نهايت دقتمان را در تنظيم و ارائه مطالب بكار ببريم. البته موسسه‌‏اى را تحت عنوان بخش مركزى مطبوعات تأسيس مى‏كنيم و به گردآورى نوشته‌‏ها و مطالب مى‏پردازيم. عوامل ما در اين مركز بدون آنكه توجهى را جلب كنند، تصميم مى‏گيرند كه چه مطالبى را متناسب با روز منتشر كنند. ضمناً بحث‌هاى متناقض و جنگى دروغين در قلمرو مطبوعات به راه مى‏اندازند تا ما بتوانيم هر چه بيشتر نظرات خود را بيان كنيم.
 فقط مطالب دروغ چاپ مى‏شود
 - روشى كه ما براى تنظيم و ارائه مطالب در پيش گرفته‌‏ايم، به دليل آنكه براى مردم نامحسوس مى‏باشد، اعتماد كامل آنان را نسبت به حكومت ما جلب مى‏كند. ما از كاربرد اين روش بسيار راضى هستيم زيرا مى‏توانيم گاه به گاه احساسات مردم را نسبت به مسايل سياسى برانگيخته و يا فرو نشانيم. گاه حقيقت را مى‏گوييم وگاه دروغ و زمانى هم مطالب متناقض ارائه مى‏كنيم. ما مطمئنيم كه بر دشمنانمان غلبه مى‏كنيم، زير آنان نمى‏توانند همچون ما نظرات خود را از طريق مطبوعات ابراز كنند.
 - گفتيم كه مخالفان ما كه در رده سوم قرار دارند و مخالفت‌هاى ظاهرى خود را در مطبوعات ابراز مى‏دارند، هرگاه لازم باشد در ارگان‌هاى نيمه رسمى خود، انتقادات آن‌ها را قوياً تكذيب مى‏كنيم.
 - حتى اگر امروزه، مطبوعات فرانسه را به عنوان مثال در نظر بگيريم، به نشانه‏‌هاى همكارى‏هاى فراماسونرى به خوبى در آنجا پى مى‏بريم. تمام ارگان‌هاى مطبوعات به طور اسرارآميزى با هم در ارتباطند و چون پيشگويان قديم منبع اطلاعات را افشا نمى‏كنند مگر آنكه همگى تصميم به افشاى منبع بگيرند. و تا زمانى كه اسرار، در اختيار تعداد محدودى باشد، پرستيژ و منزلت روزنامه ‏نگاران توجه اكثريت مردم كشور را جلب كرده و توده مردم با شور و شوق به دنبال آن‌ها راه مى‏افتند.
 - ما بايددامنه فعاليت‌هاى حساب شده خود را در زمينه مطبوعات به سطح استان‌ها گسترش دهيم. يعنى برانگيختن اميدها و انگيزه‏ هايى كه تسلط ما را بر مراكز كشورها موجب مى‏شوند، برايمان ضرورت تام و تمام دارد. به پايتخت‏ها وانمود مى‏كنيم كه اينگونه خواست‌ها، خواست‌هاى مستقل مردم استان‌ها هستند. البته منبع واقعى بروز اينگونه حوادث در استان‌ها ما هستيم. آنچه كه مى‏خواهيم اين است تا آن موقع كه حداكثر قدرت را در اختيار داريم، بايد پايتخت كشورها را در محاصره افكار عمومى مردم استان‌ها قرار دهيم.
 - بريدن از رژيم گذشته و پيوستن به رژيم جديد كه به نظر ما منجر به غلبه كامل بر تمام رژيمها مى‏شود، «دوره انتقالى» نام دارد. در اين دوره نبايد به مطبوعات اجازه داد كه نادرستى‏ها و كژى‏هاى مردم را منعكس كنند. براى رژيم جديد ضرورى است، همه را متقاعد كند كه جنايت به كلى ريشه ‏كن گرديده است.
 اگر مواردى از جنايت به وقوع پيوست، فقط بايد قربانيان و شاهدان آن از موضوع با خبر باشند نه كس ديگر.
پروتکل شماره 13
 - نياز به قوت و غذاى روزانه، غيريهوديان را مجبور مى‏كند كه آرام و ساكت بنشينند و در صف خدمتگزاران متواضع ما درآيند. از ميان همين افراد، عواملى را انتخاب مى‏كنيم و به مطبوعات مى‏فرستيم.
 اين عوامل مسايلى را كه به مصلحتمان نيست تا به صورت اسناد رسمى منتشر بشوند، مورد بحث و تبادل نظر قرار مى‏دهند. در عين حال ما در جريان اينگونه مباحثات قرار مى‏گيريم و مطالب بحث شده را آن طور كه خود مى‏خواهيم، به وسيله مطبوعات به مردم عرضه مى‏كنيم. بديهى است كه وقتى موضوعى در بين مردم جا افتاد، كسى جرأت نمى‏كند كه خواستار نفى و ابطال آن بشود. به علاوه درموقع لزوم فكر مردم را از موضوعاتى كه به وسيله مطبوعات مطرح شده‏اند، منحرف كرده و متوجه مسايل ديگرى مى‏كنيم.
 اصولاً غيريهودي‌ها افراد كوته ‏فكرى هستند كه از فهم پيش پاافتاده ‏ترين مسايل سياسى عاجزند. وانگهى مسايل سياسى، مسايلى هستندكه درك و فهم آن‌ها جز براى آن‌هايى كه خود طراح و خالق اينگونه مسايلند، براى ديگران دشوار مى‏باشد.
 - با توجه به آنچه كه در بالاگفته شد، غرض ما از جلب افكار توده مردم، فقط تسهيل كار خود ما است و اگر به دنبال گرفتن تأييد مردم براى اين يا آن مسأله هستيم، صرفاً حرف مى‏زنيم و عمل نمى‏كنيم. در نوشته‌‏هايمان به مردم اعلام مى‏كنيم كه ما در پى خوشبختى و سعادت عموم هستيم.
 - براى منحرف كردن فكر و ذهن آن‌هايى كه ممكن است در بحث‌هاى سياسى، برايمان مشكلاتى ايجاد كنند، مسايل جديدى چون مسايل صنعت به پيش مى‏كشيم و عنوان مسايل سياسى جديد روى آن‌ها مى‏گذاريم و به مردم اجازه مى‏دهيم كه اينگونه مسايل را مورد بحث و بررسى قرار دهند. البته توده‌‏هاى مردم تمايل دارندكه در زمينه مسايل سياسى غيرفعال باشند. لذا براى آنكه امر به آن‌ها مشتبه شود، و ندانند كه درباره چه موضوعى بحث مى‏كنند، فكر آن‌ها را به مسايلى چون تفريح، سرگرمى و رفتن به كلوپها و... جلب مى‏كنيم. و در همين اثناء، مطبوعات را وامى‏داريم كه به مسايلى چون رقابت‏ها و مسابقات هنرى و ورزشى بپردازند. بدون شك پرداختن به اينگونه مسايل آن‌ها را از مسايل بنيادى دور و منحرف مى‏كند. اندك اندك به ابراز نكردن عقيده خود عادت مى‏كنند و سرانجام، به تكرار همان چيزهايى مى‏پردازند كه ما مى‏خواهيم و بدينسان به فكر آنان جهت مى‏دهيم و مى‏توانيم به همكاريشان اعتماد كنيم.
 پيشرفت
 - نقشى را كه آزادى خواهان، خيال ‏پردازان و افراد رويايى و بايد ايفا كنند، سرانجام تا آن زمانى كه حكومت ما مورد قبول همگان واقع گردد، به اجرا درخواهد آمد. بدين ‏معنى تا زمان شروع حكومتمان اينان به خوبى در خدمت‏مان خواهند بود و ما مى‏كوشيم كه ذهن اينگونه افراد را به مسايل بيهوده و تئورى‏هاى خيالى و به ظاهر مترقيانه مشغول كنيم. ما بايد آنقدر غيريهوديان را به مسايلى چون پيشرفت، سرگرم كنيم تا سرانجام از فهم هر مسأله ‏اى اظهار عجز كنند. كلمه «پيشرفت»، مانند يك عقيده سفسطه ‏آميز حقيقت را لوث مى‏كند و اين موضوع را كسى جز ما قوم برگزيده خدا، نمى‏تواند درك كند.
 - هنگامى كه بر اريكه شاهنشاهى جلوس كرديم، سخنسرايان و سخنگويانمان مسايل و مشكلات بزرگى كه انسان را از انسانيتش دور كرده‏اند، موردبحث و بررسى قرار مى‏دهند تا اينگونه مشكلات تحت رهبرى ما حل و فصل شوند.
- اين ما بوديم كه مردم را گام به گام، طبق برنامه‌‏هاى سياسيمان در طول قرن‌ها هدايت كرديم. آيا كسى مى‏تواند در اين مورد ترديدى به خود راه بدهد؟
پروتکل شماره 14
 - هنگامى كه حكومت شاهنشاهى ما آغاز شد، همه اديان بايد از بين بروند، به جز دين ما كه همانا اعتقاد به خداى يگانه است. بى‏شك سرنوشت قوم ما به عنوان قومى برگزيده با وجود خدا گره خورده، و هم اوست كه تقدير كار جهانيان را با سرنوشت ما پيوند داده است. لذا ريشه هرگونه عقيده‏ اى بايد از بيخ و بن كنده شود. حتى اگر اين كار به انكار وجود خدا كه ما امروزه شاهد آنيم، بيانجامد. اين كار، نه تنها در دوره انتقال حكومت مفيد است. بلكه به سود جوانانى است كه در آينده به تبليغات مذهبى دين موسى گوش فرا مى‏دهند. دينى كه احكامى ثابت و پيشرفته دارد و تمام افراد جهان را به اطاعت ما وامى‏دارد.
 البته در تبليغاتمان روى مبانى تربيتى و جنبه‌‏هاى اسرارآميز و اعجازانگيز اين دين تأكيد فراوان مى‏ورزيم و درموقع لزوم، مقالاتى منتشر مى‏كنيم و ميان نحوه حكومت ربانى خود و حكومت‌هاى گذشته مقايسه‌‏هايى به عمل مى‏آوريم و اشتباهات حكومت‌هاى غيريهودى را به گونه‌اى بسيار روشن، بازگو مى‏كنيم و نيز حركات ددمنشانه عده ‏اى حكامِ ماجراجو كه انسان‌ها را شكنجه و انسانيت را لگدمال كرده‏اند، يادآور مى‏شويم و نفرت آدميان را برمى‏انگيزيم. به نحوى كه مردم آسايش دوران بردگى را برآسايش دوران پس از بردگى ترجيح دهند.
 تحولات بى‏فايده حكومت‌هاى غيريهودى كه با وساطت ما انجام مى‏گيرد، اعتبار حكومت‌هايشان را تنزل مى‏دهد و مردم از اوضاع نابسامان حكومت‌هايشان آنچنان خسته مى‏شوند كه راضى مى‏گردند هر نوع خفت و ذلتى را در دوران حكومت ما تحمل كنند و هرگز جرأت رهايى از زير سلطه ما و تحمل رنج‌هايى چون رنج‌هاى گذشته، به خود راه ندهند.
 - ما در عين حال اشتباهات تاريخى حكمروايان غيريهودى را كه در اثر بى‏اطلاعى و فهم نادرست آن‌ها از مسايل رخ داده است، مورد تأكيد قرار مى‏دهيم و شكنجه‌‏هايى كه انسان‌ها از دست اين گونه حكمروايان ديده‏‌اند يادآور مى‏شويم. روش و اصول كار ما بر اين حقيقت مبتنى است كه، آنچه ما عرضه و تفسير مى‏كنيم عالى و خالى از عيب است ولى آنچه در گذشته وجود داشته بايد مرده و متلاشى شده تلقى گردد.
 - فيلسوفان ما نارسايى‏هاى عقايد و مذاهب را مورد بحث و بررسى قرار مى‏دهند. اما كسى نبايد اعتقادات واقعى مذهب ما را مورد بررسى قرار دهد. زيرا هيچكس جز خودمان نبايد از كار دينمان سردربياورد. وانگهى، افراد قوم خودمان هم حق برملا كردن اسرار دين را نخواهند داشت.
 - دراثناى سده‏‌هاى معروف به سده‌‏هاى روشنايى و پيشرفت ما ادبياتى پست، كثيف و تهوع ‏آور رواج داديم و تا مدتى پس از به قدرت رسيدنمان اجازه مى‏دهيم كه اين سبك ادبيات به حيات خود ادامه دهد. تا بتوانيم بدينوسيله در برابر برنامه‌‏هاى خودمان نوعى آرامش و رخوت در مردم ايجاد كنيم. به علاوه افرادى آگاه و كارآزموده به رهبرى غيريهوديان منصوب مى‏كنيم و به ايراد سخنرانى و نشر مقالاتى ويژه مى‏پردازيم تا بدين وسيله بتوانيم روى ذهن غيريهودي‌ها اثر گذاشته و آنان تنها آن دسته از معارف و معلوماتى را كسب كنند كه دلخواه ما است و ما قبلا آن‌ها را تدارك ديده ‏ايم
پروتکل شماره 15  
 - هنگامى كه سرانجام به طور قطع، در اثر يك كودتاى يك روزه - كه در همه جا طى يك روز به وقوع مى‏پيوندد به مقام شاهى نائل آمديم، و نيز هنگامى كه بى‏اعتبارى همه حكومت‌ها مورد قبول همگان واقع شد  (اين كار وقت زيادى لازم دارد شايد يك قرن طول بكشد كه اين اتفاق به وقوع بپيوندد)، ديگر اجازه نخواهيم داد كه توطئه ‏اى عليه ما صورت بگيرد. لذا هر كسى كه اسلحه به دست بگيرد و بخواهد عليه شاهنشاهى ما كه در شرف شكل گرفتن خواهد بود، قيام كند، او را با بى‏رحمى خواهيم كشت.
 هر نوع موسسه ‏اى مانند «انجمنهاى مخفى» را نابود مى‏كنيم. البته آن‌هايى كه اينك وجود دارند، براى ما شناخته شده هستند و در خدمت‏مان مى‏باشند. ليكن بعداً فعاليت آن‌ها را ممنوع اعلام كرده و اعضاى آن‌ها را به قاره‌‏هاى دور از اروپا تبعيد مى‏كنيم. به علاوه به وضع غيريهوديان فراماسون كه اطلاعات زيادى درباره اوضاع ما دارند، رسيدگى مى‏كنيم و عده ‏اى از آن‌ها را ممكن است به دلايلى نگه بداريم ولى آنان را براى هميشه از تبعيد مى‏ترسانيم. به علاوه قانونى مى‏گذرانيم كه به موجب آن تمام اعضاى انجمن‌هاى مخفى، مشمول تبعيد از اروپا واقع شوند.
 - تصميمات حكومت ما قطعى و لايتغير است.
 - در جوامع غيريهودى كه ما در آنجا بى‏نظمى و نابسامانى ايجاد كرده‏ايم، تنها راه ممكن براى برقرارى نظم و اعمال حاكميت، همانا استفاده از روش‌هاى خشونت ‏آميز است و در اين زمينه هيچگونه ارفاقى نبايد به قربانيان نمود. زيرا آن‌ها بايد فداى رفاه آينده بشوند و رسيدن به رفاه عمومى حتى اگر به قيمت قربانى شدن عده خيلى زيادى بشود، وظيفه اصلى هر دولتى به شمار مى‏رود. اصولا اعمال قدرت، ثبات حكومت را تضمين مى‏كند و قدرت هم زمانى كسب مى‏شود كه بتوان زور گفت. تا سالهاى اخير سياست اعمال زور بر روسيه حاكم بود وحكومت مستبد اين كشور، تنها دشمن سرسخت ما به شمار مى‏رفت. ايتاليا نيز كه «سولا» بر آن حكومت مى‏كرد چنين وضعى را داشت. «سولا» ايتاليا را به خاك و خون كشيد و كسان فراوانى را تكه پاره كرد ولى چون قدرتى فرعون گونه داشت و از شهامت و قدرت فكرى بى‏مانندى برخوردار بود، مردم را هيپنوتيزم كرده بود، و كسى ياراى برابرى با وى را نداشت.
 لژهاى فراماسونرى
 - تا پيش از آغاز شاهنشاهى‏مان، روشى متناقض درباره مسايل سياسى در پيش مى‏گيريم. بدين معنى كه لژهاى فراماسونرى آزادى را در تمام كشورهاى جهان ايجاد مى‏كنيم و سپس آن‌ها را گسترش مى‏دهيم و تمام آن‌هايى كه در زمينه فعاليت‌هاى اجتماعى مشهور باشند، به اين لژها جلب مى‏كنيم. زيرا در اين لژها مى‏توانيم عوامل اصلى جاسوسى و نيز، عواملى كه مى‏توانند روى ديگران اثر بگذارند، پيدا كنيم. آنگاه تمام لژها را تحت رهبرى يك اداره مركزى، كه اعضاى آن همه از حكماى قوممان هستند، و براى همه ناشناخته‏اند، درمى‏آوريم. تمام لژها نمايندگانى در اداره مركزى خواهند داشت كه به وسيله اين نمايندگان دستورات و برنامه‌‏هاى سرى به لژها اعلام مى‏شود. در اين لژها، بين عناصر انقلابى و ليبرال نوعى وصلت و ارتباط برقرار مى‏كنيم. تركيب اين لژها طورى خواهد بود كه از همه قشرهاى جامعه، افرادى در آن عضويت داشته باشند. البته فعاليت‌هاى سياسى و طرح‌هاى مخفى لژها را از همان آغاز تأسيس و گشايش لژ، زيرنظر مى‏گيريم. بايد اضافه كرد كه پليس‏هاى ملى و بين ‏المللى از جمله كسانى خواهند بود كه در اين لژها عضويت پيدا خواهند كرد. طبيعى است كه غيريهوديان از ماهيت واقعى كار لژها سردرنخواهند آورد به جز خود ما.
 - افرادى كه با شور و شوق فراوان، عضويت انجمن‌هاى مخفى را مى‏پذيرند، كسانى هستند كه در زندگى دنبال هوى و هوس مى‏باشند و نيز افرادى سبك ‏مغزند كه هنگام اجراى طرح‌هايمان و نيز به راه انداختن ماشينى كه خود طراح آنيم، مشكلى برايمان ايجاد نخواهند كرد.
 اگر در اين دنيا نابسامانى و اغتشاشاتى رخ داد، بدانيد كه اينگونه اغتشاشات را ما به وجود آورده‏‌ايم، تا بتوانيم همكارى افراد را با هم از بين ببريم.
 - غيريهوديان بدون كنجكاوى، عضويت لژها را مى‏پذيرند. عده‏اى از آن‌ها به خاطر استفاده‏‌هاى مالى و بعضى هم به خاطر رسيدن به موقعيت، شهرت و نيز مورد ستايش واقع شدن، به عضويت لژها در مى‏آيند، ما هم در برآوردن اينگونه خواست‌ها بسيار بخشنده‌‏ايم.
 علت اينكه موجبات موفقيت آنان را فراهم مى‏آوريم، اين است كه غيريهوديان پس از كسب موفقيت دچار غرور و خودبينى شده و تلقين‏هاى ما را بدون مقاومت مى‏پذيرند. شما نمى‏دانيد كه تا چه حد مى‏توان حتى آگاهترين فرد از افراد غيريهودى را به سادگى در اثر ايجاد غرور ناشى از موفقيت، به تسليم واداشت. همانقدر كه ما براى موفقيت اهميت قائل نيستيم، غيريهوديان دو چندان به موفقيت اهميت مى‏دهند و حاضرند براى دست‏يابى به موفقيت، خود را فدا كنند. همين ويژگى و خصلت درونى غيريهوديان مشكل ما را حل كرده و به ما كمك مى‏كند تا آنان را در جهتى كه مى‏خواهيم سوق دهيم.
 مثلاً آن‌ها را وامى‏داريم كه به بحث و بررسى پيرامون محدوديتها و نارسايى‏هاى فلسفه «فردگرايى» بپردازند. اما آنان نمى‏فهمند كه اين كار نوعى سرگرمى به شمار مى‏رود و معرفى نارسايى‏هاى فلسفه فردگرايى خود، نقض و لگدمال كردن مهمترين قانون طبيعت است.
 - حال كه ما موفق شده‏ايم آن‌ها را به كارهاى احمقانه‏اى واداريم، آيا اين دليل كوته ‏فكرى آن‌ها نيست؟ آيا اين نشان نمى‏دهد كه مغزو فكر ما از فكر غيريهوديان تكامل يافته ‏تر است؟ بدون شك همين امر موجب موفقيت ما خواهد شد.
 - به راستى چقدر حكماى قوم‏مان در روزگاران گذشته آينده‏ نگر و دورانديش بوده‌‏اند كه مى‏گفتند «براى رسيدن به هدف‌هاى مهم بايد از هر وسيله‌‏اى استفاده نمود و قربانيان فراوانى را براى رسيدن به هدف‌ها فدا كرد». اگر چه غيريهوديان قربانيان زيادى داده‏ اند، معذالك تعداد قربانيان قوم ما كه مليت ما را نجات بخشيده‌‏اند نسبت به تعداد آنان بسيار اندك است.
 - مرگ، براى همه يك امر اجتناب ‏ناپذير است. آن‌هايى كه مانع انجام برنامه‌‏هاى ما مى‏شوند، بهتر است كه مرگشان را جلو بياندازيم و آن‌ها را نابود كنيم. از جمله اين افراد فراماسونرهايى هستند كه عليه ما اعتراض مى‏كنند. طورى آن‌ها را مى‏كشيم كه جز برادران همخون‏مان كسى متوجه نشود. حتى طورى آن‌ها را ازبين مى‏بريم كه خود قربانيان هم نفهمند و به نظر آيد كه مرگ آن‌ها ناشى از نوعى بيمارى بوده است. البته برادران خودمان حق افشاى اين راز را ندارند.
 هنگامى كه ليبراليسم را در غيريهوديان تبليغ مى‏كنيم، بايد افراد قوم خودمان و نيز عواملمان، بدون چون و چرا تسليم شوند و اعتراضى از جانب آن‌ها صورت نگيرد تا مجبور نشويم كه با آن‌ها، چون غيريهودي‌ها رفتار كنيم.
 - نفوذ و دخالت شديد ما موجب گرديده كه قدرت اجرايى قوانين حقوقى غيريهوديان به كمترين ميزان، كاهش يابد. البته تعبير و تفسيرهاى ليبرال گونه‏اى كه از قوانين به عمل مى‏آيد، به نوبه خود، موجب متلاشى شدن قدرت قوانين شده است. قضات، درباره مسايل اساسى همانگونه تصميم مى‏گيرند كه ما به آن‌ها ديكته مى‏كنيم. به علاوه مديران غيريهودى موضوعات را آن طور كه ما جلوه مى‏دهيم مى‏بينند. البته ما اين كارها را بدون آنكه خود، ظاهر شويم و صرفاً از طريق افرادى كه آلت دستمان هستند، به مرحله اجرا درمى‏آوريم. حتى سناتورها و مقامات عالى‏رتبه غيريهودى، با ما به مشورت مى‏پردازند.
 - ميان قوم ما و غيريهوديان تفاوت‌هاى قابل توجهى از لحاظ استعدادها و توانايى‏ها وجود دارد و همين امر موجب شده است كه قوم برگزيده ما از بالاترين ميزان انسانيت برخوردار باشد و از غيريهوديان متمايز گردد. غيريهوديان گرچه به ظاهر چشمانشان باز است، ولى چيزى نمى‏بينند. به عبارت ديگر، قدرت ابداع  (مگر در زمينه مسايل مادى) ندارند و شايد به همين دليل است كه طبيعت، خودش از قبل مقدر كرده است كه جهانيان را هدايت كنيم و بر آنان حكمروا باشيم.
 ما خواستار تسليم بدون قيد و شرطيم
 - هنگامى كه حكومت خود را آشكارا آغاز كرديم و زمان شكوهمند حكمروايى‏مان فرارسيد، به تمام قانونگزاران اعلام مى‏كنيم كه قوانين را ساده، مختصر، ثابت و بدون هرگونه تعبير و تفسير وضع كنند تا همگان به راحتى موفق به فهم كامل آن‌ها شوند. مهمترين عاملى كه به قوانين ضمانت اجرايى مى‏بخشد، تسليم بدون قيد و شرط در برابر مقررات است. بدين معنى كه مقامات پايين، از مقامات بالا اطاعت كنند تا امكان هرگونه سوءاستفاده‏ اى از بين برود.
 براى كسانى كه بخواهند از مقام خود سوءاستفاده كنند، شديدترين مجازات را درنظر گرفته‏ايم. به علاوه اعمال و رفتار مديران را بادقت نظارت مى‏كنيم. زيرا حركت سريع ماشين دولت در گرو رفتار آن‌ها است. هر نوع اهمال در كار آن‌ها، موجب سستى كار در ساير جاها مى‏شود. لذا، بار ديگر تأكيد مى‏كنم كه حتى يك مورد از اعمال غيرقانونى و سوءاستفاده از مقام را بدون مجازات نمى‏گذاريم.
 پس از اينكه مجازات‌هاى شديدى در مورد خلاف كارى‏ها اعمال شد، پنهان كردن و ناديده گرفتن اشتباهات از سوى كسانى كه در خدمت دولت هستند، به كلى از بين خواهد رفت و بدين‏سان پايه‌‏هاى قدرت دولت محكم شده و شأن و پرستيژ دولت بالا مى‏رود. اگر براى تخلفات جزئى مجازات‌هاى سنگين در نظر گرفته نشود، آن‌هايى كه زمام امور را به دست دارند، از مسير حركت ملت منحرف شده و مسيرهاى دلخواه خود را طى مى‏كنند.
 - قضات، مى‏دانند كه بخشودن جرائم و لغزش‌ها به معناى تجاوز به حريم قانون است و اين كار نشانه تلطيف روح و رقت قلب قاضى نيست. گذشت نشان دادن، در زمينه زندگى شخصى، ايرادى ندارد ولى وقتى كه پاى مصالح عموم در ميان است. گذشت نشان دادن جايز نيست.
 - سن قضات و كاركنان امور قضايى نبايد از 55 سال متجاوز باشد. دليل نخست، آن است كه افراد سالمند در حفظ عقيده خود خيلى پابرجا و متعصب مى‏باشند. و ديگر آنكه به سختى پذيراى عقايد نو هستند. دليل دوم، آن است كه اعمال اين روش نوعى انعطاف پذيرى به كارهايمان مى‏بخشد و به راحتى مى‏توانيم افرادى را كه كمتر زيرفشارهايمان خم مى‏شوند، عوض كنيم. يعنى كسى كه مى‏خواهد مقام و موقعيتش را حفظ كند، بايد مطيع محض باشد. به طور كلى ما قضاتمان را از ميان كسانى انتخاب مى‏كنيم كه با تعهدات خود آشنا باشند و بدانند كه وظيفه آن‌ها اعمال مجازات و اجراى قانون است نه آنكه رويايى فكر كنند و به ليبراليسم بينديشند. اعمال اين گونه روش‌ها موجب مى‏گردد كه همكارى گروهى بين قضات از بين برود و آنان فقط به منافع دولت كه سرنوشتشان بدان بستگى دارد، فكر كنند.
 - امروزه قضات غيرصهيونيست، چون شناخت درستى از رسالت خويش ندارند، بخشودگى‏هاى فراوانى را در مورد جنايات قايل مى‏شوند. البته گناه اين كار به گردن فرمان‌روايان عصر حاضر است، زيرا در انتخاب قضات دقت كافى به خرج نمى‏دهند و قضات را با مسئوليتهايشان آشنا نمى‏سازند. همانگونه كه حيوانات بچه ‏هايشان را به جستجوى شكار مى‏فرستند، غيرصهيونيست‌ها هم به افرادشان مشاغلى را تفويض مى‏كنند، بدون آنكه علت به وجود آمدن مشاغل را به آنان يادآور شوند. به همين دليل حكومت‌هايشان به وسيله خود آنان و نيز به سبب مديريت غلط، از درون مى‏پوسد.
 - بگذاريد از مثالها وگفتار بالا، درسى ديگر براى حكومت خويش فراگيريم.
 - ريشه آزادى‏خواهى را از موسساتى كه مسئوليت تربيت نيروى انسانى براى پستهاى حساس دولت دارند، از بيخ و بن برمى‏كنيم و تصدى‏اينگونه مشاغل و پستها را به كسانى تفويض مى‏كنيم كه به وسيله خود ما تربيت مى‏شوند. ممكن است ادعا شود كه بازنشسته كردن كارمندان سالمند، هزينه‌‏هاى سنگين را براى دولت دربرخواهد داشت. در پاسخ بايد گفت كه اينگونه كارمندان مى‏توانند در بخش‌هاى خصوصى مشغول كار شوند. به علاوه بايد خاطرنشان ساخت كه تمام پول‌هاى دنيا در دست ما خواهد بود و دولت، ترسى از سنگينى هزينه‌‏ها نخواهد داشت.
 ما بى‏رحم خواهيم بود
 - ما در همه موارد مستبد خواهيم بود و اين استبداد، معقول و منطقى به نظر خواهد رسيد. تمام اوامر و مقررات ما مورد احترام بوده و بدون چون و چرا به اجرا درخواهد آمد. هرگونه شكايتى از سوى ملت ناديده گرفته مى‏شود و وضعى پيش مى‏آوريم كه ريشه همه نارضايى‏ها از بيخ و بن كنده شود. به علاوه براى آنكه چشم همه را بترسانيم، به اعمال مجازات‌هاى سنگين دست مى‏زنيم.
 - هرگونه پژوهش و فرجام خواهى در زمينه دعاوى حقوقى از سوى متهمان را حذف مى‏كنيم و مجازات‌هاى خود را مشمول پژوهش و فرجام ‏خواهى قرار مى‏دهيم. زيرا نبايد اجازه دهيم كه فكر پژوهش و فرجام ‏خواهى در ذهن مردم بوجود آيد. اگر چنين موردى پيش آمد، ما نيز به نوبه خود تقاضاى پژوهش مى‏كنيم. همچنين قضاتى را كه موجب شده ‏ند تا فكر فرجام ‏خواهى در ميان مردم نضج بگيرد، آنان را به خاطر شناخت نادرستشان از قوانين شديداً مجازات مى‏كنيم.
 من باز تكرار مى‏كنم. مديران ما هر قدمى كه برمى‏دارند، بايد با نظارت دقيق ما باشد. زيرا براى آنكه مردم از ما راضى باشند، دولت خوب ما بايد كارمندان خوبى هم در اختيار داشته باشد.
 - حكومت ما سيماى حكومت پدرشاهى به خود مى‏گيرد كه فرمان‌روا در آن، نقش پدر و سرپرست مردم را دارد. قوم ما و مردم تحت سلطه ما، فرمان‌روا را پدر خود مى‏دانند كه از آن‌ها نگهدارى مى‏نمايد و نيازهاى آنان را برآورده مى‏كند و نيز، روابط افراد را با همديگر و با فرمان‌روا مشخص مى‏نمايد.
 به مردم اين فكر را القاء مى‏كنيم كه اگر ملت بخواهد در صلح و آرامش بسر ببرد. بايد فرمان‌روا را حامى و سرپرست خود بداند و لب به ستايش اغراق ‏آميز وى بگشايد.
 هنگامى كه افرادى را براى تصدى پست و شغلى منصوب مى‏نماييم، مردم را متقاعد مى‏كنيم كه صاحبان اينگونه مشاغل و مناصب صرفاً اوامر فرمان‌روا را اجراء مى‏كنند و از خود قدرت و اقتدارى ندارند. مردم نيز دلخوش خواهند بود كه فرمان‌روا، زندگى آن‌ها را از هر جهت تأمين مى‏كند. همانگونه كه والدين، نگهدارى و تربيت فرزندان خويش را وظيفه ‏اى براى خود تلقى مى‏كنند.
 - همانگونه كه مى‏دانيد، من حكومت استبدادى ‏مان را در دو چيز خلاصه مى‏كنم: حق و وظيفه. يعنى حق اجرا و انجام وظيفه، مسئوليت مستقيم دولتى است كه خود را پدر ملت مى‏داند. چون دولت ما از يك قدرت خاص برخوردار است، حق دارد كه انسان را به اجراى مقررات - همانگونه كه طبيعت آن را مشخص كرده است - يعنى تسليم، وادارد. در اين جهان هر چيزى حالت تسليم را دارد. اگر تسليم آدمى نيست، تسليم اوضاع و احوال محيط يا ويژگي‌هاى درونى خويش مى‏باشد.
 - ما بايد افرادى را كه مرتكب نقض مقررات وضع شده مى‏شوند، مجازات كنيم. زيرا در بطن مجازاتى كه براى ترساندن ديگران اعمال مى‏شود، از لحاظ تربيت و تأديب درس بزرگى نهفته است.
 - هنگامى كه پادشاه قوم اسراييل، تاج شاهنشاهى‏اى را كه اروپا به وى تقديم مى‏كند، برسرمقدسش مى‏گذارد، به سمت پدر مردم دنيا منصوب مى‏گردد. به علاوه شمار قربانيانى كه ناچاراً به پيشگاه وى تقديم مى‏شود، خيلى كمتر از شمار كسانى خواهد بود كه در اثر جنون و رقابت بين حكومت‌هاى غيريهودى قربانى شده‏اند.
 - پادشاه قوم ما، در تماس و مشورت مداوم با مردم بوده و از تريبونى كه در اختيار دارد، با مردم سخن مى‏گويد و سخنانش در همان ساعت در سراسر دنيا پخش خواهد شد
پروتکل شماره 16
 - براى آنكه بتوانيم به طور موثرى فعاليت‌هاى اشتراكى غيريهوديان را بدون آنكه به فعاليت‌هاى گروهى خودمان لطمه ‏اى وارد شود، تخريب سازيم، بايد همكارى گروهى را در همان مراحل نخستين عقيم كنيم.
 معناى اين سخن آن است كه به نوسازى برنامه‌‏هاى آموزشى دانشگاه‌ها مى‏پردازيم و تمام استادان و مقامات دانشگاهى را مطابق برنامه‌‏هاى سرى و محرمانه براى مشاغل جديدشان آماده مى‏كنيم. انتصاب آنان را خيلى محتاطانه انجام مى‏دهيم و وضعى پيش مى‏آوريم كه كاملا به دولت وابسته بشوند.
 - دروسى چون قوانين حقوقى مربوط به دولت و مسايل سياسى را از برنامه‌‏هاى آموزشى دانشگاه‌ها حذف مى‏كنم و اين موضوعات را فقط به تعدادى افراد انتخاب شده كه داراى استعدادهاى درخشان باشند، مى‏آموزيم. دانشگاه‌ها ديگر نبايد طرح‌هاى معجون و مجعولى در زمينه قانون اساسى بيرون بدهند و استادان هم نبايد خودشان را به مسايل سياسى‏اى كه پدرانشان هم از فهم اينگونه مسايل عاجزند، سرگرم كنند.
 - وقتى گروه زيادى آن هم به طور نامطلوب، با مسايل سياسى آشنا شوند، همانگونه كه آموزش و پرورش در جوامع غيريهودى جنبه همگانى به خود گرفت، نوعى خيالبافى و بدآموزى بوجود مى‏آيد.
 ما بايد مطالب و موادى را وارد نظام‌هاى آموزشى غيريهوديان كنيم كه نظم و انسجام را از سيستم‏هاى آموزشى آنان بگيرد و اوضاع درهم و برهمى به وجود آورد. اما هنگامى كه خودمان به قدرت رسيديم، تمام مواد و مطالبى را كه بى‏نظمى به بار مى‏آورند، و دانش‏آموزان را به نافرمانى وامى‏دارند، از دروس دانشگاه‌ها حذف مى‏كنيم.
 - به جاى «كلاسى‏سيسم» و تاريخ عهد باستان كه چيزهاى بد آن، بيش از چيزهاى خوب است، مسايل مربوط به آينده را مورد مطالعه قرار مى‏دهيم. به علاوه تمام حقايق مربوط به قرون گذشته را كه مطلوب ما نباشند، از لوح ذهن آدميان پاك مى‏كنيم و فقط اشتباهات حكومت‌هاى غيريهودى را به حال خود مى‏گذاريم و مطالبى چون نحوه زندگى عملى، رعايت نظم، نحوه برقرارى روابط با ديگران، پرهيز از خودخواهى كه موجب گسترش بديها است و مسايل تربيتى ديگرى از اين قبيل، در برنامه ‏اى جداگانه و متناسب با مراحل مختلف زندگى تهيه و تدارك مى‏بينيم. بى‏شك اين برنامه از اهميت ويژه‏اى برخوردار خواهد بود.
 - تربيت افراد بايد متناسب با مقدرات و نيازهاى زندگى آنان صورت گيرد. البته افراد باهوشى پيدا مى‏شوند كه مى‏توانند زودتر از حد معمول وارد مراحل بالاتر بشوند. اما اين كاملاً اشتباه خواهد بود كه ما به خاطر عده معدودى مرزها را بشكنيم و به افراد بى‏استعداد اجازه دهيم كه جاى افراد مستعد را بگيرند و بدون ضابطه وارد مراحلى شوند كه صرفاً متعلق به افراد باهوش است.
 - فرمان‌روايى كه مى‏خواهد در قلب و ذهن مردم جايى براى خود باز كند، بايد از اقدامات و ابتكاراتى كه به سود مردم انجام مى‏دهد، سخن بگويد و در مدرسه و بازار به مردم آموزش بدهد.
- به هر نوع آزادى‏اى در زمينه آموزش خاتمه مى‏دهيم. اما دانش ‏آموزان در هر سنى كه باشند مى‏توانند با والدين خود در موسسات آموزشى يا مثل گذشته در يك باشگاه و در روزهاى تعطيل گردهم آيند و به بحث‌هاى آزاد معلمان كه در زمينه روابط انسان‌ها، قوانين جزائى، و خلاصه تئورى‏هاى جديد كه قبلا مورد بررسى قرار نگرفته‏اند، گوش فرا دهند. اين تئوريها نخست عقايد جزمى و بسيار قديمى و سرانجام دين ما را مورد بررسى قرار مى‏دهند.
- از آنجا كه قرن‌ها تجربه، به ما آموخته است كه عقايد در زندگى و هدايت انسان‌ها نقش بسيار مهمى داشته و اين عقايد از طريق تربيت به مردم القاء شده‏اند، لذا ما بايد افكار نو و مستقل را چون گذشته به انحصار خويش درآوريم. روش مهار كردن فكر هم اكنون در دست بررسى و مطالعه است. اين كار را به وسيله سيستمى كه به سيستم دروس عينى معروف است و هدف آن مبدل كردن غيريهوديان به آدمهايى بى‏فكر، بى‏خرد، مطيع كه منتظرند ديگران برايشان فكر كنند و عقايدشان را شكل بدهند؛ انجام مى‏دهيم، يكى از بهترين عوامل ما به نام «بورژوئيز» تقريباً تدريس به وسيله دروس عينى را رواج داده است.
پروتکل شماره 17
 - اشتغال بكار وكالت دادگسترى،[ اغلب ] آدميان را سرد، بى‏عاطفه، و بى‏مسلك بارمى‏آورد. اين گونه افراد همواره از يك ديدگاه غير شخصى و صرفاً قانونى به مسائل نگاه مى‏كنند و طبق عادت ديرينه ‏شان، براى مدافعات حقوقى، بيش از رفاه عمومى ارزش قائلند. دفاع از هر موضوعى را مى‏پذيرند و كوشش مى‏كنند به هر قيمتى كه شده، متشاكى برائت حاصل كند. از كوچكترين ابهام در مسائل حقوقى خرده مى‏گيرند و بدين‏سان جنبه اخلاقى قضا و داورى را از بين مى‏برند. به همين دليل ما حرفه وكالت را، در چهارچوبى محدود و در زمره خدمات عمومى قرار مى‏دهيم. و اجازه نمى‏دهيم كه قاضى و وكيل هر دو در طرح دعاوى حقوقى دخالت داشته باشند.
 وكلا، فقط اسناد و مدارك لازم را از طريق دادگاه دريافت مى‏كنند و مطالعه خود را بر اساس گزارشات كتبى و مدارك انجام مى‏دهند. پس از اينكه در دادگاه از مراجعين و طرفين دعاوى بازجوئى بعمل آمد و حقايق روشن گرديد، آنگاه، وكلاى مدافع كار دفاع خود را آغاز مى‏كنند. ضمناً بدون توجه به كيفيت كارشان، حق‏الوكاله‏اى به آنان پرداخت مى‏گردد. اين كار باعث مى‏شود كه وكيل نقش متعادل و هم‏آهنگ كننده ‏اى در امور قضاوت بازى كند، و زمان رسيدگى به دعاوى حقوقى كوتاه گردد.
 همچنين اين عمل باعث مى‏شود كه وكيل مدافع صادقانه و دور از تعصب كار كند و وكالت بر اساس ضوابطى ثابت انجام گيرد، تا برمبناى علائق و نظرات شخصى. اين روش همچنين فسادى را كه در حال حاضر در امر وكالت وجود دارد، ريشه ‏كن مى‏كند و به معامله بين وكيل و موكل خاتمه مى‏دهد، زيرا طبق اين گونه معاملات و قراردادها هر كس پول بيشترى پرداخت كرد، حاكم مى‏گردد.
 كشيش‏گرى را از بين مى‏بريم
 - از مدتها قبل كوشيده‌‏ايم كه اعتبار كشيشان را در ميان غيريهوديان از بين ببريم و به مأموريت آن‌ها بر روى زمين كه ممكن است هنوز هم مانع بزرگى برسر راه ما باشند، خاتمه دهيم. البته روز به روز از تأثير آن‌ها كاسته مى‏شود و اكنون آزادى عقيده در همه جا اعلام گرديده است. تنها «زمان» است كه بين ما و لحظه ورشكستگى كامل آئين مسيحيت، فاصله انداخته است. راجع به اديان ديگر اگر بخواهيم دست اندركار شويم، مشكلات كمترى خواهيم داشت، ولى هنوز زود است در اين باره صحبت كنيم. بطور كلى كشيشان را در تنگنا قرار داده‌‏ايم و تأثير آن‌ها روى مردم بر خلاف پيشرفت‌هاى گذشته ‏شان، روز به روز رو به قهقرا مى‏رود.
 - هنگامى كه زمان موعود فرا رسيد تا دربار پاپ متلاشى شود، ملت‌ها با اشاره دستى نامرئى به سوى دربار حركت مى‏كنند، و هنگامى كه خود را روى پاپ پرت كردند، ما زير پوشش مدافع وى، و نيز به بهانه جلوگيرى از خونريزى بيشتر، پادرميانى و ميانجى‏گرى مى‏كنيم. و وقتى كه به اين طريق فكر مردم را مغشوش و منحرف كرديم، به درون دربار، نفوذ مى‏كنيم و تا قدرت آن را از بين نبريم، بيرون نخواهيم آمد.
 - پادشاه يهوديان، پاپ واقعى جهان و رئيس كليساى بين ‏الملل خواهد بود.
 - ضمن اين كه جوانان را با اديان باستانى آشنا كرده، دين خود را به آنان آموزش مى‏دهيم اما آشكارا روى معايب كار كليساهاى موجود، انگشت نمى‏گذاريم بلكه از طريق انتقادات حساب شده به جنگ آن‌ها مى‏رويم تا مردم را از آن‌ها جدا سازيم.
 - بطور كلى، مطبوعات معاصر ما به انتقاد از امور دولت، مذهب و بى‏كفايتى‏هاى غيريهوديان ادامه مى‏دهند و در نوشته‌‏ها يشان غير اخلاقى‏ترين اصطلاحات و عبارات را به كار مى‏گيرند تا به هر وسيله‌‏اى كه مقدور باشد، شأن و منزلت آنان را تنزل دهند و اين كار فقط از دست افراد با استعداد قوم هوشمند ما بر مى‏آيد.
 - پادشاهى ما از قداست ويشنو[خداى هندوها] د فاع مى‏كند و در واقع تجسم شخصيت اوست. ما چون ويشنو صد دست داريم و بر سر هر دست انگشتى قرار دارد، كه كليه مهارهاى دستگاه حيات اجتماعى را در اختيار خواهيم گرفت و هر يك چون پليس رسمى ناظر بر هر كارى هستيم و تدابيرى انديشيده‌‏ايم كه دولت‌هاى غيريهودى از فعاليت‌هاى ما بى‏اطلاع بمانند.
 طبق برنامه‌‏هايمان يك سوم از افراد تحت سلطه، مراقب رفتار و اعمال بقيه خواهند بود و اين كار را بر اساس خدمت داوطلبانه خويش به دولت، انجام مى‏دهند. خبرچينى و جاسوسى براى دولت نه تنها ناپسند نيست، بلكه مايه افتخار هم هست. در عين حال اگر كسى گزارشى بى‏اساس عليه ديگران به دولت بدهد، شديداً مجازات خواهد شد. تا كسى نتواند از قدرتش سؤ استفاده كند و از حق خود تجاوز نمايد.
 - عوامل‏مان را هم از طبقه بالا و هم از طبقه پايين مردم انتخاب مى‏كنيم. در ميان اين عوامل، مديرانى كه به كارهاى تفريحى سرگرمند، سردبيرهاى روزنامه ‏ها، ناشران، صاحبان چاپخانه ‏ها، كتابفروشها، منشى‏ها، فروشندگان، كارگران، مربيان ورزشى، خدمتكاران و غيره وجود دارند. اين گونه افراد حق ندارند كه خود سرانه دست بكارى بزنند. همچنين پليس، قدرتى از خود نخواهد داشت و كارش تنها مشاهده كردن و گزارش دادن است. تحقيق در مورد گزارشات و توقيف افراد، با نظر مشاوران و گروهى كه بر كار پليس نظارت دارند انجام مى‏گيرد. اگر كسى در مورد مسائل سياسى، موضوعى را مشاهده كرد و گزارش نداد، مسئول خواهد بود و اگر تقصير وى ثابت شود، به جرم كتمان وقايع مورد بازخواست واقع خواهد شد.
 - همانگونه كه برادرانمان مسئولند تا با قبول خطر براى خود، خويشاوندان مرتد خويش و نيز كسانى كه عليه رهبران دينى اقدام مى‏كنند، را به مقامات مذهبى معرفى نمايند، در نظام شاهنشاهى‏مان هم، تمام مردم سراسر جهان مسئولند كه وظيفه خود را در اين زمينه نسبت به دولت انجام دهند.
 - با اعمال چنين روشى، هر گونه سوء استفاده از قدرت، زورگوئى، رشوه خوارى و تمام اعمال ناپسندى از اين قبيل كه مشاوران ما به كمك تئورى‏هاى حقوق بشر به فرهنگ و آداب و رسوم غيريهوديان تحميل كرده‏اند، از بين خواهد رفت. اما چگونه ما زمينه را براى ايجاد بى‏نظمى در ادارات آنان مساعد ساختيم؟ از ميان روش‌هاى گوناگون مى‏توان به مهمترين عامل، يعنى افرادى كه به نام «ايجاد كننده نظم» به ادارات نفوذ كردند، نام برد. اين افراد در فرصتهاى مناسب به متلاشى كردن وحدت و همدستى آنان مى‏پردازند. و تمايلاتى چون سرسختى، غرور، خودبينى، عدم احساس مسئوليت و از همه بالاتر، دمدمى بودن را در آنان بوجود مى‏آورند.
پروتکل شماره 18
 - چون بسيارى از توطئه‏گران فقط حرف‌هاى توخالى مى‏زنند، لذا تازمانى كه مرتكب فعاليت‌هاى آشكارى نشوند، دست رويشان نمى‏گذاريم. ولى افرادى را بنام ناظر، به ميان آن‌ها مى‏فرستيم. بايد بخاطر داشت كه اگر دولتى بخواهد توطئه‏هائى را كه كشف مى‏كند، فاش نمايد، از شأن و پرستيژ خود خواهد كاست. زيرا اينكار نشانه آنست كه يا دولت به ضعف خود اعتراف مى‏كند و يا اينكه بى‏عدالتى شديد وجود دارد.
 به خوبى مى‏دانيد كه ما هر چند گاه يك بار، عواملمان را زير پوشش فعاليت‌هاى سياسى به جان پادشاهان غير يهودى انداخته‏ايم و شأن و اعتبار آنان را تنزل داده‏ايم. ما فرمان‌روايان غيريهودى را واداشته‌‏ايم تا اعلام كنند كه تدابيرى براى حفاظت خود به طور مخفيانه انديشيده‌‏اند و بدينسان آن‌ها را مجبور كرده‌‏ايم كه به ضعف خود اعتراف كنند. بدون شك به زودى ما قدرت آنان را متلاشى خواهيم كرد.
 - مافرمانروايان را خيلى مخفيانه حفاظت مى‏كنيم. ولى نحوه حفاظت چندان چشم‏گير و با اهميت نخواهد بود. زيرا نمى‏خواهيم اعتراف كنيم كه توطئه‌‏هائى در كار است و فرمان‌روا، قدرت برابرى با اينگونه توطئه‌‏ها را ندارد. و نيز اعتراف نمى‏كنيم كه فرمان‌روا، خود را از خطرات پنهان مى‏كند.
 - اگر ما همچون غيريهوديان كه همواره پذيرفته و مى‏پذيرند كه خطر آن‌ها را تهديد مى‏كند، بپذيريم كه خطرى در كار است، به دست خود، سند مرگ فرمان‌روايمان را امضاء كرده‏ايم. حال اگر اين حقيقت در مورد فرمان‌روا صدق نكند، در فاصله‏اى نه چندان دور، درباره جانشينانش صدق خواهد كرد.
 حكومت به كمك ارعاب
 - سيماى ظاهرى حكومت ما به گونه‏اى است كه نشان مى‏دهد فرمان‌روا تمام قدرتش را در جهت رفاه ملتش بكار مى‏گيرد، نه بخاطر حفظ منافع خود و خويشاوندانش.
 لذا وقتى كه مردم شاهد چنين رفتارى باشند، حكومتش بوسيله افراد تحت سلطه حفاظت خواهد شد و از ستايشهاى اغراق‏ آميز برخوردار خواهد بود. زيرا رفاه هر شهروندى به اقتدار حكومت بستگى خواهد داشت.
 - حفاظت فرمان‌روا به گونه‏اى آشكار، نشانه ضعف قدرت و مديريت رهبر است.
 - هنگامى كه فرمان‌رواى ما به ميان مردم مى‏رود، ظاهراً گروهى زن و مرد مشتاق]كه در واقع محافظان اويند[ او را احاطه مى‏كنند و صف اول ديداركنندگان را تشكيل مى‏دهند و وانمود مى‏كنند كه به خاطر حفظ نظم بايد صفوف ديگران را بدون رعايت احترام به عقب زد. اين عمل، فشار و ناراحتى مردمى را كه براى ديدار او يورش مى‏آورند، كاهش مى‏دهد. اگر كسى در بين مردم خواست كه عريضه‏اى بدست فرمان‌روا بدهد، كسانى كه در صف اول قرار دارند، عريضه او را گرفته و در برابر چشمانش به فرمان‌روا مى‏دهند تا بدانند كه فرمان‌روا خود بر همه امور نظارت دارد. مردم هميشه بايد بگويند: »اگر فرمان‌روا اين را بداند يا آن بگوشش برسد، چنين و چنان خواهد شد.«
 - اگر سازمانى رسمى براى حفاظت فرمان‌روا تأسيس شود، شأن و اعتبار او با اين كار از بين مى‏رود. وانگهى، شورش‏طلبان در انتظار فرصت مى‏مانند تا به موقع، حمله خود را آغاز كنند.
 - كسانى كه عليه ما مرتكب جنايت شوند، پس از اينكه ظن‏مان به يقين مبدل گشت، آن‌ها را بازداشت مى‏كنيم و اجازه فرار به آنان نمى‏دهيم. كسانى كه در زمينه مسائل سياسى مرتكب جرم شوند، بايد انگيزه آن‌ها را جويا شويم. زيرا هيچكس نبايد دخالت در مسايل سياسى را حق خود بداند و اين تنها دولت است كه با همه مسائل آشنائى دارد... البته همه دولت‌ها از ماهيت واقعى سياست سر در نمى‏آورند.
پروتکل شماره 19
 - اگر از ابراز هر گونه نظريه‏اى مستقل، در زمينه مسائل سياسى، جلوگيرى نكنيم، بدون شك مردم را تشويق خواهيم كرد كه گزارش، پيشنهاد، طرح وپروژه‌‏هائى براى بهبود شرايط زندگى خود به دولت ارائه بدهند. البته اين كار به نوبه خود موجب خواهد شد كه ما به معايب و محاسن پيشنهادات افراد تحت سلطه خود پى‏ببريم و به يكى از دو طريق زير به آنان پاسخ بگوئيم. يا اينكه پيشنهادات آن‌ها را به اجراء در آوريم و يا اينكه ضمن نشان دادن كوته ‏بينى‏ها و قضاوتهاى نادرست‏شان، نظرات آن‌ها را رد كنيم.
 - شورش عليه دولت، به پارس كردن سگ در برابر فيل مى‏ماند. زيرا دولتى كه از نظر مردم نه از نظر پليس، خوب سازمان يافته باشد، به اينگونه شورش‌ها اهميتى نمى‏دهد. لذا براى نشان دادن اهميت اينگونه شورش‌ها مثالى بهتر از زوزه سگ در برابر فيل، نمى‏توان يافت. زيرا وقتى كه سگ به وضوح فيل را ديد، زوزه‌‏اش را قطع مى‏كند و دمش را تكان مى‏دهد.
 - ما منتهاى كوششمان را بكار مى‏بريم و اميدواريم كه غيريهوديان به مخالفت عليه ما برنخيزند و شورش راه نيندازند. به همين دليل ما در مطبوعات اعلام خواهيم كرد كسانى كه بخاطر خير و رفاه عمومى با شورشيان درگير شوند و بميرند، شهيد تلقى مى‏شوند و با اين كار ما هزاران نفر از غيريهوديان را به گله خدمتكاران خود افزوده‌‏ايم.
پروتکل شماره 20
 - امروز درباره مسائل مالى، كه من آن را به پايان اين گزارش موكول كرده‏ام، و در عين حال بخش اعلاى برنامه ‏هاى‏مان را تشكيل مى‏دهد، صحبت مى‏كنم. قبل از اينكه وارد بحث شوم، خاطرنشان مى‏سازم كه يكبار اشاره ‏اى كردم و گفتم كه ما تمام فعاليت‌هايمان را با اعداد و ارقام نشان مى‏دهيم.
 - هنگامى كه حكومت شاهنشاهى مستقل ما آغاز شد، از تحميل ماليات‌هاى سنگين بر دوش توده مردم پرهيز مى‏كنيم. اما چون دولت هزينه‌‏هاى سنگين دارد، براى اداره امور به پول نياز داريم. به همين دليل براى ايجاد تعادل در اين زمينه بايد خيلى محتاطانه عمل كنيم.
 - در نظام حكومتى ما، شاه قانوناً مالك همه اموال دولت است  (مى‏توان اين موضوع را به سادگى از قوه به فعل در آورد) و مى‏تواند به منظور به جريان انداختن پول‌ها، تمام وجوه موجود را قانوناً ضبط كند. بدنبال اين اقدام مى‏توان با وضع ماليات تصاعدى بر دارائى، ديون را پرداخت كرد، بدون آنكه بر اثر وصول درصد معينى از دارائى مردم بعنوان ماليات، فشار يا زيانى بر افراد وارد شود. ثروتمندان بايد بدانند كه وظيفه آنان ايجاب مى‏كند كه قسمتى از دارائى خود را در اختيار دولت بگذارند. زيرا دولت مالكيت باقى ثروتشان را محترم شمرده و شرافتمندانه سود بردن آن‌ها را تضمين مى‏كند. اينكه مى‏گويم شرافتمندانه منظورم اينست كه نظارت دولت بر دارائى، از غارت قانونى جلوگيرى مى‏كند.
 - اصلاحات اجتماعى بايد از بالا صورت گيرد زيرا اصلاح اجتماعى، يكى از شرايط ضرورى برقرارى صلح است.
 - تحميل ماليات بر مردم فقير، براى دولت خطراتى در بر دارد و به مثابه كاشتن بذر انقلاب است. كسى كه در شكار بدنبال صيد كوچك مى‏رود، صيد بزرگ را از دست مى‏دهد. صرف نظر از اين موضوع، اخذ ماليات از سرمايه ‏داران بزرگ مانع تراكم ثروت نزد افراد مى‏شود و ما تا امروز آن را عامل متعادل كننده و نگه دارنده غير يهوديان (مسائل مالى آن‌ها) دانسته‌‏ايم.
 - ماليات تصاعدى به نسبت سرمايه، منبع درآمد عمده ‏اى براى دولت به شمار مى‏رود و به مراتب بهتر از ماليات كنونى است كه از افراد وصول مى‏شود. ما امروز وصول اينگونه ماليات را موجه مى‏دانيم زيرا مشكلا ت و تنگناهاى زيادى براى دولت‌هاى غير يهودى به وجود مى‏آورد.
 - تأكيد پادشاه قوم ما بر آن خواهد بود كه تعادل اقتصادى و صلح، هر دو تضمين گردد. براى آنكه اين دو منظور برآورده شود، سرمايه ‏داران بايد بخشى از درآمد خود را به دولت واگذار كنند تا بدينسان چرخ‌هاى ماشين دولت بخوبى و با اطمينان كامل به حركت درآيد. نيازهاى دولت بايد به وسيله كسانى برآورده شود كه اگر از ثروتشان چيزى برداشته شود، فشارى احساس نكنند.
 - چنين اقدامى  (كمك سرمايه ‏داران به دولت) موجب مى‏شود كه نفرت فقير نسبت به ثروتمند زايل گردد. زيرا فقير مى‏بيند كه ثروتمند برقرار كننده صلح و رفاه است و نيز مى‏بيند كه ثروتمند بسيارى از نيازهاى دولت را از طريق كمك مالى برآورده مى‏كند.
 - براى آنكه ماليات دهندگان وابسته به طبقه تحصيل كرده، از پرداخت ماليات‌هاى جديد احساس فشار و ناراحتى نكنند بايد حساب‌ها را بطور دقيق به اطلاع آن‌ها رساند تا بدانند كه وجوه پرداختى به چه مصارفى رسيده است. البته صورت حساب‌هاى مخارج دربار و ساير مؤسسات ادارى از اين قاعده مستثنى خواهد بود.
 - كسى كه فرمان‌روائى مى‏كند، هيچگونه ثروت و اموالى نخواهد داشت. زيرا از سوئى مالك همه اموال و دارائى دولت است و از سوئى ديگر چنانچه ثروتى بياندوزد، خود را از ديگران متمايز ساخته است. به علاوه ماليكت فردى حاكم موجب اضمحلال و نابودى مالكيت عمومى مى‏گردد.
 - البته خويشاوندان فرمان‌روا از اين قاعده مستثنى بوده و مى‏توانند اموال داشته باشند. اما كسانى كه از منابع مالى دولت استفاده مى‏كنند، بايد به صف خدمتگزاران دولت در آيند. در غير اين صورت بايد صرفاً از طريق كار، كسب مال كنند. داشتن قرابت با خانواده سلطنتى نبايد باعث حيف و ميل در اموال دولت گردد.
 - كسانى كه اقدام به خريد چيزى مى‏كنند و يا ارثى از بستگان خود مى‏برند، مشمول پرداخت مالياتى تصاعدى به نام حق تمبر مى‏شوند. انتقال دارائى خواه به صورت نقدى باشد و خواه به صورت غير نقدى، بدون ارائه شواهدى دال بر پرداخت اين نوع ماليات - (انتقال به طريق ثبتى صورت مى‏گيرد) - مالك قبلى اموال را به پرداخت ماليات و بهره ماليات از لحظه انتقال تا كشف واقعه، مكلف مى‏كند. سند انتقال اموال كه نام، نام خانوادگى و محل سكونت مالك قديم و جديد در آن مندرج است، هر هفته بايد به اداره خزانه دارى محل ارائه گردد.
 - اكنون مى‏توانيد تخمين بزنيد كه چه درآمد سرشارى از اين گونه ماليات‌ها را مى‏توان از كشورهاى غير يهودى وصول كرد.
 - خزانه ‏دار دولت موظف است كه ذخاير مالى و نيز مبالغ مازاد بر ذخاير را كه بايد براى گردش وارد بازار شود، تعيين و تنظيم كند. به كمك اين گونه منابع مالى، دولت كارهاى عام ‏المنفعه انجام مى‏دهد و بدينسان منافع طبقه كارگر با منافع دولت و كسانى كه فرمان‌روائى مى‏كنند، پيوند مى‏خورد. به علاوه از اين وجوه نيز مبالغى براى كارهاى ابداعى و توليدى كنار گذاشته مى‏شود.
 - به هيچ عنوان نبايد وجهى مازاد بر ذخاير بر آورده شده مورد نياز، در خزانه دولت راكد بماند. زيرا پول بايد در گردش باشد و راكد گذاشتن پول، ماشين دولت را به وضع اسف‏بارى از كار مى‏اندازد. به عبارت ديگر، گردش پول به مثابه عاملى است كه چرخ‌هاى ماشين دولت را روان مى‏كند و از توقف آن جلوگيرى مى‏نمايد.
 - استفاده از اوراق بهادار در امر معاوضه و پرداخت، خود موجب ركود گرديده است و نتيجه اين اوضاع و احوال امروزه به طور وضوح ديده مى‏شود.
 - مؤسسه ‏اى به نام ديوان محاسبات تأسيس مى‏كنيم تا فرمان‌روا بتواند صورت حساب در آمدها و هزينه‌‏هاى ممكلت را به استثناى حساب ماه جارى و ماه قبل از آن كه به ديوان محاسبات گزارش نشده ‏اند، در هر لحظه ‏اى كه بخواهد، ملاحظه كند.
 - تنها كسى كه علاقه‏ اى به چپاول اموال دولت ندارد، مالك آن يعنى فرمان‌روا دولت است. به همين دليل نظارت شخص فرمان‌روا امكان هر گونه كسرى نامعقولى را از بين مى‏برد.
 - تشريفات در بارى و پذيرفتن اشخاص كه موجب تلف شدن وقت گرانبهاى فرمان‌روا مى‏شوند، حذف خواهد شد تا وى وقت كافى براى نظارت و بررسى امور داشته باشد. بعلاوه قدرتش ميان فرصت ‏طلبانى كه بخاطر شكوه و جلالش او را احاطه كرده و صرفاً بمنافع خويش فكر مى‏كنند تا منافع ديگران، تجزيه و تقسيم نخواهد شد.
 - با خارج كردن پول از گردش، غيريهوديان را با بحران اقتصادى مواجه نموده‌‏ايم. به عبارت ديگر، سرمايه‌‏ها و پول‌هاى فراوانى را كه متعلق به دولت‌هاى غيريهودى است، دچار ركود كرده‌‏ايم. مثلاً سرمايه‌‏هائى كه بابت اينگونه وام‌ها پرداخت مى‏شود، بار مالى اين دولت‌ها را سنگين كرده و در واقع دولت‌ها برده اينگونه سرمايه‏ ها مى‏شوند. تمركز صنعت در دست عده معدودى از صاحبان صنايع، شيره جان ملت‌ها و دولت‌ها را مكيده است...
 - در حال حاضر، انتشار پول بطور كلى با نيازهاى افراد متناسب نيست و احتياجات كارگران و كاركنان را جوابگو نمى‏باشد. لذا انتشار پول بايد با رشد جمعيت هماهنگ بوده و كودكان نيز از همان لحظه تولد، مصرف كننده پول به حساب آيند. انتشار پول يك مسأله مالى است كه بايد در سطح جهان مورد بررسى قرار گيرد.
 - همانگونه كه آگاهيد، كشورهائى كه طلا را به عنوان پشتوانه پولشان پذيرفته‏اند، با نابسامانى‏هائى مواجه هستند زيرا طلا نمى‏تواند نياز روز افزون به پول را ارضاء كند. البته ما تا آنجا كه توانسته‌‏ايم طلا را از گردش خارج ساخته و آن را به سود خود برداشته‏ ايم.
 - ما معتقديم كه بها و ارزش كار آدمى بايد به عنوان پشتوانه پول پذيرفته شود. خواه اين ارزش به صورت كاغذ عرضه گردد، و خواه به صورت چوب. براى آنكه انتشار اسكناس را با نيازهاى طبيعى افراد هماهنگ سازيم، بايد شمار افراد متولد شده را به جمعيت افزوده و ميزان مرگ و مير را از كل جمعيت كم كنيم.
 - هر اداره ‏اى حساب‌هاى خاص خود را تنظيم مى‏كند.
 - براى آنكه تأخيرى در پرداخت پول‌هاى مورد نياز دولت رخ ندهد، مبلغ و زمان پرداخت پول‌ها طبق دستور فرمان‌روا مشخص خواهد شد. اين كار باعث مى‏شود كه وزارتخانه يا مؤسسه ‏اى به مؤسسات ديگر خسارات مالى وارد نكند.
 - بودجه درآمدها و هزينه‌‏ها به‏ گونه‏اى در كنار هم تنظيم و عرضه مى‏گردد كه هيچگونه ابهامى در اين مورد وجود نداشته باشد.
- دگرگونى‏هائى كه ما در مؤسسات غيريهوديان ايجاد مى‏كنيم، بگونه‌اى خواهد بود كه كسى متوجه خطر نمى‏شود. ما به دولت‌هاى غيريهودى خاطرنشان مى‏كنيم كه دولت‌هاى آن‌ها بدليل بى‏نظمى، ابهام در امور مالى، احتياج به تحولاتى در اين زمينه دارند. نخستين بى‏نظمى و نابسامانى‏اى را كه ما به آن‌ها يادآور مى‏شويم، تنظيم بودجه‌‏هاى آن‌هاست كه سال به سال اقدام به تنظيم آن مى‏كنند.البته آن‌ها نخست بودجه شش ماه اول سال را تنظيم مى‏كنند. سپس هزينه‏‌هاى سه ماه بعد را برآورد مى‏نمايند و سرانجام به يك مكمل بودجه نياز پيدا مى‏كنند. سال بعد كه اقدام به تنظيم بودجه مى‏كنند،بودجه آن‌ها 50 درصد بودجه سال قبل افزايش مى‏يابد و بدين‏سان بودجه آن‌ها سال به سال اضافه مى‏شود و ديرى نمى‏پايد كه خزانه آن‌ها خالى مى‏گردد و بهره ديونشان بطور ناگهانى ترقى مى‏كند و سرانجام دچار ورشكستگى مى‏شوند.
 - كاملاً آگاهيد كه مقررات مالى و اقتصادى‏اى كه ما به غيريهوديان پيشنهاد مى‏كنيم، هرگز به وسيله خودمان اجراء نخواهد شد.
 وام خارجى
 - هر گونه وامى براى دولت‌ها نوعى ضعف به بار مى‏آورد. قرضها، چون شمشير «داموكلس» بر روى سرفرمانروايان آويزانند. اينگونه فرمان‌روايان به جاى آنكه براى پرداخت ديون، ماليات‌هاى موقت از مردم بگيرند، دست تكدى خود را به سوى بانكداران ما دراز مى‏كنند. وام‌هاى خارجى چون زالو بر پيكر دولت مى‏چسبند و شروع به مكيدن خون مى‏كنند و سرانجام يا دولت را از پاى در مى‏آورند يا خود در اثر مكيدن خون فراوان از پيكر دولت كنده مى‏شوند. اما دولت‌ها اينگونه زالوها را از تن خويش جدا نمى‏كنند. يعنى آنكه آنقدر به گرفتن وام ادامه مى‏دهند كه‏سرانجام در اثر از دست دادن خون فراوان آن هم بنا به خواست خود، از پاى در مى‏آيند.
 - به راستى اصل و ماهيت وام، به ويژه وام خارجى چيست؟ وام خارجى مسأله ‏اى است كه به دولت مربوط مى‏شود و آن شامل سفته و سندى است كه وام گيرنده متعهد مى‏شود كه متناسب با سرمايه  (مبلغ وام)، درصد معينى به وام دهنده بهره بپردازد. ميزان بهره در طول 40 سال به دو برابر و در طول 60 سال به سه برابر كل سرمايه خواهد رسيد و آنچه كه در اين ميان به صورت پرداخت نشده باقى مى‏ماند، اصل سرمايه است.
 - اينگونه محاسبات نشان مى‏دهند كه دولت با وضع ماليات‌هاى گوناگون، پول‌هاى مردم فقير را به منظور تسويه حساب با سرمايه ‏داران خارجى تلمبار كرده و به جاى آنكه اين گونه پول‌ها را در جهت رفع نيازمندى‏هاى خود مصرف كند، بابت بهره وام‌هاى خارجى هدر مى‏دهد.
 - تا زمانى كه وام‌هاى داخلى رايج بودند، غيريهوديان فقط پول فقرا را به جيب ثروتمندان مى‏ريختند اما از وقتى كه ما وام‌هاى خارجى را مرسوم ساختيم، ثروت ملت‌ها به سوى صندوق‌هاى پولمان سرازير گشت و غير يهوديان شروع به پرداخت باج به ما كردند.
- سطحى فكر كردن فرمان‌روايان غيريهودى در زمينه مسائل مالى، رشوه‏ گيرى وزيران و آشنا نبودن مقامات مسئول با مسائل مالى، موجب گرديده‌‏اند كه ممالك غيريهودى، زيربار ديون ما كه پرداخت آن‌ها به سادگى مقدور نيست، بروند.
 - ما پول‌هاى‏مان را راكد نمى‏گذاريم و نيز اوراق قرضه منتشر نمى‏كنيم مگر اوراقى كه بهره آن‌ها يك درصد باشد. همچنين وام بهره ‏دار نمى‏گيريم و به رباخواران اجازه نمى‏دهيم كه چون زالو خون دولت را بمكند. ضمناً، اجازه انتشار و استفاده از اوراق را منحصراً به كمپانى‏هاى صنعتى مى‏دهيم زيرا اينگونه كمپانى‏ها از سود سرشارى كه عايدشان مى‏شود، بهره خريد اينگونه اوراق را بدون آنكه فشارى احساس كنند، مى‏توانند بپردازند ولى به عكس كمپانى‏ها، دولت، پول‌هائى را كه به عنوان قرض مى‏گيرد، به جاى معامله كردن و سود بردن، آن‌ها را بلافاصله خرج مى‏كند.
 - بجاى آنكه دولت از مؤسسات صنعتى وام بگيرد و بهره وام را بپردازد، منفعت اينگونه مؤسسات را به صورت وام دريافت مى‏نمايد و از راكد ماندن پول و سودجوئى نامطلوب، جلوگيرى مى‏كند.
 - غيريهوديان بى‏آنكه بينديشند، از ما وام مى‏گيرند و به اين ترتيب، علاوه بر سرمايه، مبلغى هم به عنوان بهره وام‌ها پرداخت مى‏كنند. اين عمل، عقب ‏ماندگى ذهن و كوتاهى فكر آن‌ها را بوضوح نشان مى‏دهد. چه راهى ساده‏ تر از اين وجود دارد كه آن‌ها پول مورد نياز دولت را از ملت بگيرند؟
 - يكى از نشانه‌‏هاى ذكاوت و هوش قوم برگزيده ما اين است كه مسأله وام‌ها را به نحوى به غيريهوديان عرضه كرده‌‏ايم كه آن‌ها فكر مى‏كنند وام گرفتن امتيازات فراوانى برايشان در بردارد.
 - هنگامى كه زمان موعود فرا رسيد، سيستم حسابداريمان را عرضه مى‏كنيم تا هر كسى بتواند در يك نگاه كوتاه، وضع، دقت و ابداعاتمان را در زمينه حسابدارى ملاحظه كند. البته اينگونه پيشرفت‌ها معلول تجربياتى است كه ما روى دولت‌هاى غيريهودى به عمل آورده‌‏ايم. اما هنگامى كه شاهنشاهى‏مان آغاز گشت، به آن دسته از سوء استفاده‌‏هائى كه در زمان تسلطمان بر غيريهوديان رايج بوده، خاتمه مى‏دهيم.
 - سيستم حسابدارى‏مان را به گونه‏اى تحت كنترل و نظارت قرار مى‏دهيم كه از فرمان‌روا گرفته تا خدمتگزار جزء، هيچكدام نتوانند پس از اينكه برنامه كارها مشخص شد، در نحوه مصرف كمترين وجه از وجوه دولت، تغييرى ايجاد كنند.
 - همانگونه كه گام نهادن بدون توشه در راهى نامعلوم، قهرمانان و نيمه خدايان را با شكست مواجه مى‏كند، حكومت كردن نيز بدون داشتن برنامه‏اى مشخص غير ممكن است.
 - هنگامى كه فرمان‌روايان غيريهودى از ما مشورت مى‏خواهند، برنامه‌‏هائى برايشان طرح مى‏كنيم كه بيشتر وقتشان صرف تشريفات دربارى، پذيرفتن نمايندگان و سرگرمى‏ها بشود و از اداره امور باز بمانند. بودجه‌‏هاى تشريفات دربارى را عواملمان برايشان تنظيم مى‏كنند و به اميد اينكه در آينده وضع اقتصاديشان بهتر خواهد شد، آن‌ها را راضى نگه مى‏دارند... چگونه اقتصادشان بهتر خواهد شد؟ از طريق ماليات‌هاى جديد؟ اين سؤالات براى آن‌ها مطرح خواهد بود ولى اگر كسى حساب‌ها و پروژه‏‌هاى ما را بخواند نيازى به سوال كردن نخواهد داشت.
 - شما اينك مى‏دانيد كه چگونه بى‏دقت بار آمده‌‏اند و چگونه نابسامانى‏هاى ماليشان به اوج خود رسيده است و نيز چگونه صنعتشان دوام نخواهد آورد.
پروتکل شماره 21
 - مى‏خواهم به آنچه كه در آخرين جلسه به شما گزارش كردم، تفسير مفصلى پيرامون وام‌هاى داخلى اضافه كنم، درباره وام‌هاى خارجى چيزى نمى‏گويم زيرا دولت ما به علت تغذيه و استفاده از پول‌هاى كشورهاى غير يهودى، احتياجى به وام خارجى ندارد.
 - پول‌هاى مازاد بر احتياج‏مان را به كشورهاى غيريهودى وام مى‏دهيم و با استفاده از رشوه خوارى مديران و اهمال و ندانم كارى فرمان‌روايان اينگونه ممالك، دوتاسه برابر پول‌هايمان را پس مى‏گيريم. آيا كسى مى‏تواند كه در حق ما چنين كند؟ از آنجا كه ما وام خارجى نمى‏گيريم، پاسخ منفى است. بنابراين من فقط بذكر جزئيات وام‌هاى داخلى مى‏پردازم.
 - دولت‌هاى غيريهودى اعلام مى‏كنند كه مردم مى‏توانند از طريق خريد اوراق قرضه، به دولت وام بدهند. قيمت اينگونه اوراق هم در حدى خواهد بود كه همه قدرت خريد آن‌ها را داشته باشند. به كسانى كه روزهاى اول براى خريد اقدام كنند، تخفيفهائى داده مى‏شود. اما روزهاى بعد قيمتها بطور مصنوعى بالا مى‏رود و دليل بالا رفتن قيمتها، تقاضا و هجوم بيش از حد مردم اعلام مى‏گردد. پس از چند روز دولت‌ها اعلام مى‏كنند كه خزانه مملو از پول است و تقاضا براى خريد اوراق بيش از وام مورد نياز است. سرانجام دولت‌ها به مردم مى‏گويند كه به سفته‏هائى كه از دولت خود دارند، بايد اعتماد كرد و رمز تمام قضايا در همين نكته آخر نهفته است.
 - هنگامى‏كه به اصطلاح اجراى نمايش كمدى پايان يافت، دولت‌ها در برابر وام‌هائى كه روز به روز بار آن‌ها سنگينتر مى‏شود، قرار مى‏گيرند و ناگزير مى‏گردند كه براى پرداخت بهره اين گونه وام‌ها، وام‌هاى جديدى دست و پا كنند. اما وام‌هاى جديد نه تنها صرف پرداخت وام‌هاى قديم نمى‏شود، بلكه به اصل وام‌هاى قبلى اضافه مى‏گردد. بعلاوه وقتى كه اعتبارات موجود مصرف شد، دولت‌ها ناگزير مى‏شوند كه از طريق وضع ماليات‌هاى جديد، اقدام به پرداخت وام‌ها كنند. در واقع اينگونه ماليات‌ها وامى هستند كه وام ديگرى با آن پرداخت مى‏شود.
 - پس از مدتى به دارندگان اوراق قرضه اعلام مى‏شود، در صورتى‏كه حاضر شوند بهره اوراق خريدارى شده را كاهش دهند، مى‏توانند اوراقشان را تبديل كنند. البته اينكار بدون رضايت وام دهندگان امكان پذير نيست. لذا، دولت به آنان پيشنهاد مى‏كند در صورت داشتن تمايل به اينكار، مى‏توانند پول‌هاى خود را دريافت كنند. حال اگر همه براى پس گرفتن پول‌هاى خود مراجعه كنند، دولت گرفتار و درمانده خواهد شد و قادر به پرداخت مبالغ پيشنهاد شده نخواهد گرديد.
 خوشبختانه دولتمردان غيريهودى، چيزى درباره مسايل مالى نمى‏دانند و در معاوضه و مبادله سهل گيرند و به اميد سرمايه گذارى‏هاى جديد از بهره‏ هايشان چشم‏پوشى مى‏كنند.
 - غيريهوديان كه امروزه از ما وام خارجى مى‏گيرند، نمى‏توانند اينگونه حيله‌‏ها را عليه ما بكار ببرند. زيرا مى‏دانند كه اگر بخواهند در اين مورد اقدام بكنند، ما پول‌هايمان را پس مى‏گيريم.
 - وقتى كه بين منافع مردم و حكام ممالك، وجه اشتراك و رابطه ‏اى وجود نداشته باشد، ورشكستگى اينگونه دولت‌ها اجتناب ناپذير است.
 - از شما خواهش مى‏كنم كه به اين نكته دقيقاً توجه كنيد: امروزه تمام قرضهاى داخلى، قرضهائى هستند كه موعد پرداخت آن‌ها كم و بيش نزديك است و معمولاً اينگونه وام‌ها را به قسمت پس ‏ازنداز بانك‌ها و ذخيره پولى واريز مى‏كنند. حال اگر اين پول‌ها براى مدتى طولانى در اختيار دولت باشند، دولت مى‏تواند با آن‌ها بهره وام‌هاى خارجى را پرداخت كند و از سنگينى بار آن‌ها بكاهد.
 - اين اقدام بسيارى از به اصطلاح چكه‌‏هاى خزانه ‏دارى دولت‌هاى غيريهودى را مى‏بندد.
 - هنگامى كه به فرمان‌روائى جهان رسيديم، تمام اينگونه مقرارات را كه با منافع ما هماهنگ نباشند، از پيش پاى خويش برمى‏داريم و تراشه‌‏ها و بقاياى آن‌ها را پاك مى‏كنيم. حتى بازار سهام و بورس ‏بازى را از بين مى‏بريم و اجازه نمى‏دهيم كه نوسان قيمتها و ارزشهاى متغيرى كه روى كالاها گذاشته مى‏شوند، به شأن و پرستيژ قدرتمان لطمه ‏اى وارد كنند. طبق قانون بهاى هر چيزى را طورى تعيين مى‏كنيم كه نشان دهنده واقعى قيمت تمام شده آن چيز باشد و قيمت كالا بالا و پائين نرود.
 - بجاى بازار سهام و بورس، مؤسسات اعتبارى وابسته به دولت تأسيس مى‏كنيم. هدف اينگونه مؤسسات آنست كه قيمت كالاهاى صنعتى را مطابق با خواست و نظر دولت تثبيت كنند. شما مى‏توانيد تصور كنيد كه چه قدرت عظيمى را ما مى‏توانيم بدينوسيله براى خود كسب كنيم.
پروتکل شماره 22
 - در خلال گزارشهايى كه به شما داده ‏ام، كوشش كرده‏ ام كه با دقت، اسرار وقايع گذشته، آينده، وقايع كنونى كه مى‏روند تا به جريانهاى بزرگ تاريخ ملحق شوند، و همچنين اسرار روابطمان را با غيريهوديان و نيز عملكرد مسائل مالى را برايتان ترسيم كنم. ضمناً مبحث كوتاهى را كه باقى مانده است، اضافه مى‏نمايم.
 - ما بزرگترين قدرت عصر يعنى طلا را در اختيار داريم و در طول دو روز مى‏توانيم هر اندازه كه بخواهيم، از انبارهايمان طلا خارج كنيم.
 - مطمئناً احتياجى نيست كه بيش از اين استدلال كنيم كه خداوند مقدر كرده است تا بر جهانيان فرمان‌روا باشيم. مطمئناً احتياجى نيست كه ثابت كنيم تمام بدى‏هائى را كه مرتكب شده‏ايم، همگى وسيله‌‏هائى بوده‌‏اند كه از آن‌ها براى رسيدن به هدف‌هايمان كه همانا رفاه واقعى و بر قرارى نظم است، كمك گرفته‌‏ايم. ثابت خواهيم كرد كه مددكارانى هستيم كه آرامش را به زمينى كه متلاشى شده است، بر مى‏گردانيم و آن را به محل صلح و آرامش مبدل مى‏كنيم. همچنين آزادى و خوشبختى انسان‌ها را به آنان باز مى‏گردانيم به شرط آنكه قوانينى را كه وضع كرده‏ايم، دقيقاً رعايت كنند. يادآور مى‏شويم كه آزادى به معناى عياشى و زياده ‏روى و لجام گسيختگى نيست و نيز نشان مى‏دهيم كه آزادى فرد به هيچ وجه در ايراد سخنرانى به منظور تحريك توده‌‏هاى لجام گسيخته نيست. بلكه آزادى يعنى پرهيز از خشونت و اطاعت دقيق از قوانين زندگى.
 - قدرت شكوهمند ما قادر است كه حكومت را بدست گيرد و بشر را هدايت كند. كار ما سخن سرائى و سرهم كردن كلمات نامفهوم نيست. قدرت ما بگونه ‏اى است كه هر كس را وامى‏دارد تا با احترامى توأم با ترس در برابر عظمتش زانو بزند.
پروتکل شماره 23
 - [در حكومت جهانى خود] براى آنكه مردم به اطاعت كردن عادت كنند، بايد درس قناعت و تواضع به آنان آموخت. معناى اين سخن آنست كه از توليد اشياء لوكس بايد جلوگيرى كرد. زيرا به مدد اين كار مى‏توانيم مسائل اخلاقى را كه به سبب رقابت در مصرف اشياء لوكس متزلزل گرديده‏اند، اصلاح كنيم.
 تأسيس كارگاههاى توليدى كوچك كه به معناى كارگذاشتن بمب، زيرپاى سرمايه‌‏هاى خصوصى است، دوباره ازسرمى‏گيريم. زيرا صاحبان موسسات توليدى بزرگ اگر چه، نه هميشه آگاهانه - افكار توده‌‏ها را عليه مصالح دولت برمى‏انگيزند. كارفرمايان موسسات توليدى كوچك، چيزى درباره بيكارى نمى‏دانند و كارگران را با مقررات دولت آشتى داده وقدرت دولت را استحكام مى‏بخشند. بيكارى خطر بسيار بزرگى براى دولت به شمار مى‏رود. البته زمانى كه ما به قدرت برسيم نقشه‌‏هاى لازم در اين زمينه به اجرا درخواهد آمد. همچنين شرابخورى را طبق قانون ممنوع ‏اعلام مى‏كنيم. كسى كه مشروب مى‏خورد، تحت تاثير الكل به حيوانى درنده مبدل مى‏گردد. لذا ما اين را جنايتى عليه بشر تلقى كرده و شراب‏خوار را مشمول مجازات قرار مى‏دهيم.
 - يك‏بار ديگر تكرار مى‏كنم، افراد تحت سلطه، از فرد قوى دستى كه هيچگونه وابستگى و اتكايى به آن‌ها ندارد، كوركورانه اطاعت مى‏كنند. زيرا او را شمشير دفاع و حامى اجتماع در برابر نابسامانى‏ها مى‏دانند. اين افراد از پادشاهى كه روحى ملكوتى در بدن دارد، چه انتظارى دارند؟
 - جوامعى كه ما اخلاقيات را در آن‌ها از بين برده‌‏ايم، وجود خدا را نفى مى‏كنند و از ميان آن‌ها شعله‏‌هاى آتش هرج و مرج‏ طلبى  (آنارشيسم) به هر سو زبانه مى‏كشد. لذا فرمان‌رواى عظيم ‏الشأن، صحنه اين گونه جوامع را از وجود فرمان‌روايان كنونى پاك خواهد كرد. به علاوه فرمان‌روا موظف است كه اينگونه جوامع را پس از نابودى جان تازه ‏اى ببخشد و خون تازه ‏اى در رگهاى آن‌ها به جريان اندازد تا به صورت جوامع منظمى درآيند و چون سربازانى جنگجو به مبارزه با آلودگى‏هايى كه ممكن است پيكر دولت را مجروح نمايند، برخيزند.
 - كسى كه از جانب خداوند انتخاب شده است، مأموريتى آسمانى دارد تا نيروهاى كور و ناآگاهى را كه به فرمان غريزه و اميال و نه به فرمان عقل، دست ‏اندركارند، متلاشى كند. اين نيروها هم اكنون به صورت چپاول و انواع ديگر خشونت و بزهكارى و نيز زيرماسك اصول آزادى و حقوق بشر تجلى مى‏كنند. اين نيروها تقريباً همه نوع نظم اجتماعى را به هم زده‏اند و زمينه را براى استقرار حكومت پادشاه يهود فراهم ساخته‏اند. اما زمانى كه پادشاه يهود شاهنشاهى خويش را آغاز كرد، اينگونه نيروها ديگر نقشى نخواهند داشت. البته لازم است كه آن‌ها را ازسر راه پادشاه برداريم و بقاياى آن‌ها را برجاى نگذاريم.
 - آنگاه به مردم جهان مى‏گوييم: «خداوند را شكرگزار باشيد و در برابرش كه سرنوشت انسان را رقم مى‏زند و نيز در برابر كسى كه خداوند ستاره بختش را هدايت كرده است، زانو بزنيد. زيرا كسى غير از او نمى‏تواند ما را از زيرفشارها و بديها كه قبلاً از آن‌ها ياد كرديم، رهايى بخشد.»
پروتکل شماره 24
 - تعليم دادن آيين‏مان به آخرين ذريه حضرت داود بر روى زمين، مطلبى است كه من اكنون آن را به شما عرضه مى‏كنم.
 - «كانسروتيسم(2) كه حكماى انديشمند ما آن را عامل هدايت و پرورش فكر تمام بشريت مى‏دانند، قبل از هر چيز بايد جزء برنامه آموزش باشد.
 - گروه معينى از نسل داود، شاه و وارثين او را نه براساس قرابت، بلكه براساس استعداد و توانايى پياده كردن مسايل اسرارآميز سياسى در زمينه مملكت دارى، آماده و انتخاب مى‏كنند. به شرط آنكه هيچكس جز فرمان‌روا ازاسرار سياسى سردرنياورد. هدف اين روش آن است كه نمى‏توان حكومت را به كسانى كه از مسايل سرى آگاه نيستند، محول كرد.
 - به اينگونه افراد  (فرمان‌روايان) ياد داده مى‏شود كه براساس مقايسه تجربيات گذشته، مشاهده تحولات سياسى - اقتصادى و نيز به كمك علوم اجتماعى، برنامه‌‏هايى را كه قبلا ذكر كرديم، پياده كنند. خلاصه آنكه روح قوانين لايتغيرى كه طبيعت، خودش وضع كرده است تا افراد طبق آن‌ها با هم رابطه برقرار كنند، به رهبران آموخته مى‏شود.
 - اگر اين افراد هنگام آموزش، ضعف، نرمش و ساير خصوصياتى كه موجب تزلزل قدرت مى‏شوند، ازخود نشان دهند، آنگاه عامل وراثت ناديده گرفته مى‏شود. و اين عامل شرط لازم براى جلوس برتخت شاهى به حساب نخواهد آمد. زيرا فردى كه داراى صفات بالا باشد از عهده اداره مملكت برنخواهد آمد و پادشاهيش خطرناك خواهد بود.
 - كسانى كه با قاطعيت عمل كنند، حتى اگر بى‏رحم هم باشند حكماى انديشمند ما زمام فرمان‌روايى را به آنان مى‏سپارند.
 - در مواردى كه شاهان ضعف اراده و يا هر نوع بى‏كفايتى ديگرى از خود نشان بدهند، بايد طبق قانون، زمام فرمان‌روايى را به دست‌هاى تواناى ديگر بسپارند.
 - برنامه كار شاه اززمان حاضر تا آينده موعود، براى همه پوشيده و مكتوم خواهد ماند. حتى براى كسانى كه خود را نزديكترين مشاور او مى‏خوانند. تنها خود شاه و سه تن كفيل وى مى‏دانند كه در آينده چه وضعى پيش خواهد آمد.
 - شخص شاه، اراده خلل ناپذيرش مسلط بر خود و ملت است و همانگونه كه سرنوشتش از ديگران متمايز است، كسى نمى‏داند با منش و خلق و خويى كه دارد، آرزوى رسيدن به چه هدف‌هايى را درسرمى‏پروراند و لذا كسى كه راهى را نمى‏شناسد، جرأت سد كردن آن راه را پيدا نخواهد كرد.
 - استنباط ما اين است كه توانايى و ظرفيت ذهن شاه بايد با برنامه‌‏هاى دولت متناسب باشد. به همين دليل تا امتحاناتى را كه به وسيله حكماى انديشمندمان ازوى به عمل مى‏آيد، نگذراند، نمى‏تواند بر تخت شاهى جلوس كند.
 - براى آنكه مردم شاهشان را بشناسند و دوست داشته باشند، وى بايد در ميادين و محل‌هايى كه افراد براى مبادله افكار گردهم مى‏آيند، حضور پيدا كرده و با مردم به گفتگو بپردازد. اين كار باعث وصلت دو نيرويى (شاه و مردم) مى‏شود كه ما اكنون آن‌ها را از طريق ايجاد رعب و وحشت از هم جدا كرده‏ايم.
 - ادامه اينگونه رعب ووحشت تا زمانى كه هر دو نيرو به طور جداگانه به زير سلطه ما درآيند، امرى اجتناب ‏ناپذير وضرورى است.
 - پادشاه يهوديان نبايد پيرو عواطف و اميالش باشد و نيز بايد به غرايز و عواطف تند و تيز خويش اجازه ندهد كه برعقلش غلبه كند. زيرا پيروى از عواطف، بدتر از هر چيزى نظم ذهن را از بين مى‏برد، آدمى را بى‏دقت بار مى‏آورد و فكر را به بى‏رحمانه ‏ترين فعاليت‌ها وامى‏دارد.
 - شاه عظيم ‏الشأن، حامى و پشتيبان انسان و ذريه مقدس حضرت داود، بايد تمام خواست‌ها و تمايلاتش را فداى مردم كند. او بايد نمونه و سمبل بى‏گناهى باشد.
امضاء كنندگان: نمايندگان عالي رتبه يهود
................... (Anotates ).................
1) فراماسون (freemason) به انجمن‌هائى گفته مى‏شود كه داراى فعاليت‌هاى پنهانى هستند و اعضاى اين انجمن‌ها نبايد آيين و رسوم آن را بازگو كنند. دستگاه فراماسونرى داراى انجمن‌هاى محلى‏اى است موسوم به لژ. انجمن‌هاى فراماسونرى به وسيله لژها با هم ارتباط پيدا مى‏كنند. در ابتداى قرن 18 و 19 ميلادى دستگاه فراماسونرى رونق سياسى بسيارى يافت و پادشاهان و سياستمداران فراوانى به عضويت آن در آمدند. جورج واشنگتن اولين رئيس جمهور امريكا، گوته شاعر آلمانى و ادوارد هدفتم پادشاه انگلستان عضويت اين دستگاه را داشتند. در اواخر قرن 19 و اوايل قرن 20 شعب دستگاه فراماسونرى در خاورميانه تأسيس شد ولژهاى آن در كشورهاى ايران، مصر و تركيه بوجود آمد و وسيله‏اى براى پيشرفت سياستهاى اروپائى در اين كشورها شد. در زمان ناصرالدين شاه ميرزاملكم‏خان اولين لژ فراماسونرى را در ايران بر پا كرد. اما بعلت مخالفت حكومت وقت دوام زيادى نكرد. پس از ميرزا ملكم خان لژهاى فرانسوى و انگليسى در ايران به وجود آمد و به فعاليت‌هاى سياسى خود تا قبل از پيروزى انقلاب ادامه دادند.  (دائرةالمعارف فارسى جلد دوم بخش اول صفحه 1852.) براى اطلاع بيشتر از نحوه فعاليت‌هاى فراماسونرى در ايران، به كتاب »فراماسونرى در ايران«نوشته اسماعيل رائين رجوع شود.
2) كانسروتيسم  (Conservative Judaism) شاخه‏اى از دين يهود است كه بعضى از قسمت‌هاى تورات را تغيير داده و تسليم و اطاعت محض در برابر قدرت رهبران مذهبى (ربى) را خواستار است. به علاوه تغيير پاره‏اى از عبادات و مراسم مذهبى را مطابق با نيازهاى زمان مجاز مى‏داند. (مترجم).

 

پروتکلهای یهودیان و صهیونیسم

دانلود

درباره کتاب

نویسنده :

www.aqeedeh.com

ناشر :

www.aqeedeh.com

دسته بندی :

Biographies & Scholars